لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
پنج توانمندی لازم در گستره کار رهبری:این روزها اداره کردن سازمان هایی که هم مسوول باشند و هم سودآور، کاری است دشوار. ما در دورانی زندگی می کنیم که سرشار از پیچیدگی و آشفتگی و آکنده از پیــشرفت های جهش آسـای فـن آوری و سرشار از رقابت بین الملـلی است. نیروی کار روز به روز متنوع تر می شود و دید ما نسبت به کار، دائـماُ دست خوش تغییر و دگرگـونی می شود. مشتریان توقع دارند کالاها و خدماتی که به آن ها عرضه می شـوند، بهتر، ارزان تر و سریع تر باشد. پس از برآوردن این توقعات، باز تغییری دیگر از گوشه ای دیگر سر بر می کشد و توجه همه را به خود جلب می کند. همه مـا در عرصه اقتـصــادی جـدیـدی که ” دانایی “ نام دارد، فعالیت می کنیم. در این عرصه، انسان ها سرمایه معنوی محسوب می شوند و پیشرفت امور منوط به آن ها است و تاوان سوء تدبیر بسیار سنگین و گزاف است. در این عرصه، سازمان هایی موفق می شوند که رهبران آن ها بتوانند این سرمایه معنوی را بسیج کرده و گره از شایستـگی، آفرینندگی و تعـهد آن ها باز کنند . مرکز مدیریت خلاق، در طی بیست سال کار با هزاران مدیر از سـازمان های گوناگون، چند قابلیـت و ظرفیـت را که با رهبــری ثمربـخـش مرتبط است، مشخص کرده است. یکی از قدیمی ترین آن ها، داشتن مهارت فنی در اعلا درجه است یعنی دانش اداره کسب و کار. اما میزان مـاندگاری این قابلیت ها منـوط به میـزان توانــایی کار بـا دیگران و غریزی بودن آن قابلیت هاست. به عبارت دیگر، قابلیت باید ناشی از درک شخصی باشد. این قـابلیت ها، کمتر قابل کمی شـدن هستنـد، قابلیت هایی که مثل چشـمه، زاینـده اند و بارها و بارها بروز می کـنند و عامل اصـلی موفقیـت در رهبری فرهنگ های مختلف به شمار می روند. این قابلیت ها پنج خصیصه برجسته دارند : 1- خودآگاهی پیشرفته شناخت تمامی توانایی ها و ناتوانایی های افراد و نحوه نفوذ آن ها در دیگران و نحوه پذیرفته شدن آن ها از سوی دیگران، کاری اسـت واجب. اثر این کار مثل قرار دادن چند آینه در برابر فرد است تا هر طور که دیگران او را می بینند، خود را ببیند. آگاهی سبب می شود تا رهبر، رفتارهایی را که مانع اثربخشی می شود، تغییر دهد و رفتارهایی را که موجب بهبود اثربخشی می شود، تقویت کند و برای رشد شخصی خود برنامه ای تهیه کند که بتواند چند ماه یا چند سال دنبال شود. شرط نخست رهبری ثمربخش سازمان ها در دوران تحول و دگرگونی این است که رهبران ارشد ابتدا خود را متحول کنند. . 2- عادت به ترغیب بازخور رهبران با تشویق دیگران، رؤسا، همکاران و زیردستان، به دادن بازخورهای صحیح و سازنده، خودآگاهی را توسعه می دهند. خودآگاهی می تواند پایه تحول و عمل شخص باشد. این نوع بازخور معمولا، و نه همیشه، از طریق ابزارهایی که برای مقاصد خاص و با دقت ساخته می شوند، به دست می آید. دادن و گرفتن بازخور، مهارتی است دشوار، به خصوص اگر بخواهیم به طور مفید از آن اسـتفاده کنـیم. اما همان قدر که این کار دشـــوار است، ابــزاری است قوی برای کمک به کسانی که می خواهند ظرفیت و توان رهبری را در خود تقویت کنند. زیرا گرفتن بازخور صحیح سبب می شود که فرد به نقاط ضعف و قوت خود، که چه بسا از وجود آن ها ناآگاه است، پی ببرد. این توانایی ها و ناتوانی ها بر بهره وری سازمان های تابعه، اثر خوب یا بد بر جا می گذارند. بازخور نباید محدود و منحصر به روابط دو جانبه شود، بلکه می تواند به عنوان ابزاری با ارزش، رفتار گروهی و کار دسته جمعی را بهبود بخشد. رهبرانی که در استفاده وسیع از این ابزار، ماهر باشند، می توانند به افراد و گروه ها کمک کنند تا آن ها ظرفیت ها و توانایی های ناشـناخته خود را بشناسنـد و آنــچه از نظــر ایشـان دست یافتنی نیسـت، ملمـوس و دست یافتنی کنـنـد. این گونـه رهبــران بین وضــع موجود و وضع مطـلوب پل می زننــد. این هنـــر بسیــار نـــادر و کمـیاب است اما داشتـن آن، نشــانه رهبـران و سازمان های موفق آینده است. 3- عطش یادگیری استقبال از دانش جدید و اشتیاق به تغییر رفتارها و دیدگاه ها بسـیار اهمیت دارد. پژوهش های ما نـشان می دهد که بهترین آموزگار، تجربیات حین کار است. مسئله مهم، یادگیری روش استفاده همیشگی از این تجارب و تغـییر رفتارها به اقتضای آن تجارب است. محیط هایی که از نظر یادگیری غنی هستند، فـضـایی امـن به وجـود می آورنــد که فـرد در آن احسـاس نشـــاط می کند و می تواند ایـده های جدید و رفتارهای جدید را در آن فضا بیازماید و می تـواند با عینـکی جدید به امور نگاه کند، یا با همان عینک سابق، اما با دیدی متـفاوت به آن ها بنگرد. این چشم اندازهای جدید باعث می شود که رهبر از دل اوضـاع آشـفته و درهم، معانـی و مفاهیم روشـنی را کشف کند. در این حالت و به خـصوص اگر این یافتـه ها با دیگران در میان گذاشته شود، رهبری به مفهومی توانمند تبدیل می شود. 4- تلفیق کار و زندگی رهبری و زنـدگانی با هم رابـطه نزدیک دارند، به همین علت، رهبران لایق باید از خود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
مدیریت شبکه در پنج لایه
ترجمه: علیرضا تقی زاده
ماهنامه شبکه - دی ۱۳۸۳ شماره 50
اشاره :
شبکههای ارتباطی، در آغاز از ابعاد کوچک و فناوریهای محدودی برخوردار بودند و در نتیجه کار نگهداری آنها آسان بود. ولی با رشد ناگهانی شبکهها در دهه 80 میلادی، نظارت بر عملکرد و برنامهریزی توسعه آنها، کاری دشوار و به شدت پرهزینه گردید. در چنین شرایطی نیاز به مکانیسمهایی که به خودکارسازی عملیات و سادهسازی وظایف اپراتورهای انسانی کمک کنند، به شدت احساس میشد و این سرآغاز توسعه سیستمهای مدیریت شبکه بود. ممکن است تعابیر متعددی از مدیریت شبکه وجود داشته باشد، ولی میتوان به طور خلاصه آن را چنین تعریف کرد: مجموعهای از عناصر سختافزاری و نرمافزاری که به عوامل انسانی امکان نظارت بر عملکرد و حفظ کارآیی شبکه را به شکلی مقرون به صرفه میدهند.
با وجود تنوع سیستمهای مدیریت شبکه یا Network Management System) NMS)، ساختار آنها کمابیش شباهتهایی به یکدیگر دارد. در تمامی این سیستمها عناصر مدیریتشونده شامل کامپیوترها و سایر تجهیزات شبکه، به صورت دورهای و یا در صورت مشاهده شرایط خاص (مانند خرابی یک بخش) به صورت آنی، پیامی حاوی اطلاعات لازم در مورد رویداد پیشآمده و وضعیت فعلی خودشان، برای سیستم مدیریت کننده ارسال میکنند. این سیستم نیز با توجه به نوع پیام دریافت شده، عملیاتی همچون تولید آلارم، ثبت رویداد، توقف عملیات و یا سعی در برطرفسازی مشکل را به انجام میرساند.
البته مکانیسم مدیریتکننده نیز میتواند خود راساً اقدام به بررسی وضعیت عناصر مدیریتشونده در شبکه نماید. همانطور که در شکل 1 نشان داده شده است، عناصر مدیریت شونده باید حاوی موجودیتی موسوم به کارگزار مدیریت (Agent) باشند که مسئولیت جمعآوری اطلاعات لازم و ارسال آنها را به سیستم مدیریت شبکه بر عهده دارد. در پارهای مواقع این موجودیت نقش واسطی (proxy) را بین سیستم مدیریت شبکه و تعدادی از عناصر دیگر بر عهده دارد. استفاده از واسطهها به کاهش تعداد پیامهای اضافی در سطح شبکه کمک مینماید.
سیستم مدیریت کننده، نرمافزاری متشکل از ماجولهای مدیریتی میباشد که وظایف و توابع گوناگونی را برعهده دارد. ساختار درونی این سیستم میتواند به دلخواه طرح شود ولی ارتباط آن با عناصر کارگزار حتماً باید با استفاده از یک پروتکل استاندارد مانندSNMP یا CMIP انجام پذیرد.
SNMP پروتکل اصلی جهت تبادل اطلاعات مدیریتی بین عناصر شبکه و سیستم مدیریت میباشد که استاندارد بودن آن، امکان کار تجهیزات سازندگان گوناگون با یکدیگر و با نرمافزارهای مدیریت شبکه سایر سازندگان را فراهم مینماید. جدیدیترین نسخه پروتکلSNMP، نسخه 4 میباشد ولی نسخههای اصلی و پرکاربرد آن SNMPv1 و SNMPv2 میباشند که نسخه اخیر دارای ایمنی بیشتری در برابر نفوذهای غیر مجاز به ساختار مدیریتی شبکه میباشد.
شکل2- توابع پنجگانه مدیریت شبکه
توابع اصلی سیستم مدیریت شبکه
سازمان بینالمللی استانداردها موسوم به ISO مدلی را برای سیستمهای مدیریت شبکه پیشنهاد نموده که به استانداردی جهت شناخت و مقایسه قابلیتهای آنها تبدیل گردیده است. این مدل توابع سیستم مدیریت شبکه را در پنج حوزه قرار میدهد (شکل 2) که به طور خلاصه با حروف اول آنها یعنی FCAPS شناخته میشوند:
1- مدیریت خطا (Fault Management)
2- مدیریت پیکربندی (Configuration Management)
3- مدیریت حسابرسی (Accounting Management)
4- مدیریت کارآیی (Performance Management)
5- مدیریت امنیت (Security Management)
البته بسیاری از سیستمهای موجود، در عمل تنها بخشی از توابع پنجگانه فوق را اجرا میکنند و همواره نمیتوان تناظر یک به یک بین قابلیتهای کاربردی یک سیستم مدیریت شبکه و توابع فوق مشاهده نمود. در ادامه اشارهای مختصر به توابع هر گروه خواهیم داشت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
پنج توانمندی لازم در گستره کار رهبری:این روزها اداره کردن سازمان هایی که هم مسوول باشند و هم سودآور، کاری است دشوار. ما در دورانی زندگی می کنیم که سرشار از پیچیدگی و آشفتگی و آکنده از پیــشرفت های جهش آسـای فـن آوری و سرشار از رقابت بین الملـلی است. نیروی کار روز به روز متنوع تر می شود و دید ما نسبت به کار، دائـماُ دست خوش تغییر و دگرگـونی می شود. مشتریان توقع دارند کالاها و خدماتی که به آن ها عرضه می شـوند، بهتر، ارزان تر و سریع تر باشد. پس از برآوردن این توقعات، باز تغییری دیگر از گوشه ای دیگر سر بر می کشد و توجه همه را به خود جلب می کند. همه مـا در عرصه اقتـصــادی جـدیـدی که ” دانایی “ نام دارد، فعالیت می کنیم. در این عرصه، انسان ها سرمایه معنوی محسوب می شوند و پیشرفت امور منوط به آن ها است و تاوان سوء تدبیر بسیار سنگین و گزاف است. در این عرصه، سازمان هایی موفق می شوند که رهبران آن ها بتوانند این سرمایه معنوی را بسیج کرده و گره از شایستـگی، آفرینندگی و تعـهد آن ها باز کنند . مرکز مدیریت خلاق، در طی بیست سال کار با هزاران مدیر از سـازمان های گوناگون، چند قابلیـت و ظرفیـت را که با رهبــری ثمربـخـش مرتبط است، مشخص کرده است. یکی از قدیمی ترین آن ها، داشتن مهارت فنی در اعلا درجه است یعنی دانش اداره کسب و کار. اما میزان مـاندگاری این قابلیت ها منـوط به میـزان توانــایی کار بـا دیگران و غریزی بودن آن قابلیت هاست. به عبارت دیگر، قابلیت باید ناشی از درک شخصی باشد. این قـابلیت ها، کمتر قابل کمی شـدن هستنـد، قابلیت هایی که مثل چشـمه، زاینـده اند و بارها و بارها بروز می کـنند و عامل اصـلی موفقیـت در رهبری فرهنگ های مختلف به شمار می روند. این قابلیت ها پنج خصیصه برجسته دارند : 1- خودآگاهی پیشرفته شناخت تمامی توانایی ها و ناتوانایی های افراد و نحوه نفوذ آن ها در دیگران و نحوه پذیرفته شدن آن ها از سوی دیگران، کاری اسـت واجب. اثر این کار مثل قرار دادن چند آینه در برابر فرد است تا هر طور که دیگران او را می بینند، خود را ببیند. آگاهی سبب می شود تا رهبر، رفتارهایی را که مانع اثربخشی می شود، تغییر دهد و رفتارهایی را که موجب بهبود اثربخشی می شود، تقویت کند و برای رشد شخصی خود برنامه ای تهیه کند که بتواند چند ماه یا چند سال دنبال شود. شرط نخست رهبری ثمربخش سازمان ها در دوران تحول و دگرگونی این است که رهبران ارشد ابتدا خود را متحول کنند. . 2- عادت به ترغیب بازخور رهبران با تشویق دیگران، رؤسا، همکاران و زیردستان، به دادن بازخورهای صحیح و سازنده، خودآگاهی را توسعه می دهند. خودآگاهی می تواند پایه تحول و عمل شخص باشد. این نوع بازخور معمولا، و نه همیشه، از طریق ابزارهایی که برای مقاصد خاص و با دقت ساخته می شوند، به دست می آید. دادن و گرفتن بازخور، مهارتی است دشوار، به خصوص اگر بخواهیم به طور مفید از آن اسـتفاده کنـیم. اما همان قدر که این کار دشـــوار است، ابــزاری است قوی برای کمک به کسانی که می خواهند ظرفیت و توان رهبری را در خود تقویت کنند. زیرا گرفتن بازخور صحیح سبب می شود که فرد به نقاط ضعف و قوت خود، که چه بسا از وجود آن ها ناآگاه است، پی ببرد. این توانایی ها و ناتوانی ها بر بهره وری سازمان های تابعه، اثر خوب یا بد بر جا می گذارند. بازخور نباید محدود و منحصر به روابط دو جانبه شود، بلکه می تواند به عنوان ابزاری با ارزش، رفتار گروهی و کار دسته جمعی را بهبود بخشد. رهبرانی که در استفاده وسیع از این ابزار، ماهر باشند، می توانند به افراد و گروه ها کمک کنند تا آن ها ظرفیت ها و توانایی های ناشـناخته خود را بشناسنـد و آنــچه از نظــر ایشـان دست یافتنی نیسـت، ملمـوس و دست یافتنی کنـنـد. این گونـه رهبــران بین وضــع موجود و وضع مطـلوب پل می زننــد. این هنـــر بسیــار نـــادر و کمـیاب است اما داشتـن آن، نشــانه رهبـران و سازمان های موفق آینده است. 3- عطش یادگیری استقبال از دانش جدید و اشتیاق به تغییر رفتارها و دیدگاه ها بسـیار اهمیت دارد. پژوهش های ما نـشان می دهد که بهترین آموزگار، تجربیات حین کار است. مسئله مهم، یادگیری روش استفاده همیشگی از این تجارب و تغـییر رفتارها به اقتضای آن تجارب است. محیط هایی که از نظر یادگیری غنی هستند، فـضـایی امـن به وجـود می آورنــد که فـرد در آن احسـاس نشـــاط می کند و می تواند ایـده های جدید و رفتارهای جدید را در آن فضا بیازماید و می تـواند با عینـکی جدید به امور نگاه کند، یا با همان عینک سابق، اما با دیدی متـفاوت به آن ها بنگرد. این چشم اندازهای جدید باعث می شود که رهبر از دل اوضـاع آشـفته و درهم، معانـی و مفاهیم روشـنی را کشف کند. در این حالت و به خـصوص اگر این یافتـه ها با دیگران در میان گذاشته شود، رهبری به مفهومی توانمند تبدیل می شود. 4- تلفیق کار و زندگی رهبری و زنـدگانی با هم رابـطه نزدیک دارند، به همین علت، رهبران لایق باید از خود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
مدیریت شبکه در پنج لایه
اشاره :
شبکههای ارتباطی، در آغاز از ابعاد کوچک و فناوریهای محدودی برخوردار بودند و در نتیجه کار نگهداری آنها آسان بود. ولی با رشد ناگهانی شبکهها در دهه 80 میلادی، نظارت بر عملکرد و برنامهریزی توسعه آنها، کاری دشوار و به شدت پرهزینه گردید. در چنین شرایطی نیاز به مکانیسمهایی که به خودکارسازی عملیات و سادهسازی وظایف اپراتورهای انسانی کمک کنند، به شدت احساس میشد و این سرآغاز توسعه سیستمهای مدیریت شبکه بود. ممکن است تعابیر متعددی از مدیریت شبکه وجود داشته باشد، ولی میتوان به طور خلاصه آن را چنین تعریف کرد: مجموعهای از عناصر سختافزاری و نرمافزاری که به عوامل انسانی امکان نظارت بر عملکرد و حفظ کارآیی شبکه را به شکلی مقرون به صرفه میدهند.
با وجود تنوع سیستمهای مدیریت شبکه یا Network Management System) NMS)، ساختار آنها کمابیش شباهتهایی به یکدیگر دارد. در تمامی این سیستمها عناصر مدیریتشونده شامل کامپیوترها و سایر تجهیزات شبکه، به صورت دورهای و یا در صورت مشاهده شرایط خاص (مانند خرابی یک بخش) به صورت آنی، پیامی حاوی اطلاعات لازم در مورد رویداد پیشآمده و وضعیت فعلی خودشان، برای سیستم مدیریت کننده ارسال میکنند. این سیستم نیز با توجه به نوع پیام دریافت شده، عملیاتی همچون تولید آلارم، ثبت رویداد، توقف عملیات و یا سعی در برطرفسازی مشکل را به انجام میرساند.
البته مکانیسم مدیریتکننده نیز میتواند خود راساً اقدام به بررسی وضعیت عناصر مدیریتشونده در شبکه نماید. همانطور که در شکل 1 نشان داده شده است، عناصر مدیریت شونده باید حاوی موجودیتی موسوم به کارگزار مدیریت (Agent) باشند که مسئولیت جمعآوری اطلاعات لازم و ارسال آنها را به سیستم مدیریت شبکه بر عهده دارد. در پارهای مواقع این موجودیت نقش واسطی (proxy) را بین سیستم مدیریت شبکه و تعدادی از عناصر دیگر بر عهده دارد. استفاده از واسطهها به کاهش تعداد پیامهای اضافی در سطح شبکه کمک مینماید.
سیستم مدیریت کننده، نرمافزاری متشکل از ماجولهای مدیریتی میباشد که وظایف و توابع گوناگونی را برعهده دارد. ساختار درونی این سیستم میتواند به دلخواه طرح شود ولی ارتباط آن با عناصر کارگزار حتماً باید با استفاده از یک پروتکل استاندارد مانندSNMP یا CMIP انجام پذیرد.
SNMP پروتکل اصلی جهت تبادل اطلاعات مدیریتی بین عناصر شبکه و سیستم مدیریت میباشد که استاندارد بودن آن، امکان کار تجهیزات سازندگان گوناگون با یکدیگر و با نرمافزارهای مدیریت شبکه سایر سازندگان را فراهم مینماید. جدیدیترین نسخه پروتکلSNMP، نسخه 4 میباشد ولی نسخههای اصلی و پرکاربرد آن SNMPv1 و SNMPv2 میباشند که نسخه اخیر دارای ایمنی بیشتری در برابر نفوذهای غیر مجاز به ساختار مدیریتی شبکه میباشد.
شکل2- توابع پنجگانه مدیریت شبکه
توابع اصلی سیستم مدیریت شبکه
سازمان بینالمللی استانداردها موسوم به ISO مدلی را برای سیستمهای مدیریت شبکه پیشنهاد نموده که به استانداردی جهت شناخت و مقایسه قابلیتهای آنها تبدیل گردیده است. این مدل توابع سیستم مدیریت شبکه را در پنج حوزه قرار میدهد (شکل 2) که به طور خلاصه با حروف اول آنها یعنی FCAPS شناخته میشوند:
1- مدیریت خطا (Fault Management)
2- مدیریت پیکربندی (Configuration Management)
3- مدیریت حسابرسی (Accounting Management)
4- مدیریت کارآیی (Performance Management)
5- مدیریت امنیت (Security Management)
البته بسیاری از سیستمهای موجود، در عمل تنها بخشی از توابع پنجگانه فوق را اجرا میکنند و همواره نمیتوان تناظر یک به یک بین قابلیتهای کاربردی یک سیستم مدیریت شبکه و توابع فوق مشاهده نمود. در ادامه اشارهای مختصر به توابع هر گروه خواهیم داشت.
مدیریت خطا: تشخیص، ثبت، تولید آلارم و درصورت امکان سعی در رفع خطاهای شبکه بر عهده این بخش میباشد. خطا میتواند اثرات مخربی بر کارکرد شبکه داشتهباشد و به همین دلیل مدیریت خطا مهمترین عنصر در مدیریت شبکه محسوب میگردد و اولین عنصری است که در نرم افزارهای مدیریت شبکه گنجانده میشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
مدیریت شبکه در پنج لایه
اشاره :
شبکههای ارتباطی، در آغاز از ابعاد کوچک و فناوریهای محدودی برخوردار بودند و در نتیجه کار نگهداری آنها آسان بود. ولی با رشد ناگهانی شبکهها در دهه 80 میلادی، نظارت بر عملکرد و برنامهریزی توسعه آنها، کاری دشوار و به شدت پرهزینه گردید. در چنین شرایطی نیاز به مکانیسمهایی که به خودکارسازی عملیات و سادهسازی وظایف اپراتورهای انسانی کمک کنند، به شدت احساس میشد و این سرآغاز توسعه سیستمهای مدیریت شبکه بود. ممکن است تعابیر متعددی از مدیریت شبکه وجود داشته باشد، ولی میتوان به طور خلاصه آن را چنین تعریف کرد: مجموعهای از عناصر سختافزاری و نرمافزاری که به عوامل انسانی امکان نظارت بر عملکرد و حفظ کارآیی شبکه را به شکلی مقرون به صرفه میدهند.
با وجود تنوع سیستمهای مدیریت شبکه یا Network Management System) NMS)، ساختار آنها کمابیش شباهتهایی به یکدیگر دارد. در تمامی این سیستمها عناصر مدیریتشونده شامل کامپیوترها و سایر تجهیزات شبکه، به صورت دورهای و یا در صورت مشاهده شرایط خاص (مانند خرابی یک بخش) به صورت آنی، پیامی حاوی اطلاعات لازم در مورد رویداد پیشآمده و وضعیت فعلی خودشان، برای سیستم مدیریت کننده ارسال میکنند. این سیستم نیز با توجه به نوع پیام دریافت شده، عملیاتی همچون تولید آلارم، ثبت رویداد، توقف عملیات و یا سعی در برطرفسازی مشکل را به انجام میرساند.
البته مکانیسم مدیریتکننده نیز میتواند خود راساً اقدام به بررسی وضعیت عناصر مدیریتشونده در شبکه نماید. همانطور که در شکل 1 نشان داده شده است، عناصر مدیریت شونده باید حاوی موجودیتی موسوم به کارگزار مدیریت (Agent) باشند که مسئولیت جمعآوری اطلاعات لازم و ارسال آنها را به سیستم مدیریت شبکه بر عهده دارد. در پارهای مواقع این موجودیت نقش واسطی (proxy) را بین سیستم مدیریت شبکه و تعدادی از عناصر دیگر بر عهده دارد. استفاده از واسطهها به کاهش تعداد پیامهای اضافی در سطح شبکه کمک مینماید.
سیستم مدیریت کننده، نرمافزاری متشکل از ماجولهای مدیریتی میباشد که وظایف و توابع گوناگونی را برعهده دارد. ساختار درونی این سیستم میتواند به دلخواه طرح شود ولی ارتباط آن با عناصر کارگزار حتماً باید با استفاده از یک پروتکل استاندارد مانندSNMP یا CMIP انجام پذیرد.
SNMP پروتکل اصلی جهت تبادل اطلاعات مدیریتی بین عناصر شبکه و سیستم مدیریت میباشد که استاندارد بودن آن، امکان کار تجهیزات سازندگان گوناگون با یکدیگر و با نرمافزارهای مدیریت شبکه سایر سازندگان را فراهم مینماید. جدیدیترین نسخه پروتکلSNMP، نسخه 4 میباشد ولی نسخههای اصلی و پرکاربرد آن SNMPv1 و SNMPv2 میباشند که نسخه اخیر دارای ایمنی بیشتری در برابر نفوذهای غیر مجاز به ساختار مدیریتی شبکه میباشد.
شکل2- توابع پنجگانه مدیریت شبکه
توابع اصلی سیستم مدیریت شبکه
سازمان بینالمللی استانداردها موسوم به ISO مدلی را برای سیستمهای مدیریت شبکه پیشنهاد نموده که به استانداردی جهت شناخت و مقایسه قابلیتهای آنها تبدیل گردیده است. این مدل توابع سیستم مدیریت شبکه را در پنج حوزه قرار میدهد (شکل 2) که به طور خلاصه با حروف اول آنها یعنی FCAPS شناخته میشوند:
1- مدیریت خطا (Fault Management)
2- مدیریت پیکربندی (Configuration Management)
3- مدیریت حسابرسی (Accounting Management)
4- مدیریت کارآیی (Performance Management)
5- مدیریت امنیت (Security Management)
البته بسیاری از سیستمهای موجود، در عمل تنها بخشی از توابع پنجگانه فوق را اجرا میکنند و همواره نمیتوان تناظر یک به یک بین قابلیتهای کاربردی یک سیستم مدیریت شبکه و توابع فوق مشاهده نمود. در ادامه اشارهای مختصر به توابع هر گروه خواهیم داشت.
مدیریت خطا: تشخیص، ثبت، تولید آلارم و درصورت امکان سعی در رفع خطاهای شبکه بر عهده این بخش میباشد. خطا میتواند اثرات مخربی بر کارکرد شبکه داشتهباشد و به همین دلیل مدیریت خطا مهمترین عنصر در مدیریت شبکه محسوب میگردد و اولین عنصری است که در نرم افزارهای مدیریت شبکه گنجانده میشود.