لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عزت نفس چیست
احساسات وافکار برخی مردم در مورد خودشان بنابر تجربیات روز مره آنها دستخوش تردید ونوسان است نمره های که شما در امتحان کسب می کنیدچگونه دوستانتان با شما رفتاری کنند فراز ونشیب یک ارتباط رمانتیک همه می توانند روی سلامتی ورفاه آسایش شما تاثیر آنی داشته باشند عزت نفس شما اگر چه چیزی بیشتر از فراز و نشیب معمولی وپیش وپا افتاده مربوط به تغییرات و وضعیتی است پستی وبلندی معمولی برای سردی با عزت نفس بالا ممکن است باعث ونوسانات زود گذر در نوع احساسات آنان درباره خودشان اعمال به مقدار محدود در مقایسه فراز و نشیب معمولی زندگی برای مردمی با عزت نفس ضعیف ممکن است به منهای تمام تغییرات دنیا باشد به این اطلاعات نگاه کند تا شما را به عزت نفس بهتر راهنمایی کنند
- عزت نفس ضعیف در مقایسه با عزت نفس سالم - مسیر صورت عزت نفس پایین
- عزت نفس از چه ناشی می شود - نتایج عزت نفس پایین
- عزت نفس سالم - سه راه بهبود عزت نفس
-عزت نفس پایین - منابع بعدی برای تغییر
- صدای درونی شما چه می گوید ؟
عزت نفس ضعیف در مقایسه با عزت نفس سالم
اشخاص دارای عزت نفس ضعیف غالبا به این که چگونه در حال حاضر چگونه عمل می کنند تکیه دارند تا احساسات خود را در مورد خودشان مشخص کنند آنها به تجربه های خارجی مثبت نیازمندند تا با احساسات و افکار منفی آنها را کاملا به تنگ آورده اند مقابله کنند حتی در این صورت هم احساس خوب در اثر اکتساب یک نمره خوب موقتی و زود گذر است عزت نفس سالم در اثر توانایی مادر سنجیدن دقیق خود (شناخت خود )است واینکه ما بتوانیم خود را بپذیریم به طور نامشروط ارزیابی کنیم این یعنی توانا بودن در قدردانی قبول کردن نقاط ضعف و قوت خود به طور واقع بینانه (که از مصادق انسان بون است )هم چنین پذیرفتن خود به عنوان یک شخص قابل ولایق احترام وارزشمند بدون شرط وچون وچرا عزت نفس از چه ناشی می شود ؟عزت نفس ما در طول زندگی وزمانی که ما تصویری از خود در خلال تجاربمان با مردم وفعالیتهای مختلف می سازیم رشد و تکامل پیدا می کند تجربه های ما در زمان بچگی نقش بسیار بزرگی درشکل بخشیدن اساس وپایه عزت نفس ما بازی می کند وقتی بزرگ می شویم ورشد می کردیم موفقیت ها و شکست هایمان واینکه چگونه اعضای خانواده اولیه ما معلمان مربیان مقالات مذهبی وکسانی همانند نظیر خود ما با ما رفتار کرده اند همه سهم بسزایی اساسی ما داشته اند
عزت نفس اساسا در دوران بچگی در دوران بچگی رشد می کند تجربیات عزت نفس سالم وسازنده که به عزت نفس سالم وسازنده که به عزت نفس سالم منتهی می شوند عبارتنداز:
- موردستایش قرار گرفتن عزت نفس ضعیف و غرب
مورداستماع واقع شدن تجربه کردن موفقیت در مدرسه یا ورزش دوستان قابل اعتماد داشتن مورد صحبت احترام آمیز قرارگرفتن مورد توجه و آغوش گرم قرار گرفتن تجربیات کودکی که به عزت نفس ضعیف منتهی می شود عبارتند از:شدیدامور انتقاد قرار گرفتن-کتک خوردن یا مورد داد وفریاد قرار گرفتن د- مورد بی اعتمادی رشخند واستهزاءواذیت وآزار واقع شدن – مورد انتظار کامل بودن واقع شدن – تجربه کردن شکست در مدرسه یا ورزش مردم دارای عزت نفس ضعیف غالبا پیامد هایی دریافت میکردند که تجربیات شکست و عدم موفقیت (مثلا باختن یکبازی نمره بد گرفتن و غیره)آنان وبدون چون چراست صدای درونی شما چه می گوید؟ تجربیات گذشته ما حتی آنهایی که در مورد شان فکر نمی کنیم به صورت یک صدای درونی در تمام زندگی روز مره ما زنده و فعال هستند هر چند که بیشتر مردم این صدا رابه یک صدای صدا ی قابل ذکر وشنیدن نمی شود اما در بسیاری جهات این صدا به یک صورت عمل می کند مخصوصا آنهایی که پیام های درد ناک اولیه را برای ما می فرستد برای مردمی که عزت نفس بالا دارند پیام های صدای درونی مثبت وقوت قلب دهنده هستند برای آنهایی که عزت نفس ضعیف دارند صدای درونی تبدیل به یک منتتقد درونی سختگیروبی رحم می شوندکه کاملا وی راانتقاد وتنبیه می کند واعمال وموفقیت های اورا دست کم می گیرد وبی اهمیت جلوه می دهد سه صورت ونوع عزت نفس پایین اگر ما تصویر ی از چگونگی عزت نفس ضعیف داریم اما تشخیص دادن آن همیشه آسان نیست در اینجا سه نوع معمول معمول عزت نفس پایین نمایان است جذاب :شاد و موفق عمل می کند اما واقعا از شکست می ترسد در تمام طول مدت عمرش با این ترس زندگی می کند که شناخته وکشف نشود به موفقیت های مداوم احتیاج دارد تا نقاب عزت نفس مثبت را حفظ کند که این نیذز موجب مشکلاتی با کمال گرایی تعلل مبارزه واز کار افتادگی می شود شور شگر :اعمالی مانند نظرات خواسته های خوب دیگران (مخصوصا کسانی که هم وقدرتمند ند )اهمیتی ندارد با عصبانیت کامل در مورد نداشتن احساس به اندازه کافی خوب بودن " زندگی می کند به طور مداوم احتیاج دارد که ثابت کند انتقاد و قضاوت دیگران به او آسیبی نمی رساند که این باعث مشکلاتی از قبیل سر زنش فاحش وافراطی دیگران شکستن قوانین یا مقابله با دولت ومقالات می شود با ازنده :مانند شخصی بدون کمک ونا توان در حریف شدن با دنیا عمل می کند ومنتظر کسی است که بیاید واور ا نجات دهد از دلسوزی برای خودش یا بی اعتنایی وبی علاقگی به عنوان یک پسر و محافظ در برابر ترس از مسئو لیت پذیری برای تغییر زندگیش استفاده می کند کاملا به دنبال راهنمایی دیگران می گردد کهمی تواند مشکلاتی از قبیل عدم مهارتهای اتکا به نفس عدم موفقیت و پیشرفت کامل و اعتماد ووابستگی افراطی دیگران در ارتباطات را به وجود آورد نتایج عزت نفس ضعیف :ضعف عزت نفس می تواند نتایج مخربی به بار آورد ازط جمله :- میتواند باعث نگرانی استرس تنهایی وتمایل شدید برای افسردگی شود – می تواند مشکلاتی را در رابطه با دوستی وارتباتاطات اجتماعی به وود آورد – می تواند موفقیت در تحصیل وکار را تضعیف کند – می تواند باعث عدم موفقیت کامل وعلاقه به استعمال مواد مخدر والکل شود .م بدتر از همه اینکه این نتایج منفی خودشان باعث تصویر منفی از شخص می شوند ومی توانند وی را به نوسانات پایین عزت نفس وبه طرزی فزاینده به یک شخص غیر سازنده وحتی به طور فعال به یک انسان خود مخرب تبدیل کنند سه مرحله برای بهبود عزت نفس
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
ریشه تاریخی ضرب المثل «از کیسه خلیفه می بخشد»
ریشه تاریخی ضرب المثل قوز بالا قوز
ریشه تاریخی ضرب المثل چیزی که عیان است...
ریشه تاریخی ضرب المثل آتش بیار معرکه
ریشه تاریخی ضرب المثل آب زیر کاه
هر گاه کسی از کیسه دیگری بخشندگی کند و یا از بیت المال عمومی گشاده بازی نماید، عبارت مثلی بالا را مورد استفاده و استناد قرار داده، اصطلاحاً می گویند: «فلانی از کیسه خلیفه می بخشد».
اکنون ببینیم این خلیفه که بود و چه کسی از کیسه وی بخشندگی کرده که به صورت ضرب المثل درآمده است:
عبدالملک بن صالح از امرا و بزرگان خاندان بنی عباس بود و روزگاری دراز در این دنیا بزیست و دوران خلافت هادی، هارون الرشید و امین را درک کرد. مردی فاضل و دانشمند و پرهیزگار و در فن خطابت افصح زمان بود. چشمانی نافذ و رفتاری متین و موقر داشت؛ به قسمی که مهابت و صلابتش تمام رجال دارالخلافه و حتی خلیفه وقت را تحت تأثیر قرار می داد. به علاوه چون از معمرین خاندان بنی عباس بود، خلفای وقت در او به دیده احترام می نگریستند.
به سال 169 هجری به فرمان هادی خلیفه وقت، حکومت و امارت موصل را داشت. ولی پس از دو سال یعنی در زمان خلافت هارون الرشید، بر اثر سعایت ساعیان از حکومت برکنار و در بغداد منزوی و خانه نشین شد. چون دستی گشاده داشت پس از چندی مقروض گردید. ارباب قدرت و توانگران بغداد افتخار می کردند که عبدالملک از آنان چیزی بخواهد، ولی عزت نفس و استغنای طبع عبدالملک مانع از آن بود از هر مقامی استمداد و طلب مال کند. از طرف دیگر چون از طبع بلند و جود و سخای ابوالفضل جعفر بن یحیی بن خالد برمکی معروف به جعفر برمکی وزیر مقتدر هارون الرشید آگاهی داشت و به علاوه می دانست که جعفر مردی فصیح و بلیغ و دانشمند است و قدر فضلا را بهتر می داند و مقدم آنان را گرامیتر می شمارد؛ پس نیمه شبی که بغداد و بغدادیان در خواب و خاموشی بودند، با چهره و روی بسته و ناشناس راه خانه جعفر را در پیش گرفت و اجازه دخول خواست. اتفاقاً در آن شب جعفر برمکی با جمعی از خواص و محارم من جمله شاعر و موسیقی دان بی نظیر زمان، اسحاق موصلی بزم شرابی ترتیب داده بود، و با حضور مغنیان و مطربان شب زنده داری می کرد. در این اثنا پیشخدمت مخصوص، سر در گوش جعفر کرد و گفت: «عبدالملک بر در سرای است و اجازه حضور می طلبد». از قضا جعفر برمکی دوست صمیمی و محرمی به نام عبدالملک داشت که غالب اوقات فراغت را در مصاحبتش می گذرانید.
در این موقع به گمان آنکه این همان عبدالملک است نه عبدالملک صالح، فرمان داد او را داخل کنند. عبدالملک صالح بی گمان وارد شد و جعفر برمکی چون آن پیرمرد متقی و دانشمند را در مقابل دید به اشتباه خود پی برده چنان منقلب شد و از جای خویش جستن کرد که «میگساران، جام باده بریختند و گلعذاران، پشت پرده گریختند، دست از چنگ و رباب برداشتند و رامشگران پا به فرار گذاشتند». جعفر خواست دستور دهد بساط شراب را از نظر عبدالملک پنهان دارند؛ ولی دیگر دیر شده کار از کار گذشته بود. حیران و سراسیمه بر سرپای ایستاد و زبانش بند آمد. نمیدانست چه بگوید و چگونه عذر تقصیر بخواهد. عبدالملک چون پریشانحالی جعفر بدید، بسائقه آزاد مردی و بزرگواری که خوی و منش نیکمردان عالم است، با خوشرویی در کنار بزم نشست و فرمان داد مغنیان بنوازند و ساقیان لعل فام، جام شراب در گردش آورند. جعفر چون آنهمه بزرگمردی از عبدالملک صالح دید بیش از پیش خجل و شرمنده گردیده، پس از ساعتی اشاره کرد بساط شراب را برچیدند و حضار مجلس (بجز اسحاق موصلی) همه را مرخص کرد. آنگاه بر دست و پای عبدالملک بوسه زده عرض کرد: «از اینکه بر من منت نهادی و بزرگواری فرمودی بی نهایت شرمنده و سپاسگزارم. اکنون در اختیار تو هستم و هر چه بفرمایی به جان خریدارم». عبدالملک پس از تمهید مقدمه ای گفت: «ای ابوالفضل، می دانی که سالهاست مورد بی مهری خلیفه واقع شده، خانه نشین شده ام. چون از مال و منال دنیا چیزی نیندوخته بودم، لذا اکنون محتاج و مقروض گردیده ام. اصالت خانوادگی و عزت نفس اجازه نداد به خانه دیگران روی آورم و از رجال و توانگران بغداد، که روزگاری به من محتاج بوده اند، استمداد کنم. ولی طبع بلند و خوی بزرگ منشی و بخشندگی تو که صرفاً اختصاص به ایرانیان پاک سرشت دارد مرا وادار کرد که پیش تو آیم و راز دل بگویم، چه می دانم اگر احیاناً نتوانی گره گشایی کنی بی گمان آنچه با تو در میان می گذارم سر به مهر مانده، در نزد دیگران بر ملا نخواهد شد. حقیقت این است که مبلغ ده هزار دینار مقروضم و ممری برای ادای دین ندارم».
جعفر بدون تأمل جواب داد: «قرض تو ادا گردید، دیگر چه می خواهی؟»
عبدالملک صالح گفت: «اکنون که به همت و جوانمردی تو قرض من مستهلک گردید، برای ادامه زندگی باید فکری بکنم، زیرا تأمین معاش آبرومندی برای آینده نکرده ام».
جعفر برمکی که طبعی بلند و بخشنده داشت، با گشاده رویی پاسخ داد: «مبلغ ده هزار دینار هم برای ادامه زندگی شرافتمندانه تو تأمین گردید، چه میدانم سفره گشاده داری و خوان کرم بزرگمردان باید مادام العمر گشاده و گسترده باشد. دیگر چه می فرمایی؟»
عبدالملک گفت: «هر چه خواستم دادی و دیگر محلی برای انجام تقاضای دیگری نمانده است».
جعفر با بی صبری جواب داد: «نه، امشب مرا به قدری شرمنده کردی که به پاس این گذشت و جوانمردی حاضرم همه چیز را در پیش پای تو نثار کنم. ای عبدالملک، اگر تو بزرگ خاندان بنی عباسی، من هم جعفر برمکی از دودمان ایرانیان پاک نژاد هستم. جعفر برای مال و منال دنیوی در پیشگاه نیکمردان ارج و مقداری قایل نیست. می دانم که سالها خانه نشین بودی و از بیکاری و گوشه نشینی رنج می بری، چنانچه شغل و مقامی هم مورد نظر باشد بخواه تا فرمانش را صادر کنم».
عبدالملک آه سوزناکی کشید و گفت: «راستش این است که پیر و سالمند شده ام و واپسین ایام عمر را می گذرانم. آرزو دارم اگر خلیفه موافقت فرماید به مدینه منوره بروم و بقیت عمر را در جوار مرقد مطهر حضرت رسول اکرم (ص) به سر برم».
جعفر گفت: «از فردا والی مدینه هستی تا از این رهگذر نگرانی نداشته باشی».
عبدالملک سر به زیر افکند و گفت: «از همت و جوانمردی تو صمیمانه تشکر می کنم و دیگر عرضی ندارم».
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 9 صفحه
قسمتی از متن .doc :
درباره ی جدول تناوبی
جدول مندلیف در تنظیم و پایدار کردن جرم اتمی بسیاری از موارد مندلیفنادرست بودن جرم اتمی برخی از عناصر را ثابت و برخی دیگر را درست کرد .
مندلیف و لوتار میردر موردخواص عنصرهاو ارتباط انها بررسی های دقیق تری انجام دادندودر سال ۱۸۶۹م به این نتیجه رسیدند که خواص عنصرها تابعی تناوبی از جرم انهاست.به این معنا که اگر عنصرها را به ترتیب افزایش جرم اتمی مرتب شوند نوعی تناوب در انها اشکار میگرددوپس ازتعداد معینی از عنصرها عنصرهایی با خواص مشابه خواص پیشین تکرار می شوند .
مندلیف در سال ۱۸۶۹ بر پایه ی قانون تناوب جدولی از ۶۳عنصر شناخته شده ی زمان خود منتشر کرد .در فاصله ی بین سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۱م مندلیف هم مانند لوتار میر با بررسی خواص عنصرها و ترکیب های انها متوجه شد که تغییرهای خواص شیمیایی عنصرها مانند خواص فیزیکی انها نسبت به جرم اتمی روند تناوبی دارد.از این رو جدول جدیدی در ۸ ستون و۱۲سطر تنظیم کرد.او با توجه به نارسایی های جدول نیو لندز ولوتار میر و حتی جدول قبلی خود جدولی تقریبابدون نقص ارایه دادکه فراگیر وماندنی شد.
● شاهکارهای مندلیف در ساخت شهرک عناصر :
▪ روابط همسایگی:
دانشمندان پیش از مندلیف در طبقه بندی عناصر هر یک را جداگانه و بدون وابستگی به سایر عناصر در نظر می گرفتند.اما مندلیف خاصیتی را کشف کرد که روابط بین عنصرها را به درستی نشان میدادو ان را پایه تنظیم عناصر قرار داد.
▪ وسواس وی:
او برخی از عناصر را دوباره بررسی کرد تا هر نوع ایرادی را که به نادرست بودن جرم اتمی از بین ببرد.در برخی موارد به حکم ضرورت اصل تشابه خواص در گروهها را بر قاعده افزایش جرم اتمی مقدم شمرد.
▪ واحدهای خالی:
در برخی موارد در جدول جای خالی منظور کردیعنی هر جا که بر حسب افزایش جرم اتمی عناصر باید در زیر عنصر دیگری جای می گرفت که در خواص به ان شباهتی نداشت ان مکان را خالی می گذاشتو ان عنصر را در جایی که تشابه خواص رعایت میشد جای داد.این خود به پیش بینی تعدادی ا زعنصرهای ناشناخته منتهی شد.
▪ استقبال از ساکنان بعدی:
مندلیف با توجه به موقعیت عنصرهای کشف نشده و با بهره گیری از طبقه بندی دوبرایزتوانستخواص انها را پیش بینی کند.برای نمونه مندلیف در جدولی که در سال ۱۸۶۹ تنظیم کرده بودمس و نقره وطلا را مانند فلزی قلیایی در ستون نخست جا داده بود اما کمی بعد عناصر این ستون را به دو گروه اصلی و فرعی تقسیم کرد.سپس دوره های نخست و دوم و سوم هر یک شامل یک سطر و هر یک از دوره های چهارم به بعد شامل دو سطر شده وبه ترتیب از دوره های چهارم به بعد دو خانه اول وشش خانه اخر از سطر دوم مربوط به عناصر اصلی ان دوره و هشت خانه باقی مانده ی سطر اول و دو خانه اول سطر دوم مربوط به عناصر فرعی بود
▪ ساخت واحد مسکونی هشتم:
مندلیف با توجه به این که عناصراهن وکبالت ونیکل وروتینیم ورودیم وپالادیم واسمیم وایریدیم وپلاتینخواص نسبتا با یکدیگر دارند این عناصر را در سه ردیف سه تایی و در ستون جداگانه ای جای دادو به جدول پیشین خود گروه هشتم ا هم افزود. در ان زمان گازهای نجیب شناخته نشده بوداز این رودر متن جدول اصلی مندلیف جایی برای این عناصر پیش بینی نشد. پس از ان رامسی و رایله در سال ۱۸۹۴ گاز ارگون را کشف کردند و تا سا ل ۱۹۰۸ م گازهای نجیب دیگرکشف شد و ظرفیت شیمیایی انها ۰ در نظر گرفته شدو به گازهای بی اثر شهرت یافتند.
▪ اسانسور مندلیفبه سوی اسمان شیمی :
جدول مندلیف در تنظیم و پایدار کردن جرم اتمی بسیاری از موارد مندلیفنادرست بودن جرم اتمی برخی از عناصر را ثابت و برخی دیگر را درست کرد .جدول تناوبی نه تنها به کشف عنصرهای ناشناخته کمک کرد بلکه در گسترش و کامل کردن نظریه ی اتمی نقش بزرگی بر عهده داشت و سبب اسان شدن بررسی عناصر و ترکیب های انها شد.
● مجتمع نیمه تمام:
جدول تناوبی با نارسایی هایی همراه بود که عبارتند از :
۱) جای هیدروژن در جدول بطور دقیق مشخص نبود .گاهی ان را بالا ی گروه فلزهای قلیایی و گاهی بالای گروه های گروه هالوژن ها جا میداد.
۲) در نیکل و کبالت که جرم اتمی نزدیک به هم دارند خواص شیمیایی متفاوت است و با پایه قانون تناوبی ناسازگاری دارد.
۳) کبالت را پیش از نیکل و همچنین تلور را پیش از ید جای داد که با ترتیب صعودی جرم اتمی هم خوانی نداشت .با پیش رفت پژوهش ها و با کشف پرتوایکس و عنصرهاو بررسی دقیق طیف انها عدد اتمی کشف و اشکار شد و عناصر بر حسب افزایش عدد اتمی مرتب و نار سایی های جزیی موجود در جدول مندلیف از بین رفت .زیرا تغییرات خواص عناصر نسبت به عدد اتمی از نظم بیشتری برخوردارست تا جرم اتمی انها .
۴) سال پس از نشر جدول مندلیف بوابو در ات به روش طیف نگاری اکا الومینیوم را کشف کرد و گالیم نامید و ۴ سال بعد نیلسون اکا بور را کشف کرد و اسکاندیم نامید و هفت سال بعد ونیکلر هم اکا سیلسیم را از راه تجربه طیفی کشف کرد و ان را ژرمانیم نامید.
● تغییرات خواص عناصر در دوره ها و گروههای جدول:
۱) تغییرات شعاع اتمی :
در هر گروه با افزایش عدد اتمی شعاع اتمی افزایش می یابد ودر هر دوره با افزایش عدد اتمی شعاع اتمی به تدریج کوچکتر می گردد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سرخپوست
سُرخپوست بومیان قاره آمریکا را میگویند.ایشان از نژاد زردند ولی پیشتر میپنداشتند که یک گروه نژادی جداگانه اند.کریستوف کلمب پنداشته بود که اینان هندی اند،از اینرو امروزه در بیشتر زبانهای اروپایی ایشان را هندی میخوانند. گاهی در زبان فارسی هم ایشان را هندیهای آمریکا میخوانند. غلامحسین مصاحب در دائرةالمعارف فارسی آنان را «هندیشمردگان» (هندی+شمردگان، یعنی کسانی که هندی شمرده شدهاند) میخواند.
سرخپوستان با ورود اروپاییان با بیماریهای همهگیرنابودی فرهنگ و از دست رفتن خاک روبرو شدند.
برخی قبایل سرخپوستان به مدت دو قرن در بردگی سفیدپوستان بودند ۲ . سران قبیلههای سرخپوست در کانادا با فرانسویان و انگلیسی ها معاهداتی امضا کردند تا صلح در مناطق سرخپوستی برقرار شود.
نقشه پراکندگی سرخپوستان آمریکایی
درصد سرخپوستها در کشورهای آمریکای جنوبی.
دعاهای سرخپوستان
پیروان ادیان مختلف وقتی میبینند که مردمان ملل دیگر از ادیان و فرهنگهای دیگر، با خدا حرف میزنند، به خدا توکل میکنند، دعا میکنند و به طور کلی با خدا ارتباط دارند اغلب متعجب میشوند انگار خدا و معنویات الهی، اختصاص به دین یا گروه خاصی دارد وقتی هم که این تعجب حالتی افراطی و انحصارگرانه به خود میگیرد، حتی ممکن است به لعن و انکار دیگران تبدیل شود. اما شاید واقعیت چیز دیگری باشد چطور ممکن است خداوند، مخلوق محبوب خود را ازا همان ابتدا تنها و سرگردان رها کند؟ خداوند فرموده است که برای هر ملتی رسولی فرستاده است و آئینی را مقرر کرده است. بنابراین با توجه به محبت لایزالی که خداوند به همه ابناء بشر دارد و نیز وعده خداوند که در کلام او آمده است، ما باید به این نگرش پایان دهیم که بعضیها قوم خاص خداوند هستند و بقیه مردم قوم هر کسی هستند الا خدا. واقعیت این است که هر انسانی و بلکه هر موجودی خدا دارد و با اینکه راههائی آشکار و آئینی برای نزدیک شدن به خدا وجود دارد اما در درون هر انسانی، قلب هر انسانی، راهی است فردی و اختصاصی برای نزدیک شدن به خداوند. همه خدا را میخوانند حتی جانوران و گیاهان و سنگها؛ اما هر کسی به زبان خودش. انسانها هم همه در جستجوی خدا هستند و خدا را میخوانند حتی اگر خودشان به این موضوع آگاهی نداشته باشند. قبایل وحشی آفریقائی، ساکنان جنگلها تاریک آمازون، اسکیموهای ساکن در یخهای قطب شمال و همه مردمانی که ظاهراً نه کتاب شریعت داشتهاند و نه ظاهراً پیامبری، همه و همه با خدا ارتباط خاص خود را دارند و به نوعی عبادت میکنند. سرخپوستهای آمریکا که از نظر مهاجمان مردمانی بیفرهنگ و بیتمدن نامیده شده و کاملاً بیگانه با خدا و دین معرفی شدهاند هم با خدای خود در ارتباط بوده و هستند و کتاب دعاهای سرخپوستی گواهی است بر این مدعا. هیچ ضرورتی وجود ندارد که همه مثل هم خدا را بپرستند اگر چنین ضرورتی وجود میداشت قبل از همه خود خداوند آن را ایجاد میکرد در آن صورت دیگر خبری از ادیان و فرهنگهای مختلف و تنوع فکری و فیزیکی نبود؛ ولی همین تنوع و گوناگونی راهها و روشها هم اگر به صورتی افراطی مورد توجه قرار گیرد به سمی مهلک تبدیل میشود. و آن اینکه یکی همان اصل واحد، خداوند یکتا فراموش شود و به این ترتیب انسان دچار چندخدائی و چند مرکزی میگردد. اگر از تله تعصب و خودبینی فرهنگی گذر کردیم و معتقد شدیم که راههای رسیدن به حقیقت فراوان هستند نباید در تله بعدی گرفتار شویم. تلهای که میگوید حالا که راهها بسیارند پس مقصدها هم بسیارند. نقطه تعادل حیاتی میان این دو تعصب اینجا است که حقیقت یکی است اما راههای رسیدن به حقیقا بیشمارند بنابراین نباید از اصل یکی از شعار لاالهالاهو از اینکه یکی هست و همه چیز از اوست غفلت کنیم.
دعاهای سرخپوستی مجموعهای از دعاهائی است که بر اساس شیوۀ زندگی سرخپوستان و ارتباطشان با طبیعت و هم چنین بر پایهٔ شناخت آنها از خداوند و ارتباطشان با آن یگانه هست هستی میباشد. در ادامه بخشی از دعاهای سرخپوستی را میآوریم:
ای روح بزرگ، خداوندا، ای خالق تمامی هستی
به قلب، ذهن، جسم و روح من خوش آمدی
اینجا همیشه جای توست
خردی به من عطا فرما تا صدای درونم را ارج نهم
و قدرتی، تا در حالی که آوای مقدس خویش را سر دادهام، استوار باقی بمانم
مرا به راهی که برای من مقرر شده است، هدایت فرما
و به من شجاعتی ده
تا آنچه برایم دست یافتنی است را پیگیرم.
برای تلاشهایم و تعالیم آن سپاسگزارم
آنچه مرا به اینجا که اکنون هستم،
رسانیده است را از یاد نبردهام.
قلب مرا بر کمال شفابخش طبیعت بگشا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
محمد فرخی یزدی
شاعرانی که بر سر عقیده جان باخته باشند در قلمرو ادبیات فارسی انگشت شمارند. محمد فرخی یزدی یکی از آنهاست که به سال ۱۳۰۶ ه.ق در یزد متولد گردید.
فرخی استعداد شعری و جوهر اعتراض را از همان ایام تحصیل در کار و کردار خود آشکار کرد و به سبب شعری که سروده بود از مدرسه اخراج شد. دیوان سعدی و مسعود سعد سلمان همدم جوانی او بود. به ویژه سعدی طبع شعر او را شکوفا ساخت. در همان آغاز جوانی سر از حزب دموکرات یزد در آورد و به گناه شعری در ستایش آزادی ساخته بود, ضیغم الدوله قشقایی حاکم یزد لبهای وی را دوخت و به زندانش افکند. فرخی با دهان دوخته بر دیوار زندان نوشت:
به نگردد اگر عمر طی من و ضیغم الدوله و ملک ری
به زندان ار شد مر بخت یار برآرم از آن بختیاری دمار
سه چهار سالی از امضای مشروطیت می گذشت که به تهران رفت و یک سال بعد از انتشار روزنامه طوفان همت گماشت و طی مقالات آتشین و انتقادآمیز به جنگ استبداد و بی قانونی رفت. در دوره هفتم مجلس مردم یزد او را به وکالت برگزیدند و فرخی جزو جناح اقلیت مجلس با هیأت حاکمه به مبارزه پرداخت و روزنامه طوفان را که تعطیل شده بود, بار دیگر منتشر ساخت که باز به حکم دولت توقیف شد و فرخی تحت فشار قرار گرفت تا آنکه ناگزیر شد ایران را ترک کند و از راه مسکو به برلن برود.
فرخی در سال ۱۳۱۲ش. به تهران بازگشت و در کنار دیگر آزادی خواهان. با قرارداد۱۹۱۹ وثوق الدوله به مخالفت برخاست. یک بار در زندگی سیاسی خود از سوء قصد جان سالم به در برد, یک بار هم در زندان دست به خودکشی زد اما به این کار توفیق نیافت, تا اینکه در سال ۱۳۱۸ش. در زندان به طرز فجیعی با تزریق آمپول هوا به قتل رسید.
غیر از مقاله های سیاسی آتشین, از فرخی دیوان مختصری حاوی غزلیات و رباعیات او برجاست که چندین بار در تهران چاپ شده است. گیرایی شعر او از عشقی و عارف و حتی نسیم شمال کمتر ولی از لحاظ اجتماعی پرارزش است. او بیشتر غزلسراست. محتوای غزل او نه عشق و عواطف شخصی بلکه سیاست و مسائل حاد اجتماعی است, فرخی سوسیالیست مآب و طرفدار کارگر و رنجبر است. مایه اصلی شعرش همان مسائلی است که سید شرف الدین, عارف, عشقی و بهار طرح کرده اند. او در عصر خود تنها شاعری بود که جهان بینی ثابت داشت و سرانجام بر سر همین امر هم جان باخت.
این سرود آزادی از فروخی است.
جان فدای آزادی
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود زجان شستم از آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می روم به پای سر در قفای آزادی
در محیط ظوفانزای, ماهرانه در جنگست ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گز کنی زخون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی زجان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال جان فدای آزادی
تحصیلات
فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت و تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد وفارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی به علت روح آزادیخواهی و اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه مرسلین انگلیسیهای یزد میسرود، از آنجا اخراج شد. سپس به کارگری پرداخت و ازدسترنج خود امرار معاش کرد. فرخی در اوان جوانی به سرودن اشعار سیاسی - اجتماعی با مضامین بکر و بیسابقه پرداخت.
فعالیتهای سیاسی - اجتماعی
فرخی یزدی تمام عمر خود را به طور جدی علیه ظلم وستم زورگویان مقاوت ورزید. در نوروز سال ۱۳۲۷ یا ۱۳۲۸ هجری قمری، فرخی شعری تند، خطاب به فرماندار یزد ساخت و در دارالحکومه خواند و ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد. فرخی شعر زیر را با ذغال بر دیوار زندان نگاشت:به زندان نگردد اگر عمر طی من و ضیغمالدوله و ملک ری
به آزادی ار شد مرا بخت یار برآرم از آن بختیاری دمار
مبارزه در تهران
فرخی پس از آزادی از زندان، یزد را به مقصد تهران ترک گفت و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را در باره آزادی و بر ضد استبداد و زور و زورگویی در جراید به نشر سپرد و توجه طبقات رنجکشیده ایران را بخود جلب نمود. وی در جریان جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ - ۱۹۱۸ برابر با ۱۲۹۳ - ۱۲۹۷ خورشیدی)، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسیها قرار گرفت. وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران، از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه تزاری دستگیر و زندانی گشت.
در طلوع مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران، فرخی از مبارزان خستگیناپذیر یزد بود. وی در غزلی آزادی را چنین میستاید:قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روحبخش جهان است، نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان، احترام آزادی
چگونه پای گذاری به صرف دعوت شیخ به مسلکی که ندارد مرام آزادی
هزاربار بود به ز صبح استبداد برای دسته پابسته، شام آزادی
به روزگار، قیامت بپا شود آن روز کنند رنجبران چون قیام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد یکروز کِشم ز مرتجعین انتقام آزادی