لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقدمه
از آنجایی که عصر حاضر را دوران اضطراب و استرس نامیده اند و پیچیدگی های جاری جامعه بشری سرعت تغییرات و بی توجهی نسبت به زمینه های مذهبی و ایدولوژیک ونظام اجتماعی و عاطفی خانواده برای افراد و اجتماع بشری تضاد ها و تعارض ها و اضطراب های جدیدی به وجود امده است .استفاده از شیوه های درمانی مؤثر و کار امد ضروری می باشد پیچیده شدن تمدن بشری و ارتباطاعات اجتماعی استرس های تازه ای را نیز پدید آورده است که مقابله با آنها برای هر فردی لازم و ضروری است از طرفی نیز همه ما استعدادهای عظیم و کشف شده ای برای رشد و تکامل و دگرگونی توانایی یافتن معنایی ژرفتر و دست یافتن به توفیق بیشتر در زندگی بهره مندیم بنابر این استفاده از این توانایی هاو استعدادها برای مقابله با انواع اضطراب ها و استرس هایی که در زندگی روزمره برای ما پدید می آید امکان پذیر است .
اضطراب :
اضطراب اغلب نشاندهنده وجود انگیزه ای غیر قابل قبول است که بیمار سعی در رد آن دارد نظیر خشم و ...
ریشه اضطراب اغلب ترس پیش بینی شده فقدان در زمینه های کار پول ، روابط یا حساسیت جسمی است همه انسانها اضطراب را در زندگی خود تجربه کرده اند اضطراب شامل احساس عدم اطمینان ،درماندگی و بر انگیختگی فیزیولوژیکی است به طور کلی اضطراب یک احساس بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم دلواپسی است که بایک یک یا چند حس جسمی مانند خالی شدن سر دل،تنگی قفسه سینه ، طپش قلب و ... همراه است ..
استرس و اضطراب تا حدی طبیعی و ضروری است .
در انجام هر کاری به طور مطلوب اضطراب تا اندازه ای طبیعی و ضروری است با این وجود اضطراب بسیار شدید یا خیلی کم همیشه به روی هر کاری اثر زیان آوری دارد علی رقم این حقیقت که اضطراب و استرس تا اندازه ای برای انجام دادن هر کاری ضروری و طبیعی است در هنگام مواجه با مشکلات اضطراب و استرس را معمولا با سطوحی از اضطراب و استرس سر و کار داریم که از نظر بالینی خیلی بالا می باشد صرف نظر از اینکه چه کسی هستیم یا در زندگی احتمالا چه کاری انجام می دهیم همه ما بدنمان ظرفیت مشخصی برای استرس دارند که بیش از ان انرا نمی تواند تحمل کند .
همان طور که سطح استرس در دستگاه بدن ما بالا می رود این احتمال افزایش می یابد که بدن علائم جسمی ذهنی و فشاری یا هر گونه ترکیبی از این علائم را در پاسخ به استرس ایجاد خواهد کرد .
استرس و اضطراب چگونه شروع می شود ؟
پاسخ ساده به این سوال این است که ممکن است اضظراب به طریق گوناگون شروع شده بروز کند . پیش از این اشاره کردیم که تجربه نشا نه های اضطراب ناشی از استرس است .ممکن است ناشی از استرس مزمن باشد یا ممکن است ناشی از استرس ناگهانی باشد یعنی هنگامی که با یک ترس خاص ، مشکل یا رویداد مهمی در زندگی مواجه می شویم که سبب می شود ظرفیت استرس مان لبریز شود . ماهیت خاص استرس از فردی به فرد دیگر تفاوت زیادی دارد همان طور که پاسخ نشانگر ویژه آنها نیز متفاوت است .
در دوران کودکی انواع خاصی از ترس ها بسیار شایع هستند . در حدود 92درصد کودکان 5 تا12 سال معمولا دچار ترس های خاص می شوند همچون ترس از حیوانات ، ترس از موقعیت های خطر ناک ، ترس از صدا و ترس از تاریکی .
همان طور که رشد می یابیم این ترس ها از بین می روند اما گاهی اوقات تا دوران بزرگسالی پایدار می مانند سایر ترسها ممکن است با مشاهد ه چیزهای نا خوشایندی که برای دیگران اتفاق می افتد شروع می شود یا ممکن است از افراد دیگر مانند والدین آموخته شود همچنین هر رویداد عمده در زندگی موجب استرس می شود و این تجربه ممکن است نشا نه های اولیه اضطراب را آشکار سازد بعضی از افرا د ممکن است از اضطرابی عمومی را نشان دهند .
این افراد آنهایی هستند که همیشه مضطرب به نظر می رسند و نوعی نگرانی در آنها وجود دارد . برخی دیگر ممکن است سالهای زندگیشان توام با استرس باشد در کارها یشان عجول باشند و مدام یکی پس از دیگری دست بر کار های نا ممکن بزنند.
یک نکته مهم که در آغاز باید مد نظر داشت این است که ضرورتی ندارد به دنبال تشخیص علت شروع ترس با مشکل خاص باشیم بلکه همه کوششمان را معطوف این کنیم که آن را از بین ببریم .
چه عواملی موجب تداوم اضطراب می شود؟
اگر چه ممکن است مشخص نمودن آن چه که بر انگیزاننده اولین تجربه اضطراب ما بوده است خیلی مشکل باشد اما درباره اینکه چه عواملی موجب تداوم اضطراب می شوند و از طرف شدن خود به خودی اضطراب جلوگیری می کند اطلاعات زیادی را در اختیار داریم اساسا یک سری عوامل عمومی وجود دارد که به ابقای اضطراب کمک می کنند .
1-شیوه زندگی ممکن است اضطراب را تداوم بخشد .
2- اجتناب اضطراب را ابقا ءمی کند .
3- فقدان اعتماد به نفس اضطراب را تداوم می بخشد .
4- تفکراتمان اضطراب را ابقاءمی کند .
اضطراب به علت گوناگونی و به شکلهای گوناگون به وجود می آید برخی از اضطراب ها عامل خاص وشخصی ندارند و برخی از آنها علل واضح ندارند وبرخی بسیار شدید هستند و برخی خفیف تر بروز می کند .
روش هایی که باعث کاهش اضطراب می شوند عبارتند از :
آرامش ورزی کاهش دهنده اضطراب:
آرامش ورزی که با معدل انگلیسی YELAXATION معروفیت بیشتری داردروش بسیار عالی برای کنترل اضطراب است . از این روش معمولا که جریان روان درمانی انواع اضطرابها ، وسواس ها و ... استفاده می شود.
افراد می توانند با یادگیری این روش بدون قرار گرفتن در جلسات روان درمانی آرامش روزمره خود را تامین کنند استفادع طولانی مدت از این روش حفظ آرامش روزمره را در زندگی فرد ایجاد می کند و موجب می شود فرد کنترل بیشتری روی علائم اضطرابی خود داشته باشد در این روش بر فرد آموزش داده می شود به انبساط و شل کردن عضلات خود بپر دازد انقباض عضلات یکی از علائم اساسی اضطراب اس و اساس چنین علائمی متقا بلا شدت اضطراب فرد را افزایش می دهد
2- از بین بردن افکار منفی برای کاهش اضطراب :
اغلب در جریان اضطراب یک سری افکار منفی در ذهن فرد راه اندازی می شود که نقش مخربی روی ذهن فرد و آرامش او دارند برای کاهش اضطراب بهتر است فرد بر این دسته از افکار خود توجه کند و آنها را شناسایی کند و افکار مناسبی را بر جای آنها جایگزین کند .
3- انجام فعالیت برای کاهش اضطراب :
هر زمانی که احساس نگرانی و اضطراب دارید بهتر است به کار و فعالیتی مشغول شوید . ذهن انسان در یک لحظه نمی تواند به چند موضوع متفاوت فکر کنید . کاری پیدا کنید که برایتان سر گرم کننده باشد و مشغول شوید این عمل باعث خواهد شد راحت تر با افکار اضطراب مبارزه کنید
عزت نفس و اعتماد به نفس خود را بالا ببرید .
به موفقیت های خود فکر کنید به توانایی ها ی که دارید و تلاش های که می کنید در خود احساس ارزشمندی بوجود بیاوریید اگر چنین احساسی نداشته باشید اعتماد به نفس کافی نخواهید داشت و این موجب اضطراب شما خواهد بود .
5- انجام فعالیت های ورزشی برای اضطراب :
ورزش کردن باعث خواهد شد که شما درمواجه شدن با شرایط اضطراب زا خونسردی وآرمش بیشتری داشته باشید ورزش تا ثیرات فیزیو لوژیکی دارد که این تاثیرات فیز یو لوژیک فراهم کننده آرامش در افراد است .
الگو بر داری از افراد آرام :
برخی افراد خیلی آرام و راحت به نظر می رسند کارها و فعا لیتهای خود را با آرامش با آرامش بیشتری انجام می دهند و کنترل خوبی روی رفتار خود در شرایط اضطراب زا دارند الگو ها ی رفتاری این افراد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
زندگینامه ابوبکر
بدالله بن عثمان تیمی نام اصلی ابوبکر است که اهل سنت، او را خلیفه اول بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میدانند. پدرش ابوقحافه عثمان و مادرش ام الخیر سلمی نام داشت. ابوبکر در سال 571 یا 572 میلادی حدود سه سال پس از عام الفیل در مکه و در میان قبیله «تیم بن مره»، یکی از طوایف قریش، به دنیا آمد.
بنا به نوشته مورخان، ابوبکر پیش از اسلام به بازرگانی (در رشته بزازی) اشتغال داشت و مردی ثروتمند بود. برخی مورخان نیز گفتهاند وی کسب و کاری بی اهمیت داشته است. ابوبکر مدتی پس از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مسلمان شد. برجستهترین حادثه زندگی ابوبکر همراهی با پیامبر در هجرت به مدینه و پنهان شدن در غار ثور است.
وقتی پیامبر از طریق وحی از توطئه قتل خویش آگاه شد، تصمیم به هجرت به مدینه گرفت، که در ابتدای راه به ابوبکر برخورد، و به اتفاق او از مکه خارج شد.
در پی تعقیب مکیان، ابوبکر ترسیده بود اما پیامبر وی را آرام کرد. اهل سنت برای همراهی ابوبکر با پیامبر در هجرت به مدینه، به ویژه اقامت چند روز در غار ثور، اهمیت بسیار قائل شده اند.
اما مفسران شیعه و برخی از اهل سنت با توجه به جمله « لا تحزن » در آیه 40 سوره توبه ( که اشاره دارد به توصیه پیامبر به ابوبکر مبنی بر نترسیدن از چیزی) بر این باورند که این همراهی ابوبکر تصادفی بوده و با توجه به هراس و وحشت او، فضیلتی برای وی به شمار نمی آید.
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ابوبکر به قبا رسیدند، ابوبکر اصرار کرد بیدرنگ رهسپار شهر مدینه شوند ولی پیامبر مدتی برای رسیدن پسر عموی خود، علی بن ابی طالب، به انتظار نشست. این امر بر ابوبکر گران آمد، پیامبر را رها کرد و خود تنها به مدینه رفت و در محله سنح مدینه، به منزل خارجه بن زید اقامت کرد.
محاجه امام علی علیه السلام با ابوبکر درباره فدک:
امام صادق علیه السلام فرمود:
بعد از آنکه ابوبکر فدک را گرفت امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
چرا فاطمه را از میراث رسول الله محروم کردی و حال آنکه فدک در زمان خود رسول خدا جزو املاک فاطمه بود؟
ابوبکر گفت:
«فدک غنیمت اسلام و متعلق به همه مسلمین است. اگر فاطمه شاهد بیاورد که رسول الله آن را به او داده قبول است و الا حقی ندارد.»
امیرالمؤمنین فرمود:«ای ابوبکر، آیا بر خلاف حکم خدا حکم میکنی؟»
گفت:«نه.»
فرمود:«اگر یکی از مسلمانها چیزی داشته باشد مانند لباسی یا خانهای و من ادعا کنم که متعلق به من است، از چه کسی دلیل و شاهد میخواهی؟»
ابوبکر گفت:«از تو.»
امام فرمود:«پس چرا از فاطمه دلیل و شاهد خواستهای در صورتی که فدک متعلق به فاطمه بوده است؟ اگر مسلمانها حقی در آن دارند، آنها باید دلیل و شاهد بیاورند.»
ابوبکر که با جوابی منطقی روبرو شده بود، ساکت و متحیر ماند.
عمر گفت:
«ای علی! ما را رها کن! ما از پس دلائل تو برنمیآئیم. اگر شهود عادلی میآوری بیاور و الا فدک مال مسلمین است. نه تو در آن حق داری و نه فاطمه.»
امیرالمومنین به ابوبکر فرمود:«ای ابوبکر آیا کتاب خدا را خواندهای؟»
گفت:«بله.»
فرمود:بگو این آیه درباره ما نازل شده یا کسانی غیر از ما: انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. (خداوند اراده کرده است که هرگونه رجس و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک گرداند.)
ابوبکر گفت:«درباره شما.»
امام فرمود:«اگر کسانی بیایند و شهادت بدهند که فاطمه، دختر رسول خدا، عمل زشتی انجام داده چه میکنی؟»
ابوبکر گفت:«بر او حد جاری میکنم همان طور که بر سایر زنهای مسلمین حد می زنم.»
امیرالمؤمنین فرمود:«تو در این صورت کافر میشوی!»
گفت:«چرا؟»
فرمود:«چون تو شهادت خدای تعالی را در پاکی و عصمت فاطمه زهرا رد کردهای و شهادت مردم را پذیرفتهای؛ همان طور که الان هم حکم خدا و رسولش را رد کردهای و شهادت یک شخص بیاباننشین را قبول کردهای، فدک را از او گرفتهای و گمان میکنی که غنیمت مسلمین است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« مدعی باید دلیل بیاورد و تو سخن رسول خدا را رد کردهای!!»
با این استدلال کوبنده دیگر کسی را یارای جواب نبود و مردم به همهمه افتادند و به یکدیگر نگاه تعجب میکردند.
بعضی گفتند:«به خدا قسم علی علیه السلام راست میگوید.»
مجلس به هم خورد و امیرالمؤمنین به خانه برگشتند.
ابوبکر به عمر گفت:
دیدی امروز علی علیه السلام با ما چه کرد! به خدا اگر بخواهد چنین کند، خلافت ما را تباه میکند؛ چه کنیم؟!
عمر گفت:«نظر من این است که فرمان بدهی تا او را بکشند.»
ابوبکر گفت:« چه کسی میتواند او را بکشد؟»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
اشخاص حقوقى
تابعیت شخص حقوقی
اقامتگاه شخص حقوقی
انواع اشخاص حقوقی
شخصیت حقوقى مرتبط با سرشت و فطرت انسان بوده و متعلق به شخص طبیعى است بدین معنى که اشخاص حقیقى دارندگان واقعى حقوقى و تکالیف مىباشند اما اشخاص دیگرى هم در اجتماع فرض مىشوند، که وجود طبیعى ندارند بلکه داراى وجود فرضى و اعتبارى مىباشند. به این نوع اشخاص، اشخاص حقوقى مىگویند مانند انجمنها، شرکتها و مؤسسات و سازمانها به این تعبیر شخص حقوقى موجود اجتماعى و فعالى است که به تجویز قانون و از اجتماع دو یا چند شخص حقیقى ایجاد مىشود و قانون براى او شخصیت قانونى و اهلیت مدنى جداگانهاى قائل شده است و وجود او منشأ آثار و منبع مستقل و جدا از تشکیلدهندگان و مؤسسین خود بوده و داراى کلیه حقوق و تکالیفى است که قانون براى اشخاص حقیقى شناخته است.
که به بیان دیگر، مىتوان گفت وقتى تعدادى از افراد انسان براى هدف یا اهداف مشترکى برابر قوانین و یا اساسنامه و یا قرارداد با هم همکارى و فعالیت نمایند. نتیجه فعالیتهاى گروهى و جمعى آنها به نام و حساب هیچیک از آن افراد گذشته نمىشود بلکه به نام و به عنوان شخص حقوقى محسوب مىشود. مانند اینکه تعدادى از افراد بهنام پزشک، پرستار و پرسنل ادارى براى انجام خدمات پزشکى با هم همکارى نموده و به معاینه و معالجه افراد مریض اقدام نمایند. کلیه اقدامات آنها به بیمارستان یا مؤسسه بهداشتى درمانى انجام مىشود و یا اینکه تعدادى از افراد هر یک سرمایهاى را فراهم نمایند و با مجموع سرمایه به فعالیتهاى تجارى براساس قوانین و مقررات تجارت بپردازند. نتیجه فعالیتهاى آنها به نام و حساب شرکت تجارى محسوب مىشود.
بنابراین اشخاص حقوقى داراى همان حقوق و وظایفى هستند که افراد حقیقى دارند بهجز حقوقى که منحصراً ملازمه با فطرت و سرشت انسانى دارد و مختص فرد زنده یعنى انسان و شخص حقیقى مىباشد که در این زمینه ماده ۵۸۸ قانون تجارت چنین مىگوید:
شخص حقوقى مىتواند داراى کلیه حقوق و تکالیفى شود که قانون براى افراد قائل است مگر حقوق و وظایفى که بالطبیعه فقط انسان ممکن است داراى آن باشد مانند حقوق و وظایف ابوت و بُنوّت و غیره به این جهت گفته مىشود اشخاص حقوقى مانند اشخاص حقیقى بهوجود مىآیند، زندگى مىکنند و مىمیرند و بهوجود آمدن آنها در حقیقت تشکیل و ثبت قانونى آنها است و زندگى و حیات آنها همان فعالیتى است که براى رسیدن به اهداف خاص خود عهدهدار مىگردند و مرگ اشخاص حقوقى هم انحلال آنها است. حال که تا حدودى با حقوق و تکالیف شخص حقوقى آشنائى حاصل شد چون موضوع بحث، حقوق بازرگانى است دانستن نکات زیر در مورد شخص حقوقى لازم به نظر مىرسد:
۱. اشخاص حقوقى مانند اشخاص حقیقى داراى اسمى هستند که همان اسم تجارتى آنها است و اشخاص حقوقى دیگر نمىتوانند از آن استفاده نموده و آن را براى خود انتخاب نمایند.
۲. اشخاص حقوقى داراى اهلیت تمتع و استیفاء بوده از حقوق و تکالیف خود بهرهمند و برخوردار هستند و مىتوانند حقوق خود را اعمال نمایند.
۳. اشخاص حقوقى مانند اشخاص حقیقى داراى قوّهٔ اعتبار و فرضى هستند و اراده آنها بهوسیله ادارهکنندگان آنها اعلام و ابراز مىشود که از طرف آنها مجاز به فعالیت هستند و وقتى به نام اشخاص حقوقى اراده آنها اعلام مىگردد جداى از اراده فردى و شخصى آنها است براى اینکه بهنام شرکت یا موسسه امورى را انجام مىدهند. همچنانکه ماده ۵۸۹ قانون تجارت مىگوید تصمیمات اشخاص حقوقى بهوسیله مقاماتى که به موجب قانون یا اساسنامه صلاحیت اتخاذ تصمیم دارند گرفته مىشود.
تابعیت شخص حقوقى
شخص طبیعى داراى تابعیت معین و مشخصى مىباشد و تابعیت رابطه سیاسى و معنوى است که فردى را به حکومت و یا دولتى مرتبط مىنماید به همین کیفیت شخصى حقوقى هم داراى تابعیتى مىباشد. همچنانکه ماده ۵۹۱ قانون تجارت مىگوید: اشخاص حقوقى تابعیت مملکتى را دارند که اقامتگاه آنها در آن مملکت مىباشد. بنابراین، هر شرکت یا مؤسسه در هر کشورى که تشکیل شده باشد تابعیت همان کشور را خواهد داشت.
اقامتگاه شخص حقوقى
همانطورى که شخص حقیقى بهموجب قانون داراى اقامتگاه مىباشد، شخص حقوقى هم مىتواند اقامتگاهى داشته باشد که هم در قانون مدنى و هم در قانون تجارت تصریح گردیده است و برابر ذیل ماده ۱۰۰۲ قانون مدنى اقامتگاه اشخاص حقوقى مرکز عملیات آنها است لکن ماده ۵۹۰ قانون تجارت اقامتگاه اشخاص حقوقى را چنین تعریف نموده است: اقامتگاه شخص حقوقى محلى است که اداره شخصى حقوقى در آنجا است. بعضى عقیده دارند که بین قانون مدنى و تجارت در مورد اقامتگاه شخص حقوقى اختلاف وجود دارد به این معنا که مرکز عملیات به محلى گفته مىشود که فعالیت کارى و تخصصى و فنى شخصیت حقوقى در آنجا انجام مىشود در صورتىکه محل اداره شخص حقوقى یعنى محلى که هیئت مدیره و مجمع عمومى و بازرسان در آنجا تشکیل جلسه مىدهند لکن با کمى تعمق معلوم مىگردد که مرکز عملیات و محل اداره شخص حقوقى در معنا و مفهوم یکى است و بین قانون تجارت و قانون مدنى در خصوص اقامتگاه شخص حقوقى تضادى وجود ندارد. اما نکته که توضیح آن لازم مىباشد این است که هم در قانون مدنى و هم در قانون تجارت و هم در قانون آئین دادرسى مدنى و قانون ثبت و قانون مالیاتهاى مستقیم مصوب سال ۱۳۶۶ به اهمیت اقامتگاه تصریح گردیده و ماده ۹۹ قانون تجارت براى حضور مجمع عمومى عادى بر هویت کامل و اقامتگاه صاحبان سهام تأکید نموده است.
انواع اشخاص حقوقى
اشخاص حقوقی در حقوق خصوصی
اشخاص حقوقی عمومی
اعمال حاکمیت
اعمال تصدی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
ریشه تاریخی ضرب المثل «از کیسه خلیفه می بخشد»
ریشه تاریخی ضرب المثل قوز بالا قوز
ریشه تاریخی ضرب المثل چیزی که عیان است...
ریشه تاریخی ضرب المثل آتش بیار معرکه
ریشه تاریخی ضرب المثل آب زیر کاه
هر گاه کسی از کیسه دیگری بخشندگی کند و یا از بیت المال عمومی گشاده بازی نماید، عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحاً می گویند: «فلانی از کیسه خلیفه می بخشد».
اکنون ببینیم این خلیفه که بود و چه کسی از کیسه وی بخشندگی کرده که به صورت ضرب المثل درآمده است:
عبدالملک بن صالح از امرا و بزرگان خاندان بنی عباس بود و روزگاری دراز در این دنیا بزیست و دوران خلافت هادی، هارون الرشید و امین را درک کرد. مردی فاضل و دانشمند و پرهیزگار و در فن خطابت افصح زمان بود. چشمانی نافذ و رفتاری متین و موقر داشت؛ به قسمی که مهابت و صلابتش تمام رجال دارالخلافه و حتی خلیفه وقت را تحت تأثیر قرار می داد. به علاوه چون از معمرین خاندان بنی عباس بود، خلفای وقت در او به دیده احترام می نگریستند.
به سال 169 هجری به فرمان هادی خلیفه وقت، حکومت و امارت موصل را داشت. ولی پس از دو سال یعنی در زمان خلافت هارون الرشید، بر اثر سعایت ساعیان از حکومت برکنار و در بغداد منزوی و خانه نشین شد. چون دستی گشاده داشت پس از چندی مقروض گردید. ارباب قدرت و توانگران بغداد افتخار می کردند که عبدالملک از آنان چیزی بخواهد، ولی عزت نفس و استغنای طبع عبدالملک مانع از آن بود از هر مقامی استمداد و طلب مال کند. از طرف دیگر چون از طبع بلند و جود و سخای ابوالفضل جعفر بن یحیی بن خالد برمکی معروف به جعفر برمکی وزیر مقتدر هارون الرشید آگاهی داشت و به علاوه می دانست که جعفر مردی فصیح و بلیغ و دانشمند است و قدر فضلا را بهتر می داند و مقدم آنان را گرامیتر می شمارد؛ پس نیمه شبی که بغداد و بغدادیان در خواب و خاموشی بودند، با چهره و روی بسته و ناشناس راه خانه جعفر را در پیش گرفت و اجازه دخول خواست. اتفاقاً در آن شب جعفر برمکی با جمعی از خواص و محارم من جمله شاعر و موسیقی دان بی نظیر زمان، اسحاق موصلی بزم شرابی ترتیب داده بود، و با حضور مغنیان و مطربان شب زنده داری می کرد. در این اثنا پیشخدمت مخصوص، سر در گوش جعفر کرد و گفت: «عبدالملک بر در سرای است و اجازه حضور می طلبد». از قضا جعفر برمکی دوست صمیمی و محرمی به نام عبدالملک داشت که غالب اوقات فراغت را در مصاحبتش می گذرانید.
در این موقع به گمان آنکه این همان عبدالملک است نه عبدالملک صالح، فرمان داد او را داخل کنند. عبدالملک صالح بی گمان وارد شد و جعفر برمکی چون آن پیرمرد متقی و دانشمند را در مقابل دید به اشتباه خود پی برده چنان منقلب شد و از جای خویش جستن کرد که «میگساران، جام باده بریختند و گلعذاران، پشت پرده گریختند، دست از چنگ و رباب برداشتند و رامشگران پا به فرار گذاشتند». جعفر خواست دستور دهد بساط شراب را از نظر عبدالملک پنهان دارند؛ ولی دیگر دیر شده کار از کار گذشته بود. حیران و سراسیمه بر سرپای ایستاد و زبانش بند آمد. نمیدانست چه بگوید و چگونه عذر تقصیر بخواهد. عبدالملک چون پریشانحالی جعفر بدید، بسائقه آزاد مردی و بزرگواری که خوی و منش نیکمردان عالم است، با خوشرویی در کنار بزم نشست و فرمان داد مغنیان بنوازند و ساقیان لعل فام، جام شراب در گردش آورند. جعفر چون آنهمه بزرگمردی از عبدالملک صالح دید بیش از پیش خجل و شرمنده گردیده، پس از ساعتی اشاره کرد بساط شراب را برچیدند و حضار مجلس (بجز اسحاق موصلی) همه را مرخص کرد. آنگاه بر دست و پای عبدالملک بوسه زده عرض کرد: «از اینکه بر من منت نهادی و بزرگواری فرمودی بی نهایت شرمنده و سپاسگزارم. اکنون در اختیار تو هستم و هر چه بفرمایی به جان خریدارم». عبدالملک پس از تمهید مقدمه ای گفت: «ای ابوالفضل، می دانی که سالهاست مورد بی مهری خلیفه واقع شده، خانه نشین شده ام. چون از مال و منال دنیا چیزی نیندوخته بودم، لذا اکنون محتاج و مقروض گردیده ام. اصالت خانوادگی و عزت نفس اجازه نداد به خانه دیگران روی آورم و از رجال و توانگران بغداد، که روزگاری به من محتاج بوده اند، استمداد کنم. ولی طبع بلند و خوی بزرگ منشی و بخشندگی تو که صرفاً اختصاص به ایرانیان پاک سرشت دارد مرا وادار کرد که پیش تو آیم و راز دل بگویم، چه می دانم اگر احیاناً نتوانی گره گشایی کنی بی گمان آنچه با تو در میان می گذارم سر به مهر مانده، در نزد دیگران بر ملا نخواهد شد. حقیقت این است که مبلغ ده هزار دینار مقروضم و ممری برای ادای دین ندارم».
جعفر بدون تأمل جواب داد: «قرض تو ادا گردید، دیگر چه می خواهی؟»
عبدالملک صالح گفت: «اکنون که به همت و جوانمردی تو قرض من مستهلک گردید، برای ادامه زندگی باید فکری بکنم، زیرا تأمین معاش آبرومندی برای آینده نکرده ام».
جعفر برمکی که طبعی بلند و بخشنده داشت، با گشاده رویی پاسخ داد: «مبلغ ده هزار دینار هم برای ادامه زندگی شرافتمندانه تو تأمین گردید، چه میدانم سفره گشاده داری و خوان کرم بزرگمردان باید مادام العمر گشاده و گسترده باشد. دیگر چه می فرمایی؟»
عبدالملک گفت: «هر چه خواستم دادی و دیگر محلی برای انجام تقاضای دیگری نمانده است».
جعفر با بی صبری جواب داد: «نه، امشب مرا به قدری شرمنده کردی که به پاس این گذشت و جوانمردی حاضرم همه چیز را در پیش پای تو نثار کنم. ای عبدالملک، اگر تو بزرگ خاندان بنی عباسی، من هم جعفر برمکی از دودمان ایرانیان پاک نژاد هستم. جعفر برای مال و منال دنیوی در پیشگاه نیکمردان ارج و مقداری قایل نیست. می دانم که سالها خانه نشین بودی و از بیکاری و گوشه نشینی رنج می بری، چنانچه شغل و مقامی هم مورد نظر باشد بخواه تا فرمانش را صادر کنم».
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
حضرت نوح(ع)
ادوارنبوت: دوره دوم نبوت
لقب:شیخ الانبیاء
معنای اسم:نوح=نوحه و اسامی دیگری نیز دارد.عبدالغفار،عبدالملک،عبدالسلام
پدر:لمک
مادر:قینوش
تاریخ ولادت:۱۶۴۲سال بعد از هبوط ادم
مدت عمر:بیش از هزار سال نوشته اند
بعثت:پیامبری ایشان در بابل،عراق و شام بود
محل دفن:نجف اشرف درکشور عراق
نسب:نوح بن متوشلخ بن اخنوخ بن یارد بن مهلا ییل بن قینان بن انوش بن شیث بن ادم(ع)
تعداد فرزندان:ان حضرت ۴پسرداشت
مختصری از زندگینامه
حضرت نوح(ع) نخستین پیامبراولواالعزم است که خداونداورا با کتاب وشریعت جداگانه ای
بسوی مردم ان روزگار مبعوث نمود.هرچند ان حضرت سالیانی دراز،قوم خودرا به یکتا پرستی دعوت
کرد، ولی نتیجه ای نبخشید،تا اینکه به امر خداوند کشتی بزرگی ساخت واز هر نوع حیوان یک جفت
(نروماده)درانقرار داد و سپس خود و عده کمی از همراهان به علاوه سه فرزندش (سام-یافث-حام)
و همراهانش در کشتی نشستند پس از ان چهل شبانه روز باران سیل اسایی بارید و بعد از اینکه اب فرو نشست کشتی بر قله کوه جودی و به روایت تورات ، بر کوه ارارات یا اغاری به خشکی نشست بدین
ترتیب نوع بشر از بازماندگان کشتی نوح بوجود امد.
فهرست سورهایی که نام نوح در ان ذکر شده است
ال عمران-نساء-انعام-اعراف-توبه-یونس-هود-ابراهیم-اسراء-مریم-انبیاء-حج-مومنین-فرقان-
شعراء-عنکبوت-احزاب-صافات-ص-غافر-شوری-ق-ذاریات-نجم-قمر-حدید-تحریم-نوح.
مؤمنین به حضرت نوح، واقعاً انسانهاى برگزیدهاى بودند. درباره ماجراى حضرت نوح و مؤمنین به او، در آیات شریفه سوره «هود»، به طور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. نتیجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودى که در بین آن مردم جاهل و طغیانگر، به نوح ایمان آوردند: «و ما آمن معه الّا قلیل.(3)» سپس امتحان الهى براى آن قوم کافر، نزدیک شد؛ یعنى قضیه توفان. حضرت نوح، به کشتى ساختن در خشکى پرداخت و مایه مسخره همه کسانى شد که به او نگاه مىکردند. کشتى را باید لب دریا ساخت، نه در خشکى و آنجایى که با دریا، شاید فرسنگها فاصله داشته باشد! کشتى بزرگى که جماعتى را مىخواهد با خود حمل کند، چطور مىشود با فاصله زیاد از دریا درست کرد؟! قومِ کافر وقتى که از کنار نوح و مؤمنین به او عبور مىکردند، به تمسخر مىپرداختند و مىگفتند: ببینند نوح و یارانش، در بیرون شهرى که محل سکونتشان است، به ساختن یک کشتى عظیم مشغولند!
مؤمنین به نوح، کسانى بودند که تمسخرها را تحمّل مىکردند. آنها که نمىدانستند کشتى براى چیست! آنها که از ماجراى توفان و آبى که از آسمان و زمین مىخواست بجوشد، خبر نداشتند! امّا ایمانشان آنقدر قوى بود که در مقابل تمسخرها و تسخر زدنها، تاب آوردند و فشار افکار عمومى قدرتمندان جامعه را علیه خود، تحمل کردند. مؤمنین نوح، مردمان فرودستى هم بودند: «الا الذّین هم اراذلنا بادى الرأى.(4)» شاید مردمان طبقه سه و چهار جامعه آن روز محسوب مىشدند. حالا شما فکر کنید: جمعیت کمى، در مقابل جمعیت زیادى که پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبلیغات دارند، مورد تمسخر قرار مىگیرند و اهانت مىشوند، اما تحمّل مىکنند. تحمّلى این چنین، ایمانى قوى مىخواهد. اطرافیان نوح و مؤمنین به نوح، این ایمان قوى را داشتند. بعد که موضوع کشتى سازى پیش آمد، ایمان اینها بیشتر واضح شد: آنها بر پیغمبرشان فشار نیاوردند که «این چه کارى است مىکنى؟! براى چه در خشکى، کشتى مىسازى و چرا مایه مسخره ما شدهاى؟!» نه. همه تلخیها را تحمل کردند.
آنها کار عجیب و غریبى را شروع کرده بودند. فرض کنید در یک میدان بزرگ، وسط شهرى مانند تهران که فرسنگها تا دریا فاصله دارد، یک نفر شروع به ساختن کشتى کند! این کار، توجیهى ندارد. مؤمنین به نوح، تمسخرى را که به جا هم تلقّى مىشد، تحمّل کردند. چنین تحمّلى، ایمان مىخواهد؛ آن هم ایمان قوى. بعد که باران از آسمان شروع به باریدن کرد و آب از زمین جوشید، نوح به مؤمنین خود گفت: «حالا سوار شوید.» سوار شدند و حیوانات را هم سوار کردند. اوضاع و شرایط جوّى طورى بود که معلوم مىکرد سرتاسر دنیا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح این بود که: «قُلنَااحْمل فیها من کلّ زوجین اثنین و اهلک.»(5) همه موجودات جفت را( «زوجین اثنین» یعنى دو جفت) سوار کشتى کن. معلوم بود حادثهاى در شرف تکوین است که بناست به هیچ چیزِ دنیا رحم نکند.
آنها سوار کشتى شدند. کشتى حرکت کرد و پس از آن دنیا را آب گرفت. انسانها غرق و حیوانات نابود شدند. آن جمع برگزیده مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان کفّار تمام شد؛ اما امتحان مؤمنینْ هنوز تمام نشده بود. یک امتحان بود که در دوران ایمان به