لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
حضرت سلیمان علیه السلام
حضرت سلیمان یکی از پیامبران الهی است که از طرف پروردگار در این دنیا دارای حکومت و سلطنت بسیار وسیع و با عظمتی بود تا آنجا که چنین سلطنتی برای هیچکس بعد از او پیدا نشد. مجموعه امکانات و توانمندی حکومتی حضرت سلیمان آنچنان بی نظیر و چشمگیر بود که به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام ( اگر کسی راهی برای زندگانی جاویدان در این دنیا می یافت و می توانست با مرگ مبارزه کند این شخص حتما سلیمان بن داوود بود چرا که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه نبوت و مقام بلند قرب و منزلت الهی به او عطا کرده بود ) در آیات فراوانی از قرآن کریم نام او برده شده است و نیز نام شخصی که وزیر و خواهرزاده او بوده است به صورت غیر مستقیم مطرح شده است، این شخص نامش آصف بن برخیا می باشد که وزیر حضرت سلیمان بوده و خود دارای مقام والائی است و به تعبیر قرآن از علم الکتاب بهره ای داشته است در ماجرای آوردن تخت بلقیس ملکه سبا از یمن به فلسطین، آصف بن برخیا به حضرت سلیمان گفت که من می توانم در کمتر از چشم بر هم زدنی این کار را بکنم و این کار را انجام داد .
حضرت سلیمان علیه السلام، فرزند و جانشین حضرت داود علیه السلام و از انبیای بزرگ الهی در میان قوم بنی اسرائیل بود. وی همانند پدرش علاوه بر مقام نبوت، حکومت و سلطنت نیز داشت. مورخان نوشته اند که سلیمان در سیزده سالگی به جانشینی پدر انتخاب شد. این انتخاب بر عالمان و عابدان بنی اسرائیل سنگین آمد و آنها زبان به انتقاد گشودند، ولی مدتی بعد، بر خلاف انتظار، وی را پیامبری رئوف، سلطانی عادل و حکمرانی فرزانه یافتند و از رفتار خود پشیمان شدند. بخش هایی از زندگانی این پیامبر بزرگ الهی در قرآن کریم و اخبار و روایات اسلامی بازگو شده است. در قرآن کریم، 17 بار از سلیمان نام برده شده و آمده است که سلیمان پیامبر علم و حکمت بود که جن و انس و پرندگان و حیوانات و باد و حتی شیاطین مسخر و تحت فرمان او بودند. خداوند به او منطق الطیّر و زبان فهم حیوانات را ارزانی فرمود و او با هدهد و مورچه سخن میگفت. داستان هدهد و سلیمان و سلیمان و مور در قرآن ذکر شده است. همچنین از قضاوت خردمندانه او درباره از بین رفتن علفهای تاکستان مردی از بنی اسرائیل به وسیله گوسفندان مردی دیگر، سخن به میان آمده است.( قضاوت سلیمان ). میگویند وی انگشتری داشت که اسم اعظم بر آن نقش بسته بود و بسیاری از کارها را با آن سامان میبخشید. در تاریخ و ادبیات از انگشتر سلیمان سخن های زیادی گفته شده است. از دیگر حوادث زندگی این پیامبر بزرگ، ماجرای او با ملکه سبا و نیز بنای ساختمان بیت المقدس است. حضرت سلیمان سرانجام در 55 سالگی در حالی که بر عصای خود تکیه داده بود و از درون قصر به رژه لشگریان خود مینگریست، جان به جان آفرین تسلیم کرد، و مدتی اینچنین پا بر جا بود تا اینکه موریانهای عصای وی را جوید و پیکر بیجان سلیمان نقش بر زمین شد. او را در بیت المقدس در کنار قبر پدرش به خاک سپردند.
قصه حضرت سلیمان
حضرت سلیمان (ع) از بلقیس خواستگارى کرد و بلقیس گفت: اگر مىخواهى من با تو ازدواج کنم باید تمام پرندگان، بالاى سرم سایه بیندازند. او نیز پذیرفت. زیرا تمام چرندهها و پرندهها زیر فرمان او بودند. بلقیس گفت: صیغه عقد جارى نمىشود تا اینکه همه حاضر شوند. حضرت سلیمان دستور مىدهد که همه حضور یابند. همه پرندگان حاضر مىشوند. الّا پرندهاى بهنام شوبى (خفاش) که حاضر نشد بیاید. به او گفتند، چرا نمىآئی؟ او گفت، من احترام حضرت سلیمان (ع) را دارم ولى براى چه بیایم اما چون بلقیس ایراد گرفته است من نمىآیم. من از زنان وفائى ندیدهام به همین علت نمىآیم. به او گفتند: چگونه این حرف را مىزنی؟ گفت: پس قصه مرا گوش کنید که در مورد بىوفائى زنان است. فرستاده سلیمان که هدهد بود گفت: من هم قصهاى از وفادارى زنان خواهم گفت تا ببینم قصه کدام یک بهتر است اگر داستان من خوب بود بیا و به حضور سلیمان برو.
شوبى (خفاش) قصهاش را اینطور شروع کرد که در زمانهاى گذشته یک دخترعمو و پسرعمو با هم زندگى مىکردند و هیچ مشکلى نداشتند و با هم شرط کرده بودند که هر کس زودتر بمیرد دیگرى ازدواج نکند. هر دو قبول کردند. بعد از مدتى مرد مىمیرد و زن از شدت ناراحتى هر شب بالاى قبر شوهرش مىرود و گریه مىکند و فانوس کوچکى نیز همراه با خود برمىدارد و هر شب این کار را انجام مىدهد. از قضا دزدى از زندان فرار مىکند. نگهبانانى که او را دنبال مىکنند به قبرستان مىرسند. مىبینند وسط قبرها نورى است. جلوتر که مىروند مىبینند زنى است که بالاى قبر نشسته گریه مىکند و فانوسى در کنار اوست. از او مىپرسند، چرا گریه مىکنی؟ و زن قصه را براى آنها مىگوید که شوهرم فوت کرده و پسرعمویم بوده است و من آنقدر گریه مىکنم تا من نیز بمیرم. مرد به او گفت: این حرفها چیست خودت اگر مرده بودى شوهرت بعد از چهلم مىرفت و زن مىگرفت. اگر من دنبال دزد نبودم خودم به خواستگارى تو مىآمدم. برو به خانهات.
این کارها چیست که تو مىکنی؟ زن به او گفت: مىدانى چه کار بکنیم؟ بهتر است مرده شوهرم را از قبر درآوریم و اینجا بگذاریم تا هم فکر کنند دزدى که فرار کرده این مرد است که حال مرده است. مرد نیز قبول کرد و مرده را از خاک بیرون آوردند. وقتى مرده را از خاک درآوردند نگهبان گفت: ولى آنها باور نمىکنند، چون سر دزد تراشیده بود زن گفت: اینکه کارى ندارد و تمام موهاى شوهرش را کند، نگهبان گفت: بر پشت دزد علامت داغ بود. آن را چه کار کنیم؟ زن گفت: ناراحت نشو با آتش فانوس پشت او را داغ مىکنیم. به هر حال مرده را برداشتند و به داروغه دادند و گفتند: این دزدى است که فرار کرده است. زن نیز چند روز بعد به نزد آن نگهبان رفت و گفت: الوعده وفا. تو قول داده بودى که با من ازدواج کنى نگهبان گفت: این مرد پسرعموى تو بود به او رحم نکردى و بهخاطر وعده ازدواجى که من به تو داده بودم آن بلا را سرش آوردی. حال من که با تو غریبه هستم با تو ازدواج کنم؟ زن دید علاوه بر اینکه او سر قول نایستاده است بلکه معلوم نیست چه بلائى بر سر جنازه شوهرش آمده است.
هدهد گفت: تو درباره بىوفائى زنان داستانى گفتى و من هم برایت داستانى از وفادارى زنان مىگویم و شروع به تعریف کردن قصهاش کرد به این شرح:
در زمانهاى قدیم جوانى زندگى مىکرد که بسیار متدین بود و هر چه خانوادهاش اصرار کردند که چرا زن نمىگیری؟ مىگفت: من زنى مىخواهم که داراى اخلاق و رفتار خوب باشد. اخلاقش با من بسازد و با دین و ایمان باشد. من چنین دخترى را مىخواهم. خانوادهاش نیز آنقدر گشتند تا دخترى را که مناسب پسرشان بود پیدا کردند و او را به عقد پسر درآوردند. مدتى گذشت. روزى دختر به پسر گفت: تو کار و بارى نداری؟ مرد جواب داد: کارم تجارت است و مال مىفروشم ولى از وقتى عروسى کردهام دلم نمىآید تو را تنها بگذارم زیرا دلم براى تو تنگ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 1
حضرت اسحاق علیه السلام
اسحاق (اسحق) فرزند حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام از انبیای بزرگ الهی بود. مادرش ساره نام داشت. حضرت ابراهیم آن دو را در سرزمین فلسطین به جا نهاد و برادر بزرگتر اسحاق، اسماعیل، را به همراه مادرش، هاجر، به سرزمین مکه برد. حضرت اسحاق نیای قوم بنی اسرائیل و یکی از پیامبران این قوم به شمار می آید.
نقل است که اسحاق در هنگامی که پدرش، ابراهیم، صد سال و مادرش، ساره، نود سال داشت به دنیا آمد، و خداوند قبل از تولد او، آمدنش را به حضرت ابراهیم علیه السلام بشارت داده بود.
بنا بر اخبار و روایات اسلامی، اسحاق در 40 سالگی با رفقه بتوئیل بن الیاس ازدواج کرد و در 60 سالگی از وی صاحب دو فرزند همزاد با نامهای عیسی و یعقوب شد. وی پس از برادرش، حضرت اسماعیل، به پیامبری مبعوث شد. به فرمان خدا، در شام بر جای برادر نشست، یعقوب را به جانشینی پس از خویش تعیین نمود و همه پیروان ابراهیم و اسماعیل به او پیوستند.
گفتنی است که نام حضرت اسحاق 17 بار در قرآن کریم ذکر شده و به برخی از صحنه های زندگی او اشاره شده است.
اسحق در 160 یا 180 سالگی درگذشت و در فلسطین در کنار آرامگاه ابراهیم و ساره به خاک سپرده شد. وی از انبیاء مورد احترام یهودیان و مسیحیان و مسلمانان است.
منابع:
دایرةالمعارف تشیع ج 2
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ج 8
اعلام قرآن، خزائلی
قصص الانبیاء، رسول محلاتی
تاریخ یعقوبی ج 1 ص 28
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
بایدها و نبایدهای کارگزاران از دیدگاه امام علی علیه السلام
کارگزار باید از نظر حضرت علی علیه السلام:
- حکومت را نانخورش و طعمه ای برای خود و اطرافیانش نداند.
- امانت دار و نگهبان امانت مردم (بیت المال) باشد.
- بدون دستور امام، رعیت را امر و نهی نکند.
- خزانه دار مال خدا باشد تا آن را به امام برساند. (نامه 5)
- دل مردم را با نیکویی و مهربانی روشن سازد.
- ترس و بیم را از دل و روان مردم بزداید.
- با مردم به مدارا کار کند. (نامه 18)
- با رعایا درشتی و تندی نکند و سختی روا ندارد.
- به آنان ستم نکند و خردشان نشمارد. (نامه 19)
کارگزاران و تمامی کسانی که اموال مسلمین به آنها سپرده می شود باید:
- تقوای الهی را در همه حال رعایت نمایند.
- مسلمانی را نترسانند.
- دینداری مطمئن باشند.
- خیرخواه و مهربان باشند.
- درستکار و امین باشند.
- به اموال آسیب نرسانند. (نامه 25)
- در نهان و آشکارا از خدا بترسند.
- ریاکار نباشند.
- نهان و آشکار و کردار و گفتارشان دوگانه (منافقانه) نباشد.
- زیر دستان خود را نرنجانند و دروغگویشان ندانند و به آنان بزرگی نفروشند.
- حقوق مردم را که برعهده حکومت است به تمام ادا نمایند.
- به مردم و مسلمانان خیانت نکنند.
- با امام (رهبر) مسلمین ناراستی و دغل کاری نکنند. (نامه 26)
- با مردم فروتن، نرمخو و گشاده رو باشند.
- همگان را به یک چشم ببینند. (تبعیض روا ندارد)
- با نفس خویش پیکار نمایند.
- از دین خود حمایت کنند.
- به خاطر خشنودی هیچ یک از بندگان، خدا را به خشم نیاورند.
- نماز را در وقت معین آن اقامه نمایند. (نامه 27)
- فرمانبرداران از مردم را گرامی بدارند.
- حرمت خیرخواهان را پاس دارند.
- بی گناه را به جای گناهکار نگیرند و پیمان شکن را به جای پیمان گزار نپذیرند. (نامه 29)
- در کار خود هوشیار و با کمال جدیت پایدار باشند.
- خیرخواه خردمند و پیرو فرمان حکومت و فرمانبردار امام (رهبر) باشند.
- کاری نکند که به عذرخواهی ناچار شوند.
- به هنگام نعمت، بیش از حد شاد(مغرور و غافل) و به هنگام دشواری، سست رای و ترسان نباشند. (نامه33)
- مصلحت جوی امام (رهبر) باشند.
- بر دشمنان سخت دل و ستیزه جو باشند.
- خیرخواه و کوشا و برای رهبری و نظام شمشیری برنده و رکنی بازدارنده باشند. (نامه 34)
کارگزاران باید:
- خدای را بنده (اهل طاعت و عبادت و بندگی و تقوا و علم و عرفان) باشند.
- در روزهای ترس و بیم نخوابند.
- در ساعت ها و لحظات ترس، از دشمن روی برنتابند.
- بر بدکاران از آتش سوزان تندتر باشند.
- همانند شمشیری از شمشیرهای خدا باشند که نه تیزی آن کند شود و نه ضربت آن بی اثر گردد.
- آنگاه که لازم شود، مردم را فرمان کوچیدن و آنگاه که مصلحت ببینند، آنان را فرمان ایستادن دهند.
- بدون اجازه امام (رهبر) نه برکاری دلیری کنند، نه باز ایستند و نه عقب نشینی کنند و نه پیش روند. (مطبع محض رهبر باشند)
- در برابر دشمنان سرسخت باشند. (نامه 36)
- در مهمانی های مسرفانه و خارج از عرف شرکت نکنند.
- در مجالس و محافل و انجمن هایی که بر پایی آن مورد رضای خداوند نیست و غالباً جنبه ریایی و شخصیت نمایی و ... دارد شرکت نکنند.
- با پارسایی و پاکدامنی و درستکاری امام خود را یاری کنند. (نامه 45)
- برای یاری دین، رهبر را پشتیبانی کنند.
- برای خوابانیدن فتنه گنهکاران و بستن رخته های مرزی و نفوذ دشمن در خدمت رهبر قرار گیرند.
- به جا و به موقع مهربان و به هنگام، سخت گیر و قاطع باشند.
- در برابر رعیت فروتن و گشاده رو و نرم خو باشند.
- تبعیض روا ندارند.
- با رفتار خود بزرگان را به ستم وا ندارند و ناتوانان را از عدالت مایوس نسازند. (نامه 46)
- در فراوانی نعمت و مال و ثروت دگرگونی نشوند.
- اموال و ثروت خویش را در اموری که موجب نزدیکی آنها به بندگان خدا و مهربانی آنان با برادران دینی شان می باشد صرف نمایند. (نامه 50)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
عنوان تحقیق :
عباسیان
معلم ارجمند :
گرد آورنده :
پاییز 1386
امام محمد باقر علیه السلام
حضرت باقر (علیه السلام)در سال ۵۷ هجری در شهر «مدینه» چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدر خود امام زین العابدین (علیه السلام)که در سال ۹۴ رخ داد، سی و نه سال داشت.
حضرت باقر (علیه السلام)در سال ۵۷ هجری در شهر «مدینه» چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدر خود امام زین العابدین (علیه السلام)که در سال ۹۴ رخ داد، سی و نه سال داشت. نام او «محمد» و کنیهاش «ابوجعفر» است و «باقر» و «باقر العلوم» لقب او میباشد.
مادر حضرت «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام)و از این جهت نخستین کسی بود که هم از نظر پدر و هم از نظر مادر فاطمی و علوی بوده است.
امام باقر در سال ۱۱۴ هجری در شهر مدینه درگذشت و در قبرستان معروف بقیع، کنار قبر پدر و جدش، به خاک سپده شد. دوران امامت آن حضرت هیجده سال بود.
● خلفای معاصر حضرت
▪ پیشوای پنجم در دوران امامت دوران خود با زمامداران و خلفای یاد شده در زیر معاصر بود:
۱) ولید بن عبدالملک (۸۶-۹۶)
۲) سلیمان بن عبدالملک (۹۶-۹۹)
۳) عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱)
۴) یزید بن عبدالملک (۱۰۱-۱۰۵)
۵) هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵)
این خلفا، به استثنای عمر بن عبدالعزیز- که شخصی نسبتا دادگر و نسبت به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)علاقهمند بود- همگی در ستمگری و استبداد و خودکامگی دست کمی از نیاکان خود نداشتند و مخصوصاً نسبت به پیشوای پنجم همواره سختگیری میکردند.
● پایه گذار نهضت بزرگ علمی
پیشوای پنجم طی مدت امامت خود، در همان شرائط نامساعد، به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهی پرداخت و مشکلات علمی را تشریح نمود و جنبش علمی دامنه داری به وجود آورد که مقدمات تاسیس یک «دانشگاه بزرگ اسلامی» را که در دوران امامت فرزند گرامیش «امام صادق علیه السلام» به اوج عظمت رسید، پی ریزی کرد.
امام پنجم در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد همه بزرگان بنی هاشم بود و مقام بزرگ علمی و اخلاقی او مورد تصدیق دوست و دشمن بود. به قدری روایات و احادیث، در زمینه مسائل و احکام اسلامی، تفسیر، تاریخ اسلام، و انواع علوم، از ان حضرت به یادگار مانده است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین (علیه السلام)به جا نمانده بود.(۱)
رجال و شخصیتهای بزرگ علمی آن روز، و نیز عدهای از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)که هنوز درحال حیات بودند، از محضر آن حضرت استفاده میکردند.
«جابر بن یزید جعفی» و «کیسان سجستانی» (از تابعین) و فقهائی مانند: «ابن مبارک»، «زهری»، «اوزاعی»، «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی»، «زیاد بن منذرنهدی» از آثار علمی او بهرهمند شده سخنان آن حضرت را، بی واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نمودهاند.
کتب و مولفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبری، بلاذری، سلامی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، و کتبی مانند: موطا مالک، سنن ابی داود، مسند ابی حنیفه، مسند مروزی، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشری، و دهها نظیر اینها، که از مهمترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز پیشوای پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» به چشم میخورد. (۲)
کتب شیعه نیز در زمینههای مختلف سرشار از سخنان و احادیث حضرت باقر (علیه السلام)است و هر کس کوچکترین آشنایی با این کتابها داشته باشد، این معنا را تصدیق میکند.
● امام باقر (علیه السلام)از نظر دانشمندان
آوازه علوم و دانشهای امام باقر ع چنان اقطار اسلامی را پر کرده بود که لقب «باقر العلوم» (گشاینده دریچههای دانش و شکافنده مشکلات علوم) به خود گرفته بود.
▪ «ابن حجر هیتمی» مینویسد:
محمد باقر به اندازهای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمتها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بی بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همینجاست که وی را شکافنده و جامع علوم، و برافرازنده پرچم دانش خواندهاند. (۳)
▪ «عبدالله بن عطأ» که یکی از شخصیتهای برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود، میگوید:
«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعی به اندازه محفل محمد بن علی (علیه السلام)از نظر علمی حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 53
زندگینامه امام خمینی رحمه الله علیه
ساده زیستن و واکنش امام مقابل اسراف
یکی از نزدیکان امام خمینی نقل می کند:در طول ده سالی که از نزدیک شاهد بوده ام، یکی از نکاتی که امام به آن فوق العاده اهمیت می دادند، ساده زیستن و عدم اسراف کاری بود. بارها من خود شاهد بوده ام که امام عزیز از جا برخاسته و به طرفی می روند پس از مدت کوتاهی متوجه شده ام که ایشان قصد خاموش کردن چراغی را دارند که بی مورد روشن است. یا در مورد تلفن هایی که به دفتر ایشان می شد، فرموده بودند: « آقایان سعی کنید از کارهای تکراری و اسراف جلوگیری کنید و از افراط نیز بپرهیزید».وقتی ایشان لیوان آبی را می خوردند اگر آب لیوان به نصف می رسید بر روی آن تکه کاغذی می گذاشتند و بقیه آب لیوان را برای رفع تشنگی بعدی خود باقی می گذاشتند و یا اگر زخمی یا جراحتی بر قسمتی از بدنشان وارد می آمد، دستمال کاغذی را به چند تکه تقسیم می کردند و تکه ای از آن را استفاده می کردند. حضرت امام با تمام مشغله ای که داشتند تمامی هزینه هایی که برای منزل ایشان می شد شخصاً کنترل می کردند و مسئولین مالی موظف بودند قبل از انجام هر خریدی برای بیت، لیست اقلامی که قصد خرید آنها را دارند به امام عزیز بدهند.
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرستبس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
وصیتنامة سیاسی ـ الهی
بسمالله الرحمن الرحیم
قالَ رسولُالله ـ صلَّیالله علیه و آله و سلَّم: اِنّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللهِ و عترتی اهلَ بیتی؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی' یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوضَ.
الحمدُلله و سُبحانَکَ؛ اللّ'هُمَّ صلِّ علی محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ اسرارِ کتابِکَ الذی تجلّی فیه الاَحدیّةُ بِجمیعِ أسمائکَ حتّی المُسْتَأْثَرِ منها الّذی لایَعْلَمُهُ غَیرُک؛ و اللَّعنُ علی ظالِمیهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبیثةِ.
و بعد، اینجانب مناسب میدانم که شمهای کوتاه و قاصر در باب «ثقلین» تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی، که قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبهای که عرفان آن بر تمام دایرة وجود، از ملک تا ملکوت اعلی' و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛ و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای «ثقل اکبر» و «ثقل کبیر» که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشارهای گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم.
شاید جملة لَنْ یَفْتَرِق'ا حتّی یَرِد'ا عَلَیَّ الْحَوض اشاره باشد بر اینکه بعد از وجود مقدس رسولالله ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ هرچه بر یکی از این دو گذشته است بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگری است، تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند. و آیا این «حوض» مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریا است، یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهی ندارد. و باید گفت آن ستمی که از طاغوتیان بر این دو ودیعة رسول اکرم ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است.
و ذکر این نکته لازم است که حدیث «ثقلین» متواتر بین جمیع مسلمین است و ] در [ کتب اهل سنت از «صحاح ششگانه» تا کتب دیگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ به طور متواتر نقل شده است. و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر بویژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و باید همة مسلمانان که حجت بر آنان تمام است جوابگوی آن باشند؛ و اگر عذری برای جاهلان بیخبر باشد برای علمای مذاهب نیست.
اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعة الهی و ماترک پیامبر اسلام ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ مسائل أسفانگیزی که باید برای آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت علی(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیلهای کردند برای حکومتهای ضد قرآنی؛ و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ دریافت کرده بودند و ندای اِنّی تارکٌ فیکُمُ الثقلان در گوششان بود با بهانههای مختلف و توطئههای از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقیقت قرآن را ـ که برای بشریت تا ورود به حوض بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بود و است ـ از صحنه خارج کردند؛ و بر حکومت عدل الهی ـ که یکی از آرمانهای این کتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان کشیدند و انحراف از دین خدا و کتاب و سنت الهی را پایهگذاری کردند، تا کار به جایی رسید که قلم از شرح آن شرمسار است.
و هرچه این بنیان کج به جلو آمد کجیها و انحرافها افزون شد تا آنجا که قرآن کریم را که برای رشد جهانیان و نقطة جمع همة مسلمانان بلکه عائلة بشری، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی(ص) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند برساند و این ولیدة «علم الاسما ء » را از شرّ شیاطین و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حکومت را به دست اولیا ء الله، معصومین ـ علیهم صلوات الاولین و الا´خرین ـ بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارند ـ چنان از صحنه خارج نمودند که گویی نقشی برای هدایت ندارد و کار به جایی رسید که نقش قرآن به دست حکومتهای جائر و آخوندهای خبیثِ بدتر از طاغوتیان وسیلهای برای اقامة جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالی شد. و معالاسف به دست دشمنان توطئهگر و دوستان جاهل، قرآن این کتاب سرنوشتساز، نقشی جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیلة جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگی آنان باشد، وسیلة تفرقه و اختلاف گردید و یا بکلی از صحنه خارج شد، که دیدیم اگر کسی دم از حکومت اسلامی برمیآورد و از سیاست، که نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار ـصلیالله علیه و آله و سلم ـ و قرآن و سنت مشحون آن است، سخن میگفت گویی بزرگترین معصیت را مرتکب شده؛ و کلمة «آخوند سیاسی» موازن با آخوند بیدین شده بود و اکنون نیز هست.
و اخیراً قدرتهای شیطانی بزرگ به وسیلة حکومتهای منحرفِ خارج از تعلیمات اسلامی، که خود را به دروغ به اسلام بستهاند، برای محو قرآن و تثبیت مقاصد شیطانی ابرقدرتها قرآن را با خط زیبا طبع