دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی 45ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 45

 

موضوع تحقیق :

نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام

استاد گرامی :

جناب آقای حیدری

تهیه و تنظیم :

محمدرضا امین رضایی

دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد قوچان

زمستان 84

مرداد ماه 84

نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع)‌ در دوران 23 سال اسلام

مقدمه

سقیفه‌ی بنی ساعده محل سرپوشیده‌ای بود که اقوام بهنگام ضرورت در آن گرد می‌آمدند. بهنگام رحلت پیامبر(ص) مهاجران و انصار در سقیفه گرد آمدند تا نسبت به تعیین خلیفه و جانشین محمد(ص) اقدام کنند. آنها برای این منظور سعدبن عباده پیشوای خزرجبان را در نظر گرفته بودند. چون ابوبکر از این خبر آگاهی یافت، به همراه عمر بدانجانب رهسپار گشت و در نتیجه‌ی کوشش و تلاش عمر و یاری مهاجران و انصار به خلافت برگزیده شد.

در این نشست پیرامون امارت و فرمانروائی گفتگوی فراوان و مناقشه‌ی بسیار صورت گرفت و نوزده نفر در این باره به احتجاج برخاستند. مهاجران سبقت و پیشگامی خود را ملاک برتری خویش عنوان کردند و انصار یاریهای بی‌دریغ خود را معیار صلاحیت خود دانستند. سررشته‌داران ماجرای سقیفه می‌گفتند اگر پیامبری و خلافت هر دو در یک خاندان قرار گیرد، هاشمیان (بنی‌هاشم) بر قریش جیره خواهند شد. این امر در واقع حکایت از آن دارد که چه مهاجران و چه انصار خلافت بنی‌هاشم را مایه‌ی خشم اعراب می‌پنداشتند و شاید به منظور حفظ وحدت و اتفاق اعراب بود که خلافت علی(ع) را قربانی کردند.

ابوبکر گفت: پیغمبر فرمود که خلیفه باید از قریش باشد. جمعیت انبوه حاضران با شنیدن سخنان ابوبکر در مسجد حاضر شده، وی را به خلافت برگزیدند. بنابه روایتی، ابوبکر بر بالای منبر رفت و پس از سپاسگزاری از مردم، اظهار داشت که حق این بود که علی(ع) به خلافت برگزیده گردد. ولی مردم این پیشنهاد را نپذیرفته گفتند: رسول خدا ترا صدیق خوانده و علاوه بر آن تو پیر و شیخ قبیله‌ی قریشی و این مقام حقاً به تو می‌رسد. سلمان، اباذر، مقداد، عمار یاسر و گروهی از صحابه نیز خلافت را حق علی(ع) اعلام کردند، ولی اظهارات ایشان مورد عنایت و اعتنا قرار نگرفت.

ابوبکر دو سال و سه ماه خلافت کرد. در دوران حکمرانی ابوبکر، مسلمانان بر ایران حمله بردند، بخشی از عراق و شام را فتح کردند و فتنه‌ی مسلیمه‌ی کذاب که در یمامه دعوی پیغمبری می‌کرد، فرونشانده شد.

ابوبکر را یار غار پیامبر می‌دانند. او نخستین مردی بود که اسلام را پذیرفت وی همه‌ی دارائی خود را در راه پیشرفت آئین محمد(ص) صرف کرد، دختر خویش عایشه را به همسری پیامبر اسلام درآورد و در سختی‌ها یار و یاور صمیم و با ارادت وی بود. ابوبکر در ماه جمادی‌الاخر سال سیزدهم هجرت چشم از جهان فروبست.

علت تشکیل سقیفه

بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنی‌ساعده دور هم گرد آمده بودند، به خوبی نشان می‌دهد که چگونه در آن روز اسرار هویدا گشت و بار دیگر عصبیت‌های قومی و عشیره‌ای و افکار جاهلی از لابلای گفتگوهای یاران پیامبر خود را نشان داد و روشن گردید که هنوز تربیت‌های اسلامی در اعماق دل آنان نفوذ نکرده و اسلام جز سرپوشی بر چهره کریه جاهلیت، چیزی نبوده است.

بررسی این واقعه تاریخی به خوبی می‌رساند که هدف از آن اجتماع، هدف از آن سخنرانی‌ها و پرخاشها، جز منفعت‌طلبی و سودجویی چیز دیگری نبود و هر فردی کوشش می‌کرد که لباس خلافت را که باید بر اندام شایسته‌ترین فرد از امت پوشیده شود، بر اندام خود بپوشد.

چیزی که در آن انجمن مطرح نبود، مصالح اسلام و مسلمانان بود و یا جستجوی شایسته‌ترین فرد از امت که با تدبیر خردمندانه و دانش وسیع و روح بزرگ و اخلاق پسندیده خود، بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند.

مرحوم استاد مظفر در السقیفه می‌نویسد:

در بحث گذشته دیدیم که خدمت ممتازی که انصار به اسلام کرده بودند به خیالشان انداخته بود که در خلافت یا در زمامداری مسلمین ذی‌حقند و این حقیقت را ما از زبان نامزد خلافت از طرف انصار (سعدبن عباده) در خطبه‌ای که آن روز ایراد کرد، می‌فهمیم.

به اضافه اینکه از آن بیم داشتند که امر خلافت در بست در اختیار کسانی قرار گیرد که انصار فرزند و پدر و برادرشان را کشته بودند. با این اعتقاد که مساله از دست اهلش خارج شده است و همان گونه که گذشت دلیل بر این مطلب اخیر این است که پس از آنکه ناامید شدند، خواستند با علی(ع) بیعت کنند.

ما از مجموعه آنچه گذشت می‌فهمیم که اینها در این کوشش بیشتر از آنکه مهاجم باشند، مدافع بودند. حالت دفاعی همیشه از احساس ضعف و ناکامی به وجود می‌آید و این احساس برای کسانی که بخواهند در زندگی پیروز شوند، بزرگترین درد روحی است زیرا بر اثر آن، تصمیم و اراده ضعیف و سست می‌گردد و در رای و تدبیر شخصی، اضطراب پیدا می‌شود و همه این احوال در اجتماع سقیفه در چهره انصار ظاهر و هویدا بود. شاهد بر این مدعا این است که بین خود انصار انشعاب روی داد و در برابر دشمنانشان عقب‌نشینی اختیار کردند و حتی بیشتر از اینها پیش از آنکه کسی با آنان به منازعه برخیزد، یعنی پیش از آمدن مهاجرین در اجتماع آنان، حاضر شده بودند که در امر خلافت به طریق شرکت عمل کنند و سخنگوی آنان چنین گفت:

وقتی که با ما منازعه کنند، خواهیم گفت: «یک امیر از ما و یک امیر از شما و هرگز به چیزی کمتر از این حاضر نخواهیم شد» که سعد پس از این سخن گفت: «هذا اول الوهن» یعنی: «این اولین گام شکست است» حقیقت این است که این گفته، اول و آخر شکست آنان بود.

این حالت یعنی اینکه حاضر بودند خلافت را با شرکت دیگران متصدی شوند، حتی بعد از آمدن مهاجرین نیز ادامه یافت و علی‌رغم تذکر سعد که «این اولین شکست است» باز این کلمه را تکرار کردند.

این گفته در ضمن حاکی از آن است که انصار دارای روحیه‌هایی بزرگ و با گذشت و مردمانی نرم‌خو بوده‌اند و این مطلب نیز صدق می‌کند که اینان پیش از آنکه مهاجم باشند، حالت دفاعی داشتند و خلافت و پیشوایی را برای آن نمی‌خواستند که مالک مقدرات و شؤون امت گردند، بلکه منظورشان این بود که زیان و صدمه کسانی را که از صدمه‌شان بیم داشتند، دفع کنند.

ایشان در قسمت اول این بحث می‌نویسد:

ما در بحث سابق کوشش کردیم متشبث به چیزهایی شویم که سوء نیت را از انصار برطرف کند ولی مطمئنیم که آنچه از طرف انصار گفتیم، چیزی خارج از یک سری وسوسه‌هایی که بالاخره کار شخص را از نقطه‌نظر دینی تجویز نمی‌کند، نبود ولی امید ما این است که انصار در کاری که کرده‌اند، معذور باشند تا ما عده فراوانی از صحابه را گمراه ندانیم.

اما در وسع ما نیست که این کار انصار را فی نفسه صحیح بدانیم، اعم از آنکه سوءنیت داشته یا نداشته‌اند، زیرا مادام که فرض کنیم حقیقتی از لحاظ نص راجع به امام وجود داشته بنابراین این گونه خودرایی و پیشدستی که انصار در عقد اجتماع خویش به خرج دادند، نمی‌تواند چیزی خارج از خیانت به اسلام و تفریط بی مجوز در حقوق مسلمین به شمار آید، آن هم در موقعی که چنین فاجعه بزرگی هوش از اسلام برده و مسلمین هم از شدت مصیبت عقل از سرشان پریده و نمی‌دانند که از طرف عرب و دشمنان اسلام چه به روزشان خواهد آمد.

نظریه احمد حسین یعقوب

صاحب کتاب «نظریه عداله الصحابه» در دفاع از انصار آنچنان گام جلو نهاده که مساله را به گونه‌ای دیگر بیان می‌کند. ایشان می‌نویسد:

اما راجع به انصار باید گفت که به طور قطع و یقین، همه آنها در سقیفه حاضر نبودند و چنان که به موجب نص شرعی، نخبگان انصار کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند گردهمایی انصار در سقیفه بدون حضور آنان امکان‌پذیر نبود و آن دو فردی که با مهاجرین سه گانه برخورد کردند (عویم بن ساعده و معن بن عدی) از جنگاوران بدر بودند و چنان که هدف از گردهمایی از نظر انصار انتخاب و تعیین خلیفه بوده، حداقل این دو تن بدری که آن موقع خارج از اجتماع عزاداران رسول اکرم(ص) بودند، در آن شرکت می‌کردند.

علاوه بر این، رسول اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم نمود، در حالی که در میان خانه مبارک خود آرمیده بود. آیا پذیرفتنی است که انصار همگی او را رها کرده و آن هنگام ک عترت



خرید و دانلود  نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی  45ص


نامه امام علی 20ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

1- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به قاضى ‏اش شریح بن الحارث

گویند که شریح بن الحارث قاضى امیر المؤمنین ( ع ) در زمان او خانه ‏اى خرید به هشتاد دینار .

این خبر به على ( ع ) رسید . او را فرا خواند . و گفت : شنیده ‏ام خانه‏ اى خریده ‏اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته‏ اى و چند تن را هم به شهادت گرفته‏ اى . شریح گفت : چنین است یا امیر المؤمنین . على ( ع ) به خشم در او نظر کرد ، سپس فرمود :

اى شریح ، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ‏ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد ، تا از آنجا براندت و بى ‏هیچ مال و خواسته ‏اى به گورت سپارد . پس ، اى شریح ، بنگر ، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى ، یا نقدى که بر شمرده ‏اى از حلال به دست نیامده باشد . که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده ‏اى و هم در آخرت

اما اگر آنگاه که این خانه را مى ‏خریدى نزد من آمده بودى ، برایت قباله ‏اى مى ‏نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم و چه جاى بیش از آن رغبت نمى‏ کردى که به بهاى این خانه دهى . و نسخه آن قباله چنین است :

این خانه ‏اى است که بنده ‏اى ذلیل ، از مرده ‏اى که براى کوچ‏ کردن او را از جاى خود برانگیخته ‏اند ، خریده است . خانه‏اى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان . این خانه را چهار حدّ است :

حد نخستین ، منتهى مى ‏شود به آنجا که آفات کمین گرفته ‏اند ، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است .

و حدّ سوم به خواهشهاى تباه ‏کننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر .

و در آن از حد چهارم باز مى ‏شود . خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده ‏اى که اجل او را برانگیخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است . در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است ، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تبّعهاى یمن و حمیرها بستانده است ، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایه‏ها ساخت و اندوخته‏ ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند ، مرده ریگى نهد . همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى‏ کنند ، حاضر آورد . در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید . « در آنجا تبهکاران زیانمند شوند » عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند ، به این رسند گواهى دهد.

2- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به یکى از فرماندهان سپاهش

اگر در سایه فرمانبردارى باز آیند ، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها ، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید ، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى ‏برند ، به خلاف آنکه فرمانت نمى‏ برند ، برخیزى . و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى ‏خیزد ، بى ‏نیاز باشى . زیرا ، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى ‏آید ، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به یارى برخاستنش.

3- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به اشعث بن قیس ، عامل خود در آذربایجان نوشته است .

حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو ، و از تو خواسته‏اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست .

تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى . یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى ، مگر آنکه ، دستورى به تو رسیده باشد . در دستان تو مالى است از اموال خداوند ، عزّ و جلّ ، و تو خزانه ‏دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى . امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم . و السلام

4- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به معاویه

این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند ، به همان شیوه با من بیعت کردند . پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته ‏اند نپذیرد . شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند ، کارشان براى

خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند . اگر سر بر تافت با او پیکار کنند ، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند ، گناه آنچه را خود متولى آن شده است .

اى معاویه ، به جان خودم سوگند ، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى . و السلام

5- نامه‏اى دیگر از آن حضرت ( ع ) به معاویه

اما بعد ، اندرزنامه ‏اى از تو به من رسید با جمله ‏هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى . این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد ، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید . هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده . هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است .

و از این نامه است

بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد . گزینش از سر گرفته نشود . هر که از بیعت بیرون رود ، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد ، منافق است.

6-سفارشى از آن حضرت ( ع ) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى ‏فرستاد

چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد ، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانه‏ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع . و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو . و دیده‏بانها بر سر کوهها و تپه‏ ها بگمارید تا مباد ، که دشمن از جایى که مى ‏ترسید یا خود را در امان مى ‏دانید ، بناگاه ، بر شما تاخت آورد . بدانید که مقدمه لشکر ، همان چشمان لشکر است ، و چشمان مقدمه ، طلایه‏ داران هستند . از پراکندگى بپرهیزید . چون فرود مى ‏آیید همه فرود آیید ، و چون کوچ مى ‏کنید همه کوچ کنید . هنگامى که شب در رسید ، نیزه‏ها را گرداگرد خود قرار دهید . به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید.

7- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به معقل بن قیس الریاحى فرمود ، آنگاه که او را به سه‏هزار سپاهى بر مقدمه به شام مى ‏فرستاد .

از خدایى که بناچار ، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس . جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد . و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت درآور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر . و مرکبها را خسته مدار ، و در آغاز شب ، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده . و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر . به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور . و چون برآسودى ، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده به برکت خداوندى حرکت کن هرگاه با دشمن رویاروى شدى ، خود در میانه لشکرت قرار گیر و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد . کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى.

8- از نامه آن حضرت ( ع ) به دو تن از امیران لشکرش

من ، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم . به سخنش گوش دهید و فرمانش برید . او را زره و سپر خود قرار دهید . زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى ‏کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند ، شتاب مى ‏ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد ، درنگ مى ‏کند.

9- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین .

با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند . سپاس خدا را ، که حجت با شماست . و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند ، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان . هرگاه ، به اذن خدا ، روى به هزیمت نهادند ، کسى را که پشت کرده و مى ‏گریزد ، مکشید و آن را که از پاى افتاده است ، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید ، هرچند ، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند . که زنان به جسم ناتوان‏ اند و به نفس و عقل ضعیف . حتى در زمانى که زنان مشرک بودند ، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم . در زمان جاهلیت ، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى ‏کرد او را و فرزندانش را ، که پس از او مى ‏آمدند ، عیب مى ‏کردند و سرزنش مى‏نمودند.

10 - هنگامى که آن حضرت ( علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى ‏شد چنین مى‏ فرمود :



خرید و دانلود  نامه امام علی 20ص


مهدویت در قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 27

 

ما منتظران حضرت مهدی (ع) بارها نوید فتح وظفر را درقرآن کریم خوانده ایم وطبق گفته قرآن مهدی روزی ظهور می کند وچشمان ما منتظران به نورآن بزرگوار منور می گردد. چنانکه خداوند فرموده است: «‌وزمین به نور پروردگار روشن می گردد.» (سوره زمرآیه 69 ) ویا درسوره شریفه فجربه صبح صادق وظهور مهدی موعود اشاره شده است: « قسم به صبحگاه وقسم به ده شب اول ذی الحجه وقسم به حق جفت وقسم به شب تارهنگامی که به روز روشن مبدل شود.» یا در سوره مبارکه قدر هدف از :«سلام هی حتی مطلع الفجر» تا بندگی صبح دولت آل محمد(ص) است. بله از این آیات این چنین استفاده می شود که موضوع مهدویت و امام مهدی در قرآن به طور غیر مستقیم اشاره شده است و برخی از اهل تحقیق از صدوبیست تا صدوپنجاه آیه از قرآن چنین استنباط و اجتهادی را در مورد مهدی (عج) معتقدند.

یک اشارات از کل آیات قرآن برمی آید و آن اینکه : سرانجام حق و عدل و مؤمنین و متقین و صالحین و مستضعفین و آزاد مردان پیروز می شوند و باطل و اهل باطل نابود می گردند.

البته در قرآن با صراحت از امام مهدی (عج) نامبرده نشده اما هر انسانی که با بینش اجتماعی و تاریخ و ظهور و پیدایش انقلابات و مردان بزرگ و دشمنی هایی که با مردان اهل حق می شود آشنا باشد تا حدودی رفع شبه شود. حقایقی وجود دارد و مصلحت ایجاد نمی کند که آنرا به صراحت گفت و نگفتن به صراحت دلیل آن نمی شود که آن حق، وجود خارجی ندارد. قرآن عظیم می فرماید: «مومی را با آیات خود فرستادیم که: قوم خود را از تاریکی به روشنایی بیرون آر، و روزهای خدا را به یادشان بیاور و در اینکارهای خداوند برای هرشکیبای شکر گزار، عبرتهایی است (سوره ابراهیم آیه 5) در تفسیر علی بن ابراهیم که تفسیری روایی است در روایتی در تفسیر این آیه گفته: ایام خدا سه روزاست: روز قائم (ع) روز مرگ و روز قیامت.

اگر این مفهوم و سنت را در نظر بگیریم که تأییدات الهی در پیروزی پیامبران و از تاریکی به روشنایی درآوردن مردمشان یک وجهش اشاره به تأییدات الهی و پیروزی «مهدی» در پایان تاریخ است ، می توان گفت: همانطور که موسی پیامبر، ملت خود را از تاریکی به روشنایی پیامبرانه هدایت کرد امام مهدی (عج) نیز مردم زمان خویش را از تاریکی و مفاسد جهان گیر، به روشنایی «پیامبران» یاری خواهد داد. چون رحمت و نور الهی در سرتاسر تاریخ ادامه و استمرار دارد.

قرآن عظیم:«ا ی ایمان آورندگان هر کس از شما از دین خود بگیرد چه باک، زودا که خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند. دربرابر مؤمنان فروتن اند و در برابر کافران سرکش، در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامت گیری نمی هراسند. این فضل خداست که به هرکس که می خواهد ارزانی داردوخداوندبخشاینده و داناست (سوره مائده آیه 54) .

در تفسیر علی بن ابراهیم و تفسیر«نورالثقلین» که آن هم تفسیر روایی آیات است آمده : این که درباره قائم و اصحاب او نازل شده است همانا که در راه خدا جهاد کنند و از هیچ چیز پروا ندارند. ویا درجایی دیگر قرآن مبین: خدا به کسانی از شما که ایمان آورده اندو کارهای شایسته کرده اند، وعده داده که در روی زمین جانشین دیگرشان کنند همچنان که مردمی را که بیش از آنان بوده اند جانشین دیگران کرد.

و دینشان را که خود بر ایشان پسندیده است استوار سازد و وحدتشان را به ایمنی بدل کند. مرا می پرستند و هیچ چیزی را با من شریک نمی کنند و آنها که از این پس ناسپاسی کنند، نا فرمانند (سوره نور، آیه55).

علامه مجلسی در بحارالانوار که اختصاص به امام مهدی دارد، در روایتی از امام صادق (ع) می فرماید: «کسانی که خدا ایشان را خلیفه و جانشین می کند قائم (ع) و اصحاب اویند». طبرسی در مجتهدالبیان در روایتی می گوید : امام زین العابدین این آیه را خواند و فرمود: اینان به خدا سوگند شیعه ی ما هستند خدا این کار را در حق آنان به دست مردمی از ما خواهد نمود .

طبرسی سپس توضیح می دهد: چون گسترش دین، در سراسر زمین و جهان گیر شدن آئین ،از گذشته تا کنون پدیدار نگشته است پس به یقین این امر در آینده خواهد بود.چه این جهان گیری دین و آئین وعده خدایی است و وعده خدایی خلف بردار نیست.

خداوند در سوره آل عمران نیز به عده ا ی از افراد که این پدیداری حق نیستند هشدار داده و این چنین فرموده اند: «ای اهل کتاب چرا به آیات خدا کافرمی شوید یا آنکه خود(به درستی آن) گواهی می دهید؟» سپس خداوند به رسالت جهانی حضرت محمد(ص) اشاره کرده و در سوره سبا ء فرموده اند: «ا ی رسول ! ما تو را به عنوان نوید دهنده و هشدارگر به سوی مردم گسیل داشتیم و لیکن اکثر مردم نمی دانند».

در واقع این آیات و نمونه هایی از آن بیم ها و نویدهایی بود که قرآن مجید و پیامبران از آئین های درخشان به آن اشاره کرده و شکی نیست با آمدن مصلح جهانی در آخرالزمان حقانیت دین حق آشکار می شود. دینی که خداوند می خواهد به جهان حاکم باشد ما شیعیان نیز با آن همه بشاراتی که در قرآن دیدیم و با آن همه اخبار و روایاتی که از ائمه هدی (ع) شنیده ایم باید احساس مسئولیت کرده و وسعت آن هدف والا را دریابیم و همگی در امر فرج یگانه مصلح هستی و رسیدن به آن روزهای باشکوه تلاش کنیم، به راستی آن زمان چه فرخنده ایامی است که :«سرانجام، جهان را صالحان زمین به میراث خواهند گرفت» و مستضعفان غنی شده و بینوایان شادی را تجربه خواهند کرد، حال سلام ما برآن پادشاهی که با آمدنش غنی و فقیر ، پیرو جوان همگی شاد خواهند شد، سلام برآن حضرت که امت ها را از سرگردانی و سردرگمی رها خواهند بخشید.

پروردگارا! ا ی خالق لم یزلی، ما را به دوستی آن بزرگواران منتنع گردان و در زمره اصحاب ایشان مهشور ساز و دعای ما را از کرمت مستجاب کن و ظهور پر میمنت آن حضرت را هر چه زودتر مقدر فرما و به وعده ا ی که



خرید و دانلود  مهدویت در قرآن


قصه سلیمان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

قصهٔ‌ حضرت سلیمان (ع)

حضرت سلیمان (ع) از بلقیس خواستگارى کرد و بلقیس گفت: اگر مى‌خواهى من با تو ازدواج کنم باید تمام پرندگان، بالاى سرم سایه بیندازند. او نیز پذیرفت. زیرا تمام چرنده‌ها و پرنده‌ها زیر فرمان او بودند. بلقیس گفت: صیغه عقد جارى نمى‌شود تا اینکه همه حاضر شوند. حضرت سلیمان دستور مى‌دهد که همه حضور یابند. همه پرندگان حاضر مى‌شوند. الّا پرنده‌اى به‌نام شوبى (خفاش) که حاضر نشد بیاید. به او گفتند، چرا نمى‌آئی؟ او گفت، من احترام حضرت سلیمان (ع) را دارم ولى براى چه بیایم اما چون بلقیس ایراد گرفته است من نمى‌آیم. من از زنان وفائى ندیده‌ام به همین علت نمى‌آیم. به او گفتند: چگونه این حرف را مى‌زنی؟ گفت: پس قصه مرا گوش کنید که در مورد بى‌وفائى زنان است. فرستاده سلیمان که هدهد بود گفت: من هم قصه‌اى از وفادارى زنان خواهم گفت تا ببینم قصه کدام یک بهتر است اگر داستان من خوب بود بیا و به حضور سلیمان برو.

شوبى (خفاش) قصه‌اش را این‌طور شروع کرد که در زمان‌هاى گذشته یک دخترعمو و پسرعمو با هم زندگى مى‌کردند و هیچ مشکلى نداشتند و با هم شرط کرده بودند که هر کس زودتر بمیرد دیگرى ازدواج نکند. هر دو قبول کردند. بعد از مدتى مرد مى‌میرد و زن از شدت ناراحتى هر شب بالاى قبر شوهرش مى‌رود و گریه مى‌کند و فانوس کوچکى نیز همراه با خود برمى‌دارد و هر شب این کار را انجام مى‌دهد. از قضا دزدى از زندان فرار مى‌کند. نگهبانانى که او را دنبال مى‌کنند به قبرستان مى‌رسند. مى‌بینند وسط قبرها نورى است. جلوتر که مى‌روند مى‌بینند زنى است که بالاى قبر نشسته گریه مى‌کند و فانوسى در کنار اوست. از او مى‌پرسند، چرا گریه مى‌کنی؟ و زن قصه را براى آنها مى‌گوید که شوهرم فوت کرده و پسرعمویم بوده است و من آنقدر گریه مى‌کنم تا من نیز بمیرم. مرد به او گفت: این حرف‌ها چیست خودت اگر مرده بودى شوهرت بعد از چهلم مى‌رفت و زن مى‌گرفت. اگر من دنبال دزد نبودم خودم به خواستگارى تو مى‌آمدم. برو به خانه‌ات.

این کارها چیست که تو مى‌کنی؟ زن به او گفت: مى‌دانى چه کار بکنیم؟ بهتر است مرده شوهرم را از قبر درآوریم و اینجا بگذاریم تا هم فکر کنند دزدى که فرار کرده این مرد است که حال مرده است. مرد نیز قبول کرد و مرده را از خاک بیرون آوردند. وقتى مرده را از خاک درآوردند نگهبان گفت: ولى آنها باور نمى‌کنند، چون سر دزد تراشیده بود زن گفت: اینکه کارى ندارد و تمام موهاى شوهرش را کند، نگهبان گفت: بر پشت دزد علامت داغ بود. آن را چه کار کنیم؟ زن گفت: ناراحت نشو با آتش فانوس پشت او را داغ مى‌کنیم. به هر حال مرده را برداشتند و به داروغه دادند و گفتند: این دزدى است که فرار کرده است. زن نیز چند روز بعد به نزد آن نگهبان رفت و گفت: الوعده وفا. تو قول داده بودى که با من ازدواج کنى نگهبان گفت: این مرد پسرعموى تو بود به او رحم نکردى و به‌خاطر وعده ازدواجى که من به تو داده بودم آن بلا را سرش آوردی. حال من که با تو غریبه هستم با تو ازدواج کنم؟ زن دید علاوه بر اینکه او سر قول نایستاده است بلکه معلوم نیست چه بلائى بر سر جنازه شوهرش آمده است.

هدهد گفت: تو درباره بى‌وفائى زنان داستانى گفتى و من هم برایت داستانى از وفادارى زنان مى‌گویم و شروع به تعریف کردن قصه‌اش کرد به این شرح:

در زمان‌هاى قدیم جوانى زندگى مى‌کرد که بسیار متدین بود و هر چه خانواده‌اش اصرار کردند که چرا زن نمى‌گیری؟ مى‌گفت: من زنى مى‌خواهم که داراى اخلاق و رفتار خوب باشد. اخلاقش با من بسازد و با دین و ایمان باشد. من چنین دخترى را مى‌خواهم. خانواده‌اش نیز آنقدر گشتند تا دخترى را که مناسب پسرشان بود پیدا کردند و او را به عقد پسر درآوردند. مدتى گذشت. روزى دختر به پسر گفت: تو کار و بارى نداری؟ مرد جواب داد: کارم تجارت است و مال مى‌فروشم ولى از وقتى عروسى کرده‌ام دلم نمى‌آید تو را تنها بگذارم زیرا دلم براى تو تنگ مى‌شود. زن جواب داد: این کارى ندارد. برو نقاشى بیاور تا عکس مرا بکشد و بعد عکس را نزد خود نگه‌دار هر وقت دلت براى من تنگ شد به عکس من نگاه کن تا دلتنگى‌ات رفع شود. جوان گفت: خوب فکرى کردی. روزى نقاشى را آورد و عکس زنش را براى او کشید. جوان نیز عکس را با خود برداشت و رفت. تا از دروازه شهر بیرون رفت سواران پادشاه به او رسیدند و از او نام و مقدار بارهاى او را سؤال کردند. به او گفتند: بارهایت را در کاروانسرا بگذار و شب به خانه پادشاه برو. او نیز قبول کرد و شب به خانه پادشاه رفت و شام را خورد و به او گفتند: چه بازى و شیرین‌کارى مى‌توانى بکنی؟ گفت: شما انجام بدهید. من هیچ نوع بازى بلد نیستم. آنها گفتند: ما گربه‌اى داریم که او را مى‌آوریم و گربه روى دو پا مى‌ایستد و به روى دست‌هایش دو عدد شمع مى‌گذارد و تا صبح همین‌طور مى‌ماند، حتى اگر شمع‌ها آب شود او حرکت نمى‌کند. جوان قبول نکرد و گفت: چنین چیزى ممکن نیست. آنها گفتند: حالا گربه را مى‌آوریم تا باور کنی، ولى شرطى دارد. اگر ما توانستیم این کار را انجام بدهیم تمام مال و دارائى تو را مى‌بریم و خودت را به زندان مى‌اندازیم ولى اگر تو بردى سه برابر اموالت را به تو مى‌دهیم. جوان شرط را پذیرفت و کاغذ را امضاء کردند.

در این وقت گربه را صدا کردند و دو شمع روى دو دست گربه گذاشتند و گربه تا صبح تکان نخورد و به همین خاطر جوان شرط را باخت و تمام مال و دارائى او را گرفتند و خودش را به زندان انداختند. اتفاقاً در میان وسایل او عکس زن را دیدند و به او گفتند: کیست؟ جوان گفت: این زن من است. به او گفتند: این زن حق پادشاه است. تو باید با دستخط خود براى زنت بنویسى که من مغازه‌اى باز کرده‌ام و او را به نزد خود بخوانی. جوان قبول نکرد. آنها نیز آنقدر او را شکنجه نمودند که مجبور شد نامه را بنویسد. او نیز با خود گفت اگر زنم زرنگ باشد فکرى به حال خود خواهد نمود. خلاصه نامه را نوشت که خودت همراه با فرستاده نامه بیا. فرستاده نامه به خانه آن مرد رفت و در خانه را زد و نامه را به زن داد و گفت: این نامه‌اى از شوهر توست و خانه و دکان خریده است ولى چون وقت نداشت که خودش بیاید مرا فرستاده است که شما را ببرم. زن با خود فکر کرد چنین چیزى ممکن نیست. چطور او در عرض دو سه روز توانست مغازه و خانه بخرد؟ حتماً کاسه‌اى زیر نیم‌کاسه است. زن حلیه‌اى به‌کار برد و دریچه‌اى زیر زمین وسط حیاط بود. زن قالى را روى آن پهن کرد و به مرد گفت: شما اینجا بنشین تا برایت چاى بیاورم و استراحت کنى تا من آماده شوم.

مرد تا روى قالى نشست با سر به داخل زیرزمین سقوط کرد. زن بالاى دریچه آمد و به او گفت: اگر به من بگوئى قضیه از چه قرار است تو را از اینجا درمى‌آورم وگرنه آنقدر در اینجا مى‌مانى تا از گرسنگى بمیری. مرد نیز حقیقت را براى او گفت که چگونه پادشاه شوهرش را گول زده است و حالا مى‌خواهد زنش را از دست او بیرون بکشد و حالا نیز شوهرش در زندان است. زن رفت و در گوشه‌اى از خانه سوراخى دید که چند موش در آنجا بودند. هشت موش را داخل صندوق گذاشت و شروع کرد به غذاهاى خوب به آنها دادن و آنها را چنان دست‌آموز کرده بود که تا اشاره مى‌کرد آنها داخل صندوق مى‌رفتند. زن بعد به بازار رفت و دو اسب خرید و لباس مردانه پوشید و مقدارى بار روى اسب گذاشت تا به شهرى رسید که آنجا شوهرش را گرفته بودند و رسید به همان اطرافیان پادشاه. آنها به او گفتند: بارهایت را در کاروانسرا بگذار و به مهمانى پادشاه بیا. بعد از خوردن شام پرسیدند در شب‌نشینى چه بازى انجام مى‌دهید؟ گفت: شما چه بازى‌‌هائى دارید؟ آنها گفتند: ما گربه‌اى داریم که روى دو پا مى‌ایستد و روى دست‌هاى خود شمع نگه مى‌دارد که روى دو پا مى‌ایستد و روى دست‌هاى خود شمع نگه مى‌دارد و تا صبح حرکت نمى‌کند. او گفت: چنین چیزى غیرممکن است. آنها نیز گربه را آوردند تا باور کند. آنها به او گفتند: اگر ما بردیم تمام مال و دارائى تو را



خرید و دانلود  قصه سلیمان


غیبت امام زمان و نائب آن حضرت 15ث

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

غیبت و حضور

ضرورت پیروی از علمای متعهد

از آنجا که در شرایط سخت دوره غیبت امام (ع) تشخیص وظایف و تکالیف دینی بر افراد به راحتی امکان پذیر نیست ، مسئولیت تبیین احکام دینی و هدایت مردم و حفظ ارزشهای اسلامی و دفاع از مکتب برعهده عالمان متعهد و با تقوا گذاشته شده است. این مرزبانان واقعی مکتب به عنوان نایبان امام (ع) با به کار بستن توانمندیهای لازم عملی که در بخشهای مختلف علوم اسلامی به دست آورده اند از منابع اصلی دین یعنی قرآن و سنت به نیازهای دینی مردم پاسخ می گویند و در راستای حاکمیت پیدا کردن تمام احکام و ارزشهای الهی تلاش می نمایند. اگر این عالمان مسئولیت شناس، دلسوز نباشند توده های مردم به راحتی از مسیر صحیح اسلامی منحرف شده و دچار انحطاط فکری و اعتقادی می شوند.امام هادی (ع) در روایتی نقش مهم عالمان آگاه و فقهای مسئولیت شناس و با تقوا را این گونه توصیف می کنند: اگر بعد از غیبت قائم آل محمد (ص) نبودند عالمانی که مردم را به سوی او فرا می خوانند و به سوی او راهنمایی می کنند و با برهانهای استوار از دین پاسداری می کنند و بندگان بیچاره و ناآگاه را از دامهای ابلیس و پیروان او و همچنین از دامهای دشمنان اهل بیت رهایی می بخشند، هیچ کس بر دین خدا باقی نمی ماند. اما علمای دین دلهای متزلزل شیعیان ناتوان را حفظ می کنند، همچنان که کشتیبان سکان کشتی را . این دسته از علما در نزد خداوند دارای فضیلت و مقام بسیار والایی هستند. [1] و عمده راه حفظ سلامت فکری و عقیدتی مردم در دوره غیبت، تبعیت از همین قشر از علمای متعهد است و به این امر در بسیاری از روایات اهل بیت (ع) نیز تاکید شده است از جمله امام صادق (ع) فرموده اند:از فقهای جامع الشرایط تبیعیت کنید من آنان را برای شما حاکم قرارداده ام و آنها منصوب ما هستند ( به راهنمایی و ارشاد مردم) شما موظفید در شرایطی که به ما دسترسی ندارید به آنان رجوع کنید و به گفته های آنها عمل نمایید و حق رد قول آنها را ندارید چرا که رد آنها رد ماست و در ما رد خداست . [2] در این باره وقتی از امام عصر (ع) سوال شد که در زمان غیبت شما به چه کسانی مراجعه کنیم و در حوادثی که پیش می آید از چه کسانی کسب تکلیف کنیم و رهنمودهای چه قشری را وسیله هدایت خود قراردهیم آن حضرت فرمودند:در حوادثی که برای شما رخ می دهد به راویان احادیث ما ( فقهای جامع الشرایط) مراجعه کنید چرا که آنها حجت ما بر شمایند و من حجت خدایم ... [3] به این ترتیب جهت درامان ماندن عقاید و ایمان مردم تک تک آنان موظف شدند که در دوره غیبت به عالمان با تقوا و فقیهان واجد شرایط استنباط احکام الهی از منابع اصلی دین مراجعه کنند و معالم دین خود را از آنان بیاموزند و تمام رویدادهای زندگی خویش را هماهنگ با دستورالعملهایی که از متن تعالیم دینی به دست آمده است هماهنگ سازند.

راز نهان زیستی امام مهدی (ع)

موضوع نهان زیستی از جمله مسائلی است که در زندگی بسیاری از پیامبران و اولیای الهی به چشم می خورد. برطبق شواهد تاریخی حضرت الیاس (ع) 7 سال و حضرت موسی (ع) 28 سال و حضرت دانیال حدود 90 سال .. در پس پرده غیبت به سربردند ؛حتی به اعتقاد صاحب نظران آشنا به سیره و تاریخ ادیان آسمانی، موضوع نهان زیستی یکی از سنتهای الهی است که در زندگی اغلب رهبران الهی به چشم می خورد و از جمله شباهتهای امام مهدی (ع) با پیامبران موضوع نهان زیستی یکی از سنتهای الهی است که در زندگی اغلب رهبران الهی به چشم می خورد و از جمله شباهتهای امام مهدی (ع) با پیامبران موضوع نهان زیستی او در دوره ای از زندگیشان است. از امام سجاد (ع) روایت شده است: در قائم ما چند سنت از سنن پیغمبران است ... اما سنتی که از حضرت ابراهیم خلیل(ع) دارد موضوع پنهان بودن ولادت و دوری گزیدن وی از مردم است و سنتی که از حضرت موسی (ع) دارد مسئله ترس از جان و غیبت از مردم است . امام باقر (ع) هم در توصیف شباهتهای امام مهدی (ع) به برخی از انبیاء می فرمایند: شباهتی که او به حضرت یونس دارد غیبت اوست که بعد از پیری به صورت جوانی به سوی قوم خود بازگشت.شباهت او به یوسف (ع) غیبت او از خواص خود و عموم مردم و برادرانش است... شباهتی که به موسی (ع) دارد ترس و خوف ممتد او از مردم و غیبت طولانی و مخفی بودن ماجرای ولادتش و پنهان گشتن از پیروان اش است. پرسشی که پس از این مقدمه مطرح می شود این است که با توجه به جایگاه امامت و مسئولیت امام در جهان بینی اسلامی راز زندگانی نهانی امام مهدی (ع) چیست؟ حقیقت این است که به این موضوع در مجموعه رهنمودهای پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) به شیوه های مختلفی جواب داده شده است که به ذکر چند مورد از آنها اکتفا می شود:

1– غیبت راز مکتوم الهی

در بعضی از روایات از غیبت به عنوان یکی از اسرار الهی یاد شده است که کسی جز خاندان وحی از حقیقت آن آگاه نیست؛ در این باره عبدالله بن فضل هاشمی می گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که آن حضرت می فرمود: قائم ما از غیبتی خواهد بود که در آن دوره افرادی که از ایمان قوی برخوردار نباشند به حیرت و شک و تردید دچار خواهند شد. عرض کردم : غیبت قائم (ع) از چه روی واقع خواهد شد؟ امام صادق (ع) فرمود:اجازه نداریم علت آن را بیان کنیم. راوی در ادامه می پرسد: اگر علت واقعی این امر را نمی گویید حداقل حکمت این غیبت را برای ما بیان کنید. امام (ع) می فرمایند: حکمت غیبت قائم (ع) همان است که در غیبت حجت های الهی گذشته وجود داشت اما علت واقعی این غیبت هرگز قبل از ظهور آن حضرت معلوم نخواهد شد همان گونه که حضرت خضر (ع) علت سوراخ کردن کشتی و کشتن جوان و اصلاح دیوار خراب شده را جز موقعی که می خواستند از هم جدا شوند بیان نکردند. سپس امام صادق (ع) افزودند: ای پسر فضل ! انتخاب زندگی نهایی یک امر الهی و سری از اسرار پنهان خداوند محسوب می شود که مصلحت ایجاب کرده است تا حقیقت آن جز به هنگام ظهور بر مردم بیان نشود. در هر حال وقتی خداوند متعال را حکیم دانستیم بالطبع می پذیریم که کارهای حکمی خالی از حکمت و



خرید و دانلود  غیبت امام زمان و نائب آن حضرت 15ث