لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
مقایسه آثار شاعران زن از لحاظ فکر و محتوا با شاعران مرد
(در شعر معاصر)
مقدمه:
ادبیات فارسی حضور زنان را چگونه در خود پذیرفته است؟ زنان چه فعالیت و تأثیری در ادب پارسی داشتهاند؟ و بالاخره تأثیر زنان در پایهگذاری، پیشرفته و تحولات شعر فارسی، این مهمترین جلوة ادبی زبان فارسی، چگونه بوده است؟
با یک دید کلی بعد از ناصرالدین شاه قاجار بروز تحولاتی چشمگیر در موقعیت و عملکرد زنان ایران پدید آمد به صورتی که هماکنون زن ایرانی امتیازات چشمگیری به دست آورده و از اعتبار و موقعیتی بسیار ممتازتر از گذشته برخوردار گردیده است و تقریباً همدوش و همراه مرد ایرانی در مراکز علمی، فرهنگی، هنری، اقتصادی، سیاسی و حتی گاه نظامی حضوری فعال دارد. دخالت زنان و تأثیر آنان در آراستن صحنهها و ایجاد حوادث داستانهای عامیانه در قرون و اعصار مختلف به یک پایه نیست. در روزگاری که زنان در کارهای اجتماعی شرکت میجستند و در زندگی روزمره دخالتی قوی و فعالانه داشتند، طبعاً در داستانها اهمیت بیشتری مییافتند. در هر عصری که زنان به پشت پردة انزوا رانده میشدند و از دخالت در امور اجتماعی باز میمانند، از اهمیت و تأثیر آنها کاسته میشد. زنان در حوزه داستاننویسی حضور چشمگیری نداشتهاند مگر در زمان معاصر بنابراین تأثیر اصلی و بزرگ زنان در ادبیات بیشتر در عرصه شعر بوده است.
در این مقاله با بررسی شعر زنان (پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده) که هر کدام تقریباً به دورهای از تحولات اجتماعی ایران تعلق دارند، به وجوه افتراق و اشتراک آنان با شعر مردان معاصرشان (محمدتقی بهار، سهراب سپهری، علی موسویگرمارودی) پرداخته و از بررسی این مقایسه به سطح فکری شعر شاعران مرد میپردازیم. به عبارتی تفاوت شعر زن با شعر مرد که آیا احساسات خاصی مثلاً احساسات ملیگرایانه، مذهبی، اعتقادی و ... دارد. خوشبین است یا بدبین، تلقی او نسبت به مسائلی از قبیل مرگ، زندگی، عشق، صلح و جنگ ... چگونه است؟ آیا اثر او درونگرا و ذهنی است یا برونگرا و عینی، با بیرون و سطح پدیدهها تماس دارد یا به درون و عمق پرداخته است؟ فردگرا است یا عشقگرا ...
وجه تمایز تصویری و عاطفی شعر زنان با مردان
چه جنبهها و ابعادی شعر زنان را از شعر مردان جدا میسازد و آیا این ابعاد در شعر شاعر زن فارسی در تمام دورهها دیده میشود یا خیر؟ حقیقت مطلب این است که در موضوعات شعری از قبیل وصف، مدح، پند و اندرز شباهتهای زیادی بین شاعران زن با شاعران مرد دیده میشود؛ این شباهت ممکن است به خاطر تقلیدی بودن شعر زنان و یا اصلاً به خاطر ویژگی و خصوصیات خود این موضوعات باشد که تصویر و زبان و لحن و عاطفه مشابهی را میطلبد. در این نوع اشعار شاید بتوان گفت «مهمترین عامل شناخت شعر زنانه از شعر مردانه را باید در نحوة اندیشه و نگرش جستجو کرد» نه «تصاویر و زبان حتی اگر زبان صد در صد مردانه باشد.» غیر از نحوه تفکر، به نظر میرسد تنها حوزهای که میتوان در آن شعر زنانه را از شعر مردانه تشخیص داد حوزة غزل و اشعار عاشقانه است؛ زیرا اینجاست که احساسات و عواطف در حیطه شخصی جلوه میکنند و میتوان جنس گویندة آن را تعیین نمود. چنان به نظر میرسد که زن از بین رشتههای مختلف ادبی فقط در قسمتهای مکاتبه، غزلسرایی و رماننویسی توانسته است به کمال هنرنمایی کند و در قسمت درامنویسی، انتقاد ادبی، مقالهنویسی و سرودن اشعار رزمی و هجایی ابداً نام مهمی از خود باقی نگذاشته است. زیرا همین صور ادبی هستند که احساسات شخصی انسان را نمایان میسازند و قسمت عمده زندگانی زن هم آمیخته به عشق و نتیجه احساسات است.اما آیا عواطف مخصوص زنان در شعر فارسی انعکاس روشنی دارد؟ برای پاسخگویی به این سؤال بهتر است ابتدا به معنای عاطفه نظری بیفکنیم؛ منظور از عاطفه، اندوه یا حالت حماسی یا اعجابی است که شاعر از رویداد حادثهای در خویش احساس میکند و از خواننده یا شنونده میخواهد که با وی در این احساس شرکت داشته باشد. نمیتوان به یقین پذیرفت که امکان آن باشد که هنرمندی حالتی عاطفی را به خواننده خویش منتقل کند؛ بیآنکه خود آن حالت را در جان خویش احساس کرده باشد. به استناد به همین موضوع مطلب را پیمیگیریم و در بخشهای بعدی به اجمال تفاوتهای شعری زن و مرد را بیان خواهیم نمود.
پروین اعتصامی
از آن جا که تاریخچه زندگی پروین در این مقاله نمیگنجد لذا روند اصلی موضوعی را که همان محتوا و بنمایه اشعار او از لحاظ فکری است دنبال میکنیم.
پروین در قطعات خود، مهر مادری و لطافت روح خویش را از زبان طیور، از زبان مادران فقیر، از زبان بیچارگان بیان میکند. گاه مادری دلسوز و غمگسار است و گاه در اسرار زندگی یا ملای روم و عطار و جامی مقامی دارد. او بیشتر نگران وظایف مادری است وقتی از اندیشهها خسته میشود، بیاد لطف خدا میافتد و قطعه لطف حق را مردانه میسراید و خواننده را با حقایق و افکاری بالاتر آشنا میسازد، و در همان حال نیز از وظیفه مادریش دست بر نمیدارد و باز هم مادری است نگران نفس، اهریمن را که روح آریایی با آن وجود دوزخی کینه دارد، همه جا در کمین جان پاک آدمی میداند، تشکیل خانوادة مهربان و سعادت آرام و بیسر و صدا را نتیجه حیات میپندارد.دکتر یوسفی مینویسد: «شعر پروین از لحاظ فکر و معنی بسیار پخته و متین است، گویی اندیشهگری توانا حاصل تأمل و تفکرات خود را درباره انسان و جنبههای گوناگون زندگی و نکات اخلاقی و اجتماعی به قلم آورده بیگمان او در این باب از سرچشمه افکار پیشنیان نیز بهرهمند شده است اما نه آن که سخنش رنگ تقلید و تکرار پذیرفته باشد بلکه در اندیشه و طرز بیان از اصالت برخوردار است.»
پروین زنی مطیع و فرمانبردار و عفیف و پاک و صمیمی است ولی در عین حال سخت دربند دوگانگی خیر و شر، قوی و ضعیف، غنی و فقیر و پادشاه و گداست. تخیلش از طریق زبان اشیاء و حیوانات کار میکند. ولی هرگز به در هم ریختن یادهای مختلف حافظه و از میان برداشتن دیوارهای زمانی و مکانی یادها، توجهی ندارد. شعرش هیجانانگیز، پرشور و حال، اعجابانگیز و تکان دهنده نیست.
یکی از بارزترین ویژگیهای اشعار دیوان او این است که در آنها خبری از مسائل عیاشی و عاشقانه که شعر فارسی سرشار از آن است، نیست، او بیشتر به این مسائل پرداخته که به هم میهنان خود یاد بدهد تا به چه صورت یک زندگی پاک و عاقلانه و سعادتمندی را دنبال کنند. اشعار او بیشتر تعلیمی است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
آب از آسیاب افتادن :
کارها دوباره به مسیر خود افتاد ، فتنه ها خوابید ، سر و صداها ، شور و شر ها پایان پذیرفت .
از اسب افتادیم ولی از اصل نیافتادیم :
اگر دچار فقر و تنگدستی شده ایم ولی نجابت و انسانیت خود را حفظ کرده ایم
به گربه گفتند فضله ات درمان است خاک رویش ریخت :
مضایقه کردن چیز ناقابل ، کسی که جنبه کاری و خاصیتی نداشته باشد .
پا در یک کفش کردن :
سر حرف خود ایستادن ، در کاری اصرار و لجاجت ورزیدن .
تا ابله در جهان است مفلس در نمی ماند :
افراد زیرک از خوش باوری و سادگی اشخاص برای مقاصد خود استفاده می کنند.
جایی که نمک خوری نمکدان نشکن :
اجر حقوق و محبت های دیگران را با نامهربانی ضایع نکن .
چشم و گوش بسته :
از هیچ جا و هیچ چیز با خبر نبودن ، چیزی نیاموخته و بی تجربه .
حرف راست را باید از بچه شنید :
باطن بی غل و غش کودک نظیر بزرکترها نیست هرچه بداند به زبان می آورد .
خدا میان گندم هم خط گذاشته است :
هرکسی در زندگی سهم و قسمت خود را می برد و به آن قانع باشد .
در شهر کوران آدم یک چشم پادشاه است :
در میان یک عده بیسواد آدم کم سواد هم شخص معتبری است .
ذوق زده شدن :
از به دست آوردن چیزی و وقوع امری سخت شاد شدن
رگ دیوانگیش گل کردن :
از شدت خشم به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن .
زاغ سیاه کسی را چوب زدن :
کسی را به طور پنهانی تعقیب کردن ، سر از کار کسی در آوردن .
ژاژ خایی کردن :
بد دهنی و هرزه گویی کردن ، بر علیه کسی بیهوده گویی کردن .
سال به سال ، دریغ از پارسال :
افسوس که آنچه امروز از دست می رود فردا نظیر آن را به دست نخواهیم آورد .
شمشیر را از رو بستن :
دشمنی و عداوت خود را علنی کردن .
صابونش به تن ما خورده :
آزارش به ما هم رسیده ، ما هم از او صدمه دیده ایم .
ضامن بهشت و دوزخش نیستم :
من وظیفه خودم را به خوبی انجام می دهم و کاری به بد و خوب بعدش ندارم .
طوطی واری یاد گرفتن :
از حفظ کردن مطلبی بدون توجه به معنا و مفهوم آن .
ظاهر سازی کردن :
ظاهر و باطن یکی نبودن ، ریاکار بودن .
عروس تعریفی آخرش شلخته ار آب در آمد :
با انهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب در آمد .
غزل خداحافظی خواندن :
آماده شدن برای مفارقت و سفر ، تهیه مقدمات رفتن از منزل
فکر نان کن که خربزه آب است :
در اندیشه کار و پیشه بهتری باش و گرنه از این طریق به مقصود خود نمی رسی .
قصاص قبل از جنایت :
تنبیه کسی که هنوز مرتکب گناهی نشده دور از انصاف است
کارها نیکو شود اما به صبر :
صبر و امیدواری میوه شیرین دارد ، همانند چون صبر کنی زغوره حلوا سازی .
گناه دیگری را پای دیگری نمی نویسند :
گناه و خطای هر کسی را به پای خود او می گذارند نه شخص دیگر ، همانند : برادر را به جای برادر نمی کشند .
لی لی به لالای کسی گذاشتن :
بیش از اندازه به کسی محل گذاشتن ، توجه و احترام بی جهت نسبت به کسی داشتن .
مال است نه جان که آسان بتوان داد :
در مورد کسانی است که پول و مال به جانشان بسته است .
نه آب و نه آبادانی نه گلبانگ مسلمانی :
جایی بی آب و علف و بدون سکنه .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
چکیده ای از زندگی
معلم شهید دکتر علی شریعتی
استاد :
دکتر خستو
تهیه کننده :
رمضان رودکی
زمستان 84
معلم شهید د کتر علی شریعتی
انسان حق طلب و آزاد اندیش و متعهدی که انگار نیم قرن زودتر از موعد مقرر پا بدین سرانهاده بود !
روح والایی که کمتر کسی نائل به درک آن شد .
همانگونه که خود در « هبوط در کویرش » می گوید : مرا کسی نساخت . خدا ساخت. نه آنچنان که کسی می خواست .
که من کسی نداشتم ، کسم خدا بود ، کس بی کسان . او بود که مرا ساخت آنچنان که خودش خواست . نه از من پرسید و نه از آن « منِ دیگرم »
وقتی می خواستند کار دل را در سینه ام ، آغاز کنند . آشنائی دلسوز و دلشناس نداشتم تا برود و بگردد و از خزانة دل های خوب ، بهترین را برگزیند .
آری .......
علی شریعتی با اسامی مستعار علی مزنیانی ، علی علوی ، متفّکر و اندیشمند و ادیبی که اجدادش همه عالمان دین و حکمت بودند .
در آذرماه 1312 از پدری دانشمند و مادری روستایی وابسته به خاندادی نیمه مالک نیمه عالم به دنیا آمد . اهل مزینان سبزوار ،
جدّ بزرگش ، آخوند حکیم ، در فلسفه از اصحاب حاجی ملاهادی اسرار فیلسوف معروف بود و فلسفه را نزد دائیش علامة بهمن آبادی که به خواهش ناصر الدین شاه قاجار در مدرسة سپهسالار حوزة فسلفة قدیم را اداره می کرد فرا گرفته بود و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی - صاحب کفایه و پیشوای معروف انقلاب مشروطیت - حکمت را در سفرعتبات از وی آموخته بود .
وی مبنای فکری ، اخلاقی خویش را در مکتب پدرش گرفته بود .
استاد محمد تقی شریعتی مفسّر و سخنور دانشمند اسلامی ، یکی از رهبران متفکر و روش بین معاصر است که در راه آزادی و بیداری و رهبری فکری نسل جدید و بخصوص شناساندن حقایق درخشان اسلام و مبارزه با خرافات و ارتجاع که با مذهب در آمیخته است در سی سال اخیر کوشش هایی پر ثمر و خستگی ناپذیر داشته با تأسیس « کانون نشر حقایق اسلامی » پس از شهریور سیصد و بیست در ارشاد فکری و ایمانیِ روشنفکران مذهبی و تحصیل کرده های اجتماع ما آثار عمیق به جای نهاده است .
دکتر علی شریعتی تحصیلات خود را در مشهد طی کرده است .
در سال 1331« انجمن اسلامی دانش آموزان و دانشجویان »را تأسیس کرد .
و در مدت هشت سال جلسات هفتگی آن را که سخنرانی و بحث و تحقیق در مسائل فکری و مکاتبِ فلسفی و اجتماعی بود برعهده داشت .
و نمونه ای از آن تحت عنوان « مکتب واسطه یا تاریخ تکامل فلسفه (چاپ خراسان- مشهد 1332 ) به صورت رساله ای جداگانه یا مقالاتی در مطبوعات منتشر گردید.
در سال 1335 « انجمن دبی » یی را پایه گذاشت که در آن نویسندگان و شاعران جوان و نواندیش خراسان شرکت می کردند و در این انجمن بود که شعر و ادب نو نخستین بار در محیط راکد و در برابر تعصب شدید ادبی محیط قامت افراشت و دکتر شریعتی در قبال حملات تند و دشمنانة مدافعان سنت های کهن ادبی با ارائة آثار شعری نو خویش و دفاع فنی و علمی از این بدعت مشروع در مذهب شعر و ادب ، درهای بستة محیط ادبی خراسان را برای ورود نسیم تازه ای که میان «یوش »و «تهران» از سال ها پیش وزیدن گرفته بود گشود .
در سالهای میان 38-1334 ضمن کوشش های فکری و اجتماعی و ادبی ، مقالات علمی و تفسیر های سیاسی در روزنامة خراسان به طور مداوم و احیاناً دیگر مطبوعات می نوشت و کتابهای « تاریخ تکامل فلسفه » ترجمة
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
میرزا محمد علی، متخلص به صائب، از معروفترین شاعران عهد صفویه است. تاریخ تولدش معلوم نیست، و محل تولد او را بعضی در تبریز و بسیاری در اصفهان دانستهاند؛ اما خاندان او مسلماً تبریزی بودهاند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود یا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوی با جمعی از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبریز کوچ کرد و در محله عباس آباد اصفهان ساکن شد. عموی صائب، شمس الدین تبریزی شیرین قلم، مشهور به شمس ثانی، از استادان خط بود. صائب در سال 1034 هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنایت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد (برخی بر این باورند که این لقب را درویشی به او داده است). در سال 1039 هـ.ق که صائب و ظفرخان در رکاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسید که پدر صائب از ایران به اکبرآباد هندوستان آمده است و میخواهد او را با خود به ایران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتی اجازه بازگشت خواست، اما حصول این رخصت تا دو سال طول کشید. در سال 1042 هـ.ق، که حکومت کشمیر به ظفرخان (به نیابت از پدرش) واگذار شد، صائب نیز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ایران شد. پس از بازگشت به ایران، در اصفهان اقامت گزید و فقط گاهی به شهرهایی از قبیل قزوین، اردبیل، تبریز و یزد سفر کرد. صائب در ایران شهرت فراوان یافت و شاه عباس دوم صفوی او را به لقب ملک الشعرایی مفتخر ساخت. وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از 65 تا 71 گفتهاند. آرامگاه او در اصفهان و در محلی است که در زمان حیاتش معروف به تکیه میرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار و سیصد هزار بیت و بالاتر نیز گفتهاند. دیوان او مکرر در ایران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش مینوشت و به ترکی نیز شعر میسرود. پس از قرن پنجم هجری، زبان شعر فارسی به همت شاعران عارفی نظیر، سنایی، نظامی، مولانا، سعدی و حافظ در سبکی ویژه که بعدها سبک عراقی نامیدندش، استحاله شد. پیش از ظهور این بزرگان، شعر فارسی مبتنی بر دریافتهای حسی و بدوی از هستی بود. حماسه و قصیده غالبترین انواع ادبی و در مرحلهای پس از این دو، غزل عرصه بیان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبک خراسانی محسوب میشد. سبک خراسانی بر عناصری چون فخامت زبان و تصاویر شفاف و محسوس همراه با حس عاطفی غلیظ بنیاد گرفته بود. جهان بینی اکثر شاعران این دوره (به استثنای یکی دو تن) بیش از آن که افلاکی و حقیقی باشد، مجازی و دنیوی بود. شعر فارسی با گذر از سبک خراسانی و حضور و ظهور خلاق شاعرانی عارف در آن، زیبایی سرشار و متعالی و ظریفی عظیم و غنی و وجوهی چندگانه پیدا کرد و اندیشه عرفانی غالبترین صبغه درونی آن شد. هر کدام از بزرگان این سبک همچون قلههای تسخیر ناپذیری شدند که با گذشت سالیان دراز، هنوز سایه سنگینشان بر شعر و ادب فارسی گسترده است. در این سبک، برخلاف جهان حسی و ملموس سبک خراسانی، شعر پای در وادی مفاهیم انتزاعی گذاشت. به گونهای که شاعران بزرگ، متفکران بزرگی نیز بودند. در همین دوران بود که غزل فارسی با دستکار بزرگانی چون خافظ و سعدی به اوج حقیقی خویش نزدیک شد. پس از قرن هشتم هجری اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حرکت در حد و حدود و حاشیه آثار گذشتگان گامی فراپیش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهی از شاعران ـ در جستجوی راهی تازه ـ کوشیدند تا شعر خود را از تقلید و تکرار رهایی بخشند. کوششهای این گروه در بیان صمیمانه و صادقانه حس و حال درونی و زبانی سهل و ساده و دور از تکلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد. از شاعران این گروه که در تذکرهها با عنوان شاعران «وقوعی» و یا مکتب وقوع نام برده میشوند، کسانی همچون بابافغانی، وحشی بافقی، اهلی و هلالی از بقیه معروفند. آثار شاعران مکتب وقوع اگر چه در کنار آثار دیگر سبکها اهمیتی درخور پیدا نکرد، اما همچون پل ارتباطی بین سبک عراقی و سبک هندی زمینهای برای پیدایش «طرز نو» بود. مرور این دو بیت از وقوعی تبریزی (از شاعران سبک وقوع) خالی از فایده نیست: زینسان که عشق در دلم امروز خانه ساخت میبایدم به درد دل جاودانه ساخت چون مرغ زخم خورده برون شد ز سینه دل آن بال و پر شکسته کجا آشیانه ساخت؟ از آغاز قرن دهم هجری تا میانه قرن دوازدهم هجری، شعر فارسی رنگ و بویی دیگر به خود گرفت و شاعران معیارهای زیبا شناختی جدیدی را مبنای آفرینش آثار خود کردند و به کسب تجربههایی تازه پرداختند که بعدها این «طرز نو» به سبک هندی معروف شد. از مهمترین علل نامگذاری این شیوه به سبک هندی، مهاجرت بسیاری از این شاعران به سرزمین اسرار آمیز هند بود. محققان دلایل بسیاری بر علت مهاجرت شاعران ایرانی به هند، ذکر کردهاند؛ از جمله استاد گلچین معانی مهمترین این عوامل را در «خروج شاه اسماعیل اول، سختگیریهای شاه تهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعیل دوم، قتل عام شاهزادگان که مروج و مربی شاعران بودند، فتنههای پیاپی ازبکان، ... دعوت شاهان هند از ایشان، همراهی سفیران ایران، رنجش و ناخرسندی... آزردگی از خویشان یا همشهریان، درویشی و قلندری، پیوستن به آشنایان و بستگان خود که در آن سامان مقام و منصبی داشتهاند، سفارت،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
به نام خدا
قاآنی
مقدمه
همچنان که وصال یکی از بهترین شعرای دربار فتحعلی شاه شمرده می شود، در عهد محمد شاه و جانشین او ناصرالدین شاه نیز شاعر قصیده سرای دیگری برخاست که در مدت زندگی کوتاه 47 ساله خود شهرت و آوازه بسیار یافت.
میرزا حبیب الله شیرازی، متخلص به " قاآنی "، روز 29 شعبان از سال 1223 ه. ق.، در شیراز متولد شد. پدرش، میرزا محمد علی گلشن، اصلا از طایفه زنگنه بود که در شیراز بدنیا آمده و همانجا پرورش یافته بود. گلشن نیز شعر می سرود و به قافیه پردازی معروف بود.
قاآنی در هفت سالگی به مکتب رفت و یازده ساله بود که پدرش را از دست داد. و با خانواده خود به فقر و تنگدستی افتاد.
شاعر در ترجمه حالی که از خود نوشته گوید: " از نعیم دنیا جز فرش حصیر و قرص خمیری هیچ نداشتم. احتیاجم بر آن داشت که خود پدر خویش شده راهی پیش گیرم. طریق اسلاف شایسته دیدم. بی تشویق و تحریک احدی به مدرسه بابله، که یکی از مدارس شیراز است، رفته حجره گرفته و به درس و مشق مشغول شدم. از آنجا که طبعی موزون داشتم، به یک دو قصیده فرمانروای فارس را بستودم، مرسوم قلیلی، که قوت لایموت شود، مقرر داشت. به همان قناعت کردم و در تحصیل علوم چنان در آن سن همت را گرم جولان کرده که به سالی دو بر اقران پیشی گرفتم، به نوعی که هر کس می دید شگفتیها می کرد و با آنکه منظرم زشت بود، در نظر همه زیبا شدم".
قاآنی چند سال هم در اصفهان به تحصیل ریاضی و معارف اسلامی گذراند و بعد به شیراز بازگشت و به تدریس عروض و شرح دیوان خاقانی و انوری پرداخت، تا آنکه در سال 1239 ه. ق. شاهزاده حسنعلی میرزا، شجاع السلطنه فرزند فتحعلی شاه، به شیراز آمد و در تربیت وی اقدام کرد و انواع ملاطفت و مهربانی به جای آورد.
در اواخر همان سال شاهزاده حسنعلی میرزا از طرف پدر فرمانفرمای خراسان شد و قاآنی را به همراه برد. شاعر در مشهد تحت حمایت و تربیت آن شاهزاده به تحصیل ریاضی و حساب مشغول شد و بنا به میل و اراده او تخلص خود را، که تا آن زمان « حبیب » بود، به قاآنی( به نام اکتای قاآن فرزند شاهزاده حسنعلی میرزا ) تبدیل کرد.
قاآنی در خراسـان رغبـت بیشتـر به شعـر و شاعری پـیدا کرد و چون گـشایشی در کارش پیدا شده، و بـه گـفـتـه خود « بختش قوی، کیسه اش فربه، خواسته اش زیاد، سیم و زرش از قطمیر به قنطار و دراهم و دینارش از آحاد به الوف » رسیده بود، مبالغ زیادی برای گرد آوردن دواوین استادان قدیم صرف کرد و کتب بسیار از ادبی و غیر ادبی فراهم آورد و به تعلیم و تعلم مشغول شد.
بدین سان شاعر مدتی در خدمت و منادمت حسنعلی میرزا، فرمانفرمای خراسان به سر برد تا آنکه در سال 1242 ه.ق. حکومت کرمان و یزد به شاهزاده مزبور تفویض شد و او با همان لشکر خراسانی، که ملازمش بود، به محل ماموریت خود عزیمت کرد. ظاهرا در این سفر قاآنی نیز همراه وی به یزد و کرمان رفته، ولی ما بدرستی نمی دانیم که کی از آنجا بیرون آمده و در چه سالهایی « رشت و گیلان و مازندارن و آذربایجان را گشته و از هر علمی که رواج داشته تحصیل کرده است ». چنین به نظر می رسد که در سال 1246 ه. ق.، که شجاع السلطنه بی اجازه دولت از کرمان به یزد تاخته؛ و شاهزاده عباس میرزا به فرمان شاه وی را تحت الحفظ به تهران فرستاده است، قاآنی، که حامی و سرپرست خود را از دست داده بود، به این مسافرتها پرداخته و در همین اوقات نیز به دربار فتحعلی شاه معرفی شده و صله و مستمری و عنوان مجتهدالشعرایی یافته است.
هر چه هست در سال 1248 ه. ق. که شاهزاده عباس میرزا، نایب السلطنه، ترکمانان سالور را سرکوب و قلعه سرخس را فتح کرده، قاآنی را دوباره در شهر مشهد می بینیم و در زمستان آن سال که « از شدت مجاعه هر دینداری پی دیناری ترک دین گفتی، توشه حلال و گوشه مناسب حال » داشته است.
قاآنی در سال 1251 ه. ق.، که محمد شاه بر تخت نشست، به تهران آمد و به حلقه شاعران دربار پیوست و از شاه لقب « حسان العجم » یافت و در سال 1253 ه. ق.، که محمد شاه برای فتح غوریان و قندهار حرکت کرد، ملتزم رکاب بود ولی چون موکب شاه به بسطام رسید، بیمار شد و با اجازه شاه به تهران بازگشت و پس از مراجعت شاه از جنگ افغانستان، قصیده مفصلی سرود که در آن از دلیری و پیروزی ایرانیان و حسن سلوک محمد شاه با اسیران افغانی، از کارشکنیهای مستر مکنیل، سفیر انگلیس، و اشغال سواحل جنوبی ایران از طرف کشتیهای جنگی انگلستان و تهدید به اعلان جنگ، سخن رانده بود.
قاآنی در سال 1256 ه. ق. که سی و چهار سال داشت، در تهران همسر اختیار کرد ولی « یارش مارشد » و شاعر او را از نظر انداخت و « همنفسی نو » برگزید؛ اما همسر تازه هم با وی یکدل و مهربان نشد و عاقبت آن دو « حلیله غیر جلیله » آتش در خانه اش زدند و روزگار بر شاعر شوریده و عشرت طلب سیاه کردند.
ظاهرا در سال 1259 ه. ق. بود که به قصد اقامت دایم به شیراز بازگشت و پس از سالهای دراز دوری از وطن، با دوستان دیرین تجدید دیدار کرد و چندی بعد باز به تهران آمد؛ و باز به شیراز رفت و در این مسافرتها همشهریان او ابتدا مقدمش را گرامی داشتند و مخصوصا در زمان حکمرانی صاحب اختیار، سخت در راحت و آسایش بود.
اما رفته رفته جمعی از ادبای شیراز به آزارش پرداختند و صاحب اختیار هم از فارس تغییر ماموریت یافت و جانشین او معتمدالدوله منوچهرخان گرجی که از شعر و ادب بهره ای نداشت، در پرداخت مرسوم او تعلیل ورزید تا جایی که از این زندگانی بی حاصل به تنگ آمده در سال 1262 ه. ق.( سال فوت میرزا شفیع وصال ) با حالی پریشان به تهران آمد و پس از چندی با شاهزاده دانشمند و ادب دوست، علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم آشنا شد و از بخششها و عطایای وی بهره مند گردید و به وسیله او به مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه، معرفی شد و بعد به خود شاه، که تازه جلوس کرده و از زمان ولایتعهدی خود او را می شناخت، راه یافت و شاعر رسمی دربار شد و از آن پس به طور دایم در تهران رحل اقامت افکند و خانواده خود را نیز به تهران آورد و به تربیت فرزندش، میرزا محمد حسن پرداخت.
شاعر در سال 1270 به بیماری مالیخولیا و پریشان گویی مبتلا شد و روز چهارشنبه پنجم شعبان همان سال درگذشت.
دیوان قاآنی به کرات در تهران و تبریز و هندوستان چاپ شده. ابتدا منتخبی از اشعار وی در زمان حیات شاعر در هندوستان طبع و زا آن پس هر چند سال یکبار در نقاط مختلف ایران و هند به صورتی کاملتر چاپ شده و شعرهایی که در گوشه و کنار در دست مردم پراکنده بود، بر آن افزوده شده است. نخستین چاپ مضبوط و صحیح و پاکیزه دیوان قاآنی در سال 1274 ه. ق. چهار سال پس از مرگ وی در تهران به انجام رسید. متصدی چاپ جلال الدوله، یکی از شاهزادگان قاجار بود که خود نیز طبع شعر داشت و غزل را خوب می سرود و « جلال » تخلص می کرد و به گفته خود با قاآنی « آمیزش علمی و ادبی فزونتر از قرابت و پیوند نسبی » داشت. این شاهزاده « پروردگان خیال او را، که چون کواکب بنات پراکنده و پریشان بوده، چون نجم ثریا جمع و به سامان آورده.... و به اندازه دانش خویش تصحیفات کتاب را پیراسته... و لغاتی را که دور از طباع عامه خلق بوده در حاشیه کتاب جهت آسانی ترجمه کرده » و به خط میرزا محمد رضا کلهر، یکی از بزرگترین استادان خط آن زمان، به چاپ رسانده است.