لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
آب از آسیاب افتادن :
کارها دوباره به مسیر خود افتاد ، فتنه ها خوابید ، سر و صداها ، شور و شر ها پایان پذیرفت .
از اسب افتادیم ولی از اصل نیافتادیم :
اگر دچار فقر و تنگدستی شده ایم ولی نجابت و انسانیت خود را حفظ کرده ایم
به گربه گفتند فضله ات درمان است خاک رویش ریخت :
مضایقه کردن چیز ناقابل ، کسی که جنبه کاری و خاصیتی نداشته باشد .
پا در یک کفش کردن :
سر حرف خود ایستادن ، در کاری اصرار و لجاجت ورزیدن .
تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند :
افراد زیرک از خوش باوری و سادگی اشخاص برای مقاصد خود استفاده می کنند.
جایی که نمک خوری نمکدان نشکن :
اجر حقوق و محبت های دیگران را با نامهربانی ضایع نکن .
چشم و گوش بسته :
از هیچ جا و هیچ چیز با خبر نبودن ، چیزی نیاموخته و بی تجربه .
حرف راست را باید از بچه شنید :
باطن بی غل و غش کودک نظیر بزرکترها نیست هرچه بداند به زبان می آورد .
خدا میان گندم هم خط گذاشته است :
هرکسی در زندگی سهم و قسمت خود را می برد و به آن قانع باشد .
در شهر کوران آدم یک چشم پادشاه است :
در میان یک عده بیسواد آدم کم سواد هم شخص معتبری است .
ذوق زده شدن :
از به دست آوردن چیزی و وقوع امری سخت شاد شدن
رگ دیوانگیش گل کردن :
از شدت خشم به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن .
زاغ سیاه کسی را چوب زدن :
کسی را به طور پنهانی تعقیب کردن ، سر از کار کسی در آوردن .
ژاژ خایی کردن :
بد دهنی و هرزه گویی کردن ، بر علیه کسی بیهوده گویی کردن .
سال به سال ، دریغ از پارسال :
افسوس که آنچه امروز از دست می رود فردا نظیر آن را به دست نخواهیم آورد .
شمشیر را از رو بستن :
دشمنی و عداوت خود را علنی کردن .
صابونش به تن ما خورده :
آزارش به ما هم رسیده ، ما هم از او صدمه دیده ایم .
ضامن بهشت و دوزخش نیستم :
من وظیفه خودم را به خوبی انجام می دهم و کاری به بد و خوب بعدش ندارم .
طوطی واری یاد گرفتن :
از حفظ کردن مطلبی بدون توجه به معنا و مفهوم آن .
ظاهر سازی کردن :
ظاهر و باطن یکی نبودن ، ریاکار بودن .
عروس تعریفی آخرش شلخته ار آب در آمد :
با انهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب در آمد .
غزل خداحافظی خواندن :
آماده شدن برای مفارقت و سفر ، تهیه مقدمات رفتن از منزل
فکر نان کن که خربزه آب است :
در اندیشه کار و پیشه بهتری باش و گرنه از این طریق به مقصود خود نمی رسی .
قصاص قبل از جنایت :
تنبیه کسی که هنوز مرتکب گناهی نشده دور از انصاف است
کارها نیکو شود اما به صبر :
صبر و امیدواری میوه شیرین دارد ، همانند چون صبر کنی زغوره حلوا سازی .
گناه دیگری را پای دیگری نمی نویسند :
گناه و خطای هر کسی را به پای خود او می گذارند نه شخص دیگر ، همانند : برادر را به جای برادر نمی کشند .
لی لی به لالای کسی گذاشتن :
بیش از اندازه به کسی محل گذاشتن ، توجه و احترام بی جهت نسبت به کسی داشتن .
مال است نه جان که آسان بتوان داد :
در مورد کسانی است که پول و مال به جانشان بسته است .
نه آب و نه آبادانی نه گلبانگ مسلمانی :
جایی بی آب و علف و بدون سکنه .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
ضرب المثلهای فارسی
تهیه کننده :
سید هاشم موسوی
IT 6
پاییز 87
سا لیکه نیکو ست ،از بهارش پیداست. خوب وبد از آغازش هویداست. ماستی که ترش است از تغارش پیداست.
به باغ خود گرفتن وبه تاک خود بستن. مجازات بر اساس واقیعت و شهود با ید صورت گیرد.
خائن خائف است . خائن همیشه در خوف وترس قراردارد.
آنکس را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است. آدم صادق و درسستکار بی هراس است.
مار از پودینه بدش. می آید، پودینه دم غارش میروید. از چیزیکه کسی بدش بیاید، ولی به آن روبرو شود.
بعد از مرگ سهراب نیشدارو ادویه طبیعی و طبی چه سود. بعد از عمل انجام و مدوا سود ندارد.
کلوخی ندارد تاکلاغی بنشیند. کنایه از فقر و ناداری.
دیگ به هرکاره گوید روی تو سیاه. خود ندیده دیگری را نقد کردن.
پنج انگشت با هم برادر اند، اما نه برابر. تفاوت واختلاف در موارد متعدد.
زبان موی کشیدن. حرف ومطلبی به کرات گوشزد شدن.
ازماست که برماست. هر چه میبینید ،از خود واطرافیان میبینید.
به یک گل بهار نمیشود. کمبودی و انگشت شماری.
دو تربوز در یک دست گرفته نمیشود. ناممکن بودن چند کار در یک زمان.
قدر زر را زرگر میداند. آگاهی و شناخت وارزشیابی.
کس نگوید ماست من ترش است. هیچ چیزی را از خود کم بها ندادن.
تف هرکس به دهان خودش شیرین است. هرکس هر چیز خود را با ارزش میداند.
از زمستان هر چه بگوئید. بوی سردی میآید. از حرف بد جز سردی و تنفر چیزی حاصل نیست.
از دم نودان زیر شرشره نشستن. از یک حالت بد به حالت بد تر قرار گرفتن.
مربی داری ،مربا بخور. پشتوانه، وسیله و واسطه داشتن و از آن استفاده کردن.
آدم نیک معامله شریک مال مردم است. صداقت و درستکاری در داد و ستد.
سرکه هر چند که ترش است به طلبیدن می ارزد. کم بها ندادن و توقع بیش از حد نداشتن.
مشک آنست که خود بوید، نه که عطارگوید. کیفیت وتبارز کیفیت از خود.
خر از همه گنده تر؛ ولی آب خوردنش از همه بالاتر. کم مایه ولی کلانکار بودن.
آدم حسود به مقصد نمیرسد. تنگ نظر وحسود به خواسته هایش نمیرسد.
شف شف نگو، شفتالو بگو. روشن و بی پرده صحبت کردن.
نمک خوردن و نمکدان شکستن. پاس و ارزشها را زیر پا گذاشتن.
از خود گویم، به کی گویم. گله مندی خودمانی.
زبان سرخ میدهد سر سبز برباد. بد زبانی و پیآمد آن.
قطره قطره جمع شود، عاقبت شود دریا. هر چیز از کم آغاز و توسعه پیدا میکند.
در گوش خر یاسین خواندن سود ندارد. کم شنوی حرف و بی اثر بودن آن.
سیلی نقد به از سودای نسیه. مشکلات در بازیافت حق وحساب.
دنیا فقط دو روزه. تشویق و ترغیب به بهتر و عاری از تشویش زیستن.
پیش همه پنج ، پیش صاحب پنج هم پنج. رندی وچالکی که طرف بهتر آنرا میداند.
از شخص نو کیسه قرض بگیر؛ اما مصرف مکن. گنجایش و ظرفیت مادی در شخص.
صد بار بیندیش، یکبار بینداز. دقت هنگام صحبت کردن.
دشمن دانا؛ به از نادان دوست. ارزش و اهمیت فهم و دانائی میان انسانها.
داشگر همیشه به کوزه شکسته آب میخورد. از امکانات خود استفاده نکردن.
نان در آستین خوردن. سخت و گرسنه صفت بودن.
چشم از چشم حیا میکند. فرق رویا روئی تا غیاب گوئی.
هر که تنها پیش قاضی رود، سرخروی برمیگردد. خود و با خود بودن.
لِک به ترِک خوردن. به بند بهانه بودن.
آدم بیکار یا که غر است،یا که بیمار. ضرر بیکاری بر روح و تن.
سر از پختگی نمیشکند. کار و فکر سنجیده و درست زیانبار نیست.
گنج در ویرانه است. ارزشها در مکان از نظر افتیده.
نخود در دهانش نم نمیکشد. راز دار نبودن.
دوستی به زور نمیشود و میهمانی به تقلید. بی مدعائی در روابط و ارتباطات.
آنچه بر خود نمی پسندید،بر دیگران مپسند. هر چه به خود مناسب نمیدانید ،بدیگران مناسب ندان.
گوش خود را به گوشواره دیگران پیوند زدن. دنبال حرف دیگران بدون فکر و اندیشه رفتن.
عکه رفت رفتار کبک کند، رفتار خود را هم گم کرد. تقلید بیمورد از دیگران کردن.
سر بیگناه پیش دار میرود، بالای دار نه. درستکاری و درست اندیشی فرجام بد ندارد.
دروغگوی حافظه ندارد. دروغ ساخت ذهنی بوده نه واقعی چند لحظه بیش در ذهن گوینده باقی نیس.
تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. سخن مُعرف شخصیت هر انسان است.است.
نمد کهنه شود؛ اما پیتوه پای بند نه. ظرفیت و درونمایه گی در شخص.
مشک را به اندازه دوغش زدن. هر کار را به اندازه ارزش آن انجام دادن.
آب از بالا خِط گِل آلود است. عیب و نقص از بالا و مقتدران است.
هر جا سنگی است ، به پای لنگی است. مصیبت و مشکلات بیشتر متوجه ناتوانان است.
تنور گرما گرم نان میگیرد. انجام هر کار به وقت و زمان لازم آن.
از آتش خاکستر به عمل می آید. عدم شباهت به اصل خویش.
پای بیشتر از گلیم دراز کردن. از حد تجاوز کردن.
کور خود ، بینای مردم. عیب خود ندیدن و بدیگران ایراد گرفتن.
هرکه لافید ،نه بافید. لاف زن آدم کاره نیست.
نیم نان ، راحت جان. کم داشتن ؛ ولی راحت زیستن.
نه به بیابان خواب شو، نه خواب پریشان ببین. کاری انجام مده تا هراسان شوید.
از این نمد بما کلاهی نیست. از امتیاز و امکانی برخوردار نشدن.
آش مردان دیر پخته میشود. اشخاص جوانمرد صبر بثشتر دارند، تاکه عکس العمل نشان میدهند.
کل اگر طبیب میبود ، سر خودش را تداوی میکرد. شخص قادر و توانا مشکل خود را خود حل میکند.
زمستان میرود، روی سیاهی به ذغال میماند. کسیکه در زمانش کوتاهی میکند.
هر چه به دیگ باشد،به چمچه بالا میآید. بالاخره آنچه باشد ،برملا خواهد شد.
آفتاب به دو انگشت پنهان نمی شود. حقیقت پنهان نمیماند.
به سیلی روی خود را سرخ نگاه داشتن. تبارز دادن نه بر اصل واقعی آن.
پیش جانانه ی من کشمیش و پندانه یکیست. تفریق نداشتن، ارزش نگذاشتن.
ترک عادت ، موجب مرض است. به آنچه عادت شود، ترکش مشکل است.
مرغ هر چه خاک پاله دهد ، بر سر خود پاله میدهد. هر کس هر چه کند، بر خود میکند.
بُز به پاچه خود ،میش به پاچه خود. هر کسی مسوُل عمل خود است، نه از دیگری.
در مُلک غیر نهال بنشانی ، صدای تبر میآید. نا امیدی از غربت و دوری از وطن.
صدای دُهل شنیدن از دور خوش است. میان شنیدن و دیدن فاصله هاست.
شنیدن کی بود مانند دیدن. بر دریافت واقعیت باید دقت کرد.
از دیوار ما ته تر، پایانتر ندیدن. کسی را ضعیف وناتوان یافتن.
هر کسی دستی سیاه کند ، بر روی خود میکشد. کسی بد کند ، بر خود میکند.
پشت خر مرده گشتن ، تا نعلش را کندن. پشت سود رایگان گشتن.
از گرسنگی آسیابانی کردن و از کلانکاری مزد نگرفتن. با داشتن مشکل ،کلانکاری کردن.
زورش به خر نمیرسد، ده به پالانش میکند. به زور آور زور نارس و به کمزور تاختن.
سود سر مایه را خوردن. زمانی هم سود خواستن سرمایه را به خطر می اندازد.
شهر، شهر خربوزه است. ابراز نا پرسانی و بی عدالتی.
یک بام و دو هوا. تفاوت در عملکرد ها.
با گرگ دنبه خوردن وبا میش نوحه کردن. سازگاری منفی وپنهانی.
دزد زور آور و صاحب مال کمزور. غاصب زورمند.
به حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمیشود. آرزو و هوس چیزی دیگر است تا رسیدن به آن.
دستش به آلو نمیرسد ،میگوید آلو ترش است. به چیزی دسترسی نداشتن و آنرا مزمت کردن.
آب نا دیده موزه را کشیدن. قبل از وقت کاری کردن.
پیش از مرگ وا ویلا گفتن. پیش از مشکلی داد و فریاد سردادن.
آدم سیل بین عقل چهل وزیر را دارد. آدم نظاره گر فقط منتقد است و خوب فکر میکند تا کارکردن.
دود از کنده پوده میخیزد. متانت و پختگی نظر به سن وسال.
هرکه بامش بیش، برفش بیش. حیطه و سلطه بیشتر،مسُوولیت بیشتر.
نو آمد به بازار، کهنه شد دل آزار. با آمدن چیزی یا کسی ، دیگری از نظر افتیدن.
ترب ها به ته جوال است. هنوز همه عیان نشده.
کارد به استخوان رسیدن. شدت و فشار آزار دهنده که حوصله را از میان برده است.
یکبار بجی بگریزی ملخک، دو بار بجی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
ضرب المثل سوئدی:دوست کنار بطری شراب،دشمن بزرگ جیب است.
ضرب المثل ترکی:دوست به سر می نگرد و دشمن به پا
ضرب المثل یونانی:دوست در جهنم هم که باشد،نیکوست.
ضرب المثل روسی:دوست همه دوست هیچ کس نیست.
ضرب المثل انگلیسی:دوست آیینه موفقیت دوست است.
ضرب المثل پاکستانی:دوست حقیقی غایب هم که باشد در حکم حاضر است.
ضرب المثل انگلیسی:دوست زمان احتیاج دوست حقیقی است.
ضرب المثل حبشه ای:دوست نیرومند دشمنی نیرومند می شود.
ضرب المثل پاکستانی:دوست من صبرکن بهار خواهد رسید.
ضرب المثل هندی:دوستان،نزدیکان خویشاوندانند.
ضرب المثل بلژیکی:دوستان دوستان من هم ،دوستان من هستند.
ضرب المثل اسکاتلندی:دوستان را با تانی انتخاب کن و با تانی هم عوضشان کن.
ضرب المثل ماداگاسکاری:دوستان مانند کسانی هستند که دارای یک پدرند و عاشقان هم مانند کسانی هستند که دارای یک مادرند.
ضرب المثل ایرانی:دوستان وفادار بهتر از خورشیدند.
ضرب المثل لهستانی:دوستان،دزدان اوقات شما هستند.
ضرب المثل روسی:دوستت را دوست بدار ولی مواظب خود باش.
ضرب المثل چکسلواکی:ذوستت را با دستهایی که دستکش پرنیان دارد بدست آور و او را با قلچماق نگاه دار.
ضرب المثل چکسلواکی: دوستت را در خفا سرزنش کن و در ملا عام به تعریفش بپرداز.
ضرب المثل پاکستانی:دوستت هرچه قدر هم شیرین شد سعی کن او را نخوری.
ضرب المثل یونانی:دوستت را با معایب اخلاقی و نقاط ضعفش دوست بدار.
ضرب المثل ماداگاسکاری:دوستی مانند طناب سست است.اگر بکشی پاره می شود و اگر سست از هم بکشی از هم می گسلد.
ضرب المثل آلمانی:دوستی واقعی در زمستان منجمد نمی شود.
ضرب المثل آلمانی:دوستی نانی است که تا زمانی که بیات نشده خوشمزه است.
ضرب المثل پرتقالی:دوستی که برای یک علت جزئی قهر می کند هرگز قهر نمی کند.
ضرب المثل آفریقایی:دوستی میان احمق و پولش زیاد پایدار نیست و بزودی آن دو از هم جدا می شوند.
ضرب المثل اوگاندایی:دوستی به قیمی زیاد تمام می شود.
ضرب المثل فرانسوی:دوستی عشق است منهای بالهایش
ضرب المثل آلمانی:دوستی عشق است توام با عقل
یک گل دوست بدتر از هزار سنگ دشمن
سنگ دوست کشنده است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
ضرب المثل
انگلیسی: طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است.ترکی: پایان جدایی ملاقات مجدد است.عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن، جنگیدن و زن گرفتن.تازی: پرده اشک را با سوالات پاره کن!انگلیسی: ضربات کوچک درختان بزرگ را از پای در می آورند.ایتالیایی: معنی همه چیز دانستن هیچ ندانستن است.تازی: مشورت با کسی کن که تو را به گریه می اندازد نه با کسی که تو را می خنداند.روسی: برای کسی که شکمش خالی است، هر نوع باری سنگین است.ژاپنی: «ملاقات» آغاز جدایی است.دانمارکی: وقتی که آش از آسمان می بارد گدا قاشق ندارد.لاتین: « مردگان» بهترین مشاورانند.لهستانی: یک دروغگو می تواند دور دنیا برود ولی نمی تواند مراجعت کند.یونانی: همه کس قوم و خویش آدم ثروتمند است.فارسی: پیکان از جراحت به در آید و آزار در دل بماند.عربی: «عشق» را نمی شود با پنهان کردن پنهان کرد.سوئدی: «مرگ» آخرین پزشک است.آفریقایی: یک دوست خوب را با هر دو دستت نگاهدار.فارسی: مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه.یونانی: یا حرفی بزن که از خاموشی بهتر باشد یا خاموش باش.اسپانیولی: بدی اشخاص احمق، هم تراز نیکی اشخاص عاقل است.فارسی: صدقه، راه به خانه ی صاحبش می برد.لاتین: یگانگی هدف، دوستی ایجاد می کند.اسپانیولی: مرد برای آسایش زن می گیرد و زن به خاطر کنجکاوی شوهر می کند.فارسی: «علم» از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.طبرستانی: به من رفیقی بده که با من گریه کند، دوستی که با من بخندد را خودم پیدا می کنم.فنلاندی: همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی.اسلواکی: تا وقتی که «زبان» زنده است «ملّت» نمرده.بوسنی: مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بدانیم.لهستانی: یک کلید طلایی به هر دری می خورد.بلژیکی: متنبه کردن بهتر از متنبه شدن است.انگلیسی: شوهر به مرد کن نه به پول.مثل ایتالیائی :عشق یعنی ترس از دست دادن تو.مثل لاتینی : اندیشه ی گوینده از گفتارش مهم تر است.مثل انگلیسی: یک متر یک متر سخت است ولی یک سانت یک سانت مثل آب خوردن است.مثل مصری : تندرستی ، تاجی است بر سر انسان سالم ولی هیچ کس جز یک بیمار این تاج رانمی بیند . ضرب المثل ژاپنی : باید حریف را به کمک حریف دیگری بدام انداختمثل هندی : سکوت هرگز اشتباه نمی کند و هر چه طولانی تر باشد ، بهتر قضاوت می کندمثل قدیمی : اگر سخن نقره است ،خاموشی طلا است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 62
ضرب المثل های فارسی
آب از دستش نمی چکد!
آب از سر چشمه ِگل است!
آب از آب تکان نمی خورد!
آب پاکی را روی دستش ریخت!
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم!
آب را گل آلود می کنه که ماهی بگیره!
آب زیر پوستش افتاده!
آب، سنگها را می ساید.
آب که یه جا بمونه، می گنده.
آبکش به کفگیر می گه تو سه تا سوراخ داری!
آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع – چه یک نی چه صدنی!
آب که سر بالا رفت، قورباغه ابو عطا می خونه!
آب نمی بیند ورنه شناگر قابلیست!
آب از او گرم نمی شود!
آتش که الو گرفت، خشک و تر می سوزد!
آتش نشاندن و اخگر گذاشتن کار خردمندان نیست.
آخر شاه منشی، کاه کشی است!
آخر شوخی به دعوا می کشد.
آدم تنبل، عقل چهل وزیر را دارد!
آدم پول را پیدا می کند، نه پول آدم را.
آدم خوش معامله، شریک مال مردم است!
آدم دست پاچه، کار را دوبار انجام می دهد!
آدم دروغگو کم حافظه است.
آدم زنده، زندگی می خواهد!
آدم گدا، این همه ادا ؟!
آدم گرسنه، خواب نان سنگک می بینه!
آدمی را به ادب بشناسند.
آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش می زنه!
سرنا: سازی است بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود، این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آن را همراه دهل می نوازند. اندازه آن در نواحی مختلف فرق می کند و به طور کلی طول آن از نیم متر متجاوز نمی نماید.
آدم همه کاره هیچ کاره است.
آرد خودمان را بیختیم، الکِمان را آویختیم!
آرزو بر جوانان عیب نیست!
آرزومند پیوسته نیازمند بود.
آز ریشه گناه است.
آزموده را آزمودن خطاست!
آستین نو بخور پلو!
آسوده کسی که خر ندارد از کاه و جویَش خبر ندارد!
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه!
آشپز که دو تا شد، آش یا شور است یا بی نمک!
آشِ نخورده و دهن سوخته!
آش همان آش است و کاسه همان کاسه!
آفتابه خرج لحیمه!
لحیم: چیزی که بدان ظرفهای مسی و برنجی را پیوند کنند.
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی!
آمدم ثواب کنم، کباب شدم!
آنان که غنی ترند، محتاج ترند!
آنچه دلم خواست نه آن شد، آنچه خدا خواست همان شد.
آن کس که با های می آید با هوی می رود.
آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟!
آن را که سخاوت است حاجت به شجاعت نیست.
آن زنده که کاری نکند مرده به است.
آن یکی می گفت اشتر را که هی از کجا می آیی ای فرخنده پی
گفت: از حمام گرم کوی تو گفت: خود پیداست از زانوی تو
آنقدر بِایست، تاعلف زیر پایت سبز بشود!
آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گم است!
سمن: چاقی ، فربهی
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
سبو: آوندی سفالین و دسته دار که در آن آب و شراب ریزند ، کوزه سفالین
آنقدر مار خورده تا افعی شده!
آن کس که تن سالمی دارد، گنجی دارد که خودش نمی داند.
آن وقت که جیک جیک مستونت بود، یاد زمستونت نبود؟!
آواز دهل شنیدن از دور خوشست!
آینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن، آیینه شکستن خطاست
آینه داری در محله کوران؟!