لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
نام زبان ما به انگلیسی چیست: فارسی (Farsi) یا پرژن (Persian)؟
نام زبان ما فارسی است. در انگلیسی به آن پِرژِن (Persian) می گویند. اگر چه این گفته ساده می نماید اما در سالهای اخیر در زبان انگلیسی به گونه ای روز افزون به جای واژه پرژن (Persian)، از واژه فارسی (Farsi) استفاده می گردد. در این گفتار کوتاه، می خواهم توضیح دهم که چرا چنین جایگزینی صورت می گیرد، چه کسانی آن را انجام می دهند، و سرانجام اینکه زیان های این جایگزینی کدام است. پیش از این دیگران در این باره نکاتی را مطرح کرده اند و بحث های بسیاری هم صورت گرفته اما بنظر می رسد که مسئله هنوز حل نگردیده است و هر روز هم جدی تر می شود. قرن هاست که در غرب از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند که اصل آن به واژه های پارس و پارسی بر می گردد. هنگامی که هزار سال پیش از میلاد مسیح اقوام آریایی به سرزمین پرسیس مهاجرت کردند پارس و زبان آنها نیز پارسی شناخته شد. این زبان از آن هنگام تا کنون دچار دگرگونی های بسیاری در دوره های گوناگون شده است که نتیجه آن پدیداری پارسی کهن (که تا سه سده پیش از میلاد زنده بوده)، پارسی میانه یا پهلوی (که تا سده نهم پس از میلاد رایج بوده)، و پارسی نو که دیگر پس از تسلط عرب ها نام آن به فارسی موسوم شد – بوده است.چرا که در زبان حاکمان جدید صدای "پ" وجود نداشت. اگر این صدا وجود داشت و یا اگر ایرانیان پشتکار بیشتری در نگهداری نام واقعی آن می کردند، با توجه به تشابه آن با نام آن در زبانهای غربی کار امروز ما یقینا ساده تر می بود. ولی ایرانیان از فرم عربی این واژه که همان "فارسی" است برای نامیدن زبان خود استفاده کردند. اما در غرب از همان دوران یونان و رم باستان این زبان پرژن (Persian) - یا با تلفظی شبیه به آن بسته بهنوع زبان اروپایی خوانده شد. فارسی در دوران امپراتوری اسلامی همچنان اهمیت خود را حفظ کرد و در کنار عربی به یک زبان جهانی بویژه در فلات ایران، در آسیای میانه، و تا همین سده های اخیر بعنوان یک زبان رسمی در هند تبدیل گردید. در این دوران حجم بزرگی از آثار تاریخی، شعری، و ادبی، اجتماعی، و علمی به فارسی نوشته شد. امروزه نیز فارسی همچنان نه تنها زبان رسمی ایران بلکه یکی از زبانهای رسمی افغانستان و جمهوری تاجیکستان و هنوز هم زبان مردم بسیاری در سایر نقاط آسیای میانه است. اما سخن اصلی ما بر سر نام این زبان در زبان انگلیسی است نه تاریخچه آن. مسئله این است که چرا ناگهان در امریکا و نیز در بسیاری از کشورهای اروپایی بجای نام انگلیسی (Persian) یا فرانسوی (Persane)، یا آلمانی ( Persisch) آن، واژه "فارسی" (Farsi) که در واقع نام بومی زبان ما در ایران یا کشورهای فارسی زبان است بکار برده می شود و چه کسانی به این کار دامن می زنند ؟ اشکال آن چیست؟برای کسانی که به روزنانه ها، کتابها، و نشریات انگلیسی و یا اروپایی در دوره های پیش از دهه هشتاد میلادی (و چاپ خارج از ایران) دسترسی دارند و یا برای کسانی که آن سالها را بیاد می آورند، روشن است که این زبان در آن روزگار در انگلیسی بطور عمده پرژن (Persian) خوانده می شد و نه فارسی (Farsi). اما در واقع پس از انقلاب اسلامی سال 1358 بود که بگونه ای گسترده و ناگهانی از این زبان در انگلیسی و سایر زبانهای اروپایی بعنوان فارسی (Farsi) نام برده شد. پیش از آن به ندرت و در موارد خاصی این واژه به چشم می خورد و قطعا مردم عادی غرب (بجز عده ای جهانگرد یا فرستاده های سیاسی و آنهم بخاطر بی اطلاعی دوستان بومی اشان) از آن بی اطلاع بودند. در آن زمان واژه فارسی (Farsi) تنها به معنای نام محلی زبان ما در زبان های غربی وجود داشت. انقلاب ایران در بسیاری زمینه ها بویژه در رابطه با چگونگی تولید فرهنگ و گسترش آن، تولید ایدولوژی و ارتقاء آن، تولید هنر و تبلیغ آن، و نیز در زمینه چگونگی عرضه داشت هویت ایرانی رابه طور اساسی در جامعه دگرگون کرد. در سطح عمومی، دیگر این گونه تولیدات در انحصار یک گروه برگزیده اجتماعی نبود بلکه بسیاری از مردم عادی نیز فرصت یافتند به این گونه فعالیتها بپردازند. از جمله مثال های موفقیت آمیز آن شرکت انبوه بیشماری از زنان ایرانی در فعالیت های ادبی، سینمایی، و نقاشی است. مسئله ارتقای گفتمان حکومتی بعنوان یک سیاست رسمی در سطح داخلی و بین المللی همچنان بعنوان یک ضرورت باقی ماند اما دیگر بجای ستایش نظام ایران باستان، دولت به ستایش سنت های دینی پرداخت که از آن رهگذر تا اندازه ای هر آنچه که باستانی، غربی، یا بطور کلی غیر اسلامی بود نفی می گردید. همزمان، انقلاب باعث تبعید، کوچ اجباری، یا کوچ آزادانه بسیاری از ایرانیان با زمینه های اقتصادی و فرهنگی مختلف به غرب شد. همه این دگرگونی ها به نوعی در بازعرضه داشت هویت ایرانی که پیش از این بیشتر در رابطه با ایران تاریخی بود تاثیر گذاشت. از نتایج این دگرگونی های گفتمانی یکی هم رواج واژه فارسی (Farsi) بعنوان نمام این زبان در خارج از کشور بود. اما ابتدا این را باید روش کرد که این کسانی که به رایج کردن این واژه در زبانهای خارجی کمک کردند که بودند و از کدام خواستگاه دست به این کار زدند. در این رابطه به چند گروه می توان اشاره کرد که هر کدام ممکن است با انگیزه یا دلایل مختلفی به این کار اقدام کرده باشند. نخستین گروه مدیران کشوری پس از انقلاب بودند که در اخبار انگلیسی و دیگر زبان های خارجی، در نشریات انگلیسی، در بروشورهای جهانگردی، و در اعلامیه های انقلابی به زبان های خارجی و در هر کجا که لازم بود از واژه فارسی (Farsi) استفاده کردند. این البته به این معنا نیست که در رژیم پیشین هیچکس هیچگاه از نام بومی این زبان در زبان های خارجی استفاده نمی کرد. بودند تعدادی که این کار را می کردند. اما با انقلاب 1979، و سپس با حادثه گروگانگیری، ایران نا گهان در مرکز توجه قرار گرفت. اکنون دیگر همه به این توجه داشتند که مسئولین انقلابی ایران چه می گفتند. اینان گاه از سر بی توجهی از واژه فارسی (Farsi) در ارتباطات خود استفاده می کردند و گاه نیز انگیزه های ایدولوژیک آنان را به این کار وا می داشت.البته برخی از مخالفان فرهنگ غربی می دانستند که زبان ما برای مثال در انگلیسی پرژن (Persian) خوانده می شد و نیز می دانستند که عربها آن را الفارسی می خوانند و نیز تا حدی به رابطه واژه پرژن (Persian) با تاریخ ایران باستان آگاهی داشتند بنابراین نمی توان گفت که تمام حرکات آنها نا آگاهانه بوده است. رواج واژه فارسی (Farsi) برای این گروه نه تنها عملی در مخالفت با غرب بود بلکه از نظر ایدئولوژی نیز باعث ایجاد فاصله هر چه بیشتر با فرهنگ ایران باستان می گردید، درست بر خلاف کاری که برخی از مسولین رژیم پیشین در صدد آن بودند، یعنی اغراق در مورد ایران باستان و اهمیت آن در زندگی روزمره مردم دوران ما. شاید هم اینان صادقانه باور داشتند که باید این نام را تغییر داد که در این صورت درست این بود که دلایل این باور خود رابه بحث عمومی قرار می گذاشتند. برای مثال حتا امروز نیز دریک تارنمای رسمی کشور بخشی وجود دارد بنام فارسی سرویسس (Farsi Services): هنگامی که نهادی رسمی زبان خود را فارسی بخواند، طبعا بسیاری از وابسته های سیاسی کشور های دیگر که در ایران اقامت دارند نیز آن را به همان نام می خوانند بویژه اگر آنها از کشورهایی باشند که در آنجا به زبان ما فارسی می گویند (برای مثال کشورهای عربی، پاکستان، ترکیه، و غیره). این افراد نیز به پیروی از مقامات رسمی ما هنگام سخن گفتن به زبان انگلیسی زبان ما راFarsi می نامند. گروه دیگری که به رواج استفاده از واژه فارسی (Farsi) در زبان انگلیسی کمک کردند برخی از خبرنگاران خارجی بودند که برای تهیه گزارش به ایران سفر می کردند. با توجه به زمان محدودی که ایشان در آنجا می گذراندند، تعجب آور نبود که تنها کلمه ای را که حتما یاد می گرفتند همین واژه فارسی بود بویژه که از مسئولین هم هنگام انگلیسی صحبت کردنشان، کلمه پرژن را نمی شنیدند. این خبرنگاران پس از بازگشت از همه معلومات تازه خود را، از جمله نام زبان کشور ایران، در نوشته هایشان استفاده می کردند تا خوانندگان خود را بهتر تحت تاثیر قرار دهند. هنوز هم برخی از آنان به این کار ادامه می دهند و از بکار بردن نام درست این زبان در زبان خود اجتناب می ورزند. روشن است که رفتار مقامات ایرانی با نام بین المللی زبان خود نیز در مورد رفتار خبرنگاران نیز بی تاثیر نبوده است. بالاخره آنها گزارشگرند و هر چه را بشنوند تکرار می کنند. گروه بعدی که از واژه فارسی (Farsi) برای نامیدن این زبان در انگلیسی استفاده می کنند برخی از زبان شناسان هستند. این ها معتقدند که برای تشخیص زبان هایی که در ایران، افغانستان، و تاجیکستان رایج است بهتراست که زبان ایران را فارسی (Farsi)، زبان افعانستان را دری (Dari)، و زبان تاجیکستان را تاجیک (Tajik) بنامند چرا که اطلاق واژه پرژن (Persian) به همه آنها درست نیست. و این اعتقاد بر این اساس استوار است که این ها سه زبان مختلف، یا بر طبق نظرات برخی دیگر از آنان دست کم سه گویش گوناگون، هستند. در این مورد در واقع اغراق می شود، به همانگونه که برخی از زبان شناسان در تفاوت بین فارسی نوشتاری و گفتاری چنان اغراق می کنند که گویی در باره تفاوت بین عربی استاندارد و فصیح سخن می گویند. پس در اینکه اینها سه زبان مختلف هستند جای بحث فراوان وجود دارد. اما ممکن است بگوئیم که این گونه نام گزاری کار این گروه از پژوهشگران را کمی آسان می کند ولی این کار باعث ایجاد سردرگمی در بین غیر متخصصان می گردد. از آن گذشته دلایل بسیاری نیز برای رد این نظریه زبان شناسانه وجود دارد. برای مثال زبان انگلیسی در انگلستان و انگلیسی در آمریکا با یکدیگر تفاوت هایی دارند (اگر چه به نسبت بسیار کمتری) اما این دو گونه را دو زبان مختلف به نامهای انگلیسی و امریکایی نمی خوانیم بلکه در صورت لزوم به آنها انگلیسی (English) و انگلیسی امریکایی (American English) اطلاق می کنند. به همین روال فرانسوی فرانسه و فرانسوی کبک (در کانادا) با یکدیگر تفاوت های فاحشی دارند اما هر دو فرانسوی هستند: French و Canadian French. از اینها گذشته اگر قرار باشد این منطق زبان شناسانه را به مقوله نام گذاری تعمیم دهیم، باید برای تمام لهجه های فارسی در ایران و افغانستان و تاجیکستان یک نام ویژه پیدا کنیم که در این صورت ما صاحب "زبانهایی" خواهیم شد از قبیل اصفهانی و شیرازی که برای فارسی زبانان بسیار آسانند و به فارسی تهرانی نزدیک و "زبانهایی" همچون سیاه کوهی و اردکانی که فهم آنها برای تهرانی ها کمی مشکل تر است. بنابراین چرا برای مثال از این نام گذاری استفاده نمی کنند: Persian و Dari Persian و Tajik Persian. این گونه واژه گذاری بخوبی این سه گونه مختلف زبان فارسی از هم جدا میکنند. برای اطمینان خاطر این را هم اضافه کنم که حتی در خود زبان فارسی و در تاجکیستان، ادیبانی مانند محمد جان شکوری از واژه فارسی تاجیکی برای نامیدن این زبان استفاده می کنند. واقعیت دیگر هم این است که در سطح ادبی نیز این سه کشور دارای میراث ادبی (Persian literature) مشترکی هستند که به ما اجازه نام گذاری های دلبخواهی زبان ها را نمی دهد. چنانچه همه ایرانیان و ایرانشناسان سه واژه Persian و Dari Persian و Tajik Persian را به رسمیت بشناسند، ادارات دولتی و بویژه ادارات مهاجرت نیز بتدریج آن را پذیرفته و در اسناد خود آن را منعکس خواهند کرد و بدین ترتیب یک امر فرهنگی طولانی مدت فدای منافع کوتاه مدت چندین مترجمی که برای این ادارات کار می کنند نخواهد شد. جالب است که یک نویسنده افغانی در کتاب تازه خود می گوید داشتن دو نام برای یک زبان در دو کشور ایران و افغانستان برای فرهنگ و ادبیات مشترک دو کشور مضر بوده است. وی در این پژوهش خود نشان می دهد که هیچگاه ضرورت تاریخی برای کاربرد واژه های "دری" و "فارسی" وجود نداشته است و از این راه این باور را که زبان مردم افغانستان دری و زبان مردم ایران فارسی است، مورد تردید قرار می دهد. افراد دیگری که از این و اژه ه برای نامیدن این زبان در زبانهای دیگر تا حدی بطور طبیعی استفاده می کنندعبارتند از کسانی که نام این زبان در زبان مادریشان نیز فارسی است. اینها شامل هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، ترکها، پنجابی ها، و غیره هستند که در هنگام مکالمه به انگلیسی تمایل دارند که از همان واژه آشناتر در زبان خود استفاده کنند. این عمل نشانه بی احترامی آنها نسبت به این زبان نیست. بلکه آنهادر مواردی با این کار انگار که می خواهند احساس نزدیکی خود را به فرهنگ ایرانی نشان دهند. کسانی که در دانشگاه ها به آموزش فارسی می پردازند حتماً به اینگونه دانشجویان برخورد کرده اند. اما جالب این است که با یکبار یاد آوری، این دانشجویان از واژه پرژن (Persian) استفاده می کنند. گاه سازمان های دولتی و ارتشی در کشورهای غربی و بویژه در آمریکا نیز به خاطر مشخص کردن نواحی مورد نظرشان از واژه فارسی (Farsi) در متن انگلیسی استفاده می کنند. این کاربرد بویژه پس از حملات 11 سپتامبر افزایش یافته است اما اثر فرهنگی آن هنوز بسیار نا شناخته مانده است. امید می رود که با درست شدن اوضاع سیاسی در خاورمیانه، دیگر نیازی به این گونه فعالیت های امنیتی دست کم در مورد ایران وجود نداشته باشد. اما جالب است بدانیم که در آگهی های استخدام این سازمانها، برای گزینش متخصصین مورد نظر خود در افغانستان هم، کماکان از واژه فارسی (Farsi) استفاده می کنند. به عبارتی، عدم استفاده از واژه پرژن (Persian) لزوما به تفکیک بین فارسی ایران و فارسی دری نمی انجامد. گروه بعدی و بنظر من عامل عمده رواج واژه فارسی (Farsi)، مهاجران و پناهندگان سیاسی / اقتصادی پس از انقلاب هستند. این گروه از همه بزرگتر بوده و دسترسی به آنان برای بحث در مورد نام زبان فارسی در زبان های خارجی نیز از همه سخت تر است. بیشتر این افراد به هنگام ورود به غرب به هیچ زبانی به جز فارسی تسلط نداشته اند و برخی از آنان هنوز هم زبان کشور میزبان را بخوبی فرا نگرفته اند. آنها هنگام پر کردن درخواست نامه های اداره مهاجرت در امریکا و کانادا و در برابر پرسش "زبان مادری شما چیست؟" می نوشتند فارسی (Farsi) و نمی دانستند یا هنوز هم نمی دانند که نام زبان آنها در انگلیسی یا دیگر زبان های اروپایی فارسی (Farsi) نیست. نتیجه اینکه که در سالهای اخیر ما شاهد ظهور این واژه در اسناد و ادبیات اداره مهاجرت کشورهای غربی بوده ایم. این هموطنان حتا اگر بر حسب اتفاق با نام زبان خود در انگلیسی آشنا باشند، آن را ممکن است به اشتباه پرشیین یا پرشیان تلفظ کنند و هنگامی که مخاطب آنها از وجود چنین زبانی به خاطر تلفظ نا جور آن اظهار بی اطلاعی می کند، آنها ترجیح می دهند به کاربرد همان واژه فارسی اکتفا کنند اگر چه مخاطب آنها از وجود همچون زبانی هم بی اطلاع باشد. بر اساس تحقیقی محدودی که در دوران دانشجویی ام در بین عده ای از ایرانیان و آمریکائیان مقیم میشگان انجام دادم (سی نفر ایرانی و بیست نفر آمریکایی)، از هر ده نفر ایرانی که در در امریکا تحصیلات دانشگاهی نداشتند، شش نفر معتقد بودند که فارسی (Farsi) نام زبان کنونی ماست و پرژن (Persian) یا نام نژاد یا نام زبان ایران باستان بوده است. جالب اینکه هیچکدام هیچگونه دلیلی هم برای این اظهار نظر نداشتند. کسانی که در دانشگاه امریکایی، بویژه دانشگاه های بزرگ و دست اول حضور یافته باشند، به احتمال زیاد با واژه پرژن (Persian) برخورد داشته اند. بر اساس همین تحقیق، از ده نفر آمریکایی، همگی واژه پرژن (Persian) را می شناختند ولی تنها یکنفر از آنها می دانست فارسی (Farsi) چیست و بنابراین برای این گروه در کل تفکیک بین این دو نام مطرح نبود. اگر چه اکثر ممکن است کسانی که واژه فارسی (Farsi) را بکار می برند با توضیح کوتاهی به کنه مطلب پی ببرند اما برخی از افراد این گروه نسبتا تازه وارد به جهان غرب- در مورد کاربرد واژه فارسی متعصب باقی می مانند. آنها بر این باورند که با بکار بردن واژه فارسی (Farsi) هنگام حرف زدن به زبان انگلیسی کاری وطن پرستانه می کنند.بنابر این انتظار دارند که غربیها با بکار بردن کلمه فارسی سعی کنند بهتر فرهنگ ایرانی را به رسمیت بشناسند. آنها گاه به تئوری توطئه نیز متوسل می گردند و می گویند که خارجی ها ما را مجبور کرده اند که نام زبان خود را عوض کنیم. اینها غافل از این هستند که با این کار خود مانع بزرگی در راه ارتقاء فرهنگ خود ایجاد می کنند که بدان خواهیم پرداخت. در اینجا تنها این را اضافه کنم که همانطور که اشاره شد، خود واژه فارسی (Farsi) عربی شده واژه پارسی (Parsi) است که این دومی در حقیقت به (Persian) از نظر صدا و صوت و شکل به همان اندازه نزدیک است که کلمه اولی. بنابراین این ادعای ناسیونالیستی هم که ما باید نام بومی زبان خود را که همانا فارسی است به این خارجیها وبه جامعه بین المللی تحمیل کنیم نیز بر ناآگاهی استوار است. جالب است که این دسته از افراد آگاهی بسیار نا چیزی از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
در زبان انگلیسی به مهندسی عمران Civil Engineering اطلاق میشود که Civil به معنی تمدن و از همان ریشه کلمه Civilization است. پس میتوان نتیجه گرفت همانطور که از اسم این رشته پیداست، مهندسی عمران یعنی مهندسی تمدن! و تقریبا بیش از سایر رشتههای مهندسی به جامعه نزدیکتر است.
مجموعه مهندسی عمران یا رشته عمران یکی از رشتههای پر اهمیت و جذاب در مجموعه رشتههای آزمون سراسری است که داوطلب در گروه آزمایشی علوم ریاضی و فنی میتواند آن را انتخاب کند. پیشرفت سریع جوامع و نیازهای روز افزون آنها به انجام طرحهای مختلف عمرانی از یک طرف و رشد و توسعه علوم مختلف از طرف دیگر، ایجاب مینماید تا با یک برنامه ریزی صحیح و همه جانبه و پرورش استعدادهای جوان و نیز استفاده بهینه از ابزار و امکانات موجود در جامعه ، گامی بلند در جهت ترقی و تعالی جامعه برداشته شود.
انواع پی (همه چیز در مورد پی و پی سازی وگود برداری و ...) 1
فصل اول
تقسیم بندی زمینها از نظر مقاومت در مقابل بار ساختمان
بطور کلی زمینها به چند دسته تقسیم می شوند :
الف ـ زمینهای خاکریزی شده ( زمینهای خاک دستی): مانند بعضی از اراضی شمال تهران و خندق های پر شده که همه بوسیله خاک دستی پر شده اند ، مقاومت این زمینها بسیار کم بوده و قدرت مجاز آنها در حدود 80 گرم بر سانتی متر مربع می باشد . این زمینها بدون پی سازی های ویژه مانند شمع کوبی و غیره به هیچ وجه برای ساختمان مناسب نیستند .
ب ـ زمینهای ماسه ای :مانند زمینهای سواحل دریا ، این زمینها برای ساختمانهای سبک مناسب هستند و در حدود 1 تا 2/1 کیلوگرم بر هر سانتی متر مربع بار تحمل می نمایند و در بعضی از انواع زمینهای سواحل دریا که ماسه ای بوده و به کل فاقد خاکهای چسبنده می باشد (خاک رس) بیش از 500 گرم بار تحمل نمی کنند . در این گونه زمینها نیز باید برای ساختمانهای سبک طبق شرایط محلی پی سازی ویژه صورت بگیرد و برای ساختمانهای بزرگ ابعاد پی باید با توجه به مطالعات مکانیک خودرو و بر طبق محاسبه ساخته شود .
ج ـ زمینهای شنی: اگر این زمینها دارای دانه بندی خوب باشند به طوری که دانه های ریز فضای خالی بین دانه های درشت تر را پر نموده و تولید جسم توپر و متراکمی کرده باشد و این دانه بندی به وسیله ماده چسبنده به هم متصل باشد (خاک رس به اندازه لازم) برای ساختمان بسیار مناسب بوده و مقاومت مجاز آن در حدود 5/2 و حتی 5/3 کیلو گرم بر سانتی متر مربع می باشد به این گونه ها زمینها دج گفته می شود .
د ـ زمینهای رسی : این زمینها به دو دسته تقسیم می شوند :
1- زمینهای رسی خشک: که فشاری در حدود 5/1 کیلوگرم بر سانتی متر مربع را تحمل می نمایند مانند زمینهای جنوب تهران
2- زمینهای رسی تر (آبدار) : این زمینها به واسطه وجود آب فراوان داخل خاک دارای سستی های زیاد بوده و قدرت مجاز آن بر حسب درصد آب موجود در آن متفاوت است . باید توجه نمود که اعداد داده شده در فوق برای مقاومت مجاز زمین در خاکهای مختلف کاملاً تقریبی بوده زیرا تعیین مقاومت مجاز خاک به عوامل دیگر از قبیل آب های تحت الارضی ودرصد خاکهای چسبنده و غیره نیز بستگی دارد .
فصل دوم
پیاده کردن نقشه
پاک سازی و تسطیح زمین
قبل از پیاده کردن نقشه باید عملیات تسطیح و پاک سازی محل ساختمان را انجام دهیم . این عملیات شامل تخریب بناهای موجود وغیر قابل استفاده ریشه کنی بوته ها و درختان تمیز کردن نخاله ها و سنگ و کلوخ است . تخریب ساختمانها کاری تخصصی است و باید توسط افرادی که در این کار مهارت دارند انجام شود . ریشه کنی درختان را می توان توسط ابزارهای دستی یا مکانیکی انجام داد . بریدن درختان بزرگ را باید به افراد ماهر واگذار کرد . محل ساختمان باید کاملاً از چمن و دیگر نباتات پاکسازی شود این عمل در واقع برای پاکسازی خاک صورت میگیرد . چون ممکن است حدود 30 سانتیمتر از خاک سطحی شامل گیاهان زنده و نباتات باشد در نتیجه خاک سطحی سست شده و به آسانی فشرده میشود که این خاک برای ساختمان سازی مناسب نیست . پس این خاک باید با ماشین آلات خاک برداری یا با وسایل دستی ساده مانند بیل و فرغون برداشته و به محل مناسبی حمل شود . در ضمن چنانچه سطح زمین نا صاف باشد باید با گریدر و یا با وسایل دستی تسطیح و خاکهای اضافی به محل دیگری برده شود .پیاده کردن نقشه و هدف آن :
پس از اینکه مراحل مطالعه و طراحی هر طرح ساختمانی به پایان رسید و نقشه آن آماده شد ، باید برای شروع عملیات ساختمانی ، موقعیت و محل دقیق آن روی زمین مشخص شود . منظور از پیاده کردن نقشه ، مشخص کردن گوشه ها ، و محور ها و اضلاع طرح بر روی زمین است که به وسیله مترکشی یا دوربین های نقشه برداری تعیین ، میخ کوبی و سپس رنگریزی می شود .
به بیان دیگر ، پیاده کردن نقشه بر روی زمین مرحله ای بین طرح و شرع عملیات ساختمانی است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
انواع جمله وکلمه در زبان انگلیسی
تعریف جمله : جمله در زبان انگلیسی به یک فرمول نوشته می شود آنهم به فرمول زیر
قید زمان + قید مکان + مفعول + فعل + فاعل
برای جمله نویسی صحیح ضمایر فاعلی . ضمایر مفعولی و صفات ملکی بایستی به طور صحیح استفاده شودAt برای مثال این کلمه در یک موقیعت اینطور استفاده می شود در مواقعی که شما قصد ماندن در جایی را به مدت کوتاهی دارید از At استفاده می کنید برای مثال : I'm At The Hospital و البته At در بسیاری از جملات دیگر کاربرد دارد To کاربرد های بسیاری دارد مثلاً اگر شما قصد دارید به جایی نقل مکان کنید از آن استفاده می کنید مانند : به سینما خواهم رفت I Will Go To The Cinema و گاهی اوقات در بعضی از جملات باید از پیشوند To استفاده نمایید و ثابت می باشد مثلاً ما در فارسی می گوییم که "می خوام باهات حرف بزنم" اما در انگلیسی مثل فارسی نیست در انگلیسی می شود I Want to talk TO you و در اینجا به جای To از With استفاده نمی شود همونطور که گفتم برخلاف فارسی می باشد . هنگامی که می خواهید مصدر فعلی را بسازید باید از To استفاده شود مانند : "رفتن" To Go To به معنی "تا" نیز می باشد مثلاً می خواهید بگویید از شماره 1 تا 10 باید گفت 1To 10 About این کلمه هم چند کاربر دارد همینطوری به صورت معمولی به معنی "درباره" میباشد برای مثال : "درباره ی آن چیزی نمی دانم" I Know Nothing About That گاهی اوقات برای به کار بردن کلمه "تقریباً" نیز استفاده می شود که این هم بستگی به آن جمله دارد مانند : "ساعت تقریباً 5 می باشد" It's About 5 O'clock یا The Time Is About 5 O'clock اگر O'clock را به کار نبردید هیچ اشکالی ندارد . In هم به معنی "داخل ، تو ، در توی" این پیشوند با پیشوند At نسبت بسیار نزدیکی دارند و بستگی به جمله ای دارد که از کدامیک از این 2 استفاده نمایید مثلاً قصد دارید " در گودال می می مانم" I Stay In The Hole ببینید درباره ی The و A باید بگم که شما بهتر است همیشه قبل از هر اسمی از یکی از این 2 استفاده نمایید برای مثال : I Will Buy A Ball یا قصد دارید بگید "توپ را در آنجا بزار" Put THE Ball There و در اینجا چون درباره ی یک شی مشخص حرف می زنید می گویید The و اگر بگید A یعنی "یک" توپ را در آنجا بزار Put A Ball There برای گوش دادن انگلیسی همیشه سعی کنید همان چیزی که می شنوید را بفهمید یعنی اینکه جمله را به فارسی بر نگردانید و معنیش رو پیدا کنید پس همیشه به صورت مستقیم همان چیزی رو که می شنوید را متوجه بشید و این موضوع هم به یادگیری هرچه بیشتر کلمات با لهجه ی اصلی کلمه و گوش دادن به جملات انگلیسی با لهجه اصلی بستگی دارد در مورد نوشتن جملات به صورت انگلیسی همیشه سعی کنید مانند یک انگلیسی زبان باشید یعنی اینکه همان چیزی که تو ذهنتون هستو به صورت مستقیم بر روی کاغذ به انگلیسی بنویسید و فرض کنید که زبان شما انگلیسی هست و فقط این زبان را بلدید اگر بر اساس همین برنامه عمل کنید پیشروی خواهید کرد .ضمایر فاعلی:I YouHe-she-ItWeYouTheyضمایر مفعولی:MeYouHim-Her-ItUsYouThemضمایر ملکی:MyYourHis-Her-ItsOurYourTheir
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
A BRIEF HISTORY OF THE LIVES OF THE FIRST IMAM
Amir al-mu’minin Ali -- upon whom be peace —was the son of Abu Talib, the shaykh of the Banu Hashim. Abu Talib was the uncle and guardian of the Holy Prophet and the person who had brought the Prophet to his house and raised him like his own son.
After the Prophet was chosen for his prophetic mission, Abu Talib continued to support him and repelled from him the evil that camefrome the infidels among the Arabs and especially the Quraysh. According to well-known traditional accounts Ali was born ten Years before the commencement of the prophetic mission of the Prophet. When six years old, as a result of famine in and around Mecca, he was requested by the Prophet to leave his father’s house and come to the house of his cousin, the Prophet. There he was placed directly under the guardianship and custody of the holy prophet.
A few years later, when the prophet was endowed with the Divine gift of prophecy and for the first time recevied the Divine revelation in the cave of Hira, as he left the cave to return to town and his own house he met Ali on the way. He told him what had happenend and Ali accepted the new faith. Again in a gathering when the Holy Prophet had brought his relatives together and invited them to accept his religion, he said the first person to accept his call would be his vicegerent and inheritor and deputy. The only person to rise from his place and accept the faith was Ali and the prophet accepted his declaration of faith. Therefore Ali Was the first man in Islam to accept the faith and is the first among the followers of the Prophet to have never worshiped other than the One God.
Ali was always in the company of the Prophet until the Prophet migrated from Mecca to Medina. On the night of the migration to Medina (hijrah) when the infidels had surrounded the house of the Prophet and were determined to invade the house at the end of the night and cut him to pieces while he was in bed. Ali slept in place of the Prophet while the Prophet left the house and set out for Medina.after the departure of the Prophet, according to his wish Ali gave back to the people the trusts and charges that they had left with the Prophet. Then he went to Medina with his Mother, the daughter of the Prophet, and two other women.
In Medina also Ali was constantly in the company of the Prophet in private and in Poblic. The Prophet gave Fatimah, his beloved daughter from Khadijah, to Ali as his wife and when the Prophet was creating bonds of brotherhood among his companions he selected Ali as his brother.
Ali was present in all the wars in which the Prophet participated, except the battle of Tabuk when he was ordered to stay in Medina in place of the Prophet. He did not retreat in any battle nor did he turn his face away from any enemy. He never disobeyed the Prophet, so that the Prophet said,” Ali is never separated from the Truth nor the Truth from Ali” .
On the day of the death of the Prophet,Ali was thirty-three years old. Although he was foremoset in religious virtues and the Most outstanding among the companions of the Prophet, he was pushed aside from the caliphate on the claim that he was too young and that he had many enemies among the people because of the blood of the polytheists he had spilled in the wars fought alongside the Prophet. Terefore Ali was almost completely cut off from public affairs. He retreated to his house where he began to train competent individuals in the Divine scieneces and in this way he passed the twenty-five years of the caliphate of the first three caliphs who succeeded the Prophet. When the third caliph was killed, people gave their allegiance to him and he was chosen as caliph.
During his caliphate of nearly four years and nine months, Ali followed the way of the Prophet and gave his caliphate the from of a spiritual movement and renewal and began many different types of reforms. Naturally, these reforms were against the interests of certain parties that sought their own benefit. As a result, a group of the companions (foremost among whom were Talhah and Zubayr, who also gained the support of A’ishah, and especially Mu’awiyah) made a pretext of the death of the third caliph to raise their heads in opposition and began to revolt and rebel against Ali.
In order to quell the civil strife and sedition, Ali fought a war near Basra, known as the “Battle of the camel,” against Talhah and Zubayr in which A’ishah, “the Mother of the Faithful,” was also involved he fought another war against Mu’awiyah on theborder of Iraq and Syria which lasted for a year and a half and is famous as the “Battle of Siffin”. He also fought against the Khawarij at Nahrawan, in a battle known as the “Battle of Nahrawan.” Therefore, most of the days of Ali’s caliphate were spent in overcoming internal opposition. Finally, in the morning of the 19th of Ramadan in the year 40 A.H, while praying in the mosque of Kufa, he was wounded by one of the Khawarij and died as a martyr during the night of the 21st.
According to the testimony of friend and foe alike, Ali had no shortcomings from the point of view of human perfection. And in the Islamic virtues he was a perfect example of the upbringing and training given by the Prophet. The discussions that have taken place concerning his personality and the books written on this subject by Shi’ites, Sunnis and members of other religions, as well as the simply curious outside any distinct religious bodies, are hardly equaled in the case of any other personality in history.
In science and knowledge Ali was the most learned of the companions of the Prophet, and of Muslims in general. In his learned discourses he was the first in Islam to open the door for logical demonstraction and proof and to discuss the “divine sciences” or metaphysics (ma’arifi ilahiyah). He spoke concerning the esoteric aspect of the Quran and devised Arabic grammar in order to preserve the Quran’s from of expression. He was the most eloquent Arab in speech (as has been mentioned in the first part of this book)
The courage of Ali was proverbial. In all the wars in which he participated during the lifetime of the Prophet, and also afterward, he never displayed fear or anxiety. Although in many battles such as those of Uhud,Hunayn,Khaybar and Khandaq the aides to the Prophet and the Muslim army trembled in fear or dispersed and fled, he never turned his back to the enemy. Never did a warrior or soldier engage Ali in battle and come out of it alive.Yet, with full chivalry he would never slay a week enemy nor pursue those who fled. He would not engage in surprise attacks or in turning streams of water upon the enemy. It has been definitively established historicall that in the Battle of Khaybar in the attack against the fort he reached the ring of the door and with sudden motion tore off the door and cast it away.
Also on the day when Mecca was conquered the Prophet ordered the idols to be broken. The idol “Hubal” was the largest idole in Mecca, a giant stone statue placed on the top of the Ka’bah. Following the command of the Prophet, Ali Placed his feet on the Prophet’s shoulders, climbed to the top of the Ka’bah, pulled “Hubal” from its place and cast it down.
Ali was also without equal in religious asceticism and the worship of God.
In answer to some who had complained of Ali’s anger toward them, the Prophet said, “Do not reproach Ali for he is in a state of Divine ecstasy and bewilderment.” Abu Darda one of the companions, one day saw the body of Ali in one of the palm plantations of Medina lying on the ground as stiff as wood. He went to Ali’s house to infrom his noble wife, the daughter of the Prophet, and to express his condolences. The daughter of the Prophet said, “My cousin (Ali) Has not died. Rather,in fear of God he has fainted. This condition overcomes him often.”
There are many stories told of Ali’s kindness to the lowly compassion for the needy and the poor, and generosity and munificence toward those in misery and poverty. Ali spent all that he earned to help the poor and the needy, and himself lived in the strictest and simplest manner. Ali loved agriculture and spent much of his time digging wells, planting trees and cultivating fields. But all the fields that he cultivated or wells that he built he gave in endowment (waqf) to the poor. His endowments, known as the “alms of Ali,” had the noteworthy in come of twenty-four thousand gold dinars toward the end of his life.
اجمالی از تاریخ زندگی امام علی (ع)
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، وی فرزند ابوطالب شیخ بنی هاشم عموی پیغمبر اکرم (ص) بود که پیغمبر اکرم را سرپرستی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
استپر موتور به زبان انگلیسی
DRIVING STEPPER MOTORS WITH THE L293D
/
Stepper motors are great to use in robotics. By energizing the coils in the motor
in a particular sequence, a motor takes 48 or more small, precise steps
to make one full revolution. If you are using two of these motors to drive your
robot’s wheels, you can get good control over how far it travels by making the
motors travel x many steps forwards or backwards. That’s assuming you can
find stepper motor drivers, of course. I’ve always had problems finding
good servo drivers. Once I was even reduced to using discreet components
(say it isn’t so!) to drive my steppers.
Then I got my hands on the L293D motor driver chip (See motors part 1)
and life got a lot easier. The L293D contains two H-bridges for driving small DC
motors. Now the home-viewing audience might say: "Rob, it’s easy to drive DC
motors. What I need to do is drive a stepper motor." No problem. After all,
what is a DC motor but a coil and the L293D drives two of them backwards
or forwards. That’s what stepper are - two (or more) coils being
driven in a sequence, backwards and forwards. So one L293D can, in
theory, drive one bi-polar 2 phase stepper, if you supply the sequence.
I found some close-out two-phase bi-polar steppers (part#117954) in the
Jameco Catalog. For six bucks plus shipping I get a 7.5 degree stepper
with 48 steps per revolution. The stepper motor runs at about 5
volts and pulls 800 milli-amps of current. That’s a lot of current so
I can expect my chips to heat up. The way I fix the heat problem
is by gluing a heat sink to the top of the chip. Any piece of metal
three or four times the size of the chip will do. If things get real
hot, I use a small fan to move air over the top of the heat sink.
STEPPER CONTROLLER SCHEMATIC
I realize that Seattle has developed it’s own mutant breed of
controller circuits, I think it’s based on the 68HC12, but I have
successfully resisted all attempts to be lured to the dark side
of the force and will continue to use the BS-2 (Basic Stamp II). Here
is a real quick description of the L293D inputs:
1, 9 Enable pins. Hook them together and you can either keep them high
and run the motor all the time, or you can control them
with your own controller.
2,7,10, 15 Control the two coils. Here is how you pulse them
for a single cycle:
STEPPER TABLE
COIL A1
COIL B1
COIL A2
COIL B2
STEP 1
ON
ON
OFF
OFF
STEP2
OFF
ON
ON
OFF
STEP3
OFF
OFF
ON
ON
STEP4
ON
OFF
OFF
ON
3,6,11,14 Here is where you plug in the two coils. You want to ohm them out
and make sure you get one coil hooked up to 3,6 and another
one hooked up to 11,14.
4,5,12,13 Gets hooked to ground.
8 Motor voltage, usually about 6 volts.
16 +5 volts. It’s a good idea to keep this power supply separate
from your motor power.
And here is the schematic to hook the BS-2 and the L293D together. Hey, I’ve even
included the code!
The software to program the Basic Stamp II can be found in stepprog.bs2
Notice that this single chip can handle a two coil stepper otherwise known
as a two-phase stepper motor. If you want to do more than that, you need more
chips. The cool thing is that if you have multiple steppers and you want to drive
them one at a time (say on a PC board driller), it’s easy to have multiple L293Ds
driven on the same line.
BONUS! TROUBLE-SHOOTING SCENARIOS:
Let’s say you get this thing all hooked up to your microcontroller
and it doesn’t work. Here are a couple of symptoms and what they
point to as the cause. Since I’ve had the misfortune of experiencing
each one of these problems personally, I thought I might be able
to save you a little time and pain.
Symptom: The stepper motor shaft turns easily with fingers.
Cause/solution: No power to the circuitry, no power to the motor, or enable pin is low.
Symptom: Everything on, but motor is locked in one position.
Cause/solution: The L293D got the first position and that’s all. Check software, check connections, and check that the hard-wired ports match the software.
You might want to pull out the logic probe.
Symptom: Everything on, stepper is shifting in position, but the motor won’t turn.
Cause/solution: The correct line isn’t getting pulsed. Either the