لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
به نام خدا
واحد کرج
محمد فرخی یزدی
استاد:
جناب آقای کمال
تهیه کننده:
امین کی پناه
رشته:
مکانیک خودرو
تابستان1387
شاعر انقلابی
محمد فرخی یزدی، فرزند محمد ابراهیم سمساری یزدی در سال 1306 قمری/1267 شمسی در یزد متولد شد. او در سنین نوجوانی دروس قدیم فارسی و اندکی مقدمات عربی را آموخت و بعد مدتی را هم در مدرسه مرسلین یزد که توسط میسیونرهای انگلیسی پایه گذاری و اداره می شد به تحصیل پرداخت. او به دلیل اختلاف با مسئولین مدرسه از آن جا اخراج شد و برای مدتی به کارگری پارچه بافی و بعد از آن نیز به کار نانوایی روی آورد. با انقلاب مشروطیت و گسترش فضای سیاسی در ایران او هم به جرگه دموکرات های یزد پیوست و با سرودن اشعار سیاسی جایگاه خاصی در بین دموکرات ها و آزادیخواهان آن حدود پیدا کرد.
بعد از پیروزی انقلاب مشروطیت و انتصاب سردار جنگ بختیاری به عنوان حاکم یزد، هنگامی که راهزنان و دزدان راههای یزد و همچنین مستبدان و مخالفات مشروطه با سرکوب کرد فرخی یزدی منظومه ای در ستایش از وی به نام «فتح نامه» سرود که نخستین اثر عمده ادبی وی بود. اما دیری نپایید که دوباره اوضاع به نفع مستبدان دگرگون شد. زیرا بعد از سردار جنگ، سالار مؤید پسر امیر مفخم بختیاری حاکم یزد شد که رویه نامطلوبی در مردم داشت و بعد وی نیز، ضعیم الدوله قشقایی، حاکم منصوب بختیاری ها- که او هم دست به تعدی و احجاف فراوان زد. فرخی با ساختن مسمطی ضعیمالدوله را مورد ذم قرار داد و ضیغم الدوله نیز به دلیل آن که به یزید تشبیه شده بود فرخی یزدی را دستگیر و بعد از ضرب و شتم بنا به گفته بعضی از هم فکران، دستور داد تا دهانش را با نخ و سوزن دوختند.
فعالیت های سیاسی
فرخی در اواخر سال 1328 قمری به تهران وارد، و روابط نزدیکی با مشروطه خواهان بختیاری برقرار نمود. گفته می شود که در دوران جنگ جهانی اول که ایران توسط قوای روسیه و انگلیس مورد تهاجم قرار گرفت بخصوص در زمانی که نیروهای روسی قصد داشتند تهران را تسخیر کنند به همراه ملیون و آزادیخواهان، تهران را ترک ابتدا به سمت قم و بعد به کرمانشاه مهاجرت میکند. او مدتی را در عراق گذراند ولی با تسخیر بغداد توسط نیروهای انگلیسی در 17 ذیحجه 1325/ 12 مهر 1269 عراق را ترک و به تهران باز می گردد.
با پیروزی انقلاب روسیه اوضاع ایران ناگهان تغییر میکند و نیروهای روسی دسته دسته ایران را ترک و خطر بزرگی که تمامیت ارضی و استقلال سیاسی ایران را در مخاطره قرار داده بود موقتاً، رفع شد با روی کار آمدن حکومت بلشویکی تمام قراردادهای استعماری روسیه تزاری با ایران لغو می شد و این امر باعث شعف ایرانیان بخصوص نخبگان سیاسی و فرهنگی شد. رفع خطر روسیه باعث شد بسیاری از نیروهای سیاسی با اغتنام فرصت درصدد اعاده استقلال کشور بر آید ولی از سوی دیگر بخشی از دولتمردان انگلیس در تلاش پر نمودن خلاء قدرت روسیه در ایران برآمد و این امر منجر به عقد قرارداد 1919 گردید. فرخی از جمله شخصیت های سیاسی ایران بود که با این قرارداد مخالفت کرده و اشعاری هم در ذم قرارداد و وثوق الدوله سرود. به همین علت فرخی به همراه دیگر مخالفین قرارداد مدتی را در زندان گذراند.
با کودتای سوم اسفند 1299 عده زیادی از اشراف و رجال کشور، همچنین تعدادی از نخبگان فرهنگی و فعالین سیاسی دستگیر شدند. فرخی یزدی هم جزو دستگیر شدگان بود و مدت سه ماه زندانی شد. او نیز همانند دیگر بازداشت شدگان بعد از سقوط دولت سید ضیاء الدین طباطبایی از زندان آزاد شد.
فرخی یزدی چند ماه بعد از آزادی در دوم شهریور 1300 روزنامه طوفان را با سر عنوانی سرخ منتشر میکند. انتشار این روزنامه آغاز جدیدی از زندگی سیاسی اوست.
روزنامة طوفان
پیروزی انقلاب روسیه برای بسیاری از آزادیخواهان و مبارزین جهان پدیده خوشابندی بود و چه بسیار از شخصیت های سیاسی کشورهای تحت استعمار که با خوش بینی به آن نظاره می
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 2 صفحه
قسمتی از متن .doc :
فرخی سیستانی(غلامزاده ثروتمند
ابوالحسن علی بن جولوغ معروف به فرخی سیستانی که یکی از مشهورترین شاعران سده چهارم هجری است در خانواده ای به دنیا آمد که در دربار شاهان زندگی می کردند.اما زندگی در دربار به کام آنان نبود چراکه پدر فرخی غلامی بیش نبود.به ناچار فرخی هم غلامزاده ای محسوب می شد که مجبور به اجرای خرده فرمایش های اهالی دربار بود.اما او به واسطه هوش و زیرکی سرشارش نواختن چنگ را فراگرفت و همراه با آموزش خواندن و نوشتن سرودن شعر را آغاز کرد.
طولی نکشید که علم حساب را در حدی که در آن روزگار برای ثبت درآمد و مخارج یک خانواده لازم بود آموخت.به خاطر این کمالات بود که او در خانه یکی از دهقانان استخدام شد. دهقانان در آن زمان افرادی صاحب مال و زمین بودند که با علم و ادب نیز آشنایی داشتند و به شاعران و نویسندگان توجه و لطف می کردند.
دهقانی که فرخی در خانه او خدمت می کرد در سیستان می زیست .فرخی ازحقوقی که از او دریافت می کرد راضی بود تا اینکه ازدواج کرد .پس ازآن نامه ای به دهقان نوشت و در آن تقاضای افزایش دستمزد کرد.اما دهقان تقاضای او را نپذیرفت.
ناامیدی به سراغش آمد. در گوشه و کنار منطقه به دنبال کاری با درآمد بیشتر می گشت. از آنجا که سرمایه او صدای خوش ـ مهارت در چنگ نوازی وقدرت شاعری بود قصیده ای سرود و به دربار" امیر چغانیان" که به شعر و ادب احترام می گذاشت و به شاعران هدایای قابل توجهی می بخشید فرستاد. اگرچه چندان امیدوار نبود اما چاره ای جز این کار نداشت. این قصیده که به " با کاروان حله " مشهور است با این بیت آغاز می شود:
با کاروان حله برفتم ز سیستان با حله تنیده ز دل ناقه ز جان
به دربار رفت اما با لباس هایی مندرس و پاره. و شعری را که سروده بود عرضه داشت. زیبایی شعر او به حدی بود که امیر ابوالمظفر چغانی باور نکرد که این شعر مال خود اوست. پس خواست تا او را امتحان کند. به او گفت تا قصیده ای در وصف سلطان محمود غزنوی بسراید. اگر مناسب بود او را به نزد سلطان می برد تا از مقربان شاه شود.
فرخی رفت و شبانه قصیده زیبایی سرود و روز بعد به دربار آورد.شنوندگان از زیبایی آن شعر متعجب شدند.درباریان لباسهای فرخی را تعویض کرده او را به محضر سلطان محمود بردند.خواجه عمید او را معرفی کرد و گفت:" شاعری به دربارت آورده ام که از روزگار مرگ عنصری تا به حال کس چون او شاعری ندیده است."
فرخی در موقعیتی مناسب قصیده های خود را با صدای خوش در حالی که چنگ می نواخت خواند و بسیار مورد توجه سلطان قرار گرفت و سلطان هدایای بسیاری به او بخشید.چیزی نگذشت که شاعر چندان مال و مکنت جمع کرد که کمتر کسی به پای او می رسید . وی در سفرها همراه پادشاه و جزو ندیمان خاص او بود.با این همه او شرف انسان را به هنرمی داند نه به واسطه دنیا و ثروت و می گوید:
" شرف و قیمت و قدر تو به فضل و هنر است
نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان
هر بزرگی که به فضل و به هنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان
شیر هم شیر بود گر چه به زنجیر بود
نبرد بند و قلاده شرف شیر ژیان "
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 87
در مدح یمین الدوله سلطان محمود بن ناصرالدین سبکتگین غزنوی
برآمد پیلگون ابری زروی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چوطبع بیدلان شیدا
تشبیه
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
تشبیه
تو گفتی گرد زنگارست بر آیینة چینی توگفتی موی سنجابست بر پیروزه گون دیبا
مجاز
بسان مرغزار سبزرنگ اندر شده گردش به یک ساعت ملون کرده روی گنبد خضرا
کنایه
تو گفتی آسمان دریاست از سبزی و بر رویش به پرواز اندر آورده ست ناگه بچگان عنقا
تشبیه
بسان چندن سوهان زده بر لوح پیروزه بکردار عبیر بیخته بر صفحة مینا
تشبیه مرکب
هوای روشن ازرنگش مغبر گشت و شد تیره چو جان کافر کشته زتیغ خسرو والا
حُسن تخلص
یمین دولت و دولت بدو آراسته گیتی امین ملت و ملت بدو پیراسته دنیا
سجع متوازی
شهنشاهی که شاهان را زدیده خواب برباید زبیم نُه منی گرزش به جابلقا و جابلسا
کنایه
گر اسکندر چنو بودی به ملک و لشکر و بازو نگشتی عاصی اندر امر او دارای بن دارا
تلمیح
چومدحش خواند نتوانی چه گویا و چه ناگویا چو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا
تضاد
نه آتش را بود گرمی، نه آهن را بود قوت نه دریا را بود رادی، نه گردون را بود بالا
اغراق
زخشمش تلخ تر چیزی نباشد در جهان هرگز زتلخی خشم او نشگفت اگر الوا شد حلوا
سجع متوازی
همی تا در شب تاری ستاره تابد از گردون چو بر دیبای فیروزه فشانده لؤلؤ لالا
شروع ابیات تأیید و شریعه قصیده
گهی چون آینة چینی نماید ماه دو هفته گهی چون مهرة سیمین نماید زهرة زهرا
شروع ابیات تأیید و شریعه قصیده
عدیل شادکامی باش و جفت ملکت باقی قرین کامگاری باش و یار دولت برنا
تأیید
دیوان، صص 1و 2و 3
*******
مدح خواجه عمید ابومنصور سیداسعد گوید
نیلگون پرده برکشید هوا باغ بنوشت مفرش دیبا
استعاره
آبدان گشت نیلگون رخسار وآسمان گشت سیمگون سیما
استعاره
چون بلور شکسته، بسته شود گر براندازی آب را بهوا
تفسیر ظاهر
بینوا گشت باغ مینا رنگ تا درو زاغ برگرفت نوا
تضاد- جناس تام- ردوالعجز علی الصدر
مطرب بینوا نوا نزند اندر آن مجلسی که نیست نوا
تضاد- جناس تام
گرنه عاشق شدست برگ درخت از چه رخ زرد گشت و پشت دوتا
تشخیص- جان بخشی
باد را کیمیای سوده که داد که ازو زر ساوگشت گیا
تشبیه- حُسن تعلیل
گرگیا زردگشت باک مدار بس بود سرخ روی خواجة ما
تخلص
تا بدریا رسید باد سخاش درشکستست زایش دریا
تشبیه تفضیل
هر که خالی شد از عنایت او عالم او را دهد عنان عنا
جناس زائد
زایرانرا سرای او حرمست مسند او منا و صدر صفا
تناسب
او کند فرق نیک را از بد او شناسد صواب را زخطا
تضاد
او سزاوار تر بمدح و ثناست جهد کن تا رسد سزا بسزا
جناس زائد
ای ستوده خوی ستوده سخن ای بلند اختر بلند عطا
تنسیق صفات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
به نام خدا
محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸ - ۱۳۱۹ خورشیدی) فرزند محمد ابراهیم سمسار یزدی شاعر بنام معاصر ایران در سال ۱۲۶۸ خورشیدی در یزد زاده شد.علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت و از شانزده سالگی به کار مشغول گردبد. فرخی در همان اوایل جوانی به سرودن اشعار اجتماعی با مضامین بکر و بی سابقه پرداخت. وی از اول تا آخر با زور و زور گویی مخالفت میورزید. از خواندن شعری که در نوروز سال ۱۲۸۹ در بین اجتماع مردم خوانده بود،حاکم شهر یزد آن را در مزمت خود احساس کرده دستور داد تا دهان فرخی را با سوزن و نخ دوخته رهسپار زندانش ساختند. سرانجام بر اثر فشار مردم بر دولت بعد از دوماه تحمل زجر و شکنجه از زندان آزاد گردید و به تهران عزیمت نمود. به مجرد رسیدن به تهران مقالات و اشعار مهیجی را در باره آزادی و بر ضد استبداد و زور و زورگویی در جراید به نشر سپرد و توجه طبقات رنج کشیده ایران را بخود جلب نمود. در جریان جنگ جهانی اول(۱۹۱۴ - ۱۹۱۸ میلادی/ ۱۲۹۷ - ۱۲۹۳ خورشیدی) رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسها واقع شد، از آنجا از طریق موصل میخواست مخفیانه داخل ایران شود که در کمین روسها (تزاریها) افتاد و زندانی گشت.
فرخی در سال ۱۳۰۰ روزنامه «توفان» را منتشر ساخت. در جشن دهمین سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستیاکتبر کبیر به اتحاد شوروی سفر نمود و بعد از مدت یازده روز اقامت به ایران بازگشت، سفرنامة خویش را درروزنامه توفان به نشر سپرد، به از چند شماره روزنامه توقیف و سفرنامه نا تمام ماند. در سال ۱۳۰۷ خ. بهنمایندگی از مردم به مجلس شورای راه یافت. درمجلس نیز با مخالفتهای شدید بدخواهان واقع شد. فرخی یزدیسرانجام از طریق شوروی به برلن رفت و در مجلة «پیکار» چاپ برلن به نشر مقالات تند پرداخت، آخر به تقاضایدولت ایران از آلمان اخراج گردیده به ۱۳۱۲ ایران بازگشت، یکسال بعد از باز گشت زندانی و آخر به سال ۱۳۱۹ بهدستور رضاخان بعد از شکنجههای فراوان با آمپول هوا زندگی را پدرودگفت و از مدفن وی نیز اطلاع دقیقی در
دست نیست.
شاعر ِ لب دوخته
شهناز خسروی ShKh39@yahoo.com
تاریخ ِ نشر ِ حقیقت در سرتاسر ِ گیتی سرشار از بریدن ِ سر و زبان ، دوختن ِ دهان، تیغ وخنجراست.
گالیله حرف ِ خود را پس گرفت، جیور دانو برونو
درآتش بسوخت ، اسپینوزا تکفیر و تسفیق شد، روسو
در آواره گی بمرد و صدها و بل که هزاران مورد
دیگر.ازمیرزا جهانگیر خان ِ صوراسرافیل تا زهرا
کاظمی، همه و همه جان باختگان ِ راه ِ قلم را در
سرزمین ِ خودمان نیز می توان شاهد ِ مثال آورد.
27 مهر ِ امسال ، شصت و چهارمین سالگرد ِ خاموشی ِ شاعر و روزنامه نگار ِ
آزاده ، فرخی ِ یزدی بود. به همین بهانه ستونِ کشته گان راه ِ قلم را به این
شاعر ِ میهن پرست اختصاص داده ایم. آن چه در پی می آید شرح ِ مختصری از
زندگی ِ شاعر است از زبان ِ خود ِ او:
"هنگامی که من به دنیا آمدم ، ناصر الدین شاه بر ایران حکومت می کرد. البته
در این کار دست تنها نبود .هشتاد و پنج زن ومعشوقه با صدها مادر زن و
پیرزن به اضافه ی مقدار ِ زیادی پسر و دختر و نوه و نتیجه او را دوره کرده
بودند. اینان ، ایران را مثل ِ گوشت ِ قربانی بین خود تقسیم کرده بودند . هر
گوشه ای از مملکت در دستِ یکی از شاه زاده گان و نوه ها بود که خون ِ مردم
را توی ِ شیشه می کرد. به هر حال از شرح ِ حال ِ خود بگویم ، مخلص پس از
چند سال خاک بازی در کوچه ها مثل ِ همه ی بچه ها به مدرسه رفتم (ببخشید
اشتباه کردم همه ی بچه ها که نمی توانتسند به مدرسه بروند ، از همان کودکی به
کاری مشغول می شدند تا تکه نانی به دست آورند. بله فقط تکه نانی و دیگر
هیچ . بچه ها که کاری پیدا نمی کردند ، پولی هم نداشتند تا به مدرسه بروند .)
مدرسه ای که من می رفتم ، مال ِ انگلیسی ها بود . بیچاره انگلیسی ها خیلی
زحمت می کشیدند . آنها هم درس می دادند و هم برای دولت خبرکشی می کردند
؛ اما انگلیسسی ها در عوض ِ این زحمت ، هر کاری می خواستند ، می کردند ؛
هم پول ِ مردم را بالا می کشیدند ، هم به مردم گرسنگی می دادند. مثل ِ سگ ِ
هار به جان ِ مردم افتاده بودند ، به مردم بد و بی راه می گفتند باز هم طلب کار
بودند ، فکر می کردند از کره ی مریخ آمده اند یا از دماغ ِ فیل افتاده اند.
از 15 سالگی که مرا ترک ِ تحصیل دادند ، به ناچار از مدرسه بیرون آمدم.
درس ِ زنده گی را از کلاس ِ اول شروع کردم و با زنده گی ِ واقعی آشنا شدم. از
ابتدا به کارگری مشغول شدم، مدتی پارچه می بافتم و چند سالی هم کارگر ِ
نانوایی بودم. در مدرسه ی اجتماع ، چه چیزها که ندیدم ، حتی آردی که به ما
می دادند تا نان کنیم و به نام ِ نان ِ گندم به خورد ِ خلق الله بدهیم ، پر بود از کاه
و یونجه و خاک اره . ساعتی از روزها را که کار نداشتیم با مردم بودم، در
کارهای اجتماعی شرکت می کردم و کتاب و روزنامه می خواندم . گاهی هم
شعری می ساختم و برای مردم می خواندم . با این که جوان بودم و کمتر از 20
سال داشتم ، از کار ِ شاعران ِ درباری و مداحی اصلا خوشم نمی آمد و از آنها
بی زار بودم . با این حال از شما چه پنهان من هم شعری در وصف ِ حاکم ِ شهر
ساختم، شعر را برای حاکم نخواندم بل که برای مردم خواندم زیرا برای مردم
ساخته بودم ؛ اما سرانجام به گوش ِ حاکم رسید . حاکم ِ شهر دستور داد لب های
مرا با نخ و سوزن به هم دوختند و به زندان انداختند."
فرخی یزدی پس از رهایی از زندان به تهران آمد و در نشریات آن دوره به
سرودن ِ اشعار و نوشتن ِ مقالات ِ افشاگرانه پرداخت .
در سال ِ 1298 شمسی که وثوق الدوله قرارداد ِ ننگین ِ تقسیم ِایران را امضا
کرد، در روزنامه ها جسورانه به وثوق الدوله تاخته و شعرهای زیادی را علیه
او منتشر ساخت که به سبب ِ آن ، چند ماهی در زندان ِ شهربانی ِ تهران محبوس
گشت.
داد که دستور دیو خوی ز بیداد کشور ِ جم را به باد ِ بی هنری داد
داد قراری که بی قراری ملت زآن به فلک می رسد ز ولوله و داد
پس از کودتای رضا خان در سال ِ 1299 نیز دو سه ماهی در باغ ِ سردار اعتماد
زندانی شد. در سال 1300 شمسی روزنامه ی طوفان را منتشر کرد و در آن به
طرفداری از توده ی رنج بر و دهقان پرداخت .
این شاعر ِ آزادی خواه در سال 1307 از طرف ِ مردم ِ یزد به عنوان ِ نماینده ی
مجلس ِ شورای ِ ملی برگزیده شد. خود ِ شاعر در این باره می گوید:
"مخلص هم رفتم توی مجلس ِ شورای ملی اما در مجلس هم زیاد خوش نگذشت.
با این که صندلی های برقی داشت و همه ی وکلا خوابشان می برد ، ما دو سه
نفر خوابمان که نمی برد ، هیچ ، پر رویی می کردیم ، فریاد ِ اعتراضمان بلند
بود؛ حتا به دکتر رفتیم و گفتیم چرا در مجلس خوابمان نمی برد، در صورتی که
جای مان گرم و نرم است و بقیه ی وکلا با خیال ِ راحت می خوابند ؟ دکتر پس
از معاینه گفت:" علت ِ بی خوابی ِ شما این است که بقیه ی وکلا نماینده ی دولت
هستند ولی شما دو سه نفر نماینده ی ملت."
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع تحقیق : زندگی محمد فرخی یزدی
هنرستان : مولای متقیان
نام دبیر : جناب آقای دانش پژوه
تهیه کننده : محمد حسین بهمنی
کلاس : 201
سال تحصیلی 84-85
قسمتی از زندگی فرخی یزدی
محمد فرخی یزدی ، فرزند محمد ابراهیم بسال ۱۳۰۶ قمری در یزد چشم بجهان گشود . اودر سال ۱۳۴۰ قمری روزنامه معروف طوفان را منتشر کرد ، و در دوره هفتم مجلس به نمایندگی انتخاب شد . باید دانست که وی تا اندازه ای به مسلک سوسیالیزم متمایل بود . فرخی بنا به شکایات جمعی از طلبکارانش ابتدا در زندان ثبت محبوس بود و چون ناراحتی عصبی داشت ناچار به زندان قصر منتقل گردید و سرانجام بسال ۱۳۱۸ خورشیدی در زندان وفات یافت . این مطلع از یکی از غزل های زیبای اوست : گر چه مجنونم و صحرای جنون جای من است لیک دیوانه تر از من دل شیدای من است به علت اشعار شورانگیز وطنی که می سرود و از آزادی دفاع می کرد مورد تعقیب و آزار مستبدین بویژه ضیغم الدوله قشقایی حاکم یزد قرار می گرفت. وی در اواخر سال 1328 ه.ق. به تهران آمد ودر جراید اشعار آبدار و مقالات موثری راجع به آزادی ایران انتشار می داد. در طی مبارزات طولانی خود چندین بار دستگیرو زندانی گردید. در سال 1300 شمسی روزنامه طوفان را انتشار داد. درج اشعار و مقالات آتشین موجب توقیف روزنامه طوفان گردید. سرانجام طومار عمر این شاعر آزاده در سال 1318 شمسی در زندان درهم پیچیده شد . علت مرگش را بیماری مالاریا ذکر کردند ولی حقیقت این است که پزشک احمدی به وسیله آمپول هوا با کمک عده ای وی را به قتل رسانید
شاعر لب دوخته
تاریخ ِ نشر ِ حقیقت در سرتاسر ِ گیتی سرشار از بریدن ِ سر و زبان ، دوختن ِ دهان، تیغ وخنجراست. گالیله حرف ِ خود را پس گرفت، جیور دانو برونو درآتش بسوخت ، اسپینوزا تکفیر و تسفیق شد، روسو در آواره گی بمرد و صدها و بل که هزاران مورد دیگر.ازمیرزا جهانگیر خان ِ صوراسرافیل تا زهرا کاظمی، همه و همه جان باختگان ِ راه ِ قلم را در سرزمین ِ خودمان نیز می توان شاهد ِ مثال آورد.
27 مهر ِ امسال ، شصت و چهارمین سالگرد ِ خاموشی ِ شاعر و روزنامه نگار ِ آزاده ، فرخی ِ یزدی بود. به همین بهانه ستونِ کشته گان راه ِ قلم را به این شاعر ِ میهن پرست اختصاص داده ایم. آن چه در پی می آید شرح ِ مختصری از زندگی ِ شاعر است از زبان ِ خود ِ او: