لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
مرحوم مطهّرى رضوان الله تعالى علیه مسئله ى نتیجه ومحصول عبادت خالصانه و عارفانه
را این چنین توضیح مى دهد :
« اساساً هر موجودى که قدمى در راه کمال مقدّر خویش پیش رود و مرحله اى از مراحل کمالات خود را طى کند ، راه قرب به حق را مى پیماید .»
انسان نیز یکى از موجودات عالم است ، و راه کمالش تنها این نیست که امروز تمدّن نامیده مى شود ، یعنى یک سلسله علوم و فنون که براى بهبود این زندگى مؤثّر و مفید است ، و تنها این نیست که در یک سلسله آداب و مراسم که لازمه ى بهتر زیستن اجتماعى است پیشرفت حاصل کند ، اگر انسان را تنها در این سطح در نظر بگیریم مطلب همین است، ولى انسان راهى و بُعد دیگرى دارد که از طریق تهذیب نفس و با آشنایى آخرین هدف یعنى ذات اقدس احدیت حاصل مى گردد .آرى ! نفس و قواى آن با عبادت خالصانه ، آن هم تحت سرپرستى انسان کامل ، در اختیار حق قرار مى گیرد و از این طریق انسان به یک موجود الهى و با کرامت تبدیل مى گردد .در این قسمت لازم است بحثى کوتاه ، از آیات و روایات و کتابهاى قابل توجّه اخلاقى و عرفانى و تربیتى ، درباره ى نفس تقدیم کنیم ، باشد که در دیگرى از معرفت و بینش به روى ما باز شود .
مراحل نفس:
عارفانِ عاشق ، براى نفس هفت منزل برشمرده اند که باید براى رسیدن به مقصود ، به درجه ى نهایى آن ، که حالت مرضیّه بودن است رسید
1) نفس اماره:
در این مرحله ـ چنانکه در سوره ى یوسف آیه ى 53 به آن اشاره شده است - نفس حیوانى در زندگى انسان غلبه ى کامل و سلطه ى شدید دارد . با بودن حالت امّارة بالسّوء ، نفس ناطقه به هیچ وجه نمى تواند رخسارهِ ملکوتى خود را تجلّى دهد .
از نفس امّاره جز آثار حیوانیّت و بهمیّت سر نمى زند . همه ى کارها و حرکات و سکنات انسان در این مرتبه ، نشانى از طبیعت حیوانى است و نفس او همیشه به شرارت و بدى امر مى کند .انسان آلوده به گناه نباید فراموش کند که رغبت ، میل و اشتهاى به گناه ، از نشانه هاى مهم اسارت نفس امّاره است ، و اجابتِ دعوت نفسى که همواره انسان را به نافرمانى فرا مى خواند ، خسارتِ جبران ناپذیرى را به دنبال خواهد داشت . از نظر قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) انسان در این حال ، فرق چندانى با حیوان ندارد و بلکه در پاره اى خصوصیّاتِ حیوانى از حیوان نیز بدتر است .این نفس امّاره ى خطرناک امروزه در میان بیشترِ مردم روى زمین و حتّى در میان ملل به اصطلاح متمدّنى که غرق هوسرانى و شهوت پرستى هستند ، نفوذ و غلبه دارد و آنان در حیوانیّت از بسیارى از حیوانات برترند .
انسان سالک در این مرحله ، با غلبه کردن بر قوّه هاى حیوانى و مادّىِ جسم که رابطه ى مستقیمى با نفس امّاره دارند سر و کار دارد و باید آنها را براساس فرامین و دستورهاى شرعى رام نماید
2) نفس لوّامه:
در این مرحله که آیه ى دوم سوره ى قیامت به آن اشاره دارد ، قواى عقلى کم کم شروع به نشو و نما مى کند و انسان بیدار شده و میان کارهاى نیک و بد تمیز مى دهد .در این حال یک حسّ درونى او را از ارتکاب بدى باز مى دارد ، ولى این امر درونى هنوز ضعیف است و تأثیر چندانى ندارد ، پس از ارتکاب هرکار بدى انسان را دچار یک نوع پشیمانى مى کند .این توبیخ و ملامت از نفس حیوانى سر نمى زند ; و بطور قطع این ندا ، صداى نفس ناطقه و یا روح ملکوتى است که انسان را به کسب فضیلت دعوت مى نماید .اینکه بیشتر بزرگان دین و اولیاى مبین و عرفاى آگاه ، گوشه نشینى و اشتغال به مناجات و نماز و روزه و دورى از زندگى روزانه را براى چند ساعت توصیه نموده اند ، فقط براى این است که انسان لحظاتى به خود آید و از وسوسه هاى نفس حیوانى آزاد و فارغ شود و تحریک هاى خارجى رافراموش نماید و آتش حرص ها و شهوت هاى خود را مدّتى خاموش سازد ، تا بتواند نداى آسمانى روح را از درون خود بشنود.
سالک در این مرحله هم باید به رام کردن و مطیع ساختن همان نیروهای مرموز مشغول شود.
3: نفس ناطقه یا متفکره:
در این مرحله قوّه ى تفکّر و تمیز در نفس انسانى به خوبى ظهور کرده و نشو و نماى محسوسى پیدا مى کند .قدرت نفس در این مرحله ، نتیجه و محصول کوششى است که انسان نسبت به تربیت نفس و تهذیب و تزکیه آن داشته است:
« هر کسی بکوشد به طور قطع به نفع خود کوشیده است.»
سه مرحله ى فوق براى سالک ، دوره ى غلبه و تسلّط بر نفس است و وظیفه ى او مراقبت و هدایت و گاهى جنگ با نفس مى باشد . باید سینه را به سختى ها و زحمت ها و رنج هاى فراوان سپر ساخت ، و به این معنا یقین داشت که هیچ رنج و دردى بى سود و بدون مزد نمى ماند .در این رنج ها و کوشش ها مقصود کشتن نفس نیست ; بلکه رام کردن او و انداختن قوایش در مجراهاى جدید صالح سودمند و علوى است ، بطورى که همه ى هوس ها و حس ها با الهام گرفتن از وحى ، خادم قلب پاک و اراده ى عقلى و الهى نفس ناطقه شوند.
4: نفس عاقله یا ملهمه:
در این مرحله قوّه ى تعقّل نشو و نماى کامل ، و با قوه ى اراده ى عقلى تجلّى و ظهور مى کند .در این مرحله حاکم اصلى عقل است و به وسیله ى اراده ى عقلى ، احکام و اوامر عقل در همه ى شئون زندگى جارى خواهد گشت.
{(( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ))}
این دوره را بنابر آیات فوق از این رو مرحله ى نفس ملهمه مى توان نامید که در نفس سالک ، نخستین بار پرتو الهام ربّانى افکنده مى شود .مرحله ى چهارم از آنجا که در میان سه مرحله ى اول و سه مرحله ى بعد برزخى است ، از این رو به موجب قانون تکامل و برزخیّت ، داراى اشکال و صور و قواى هر دو طرف ( مراحل ذکر شده و آنچه ذکر خواهد شد ) مى باشد .در این مرحله قواى پست و حیوانى ، آخرین درجات قوّت و توان خود را به کار خواهند برد تا موقعیّت خود را نگاهدارى کنند ، و از این حیث هم در دل سالک که مشغول تزکیه ى نفس است ، انقلاب ها و طوفان هاى بسیار قوى و بلکه خونین سر مى زند ، ولى سرانجام قواى پست حیوانى و آمال و هوس هاى خود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
علیه حجاب اسلامی
حجاب یا پوشش اسلامی یکی از دستورات حکیمانه و سعادتبخش دین مبین اسلام است که از هنگام اسلام آوردن مردم ایران در دو قرن نخست هجری به گونهای همیشگی و مستمر توسط اهالی این سرزمین مورد پذیرش واقع شده و بدان عمل میشده است. در واقع رعایت حجاب اسلامی در بین مسلمانان ایرانی و کلیت این جامعه از جمله عوامل مهم پاسداری از شأن و کرامت انسانی زنان و رعایت سالم حقوق و حدود در روابط میان مردان و زنان بوده است.
امواج مهاجم استعمار بورژوایی و شکل تقلیدی آن در ایران یعنی غربزدگی شبه مدرن دلایل متعددی برای مخالفت با حجاب اسلامی خانمها داشت: اولاً حجاب زن مسلمان هویتبخش و عزتآفرین بود و موجب میشد زن مسلمان ایرانی در برابر هجوم افکار و مدلهای رفتاری بیگانه، گرفتار از خودبیگانگی و ضعف و بیهویتی و یا آلودگی نگردد. از این رو از عوامل حفظ استقلال هویتی مردم ما بود و شبهمدرنیستها که سودای وابستگی ایران را در سر داشتند، دلخوشی از آن نداشته و ندارند. ثانیاً حجاب زن ایرانی به عنوان لباس عفت و پاکدامنی و سادهزیستی او موجب مصونیت زنان و حتی مردان مسلمان در مقابل هجوم مصرفزدگی و فرهنگ کالای میگردید. از این رو خود به خود راه را بر سیطرهی نظام سرمایهسالاری و تبعات آن میبست.
استعمار غربی برای فتح بازار خرید مردم ایران نیازمند نابودی ساختار تولید سنتی و همچنین ساختار ساده و خودکفا و مستقل زندگی مردم ما بود. حجاب اسلامی، زن ایرانی مسلمان و به تبع آن حتی مرد مسلمان ایرانی را در مقابل گسترش فرهنگ مصرفی و کالازدگی و سرمایهسالاری محافظت میکرد. ثانیاً در جوامع مسلمان تحت سلطهی امپریالیزم هر نوع تأکید بر عناصر فرهنگ بومی و ملی مردمان چونان شمشیر برندهای علیه سیاستها و امیال استعمار مدرن غربی عمل کرده و میکند. زیرا استعمارگران به دنبال تهی کردن و بیگانه ساختن مردم از هویت کلاسیک خود بودهاند تا آنان را اسیر هویت تقلبی غربزدگی شبهمدرن نموده و از کانال آن این ملتها را برای همیشه به خود وابسته نمایند. حجاب زن مسلمان در چنین وضعیتی حکم یک اسلحهی نیرومندی برای جریان انقلابی و ضداستعمار را پیدا میکرده است.
اساساً غربیها به منظور برقراری سیطرهی تام و تمام و فراگیر خود بر مقدرات تاریخی جوامع غیرغربی میبایست که نظام منسجم ارزشهای دینی آنها را در هم شکسته و فرهنگ قلابی ظاهرگرا و دنیازده و به تعبیری شیطانی خود را جانشین آن نمایند و یکی از منفذها و روزنههای مقاومت اصیل فرهنگ خودی در جوامع اسلامی همانا حجاب زنان مسلمان بوده است که آنان را از مدزدگی و شیئی شدگی و تبدیل شدن به موجودی کالایی باز میداشته است. از این رو بود که از آغاز برقراری سیطرهی فرهنگی ـ سیاسی غربزدگی شبه مدرن در ایران [پس از سقوط استبداد صغیر و کسب قدرت توسط اعضای لژ بیداری در سال 1327 ق] زمزمهای شیطانی برای نفی و انکار حجاب و تخریب و تخطئهی آن آغاز گردید. به گونهای که تاریخ برای ما روایت میکند از حدود سال 1329 ق مطبوعات منورالفکری جسته و گریخته اما به طور تقریباً مستمر حملات خود علیه حجاب اسلامی را آغاز کردند.
آن گونه که از بررسی اسناد و مدارک تاریخی به دست میآید در سال 1303 ش در تهران سخن از «انجمن ضدحجاب» بوده است و به ویژه با اعلام کشف حجاب در افغانستان، در ایران نیز فعالیتها و تهاجمات منورالفکران علیه حکم الهی حجاب بیشتر گردید. البته این امری کاملاً بدیهی بود که امپریالیزم غربی برای برقراری سیطرهی خود در ایران که از مجرای حاکمیت فرماسیون غربزدگی شبهمدرن عملی میگردید، هدفی جز نابودی حجاب اسلامی و به تبع آن در هم شکستن هویت زن مسلمان ایرانی را دنبال نمیکرد. باز هم طبیعی بود که به میزانی که غربزدهها و عوامل استکبار در ایران قدرت میگرفتند و همزمان با افزایش تهاجم آنها علیه دین و آئین هویت و اعتقادات و استقلال این مردم، هجوم تبلیغاتی و اعمال زور فیزیکی و سیاسی علیه حجاب نیز بیشتر میگردیده است. در این بین روشنفکران شبهمدرنیست ایرانی به عنوان کارگزاران اصلی بسط سیطرهی فرماسیون غربزدگی و عملهی دانسته یا نادانسته تحقق وابستگی ایران به نظام سرمایهداری جهانی، بیشترین نقش را در مبارزه علیه هویت دینی مردم و حکم اسلامی حجاب زنان بر عهده گرفته و میگیرند.
در این ایام در روزنامهها و نشریات منفورالفکری شاهد هجوم تبلیغاتی نسبتاً مداوم روشنفکران لائیک و ناسیونالیست علیه حجاب اسلامی هستیم. در این هجمهی ناجوانمردانه که حتی قبل از مسلط شدن رضاخان و برقراری رژیم پهلوی در ایران، آغاز گردید از همهی صور فعالیتهای ژورنالیستی [اعم از درج مقاله یا انتشار سالانه و یا نشر هجویات و فکاهیات و به سخره گرفتن حکم الهی] استفاده میگردید.
از این گونه اشعار میتوان به چند نمونه اشاره کرد. مثلاً عارف قزوینی شاعر و تصنیفسرای متجددمآب و ناسیونالیست آن دوره در قطعهای که به سال 1336 ق(برابر با 1297 ش) علیه حجاب سروده چنین گفته است:
بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند
تو بر آن کسی که میگفت رخت به ماه ماند
بدر این حجاب و آخر بدرا زابر چون خود
که تمدن ارنیابی بیتو به نیم راه ماند
تو از این لباس خواری شوی عاری و برآری
بدر همه گل سر از تربتم ارگیاه ماند…
عارف و شاعر سکولاریست عهد مشروطه در شعر دیگری به سال 1302 ش این چنین علیه حجاب سخن دری کرده است:
ترک حجاب بایدت ای ماه رو مگیر
در گوش وعظ و واعظا بیآبرو مگیر
بالا بزن به ساعد سمین نقاب را
گر هر چه شد به گردنم آن را فرو مگیر
در ادامه این ابیات، به توهین و هتاکی علیه روحانیت پرداخته و باز علیه حکم آسمانی حجاب سخن گفته است. از این قبیل اشعار علیه حجاب در آثار دیگر شاعران شبهمدرنیست این دوره نیز دیده میشود.
نکته : تاریخ معاصر ایران کشف حجاب پوشش اسلامی حجاب اسلامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 28
عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام
فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهج البلاغهـاز کلام 15)
على علیه السلام مرد حق و عدالت بود و در این امر بقدرى شدت عمل بخرج میداد که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید،آنحضرت از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را مسترد دارد بدینجهت فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشىء من الحطام.. .
بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟
و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...
بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یکمن گندم (از بیت المال) شما را از من تقاضا میکرد و اطفالش را با مویهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى با نیل سیاه شده بود و (عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن) خواهش خود را تأکید میکرد و تقاضایش را تکرار مینمود و من هم بسخنانش گوش میدادم و (او نیز) گمان میکرد دینم را بدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کردهام!
فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...
پس قطعه آهنى را (در آتش) سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!از درد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد (چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل مادران در عزایت گریه کنند آیا تو از پاره آهنى که انسانى آنرا براى بازیچه و شوخى گداخته است ناله میکنى ولى مرا بسوى آتشى که خداوند جبار آنرا براى خشم و غضبش افروخته است میکشانى؟آیا تو از این درد کوچک مینالى و من از آتش جهنم ننالم؟
و شگفتتر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود) شبانگاه با هدیهاى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!
پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمدهاى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشتهاى یا دیوانه شدهاى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمدهاى) ؟
و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...
بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچهاى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پستتر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى (1) .عبد الله بن ابى رافع در زمان خلافت آنحضرت خازن بیت المال بود یکى از دختران على علیه السلام گردن بندى موقة براى چند ساعت جهت شرکت در یک مهمانى عید قربان بعاریه از عبد الله گرفته بود،پس از خاتمه مهمانى که مهمانان بمنزل خود رفتند على علیه السلام دختر خود را دید که گردن بند مروارید بیت المال در گردن اوست فى الفور بانگ زد این گردن بند را از کجا بدست آوردهاى؟دخترک با ترس و لرز فراوان عرض کرد از ابن ابى رافع براى چند ساعت بعاریه گرفتهام عبد الله گوید امیر المؤمنین علیه السلام مرا خواست و فرمود اى پسر ابى رافع در مال مسلمین خیانت میکنى؟عرض کردم پناه بر خدا اگر من بمسلمین خیانت کنم!
فرمود چگونه گردن بندى را که در بیت المال بود بدون اجازه من و رضایت مسلمین بدختر من عاریه دادهاى؟
عرض کردم یا امیر المؤمنین او دختر شما است و آنرا از من بامانت خواسته که پس بدهد و من خود ضامن آن گردن بند هستم که آنرا محل خود باز گردانم،فرمود همین امروز آنرا بمحلش برگردان و مبادا براى بار دیگر چنین کارى مرتکب شوى که گرفتار عقوبت من خواهى شد و اگر او گردن بند را بعاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمیه بود که دستش را مىبریدم،دخترش وقتى این سخن را شنید عرضکرد یا امیر المؤمنین من دختر توام چه کسى براى استفاده از آن از من سزاوارتر است؟حضرت فرمود اى دختر على بن ابیطالب هواى نفست ترا از راه حق بدر نبرد آیا تمام زنهاى مهاجرین در عید چنین گردن بندى داشتند؟آنگاه گردن بند را از او گرفت و بمحلش باز گردانید (2) .طلحه و زبیر در زمان خلافت على علیه السلام با اینکه ثروتمند بودند چشمداشتى از آنحضرت داشتند.على علیه السلام فرمود دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران میدانید چیست؟
عرض کردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بیشتر بود حضرت فرمود در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله مقررى شما چگونه بود؟
عرض کردند مانند سایر مردم على علیه السلام فرمود اکنون هم مقررى شما مانند سایر مردم است آیا من از روش پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کنم یا از روش عمر؟
چون جوابى نداشتند گفتند ما خدماتى کردهایم و سوابقى داریم!على علیه السلام فرمود خدمات و سوابق من بنا بتصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم،بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.
على علیه السلام عدالت را در همه جا مستقر میکرد و از ظلم و ستم بیزارى میجست،او پیرو حق بود و هر چه حقیقت اقتضاء میکرد انجام میداد دستورات وى که بصورت فرامین بفرمانداران شهرستانها نوشته شده است حاوى تمام نکات حقوقى و اخلاقى بوده و حقوقدانان جهان از آنها استفادههاى شایانى برده و در مورد حقیقتخواهى آنحضرت قضاوت نمودهاند.جرجى زیدان در کتاب معروف خود (تاریخ تمدن اسلام) چنین مینویسد:ما که على بن ابیطالب و معاویة بن ابى سفیان را ندیدهایم چگونه میتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم و بمیزان ارزش وجود آنها پى ببریم؟
ما از روى سخنان و نامهها و کلماتى که از على و معاویه مانده است پس از چهارده قرن بخوبى میتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم.معاویه در نامههائى که بعمال و حکام خود نوشته بیشتر هدفش اینست که آنها بر مردم مسلط شوند و زر و سیم بدست آورند سهمى را خود بردارند و بقیه را براى او بفرستند ولى على بن ابیطالب در تمام نامههاى خود بفرمانداران خویش قبل از هر چیز اکیدا سفارش میکند که پرهیزکار باشند و از خدا بترسند،نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند و روزه بدارند،امر بمعروف و نهى از منکر کنند و نسبت بزیر دستان رحم و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 92
عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام
فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهج البلاغهـاز کلام 15)
على علیه السلام مرد حق و عدالت بود و در این امر بقدرى شدت عمل بخرج میداد که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید،آنحضرت از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را مسترد دارد بدینجهت فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشىء من الحطام.. .
بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟
و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...
بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یکمن گندم (از بیت المال) شما را از من تقاضا میکرد و اطفالش را با مویهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى با نیل سیاه شده بود و (عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن) خواهش خود را تأکید میکرد و تقاضایش را تکرار مینمود و من هم بسخنانش گوش میدادم و (او نیز) گمان میکرد دینم را بدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کردهام!
فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...
پس قطعه آهنى را (در آتش) سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!از درد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد (چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل مادران در عزایت گریه کنند آیا تو از پاره آهنى که انسانى آنرا براى بازیچه و شوخى گداخته است ناله میکنى ولى مرا بسوى آتشى که خداوند جبار آنرا براى خشم و غضبش افروخته است میکشانى؟آیا تو از این درد کوچک مینالى و من از آتش جهنم ننالم؟
و شگفتتر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود) شبانگاه با هدیهاى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!
پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمدهاى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشتهاى یا دیوانه شدهاى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمدهاى) ؟
و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...
بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچهاى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پستتر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى (1) .عبد الله بن ابى رافع در زمان خلافت آنحضرت خازن بیت المال بود یکى از دختران على علیه السلام گردن بندى موقة براى چند ساعت جهت شرکت در یک مهمانى عید قربان بعاریه از عبد الله گرفته بود،پس از خاتمه مهمانى که مهمانان بمنزل خود رفتند على علیه السلام دختر خود را دید که گردن بند مروارید بیت المال در گردن اوست فى الفور بانگ زد این گردن بند را از کجا بدست آوردهاى؟دخترک با ترس و لرز فراوان عرض کرد از ابن ابى رافع براى چند ساعت بعاریه گرفتهام عبد الله گوید امیر المؤمنین علیه السلام مرا خواست و فرمود اى پسر ابى رافع در مال مسلمین خیانت میکنى؟عرض کردم پناه بر خدا اگر من بمسلمین خیانت کنم!
فرمود چگونه گردن بندى را که در بیت المال بود بدون اجازه من و رضایت مسلمین بدختر من عاریه دادهاى؟
عرض کردم یا امیر المؤمنین او دختر شما است و آنرا از من بامانت خواسته که پس بدهد و من خود ضامن آن گردن بند هستم که آنرا محل خود باز گردانم،فرمود همین امروز آنرا بمحلش برگردان و مبادا براى بار دیگر چنین کارى مرتکب شوى که گرفتار عقوبت من خواهى شد و اگر او گردن بند را بعاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمیه بود که دستش را مىبریدم،دخترش وقتى این سخن را شنید عرضکرد یا امیر المؤمنین من دختر توام چه کسى براى استفاده از آن از من سزاوارتر است؟حضرت فرمود اى دختر على بن ابیطالب هواى نفست ترا از راه حق بدر نبرد آیا تمام زنهاى مهاجرین در عید چنین گردن بندى داشتند؟آنگاه گردن بند را از او گرفت و بمحلش باز گردانید (2) .طلحه و زبیر در زمان خلافت على علیه السلام با اینکه ثروتمند بودند چشمداشتى از آنحضرت داشتند.على علیه السلام فرمود دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران میدانید چیست؟
عرض کردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بیشتر بود حضرت فرمود در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله مقررى شما چگونه بود؟
عرض کردند مانند سایر مردم على علیه السلام فرمود اکنون هم مقررى شما مانند سایر مردم است آیا من از روش پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کنم یا از روش عمر؟
چون جوابى نداشتند گفتند ما خدماتى کردهایم و سوابقى داریم!على علیه السلام فرمود خدمات و سوابق من بنا بتصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم،بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.
على علیه السلام عدالت را در همه جا مستقر میکرد و از ظلم و ستم بیزارى میجست،او پیرو حق بود و هر چه حقیقت اقتضاء میکرد انجام میداد دستورات وى که بصورت فرامین بفرمانداران شهرستانها نوشته شده است حاوى تمام نکات حقوقى و اخلاقى بوده و حقوقدانان جهان از آنها استفادههاى شایانى برده و در مورد حقیقتخواهى آنحضرت قضاوت نمودهاند.جرجى زیدان در کتاب معروف خود (تاریخ تمدن اسلام) چنین مینویسد:ما که على بن ابیطالب و معاویة بن ابى سفیان را ندیدهایم چگونه میتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم و بمیزان ارزش وجود آنها پى ببریم؟
ما از روى سخنان و نامهها و کلماتى که از على و معاویه مانده است پس از چهارده قرن بخوبى میتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم.معاویه در نامههائى که بعمال و حکام خود نوشته بیشتر هدفش اینست که آنها بر مردم مسلط شوند و زر و سیم بدست آورند سهمى را خود بردارند و بقیه را براى او بفرستند ولى على بن ابیطالب در تمام نامههاى خود بفرمانداران خویش قبل از هر چیز اکیدا سفارش میکند که پرهیزکار باشند و از خدا بترسند،نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند و روزه بدارند،امر بمعروف و نهى از منکر کنند و نسبت بزیر دستان رحم و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
«قال امام محمد تقی علیه السلام »
(اظهار چیزى قبل از آن که محکم و پایدار شود سبب تباهى آن است)
محمد پسر علی (محمد تقی یا جواد) فرزند علی پسر موسی و سبیکه، نهمین امام شیعیان است. در تاریخ تولد وی اختلاف است، اما قول مشهور این است در ۱۰ رجب ۱۹۵ ه. ق. در مدینه به دنیا آمد.
دوران زندگى وی مصادف با دوران حکومت مأمون و معتصم عبّاسى بود و معتصم در بغداد تصمیم به قتل وی گرفت و سرانجام به وسیله أُمّ الفضل، همسرش و دختر مأمون، در ۲۵ سالگی، مسموم و کشته شد.
شهادت حضرت جواد (ع )
تاریخ شهادت : بیست و نهم ذیقعده سال 220 هجری قمری
علت شهادت : مسمومیت توسط همسرش ام الفضل دختر مامون
نام قاتل : معتصم
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است .
معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد . این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است . زنان و فرزندان حضرت جواد (ع ) زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح : 1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسین 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خدیجه 7 - ام کلثوم 8 - حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند .
امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
میگویند اگر از امام رضا حاجت می خواهید یا آقا رو به مادرشان یا به فرزند عزیزشان امام جواد قسم بدهید . اجابت میشود .
وقتی وارد قسمتی از حرم که ضریح قرار دارد وارد میشوین کنار در ورودی یک فضای کوچک هست که همه صف می ایستند تا نماز امام جواد رو بخونن . میگن اونجا جایی بوده که وقتی امام رضا رو به شهادت رسوندند امام جواد از اونجا وارد میشه و بر پیکر پاک پدر گرامیش نماز میخواند.