لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 29 صفحه
قسمتی از متن .doc :
گیتAND
قطعات مورد نیاز برای گیت AND
1 عدد آیسی 74HC08
3 عدد LED
1 عدد خازن 0.01 میکرو فاراد
3 عدد مقاومت 1 کیلواهم
برد بورد
سیم تلفنی نقشه مدار مربوط به گیت AND طبق معمول در ابتدا پایه های مربوط به تغذیه آیسی 74HC08 را بر روی برد بورد ببندید.
در این آیسی پایه 7 تغذیه زمین و پایه 14 تغذیه مثبت است.دو پایه 1و 2 این آیسی را با دو مقاومت 1 کیلواهم همانطور که در نقشه مشخص است به زمین متصل کنید. datasheet مربوط به این آیسی را از اینجا دانلود کنید.برای باز کردن فایل دانلود شده می بایست برنامه acrobat reader را در داخل سیستم داشته باشید. دومرتبه از پایه های 1و2 به یک سر کلید کلنگی یک حالته وصل کنید سر دیگر این کلید را به کاتد یا منفی LED متصل نمایید.سر مثبت یا آند LED ها را به طور مستقیم به مثبت ولتاژ وصل نمایید. در این هنگام هر کلیدی را که می بندید LED مربوط به آن روشن می شود.همانطور که می دانید.زمانی خروجی گیت AND یک یا HIGH می شود.که هر دو ورودی آن یک یا HIGH باشد. در حالت عادی یعنی زمانی که کلید باز باشد.،همانطور که در نقشه می بینید.هر دو ورودی گیت با دو مقاومت 1 کیلو اهم زمین شده است.در واقع ورودی صفر را در حالت عادی در هر دو ورودی خواهیم داشت. در هنگام بسته شدن کلید پایه های ورودی از طریق LED به مثبت ولتاژ وصل می شو ند.و در این حالت هر دو ورودی HIGH می شود.
هما نطور که گفته شد.،اگر کلید متصل به پایه های ورودی 1و2 بسته شود.پایه ورودی 1و2 که در واقع دو ورودی یکی از 4 گیت موجود در این آیسی است.HIGH یا یک می شو د وخروجی این گیت از آیسی که پایه 3 است.، با بستن هر دو کلید ورودی HIGH یا 1 می شود. همانطور که در شکل مربوط به شماتیک داخلی آیسی 74hc08 می بینید.این آیسی دارای 4 گیت AND مجزا است.پایه 7 تغذیه زمین و پایه 14 تغذیه مثبت است. هر گیت AND به همراه دو ورودی و خروجی آن به همراه پایه ها در شکل بالا مشخص شده است.
فرمول مربوط به گیت AND
با توجه به فرمول زیر زمانی این گیت منطقی خروجی یک یا HIGH دارد.؛که هر دو ورودی آن یک باشد.در واقع در ضرب منطقی زمانی خروجی یک می شود که هر دو ورودی یک باشند.در غیر اینصورت خروجی صفر یا LOW است.
گیتOR
قطعات مورد نیاز برای گیت OR
1 عدد آیسی 74HC32
3 عدد مقاومت 1 کیلو اهم
3 عددد LED
2 عدد کلید کلنگی یک حالته
برد بورد
سیم تلفنی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 67
RIGHT CLICK AND SELECT RIGHT TO LEFT DOCUMENT
====================================================
کتابخانه دیجیتال بانی تک (http://www.banitak.com/library)تلاش دارد تا با کمک افرادی که تمایل دارند آثار فارسی را که قانون حق نشر شامل آن ها نمی شود به صورت txt در اختیار همگان قرار دهد.در صورتی که تمایل دارید با ما همکاری داشته باشید و کتاب مورد علاقه خود را در کتابخانه قرار دهید می توانید با ما به آدرس library@banitak.com تماس بگیرید.
====================================================
عنوان کتاب : سفرنامه ناصر خسرو
نویسنده : ناصرخسرو قبادیانی
تاریخ نشر : اردیبهشت 83
تایپ : لیلا اکبری
سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی
چنین گوید ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیر پیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم. در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربع مایه که امیر خراسان ابوسلیمان جعفری بیک داود بن مکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می خواند. مرا شعری برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آنجا به جوزجانان شدم و قرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که قولوا الحق و لو علی انفسکم. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم. گفت جوینده یابنده باشد، و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود بر من کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم. اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرح نیابم. روز پنجشنبه ششم جمادی الاخر سنه سبع و ثلثین و اربع مایه نیمه دی ماه پارسیان سال بر چهارصد و ده یزدجردی. سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز بکردم و یاری خواستم از باری تعالی به گذاردن آنچه بر من واجب است و دست باز داشتن از منهیات و ناشایست چنان که حق سبحانه و تعالی فرموده است .
پس از آنجا به شبورغان رفتم. شب به دیه باریاب بودم و از آن جا به راه سنکلان و طالقان به مروالرود شدم. پس به مرو رفتم و از آن شغل که به عهده من بود معاف خواستم و گفتم که مرا عزم سفر قبله است. پس حسابی که بود جواب گفتم و از دنیایی آنچه بود ترک کردم الا اندک ضروری. و بیست و سیم شعبان به عزم نیشابور بیرون آمدم و از مرو به سرخس شدم که سی فرسنگ باشد و از آنجا به نیشابور چهل فرسنگ است. روز شنبه یازدهم شوال در نیشابور شدم. چهارشنبه آخر این ماه کسوف بود و حاکم زمان طغرل بیک محمد بود برادر جعفری بیک. و مدرسه ای فرموده بود به نزدیک بازار سراجان و آن را عمارت می کردند و او به ولایت گیری به اصفهان رفته بود بار اول و دوم ذی القعده از نیشابور بیرون رفتم در صحبت خواجه موفق که خواجه سلطان بود. به راه کوان به قومس رسیدیم و زیارت شیخ بایزید بسطامی بکردم قدس الله روحه. روز آدینه روز هشتم ذی القعده از آنجا مدتی مقام کردم و طلب اهل علم کردم. مردی نشان دادند که او را استاد علی نسائی می گفتند. نزدیک وی شدم. مردی جوان بود سخن به فارسی همی گفت به زبان اهل دیلم و موی گشوده جمعی پیش وی حاضر. گروهی اقلیدس خواندند و گروهی طب وگروهی حساب. در اثنای سخن می گفت که بر استاد ابوعلی سینا رحمه الله علیه چنین خواندم و از وی چنین شنیدم. همانا غرض وی آن بود تا من بدانم که او شاگرد ابوعلی سیناست. چون با ایشان در بحث شدم او گفت من چیزی سپاهانه دانم و هوس دارم که چیزی بخوانم. عجب داشتم و بیرون آمدم گفتم چون چیزی نمی داند چه به دیگری آموزد. و از بلخ تا به ری سه صد و پنجاه فرسنگ حساب کردم. و گویند از ری تا ساوه سی فرسنگ است و از ساوه به همادان سی فرسنگ و از ری به سپاهان پنجاه فرسنگ و به آمل سی فرسنگ. و میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند و گویند بر سر چاهی است که نوشادر از آنجا حاصل می شود. و گویند که کبرین نیز. مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آوردن .
پنجم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه دهم مرداد ماه سنه خمس عشر و اربعمائه از تاریخ فرس به جانب قزوین روانه شدم و به دیه قوهه رسیدم . قحط بود و آنجا یک من نان جو به دو درهم می دادند. از آنجا برفتم، نهم محرم به قزوین رسیدم. باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود و قزوین را شهری نیکو دیدم باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارها خوب الا آنکه آب در وی اندک بود در کاریز به زیر زمین و رییس آن شهر مردی علوی بود و از همه صناع ها که در آن شهر بود کفشگر بیش تر بود .
دوازدهم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از قزوین برفتم به راه بیل و قبان که روستاق قزوین است. و از آنجا به دیهی که خرزویل خوانند. من و برادرم و غلامکی هندو که با ما بود زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت که چه می خواهی بقال منم. گفتم هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر. گفت هیچ چیز ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است. چون از آنجا برفتم نشیبی قوی بود چون سه فرسنگ برفتم دیهی از حساب طارم بود برزالحیر می گفتند. گرمسیر و درختان بسیار از انار و انجیر بود و بیشتر خودروی بود و از آنجا برفتم رودی بود که آن را شاه رود می گفتند. بر کنار دیهی بود که خندان می گفتند و باج می ستاندند از جهت امیر امیران و او از ملوک دیلمیان بود و چون آن رود از این دیه بگذرد به رودی دیگر پیوندد که آن را سپیدرود گویند و چون هر دو رود به هم پیوندند به دره ای فرود رود که مشرق است از کوه گیلان و آن آب به گیلان می گذرد و به دریای آبسکون رود و گویند که هزار و چهارصد رودخانه در دریای آبسکون ریزد و گفتند یکهزار و دویست فرسنگ دور است و در میان دریا جزایر است و مردم بسیار و من این حکایت را از مردم شنیدم. اکنون با سر حکایت و کار خود شوم، از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابانکی است همه سنگلاخ و آن قصه ولایت طارم است و به کنار شهر قلعه ای بلند بنیادش بر سنگ خاره نهاده است سه دیوار در گرد او کشیده و کاریزی به میان قلعه قلعه فرو بریده تا کنار رودخانه که از آنجا آب برآورند و به قلعه برند و هزار مرد از مهتر زادگان ولایت در آن قلعه هستند تا کسی بیراهی و سرکشی نتواند کرد و گفتند آن امیر را قلعه های بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنی تمام باشد چنان که در ولایت او کسی نتواند که از کسی چیزی بستاند و مردمان که در ولایت وی به مسجد آدینه روند همه کفش ها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس آن کسان را نبرد و این امیر نام خود را بر کاغذ چنین نویسد که مرزبان الدیلم خیل جیلان ابوصالح مولی امیرالمومنین و نامش جستان ابراهیم است. در شمیران مردی نیک دیدم از دربند بود نامش ابوالفضل خلیفه بن علی الفلسوف. مردی اهل بود و با ما کرامت ها کرد و کرم ها نمود و با هم بحث ها کردیم و دوستی افتاد میان ما. مرا گفت چه عزم داری. گفتم سفر قبله را نیت کرده ام گفت حاجت من آنست که به وقت مراجعت گذر بر اینجا کنی تا تو را باز ببینم. بیست و ششم محرم از شمیران می رفتم چهاردهم صفر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم و از سعیدآباد گذشتم. بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه به شهر تبریز رسیدم و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود و آن شهر قصبه آذربایجان است شهری آبادان. طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را چنین ذکرمی کردند در خطبه الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور و هسودان بن محمد مولی امیرالمومنین. مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول سنه اربع و ثلثین و اربعمائه و در ایام مسترقه بود پس از نماز خفتن بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند. و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعری نیک می گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست. پیش من آمد دیوان منحیک و دیوان دقیق بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او مشکل بود از من پرسید با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند .
چهاردهم ربیع الاول از تبریز روانه شدیم به راه مرند و با لشکری از آن امیر و هسودان تا خوی بشدیم و از آنجا با رسولی برفتم تا برکری و از خوی تا برکری سی فرسنگ است و در روز دوازدهم جمادی الاول آن جا رسیدیم و از آن جا به وان وسطان رسیدیم در بازار آن جا گوشت خوک همچنان که گوشت گوسفند می فروختند و زنان و مردان ایشان بر دکان ها نشسته شراب می خوردند بی تحاشی و از آن جا به شهر اخلاط رسیدم هیژدهم جمادی الاول و این شهر سرحد مسلمانان و ارمنیان است و از برکری تا اینجا نوزده فرسنگ است و آن جا امیری بود او را نصرالدوله گفتندی عمرش زیادت از صد سال بود پسران بسیار داشت هر یکی را ولایتی داده بود و در این شهر اخلاط به سه زبان سخن گویند تازی و پارسی و ارمنی و ظن من آن بود که اخلاط بدین سبب نام آن شهر نهاده اند و معامله به پول باشد و رطل ایشان سیصد درم باشد . بیستم جمادی الاول از آن جا برفتم و به رباطی رسیدم برف و سرمایی عظیم بود و در صحرایی در پیش شهر مقداری راه چوبی به زمین فرو برده بودند تا مردم روز برف و دمه بر هنجار آن چوب می روند . از آن جا به شهر بطلیس رسیدم به دره ای در نهاده بود. آن جا عسل خریدیم صد من به یک دینار برآمده بود به آن حساب که به ما بفروختند و گفتند در این شهر کس باشد که او را در یک سال سیصد چهارصد خیک عسل حاصل شود . و از آن جا برفتیم قلعه ای دیدیم که آن راقف انظر می گفتند . یعنی بایست بنگر . از آن جا بگذشتم ، به جایی رسیدم که آن جا مسجدی بود می گفتند که اویس قرنی قدس الله روحه ساخته است . و در آن حدد مردم را دیدم که در کوه می گردیدند و چوبی چون درخت سرو می بریدند . پرسیدم که از این چه می کنید گفتند این چوب را یک سر در آتش می کنیم و از دیگر سر آن قطران بیرون می آید همه در چاه جمع می کنیم و از آن چاه در ظروف می کنیم و به اطراف می بریم . و این ولایت ها که بعد از اخلاط ذکر کرده شد و اینجا مختصر کردیم از حساب میافارقین باشد . از آن جا به شهر ارزن شدیم شهری آبادان و نیکو بود با آب روان وبساتین و اشجار و بازارهای نیک و در آن جا به میارفاتین از این راه که ما آمدیم پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود و روز آدینه بیست و ششم جمادی الاول سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه بود و در این وقت برگ درخت ها هنوز سبز بود . پاره ای عظیم بود ا ز سنگ سفید برشده هر سنگی مقدار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 67
RIGHT CLICK AND SELECT RIGHT TO LEFT DOCUMENT
====================================================
کتابخانه دیجیتال بانی تک (http://www.banitak.com/library)تلاش دارد تا با کمک افرادی که تمایل دارند آثار فارسی را که قانون حق نشر شامل آن ها نمی شود به صورت txt در اختیار همگان قرار دهد.در صورتی که تمایل دارید با ما همکاری داشته باشید و کتاب مورد علاقه خود را در کتابخانه قرار دهید می توانید با ما به آدرس library@banitak.com تماس بگیرید.
====================================================
عنوان کتاب : سفرنامه ناصر خسرو
نویسنده : ناصرخسرو قبادیانی
تاریخ نشر : اردیبهشت 83
تایپ : لیلا اکبری
سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی
چنین گوید ابومعین الدین ناصر خسرو القبادینی المروزی تاب الله عنه که من مردی دبیر پیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم. در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربع مایه که امیر خراسان ابوسلیمان جعفری بیک داود بن مکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می خواند. مرا شعری برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آنجا به جوزجانان شدم و قرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که قولوا الحق و لو علی انفسکم. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم. گفت جوینده یابنده باشد، و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود بر من کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم. اندیشیدم که تا همه افعال و اعمال خود بدل نکنم فرح نیابم. روز پنجشنبه ششم جمادی الاخر سنه سبع و ثلثین و اربع مایه نیمه دی ماه پارسیان سال بر چهارصد و ده یزدجردی. سر و تن بشستم و به مسجد جامع شدم و نماز بکردم و یاری خواستم از باری تعالی به گذاردن آنچه بر من واجب است و دست باز داشتن از منهیات و ناشایست چنان که حق سبحانه و تعالی فرموده است .
پس از آنجا به شبورغان رفتم. شب به دیه باریاب بودم و از آن جا به راه سنکلان و طالقان به مروالرود شدم. پس به مرو رفتم و از آن شغل که به عهده من بود معاف خواستم و گفتم که مرا عزم سفر قبله است. پس حسابی که بود جواب گفتم و از دنیایی آنچه بود ترک کردم الا اندک ضروری. و بیست و سیم شعبان به عزم نیشابور بیرون آمدم و از مرو به سرخس شدم که سی فرسنگ باشد و از آنجا به نیشابور چهل فرسنگ است. روز شنبه یازدهم شوال در نیشابور شدم. چهارشنبه آخر این ماه کسوف بود و حاکم زمان طغرل بیک محمد بود برادر جعفری بیک. و مدرسه ای فرموده بود به نزدیک بازار سراجان و آن را عمارت می کردند و او به ولایت گیری به اصفهان رفته بود بار اول و دوم ذی القعده از نیشابور بیرون رفتم در صحبت خواجه موفق که خواجه سلطان بود. به راه کوان به قومس رسیدیم و زیارت شیخ بایزید بسطامی بکردم قدس الله روحه. روز آدینه روز هشتم ذی القعده از آنجا مدتی مقام کردم و طلب اهل علم کردم. مردی نشان دادند که او را استاد علی نسائی می گفتند. نزدیک وی شدم. مردی جوان بود سخن به فارسی همی گفت به زبان اهل دیلم و موی گشوده جمعی پیش وی حاضر. گروهی اقلیدس خواندند و گروهی طب وگروهی حساب. در اثنای سخن می گفت که بر استاد ابوعلی سینا رحمه الله علیه چنین خواندم و از وی چنین شنیدم. همانا غرض وی آن بود تا من بدانم که او شاگرد ابوعلی سیناست. چون با ایشان در بحث شدم او گفت من چیزی سپاهانه دانم و هوس دارم که چیزی بخوانم. عجب داشتم و بیرون آمدم گفتم چون چیزی نمی داند چه به دیگری آموزد. و از بلخ تا به ری سه صد و پنجاه فرسنگ حساب کردم. و گویند از ری تا ساوه سی فرسنگ است و از ساوه به همادان سی فرسنگ و از ری به سپاهان پنجاه فرسنگ و به آمل سی فرسنگ. و میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند و گویند بر سر چاهی است که نوشادر از آنجا حاصل می شود. و گویند که کبرین نیز. مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آوردن .
پنجم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه دهم مرداد ماه سنه خمس عشر و اربعمائه از تاریخ فرس به جانب قزوین روانه شدم و به دیه قوهه رسیدم . قحط بود و آنجا یک من نان جو به دو درهم می دادند. از آنجا برفتم، نهم محرم به قزوین رسیدم. باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود و قزوین را شهری نیکو دیدم باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارها خوب الا آنکه آب در وی اندک بود در کاریز به زیر زمین و رییس آن شهر مردی علوی بود و از همه صناع ها که در آن شهر بود کفشگر بیش تر بود .
دوازدهم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از قزوین برفتم به راه بیل و قبان که روستاق قزوین است. و از آنجا به دیهی که خرزویل خوانند. من و برادرم و غلامکی هندو که با ما بود زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت که چه می خواهی بقال منم. گفتم هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر. گفت هیچ چیز ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است. چون از آنجا برفتم نشیبی قوی بود چون سه فرسنگ برفتم دیهی از حساب طارم بود برزالحیر می گفتند. گرمسیر و درختان بسیار از انار و انجیر بود و بیشتر خودروی بود و از آنجا برفتم رودی بود که آن را شاه رود می گفتند. بر کنار دیهی بود که خندان می گفتند و باج می ستاندند از جهت امیر امیران و او از ملوک دیلمیان بود و چون آن رود از این دیه بگذرد به رودی دیگر پیوندد که آن را سپیدرود گویند و چون هر دو رود به هم پیوندند به دره ای فرود رود که مشرق است از کوه گیلان و آن آب به گیلان می گذرد و به دریای آبسکون رود و گویند که هزار و چهارصد رودخانه در دریای آبسکون ریزد و گفتند یکهزار و دویست فرسنگ دور است و در میان دریا جزایر است و مردم بسیار و من این حکایت را از مردم شنیدم. اکنون با سر حکایت و کار خود شوم، از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابانکی است همه سنگلاخ و آن قصه ولایت طارم است و به کنار شهر قلعه ای بلند بنیادش بر سنگ خاره نهاده است سه دیوار در گرد او کشیده و کاریزی به میان قلعه قلعه فرو بریده تا کنار رودخانه که از آنجا آب برآورند و به قلعه برند و هزار مرد از مهتر زادگان ولایت در آن قلعه هستند تا کسی بیراهی و سرکشی نتواند کرد و گفتند آن امیر را قلعه های بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنی تمام باشد چنان که در ولایت او کسی نتواند که از کسی چیزی بستاند و مردمان که در ولایت وی به مسجد آدینه روند همه کفش ها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس آن کسان را نبرد و این امیر نام خود را بر کاغذ چنین نویسد که مرزبان الدیلم خیل جیلان ابوصالح مولی امیرالمومنین و نامش جستان ابراهیم است. در شمیران مردی نیک دیدم از دربند بود نامش ابوالفضل خلیفه بن علی الفلسوف. مردی اهل بود و با ما کرامت ها کرد و کرم ها نمود و با هم بحث ها کردیم و دوستی افتاد میان ما. مرا گفت چه عزم داری. گفتم سفر قبله را نیت کرده ام گفت حاجت من آنست که به وقت مراجعت گذر بر اینجا کنی تا تو را باز ببینم. بیست و ششم محرم از شمیران می رفتم چهاردهم صفر را به شهر سراب رسیدم و شانزدهم صفر از شهر سراب برفتم و از سعیدآباد گذشتم. بیستم صفر سنه ثمان ثلثین و اربعمائه به شهر تبریز رسیدم و آن پنجم شهریور ماه قدیم بود و آن شهر قصبه آذربایجان است شهری آبادان. طول و عرضش به گام پیمودم هریک هزار و چهارصد بود و پادشاه ولایت آذربایجان را چنین ذکرمی کردند در خطبه الامیر الاجل سیف الدوله و شرف المله ابومنصور و هسودان بن محمد مولی امیرالمومنین. مرا حکایت کردند که بدین شهر زلزله افتاد شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول سنه اربع و ثلثین و اربعمائه و در ایام مسترقه بود پس از نماز خفتن بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند. و در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعری نیک می گفت اما زبان فارسی نیکو نمی دانست. پیش من آمد دیوان منحیک و دیوان دقیق بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او مشکل بود از من پرسید با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند .
چهاردهم ربیع الاول از تبریز روانه شدیم به راه مرند و با لشکری از آن امیر و هسودان تا خوی بشدیم و از آنجا با رسولی برفتم تا برکری و از خوی تا برکری سی فرسنگ است و در روز دوازدهم جمادی الاول آن جا رسیدیم و از آن جا به وان وسطان رسیدیم در بازار آن جا گوشت خوک همچنان که گوشت گوسفند می فروختند و زنان و مردان ایشان بر دکان ها نشسته شراب می خوردند بی تحاشی و از آن جا به شهر اخلاط رسیدم هیژدهم جمادی الاول و این شهر سرحد مسلمانان و ارمنیان است و از برکری تا اینجا نوزده فرسنگ است و آن جا امیری بود او را نصرالدوله گفتندی عمرش زیادت از صد سال بود پسران بسیار داشت هر یکی را ولایتی داده بود و در این شهر اخلاط به سه زبان سخن گویند تازی و پارسی و ارمنی و ظن من آن بود که اخلاط بدین سبب نام آن شهر نهاده اند و معامله به پول باشد و رطل ایشان سیصد درم باشد . بیستم جمادی الاول از آن جا برفتم و به رباطی رسیدم برف و سرمایی عظیم بود و در صحرایی در پیش شهر مقداری راه چوبی به زمین فرو برده بودند تا مردم روز برف و دمه بر هنجار آن چوب می روند . از آن جا به شهر بطلیس رسیدم به دره ای در نهاده بود. آن جا عسل خریدیم صد من به یک دینار برآمده بود به آن حساب که به ما بفروختند و گفتند در این شهر کس باشد که او را در یک سال سیصد چهارصد خیک عسل حاصل شود . و از آن جا برفتیم قلعه ای دیدیم که آن راقف انظر می گفتند . یعنی بایست بنگر . از آن جا بگذشتم ، به جایی رسیدم که آن جا مسجدی بود می گفتند که اویس قرنی قدس الله روحه ساخته است . و در آن حدد مردم را دیدم که در کوه می گردیدند و چوبی چون درخت سرو می بریدند . پرسیدم که از این چه می کنید گفتند این چوب را یک سر در آتش می کنیم و از دیگر سر آن قطران بیرون می آید همه در چاه جمع می کنیم و از آن چاه در ظروف می کنیم و به اطراف می بریم . و این ولایت ها که بعد از اخلاط ذکر کرده شد و اینجا مختصر کردیم از حساب میافارقین باشد . از آن جا به شهر ارزن شدیم شهری آبادان و نیکو بود با آب روان وبساتین و اشجار و بازارهای نیک و در آن جا به میارفاتین از این راه که ما آمدیم پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود و روز آدینه بیست و ششم جمادی الاول سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه بود و در این وقت برگ درخت ها هنوز سبز بود . پاره ای عظیم بود ا ز سنگ سفید برشده هر سنگی مقدار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
Rural planning and land management
برنامه ریزی روستایی و مدیریت زمین
فصل های قبلی برنامه های روستایی را از دیدگاه بودن برنامه ریزی شده ای بررسی کردند اما در هر فصل مشخص است که بسیاری از موضوعات از طریق اندازه گیری برنامه ریزی ها تأثیر می پذیرند، برای مثال سیاست جنگلداری طولانی مدت در فصل 3، سیاست برقراری در فصل 4 و سیاست انتقال روستایی در فصل 6، هدف این کتاب بررسی تمام حدود و سیاستهای برنامه ریزی روستایی نیست، زیرا این اهداف در هر جایی به طور کامل بررسی شده اند، اما در عوض برای فراهم آوردن یک حالت موقتی در مورد این مناطق است در جائیکه جغرافیدانان روستا بسار فعال بوده اند، نه تنها به عنوان محقق بلکه به عنوان کسانی که تغییرات سیاسی را به وجود می آورند یا از طریق کمیته هایی که در دولت تشکیل می دهند یا بسیار ساده تر به عنوان کارمندان دولتی.
با این وجود جداسازی اثرات واضح برنامه های مناطق روستایی بسیار مشکل است، زیرا اندازه های برنامه ریزی روستایی بسیار پراکنده است و از هیچ منبعی یا مرجع قانونی منشأ نمی پذیرد و نیز به این دلیل است که در اکثر موارد آنها به صورت دوجانبه ای دربرگیرنده یا متناقض هستند.
علی رغم این مطالب مشخص کردن تعدادی از مضامین اساسی در تنظیم روستایی ممکن است. برای مثال دیوید سون و دیبرلی (1977) برنامه ریزی روستایی را به دو فعالیت تقسیم کردند: (برنامه ریزی برای توسعه کشاورزی)، زمین زراعی و اوقات فراغت و منابع (برنامه ریزی برای حمایت از منابع، حیات وحش و مناظر). دیگر اهداف برنامه ریزی روستایی در طول 40 سال گذشته در جدول 1-9 نشان داده شده است و از این جدول می توان به این نتیجه رسید که سه نقش اصلی برای برنامه ریزی روستایی می تواند تعریف شود: یک نقش توسعه دادن منبع، یک نقش راه حل تضادها، و یک مدیریت زمین، نقش احیاء و حفاظت از زمین. ارتباط این نقش ها اکنون مورد بررسی قرار گرفته است. این بررسی قبل از اینکه به صورت جزیی در ادامه این فصل مورد بحث قرار گیرد. بصورت سرمقاله در اول فصل 9 آمده است.
نقش های برنامه ریزی روستایی Rural planning roles
اگرچه هدف کلی برنامه ریزی روستایی باید خلق موقعیت هایی باشد که تحت آن شرایط فعالیت های روستایی بتوانند به وجود بیایند و مبانی حفاظت شوند، علائق و توجهات دیگری نیز وجود دارند که بعضی فعالیت ها را بیشتر از سایرین انعکاس می دهند، و اینکه شانس هر کدام از سه نقش را که در بالا آمده است در طول 40 سال گذشته به حالت نوسان قرار می دهد.
با این وجود بیشتر این دوره نقش رشد منابع دائمی بوده است. مخصوصاً در متن سایت کشاورزی، در جائیکه بریتانیا و ایالات متحده حجم گسترده ای از نقش حمایت از مزارع و سطح تولید و درآمد زیاد از مزارع را پایه ریزی کرده اند.
با این وجود در اواخر این دهه، تقریباً ارتباط با سایتهای توسعه کشاورزی مورد سئوال قرار گرفته است، مانند اثرات جانبی پیشرفت کشاورزی و یک کاهش در دیگر مناطق و اقتصاد روستایی به مرحله ی ظهور رسیده است. علاوه بر این مشخص است که سیاستهای حمایتی به سمت جائی سوق داده می شوند که نیاز کمتری به وجود آنهاست و در ایالات متحده تخمین زده شده است که تقریباً نیم 2 بیلیون دلار در نقص پرداخت در سال 1978 خرج شده است و به 10 درصد از کشاورزان که بیشترین تولید کننده ها بوده اند پرداخت شده است. اگرچه سیاست های حمایت از کشاورزی هنوز سهم بزرگی از بودجه را به خود اختصاص داده است، برنامه هایی برای اجرا و پیشرفت اجتماعی نیز مهم ترین قسمت پیشرفت منابع روستایی است، مخصوصاً در مناطق دورافتاده و اکثر مناطق بلند، در جاهایی که کشاورزی پرهزینه است، نمی توان اقتصاد روستایی را فراهم آورد.
اقتصاد گسترده تر روستایی یکی از مهمترین نگرانی ها است و دومین نقش را در برنامه ریزی روستایی دارد و آن را نقش نزاع برانگیز راه حل می نامند. سال های زیادی هسته ی اصلی مشکل مناطق حومه ای بود و هنوز هم هست که به وسیله ی یک گروه کنترل می شود، کشاورزانی که طوری کار می کنند که اغلب با علائق دیگر اعضاء جامعه در ستیز هستند اکثریت بزرگی از جمعیت جای شگفتی نیست که این افراد خودشان را در زمینه فشار گروه هایی قرار داده اند که یا با موارد شخصی منازعه دارند یا یک نقش مهم را در فرمول سیاسی بازی می کنند. اما در سال های اخیر این نزاع بیشتر شده است و دیگر به همان سادگی گذشته بین زمین های زراعی و مناطق شهری نیست، اما بین یک گروه قدرتمند علیه دیگری است، و از یک سیستم با ارزش علیه دیگری است.
علاوه بر این دولتها این برنامه را از طریق وزیران تقطیع اراضی (تقسیم اراضی) و آژانس های دولتی انجام دادند. بنابراین سیاست های آنها به سمت دسترسی به اهداف مخصوص در کشاورزی، جنگلداری احیاء و حفاظت از طبیعت است. یک راه حل که اغلب در این بخش پیشنهاد می شود مسئله احیاء یک وزارت کارهای روستایی است. اما هر دو مورد، دولت محافظه کار و گروه مخالف کارگری این نظریه را در سال 1980 نپذیرفتند، اگرچه حزب کارگر یک کمیته اولیه را برای بررسی اثر سیاست های دولت بر زمین های اطراف روستا پیشنهاد داده است.
یک مشکل این است که هر وزارت روستایی با مشکلی مواجه است که هیچ موافقتی در مورد نوع محیط روستایی وجود ندارد که ما بخواهیم طراحان روستایی آن را فراهم آورد، اگرچه تماسهای زیادی با کمیته برقرار شده است که آیا موافقت حاصل می شود یا نه. با این وجود یک مطلب اصلی وجود دارد و این است که به نظر رضایت حاصل آمده است، و یک *** روستایی ** دارد که تاکنون مدیریت است و به اینکه راه های را ارائه دهد ** را بیشتر می کند. زیرا برانگیختن علاقه در دولتمردان به ** می رسد به توجه مضاعفی در رسیدن به سطح ریشه های گیاهی با ارتقاء سیاست های زمین وجود دارد.
برای این مسائل از نیاز برای احیاء هیأت و محافظت از مراتع حفاظت شده منشأ می گیرد، مخصوصاً در پارک های ملی و این روش برای گنجاندن ** توافق مدیریت در کشاورزی و جنگلداری توسعه داده باشد و کاملترین معنای خود را در مفاهیم چندگانه در مورد استفاده از زمین و رشد روستایی را با استفاده از کمیته اقتصاد روستایی به دست آورده است.
در ادامه ی این فصل سه نقش دیگ و *** و با توجه مخصوص به مناسبت خود مسأله، پاسخ سیاست که آن و موثر بودن این پاسخ مخصوصاً از دیدگاه جغرافیای روستایی شرح خواهیم داد.
نقش های رشد منابع- سیاست کشاورزی
این زمینه با توجه به مسأله ی سیاست کشاورزی بی نهایت از نظر تعداد متغیرهای مربوط پیچیده و متغیر است. از نظر عمومی توافق بر این است که سیاست های کشاورزی مورد نیاز هستند و در واقع از نظر اخلاقی در هر کشور پیشرفته در جهان (OECD) به علت عوامل زیرین پذیرفته شده است. اول از همه نیاز برای غلبه بر نوسازی هایی که در هوا وجود دارد و این کمبود ** آن حس می شود و نیز اطمینان طولانی مدت از وضع ثابت هوا مورد نیاز است. در ثانی، یک نیاز برای مدیریت قابل مقایسه محصول در یک مکان نسبت به مکان دیگر برای مثال شیر در مناطق معتدل و برعکس نیاز برای اختصاص کمک در بنیه مالی به مناطق حاشیه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 36
SMS and EMS and MMS
چکیده
امروزه اکثر مردم جهان از تلفن همراه برای ارتباطات استفاده می کنند که با گسترش روز افزون شبکه های تلفن همراه سرویس ها و خدماتی که از سوی اپراتور ها ارائه می گردد نیز توسعه می یابد . محبوب ترین این سرویس ها که هنوز هم مردم از آن استفاده می کنند سرویس SMS است که امروزه در اغلب تلفن های دیجیتال مدرن در دسترس است که به کاربران اجازه ارسال پیام کوتاه را می دهد . دومین سرویس نه چندان کاربردی EMS است که ساختار جدید تری از SMS است که با آمدن سرویس گسترده تر MMS محبوبیت چندانی پیدا نکرد .سرویس پیام رسانی چندرسانه ای ساختار جدید و بهتری است .برای دسترسی به ای سرویس ها نیاز به گوشی با قابلیت های دریافت این گونه پیام ها را داریم .
کلمات کلیدی :
GSM , IS-41 , SMS , SMSC , MSC ,VMS , SS7 , BSC , HLR , VLR , MO-SM ,
MT-SM , PDU , EMS , MMS , GPRS , WAP , MMSC
فهرست مطالب
مقدمه -------------------------------------------------------------------------------3
فصل اول – مقدمه ای بر شبکه های تلفن همراه ----------------------------------------------4
فصل دوم – Short Message Services ------------------------------------------------8
فصل سوم – Enhanced Message Services ------------------------------------------23
فصل چهارم - Multimedia Message Services --------------------------------------24
نتیجه گیری -------------------------------------------------------------------------33
مراجع ------------------------------------------------------------------------------35
ضمائم ------------------------------------------------------------------------------36
مقدمه
SMSسرویس پیام کوتاه , نام خدمات جدیدی است که اغلب تلفن های دیجیتالی مدرن در دسترس است. این سرویس به کاربران اجازه میدهد که پیام های کوتاهی را (حدود 150 تا 160 حرف) را به تلفن های دیگر ازسال یا دریافت کنند.
معمولاً این سرویس محدود به کاربران همان شبکه محدود است. برای ارسال یا دریافت پیام های SMS کاربران تلفن معمولی باید مجبور به پرداخت یک مقدار ماهیانه به شبکه سرویس دهنده آنها یا یک مبلغ کوچک به ازای هر پیام میباشند. بعضی از شرکت ها هم سرویس پیام کوتاه را رایگان در اختیار مشترکان خود میگذارد.
MMS سرویس پیام رسانی چند رسانه ای یا MultiMedia Messaging Service که بسیار شبیه به سرویس EMS است : ساختار جدید و بهتری از سرویس SMS قدیمی است MMS. به کاربران تلفن هایی که با یکدیگر همسازی دارند (تلفن های همساز) اجازه میدهد که پیام های چند رسانه ای را بین یکدیگر مبادله کنند. پیام هایی همانند کارت پستال های گرافیکی, انیمیشنها یا پویا نمایی ها, کلیپ های ویدوئی, نقشه ها و کارت های ویزیت تجاری ...
MMS برای نسل سوم سیستم های ارتباطی طراحی و بهینه سازی شده است. (G Systems 3)
EMS سرویس پیام افزوده یا Enhanced Message Service ساختار جدید و بهتری از همان سرویس SMS معروف است که توسط شرکت های آلکاتل, اریکسون, موتورولا, ئ زیمنس پیاده سازی شده است.
EMS امکانات جدیدی نظیر سیستم همزمانی داده (( Over The Air Data Synchronization و پیام هایی با قابلیت داشتن آیکن های پویا (Animated) یا ثابت, فرستادن یا دریافتن پیام تا 760 حرف را دارد EMS.
یک استاندارد باز است به این معنی که تمامی شرکت های تولید کننده تلفن های همراه میتوانند از این استاندارد به راحتی در تلفنهای خود استفاده کنند. اما شرکت بزرگ نوکیا, که بزرگترین تولید کننده گوشی های تلفن همراست از پذیرفتن و به کاربستن این سرویس در تلفن های خود امتناع کرده است و بیستر تمرکز خود را در رشد و نمو سیستم MMS گذاشته است.سر نام EMS همچنین به سیستم پیام رسانی فوری (Emergency Messaging System) که توسط شرکت موتورولا تهیه شده است, اطلاق میشود که البته این سیستم مخصوص تجاری است نه برای تلفن های همراه .
فصل اول – مقدمه ای بر شبکه های تلفن همراه