دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد سید مصطفی خمینی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

 

 

سید مصطفی خمینی

سید مصطفی خمینی فرزند بزرگ سید روح‌الله خمینی که در ۱ آبان ۱۳۵۶ مرد.

فهرست مندرجات

۱ زندگی

۲ فعالیت‌های سیاسی

۳ تبعید به عراق

۴ مرگ

۵ منابع

زندگی

او در آذر ۱۳۰۹، در قم متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌های باقریه و سنایی به پایان رساند. در سال ۱۳۲۵ به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در سال ۱۳۳۰ سطح را به پایان رساند و در درس خارج سید روح‌الله خمینی و سید حسین طباطبائی بروجردی حضور یافت.[۱] مصطفی علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول، در علوم معقول و منقول نیز مهارت داشت.

فعالیت‌های سیاسی

 

خمینی همراه مصطفی خمینی

از همان روزهای نخستین فعالیت‌های سیاسی خمینی بر ضد حکومت پهلوی، در کنار او به فعالیت سیاسی پرداخت و در پیشبرد حرکت اسلامی نقش بسزایی داشت.[۲] خمینی در روز ۴ آبان ۱۳۴۳ علیه لایحه کاپیتولاسیون و انقلاب سفید، دولت وقت ایران سخنرانی کرد. در ۱۳ آبان همان سال خمینی، شبانه دستگیر و به ترکیه تبعید شد.

پس از این ماجراها، نیروهای امنیتی ایران، مصطفی خمینی را دستگیر و سپس به ترکیه و عراق تبعید کردند. سید مصطفی خمینی، در نجف به مبارزه بر ضد حکومت پهلوی پرداخت و بر ادعای مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مشاور برجسته‌ای برای سید روح‌الله خمینی بود.[۳]

 

 

سید مصطفی خمینی همراه پدرش در کنار آیت الله مرعشی نجفی

ساواک که از سابقه مبارزاتی مصطفی خبر داشت در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستور جلب اورا به شهربانی قم صادر کرد. ماموران زمانی که مصطفی در خانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی مشغول صحبت با ایشان بود، به آن جا یورش بردند و او را دستگیر کردند و مدت ۵۷ روز در زندان قزل قلعه و در سلول انفرادی زندانی کردند.[۴]

در ۸ دی ۱۳۴۳ او را از زندان آزاد کرده و در ۱۳ دی که تنها ۵ روز از آزادی اش می‌گذشت به دنبال استقبال چشمگیر مردم، ماموران حکومتی به خانه او در قم حمله کردند و بار دیگر مصطفی را دستگیر و به تهران اعزام می‌کنند.[۵][۶]

مصطفی خمینی یک سال در شهر بورسای ترکیه به حالت تبعید ماند اما باز سعی در بازگشت به ایران کرد و با رئیس سازمان امنیت بورسا در این زمینه اقدام به گفتگو کرد تا در مورد بازگشتش به ایران با نعمت‌الله نصیری گفتگو کند. نصیری شرط حضور مصطفی خمینی را ماندن در خانه‌ای روستایی و عدم ارتباط با انقلابیون اعلام کرد که با عدم موافقت مصطفی، وی به همراه خمینی در تبعید ماند.

تبعید به عراق

در ۱۳ مهر ۱۳۴۴ خمینی و سید مصطفی از ترکیه به عراق برده شدند و در ۲۳ مهر در نجف ساکن شده و بحث را آغاز کردند و مصطفی علاوه بر حضور در درس خمینی، شروع به تدریس کردند.[۸]

مصطفی در عراق نیز از مبارزه دست نکشید و به دنبال اوج گیری نهضت رهایی بخش فلسطین، تلاش کرد که روحانیون خارج از کشور به پایگاه‌های فلسطین بروند و در آن جا دوره ببینند، وی حتی خود تحت آموزش‌های نظامی قرار گرفت. فعالیت‌های او سبب شد که در ۲۱ خرداد ۱۳۴۸ رئیس جمهور وقت عراق، حسن البکر، او را تهدید به برخورد کرد.[۹]

[ویرایش] مرگ

سرانجام سید مصطفی خمینی در ۱ آبان ۱۳۵۶ در ۴۷ سالگی به طرز مشکوکی درگذشت. او که از آغاز فعالیت‌های سیاسی همواره مورد تهدید نیروهای امنیتی قرار داشت و با توجه به تلاش گسترده او در نهضت خمینی در ایران و عراق، از سوی مقامات ایرانی و عراقی شدیداً مورد تهدید قرار داشت. به همین دلیل هنگام انتشار درگذشت او، برای هیچ یک از انقلابیون قابل قبول نبود که فوت وی به صورت طبیعی اتفاق افتاده باشد، علاوه بر اینکه تا آن زمان نشانی از بیماری‌ جدی در او دیده نمی‌شد.[۱۰]

بعد از مرگش سید روح‌الله خمینی در پیامی کوتاه چنین نوشت:

   

 

انا لله و انا الیه راجعون

در روز یکشنبه نهم ذی القعده الحرام ۱۳۹۷ مصطفی خمینی، نور بصرم و مهجه قلبم دار فانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شداللهم ارحمه واغفر له واسکنه الجنه بحق اولیائک الطاهرین علیهم الصلوه والسلام[۱۱].

   

 

نماز را سید ابوالقاسم خوئی برای مصطفی خمینی اقامه کـرد و پس از تشییع جسدش، وی را در حرم علی پسر ابوطالب و در کنار قبر محمد حسین اصفهانی کمپانی خاک کردند.

منابع

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ محمد حسن تشیع. چهره سیاسی شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ محمد حسن تشیع. چهره سیاسی شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ محمد حسن تشیع. چهره سیاسی شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

↑ «مصطفی» ذخیره اسلام بود. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.



خرید و دانلود تحقیق در مورد سید مصطفی خمینی


مقاله درباره بندر امام خمینی (ره)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 22

 

پیشگفتار

مجموعه حاضر حاصل تلاشی است که طی آن سعی گردیده است تا جایگاه تاریخی و ساختار اجتماعی و شرایط جغرافیائی و آب و هوائی بندر امام خمینی (واقع در استان خوزستان) به خوانندگان و علاقه مندان به تاریخ و فرهنگ این قطعه ارزشمند از خاک میهن معرفی شود، از آنجا که هدف اصلی در آ‏فرینش این مجموعه شناخت وجوه فرهنگی و تاریخی این شهر بوده است، سعی بسیار به عمل آمده است تا از ارائه آمار و ارقام که هم موجب ملال خواننده و هم اینکه گذشت زمان باعث غیرقابل استناد شدن آنها می‌شود پرهیز به عمل آید، اگر درجایی از کتاب آمار و ارقامی آورده شده است در مقام اجرای حکم ضرورت بوده است، دیگر اینکه با توجه به اهداف پیش گفته، در تألیف کتاب، علی رغم نقش انکار ناپذیر صنایع و تأسیسات عظیم صنعتی موجود در بندر امام که هر یک به تنهایی نقش به سزایی درچرخة اقتصاد کشور دارند به هیچ روی قصد ارائه گزارش در مورد آنها را نداریم جز در آنجا که به طریقی با موضوعات طرح شده‌ی ما ارتباط پیدا می‌کنند.

در همین ابتدا ذکر این نکته ضروری می‌نماید که : بندر امام همچون مادری مهربان ورنجدیده، این همه کارخانه و مجتمع و تأسیسات صنعتی را در آغوش خویش جا داده است ( که وجود یک شهر کافیست) و رنج رشد و بزرگی و بلوغ آنها را به جان خویش خردیده است اما اینک و با کمال تأسف شاهد بی مهری این فرزندان فراموشکاریم که زحمات طاقت فرسای مام خویش را بر طاق نیسان نهاده اند و قدم شایسته ای برای رفع مشکلات عدیده‌ی وی که بعضاً معلول وجود خود آنهاست برنمی‌دارند.

بجاست که فرزندان موصوف در حد وسع خویش در حفظ و نگهداری گاهواره های خود بکوشند و سعی بلیغ نمایند تا رنگ و روی آن و روی آبرومندی به آن ببخشند.

بدون شک بندر امام خمینی و اهالی سختکوش آن نقش ارزنده‌ای در زنجیره ‌ی اقتصاد کشور داشته و دارند لیکن متاسفانه حرکت چشمگیر و قدم شایسته ای در جهت شناسایی زوایای فراموش شده‌ی تاریخی و فرهنگی این شهر که یکی از دروازه‌های اصل ورود کالا به کشور و بزرگترین بندر میهمان نیز هست ، صورت نگرفته است، دقیقاً به همین دلیل هنگامی که یکی از اهالی در سفر به خارج از استان قصد معرفی شهر موطن خویش را به دیگران دارد، نیازمند ارائه توضیحات فراوانی در این زمینه است.

نگارنده که خود در این خاک تفتیده قدم به عرصه‌ی گیتی نهاده است و هم در این خاک بالیده است در جهت ادای دین به زاد بوم خویش و اهالی مهربان و خونگرم و با فرهنگ آن به کتابت این مجموعه دست زده است.

برای هر چه پربارتر شدن این مجموعه سعی بسیار شده است تا هرچند به گونه ای با تاریخ و گذشته بندر امام در ارتباط بوده است (اعم از اسناد مکتوب و خاطرات و اطلاعات شفاهی معمرین) مورد استفاده قرار گیرد.

در این راه دهها جلد کتاب تاریخ وسفرنامه و مقاله مورد مطالعه و بررسی و کنکاش واقع و با غالب مطلعین در این زمینه مصاحبه به عمل آمده است.

به عنوان مثال، با صرف بیش از یکسال وقت و از میان 95 هزار برگ سند تاریخی تعداد 1411 برگ سند تاریخی، اداری استخراج گردیده است که قدمت بسیاری از آنها به بیش از هفتاد سال می‌رسد، ما حصل این کندوکاو انشاء الله در کتابی تحت عنوان ( بندر امام خمینی از منظر اسناد تاریخی) به چاپ خواهد رسید، ضمناً برای تجسم روشن تر بندر قدیم، با یاری جستن از اهالی، عکسهایی از بندر در ابتدای تاسیس جمع آوری و در قسمت های مختلف کتاب به چاپ رسیده است.

امید است مکتوب حاضر بتواند، همچون جرعه‌ای، اندکی از تشنگی ذهن جویا و پویای جوانان اهل بندر که از گذشته بندر چیزی ندیده و نشینده‌اند، بکاهد. از آنجا گفته‌اند: فقط دیکته نانوشته، غلط ندارد، مؤلف کار



خرید و دانلود مقاله درباره بندر امام خمینی (ره)


مقاله درباره بسیج از دیدگاه امام خمینی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

بسیج از دیدگاه امام خمینی «ره»

      برخی از فرمایشات حضرت امام خمینی «ره» درباره بسیج عبارتست از :

·   « ائمه ما با همان دید الهی که داشتند ، می خواستند که این ملت ها را با هم بسیج کنند از راههای مختلف ، اینها را یکپارچه کنند تا آسیب پذیر نباشند.»

·   « اگر دفاع بر همه واجب شد ، مقدمات دفاع هم باید عمل شود ... اینطور نیست که واجب باشد بر ما که دفاع کنیم و ندانیم چه جور دفاع کنیم.»

·   « ارتش بیست میلیونی (بسیج) فرمول دفاع همه جانبه از انقلاب اسلامی است.»

·   « بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سرداده اند.»

·   « بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکیل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده اند.»

·   « بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد»،

·   « بسیج میقات پا برهنگان معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام ونشانی در گمنامی و بی نشانی گرفته اند.»

·   « سنگ بنای بسیج بر حکم فقهی و جهادی استوار است؛ جهادی که مبتنی بر روحیه دفاعی باشد و نه تهاجمی یا جهان گشایی »

·   « اگر بر کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گردید والا هر لحظه باید منتظر حادثه ماند، بسیج باید مثل گذشته و با قدرت و اطمینان خاطر به کار خود ادامه دهد .»

به نام حی جاویدتردیدی نیست که اقدام بسیار حیاتی و تعیین‌کننده حضرت امام در تشکیل و تحقق بسیج در مقطعی از حیات انقلاب شکوهمند اسلامی به انجام رسید که نیاز به این نیروی تأثیرگذار عمیقاً احساس می‌شد و تدبیر هوشیارانه حضرت امام، بیش از دیگران لزوم حضور بسیج را به منصه ظهور رسانید تا آنجا که بسیج با نمود خویش، فضای جامعه انقلابی را طراوتی دیگرگونه بخشید.انسجام آحاد و طیف خودجوش طبقات اجتماع در پیوستن به بسیج از هر صنف و طایفه و از همه گروه‌های سنی در موقعیت‌های اجتماعی، این امکان را برای نهاد نوپای بسیج فراهم آورد تا همگان با لبیک به فرمان و فراخوان بنیانگذار کبیر نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، یعنی امام راحل به عضویت بسیج درآمده و پرشور و شعف و با عشق به آرمان‌های مقدس اسلامی این کانون درخشان و منور میعادگاه شیفتگان امام را طراوتی ملکوتی و الهی نمایند.حضرت امام که خود یک بسیجی تمام عیار و کامل و وارسته بودند، الگو و اسوه‌ای برجسته برای همه بسیجیان به شمار می‌رفتند و عشق و دلدادگی عمیق و عرفانی آن عزیز به بسیج بسیجیان، هنگامی جاودانه شد که فرمودند: از خداوند می‌خواهم که با بسیجیانم محشور فرماید ...حضرت امام خمینی رضوان‌ا... تعالی علیه که با دیدگاهی نافذ و رهبریت ارزشمند خویش در صیانت و استحکام پایه‌های نوین انقلاب بزرگ اسلامی ایران، در سخت‌ترین شرایط مقاطع زمانی با سکان‌داری کشتی انقلاب و عبور آن از دریای مواج و متلاطم به ساحل نجات رسانیدند، شرایط، نیازها و جهت‌ها را در موقع خود تشخیص و اسباب و عوامل لازم را با ادراک والا و درخور تحسین خویش تشخیص و لحاظ می‌فرمودند و این هوشمندی حضرت امام، توطئه‌ها و اهداف شوم دشمنان را یکی پس از دیگری خنثی و ناکام می‌نمود.تحقیقاً، سرعت عمل و ابتکار امام، یأس و سرخوردگی دشمنان را به دنبال داشت. از لابه‌لای پیام‌ها و سخنان حضرت امام در خصوص بسیج، نکات بسیار ارزنده و قابل تأملی را می‌توان دریافت تا آنجا که فرمودند: ... رحمت و برکات خداوند بر بسیج که به حق پشتوانه انقلاب اسلامی است.حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی که خود در کسوت بسیج در سال‌های دفاع مقدس، حضوری مستمر در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل داشتند و انصافاً نمادی برجسته از بسیج هستند، اینگونه می‌فرمایند: بسیج یکی از معجزات انقلاب از کارهای عظیمی بود که امام بزرگوار ما با آن دید و بصیرت نافذ و تدبیر حکیمانه الهی این نهال برومند و پرثمر و مبارک را به وجود آورد. بسیج در آن روزی که با فرمان امام بزرگوار در سرتاسر کشور اسلامی مانند گیاه معطر و مبارکی شروع به رویش کرد، کشور نهایت نیاز را به یک حرکت عمومی و برخاسته از ایمان و اخلاص و صفا



خرید و دانلود مقاله درباره بسیج از دیدگاه امام خمینی


مقاله درباره بیست و پنج خاطره از امام خمینی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

بیست و پنج خاطره از امام خمینی

نویسنده: رسول جعفریان

حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای محمد حسین اشعری فرزند مرحوم آیت الله علی اصغر اشعری قمی - از همدرسان امام راحل - چهره ای آشنا بیشتر برای قمی هایی هستند که در طول سالها ی پس از انقلاب، شاهد خدمات ارزنده ایشان برای بهبود بخشیدن به اوضاع درمانی این شهر بوده اند. ایشان می گوید تاریخ تولدش در شناسنامه 30/12/1319 اما فی الواقع شهریور 1320است. پدر ایشان هم در سال 1320 ق 1282 ش به دنیا آمده است.پدر ایشان با امام خمینی هم دوره و هم درس بوده اند. به علاوه این دو رفیق بوده و به گفته آقای اشعری، پدرش همیشه از انضباط و لباس خوب امام به نیکی یاد می کرد. این دو در اراک جزو شاگردان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری بودند و زمانی که حاج شیخ به قم آمد، این دو به همراه دیگر شاگردان حاج شیخ به قم آمدند.در دو هفته نخست ماه شعبان سال 1426 (شهریور 1384) که به عمره مشرف بودم، توفیق همراهی جمعی از اساتید و دوستان از جمله جناب آقای اشعری نصیب بنده شد. فرصت را مغتنم شمرده از ایشان که می دانستم مورد علاقه و اعتماد امام خمینی بود خواستم تا خاطراتش را از امام باز گوید. هدف آن بود تا بتوانم از لابلای این گفته ها با گوشه ای از سیره امام آشنا شوم و هدیه ای به دوستداران امام تقدیم کنم. ایشان نیز پذیرفت و البته نه به صورت منظم آنچه را از حضرتش به یاد داشت برایم بیان کرد. زمانی که بازگشتیم اسنادی را که در گوشه و کنار بود گردآوری کرده برای بنده آورد تا از آنها استفاده کنم. در میان آنها چند سند خوب وجود داشت که از آن جمله دو نامه از امام به پدر ایشان بود. به علاوه گواهی نامه های اجتهاد پدر از زبان مراجع وقت و نیز تصدیق مدرسی پدرشان هم بود که آنها را هم تصویر گرفته در پایان این نوشتار خواهم آورد.

 

1 . سالی که امام از ترکیه به عراق رفتند، یکی دو ماه بعد من به عتبات مقدسه رفتم. از طریق غیر معمول و از سمت خرمشهر رفتم. دو ماهی که ماندم، تصمیم گرفتم معمم بشوم. مرحوم میرزا احمد انصاری هم آنجا بود. از من پرسید: شنیدم معمم بشوی؟ من حجره داشتم که جای برگزاری مجلس عمامه گزاری نبود. ایشان گفت: من دلم می خواهد مجلس را در خانه ما بگذاری. منزل خوبی داشت. این انصاری ها معتقد هستند که اشعری هستند. آقای انصاری به پدرم هم ارادت داشت و آن زمان پدرم هم زنده بود. از من پرسید: چه کسی را برای عمامه گذاری دعوت می کنی. ایشان خودش از مریدان آقای خویی و آقای روحانی بود. ما هم با خاندان روحانی نسبت داریم. آیت الله سید مهدی روحانی با مادرم پسر دایی و دختر عمه بودند. من گفتم که آیت الله حکیم با پدرم خیلی آشناست و هر بار که خدمت ایشان می رسم حتی از کوچکترین بچه های ما را سراغ می گیرد. برادرم را هم حتی ایشان معمم کرد. اما من روی آشنایی آقای خمینی با پدرم و سوابق او با پدرم ایشان را دعوت می کنم. ایشان به من گفت: شما ایشان را دعوت نکن. چون آقای خمینی در هیچ مجلسی تاکنون شرکت نکرده است. به علاوه آقای خمینی بازدید همه را پس داده الا من. (ایشان چون روی آقای سید محمد روحانی حساس بود) و بسا خانه من نیاید. من گفتم: من به ایشان می گویم، اگر آمد چه بهتر، اگر نیامد به فکر کسی دیگری می افتم. من رفتم خدمت آقای خمینی و گفتم می خواهم معمم شوم. ایشان تبسمی کرد و فرمود: دیر شده است. من به شوخی گفتم: پس نشوم؟ گفتند: نه. بعد من گفتم که می خواهم شما در مجلس بنده بیایید. ایشان مکثی کرد و گفت: می آیم. بعد پرسید: مجلس شما کجاست؟ گفتم: منزل آقای انصاری! مدت مدیدی تأمل کرد. و باز هم گفت: می آیم. گفتم من بیایم دنبال شما؟ ایشان فرمود: نه با مصطفی می آیم. ما رفتیم منزل آقای انصاری. مجلس مفصلی چیده بود با میوه و شیرینی و همه را هم با هزینه خودش ترتیب داده بود. دوستان زیادی آمدند. آقای خمینی و آقا مصطفی هم آمدند. حدود یک ساعت نشست که واقعا طولانی بود. زمانی که آقای قرحی سینی عمامه را جلوی ایشان گذاشت، ایشان یک سخنرانی مختصری هم فرمود. ایشان فرمود: من چهل و شش سال است با پدر ایشان مربوط بودم و در خلال این 46 سال، مدتی پیش پدر بزرگ پدر ایشان یعنی مرحوم ملامحمد طاهر قمی درس می خواندیم. و مدت زیادی هم همدرس و هم بحث بودیم. بعد هم شروع به تعریف از خاندان ما کردند. بعد عمامه را گذاشتند و دعا کردند. بعد آقای خمینی رفت و حاج آقای مصطفی ماند. ایشان به شوخی گفت: آمبولانس را خبر کن. تا پدرم بود نمی توانستم چیزی بخورم. اما حالا می خورم.این صحبت امام رابطه دوستی پدرم را با آقای خمینی نشان می دهد.

 

2 . چندین سفر من با آقای مومن و اخوی آقای آل طه و مرحوم یثربی ماه رمضان ها به عراق می رفتم. خدمت آقای خمینی که می رسیدم، ایشان معمولا اگر چیزی می خواست به این افراد بدهد از طریق من می داد و به من دو برابر اینها می داد. این در حالی بود که معروف بود ایشان خیلی کم پول می داد. من خودم زیاد نجف رفتم اما زیاد نماندم.

یکسال با خانم و دو پسر و یک دختر مشرف شدم عراق که شب 27 رجب با هواپیما به بغداد رسیدم. ماشین مستقیم گرفتم که شب را در نجف باشم. جا پیدا نشد و شیخی در نیمه های شب به ما رسید و تعارف کرد که به منزلش رفتم. صبح من به حرم مشرف شدم و گفتم بعد از زیارت، خدمت آقای خمینی می روم و بعد می آیم جایی را پیدا کنم. اول صبح رفتم. آقای شیخ حسن صانعی گفت: این چه وقت آمدن است؟ گفتم شما به ایشان بگویید فلانی است. رفتم خدمت ایشان. یادم هست آن روز ایشان ضمن صحبتش فرمود: مردک (یعنی شاه) امروز – عید مبعث - جلوس نکرده نمی دانم مریض است یا تمارض کرده است. این صبح زود بود. مدتی نشستم و برگشتم. آقای برقعی که بعدها نماینده آقای خمینی در امارات بود، گفت: من زن و بچه ام نیستند، بیایید برویم آنجا. خانواده را آوردم و رفتم خریدی بکنم. وقتی برگشتم، خانم گفت: یک آقا شیخی را در کوچه را ندیدی. گفتم: نه. گفت: شیخی آمد و پاکتی آورد. این شیخ آقای فرقانی بود که از اطرافیان امام بود. من وقتی پاکت را باز کردم پول زیادی درون آن بود که قسمتی ایرانی و قسمتی عربی بود. این پول تا روز آخر که من نجف بودم هزینه کامل من شد، بدون کم و زیاد. و این واقعا برای من شگفت بود که هیچ چیزی کم یا زیاد نیامد.

 

3 . بعد از چند ماه از معمم شدن تصمیم گرفتم به ایران برگردم. یک روز در مدرسه آقای بروجردی مشغول خوردن ناهار بودم. یک مرتبه آقای شیخ حسن صانعی آمد که آقا گفتند: به فلانی بگویید بیاید کارش دارم. ناهار را خوردم و رفتم خدمت ایشان. آقای شیخ حسن صانعی آمد، داخل اتاق. من که نشستم، آقای خمینی سرش را بلند کرده به شیخ حسن فرمودند: با شما کاری ندارم. بعد به من گفتند: من از زمانی که به عراق آمدم، مدارک و اماناتی دارم که می خواهم به ایران بفرستم. دلم می خواهد شما اینها را به ایران ببری. چون شخص مطمئنی را پیدا نکردم. شما می پذیری؟ گفتم: از جان و دل. ایشان به من گفتند: اوضاع گمرک خراب است، برای شما ناراحتی ایجاد نمی شود که ببری. ترسی نداری؟ گفتم: می برم و ترسی ندارم. مدارک را دادند و فرمودند که هر کدام را به دست همان شخصی که می گویم بده. به منزل آمدم. ساعتی نننشسته بودم، دیدم آقای شیخ حسن صانعی آمد و گفتند که آقا می فرمایند بیایید. خدمت آقا رفتم. ایشان گفتند: من فکر کردم اوضاع خراب است و وضع گمرک هم خراب است و اینها هم مدارک سنگینی است. دلم نمی خواهد شما به دردسر بیفیتید. من اصرار کردم که دلم می خواهد انجام دهم. دوبار ساعت چهار بعد از ظهر بود که شیخ حسن آمد و گفت آقای شما را خواسته اند. ایشان باز فرمودند که من برای شما ناراحت هستم. نمی خواهم برای شما ناراحتی پیدا شود. اصرار کردند، اما من قبول نکردم و گفتم من خواهم برد. این دلسوزی امام برای یک فرد بود که مبادا گرفتار دردسری بشود که البته من آوردم و مشکلی هم پیش نیامد. یکی از آن نامه های مربوط به آقای لواسانی بود. وقتی پاکت را دادم، ایشان هم با پدرم خیلی مأنوس بود و احترام گذاشتم. خواستم بروم ایشان اجازه نداد و گفت صبر کن تا من بخوانم. نامه را باز کرد و گفت: وظیفه من سنگین شد. گفتم: چی؟ گفت: ایشان نوشته اند که این جوان تازه ازدواج کرده و نیاز به خانه و هزینه زندگی دارد و هرچه می خواهد در اختیارش بگذارید. از من پرسید چه می خواهید؟ گفتم هیچ و آمدم.#

 

4 . در خلال این سفرهایی که به عراق می رفتم، رفتار و آمد زیادی با ایشان داشتم. در یک سفری که باز من در مدرسه آقای بروجردی اقامت داشتم، آقای صانعی را دنبال من فرستادند. رفتم خدمت ایشان. پرسیدند: می خواهی بروی ایران؟ گفتم: آری. فرمودند: چرا بدون خداحافظی؟ گفتم: خداحافظی معنای دیگری هم دارد. ایشان فرمودند: برای شما نه.

 

5 . یک بار از عراق قصد سفر حج داشتم. رفتم خدمت ایشان. آقای محتشمی درب در اتاق ایستاده بود. پرسید: مکه می روی. گفتم: آری. گفت: این ساک را ببر و به فلانی بده. من قبول نکردم. ایشان گفت: چطور شما اسم خودتان را انقلابی می گذارید و کاری نمی کنید. گفتم: من اسمم را انقلابی نمی گذارم و این کار را نمی کنم. اکنون هم برویم نزد آقای خمینی. رفتیم خدمت آقا. مطلب را گفتم که ایشان یک ساک که من نمی دانم داخلش چیست می خواهد به من بدهد ببرم. ایشان به وی گفتند اصرار نکن و به من هم فرمودند هرطور صلاح می دانید عمل کنید. این همان ساکی بود که به حجت الاسلام ناصری دادند برد و چهار سال آنجا در سعودی در زندان ماند.

 

6 . در یکی از این سفرها که قصد آمدن ایران داشتم. آقای دعایی که در مدرسه سید بود و وضع مالی بسیار بدی هم داشت. موقعی که خواستم به ایران بیایم یک مفاتیح به من داد و گفت یک خانمی در شمیران این مفاتیح را جا گذاشته ببر به او بده. آن لحظه شک نکردم. وسط راه با آقای مومن بودم. داستان را به ایشان گفتم. و توضیح دادم که این مفاتیح نیست، چیز دیگری است. ایشان شروع کرد به من دلداری بدهد. برادرم هم بود. ما به گمرک رسیدیم. همه اثاث را زمین گذاشتند و چون کتاب زیاد داشتیم، مأمور گمرک گفتند باید به کرمانشاه بروید، کسی از سازمان امنیت بیاید که این کتابها را تشخیص دهد. همه کتابهای را روی میز چیدند. کتابهای همه را رد کردند. از من ماند. روی کتابهای من همان مفاتیح بود. مأمور خواست این کتاب را ببیند یک نفر وارد گمرک شد که وضع به هم خورد و رفتند با او دست دادن و پذیرایی. از آن طرف ماشین هم در حال حرکت بود. یک حمال، دسته کتابهای من را جلوی مأمور گذاشت که آقا ماشین منتظر است اینها را ببینید مردم بروند. او کنار زد و گفت: اینها را دیدم. دوباره حمال تکرار کرد و تأکید کرد که اینها را ندیدید. او دوباره کنار زد و گفت اینها را دیدم. حتی برای بار سوم، آن مرد تکرار کرد. این بار این مأمور سازمان امنیت عصبانی شد و با دست به کتابها زد که همه پرت شد و گفت چند بار به تو بگویم، اینها دیدم. من هم یک چادر شب پهن کردم و به سرعت همه را جمع کرده داخل آن ریختم. ماشین راه افتاد و دو سه ساعت به اذان صبح رسیدیم تهران. من که ترسیده بودم یک ماشین دربست گرفتم و با دوستان رفتیم قم. مستقیم رفتم خانه. اثاث را آورده مفاتیح را بیرون آوردم و با چاقو جلد مفاتیح را پاره کردم. دو طرف آن کتابچه بود. یک طرف جزوه ای شصت صفحه ای بود به خط تیمور بختیار با عنوان روش انقلاب ایران. یک طرف دیگرش هم صفحات متعددی بود که بچه های انقلابی نجف در باره ایران نوشته بودند. اگر این مفاتیح به دست کسی می افتاد پیدا بود که من به چه دردسر بزرگی می افتادم.#

کتاب را بستم. آقای دعایی گفته بود که کتاب را به محمد منتظری بدهم تا مثلا به آن زن برساند. همان اذان صبح کتاب را به مادرم دادم که ببر و به ایشان بسپر که برد. بعدها این داستان را به آقای خمینی گفتم و ایشان از کاری که آقای دعایی کرده بود، خیلی ناراحت شد.

 

7 . آقای خمینی در نجف بود. شبها بعد از نماز مغرب و عشا در بیرونی می نشستند. وقت جلوس که تمام می شد سر ساعت بر می خواستند و عازم حرم می شدند. تنها آقای فرقانی با ایشان می رفت که کارش گرفتن یک جایی برای امام در حرم بود. یک شب من آنجا بودم. همان وقت که امام برخاست من هم بلند شدم بروم مدرسه. مسیر یکی بود. اواسط راه متوجه شد که کسی پشت سر ایشان می آید. برگشتند. مرا دیدند و فرمودند: کاری با من دارید. گفتم: نه من به حجره می روم. فرمودند: یا شما برو آن طرف خیابان من این طرف یا به عکس. عرض کردم: من به شما کاری ندارم. مسیر ما یکی است. ایشان فرمودند: من نمی خواهم کسی دنبال من بیاید. من می روم آن طرف خیابان. من عرض کردم: نه آقا من می روم و رفتم و ایشان مسیرش را ادامه داد.

 

8 . امام ایام زیارتی می آمدند کربلا که منزلی هم در اختیارشان گذاشته بودند. یک شب من آنجا رفتم، ایشان را ببینم. کسی منزل نبود جز ایشان. وقتی وارد شدم آقا موسی اصفهانی کنار ایشان نشسته بود. آقا موسی صحبت می کرد و متکلم وحده بود و امام ساکت بود و حتی یک کلام با ایشان حرف نزد. من دیدم طول کشید برخاستم بروم. ایشان با دست و زبان اشاره کردند که بنشینید. من نشستم. قریب به یک ساعت آقا موسی حرف می زد و امام هم یک کلام جواب ایشان را نداد. صحبت موسی که تمام شد رفت. من تنها ماندم. بعد که ایشان رفت، خواستم خداحافظی کنم. گفتند: بروید، کاری ندارم بروید. گفتم: پس چرا فرمودید بنشینم. ایشان فرمودند: چون آقا موسی بود، نمی خواستم تنها باشم.

 

9 . هر وقت نجف بودم، به درس امام می رفتم. مستشکل در درس ایشان زیاد بود. اما معمولا وقتی حاج آقا مصطفی اشکال می کرد، ایشان با دقت گوش می داد و جواب می داد. برخی دیگر که اشکال می کردند امام با دست اشاره می کردند که نه نه. مثل این که حالا زود است. یکبار دکتر صادقی اشکال کرد. امام جواب نداد.



خرید و دانلود مقاله درباره بیست و پنج خاطره از امام خمینی


دانلود مقاله درباره ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی (ره) 15 ص (علوم انسانی)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی (ره)

امام رحمه الله در ابتدای بحث ولایت فقیه خود، با اشاره به اینکه «ولایت فقیه‏» از موضوعهایی است که تصور آن موجب تصدیق می‏شود و احتیاجی به دلیل و برهان ندارد، اوضاع سیاسی - اجتماعی آن روز مسلمانان و حوزه‏های علمیه را مطرح می‏کنند که موجب شده بر «ولایت فقیه‏» علی رغم بدیهی بودن، برهان اقامه می‏کنیم. (1)

توضیح این امر خیلی ساده است و امام رحمه الله در شرایطی می‏خواست این بحث را مطرح کند که چهارده قرن از تشکیل واقعی حکومت اسلامی به طور عینی و عملی می‏گذشت و با توجه به تحولات عظیم عصر جدید و تبلیغات منفی مخالفان اسلام، حکومت اسلامی امری مبهم و نامفهوم بود. (2)

بر همین اساس، امام رحمه الله به تبلیغات منفی استعمارگران و ناآگاهی افراد جامعه می‏نویسد:

استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام، حکومتی ندارد! تشکیلات حکومتی ندارد! بر فرض که احکامی داشته باشد مجری ندارد و خلاصه، اسلام فقط قانونگذار است. (3)

1.اثبات حاکمیت فقها; در چنین شرایطی، امام رحمه الله تمام تلاش خود را به کار برد تا ولایت و حاکمیت را برای فقها اثبات کند و این کار را با زبانی ساده و در عین حال مستند به آیات قرآنی، اخبار و احادیث و با دلایل عقلی انجام داد.امام با اشاره به رویه و سنت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تعیین جانشین برای خود، استدلال کرد که این امر برای اجرای احکام خدا بوده و در شرایط غیبت، اجرای احکام به عهده فقها و علماست.به عبارت دیگر، امام رحمه الله سعی داشت‏با اثبات مجریه در اسلام (علاوه بر تشریع قانون)، اعمال حاکمیت و قبضه قدرت حکومتی توسط فقها را اثبات کند.بر همین اساس می‏نویسد:

ما معتقد به ولایت هستیم و معتقدیم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است.آیا تعیین خلیفه برای بیان احکام است؟ بیان احکام، خلیفه نمی‏خواهد، خود آن حضرت بیان احکام می‏کرد.همه احکام را در کتابی می‏نوشتند و دست مردم می‏دادند تا عمل کنند، اینکه عقلا لازم است‏خلیفه تعیین کند برای حکومت است.ما خلیفه می‏خواهیم تا اجرای قوانین کند.قانون مجری لازم دارد.در همه کشورهای دنیا این طور است که جعل‏قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تامین نمی‏کند، پس از تشریع قانون باید قوه مجریه‏ای به وجود آید.در یک تشریع یا در یک حکومت اگر قوه مجریه نباشد نقص وارد است.به همین جهت، اسلام همان طور که جعل قوانین کرده، قوه مجریه هم قرار داده است.ولی امر متصدی قوه مجریه قوانین هم هست.اگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خلیفه تعیین نکند...رسالت‏خویش را به پایان نرسانده است.ضرورت اجرای احکام و ضرورت قوه مجریه و اهمیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام عادلانه‏ای که مایه خوشبختی بشر است‏سبب شده که تعیین جانشین مرادف اتمام رسالت‏باشد.در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این طور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند، بلکه آن را اجرا می‏کردند.رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مجری قانون بود...خلیفه قانونگذار نیست.خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورده اجرا کند.اینجاست که تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا و اداره لازم می‏آید.اعتقاد به ضرورت تشکیل و برقراری دستگاه اجرا و اداره، جزئی از ولایت است، چنانکه مبارزه و کوشش برای آن از اعتقاد به ولایت است. (4)

بدین ترتیب، امام رحمه الله برای اولین بار در طول تاریخ شیعه، از اعمال حاکمیت و کسب قدرت اجرایی توسط فقها سخن به میان آورد و اعلام نمود: «باید کوشش کنیم که دستگاه اجرای احکام و اداره امور برقرار شود» و علما و فقهای اسلامی وظیفه دارند حکومت اسلامی تاسیس کنند. (5)

با اینکه کشور ما اسلامی بوده و قرنها قانون و مقررات اسلامی بر آن حاکم بوده، ولی هیچ‏گاه مجری این احکام (در قالب یک حکومت) علما و فقها نبوده اند و عملا قوه مجریه به دست‏سلاطین و حکام بوده است، حتی در دوره مشروطه هم با اینکه انقلابی رخ داد و قانون اساسی تنظیم شد و در متمم آن هیاتی از مجتهدان طراز اول را برای نظارت بر اسلامی بودن قوانین تعیین کردند، ولی هیچ کس کمترین اشاره‏ای به راس اجرایی کشور نکرد.

اینکه امام اعلام می‏کرد: «مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست.برای اینکه قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائیه و مجریه احتیاج دارد»، (6) یکی از تحولات عمده فکری - فرهنگی مورد نظر ماست; چه قبل از آن هیچ گاه علما و فقها به منظور کسب مستقیم قدرت در جامعه وارد مبارزه سیاسی - اجتماعی نشده بودند و سعی می‏کردندبا اعمال نفوذ و نظارت بر دولت، به اجرای احکام اسلامی توسط حکام اکتفا کنند.

امام رحمه الله با این استدلال عقلی نتیجه گرفتند که: «خداوند در کنار فرستادن یک مجموعه قانون - یعنی احکام شرع - یک حکومت [و] دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است‏» (7) و بر همین اساس، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خودش در راس



خرید و دانلود دانلود مقاله درباره ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی (ره)  15 ص (علوم انسانی)