دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق درمورد جعبه دنده ( گیر بکس )

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

موضوع تحقیق: جعبه دنده ( گیر بکس )

استاد راهنما : جناب آقای دکتر سهیل سید حسینی

دی- 1386

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فهرست :

مقدمه ------------------------------------------------------- 1

وظایف جعبه دنده --------------------------------------------- 2

گیربکس دنده کشویی ---------------------------------------- 3

گیربکس چنگکی ------------------------------------------ 4

گیربکس خاری ------------------------------------------ 5 - 6

گیربکس سنکرونیزه ------------------------------------------ 7 - 8

گیربکسهای مخصوص ----------------------------------------- 9

گیربکسهای اتوماتیک ------------------------------------- 10- 11 - 12

قطعات سیستم فرمان هیدرولیک---------------------------------- 13

انواع گیربکسهای اتوماتیک ------------------------------ 14- 15

منابع------------------------------------------------------- 16

مقدمه

وظیفه دستگاه انتقال قدرت ، انتقال دادن قدرت ثابت موتور( pe ) به صورت سرعت کم ( v ) و نیروی زیاد F ( در شروع حرکت یا بار زیاد ) و یا به صورت سرعت زیاد ( V ) و نیروی کم F در حرکت سریع ) می باشد .

m.n

F.V

9550

1000

این وظیفه مهم به عهده جعبه دنده است و لذا می توان جعبه دنده را یک مبدل گشتاور دانست . یعنی با ثابت نگهداشتن توان مفید موتور ( ( pe ، مقدار نیروی محرکه یا گشتاور خارج شده از فلایویل را ( F یا (M در شروع حرکت زیاد کرده و سرعت خطی V یا دور آن را می کاهد . یا عمل عکس در حرکت سریع خودرو انجام می دهد به طوری که :

Mm.Nm

Mpl.npl

Fpl.Vpl

9550

9550

1000

اندیس PL مربوط به پولوس یا چرخ های محرک خودرو است . البته در این محاسبه تاثیر دیفرانسیل در تبدیل دور نیز جزو تبدیل جعبه دنده منظور شده است .

تولید فیلترسوخت روشی مناسب ، مطمئن و از لحاظ هزینه به صرفه می باشد. با توجه به مسائلی که مطرح گردید تضمین کافی برای این که از یک بازار مصرف داخلی گسترده و حتی خارجی برای محصول خود بر خوردار باشیم را داریم.

1

وظایف جعبه دنده:

1- تبدیل گشتاور برای حالتهای مختلف حرکت : ایجاد گشتاور زیاد در چرخها در آغاز حرکت و هنگام اعمال بار زیاد بر چرخها و گشتاور کم در حالت حرکت سریع .

2- امکان حرکت معکوس برای خودرو: از آنجا که موتورهای احتراقی فقط در یک جهت گردش می کنند ، بدون واسطه نمی توان دور موتور را برای حرکت معکوس به چرخها انتقال داد. جعبه دنده حرکت معکوس برای چرخها را فراهم می آورد.

3- امکان در جا کار کردن موتور : برای مواقعی که خودرو بی حرکت است. برای روشن نگهداشتن موتور ، جعبه دنده مدار قدرت را از خط انتقال قدرت قطع می کند .



خرید و دانلود تحقیق درمورد جعبه دنده ( گیر بکس )


نسب رسول خدا 6 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

نسب رسول خدا ( ص )

 

مطابق آنچه میان مورخین مسلّم است نسب رسول خدا ( ص ) تا « عدنان » که بیست و یکمین جدّ آن حضرت بوده این گونه است :

محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بی قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهربن ملک بن نصربن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار معد بن عدنان .

از رسول خدا ( ص ) نیز روایت شده که فرمود :

چون نسب من به عدنان رسید خودداری کنید ( و از او بالاتر نروید . )

خاندانی که رسول خدا ( ص ) در میان آنها به دنیا آمد . از بهترین خاندانهای عرب و شریفترین آنها بود و بزرگترین منصبها و سیادتها در آنها وجود داشت . زیرا منصب سقایت و اطعا حاجیان که بزرگترین افتخار و بهترین منصبها بود از راه ارث به خاندان بنی هاشم و عبدالمطلب جدّ آن بزرگوار رسیده بود . (۱)

● داستان اصحاب فیل

کشور یمن که در جنوب غربی عربستان واقع است منطقهٔ حاصلخیزی بود و قبایل مختلفی در آنجا حکومت کردند و از آن جمله قبیله بنی حمیر بود که سالها در آنجا حکومت داشتند .

ذونواس یکی از پادشاهان این قبیله بود که سالها بر یمن سلطنت می کرد . وی در یکی از سفرهای خود به شهر « یثرب » تحت تأثیر تبلیغات یهودیانی که بدانجا مهاجرت کرده بودند قرار گرفت و از بت پرستی دست کشیده ، به دین یهود درآمد . این دینِ تازه بشدّت در دل ذونواس اثر گذارد ، تا آنجا که پیروان ادیان دیگر را بسختی شکنجه می کرد تا به دین یهود درآیند .

مردم « نجران » ، از شهرهای شمالی و کوهستانی یمن ، که دین مسیح را پذیرفته و در اعماق جانشان اثر کرده بود ، از پذیرفتن آیین یهود سرپیچی کرده و از اطاعت ذونواس سرباز زدند .

ذونواس خشمگین شد و تصمیم گرفت آنها را به سخت ترین وضع شکنجه کند . به همین جهت دستور داد خندقی حفر کنند و آتش زیادی در آن افروخته و مخالفین دین یهود را در آن بیفکنند . بدین ترتیب بیشتر مسیحیان نجران را در آن خندق سوزانده و گروهی را نیز طعمهٔ شمشیر کرد و دست ، پا ، گوش و بینی آنها را برید . جمع کشته شدگان آن روز را بیست هزار نفر نوشته اند .

یکی از مسیحیان نجران که از معرکه جان به در برده بود ، خبر این کشتار فجیع را به امپراتور روم که که به کیش نصاری بود رسانیده و برای انتقام از ذونواس از وی کمک خواهی کرد . امپراتور روم اظهار داشت : نامه ای به نجاشی پادشاه حبشه می نویسم تا وی شما را یاری کند .

نجاشی لشکری انبوه به یمن فرستاد و شخصی را به نام اریاط بر آن لشکر امیر ساخت . اریاط از دریای احمر به کشور یمن رفت . ذونواس لشکری مرکب از قبایل یمن با خود برداشته به جنگ حبشیان آمد و هنگامی که جنگ شروع شد لشکریان ذونواس در برابر مردم حبشه تاب مقاومت نیاورده و شکست خوردند . ذونواس که تاب تحمل این شکست را نداشت خود را در دریا غرق کرد .

مردم حبشه وارد سرزمین یمن شده و سالها در آنجا حکومت کردند . ابرهه پس از چندی اریاط را کشت و خود به جای او نشست و مردم یمن را مطیع خویش ساخت و نجاشی را نیز که از شوریدن او به اریاط خشمگین شده بود به هر ترتیبی بود از خود راضی کرد .

ابرهه متوجه شد که اعراب آن نواحی ، چه بت پرستان و چه دیگران ، ‌توجّه خاصی به مکه و خانهٔ کعبه دارند . کم کم به فکر افتاد که این نفوذ معنوی و اقتصادی مکه ممکن است روزی موجب گرفتاری تازه ای برای او شود . برای رفع این نگرانی تصمیم گرفت تا معبدی باشکوه در یمن بنا کند و تا جایی که ممکن است در زیبایی و تزیینات ظاهری آن نیز بکوشد و سپس اعراب آن ناحیه را به هر وسیله ای که هست بدان معبد متوجّه ساخته و از رفتن به زیارت کعبه باز دارد .

معبدی بنا نهاد و آن را قلیس نام نهاد و در زینت آن حدّ اعلای کوشش را کرد ، ولی کوچکترین نتیجه ای از زحمات چند سالهٔ خود نگرفت . ابرهه با خود عهد نمود به سوی مکه برود و خانهٔ کعبه را ویران کرده و به یمن بازگردد . سپس لشکر حبشه را با خود برداشت و با چندین فیل – به قصد ویران کردن کعبه و شهر مکه حرکت کرد . اعراب که از ماجرا مطلع شدند درصدد دفع ابرهه و جنگ با او برآمدند ، ولی در برابر سپاه بیکران ابرهه نتوانستند مقاومت کنند .

همین که ابرهه در سرزمین « مغمس » فرود آمد یکی از سرداران خود به نام اسود بن مقصود را مأمور کرد تا اموال و مواشی مردم آن ناحیه را غارت کرده و به نزد او ببرند . در میان این اموال دویست شتر متعلّق به عبدالمطلب بود که در اطراف مکه مشغول چریدن بودند و سپاهیان اسود آنها را به یغما گرفته و به نزد ابرهه بردند . ابرهه شخصی به مکه فرستاد و بدو گفت : از بزرگ ایشان جویا شو . اگر دیدی قصد جنگ ما را ندارد او را پیش من بیاور .

حناطه به شهر مکه آمد و چون سراغ بزرگ مردم را گرفت ، او را به سوی عبدالمطلب راهنمایی کردند و او نزد عبدالمطلب آمد و پیغام ابرهه را رسانید .

عبدالمطلب به نزد ابرهه آمد . و ابرهه از او پرسید : « حاجتت چیست ؟ »



خرید و دانلود  نسب رسول خدا 6 ص


نامه امام علی 20ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

1- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به قاضى ‏اش شریح بن الحارث

گویند که شریح بن الحارث قاضى امیر المؤمنین ( ع ) در زمان او خانه ‏اى خرید به هشتاد دینار .

این خبر به على ( ع ) رسید . او را فرا خواند . و گفت : شنیده ‏ام خانه‏ اى خریده ‏اى به هشتاد دینار و براى آن قباله نوشته‏ اى و چند تن را هم به شهادت گرفته‏ اى . شریح گفت : چنین است یا امیر المؤمنین . على ( ع ) به خشم در او نظر کرد ، سپس فرمود :

اى شریح ، زودا که کسى بر سر تو آید که در قباله ‏ات ننگرد و از شاهدانت نپرسد ، تا از آنجا براندت و بى ‏هیچ مال و خواسته ‏اى به گورت سپارد . پس ، اى شریح ، بنگر ، نکند که این خانه را از دارایى خود نخریده باشى ، یا نقدى که بر شمرده ‏اى از حلال به دست نیامده باشد . که اگر چنین باشد هم در دنیا زیان کرده ‏اى و هم در آخرت

اما اگر آنگاه که این خانه را مى ‏خریدى نزد من آمده بودى ، برایت قباله ‏اى مى ‏نوشتم به این نسخت و تو حتى یک درهم و چه جاى بیش از آن رغبت نمى‏ کردى که به بهاى این خانه دهى . و نسخه آن قباله چنین است :

این خانه ‏اى است که بنده ‏اى ذلیل ، از مرده ‏اى که براى کوچ‏ کردن او را از جاى خود برانگیخته ‏اند ، خریده است . خانه‏اى از سراى فریب در کوى از دست شدگان و محلت به هلاکت رسیدگان . این خانه را چهار حدّ است :

حد نخستین ، منتهى مى ‏شود به آنجا که آفات کمین گرفته ‏اند ، و حدّ دوم به آنجا که مصیبتها را سبب است .

و حدّ سوم به خواهشهاى تباه ‏کننده نفسانى ، و حدّ چهارم به شیطان اغواگر .

و در آن از حد چهارم باز مى ‏شود . خریدار که فریب خورده آمال خویش است آن را از فروشنده ‏اى که اجل او را برانگیخته تا براندش ، به بهاى خارج شدن از عزّ قناعت و دخول در ذلّ طلب و خوارى خریده است . در این معامله ضرر و زیان خریدار در آنچه خریده است ، بر عهده کسى است که اندامهاى پادشاهان را ویران سازد و جان از تن جباران بیرون کند و پادشاهى از فرعونان چون شهریاران ایران و قیصرهاى روم و تبّعهاى یمن و حمیرها بستانده است ، و نیز آن کس که دارایى خود را گرد آورد و همواره بر آن در افزود و کاخهاى استوار برآورد و آنها را بیاراست و آرایه‏ها ساخت و اندوخته‏ ها نهاد تا به گمان خود براى فرزند ، مرده ریگى نهد . همه اینان را براى عرضه در پیشگاه حسابگران و آنجا که ثواب و عقاب را معین مى‏ کنند ، حاضر آورد . در آنجا حکم قطعى صادر شود و کار داورى به پایان آید . « در آنجا تبهکاران زیانمند شوند » عقل هر گاه که از اسارت هوس بیرون آید و از علایق دنیوى در امان ماند ، به این رسند گواهى دهد.

2- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به یکى از فرماندهان سپاهش

اگر در سایه فرمانبردارى باز آیند ، این چیزى است که ما خواستار آنیم و اگر حوادث و پیشامدها ، آنان را به جدایى و نافرمانى کشانید ، باید به یارى کسانى که از تو فرمان مى ‏برند ، به خلاف آنکه فرمانت نمى‏ برند ، برخیزى . و به پایمردى آنکه مطیع توست از آنکه به یاریت برنمى ‏خیزد ، بى ‏نیاز باشى . زیرا ، آنکه به اکراه همراه تو به نبرد مى ‏آید ، غیبت او بهتر از حضور اوست و در خانه نشستنش ، بهتر است از به یارى برخاستنش.

3- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به اشعث بن قیس ، عامل خود در آذربایجان نوشته است .

حوزه فرمانرواییت طعمه تو نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو ، و از تو خواسته‏اند که فرمانبردار کسى باشى که فراتر از توست .

تو را نرسد که خود هر چه خواهى رعیت را فرمان دهى . یا خود را درگیر کارى بزرگ کنى ، مگر آنکه ، دستورى به تو رسیده باشد . در دستان تو مالى است از اموال خداوند ، عزّ و جلّ ، و تو خزانه ‏دار هستى تا آن را به من تسلیم کنى . امید است که من براى تو بدترین والیان نباشم . و السلام

4- نامه‏اى از آن حضرت ( ع ) به معاویه

این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند ، به همان شیوه با من بیعت کردند . پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته ‏اند نپذیرد . شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند ، کارشان براى

خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند . اگر سر بر تافت با او پیکار کنند ، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند ، گناه آنچه را خود متولى آن شده است .

اى معاویه ، به جان خودم سوگند ، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى . و السلام

5- نامه‏اى دیگر از آن حضرت ( ع ) به معاویه

اما بعد ، اندرزنامه ‏اى از تو به من رسید با جمله ‏هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى . این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد ، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید . هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده . هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است .

و از این نامه است

بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد . گزینش از سر گرفته نشود . هر که از بیعت بیرون رود ، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد ، منافق است.

6-سفارشى از آن حضرت ( ع ) هنگامى که سپاهى بر سر دشمن مى ‏فرستاد

چون بر دشمن فرود آمدید یا دشمن بر شما فرود آمد ، باید که لشکرگاهتان بر فراز بلندیها یا دامنه کوهها یا در بین رودخانه‏ها باشد تا شما را پناهگاه بود و دشمن را مانع . و باید که جنگتان در یک سو باشد یا دو سو . و دیده‏بانها بر سر کوهها و تپه‏ ها بگمارید تا مباد ، که دشمن از جایى که مى ‏ترسید یا خود را در امان مى ‏دانید ، بناگاه ، بر شما تاخت آورد . بدانید که مقدمه لشکر ، همان چشمان لشکر است ، و چشمان مقدمه ، طلایه‏ داران هستند . از پراکندگى بپرهیزید . چون فرود مى ‏آیید همه فرود آیید ، و چون کوچ مى ‏کنید همه کوچ کنید . هنگامى که شب در رسید ، نیزه‏ها را گرداگرد خود قرار دهید . به خواب مروید یا اندک اندک بخوابید.

7- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به معقل بن قیس الریاحى فرمود ، آنگاه که او را به سه‏هزار سپاهى بر مقدمه به شام مى ‏فرستاد .

از خدایى که بناچار ، روزى با او دیدار خواهى کرد و جز درگاه او پایانى ندارى ، بترس . جنگ مکن مگر با آنکه با تو بجنگد . و لشکرت را در ابتدا یا انتهاى روز به حرکت درآور و به هنگام گرماى نیمروز فرود آر . و مرکبها را خسته مدار ، و در آغاز شب ، لشکر را به حرکت در میاور که خداوند شب را براى آسودن قرار داده . و آن را براى درنگ کردن مقرر کرده نه سیر و سفر . به هنگام شب خود و مرکبت را از خستگى برآور . و چون برآسودى ، یا هنگام سحر و یا زمان دمیدن سپیده به برکت خداوندى حرکت کن هرگاه با دشمن رویاروى شدى ، خود در میانه لشکرت قرار گیر و به دشمن چنان نزدیک مشو که پندارد قصد حمله دارى و چندان دور مایست که چون کسى باشى که از جنگ بیمناک است تا فرمان من به تو رسد . کینه آنان تو را وادار نکند که پیش از آنکه به اطاعتشان فراخوانى و حجّت را بر آنان تمام کنى ، جنگ را بیاغازى.

8- از نامه آن حضرت ( ع ) به دو تن از امیران لشکرش

من ، مالک بن الحارث الاشتر را بر شما و همه سپاهیانى که در فرمان شماست امیر کردم . به سخنش گوش دهید و فرمانش برید . او را زره و سپر خود قرار دهید . زیرا مالک کسى است که نه در کار سستى مى ‏کند و نه خطا و نه آنجا که باید درنگ کند ، شتاب مى ‏ورزد و نه آنجا که باید شتاب ورزد ، درنگ مى ‏کند.

9- سفارشى از آن حضرت ( ع ) به سپاهش پیش از دیدار با دشمن در صفین .

با آنان مجنگید تا آنان جنگ را بیاغازند . سپاس خدا را ، که حجت با شماست . و اگر واگذارید تا آنان جنگ را آغاز کنند ، این هم حجتى دیگر است به سود شما و زیان ایشان . هرگاه ، به اذن خدا ، روى به هزیمت نهادند ، کسى را که پشت کرده و مى ‏گریزد ، مکشید و آن را که از پاى افتاده است ، آسیب مرسانید و مجروح را زخم مزنید و زنان را میازارید و آنان را به خشم میاورید ، هرچند ، آبروى شما بریزند یا امیرانتان را دشنام دهند . که زنان به جسم ناتوان‏ اند و به نفس و عقل ضعیف . حتى در زمانى که زنان مشرک بودند ، ما را گفته بودند که از آنان دست باز داریم . در زمان جاهلیت ، رسم بر آن بود که اگر مردى با سنگ یا چوبدستى به زنى تعرض مى ‏کرد او را و فرزندانش را ، که پس از او مى ‏آمدند ، عیب مى ‏کردند و سرزنش مى‏نمودند.

10 - هنگامى که آن حضرت ( علیه السلام ) به عزم جنگ ، با دشمن روبرو مى ‏شد چنین مى‏ فرمود :



خرید و دانلود  نامه امام علی 20ص


قصص قرآن 2 144ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 144

 

حکمت سلیمان (

داود ( بر اریکة سلطنت بنی اسرائیل تکیه داشت، و در امور جاریة آنان حکومت و تصرف می کرد، مراقب وحدت کلمة آنان و وضع اقتصادیشان بود، مخاصمان صبح نزدش حاضر شده ماجری و مرافعات خود را بعرضش می رساندند، و بر مدعای خود احتجاج می کردند، و او میان آنان بعدل و داد داوری می کرد.

آن داود ( بود، این هم پسرش سلیمان که هنوز بسن بلوغ نرسیده یعنی در سنین یازده سالگی از عمرش جای پدر را می گیرد، آری داود ( دیگر پیری سالخورده شده همین روزهاست که مرگ مهلت زندگیش را بآخر رساند، دائماً در فکر قوم و امت خویش است، آیا سرپرستی آنان را به که واگذار کند، گو این که فرزندان بسیاری دور او پروانه وار می گردند، اما سلیمان با این که خردسال است لکن از جهت علم و حکمت بر همه برتری دارد، و از حیث قیافته هم پخته تر و رسیده تر به نظر می رسد تیزهوشیش بحد کمال رسیده، و عیناً مانند پیران جهاندیده با بصیرت و دور اندیشی بامور رسیدگی می کند.

بهمین جهت از دیر زمانی او را در مجالس قضاء و داد رسیش شرکت می داد، تا نیروی فکریش قوت یافته، و رأیش محکم گردد، سلیمان نیز با علاقة فراوانی در مجالس قضاء پدر حاضر می گشت تا از پدر آرائی محکم فرا گرفته و بعدها در روشنی نور آن مشکلات مملکت و دقائق امور را حل کند.

در یکی از مجالس قضاء و دادرسی داود ( نشسته و فرزندش سلیمان در کنارش قرار گرفته بود، دو نفر متداعی مراجعه کردند، یکی گفت: من زراعتی داشتم که نزدیک بود آنرا درو کنم، و آن چنان بود که از جهت پر باری چشم هر بیننده ای را خیره می ساخت، گوسفندان این مرد در آن افتاد و این مرد نه قبلاً آن ها را حفظ کرده و زمامشان را بدست چوپانی سپرده بود، و نه وقتی زرع مرا پامال کردند بیرونشان کرد، و در نتیجه زراعت مرا نابود کرده و چیزی از آن باقی نگذاشتند1.

صاحب گوسفند هم گفته او را انکار نکرد، و علیه او دلیلی نیاورد، و معلوم است که داود ( بنفع صاحب زرع حکم کرد و قضیه خاتمه یافت.

حکم داود ( این بود که صاحب زرع گوسفندان طرف دعوی را که برابر با خسارت زراعتست بعنوان تقاص از زرعش، بجرم این که شبانه گوسفندان خود را بدون چوپان رها کرده بگیرد.

اما کودک خردسالش سلیمان که خدایش علم و حکمتی داده و از آغاز این مرافعه دقیقاً در آن فکر می کرد، ناگهان از جای برخاست، و مهر سکوت را شکسته و در مقام خورده گیری بر آمده گفت: غیر این حکم، حکم دیگری است عالی تر و عادلانه تر2.

مراجعه کنندگان از جرأت این کودک به شگفت در آمدند سکوت کردند تا ببینند دنبالة حرفش چیست، سلیمان سپس گفت: گوسفندان را باید بصاحبان زراعت داد تا از شیر و پشم و نتایج آن ها استفاده کنند، و زراعت را بصاحبان گوسفند سپرد تا مسترد دارند، و هر یک بسر وقت ملک و مال خود برود، این حکم نه باعث خسارت و ضرر یکی از دو طرف دعوی است، و نه مایة درآمد و غنیمت طرف دیگر، و بعدالت و انصاف نزدیک تر است، از همین جا نبوغ و فوق العادگی سلیمان ظاهر شد، و همه فهمیدند که او جانشین پدر خواهد گردید.

سلیمان ( و بلقیس

سلیمان بن داود ( تصمیم گرفت بیت المقدس را در شام بنا کند، تا وسائل عبادت را آسان کرده و با این عمل بسوی خدا تقرب جوید، با همتی چون کوه دست بکار شد و بسرعت هر چه تمامتر پی ریزی آنرا تمام و سپس به بنای آن پرداخت و بنائی شامخ بالا برد1، وقتی از این کار بپرداخت دلش آسوده گشت، ولکن آرزوی دیگری باز دلش را مشغول می ساخت، و آن زیارت خانه خدا و ادای فریضة حج بود باید با جمعیتی انبوه این کار را هم انجام دهد.

سلیمان ( بقصد حرم کعبه خیمه بیرون زد، و پس از رسیدن بآنجا مدتی اقامت گزید، وقتی نذرش را بپایان رسانید، بار سفر بسوی سرزمین یمن بربست، و بشهر صنعا در آمد، تصمیم گرفت در آن سرزمین آبی جاری سازد، همة پستی ها و بلندی ها را وارسی کرد، اثری از آب ندید، و از این جهت ناراحت شد.

«و تفقّد الطیر فقال ما لی لا أری الهدهد أم کان من الغائبین لا عذَّ بنّه عذاباً شدیداً أو لأذبحنّه أو لیأتینّی بسلطان مبین»2

در میان پرندگان بجستجوی هدهد در آمد تا او وی را بآب راهنمائی کند، و بگوید در زیر چه قسمت از زمین و در عمق چند متری آب هست، ولکن از او هم خبری نیافت، و معلوم شد که او غیبت کرده، سوگند یاد کرد که او را شکنجه داده و یا سر از بدنش جدا کند، مگر این که عذر موجهی بیاورد.

اما غیبت هدهد خیلی طول نکشید، چیزی نگذشت که برگشت و سر و دم خود را بعنوان احترام و تواضع در برابر مولایش پائین گرفته بحضور آمد، آمد تا آن خیالهایی که مولایش درباره او کرده و آن تصمیم های بدی که درباره اش اتخاذ کرده بود از دلش بیرون کند، نزدیک آمده و اندکی تأمل کرده گفت: من بچیزی اطلاع پیدا کردم که تا کنون تو از آن بی خبر بودی، و قوا و وسائلی که در اختیار تو است بدان راه نیافته است.

«فکمث غیر بعید و قال أحطت بمالم تحط به وجئتک من سبأ بنباء یقین»

این مژده خشم و حدت سلیمان را فرو نشاند و با عجله هر چه تمامتر خواست تا بفهمد خبر تازة او چیست، لذا تأکید کرد بگو ببینم چه خبر آورده ای، و در این مدت کجا بودی؟ هدهد گفت:

«إنّی وجدت امرأة تملکهم و اوتیت من کلَّ شئ و لها عرش عظیم، وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله و زیّن لهم الشیطان أعمالهم فصدَّهم عن السبیل فهم لا یهتدون»3

«من در سرزمین سبا زنی را دیدم که بر مردم آن سرزمین سلطنت می کرد، و از نعمت آنچه را تصور شود دارا بود، و تخت سلطنتی بزرگی داشت، اما صد حیف که شیطان در رگ و پوست او و قومش رخنه یافته و در چشم و گوش ایشا دمیده بود، و همه را از راه راست منحرف ساخته، چه من او و مردمش را دیدم که خدا را گذاشته و برای آفتاب سجده می کردند، و از این قسمت خیلی ناراحت و در شگفت شدم، فکر کردم هیچ ملتی بقدر آنان سزاوارتر به پرستش خدا نیست با آن همه نعمت و قوت و شوکت که خدا بایشان ارزانی داشته آن ها چرا باید آفتاب پرست باشند، و برای خدایی که عالم بضمائر است و جز او معبودی نیست و صاحب عرش عظیم است سجده نکنند؟

سلیمان از شنیدن این خبر دحشت کرد، و می خواست باور نکند، اما گفتار هدهد را هم رد نکرد بلکه در جوابش گفت:



خرید و دانلود  قصص قرآن  2  144ص


سیاحت در قیامت ( نفخ صور )

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

حادثه‏اى بنام نفخ صور

قرآن کریم از حادثه‏اى به نام «نفخ صور» گزارش مى‏دهد، که در دو نوبت رخ خواهد داد:

الف: نفخ صورى که مایه مرگ همه جانداران در آسمان و زمین مى‏گردد (مگر آن کس که خدا بخواهد);

ب - نفخ صورى که سبب احیاى مردگان و حضور آنان در پیشگاه الهى مى‏شود. چنانکه مى‏فرماید:

(و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیها اخرى فاذا هم قیام ینظرون) (زمر / 68): در صور دمیده مى‏شود، و بر اثر آن، جز آنکه خداى بقاى او را خواسته است، هر که در آسمانها و زمین است‏یکسر مدهوش مرگ مى‏شوند، سپس بار دیگر صور دمیده مى‏شود و ناگهان مردمان (از خواب مرگ)برخاسته و در صحنه محشر نظاره گر (سرنوشت‏خود) مى‏گردند.

قرآن کریم در خصوص حشر و نشر انسانها در روز رستاخیز مى‏گوید: (یخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر) (قمر / 7): مردگان بسان ملخهاى پراکنده از قبرها بیرون مى‏آیند.

کیفیت نفخ صور و حکمرانی خداوند در عرصه قیامت در کلام امام سجاد «ع»

در «تفسیر علی بن ابراهیم » در ذیل آیة صعق آیه 68 سوره زمر از حضرت سجاد علی بن الحسین علیهما السلام روایت کرده است که : از آن حضرت سؤال شد: فاصلة زمانی مابین دو نفخة صور (نفخة اماته و نفخة احیاء) چقدر است ؟ حضرت فرمود: به قدری که خداوند اراده کند.

به آن حضرت گفته شد: ای فرزند رسول خدا! به ما خبر ده چگونه در صور دمیده میشود؟ فرمود: اما در نفخ اول ، خداوند به اسرافیل امر میکند که به دنیا فرود آید. و با إسرافیل صوری است ، و آن صور یک سر و دو طرف دارد؛ و فاصلة بین هر طرفی از سر آن صور تا طرف دیگر به اندازة دوری آسمان و زمین است .

ملائکة آسمان چون ببینند که اسرافیل به دنیا فرود آمده است و با او صور است میگویند: اینک خداوند در مرگ و هلاکت و فنای اهل آسمانها و اهل زمین اذن و اجازه داده است .

اسرافیل از آسمان به زمین فرود می آید، و در حظیرة القدس بیت المقدس رو به کعبه می ایستد. و چون مردم روی زمین نظرشان به اسرافیل افتد با خود میگویند: خداوند همین اکنون اجازة فنا و هلاکت اهل دنیا را داده است .

در این حال اسرافیل در صور میدمد، و از آن طرفی که بسوی زمین است صدائی خارج میشود که هیچ زنده و ذی روحی در زمین نمی ماند مگر آنکه هلاک میشوند و می میرند.

و از آن طرفی که بسوی آسمانهاست صدائی خارج میشود بطوریکه هیچ زنده و ذی روحی نمی ماند مگر آنکه هلاک میشوند و می میرند؛ مگر اسرافیل .

آنوقت به قدری که خداوند اراده کند، مکث و درنگ می کنند. در این حال خداوند به اسرافیل خطاب میکند: مُتْ؛ بمیر، اسرافیل هم می میرد.

آنوقت به قدری که خداوند اراده کند مکث و درنگ می کنند. و سپس خداوند به آسمانها امر میکند و آنها به تموج و اضطراب می افتند، و به کوهها فرمان میدهد و آنها به حرکت در می آیند؛ و این است مفاد کریمة شریفة : یَوْمَ تَمُورُ السمَآءُ مَوْرًا * وَ تَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا. (آیه 9 از سوره طور)؛ یعنی تَبْسُطُ، باز و منبسط میگردد، و مفاد کریمة شریفة : تُبَدلُ الاْرْضُ غَیْرَ الاْ رْضِ. (آیه 48 از سوره ابراهیم)؛ زمین تبدیل میشود به زمین دیگری ، یعنی زمینی که بر روی آن گناه نشده است ، زمینی مسطح و یکپارچه که در آن نه کوهی است و نه گیاهی ، همانطور که خداوند در اولین مرحله زمین را آفرید و گستراند. و در این حال عرش خدا بر آب عودت میکند و عالم مشیت و ارادة خدا بر وجود منبسط و مجرد که از هر لون و شکلی منزه است بر میگردد؛ و پروردگار در کاخ عظمت و قدرت مستقر خواهد شد.

در این هنگام خداوند جبار جل جلاله با صدای بلندِ جَهوَری بطوریکه تمام اقطار آسمانها و زمین ها بشنوند ندا میکند: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ؟ (آیه 16 از سوره غافر)؛ «امروز سلطنت و فرمانروائی حقة مطلقه برای کیست ؟»

هیچکس نیست که در پاسخ خدا چیزی گوید. و خداوند جبار جل جلاله در این وقت خود، به خود پاسخ میدهد: لِلهِ الْوَحِدِ الْقَهارِ؛ «سلطنت و حکومت اختصاص به خداوند واحد قهار دارد.»

منم که با قدرت قهریه و با اسم القهارِ خود بر جمیع مخلوقات چیره شدم و همه را میراندم .

إنی أَنَا اللَهُ، لاَ إلَهَ إلا أَنَا وَحْدِی ؛ لاَ شَرِیکَ لِی وَ لاَ وَزِیرَ لِی . أَنَا خَلَقْتُ خَلْقِی بِیَدِی ، وَ أَنَا أَمَتهُمْ بِمَشِیتِی ، وَ أَنَا أُحْیِیهِمْ بِقُدْرَتِی ؛ «بدرستیکه حقاً منم خدا، هیچ معبودی در هیچیک از عوالم جز من نیست . من در کار خود و در اسم و صفت خود و در ذات خود شریک و معاونی ندارم . و من مخلوقات را تنها به دست قدرت خود آفریدم ، و من تنها آنها را به مشیت و ارادة خود میراندم ، و من تنها به قدرت خودم آنانرا زنده میگردانم .»

خداوند جبار، خود در صور یک نفخه میدمد، و از آن طرفی که به سمت آسمانهاست صدائی خارج میشود که هیچکس در آسمانها نمی ماند مگر آنکه زنده میشود و بر پا می ایستد و مانند وَهَلاتِ اولین قیام میکند، و فرشتگانِ حاملینِ عرش همه بر میگردند، و بهشت و دوزخ حاضر میشوند، و جمیع خلائق برای حساب محشور میشوند.



خرید و دانلود  سیاحت در قیامت ( نفخ صور )