لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
شناخت عینک آفتابی استاندارد (1)
اشعه خورشید و آسیب چشم
اشعه ماوراء بنفش یا همان (UV) دارای سه نوع طول موج UVA ،UVB و UVC است که اشعه «UVC» در لایه ازن جذب شده و به زمین نمیرسد و آن قسمتی که برای چشم مضر است UVB است که موجب سوختگی پوست و اثرات مضر روی چشم است.مثلا وقتی UVB به روی برف تابیده میشود، میتواند موجب کوری برگشتپذیر شود و برای ۱۲ تا ۴۸ ساعت بینایی خود را از دست دهد.دانشمندان بر این اعتقادند که تماس زیاد با اشعه UVB میتواند در مدت زیاد بیماریهای برگشتناپذیر، مانند: آب مروارید، تغییر در مرکز دید و ناخنک چشم را فراهم آورد.اشعه «UVA» بیشتر توسط عدسی چشم جذب میشود و مدرکی برای ضرر چشم وجود ندارد. اشعهای که باید چشم را از آن مصون نگه داشت UVB است.عینکها باید حداقل ۹۸ درصد از UVA و UVB را جذب کنند چون عینکی که استاندارد نیست، بسیار مضرتر از نزدنش است، چراکه عینک آفتابی باعث میشود مردمک چشم باز شود و حال اگر UV را جذب نکند، تمام اشعههای مضر به داخل چشم نفوذ میکنند.استفاده از عینکهای آفتابی به عنوان یک ضرورت و حفظ سلامت چشمها مطرح شده است . محافظت چشم در مقابل نور شدید آفتاب و اشعه فرابنفش موجود در آن بسیار مهم است. استفاده از عینک آفتابی مناسب در شرایطی که نور آفتاب شدید است، باعث بهتر شدن دید و پیشگیری از صدمه به عدسی و شبکیه چشم میشود. استفاده از عینکهای تقلبی نه تنها این خاصیت را ندارند بلکه سبب بسیاری از عوارض چشمیمیشوند که از آن جمله میتوان، کاهش بینایی، آب مروارید و بیماری شبکیه را نام برد.در نور شدید، چشم احساس خستگی و کاهش دید رنگی میکند. در صورتی که چشمها بدون محافظ هر روز برای ساعات طولانی در نور آفتاب به سر برد احتمال ابتلا به آب مروارید بسیار افزایش مییابد.
توصیه های لازم در مورد انتخاب عینک آفتابی
1) افرادی که در حال اسکی کردن، حمام آفتاب گرفتن و کوهنوردی در ارتفاعات هستند باید حتماً از عینک آفتابی استفاده کنند. برای اینگونه محیطها عینکهایی لازمند که فقط ۱۲ ـ ۸ درصد نور را از خود عبور دهند.2) عینکهای رنگی متمایل به سبز و قهوه ای به علت مختل کردن طیف رنگ ، مضر هستند . البته برای افرادی که میخواهند به مدت طولانی رانندگی کنند ، توصیه میشود از عینکهای قهوه ای استفاده کنند ، چرا که این عینکها نور آبی آسمان را کاهش وحدت بینایی را افزایش میدهند، لذا برای مصارف روزمره توصیه به استفاده از این رنگ نمیشود .3) اگر پشت فرمان مینشینید توصیه میشود که از عینکهای آفتابی سبز رنگ استفاده نکنید چرا که تشخیص نور قرمز و زرد را مختل میکند و از این نظر مناسب نیستند. به عنوان یک اصل بدانید که بهترین رنگ برای عینکهای آفتابی در وهله اول خاکستری و پس از آن قهوه ای است.4) شیشههای عینک آفتابی باید مقاومت کافی داشته باشد. پلی کربنات از همه مواد مقاوم تر است.5) قاب عینک باید بزرگ باشد تا محافظت کامل در این خصوص صورت گیرد .6) یک عینک آفتابی استاندارد عینکی است که وقتی آن را در مقابل یک صفحه طرح دار تکان میدهیم نباید صفحه موجدار تار و کج و معوج دیده شود .7) اگر میخواهید بدانید که تیرگی عینک آفتابی شما مناسب است یا نه، در یک اتاق با نور معمولی با عینک آفتابی به آینه نگاه کنید اگر عینک آفتابی شما مناسب باشد نباید چشمان خود را ببینید .8) کودکانی که برای ساعتهای طولانی در زیر نور آفتاب در حال بازی کردن هستند باید از عینکهای مخصوص خودشان استفاده کنند .9) اگر در محل کار خود با اشعههای زیاد در تماس هستید، عینک آفتابی جوابگو نخواهد بود لذا توصیه میشود عینکهای متفاوت و مخصوص استفاده نمایید (برای مثال در جوشکاری ویا کار با وسائلی که تولید اشعه میکند عینک ویا محافظ های خاصی لازم است)10) افرادی که تحت عمل آب مروارید یا لیزیک یا لازک قرار گرفتهاند باید در مواجهه با آفتاب از عینکهای آفتابی مجاز استفاده کنند .11) بعضی داروهای پوستی یا چشمیحساسیت چشمها را به نور آفتاب بیشتر میکند در صورت استفاده از این داروها ( به عنوان مثال کسانی که از قطره های چشمییا قرص داکسی سیکلین استفاده میکنند ) باید حتماً از عینک آفتابی استفاده کنند .12) عینکهای آفتابی با شیشههای رفلکس که دارای پوشش آینهای هستند برای مصارف اسکی یا کوهنوردی مناسب میباشند .13) با توجه به هزینههای مختلف که روزمره متحمل میشوید خرید یک عینک آفتابی استاندارد نه تنها عملی درست و به جا بلکه ضروری میباشد . بهای استفاده از عینکهای تقلبی به خطر انداختن سلامتی چشم هایتان میباشد .14) برای تهیه عینک آفتابی بهتر است با یک چشم پزشک مشورت کنید و یا از یک اپتومتریست کمک بگیرید . و جهت خرید آن به عینک فروشیهای معتبر مراجعه نمایید . با خرید یک عینک خوب به راحتی میتوانید تا چند سال از آن استفاده کنید .15) اگر دچار اختلال در بینایی هستید و از عینک طبی استفاده میکنید چنانچه مایل بودید میتوانید از عینکهای آفتابی مخصوص که بر روی عینک طبی قرار میگیرند استفاده نمایید و یا برای عینک طبی خود شیشه های فتوکروم و یا شیشه های رنگی سفارش دهید .
نحوه شناخت عینک استاندارد
«در لنز عینکهای ارزان مادهای به نام (Triace tate) است که فقط ۴۰ درصد ازUV را جذب میکند و برای چشم بسیار مضر هستند بنابراین بهترین راه شناخت عینکهای استاندارد، استفاده از دستگاه UV متر است که اغلب در عینکفروشیهای معتبر یافت میشود.»بدون استفاده از دستگاه «یووی متر» جهت شناخت استاندارد بودن عینکهای آفتابی، تشخیص یک عینک آفتابی مناسب، حتی برای چشم پزشکان نیز سخت و غیرممکن خواهد بود.گفتنی است این دستگاه باید UV عینک را از ۹۸درصد به بالا نشان دهد. همچنین گاهی علامت «۴۰۰ UV» در کنار برخی از عینکها درج شده است که نشاندهنده قابلیت حفاظت بر علیه UVB است.نمیتوان هر عینک گرانقیمتی را استاندارد قلمداد کرد و باید تمامی آنها توسط دستگاه (یوویمتر) تست شوند.
خاصیت عینکهای شیشهای بدون نمره
در حال حاضر اکثر عینکهای طبی و آفتابی بهدلیل هزینههای بالای آن از شیشهای تبدیل به تلق شدهاند، ولی جالب است که بدانید اگر شیشه بدون شمارهای را جلوی چشمان خود بگذارید، باعث میشود ۹۸ درصد از UV توسط آن جذب شود. آنچه در انتخاب عینک آفتابی مهم میباشد، این است که باید کل چشم توسط آن گرفته شود، بنابراین استفاده از عینکهای کوچک که بیشتر برای زیبایی طراحی شدهاند و هیچ پوششی ندارند، توصیه نمیشود.
آیا کودکان هم به عینک آفتابی نیاز دارند ؟
کودکان به دلیل این که ممکن است بیش از سایرین در معرض آفتاب قرار گیرند، احتیاج به عینکهای آفتابی دارند. هر قدر افراد جوانتر باشند UV بیشتر به چشم آنها صدمه خواهد زد، چرا که قرنیه و عدسی چشم کودکان بسیار شفاف است وUV بدون برگشت داخل چشم میرود در صورتی که در افراد سن بالاتر به دلیل کدر بودن عدسی و قرنیه، مقداری ازUV بازتاب خواهد داشت، پس بهتر است کودکان و بزرگسالان در معرض آفتاب از ۱۰ صبح تا ساعت۱۴ زدن عینک را به هیچ وجه فراموش نکنند؛ چرا که در این مدت زمان، حتی اگر شخص در سایه نیز قرار داشته باشد، خطر صدمه اشعهUV چشمان را تهدید میکند.
فیلتر پلاریزه
اغلب اشعههای مضر از استوا میآیند و بهشکل افقیاند. عینکهای پلاریزه میتوانند جلوی این اشعهها را به خوبی بگیرند، چرا که این عینکها اجازه میدهند فقط اشعههای عمودی، داخل چشم شوند و تنها مشکل این عینکها این است که اگر خودرویتان (السیدی) دارد شما به هنگام نگاه کردن به این صفحه، کمی دچار مشکل شده و ممکن است این صفحه را واضح نبینید. بنابراین، این نوع از عینکها بیشتر برای افرادی که دارای دید بسیار خوب و شغل خلبانی یا تیراندازی هستند توصیه میشود.
آیا رنگ رنگ شیشه عینک هم مهم است ؟
رنگ و لایههای مختلف موجود در شیشه هریک با توجه به کاربرد آن طراحی میشود مثلا رنگ خاکستری به دلیل این که شدت نور را در تمامی رنگها به طور یکسان کم میکنند و کمترین اختلالی را در دید رنگی ایجاد میکنند، برای رانندگی و سایر کاربردهای روزمره مناسبند. دکتر اساسی درخصوص عینکهای شیشه زرد میافزاید: این عینکها نور آبی را تا حد زیادی جذب میکنند، بنابراین بیشتر سطحها میتوانند آن را منعکس و منتشر کنند و به همین دلیل عینکهای اسکی بیشتر زرد هستند.همچنین عینکهای قهوهای علاوه بر جذب بهتر نور آبی و فرکانسهای بالا، اشعه ماوراءبنفش را هم بیشتر جذب میکنند و عینکهای سبز بخشی از نور آبی را فیلتر کرده و درخشندگی سطوح را کاهش میدهد و در پایان عینکهای قرمز و ارغوانی که بیشتر برای شکار و اسکی روی آب مناسبند در محیطهای سبز و آبی استفاده میشود.
آیا در زمستان هم احتیاج به عینک آفتابی داریم ؟
استفاده از عینک آفتابی در زمستان، بخصوص در برف را توصیه می شود . از آنجا که برف بازتاب ۸۰ درصد ازUV را دارد و زمین و آب فقط ۱۰ درصد ازUV را منعکس میکنند، اهمیت استفاده از عینک آفتابی در زمستان کمتر از استفاده از آن در فصل تابستان نیست.عینک آفتابی خوب باید شرایط زیر را داشته باشد :۱- چشمان شما را در برابر اشعه ماوراء بنـقش محافظت کند.۲- چشمان شما را در برابر نور شدید خورشید محافـظت کند.۳- چـشمـان شما در برابر نورهای زننده و خـیـره کـنـنـده محافظت کند.۴- وضوح و کنتراست را بهبود ببخشد.یـک عیـنـک ارزان قیـمت و بی کیفیت مـعمـولا مـزایای فـوق را در اختیار شما قرار نمی دهـند بـلکه تنها از شدت نور میکاهد ولی اشعه ماوراء بنفش را حذف نمی کنـد. از ایـن رو عـنـبـیــه چـشمـان بـواسطـه کـاهش شـدت نـور منبسط تـر و بازتر شده و اجازه می دهد اشـعـه مـاوراء بنـفـش بیـشتری به آنها برسد که سبب آسیب به شبکیه چشم و در پی آن ابتلا به آب مروارید و حتی سرطان چشم می گردد. بنـابـرایـن حتما از عیـنـک هـای آفـتـابی دارای حداقل حفاظت UV-400 بـا مـارک هـای معتبر استفاده کنید.منبع:سایت پزشکان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
شناخت مختصرى از زندگانى امام هادى علیه السلام (1)
نویسنده:مهدى پیشوایى
«امام ابوالحسن على النقى الهادى» - علیه السلام - پیشواى دهم شیعیان، در نیمه ذیحجه سال 212 هجرى در اطراف مدینه در محلى به نام «صریا» به دنیا آمد(1). پدرش پیشواى نهم، امام جواد - علیه السلام - و مادرش بانوى گرامى «سمانه» است که کنیزى با فضیلت و تقوا بود (2).
مشهورترین القاب امام دهم، «نقى» و «هادى» است، و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نیز مىگویند (3).
امام هادى - علیه السلام - در سال 220 هجرى پس از شهادت پدر گرامیش برمسند امامت نشست و در این هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار 33 سال و عمر شریفش 41 سال و چند ماه بود و در سال 254 در شهر سامرّأ به شهادت رسید.
خلفاى معاصر حضرت
امام هادى در مدت امامت خود با چند تن از خلفاى عباسى معاصر بود که به ترتیب زمان عبارتند از:
1 - معتصم، برادر مأمون (217 - 227) (4)
2 - واثق، پسر معتصم (227 - 232).
3 - متوکل، برادر واثق (232 - 248).
4 - منتصر، پسر متوکل (6 ماه).
5 - مستعین، پسر عموى منتصر (248 - 252).
6 - معتزّ، پسر دیگر متوکل (252 - 255).
امام هادى در زمان خلیفه اخیر مسموم گردید و به شهادت رسید و در خانه خود به خاک سپرده شد.
اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر امام
این دوره از خلافت عباسى ویژگیهاى دارد که آن را از دیگر دورهها جدا مىسازد ذیلاً به برخى از این ویژگیها اشاره مىکنیم:
1 - زوال هیبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموى و چه در دوره عباسى، براى خود هیبت و جلالى داشت، ولى در این دوره بر اثر تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بین رفت و خلافت همچون گویى به دست این عناصر افتاد که آن را به هر طرف مىخواستند پرتاب مىکردند، و خلیفه عملاً یک مقام تشریفاتى بود، ولى در عین حال هر موقع خطرى از جانب مخالفان احساس مىشد خلفا و اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت، در سرکوبى آن خطر نظر واحدى داشتند.
2 - خوش گذرانى و هوسرانى درباریان: خلفاى عباسى در این دوره به خاطر خلأى که بر دستگاه خلافت حکومت مىکرد، به شب نشینى و خوش گذرانى و میگسارى مىپرداختند و دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ اخبار شب نشینیهاى افسانهاى آنان را ضبط نموده است.
3 - گسترش ظلم و بیدادگرى و خودکامگى: ظلم و جور و نیز غارت بیت المال و صرف آن در عیاشیها و خوشگذرانیها جان مردم را به لب آورده بود.
4 - گسترش نهضتهاى علوى: در این مقطع از تاریخ، کوشش دولت عباسى بر این بود که با ایجاد نفرت در جلامعه نسبت به علویان، آنها را تارو مارو سازد. هر موقع کوچکترین شبحى از نهضت علویان مشاهده مىشود، برنامه سرکوبى بى رحمانه آنان آغاز مىگشت، و علت شدت عمل نیز این بود که دستگاه خلافت با تمام اختناق و کنترلى که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار مىدید و از این نوع نهضتها سخت بیمناک بود.
شیوه علویان در این مقطع زمانى این بود که از کسى نامى نبرند و مردم را به رهبرى «شخص برگزیدهاى از آل محمد» دعوت کنند، زیرا سران نهضت مىدیدند که امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامى «سامرّأ» تحت مراقبت و مواظبت مىباشند و دعوت به شخص معین مایه قطع رشته حیات او مىگردد. این نهضتها و انقلابها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامى در آن عصر بود و نسبت مستقیمى با میزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه در دوران حکومت «منتصر» که تا حدى به خاندان نبوت و امامت علاقهمند بود و در زمان او کسى متعرض شیعیان و خاندان علوى نمىشد، قیامى صورت نگرفت.
تواریخ، تنها در فاصله سال 219 تا 270 قمرى، تعداد 18 قیام ضبط کردهاند. این قیامها نوعاً با شکست روبرو شده و توسط حکومت عباسى سرکوب مىگشتند.
علل شکست قیامها
علل شکست این نهضتها و قیامها را از یک سو باید در ضعف رهبرى و فرماندهى این نهضتها جستجو کرد و از طرف دیگر در طرفداران و یاران این رهبران: رهبران نهضتها نوعاً داراى برنامه صحیح و کاملى نبودند و نابسامانیهایى در کار آنها وجود داشت و از طرف دیگر قیام آنها صدر در صد رنگ اسلامى نداشت و از این جهت معمولاً مورد تأیید امامان زمان خود قرار نمىگرفتند.
البته گروهى از یاران و طرفداران این قیامها مردمى مخلص و شیعیان واقعى بودند که تا سر حد مرگ براى اهداف عالى اسلامى مىجنگیدند، ولى تعداد این دسته کم بود و غالب مبارزین کسانى بودند که اهداف اسلامى روشنى نداشتند، بلکه در اثر ظلم و ستمى که بر آنان وارد مىشد، ناراحت شده و در صدد تغییر اوضاع برآمده بودند. این گروه، در صورت احساس شکست و یا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته از اطراف او پراکنده مىشدند.
چنانکه اشاره شد، اگر بسیارى از این انقلابها مورد تأیید امامان قرار نمىگرفت، یا به این دلیل بود که صد در صد اسلامى نبودند و در اهداف آنها و رهبران آنها انحرافهایى مشاهده مىشد و یا طراحى و برنامه ریزى آنها طورى بود که شکست آنها قابل پیش بینى بود، و لذا اگر امام آشکارا آنها را تأیید مىکرد، در صورت شکست قیام، اساس تشیع و امامت و هسته اصلى نیروهاى شیعه در معرض خطر قرار مىگرفت.
فعالیتهاى مخفى امام
آنگونه که جدول مدت حکومت خلفاى عباسى نشان مىدهد، از میان آنان متوکل از همه بیشتر با امام هادى معاصر بوده است؛ ازینرو موضعگیرى او را در برابر امام ذیلاً توضیح مىدهیم:
متوکل نسبت به بنى هاشم بد رفتارى و خشونت بسیار روا مىداشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم مىنمود. وزیر او «عبدالله بن یحیى بن خاقان» نیز پیوسته از بنى هاشم نزد متوکل سعایت مىنمود و او را تشویق به بد رفتارى با آنان مىکرد. متوکل در خشونت واجحاف به خاندان علوى گوى سبقت را از تمامى خلفاى بنى عباس ربوده بود (5).
متوکل نسبت به على - علیه السلام - و خاندانش کینه و عداوت عجیبى داشت و اگر آگاه مىشد که کسى به آن حضرت علاقهمند است، مال او را مصادره مىکرد و خود او را به هلاکت مىرساند (6).
بر اساس همین ملاحظات بود که حضرت هادى - علیه السلام -، بویژه در زمان متوکل، فعالیتهاى خود را به صورت سرّى انجام مىداد و در مناسبات خویش با شیعیان نهایت درجه پنهانکارى را رعایت مىکرد. مؤید این معنا حادثهاى است که آن را مورخان چنین نقل کردهاند:
«محمد بن شرف» مىگوید: همراه امام هادى - علیه السلام - در مدینه راه مىرفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستى؟ عرض کردم: آرى. آنگاه خواستم از حضرت پرسشى کنم، امام بر من پیشى گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل، براى طرح سؤال مناسب نیست»! (7).
این حادثه شدت خفقان حاکم را نشان مىدهد و میزان پنهانکارى اجبارى امام را بخوبى روشن مىسازد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
فصل : (1)
مفاهیم سیستم عامل و ساختار و انواع آن:
مجموعه ای از دستگاه های فیزیکی، الکترونیکی و الکترومکانیکی که توأماً سخت افزار کامپیوتر نامیده می شود. ساختمان کامپیوتر را تشکیل می دهد. مجموعه ای از سخت افزار ونرم افزار مورد نیاز جهت یک کاربرد خاص یا تعدادی از کاربرد های سیستم کامپیوتر را تشکیل می دهند.
نرم افزار سیستم که به آن ها نرم افزارهای اساسی کامپیوتر نیز گفته می شود نرم افزارهایی هستند که توأم با سخت افزار سیستم کامپیوتر را تشکیل می دهند. این نرم افزار ها شامل: 1- پیش پردازنده 2- باز کننده 3- سیستم عامل 4- کامپایلرها / مفسرها 5- نرم افزار ارتباطات و … .
تمام نرم افزارهای کامپیوتر متکی به تسهیلاتی هستند که توسط سیستم عامل تأمین می شود تا به منابع سیستم کامپیوتر نظیر فایلها و دستگاهای ورودی و خروجی دسترسی داشته باشند. در حقیقت سیستم عامل واسطه بین کاربرد سخت افزار می باشد و از دید کاربر به منظور کمک به او جهت حل مشکلات وی طراحی و ایجاد گردیده است.
سیستم عامل و نقشآن:
سیستم عامل نیز هسته یا مغز فعالیتهای نرم افزاری کامپیوتر می باشد که جهت به حداقل رساندن زمان بین واگذاری کار به کامپیوتر و دریافت گزارش خروجی از آن ایجاد گردیده است.
مجموعه یکبارچه برنامه های به هم مرتبط و آزمایش شده که فعالیت های کامپیوتر را هماهنگ می سازد و وظایف مدیریتی کامپیوتر بر منابع و پردازش را اعمال می نماید سیستم عامل نامیده می شود، از وظایف عمده ای که برعهده سیستم عامل می باشد نقل و انتقال داده ها و اطلاعات بین کامپیوتر و دستگاهای جانبی مختلف مدیریت فایلهای کامپیوتری و باز کردن برنامه ها بر حافظه و نظارت بر اجرای آنها را می توان نام برد.
2-1- گستره خدمات سیستم عامل و هدف اصلی آن:
گستره و حدود خدماتی که توسط سیستم عامل تأمین می گردد به چند عامل بستگی دارد از آن جمله وظایف یک سیستم عامل آشکار نزد کاربر به میزان زیادی توسط نیازمندیها و ویژگیهای محیط هدفی که در نظر است سیستم عامل پشتیبانی نماید تعیین می گردد.
بطور کلی هدف اصلی سیستم عامل افزایش میزان سودمندی یک منبع پردازش نظیرسخت افزار کامپیوتر جهت کاربران سیستم کامپیوتر می باشد.
3-1- جایگاه سیستم عامل و دید انتزاعی کاربر از آن :
مدیریت بسیاری ( نرم افزارها و سخت افزارها ) بر عهده سیستم عامل است که جایگاهی بین سخت افزار و نرم افزارهای کامپیوتر دارد و به عنوان واسطه بین سخت افزار و کار بران عمل می کند.
4-1- فایلها:
وظیفه اصلی سیستم عامل پنهان ساختن خصوصیات دیسک و سایر دستگاهای ورودی / خروجی و ادامه مدل انتزاعی خوب و تمیز از فایل های مستقل از دستگاه می باشد. بدیهی است فراخوانیهای سیستمی مورد نیاز هستند تا فایلهایی را ایجاد نمایند فایلهایی را حذف نمایند، فایلهای را بخوانند و فایلهایی را بنویسند قبل از اینکه فایلی بتواند خوانده شود باید باز شود و بعد از خوانده شدن باید بسته شود، بدین لحاظ فراخوانیهایی جهت انجام این گونه کارها فراهم گردیده است.
فصل 2- مولفه های تشکیل دهنده سیستم عامل و وظایف آنها:
1-2- وظایف سیستم عامل در ارتباط با مدیریت فرآیند:
سیستم عامل در ارتباط با مدیریت فرآیند مسئولیت انجام فعالیت های زیر را بر عهده دارد:
ایجاد و حذف فرآیندهای سیستم و کاربر
تعلیق و از سر گیری فرآیندها
تأمین مکانیزم ارتباط بین فرآیندها
تأمین مکانیزم همزمانی فرآیندها
تأمین مکانیزم ادامه بن بست.
2-2- شبکه سازی و سیستم های عامل شبکه ای وتوزیع شده :
کامپیوتر ها در یک سیستم توزیع شده از طریق رسانه های مختلف ارتباطی نظیر شبکه هایی با سرعت بالا یا خطوط تلفن به یکدیگر مرتبط هستند. آنها در حافظه اصلی یا دیسکها باهم سهیم نیستند.
سیستمهای پایگاه داده های توزیع شده و پایگاه داده های خدمت رسان - مشتری پیرامون شبکه های ارتباطی ساخته می شوند اساسا دو نوع شبکه وجود دارند یکی شبکه محلی و دیگری شبکه راه دور تفاوت عمده ما بین این دو نوع شبکه روشی است که در آن از نقطه نظر جغرافیایی توزیع می شوند.
پیامهای ارسالی به شبکه ها توسط سیستم هایی به نام مسیر یابها که مسیر هر پیامی را درون شبکه کنترل می کند تعیین مسیر می شوند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
دین و اخلاق زیست محیطى (1)
نویسنده : عطیه فاضل دربندی
چشمهاى جهانیان به ما دوخته شده است؛ آنان مى خواهند اسلام را از رفتار ما بشناسند. این رفتار و کردار ماست که مى تواند اسلام واقعى را به جهانیان بنمایاند. نگاهى گذرا به آیات قرآن و زندگى معصومان روشن مى سازد که عدالت در رفتار و کردار از مهم ترین فضایل اخلاقى است؛ اما عدالت نه فقط در میان انسانها، بلکه در برخورد با نعمتهاى الهى و دیگر موجودات که چون ما حیات دارند و شاید گاه در تصدیق و تکریم مقام ربوبیّت از ما پیش تر باشند نیز مطرح است. اینکه با دست یافتن به تکنیک و فن آورى، با حیوانات و گیاهان با بدى و بى توجهى رفتار کنیم خلاف عدالت است.
امروزه با اینکه دستگاههاى تولیدى و ماشینى گسترده شده و همه چیز را تحت الشعاع قرار داده، دامدارى و کشاورزى مهم ترین بخش از زندگى انسان را تشکیل مى دهد. نیاز به این دو تا آن پایه مهم است که گاه کشورهاى قدرتمندى همچون روسیه براى رفع نیازمندى خود ناچار مى شوند با دادن امتیازهاى سیاسى، به سوى کشورهاى قطب مخالف، دست نیاز دراز کنند.
از این رو در اسلام و تعلیمات حیات آفرین آن، دامدارى و کشاورزى اهمیت بسیارى یافته است. اسلام، مسلمانان را به این دو تشویق نموده که به عنوان نمونه، سخنى چند را یادآور مى شویم: [1]
«پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ به یکى از بستگانش فرمود: چرا در خانه ات برکت نمى آورى. عرض کرد: منظورتان از برکت چیست؟ فرمود: گوسفند شیرده! سپس اضافه فرمود: هر کس در خانه خود گوسفند شیرده یا گاو ماده داشته باشد، سر تا پا برکت است.» [2]
«از پیامبر نقل شده که درباره اهمیت گوسفند فرمود: گوسفند سرمایه بسیار خوبى است.» [3]
در تفسیر نور الثقلین ذیل آیات مورد بحث از امام امیرالمؤمنان على ـ علیه السلام ـ مى خوانیم:
«بهترین چیزى که انسان در خانه براى خانواده خود تهیه مى کند گوسفند است، هر کس در منزل خود گوسفندى داشته باشد، در هر روز فرشتگان خدا دو بار او را تقدیس مى کنند.»
ممکن است شرایط تربیت کردن گوسفند در خانه براى بسیارى فراهم نباشد، ولى هدف اصلى این است که به تعداد خانواده ها تولید و تربیت گوسفند به طور مستمر انجام گیرد. در اهمیت زراعت نیز همین بس که امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ مى فرماید:
«من وجد ماءً و تراباً ثم افتقر فابعده اللّه.» [4]
«هر کس آب و خاکى داشته باشد و با این حال فقیر باشد، خدا او را از رحمت خویش دور کند.»
بدیهى است این گفتار بزرگ، همان گونه که درباره یک فرد صادق است درباره یک ملت نیز صدق مى کند؛ مردمى که آب و خاک به قدر کافى دارند و امّا باز هم به دیگران نیازمندند، مسلم است که از رحمت الهى به دورند!
از پیامبر ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ نقل شده است که فرمود:
«علیکم بالغنم و الحرث فانهما یروحان بخیر و یغدوان بخیر.» [5]
«بر شما باد که به تربیت گوسفند و کشاورزى بپردازید که در رفت و آمد هر دو (آغاز و انجامشان) خیر و برکت است.»
از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود:
«ما فى الاعمال شىء احب الى اللّه من الزراعة.» [6]
«هیچ عملى نزد خدا از زراعت محبوب تر نیست.»
همچنین در حدیثى از امام صادق ـ علیه السلام ـ مى خوانیم:
«الزارعون کنوز الانام یزرعون طیباً اخرجه اللّه عز و جل و هم یوم القیامة احسن الناس مقاماً و اقربهم منزلة یدعون المبارکین.» [7]
«کشاورزان گنجهاى مردم اند، غذاى پاکیزه را که خداوند ارزانى داشته زراعت مى کنند و آنها در روز قیامت برترین مقام را دارند و به خدا نزدیک ترند و آنها را به نام "مبارکها" صدا مى زنند.»
وقتى امامان معصوم تا این حد از کشاورزى و دامدارى سخن مى گویند، چگونه ما به خود اجازه مى دهیم که این چنین با طبیعت رفتار کنیم؟ شاخه اى را بشکنیم و درختى را ریشه کن کنیم؛ یا وقتى حیوانى را مى بینیم، با نهایت بى رحمى با آن رفتار مى کنیم. ما سرمشقى بهتر از پیامبران و امامان معصوم نداریم و باید از آنان درس بگیریم. آیا نمى دانیم که آن بزرگواران چگونه با این طبیعت زیبا که به بیان قرآن هر دم در حال حمد و ثناى پروردگار است، رفتار مى کردند؟
بحثهاى خود را درباره نمودهاى اخلاق زیست محیطى، در ضمن چند فصل به شما خوانندگان ارجمند تقدیم مى داریم.
فصل اول: اخلاق زیست محیطى در قرآن کریم
سلیمان در وادى مورچگان
پرواضح است که سخن به میان آوردن از این داستان، نشان از اهمیت موضوع براى پروردگار عالمیان دارد. خداوند در آیه 18 سوره نمل مى فرماید:
(حتى اذا اتوا على واد النمل قالت نملة یا ایها النمل ادخلو مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون)
«تا به سرزمین مورچگان رسیدند، مورچه اى گفت: اى مورچگان! به لانه هاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمى فهمند!»
سلیمان با آن لشکر عظیم حرکت کرد تا به سرزمین مورچگان رسید. مورچه اى از مورچگان، همنوعان خود را مخاطب قرار داد و آنها را از خطر احتمالى آگاه ساخت.
از عبارت «در حالى که نمى فهمند» برداشت مى شود که عدالت سلیمان حتى بر مورچگان ظاهر و آشکار بود؛ چرا که مفهومش این است که اگر آنها متوجه باشند، حتى مورچه ضعیفى را پایمال نمى کنند و اگر پایمال کنند، بر اثر عدم توجه آنهاست. در آیه بعد چنین آمده است:
(فتبسم ضاحکاً من قولها وقال رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت علىَّ و على والدىَّ و ان اعمل صالحاً ترضه و ادخلنى برحمتک فى عبادک الصالحین)
«(سلیمان) از سخن او تبسمى کرد و خندید و گفت: پروردگارا! شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى به من الهام فرما و توفیق مرحمت کن تا عمل صالحى که موجب رضاى تو گردد، انجام دهم و مرا در زمره بندگان صالحت داخل نما.»
در اینکه چه چیز سبب خنده سلیمان شد، مفسران سخنان گوناگونى دارند؛ اما برخى گفته اند این خنده شادى بود؛ چرا که سلیمان متوجه شد حتى مورچگان به عدالت او و لشکریانش اعتراف دارند و تقواى آنها را مى پذیرند. برخى دیگر گفته اند که سلیمان از آن شاد شد که با آن همه حشمت و مکنت و قدرت، مورى زیر پاى لشکریان او آزرده نمى شود.
آنچه شایان توجه است آن که سلیمان با داشتن آن قدرت و حکومت بى نظیر، از خدا مى خواهد تا به وى توفیق دهد همیشه عمل صالح انجام داده و در زمره بندگان شایسته باشد. روشن است که هدف نهایى سلیمان قدرت نیست. او همه اینها را مقدمه اى براى جلب خشنودى و رضاى خدا مى داند. [8]
داستان هدهد و ملکه سبا
در سوره نمل، در ادامه داستان سلیمان آمده است:
(و تفقَّد الطیر فقال مالى لا ارى الهد الهد ام کان من الغائبین لاَُعَذِّبَنَّهُ عذاباً شدیداً و لا ذبحنَّه او لیاتینى بسلطان مبین) [9]
«(سلیمان) در جست و جوى پرنده (هدهد) برآمد و گفت: چرا هدهد را نمى بینم یا اینکه او از غائبان است؟ من او را قطعاً کیفر شدیدى خواهم کرد یا او را ذبح مى کنم یا دلیل روشنى براى من بیاورد.»
اینکه سلیمان هدهد را ندید و در جست و جوى او برآمد، به وضوح بیانگر این حقیقت است که وى به دقت، مراقب اوضاع حکومت خود بود و حتى غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمى ماند! اینکه سلیمان ابتدا گفت: «من او را نمى بینم» و سپس افزود «یا اینکه او از غائبان است» ممکن است اشاره به این باشد که او بدون عذر موجهى حضور نداشته یا با عذر موجهى غیبت کرده است.
سلیمان براى اینکه حکم غیابى نکرده باشد و در ضمن غیبت هدهد بر دیگر پرندگان ـ و بلکه مأموران حکومت ـ اثر منفى نگذارد افزود: من او را قطعاً کیفر شدیدى خواهم داد، یا او را ذبح مى کنم؛ مگر اینکه براى غیبتش دلیل روشنى بیاورد. منظور از «سلطان» در اینجا دلیلى است که مایه تسلط انسان بر اثبات مقصودش شود و تأکید آن به وسیله «مبین» براى این است که این پرنده متخلّف «حتماً» باید دلیل روشنى براى تخلف خود اقامه کند.
در حقیقت سلیمان بى آنکه عجله اى در کار داورى به خرج داده باشد، در صورت ثبوت تخلف، تهدید لازم را انجام داد و حتى براى تهدید خود دو مرحله قائل شد که متناسب با مقدار گناه بوده است. او با این کار خود نشان داد که حتى در برابر پرنده ضعیفى، تسلیم دلیل و منطق است و هرگز بر قدرت و توانایى خود تکیه نمى کند.
نکته جالب آنکه سلیمان به حدى به لشکریان خود و حتى پرندگانى که مطیع فرمان او بودند آزادى و امنیت و جسارت داده بود که هدهد بدون ترس و با صراحت به او مى گوید: «من به چیزى آگاهى یافتم که تو از آن آگاه نیستى.» برخورد او با سلیمان همچون برخورد درباریان چاپلوس با سلاطین جبار که براى بیان یک واقعیت، نخست مدتى تملق مى گویند، نبود. اینها همه آثار دیانت و عدالت و خداترس بودن سلیمان است. [10]
سلیمان حکیمى بود که در عین قدرت جز با منطق سخن نمى گفت و حتى در گفت و گو با پرنده اى همچون هدهد، حق و عدالت را زیر پا نمى نهاد.
فصل دوم: اخلاق زیست محیطى در نهج البلاغه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
تفسیر سوره تحریم (1)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک و الله غفور رحیم.قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم و الله مولیکم و هو العلیم الحکیم.و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حدیثا فلما نبات به و اظهره الله علیه عرف بعضه و اعرض عن بعض فلما نباها به قالت من انباک هذا قال نبانى العلیم الخبیر.ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما (1) .
سوره تحریم هم مثل سوره طلاق با«یا ایها النبى»شروع شده است.ما در قرآن سه سوره داریم که با«یا ایها النبى»شروع مىشود:سوره تحریم و سوره طلاق و سوره احزاب که قبل از یس بود.سوره تحریم سورهاى است که ابتدا مىشود در حالى که اشارهاى دارد به جریانى که میان پیغمبر اکرم و بعضى از زنهاى ایشان واقع شده است.آنچه که از قرآن فهمیده مىشود-و خیلى جهاتش را تاریخ بیان کرده است و قسمتهاى کوچکى از آن هم هست که از نظر تاریخ خیلى روشن نیست-این است که پیغمبر اکرم یک چیزى را که بر خودش حلال بوده است،بر خود به موجب یک قسم حرام کرده است.این فى حد ذاته یک کار جایزى است.جزء چیزهایى که ما داریم عهد و نذر و قسم است،یعنى انسان به موجب یک نذر مىتواند چیزى را بر خود واجب یا حرام کند،که در باب نذر به شرط رجحان مىشود این کار را کرد،یا یک امر مباح یا مستحب را مىتواند به موجب یک قسم بر خودش واجب کند،یا یک مکروه را بر خودش حرام کند و یا یک مباح را بر خودش حرام کند.مثلا آدمى سیگار مىکشد،مرتب تصمیم مىگیرد که سیگار نکشد،نمىتواند،بعد قسم مىخورد که براى مدت موقتیا براى همیشه سیگار نکشم.همین قدر که قسم خورد،دیگر کشیدن سیگار بر او حرام مىشود،یعنى اگر بخواهد بکشد باید کفاره بدهد،با یک تفاوت مختصرى که در فقه میان نذر و عهد و قسم مطرح است.
مفاد آیات
به هر حال یکى از مسائلى که در فقه مطرح است این مساله است که انسان با قسم مىتواند مستحبى یا مباحى را بر خود واجب کند،مکروهى یا مباحى را بر خود حرام کند.آیه همین قدر نشان مىدهد که پیغمبر اکرم یک امرى را که بر او حلال و مباح بود به موجب قسم بر خودش حرام کرد و این کار را براى جلب رضاى بعضى از زنهاى خودش کرد،حال«براى جلب رضاى بعضى از زنها»یعنى چه؟آیا به این شکل که مثلا آن زن تمایلى نداشت و پیغمبر اکرم براى اینکه میل او را جلب کند[این کار را کرد؟]یا نه،تحت فشار اذیت زنهاى خودش قرار گرفته بود و براى رهایى از آزار آنها این حلال را بر خودش حرام کرد.از آیات استفاده مىشود که این دومى است،چون به دنبال آن فورا به آن دو زن خطاب مىکند:امر شما دائر است میان توبه کردن و ادامه دادن به کار خود.اگر توبه کنید،باید هم توبه کنید که دلهاى شما فاسد شده،ولى اگر بخواهید ادامه بدهید(تهدید مىکند)خدا به حمایت پیغمبر بر مىخیزد.پس معلوم مىشود که مساله مساله آزار بعضى از زنها بوده است،آنهم دو زن بوده است،چون کلمه«ان تتوبا»دارد.و باز از آیه استفاده مىشود که پیغمبر رازى را به یکى از زنها گفت و از او پیمان گرفت که این راز را به کسى نگوید و این زن بر خلاف پیمانى که با پیغمبر داشت رفت به آن دیگرى-که با یکدیگر خیلى رفیق و دوست بودند-گفت.بعد پیغمبر اکرم به حکم وحى الهى آگاه شد که سر میان این دو نفر بازگو شده است.به او فرمود:چرا رفتى این را به او گفتى؟ او تعجب کرد،گفت:چه کسى به تو گفت که من به او گفتهام؟فرمود:خداى آگاه به من خبر داد که تو این راز را فاش کردهاى.
حال در قرآن ضمن اینکه به اصولى در این قضیه تصریح شده است،خصوصیات به ابهام گذاشته شده است:پیغمبر چیزى را به موجب سوگند بر خود حرام کرد،ولى آن چیز چه بود، بیان نشده.پیغمبر به بعضى از زنهاى خودش رازى را گفت و او افشا کرد و به دیگرى گفت.آن که راز به او گفته شده بود چه کسى بود که به دیگرى گفت؟(ولى اجمالا معلوم است که رازى بوده است)و راز چه بود؟این را هم باز قرآن مشخص نکرده است.آنها دو تن بودند که قرآن به شدت به آنها حمله مىکند،یعنى نشان مىدهد آنها در وضعى بودند که علیه پیغمبر توطئه مىکردند،تظاهر مىکردند(تظاهر از ماده ظهر است،یعنى پشت به پشتیکدیگر داده علیه پیغمبر اقدام مىکردند).قرآن مىگوید:شما یا باید از این راهتان برگردید و توبه کنید،که باید هم توبه کنید که دلهاى شما منحرف شده است،و اگر نکنید خدا با قدرت الهى،جبرئیل به قدرت وحى(حتى قدرت اصلى و قدرتهاى وسط را هم ذکر مىکند)،صالحترین فرد مؤمنین و تمام فرشتگان به حمایت او هستند.قرآن آنچنان موضوع را مهم گرفته است که معلوم مىشود وضع خیلى خطرناک بوده است.در عین اینکه تصریح مىکند که اینها دو نفر بودهاند، ولى نمىگوید آن دو زن کدام دو زن بودهاند.آنگاه مىگوید:آن زنى که فاش کرد و بعد پیغمبر به او اطلاع داد که تو فاش کردى،و او حیرت زده شد و گفت:چه کسى به تو خبر داد؟از کجا فهمیدى؟و فرمود:خدا خبر داد،بعد پیغمبر قسمتى از راز را به آن زن گفت و قسمت دیگر را کتمان کرد،یعنى وقتى که به روى او آورد،قسمتى از مطلب را به روى او آورد،قسمت دیگر را کریمانه صرف نظر کرد،آن کارهاى زشتى که آنها کرده بودند،کارهایى از قبیل توطئه، قسمتى از آن کارها را پیغمبر به روى او آورد و قسمت دیگر را به روى او نیاورد(عرف بعضه و اعرض عن بعض)،به تعبیر امیر المؤمنین عمل کریمانه انجام داد.حال آن قسمتى که گفت چه بود و قسمتى که نگفت چه بود،باز قرآن بیان نکرده است.
توضیحات تاریخ و حدیث
پس،از این آیات قرآن ما یک قسمتهایى را در کمال صراحت مىفهمیم ولى یک قسمتهاى دیگر را قرآن به اجمال و ابهام گذرانده و بیان نکرده است.حال که قرآن بیان نکرده است تاریخ چطور؟تاریخ و حدیث و اقوال مفسرین آیا قضیه را افشا کرده استیا نه؟آنچه که از نظر مفسرین،اعم از شیعه و سنى،مسلم و قطعى است این است که آن زنى که پیغمبر به او رازى گفت و فرمود:افشا نکن،حفصه دختر عمر بود،و آن زنى که حفصه راز پیغمبر را به او افشا کرد عایشه بود،و آن دو زنى که قرآن به اینها مىگوید:یا دست از توطئه چینى علیه پیغمبر بردارید و یا توبه کنید،به اتفاق شیعه و سنى حفصه و عایشه بودند.چنین نیست که بگوییم شیعه یک حرف مىزند،سنى حرف دیگرى،در این جهت اختلافى نیست.یکى و دو تا هم حدیث و روایت و تاریخ نیست،از مسلمات است.یکى از احادیثش حدیثى است که در صحیح مسلم و صحیح بخارى و جامع ترمذى-در این سه تا که من مىدانم و از معتبرترین کتب حدیث اهل تسنن است-آمده است،و من به مناسبتى در کتاب مساله حجاب آن را از دو کتاب اول نقل کردم.
داستان این است که ابن عباس مىگوید:من خیلى میل داشتم که یک وقت از خود عمر بپرسم آن دو زنى که قرآن در سوره تحریم مىگوید: ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه چه کسانى بودند،تا در یک سفر از سفرهاى حج من همراهش بودم.در یک جایى که عمر پایین آمد و مىخواست به اصطلاح تطهیر و تجدید وضو کند،وقتى که آمد وضو بگیرد،من ابریقى نزد او بردم،من آب مىریختم و او وضو مىگرفت.من این فرصت را نیمتشمردم (2) و گفتم یا امیر المؤمنین!اینکه در قرآن مىگوید: ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبکما آن دو زنى که قرآن اینچنین از آنها انتقاد مىکند کیستند؟رویش را برگرداند و گفت: عجب است از تو که چنین سؤالى مىکنى،عایشه است و حفصه.بعد خود عمر داستان مفصلى را نقل کرد،که البته در این داستان خیلى جهات را روشن نکرده است،ولى قدر مسلم این است که این یک جهت را در کمال صراحت بیان کرده است.
عمر مقدمهاى براى ابن عباس ذکر مىکند،مىگوید:ما زمانى که در مکه بودیم بر زنهایمان مسلط بودیم،زنهایمان در مقابل مردها جرات نداشتند.خلاصه آنجا مرد سالارى حاکم بود، زنها خیلى زبون و ذلیل بودند.در مدنیها قضیه بر عکس بود،زنهایشان بر آنها مسلط بودند و آن اطاعتى را که زنهاى مکه از شوهران داشتند،نداشتند و روزى من دیدم که زن خودم به روى من برگشت(عمر با آن خشونتش،زنش بر گردد،دیگر خیلى کار مشکل است).من حرف زدم،دیدم به من حمله کرد و چند و چون کرد.گفتم:عجب!این اخلاق زنهاى مدینه اخلاق شما را فاسد کرده،در مقابل من این جور حرف مىزنى؟!گفت:زنهاى پیغمبر هم با پیغمبر همین طور حرف مىزنند.گفتم:راست مىگویى؟گفت:بله.گفتم:واى به حال دخترم حفصه. بعد آمدم به مدینه نزد دخترم،گفتم:دخترم!شنیدم که شما پیغمبر را اذیت مىکنید و چنین حرفهایى مىزنید،مثلا با پیغمبر تندى مىکنید و گاهى قهر مىکنید.این کار را نکن،این کار برایتخطر دارد.
اما داستانى که او نقل کرده است این است که مىگوید:من خانهاى داشتم در اوالى مدینه یعنى بالاشهر مدینه (3) .همسایهاى داشتم و چون راه دور بود ما نمىتوانستیم هر روز به مرکز مدینه و مسجد مدینه و خدمت پیغمبر برویم.با آن همسایه نوبت گذاشته بودیم،یک روز او مىرفت،تا غروب در شهر بود و بر مىگشت و تمام خبرها را براى من مىگفت،یک روز من مىآمدم و خبرها را به او مىدادم.در آن ایام خبرهایى که به ما مىرسید خبرهاى وحشتناکى از شمال بود(یعنى از قسمت غسانیها که در سوریه فعلى بودند) (4) .خبرهایى مىرسید که غسانیها دارند مجهز مىشوند،اسبهایشان را نعل مىبندند و براى حمله به مدینه آماده مىشوند.آنها خیلى نیرومند بودند و شوخى نبود.مرتب خبرهاى وحشتناک مىرسید.یک روزى که نوبت رفیق من بود،من در خانه بودم،یک وقت دیدم که در به شدت کوبیده مىشود. بچهها رفتند پشت در که کیست؟دیدم صداى رفیقم است مىگوید:در خانه است، در خانه است؟یعنى من را مىخواهد.دیدم وحشت زده است.آمدم بیرون،گفتم چه خبر است؟گفت: قضیه خیلى مهم و بزرگى است.گفتم:غسانیها حمله کردند؟گفت:نه،از این هم بزرگتر.وقتى که همسایه من این حرف را گفت،گفتم:حفصه بدبختشد،من قبلا به او گفتم این کار را نکن.