لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
قوانین فوتسال
– قانون زمین فوتسال
زمین بازی
اندازه زمین بازی :
طول = حداقل 25 متر و حداکثر 42 متر .
عرض = حداقل 15 متر و حداکثر 25 متر .
در مسابقات بین المللی برابر است با :
طول = حداقل 38 متر و حداکثر 42 متر .
عرض = حداقل 18 متر و حداکثر 25 متر .
پهنای کلیه خطوط 8 سانتیمتر است .
اندازه دایره وسط زمین 3 متر می باشد .
فاصله نقطه پنالتی تا خط دروازه 6 متر می باشد .
فاصله نقطه پنالتی دوم تا خط دروازه 10 متر می باشد .
اندازه ربع دایره های گوشه زمین (کرنر) 25 سانتیمتر می باشد .
اندازه دروازه ها :
فاصله بین دو تیر دروازه 3 متر و ارتفاع تیر افقی تا سطح زمین 2 متر است .
تذکر : ورود و خروج بازیکنان در موقع تعویض بایستی از محدوده مشخص شده انجام گیرد .
2- قانون توپ فوتسال(the ball)
جنس توپ : از چرم یا مواد مشابه می باشد .
توپ : محیط آن حداقل 62 و حداکثر 64 سانتیمتر می باشد .
وزن توپ : درشروع بازی نبایستی کمتر از 390 گرم و یا بیشتر از 430 گرم باشد (توپ نمره 4) . شناسایی استاندارد : هنگامی که توپ از ارتفاع 2 متری به طرف زمین رها می شود نباید بیشتر از 65 سانتیمتر و کمتر از 55 سانتیمتر از زمین مسابقه جهش نماید .
فشار توپ : 4/0 - 6/0 اتمسفر برابر با 400 تا 600 گرم بر سانتیمتر مکعب از سطح دریا باشد .
3 - قانون تعداد بازیکنان فوتسال ( players)
تعداد بازیکنان : در یک مسابقه با شرکت دو تیم نباید بیش از 5 یا کمتر از 5 بازیکن برای هر تیم باشد که یکی از آنها دروازه بان با لباس مشخص است .
گر به دلیل اخراج ، تعداد بازیکنان یک تیم به کمتر از 3 بازیکن برسد بازی باید تعطیل شود .
1 - حداکثر بازیکن ذخیره حداکثر 7 نفر می باشد .
2 - تعداد تعویض سیار نامحدود است حتی دروازه بان ( رنگ لباس دروازه بان متمایز از بازیکنان ) بازیکنی که تعویض میشود می تواند دوباره به زمین بازی برگردد .
دروازه بان میتواند جای خود را با سایر بازیکنان عوض نماید ( تعویض دروازه بان بدون توقف بازی و مثل سایر بازیکنان صورت می گیرد ) تعویضها باید از محل مشخص شده برای هر تیم صورت پذیرد .
3 - عمل تعویض زمانی خاتمه می یابد که بازیکن جانشین وارد زمین شود .
4 - چنانچه در جریان بازی تعویض سیار بازیکن جانشین قبل از اینکه بازیکن تعویضی کاملاً زمین را ترک کند وارد زمین شود . داور بازی را قطع ( با رعایت آوانتاژ به تیم حریف ) بازیکن تعویضی را بیرون بفرستد به بازیکن جانشین اخطار و بازی با یک ضربه آزاد غیر مستقیم به نفع تیم مقابل از محل توقف توپ زده می شود .
تذکر : اگر هنگامیکه داور بازی را متوقف کرد توپ درون محوطه جریمه بوده ضربه آزاد غیر مستقیم از روی خط محوطه جریمه و نزدیکترین محل به محل توقف توپ انجام می شود .
اگر بازیکن جانشین یا بازیکن تعویضی از محلی به غیر از منطقه تعویض وارد زمین بازی شده یا از زمین بازی خارج گردیده :
داور بازی را متوقف کرده به بازیکن خاطی اخطار بدهد بازی را مجددا شروع کرده با یک ضربه آزاد غیر مستقیم علیه تیم خاطی از محل توپ زمانیکه بازی را متوقف کرده است .
4 - قانون وسایل بازیکنان فوتسال
( the players equipment )
وسایل بازیکن : بازیکنان نباید چیزی بپوشند که برای خود یا سایرین خطرناک باشد وسایل بازیکنان شامل پیراهن ورزشی - شورت - جوراب - قلم بند و کفش مخصوص فوتسال است .
استفاده از کفش برای بازیکن اجباری است - نقص این قانون بازیکن خاطی از زمین خارج فرستاده با تکمیل وسایل با اجازه داوران حتماً در هنگام توقف بازی وارد زمین شود .
شماره پیراهن بازیکنان باید از 1 تا 15 باشد . شماره پیراهن بازیکنان باید کاملا واضح و خوانا باشد .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
قصه وقصه پردازی درمثنوی مولوی
ورت زیبای ظاهرهیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
مثنوی ، شاهکار عرفانی قرن هفتم واز ستونهای چهارگانه ادب فارسی ، ازمعدود آثار یست که درعین دیرینگی ، ازبسیاری جوانب همچنان تازگی وطراوت خود را حفظ نموده است . زبان راوی ، سادگی وبی پیرایگی لفظی ، معنی ژرف وسهل وممتنع ، بکارگیری قصه وثمیل وبه تبع آن ، جهان شمول بودن این شاهکار جاوید ادب پارسی بدان تازگی بخشیده است که آنرا از بسیاری جوانب از جمله درساختار داستانی قابل بررسی ساخته است .
دراین مقاله بانگاهی کلی به داستانهای مثنوی ، به بیان نوع ادبی قصه ها ، ذکر برخی ویژگیهای ساختاری وبالاخره بررسی اهم عناصرداستانی درآنها خواهیم پرداخت .
1-موضوع قصه های مثنوی:
داستانها ازدیدگاه محتوا ، موضوع وروح حاکم برآنها ، انواع گوناگونی می یابند که از آن جمله است ؛ داستانهای واقعی ، داستانهای تمثیلی ، داستانهای رمزی ، داستانهای طنزآمیز ، داستانهای وهمی – جادویی، داستانهای رئالیسم جادویی ، داستانهای حادثه پردازانه ، داستانهای عاشقانه ، داستانهای عارفانه ، داستانهای سیاسی – اجتماعی ، داستانهای اساطیری ، داستانهای حماسی ، داستانهای عامیانه ، داستانهای رزمی ، داستانهای حکمی – اخلاقی ، داستانهای فلسفی ، داستانهای قرآنی وداستانهای دینی .
از این میان ، قصه های مثنوی عمدتا حول محورچهارموضوع ؛ یعنی قصه های عارفانه ، قصه های حکمی، قصه های قرآنی وقصه های تمثیلی می گردد .
بیشتر قصه های مثنوی از جنبه ای عرفانی سرشار است . شاعر قصه را ن از جهت ارائه نوع وشیوه پرداخت داستان بلکه باعنایت به لایه های پنهانی قصه ومفاهیم عرفانی آن سروده است . دراین معنی قصه دارای یک روح ویک جسم است ، جسم آن مرئی وروح آن پنهان ودیرباب است وبه آسانی دریافت نمی شود :
گربگویم شمه ای زان نغمها
جانها سربرزنند از دخمها
گوش را نزدیک کن کان دورنیست
لیک نقل آن بتودستورنیست
(دفتر اول ، بیتهای 1982 و 1929) [1]
اما ازسوی دیگر ، مولانا راست که : ‹‹ آنچه یافت می نشوند آنم آرزوست ›› وبدین ترتیب درغالب قصه های مثنوی بنحوی به معنی مقصود نیز اشاره رفته است اما این اشاره درقصه های حکمی وتعلیمی بسی واضحتر ودست یافتنی تر از قصه های عرفانی است ؛ برای مثال درقصه ‹‹ پیرچنگی ›› (دفتر اول ،بیتهای 1950-1913)که ازجمله قصه های عرفانی به شمار می آید ، پیری چنگ زن بسبب آنکه درپایان عمر نمایشی بی خریدارمانده است ، به گورستان رفته وبا گریه وزاری بردرگاه خداوند چنگ می نوازد وچون خداوند حاجت اورا روا می گرداند ،چنگ را به قصد توبه فرو می شکند .عمر خلیفه ، بعنوان مراد ومرشد از او می خواهد که گریه وتوبه رانیز ترک گوید وبه مقام استغراق درآید واوچنین می کند . دراین قصه که بر‹‹ حجاب نور›› نظر دارد ، فهم معنای عرفانی ، آسان نیست ؛ چنگ (وسیله توجه قلبی پیربه خداوند ) خود حجاب درک حق است وشکستن آن وسپس گریه وزاری بدرگاه حق که خود کشف حجاب است درمقامی بالاتر ، حجاب محسوب گردیده وترک آن بایسته است .بدین ترتیب ، درک مقام استغراق عارف واصل حتی برای مولوی نیزغیر قابل دسترس می نماید:
حیرتی آمد درونش آن زمان
من نمی دانم ، تومی دانی بگو!
(دفتراول ،بیتهای 2210و 2211)
برخی قصه های مثنوی جنبه حکمی وتعلیمی دارند . دراین گونه قصه ها ،مقصود اصلی ، تعلیم وحکمت است وآموزه های اخلاقی ممثل قصه هاست چنانکه درحکایت آن واعظ که دعای ظالمان می کرد (دفترچهارم ، بیتهای 112-81) ، این معنی مشهود است .
قصه های قرآنی ،گروهی دیگر از قصه های مثنوی را دربرمی گیرد .مولوی برای بیان اصلی اخلاقی ، دینی یا عرفانی به قصص قرآن توصل می جوید وشاید هم بدین سبب است که استاد شهریار می فرمایند :
هم بدان قرآن که اوراپاره سی ست
مثنوی قرآن شعرپارسی ست
ازجمله این قصه ها می توان از قصه هود وعاد (دفتر اول ، بیتهای 8868-854یا سوره هود ،شماره 11) یاقصه اهل سبا( دفترسوم ؛ بیتهای 397-282یا سوره سبا، شماره 34)ویا قصه فرعون وموسی (دفتر سوم ، بیتهای 1745-840 یا سوره قصص ،شماره 28)نام برد .
درنهایت با اندکی مسامحه می توان تمام قصه های مثنوی ار از نوع قصه تمثیلی (Allegorical tale)[2] دانست ؛ دراین گونه قصه ها مفاهیمی مجسم جانشین مفهوم ، درونمایه ،سیرت ، شخصیت وخصلت داستانی می شود . بدین جهت داستان دوبعد می یابد ؛ نخست بعد نزدیک که صورت مجسم (ممثل به ) است ودیگربعد دورکه مورد نظرقصه پردازاست (ممثل).بطورکلی گذشتگان ادب فارسی ، برای بهتر وعینی تربیان کردن شؤونات اخلاقی – فلسفی وعرفانی ، گفتار خود را به قصه وتمثیل می آراسته اند. همین گونه است قصه های مثنوی که دربیان وتبیین جنبه های اخلاقی وعرفانی بکارگرفته شده است .
1-1 نوع تمثیل درمثنوی :
قصه های تمثیلی رامی توان به دوقسم تقسیم کرد ؛ تمثیل حیوانی یا فابل (Fable)وتمثیل انسانی .
تمثیل حیوانی قصه ایست تمثیلی که شخصیتهای آن را حیوانات تشکیل می دهند . دراین گونه قصه ها ، حیوانات که غالبا درگزینش آنها درارتباط با روحیات شخصیت ممثل ، دقت شده است ،ممثلبه انسانها وجوامع بشری هستند. دیگر ،تمثیلی انسانی است که خود دوشاخه می یابد ؛ مثل گذاری وداستانمثل ، مثل گذاری (Parable )، قصه ایست که درآن اصلی بزرگ واخلاقی (ممثل قبل ،میانه ویا بعد از حکایت تمثیلی (ممثلبه ) ذکر می شود وبعبارت دیگر هم مثل وهم مثلبه هردوحضوردارند. داستانمثل (Exem Plum) قصه ایست که درآن بی هیچ مقدمه ای حکایت تمثیلی ( ممثل به ) ذکر می شود واز موضوع اخلاقی (ممثل ) سخنی به میان نمی آید ، پس خواننده خود به بعد دورقصه دست می یابد .
غالب تمثیلهای مثنوی از نوع مثل گذاری (Parable)است ؛ یعنی تمثیل انسانی که درآن ازممثل وممثل به، هردونشان می یابیم .بنگرید اتصال دوطرف تمثیل را درقصخ ‹‹ بقال وطوطی ››؛
طوطی اندرگفت آمد درزمان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
قالب گیری تزریقی
مقدمه
این روش تولیدی برای قطعات کوچک، پیچیده و پر هزینه کاربرد دارد . توسط این روش ما می توانیم اشکال پیچیده در حجم زیاد تولید کنیم . این شیوه به روش تولید اکستروژن خیلی نزدیک است اما تفاوت های بسیاری با آن دارد از جمله اینکه در روش قالب گیری تزریقی ما از پودر فلز یا پودر مواد دیگر استفاده می کنیم ، در صورتیکه در روش اکستروژن از خود فلز استفاده می شود .
مواد مورد استفاده در قالب گیری تزریقی عبارتند از : فلزات ، سرامیک ها ، ترکیبات بین فلزی و کامپوزیت ها.
ماده تزریقی برای قالب گیری تزریقی اساساً شامل مخلوطی از پودر سرامیک با یک پلیمر ترموپلاستیک به اضافه یک نرم کننده می باشد .
محصولات حاصل از این روش در صنعت پلاستیک برای ساخت سطل آشغال ، قالب های یخ ، اسباب بازی ها و غیره به کار می رود .
نحوه انجام عملیات
مراحل تولید : 1- تهیه پودر
2 - مخلوط کردن پودر با مواد چسبی
3- تزریق پودر به داخل سیلندر پیش گرم شده و اعمال فشار
4- جدا کردن چسب از قطعه
5- سینتر کردن قطعه
مواد خام مورد استفاده
مواد خام مورد استفاده در قالب گیری تزریقی شامل پودر و چسب می شود . که پودرها شامل پودرهای فلزی و غیر فلزی می شود . اکثر فلزات برای تولید پودر می توانند به کار روند به جزء مورد از جمله آلومینیوم و منگنز ، که به علت تشکیل سریع اکسید بر روی این فلزات از آنها استفاده نمی شود .
پودر ایده آل مورد استفاده در این روش دارای ویژگی های زیر است :
1- توزیع مناسب 2- ویسکوزیته پایین 3- شکل ذرات کروی باشند 4 - اندازه ذرات زیر 20 میکرومتر باشد
اما چسب ها شامل موم ها ی طبیعی و پلیمرهای مصنوعی هستند، گاهی اوقات برای اصلاح خصوصیات چسب از مواد دیگر نیز استفاده می شود .
باید به این نکته توجه کرد که ماده چسبنده با پودر نباید واکنش شیمیایی بدهد .
مخلوط کردن
هدف از مخلوط کردن بدست آوردن ماده تزریق همگن که این شامل دو نکته می شود:
الف ) ماده تزریقی به اندازه کافی شامل پودر باشد .
ب ) پودر به طور یکنواخت در همه جای آن پخش شده باشد .
برای تعیین همگن بودن پودر از ابزاری به نام پیکنومتر استفاده کرده که این ابزار برای تعیین دانسیته پودر به کار می رود .
تزریق پودر و اجرای عملیات
پودر مخلوط شده وارد سیلندر پیش گرم شده می شود و در اثر حرارت که دمای آن تا حد ذوب چسب های پلیمری است پودر به صورت خمیری شکل درآمده و توسط یک پیستون و اعمال فشار به درون قالب تزریق شده و شکل قالب را به خود گرفته و از آن خارج می شود .
باید توجه کرد که فشار اعمال شده باید پایین باشد .
در این شیوه می توان ماده تزریقی را به چندین قالب تزریق کرد و در یک لحظه چند قطعه تولید کرد .
جدا کردن مواد چسبنده
این کار به سه روش انجام می شود .
1- حرارت دادن 2- استفاده از کاتالیزور 3- استفاده از یک حلال مناسب
باید توجه کرد که حرارت دادن باید به آرامی صورت گرفته تا هنگام خروج مواد چسبنده از قطعه در درون قطعه ترک ایجاد نشود .
سینتر کردن
سینتر کردن قطعات قالب گیری تزریقی دقیقاً همانند قطعات متالورژی پودر و نتیجه عملیات بدست آوردن قطعاتی با تخلخل پایین و دانسیته بالا است .
خواص مکانیکی محصولات MIM
1 - خواص کششی
الف ) نمونه های تست کشش :
MIM فرآیند شکل دادنی است که با آن می توان انواع اشکال پیچیده را با دقت تولید نمود ، به همین دلیل نمونه های تست کشش مستقیماًً و بدون احتیاج به ماشین کاری اضافی قابل تولید هستند که از نظر اقتصادی و فنی اهمیت دارد.
محدودیت هایی که در شکل نمونه های کشش در دیگر فرآیندهای تولید وجود دارد به خاطر تأثیر متفاوت شرایط سطحی است ولی MIM روشی است که شرایط سطحی قطعه MIM شبیه اجزای MIM است ، به همین دلیل در ساخت نمونه های تست کشش از نظر هندسی محدودیت عمده ای وجود ندارد. در استانداردهای آمریکایی نمونه همانند نمونه هایی است که برای تست قطعات متالورژی پودر عمومی به کار می رود که در دو انتهای نمونه حفره ای وجود دارد. ولی در استاندارد های اروپایی برای حل مشکل ایجاد تمرکز تنش در حفرات که با همیاری عیوب تزریق ( ترک و ...) منجر به شکست زود رس می شود ، حفرات حذف وجای آنها را یک زایده اضافی گرفت. در شکل زیر نمونه تست کشش طبق استاندارد اروپایی مشاهده می شود.
ب ) خواص مکانیکی به دست آمده از تست کشش
برای به دست آوردن استحکامی خاص ، گستره وسیعی از مواد قابلیت تولید توسط این روش را دارند. هم آلیاژهای آهنی ، هم غیر آهنی قابل تولید هستند. برای بدست آوردن استحکامی بالا از آلیاژهای آهنی به ویژه فولاد ضد زنگ استفاده می کنند ، زیرا فولادهای آلیاژی قابلیت عملیات حرارتی دارند. مواد غیر آهنی مثل آلیاژهای پایه نیکل و کبالت ، نیوبیوم ، تیتانیوم و تنگستن قابلیت تولید توسط MIM را دارا هستند.
2- استحکام خستگی مواد MIM
اروپایی ها در صنعت MIM برای تعیین بعضی خواص مواد هزینه های گزافی را می پردازند. یکی از این خواص ، خواص خستگی قطعات است ( آزمونی زمان بر و پر هزینه ). اطلاعاتی چندانی نیز در این زمینه در دست نیست ولی آنچه اثبات شده آن است که فولادهای MIM عملیات حرارتی شده ، پتانسیل بالایی برای خواص خستگی دارند. هدف دستیابی مواد MIM برای کاربردهای بارگذاری بالا است.
دو نوع فولاد به عنوان نماینده مواد پر استحکام قابل عملیات حرارتی انتخاب شده اند. فولاد ضد زنگ MIM – 17 – 4 PH و فولاد MIM – 4340 کم آلیاژ ، که اولی به روش رسوب سختی و دومی به وسیله کویینچ و تمپر ، عملیات حرارتی شده اند. پتانسیل استحکام بالای این دو دسته اثبات شده است و می تواند برای محصولات MIM جدید برای کاربردهای بارگذاری بالا به کار رود.
عملیات حرارتی به کار گرفته شده ، استحکام و سختی بالا به علاوه تافنس و شکل پذیری کافی به نمونه ها داده است.
فولاد ضد زنگ MIM – 17 – 4 – PH
عملیات انحلالی : 1 h / 1050 c در خلأ
آب دادن ( پیر سختی ) : 4 h / 480 c در هوا
فولاد کم آلیاژ MIM – 4340
نرماله کردن ( همگن سازی ) : 20 min / 870 c در خلأ
سختی سازی ( کویینچ ) : 15 min / 840 c در نیتروژن و سپس روغن
تمپر : 2 h / 425 c در هوا
با انجام تست خستگی با شرایط f = 20 Hz , R = 0 نمونه های زیر بدست آمد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
فلسفه و تعلیم و تربیت
(1)جان الیاس ترجمه عبدالرضا ضرابى
چکیده
فلسفه بر وضوح، قصد، انتقاد و توجیه به عنوان ارزش هاى مهم براى مربیان تأکید دارد. متقن ترین نمونه فلسفه تعلیم و تربیت از سوى جان دیویى و در عصر ما نیز از سوى پائولو فربر ـ کسى که به فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان ابزارى براى بازسازى تجربیات انسان، مدارس و جامعه مى نگریست ـ ارائه شده است. در این نوشتار، نویسنده تاریخچه مختصرى از فلسفه تعلیم و تربیت و بیان رویکردهاى مطرح در این زمینه مى پردازد و در ضمن آن، به شرح و توضیح نهضت تحلیلى در فلسفه و نفوذ آن در فلسفه تربیتى پرداخته و از پیترز به عنوان برجسته ترین فیلسوف تعلیم و تربیت معاصر و چهار حوزه کارى که براى فلاسفه مطرح است، نام مى برد. سپس انواع فلسفه تعلیم و تربیت، تقسیم بندى هاى متفاوتى که در این خصوص انجام شده است را بیان مى کند. براساس یکى از این تقسیم بندى ها، فلسفه تعلیم و تربیت به عمومى و حرفه اى تقسیم مى شود. رویکردهاى دیگرى که در این جا به آن ها اشاره شده است عبارتند از: الهام بخش، دستورى و فرمایشى، تحقیقاتى و تحلیلى. و در پایان نویسنده شیوه هایى از تدریس فلسفه تعلیم و تربیت را توضیح داده است. به واقع این مقال، به نوعى رابطه فلسفه و تعلیم و تربیت را براى محققان آشکار مى سازد.
فلسفه تعلیم و تربیت و منتقدان آن
اگرچه فلاسفه گذشته در زمینه تعلیم و تربیت آثارى داشته اند، اما فلسفه تعلیم و تربیت به مفهوم رایج آن، تنها در این قرن از محبوبیت برخوردار بوده است. در سال هاى اخیر، این رشته براى تثبیت خود، به عنوان بخش مهمى از تربیت معلم، که غالباً تنها یک بخش از دروس اصلى تعلیم و تربیت را شامل مى شود، مشکلات بسیارى داشته است. به بیان دیگر، بهره گیرى از اندیشه ها و تحلیل هاى فلسفى در تعلیم و تربیت، با انتقادات فراوانى از درون و برون این رشته مواجه بوده است.
ژاک بارزون (Jacques Barzun) نسبت به کتاب هاى بسیار بد و ناخوشایندى که در زمینه تعلیم و تربیت نوشته شده، اعتراض داشت. او به ویژه از یک فلسفه تعلیم و تربیت خاص، به دلیل این که در میان قضاوت هاى نابخردانه خود، مسأله اهداف را در تعلیم و تربیت مسأله اى مربوط به ارزش ها قلمداد کرده، دل زده شده است.
چارلز سیلبرمن (Charles Silberman) نیز در بررسى هایى که از مدارس به عمل آورد، به دلیل فقدان مبارزه کافى علیه بى فکرى مشهود در تعلیم و تربیت، در زمره منتقدان و مخالفان فلسفه تعلیم و تربیت قرار داشت.
فلسفه تعلیم و تربیت در ارائه نقش یا نفوذ واقعى اش، در سال هاى اخیر با مشکل مواجه بوده است. گاهى بسیار فلسفى و در نتیجه، با مربیان شاغل بى ارتباط بوده و در بعض مواقع، که تلاش نموده تا با آن ها مرتبط شود، در انجام صحیح این وظیفه و به کارگیرى درست روش هاى فلسفى، با شکست مواجه گشته است. به دلایل مذکور فلسفه تعلیم و تربیت، ممکن است رشته اى رو به افول تلقّى شود. این رشته به سبب بیگانگى بسیار با موضوعات تربیتى و عدم ارتباط با تربیت معلمان و مدیران اجرایى و ترویج شک گرایى و اندیشه هاى بنیادى مورد تهاجم قرار گرفته است.
به رغم این انتقادات، که برخى از آن ها موجه نیز هست، مربیان به نوعى تربیت و نظم نیاز دارند تا از طریق مطالعه یک فلسفه تعلیم و تربیت، که هم نظرات فلاسفه و هم تلاش خود آنان را براى فلسفى کردن شامل مى شود، به دست مى آید. فلسفه براى مربیان یک تفنّن نیست، شیوه اى است که رهبران تربیتى و معلمان را در فکر و عمل در زمینه تعلیم و تربیت، خردمندتر و نقادّتر مى گرداند. فلسفه بر وضوح، قصد، انتقاد و توجیه به عنوان ارزش هایى مهم براى مربیان تأکید دارد; ابزارهایى که یک مربى به آن ها نیاز دارد تا کارهایش را به نحو مؤثرى به انجام برساند. فلسفه تعلیم و تربیت همان گونه که از سوى بهترین متخصصان خود به کار برده مى شود، نظمى را ایجاد مى کند که ]از سویى [نسبت به چیستى تعلیم و تربیت و مدارس، تصوراتى ارائه مى دهد و ]از سوى دیگر، [انتقادات مربوط به تلاش هاى رایج، براى فهم این تصورات را تبیین مى نماید. متقن ترین نمونه فلسفه تعلیم و تربیت از سوى جان دیویى (Jahn Dewey)و در عصر ما نیز از سوى پائولو فریره، (Paulo Freire) ـ کسى که به فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان ابزارى براى بازسازى تجربیات انسان، مدارس و جامعه مى نگریست ـ ارائه شده است.
فلسفه یکى از بى شمار رشته هایى است که با تعلیم و تربیت ـ که به تنهایى یک رشته محسوب نمى شود ـ ارتباط دارد. سایر رشته هاى مرتبط با آن عبارت است از: تاریخ، روان شناسى، جامعه شناسى، انسان شناسى، اقتصاد و زیست شناسى. «فلسفه» در اصلاح تعلیم و تربیت، به نظریه یا توصیف کاربردى در مقابل نظریه علمى گفته مى شود; در حالى که «نظریه علمى» پدیده ها را تبیین و پیش بینى مى کند، از نظریه کاربردى بیش تر انتظار مى رود تا هدایت اقداماتى از قبیل تعلیم و تربیت و قانون را بر عهده گیرد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
پیشگفتار
ادبیات هر قومی یکی از ارکان عمدهی فرهنگ آن قوم است. ادبیات نیز بدون نقد و ارزیابی پیشرفت لازم را نمیکند و چنانکه باید راه تکامل را نمیپیماید و چه بسا دچار سکون و رکود و توقف میشود، زیرا وقتی سخنوران و شاعران و نویسندگان ملتی از راه و رسم ابداع و ابتکار بازماندند و از نقد و سنجش بیخبر باشند، یا در سراشیب افراط میافتند یا در پرتگاه تفریط و یا به تقلید آثار دیگران میپردازند و یا به نوآوریهای پوچ و بیارزش دست میزنند. ملکی که ادب و هنر و پویایی داشتهاند از نقدی پویا و بارور برخودار بودهاند و چه بسا نوآوریهای هنری و ادبی که حاصل موشکافیها و راهنماییهای هنرشناسان و سخنسنجان بوده است. بنابراین نقد و نقادی در عرصهی ادبیات و نوشتههای مختلف تاثیر بسزایی بر نویسنده و شاعر دارد تا سبب اعتلاء و ترقی نویسنده در کارش گردد و سبب پیشرفت جامعه شود.
نقد ادبی
نقد ادبی که از آن میتوان به سخن و سخنشناسی تعبیر کرد، عبارت است از شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم میشود نیک و بد آن آثار چیست و منشاء آنها کدام است.
در زمان ما، غایت و فایده نقد ادبی به این نکته هم نظری دارد که قواعد و اصول یا علل و اسبابی را نیز که سبب شده است، اثری درجه قبول یابد و یا داغ رد بر پیشانی آن نهاده شود، تا حدی که ممکن و میسر باشد، تحقیق بنماید. بنابراین واجب است که نقد ادبی، تا جایی که ممکن است، از امور جزئی به احکام کلی نیز توجه کند.
از اینجاست که برای نقد ادبی، مفهومی وسیعتر و تعریفی جامعتر قائل شدهاند و آن را شناخت آثار ادبی از روی بصیرت گفتهاند.
آثار ادبی چیست؟
حقیقت این است که آن مفهوم و معنایی که به سبب فقدان لفظ مناسب دیگر، از آن به لفظ «ادب» تعبیر میکنند، عبارت است از مجموعه آثار مکتوبی که بلندترین و بهترین افکار و خیالها را در عالیترین و بهترین صورتها تعبیر کرده باشد و البته به اقتضای احوال و طبایع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضیات و مناسبات سیاسی و اجتماعی، فنون و انواع مختلفی از این گونه آثار بوجود آمده است.
اما نقد و نقادی که عبارت است از سنجش و ارزیابی و حکم و داوری درباره امور، البته اختصاص به ادبیات ندارد. در سایر امور نیز بسا که مورد حاجت و ضرورت واقع میشود، چنانچه در فلسفه و تاریخ و انساب و لغت نیز نقد و نقادی است. فیلسوف در باب ارزش و اعتبار معرفت نقادی میکند.
در هرحال، نقد و نقادی که عبارت است از شناخت نیک و بد و تمیز بین سره و ناسره، در همه فنون هنر و در بسیاری از شاخه علوم و معارف بشری است و اختصاص به آثار ادبی ندارد. بنابراین نقد آثار ادبی، این مزیت را بر نقد سایر فنون هنر دارد که به یک تعبیر، از همه آنها مفیدتر و روشنتر است.
به هرحال، نقاد آثار ادبی کارش عبارت از این است که بین نویسنده اثر ادبی با خواننده عادی واسطه بشود و لطائف و دقایقی را که در آثار ادبی است و عامه مردم را اگر کسی توجه ندهد، بسا که از آن غافل و بینصیب بماند، معلوم کند و آنها را بدان لطائف و بدایع متوجه نماید و اگر هم معایب و نقایصی در آن آثار است که عامه مردم اکثر ملتفت آنها نیستند و به همین جهت راجع به آن آثار بیهوده در خوشبینی مبالغه میکنند، آن معایب و نقایص را نیز آشکار بنماید و از پرده بیرون اندازد تا قیمت حقیقی و بهای واقعی هر یک از آثار ادبی معلوم و معین باشد.
باری، چون نقادی به یک تعبیر لازمهاش قضاوت درباره آثار ادبی است و قضاوت درباره آثار ادبی هم بستگی دارد، به معرفت و شناخت درست و واقعی آن آثار، ناچار باید اصول و موازینی هم در کار باشد تا این داوری و قضاوت امکان بیابد، اما این موازین و اصول را به آسانی نمیتوان بدست آورد و بر آنچه به دست میتوان آورد، نیز اعتماد قطعی و کلی نمیتوان کرد. سبب این امر نیز این است که هیچ منتقدی از حب و بغض و میل و هوی به کلی خالی و برکنار نیست. از این رو، بسا که گزافهگویی و تعصب به خرج دهد و نیک و بد را به میزان دیگر بسنجد، چنانکه اگر خود شاعر و ادیب سخن آفرین است، طریقه و شیوه خود را بر شیوهها و طریقههای دیگر ترجیح بدهد و اگر خود ادیب و شاعر سخنآفرین نیست، بسا که آن شور و شوق و جذبه و الهام را که در سخن شاعر و نویسنده است، ادراک نکند و ارج و بهای واقعی نبوغ و قریحه خلاق معانی را ناچیز و اندک بشمارد.
اما کسانی که انتقاد را بدینگونه خوارمایه پنداشتهاند، از اهمیت آن غافل بودهاند. در واقع نقد ادبی جز بحث و تحقیق درباره اوصاف و ارزش آثار منظوم و منثور چیزی نیست و از این قرار میتوان آن را «شناساندن لطائف آثار ذوقی» شمرد.
در این صورت، نقد ادبی، برخلاف آنچه در وادی امر به ذهن بعضی متبادر میشود با آنکه در بعضی موارد با عیبجویی همراه میباشد، در حقیقت از آن جداست. آنچه در عالم ادبیات میتواند در معرض انتقاد قرار گیرد، اثری است که واجد مرحلهای از کمال باشد. میتوان گفت کتابی یا شعری فرود انتقاد است، یعنی بحثو فحص درباره آن مایه اتلاف عمر و وقت است، اما هرگز هیچ اثری هرقدر عالی و ارزنده باشد، برتر از انتقاد قرار نمیگیرد و آنرا نمیتوان از دسترس نقادی برتر شمرد، زیرا اثر ادبی و هنری هرقدر بیشتر با کمال و جهان مقرون باشد، بیشتر درخور عنایت و علاقه است و هرچه کمتر از لطف و جمال بهره داشته باشد، کمتر مورد توجه و نظر واقع میشود.
باری هدف منتقد آن نیست که چیز تازهای بوجود بیاورد، بلکه میخواهد چیزی را که وجود دارد، تجلیل و توصیف کند. عناصر و اجزاء آن را بشناسد و معلوم نماید که ارتباط بین عناصر و اجزاء مزبور با امور و عوامل دیگر از قبیل دین و محیط و ذوق و غیره چگونه و از چه قرار است. در هرحال، برای آنکه بتوان در باب اثر هنری به درستی قضاوت کرد، لازم نیست که بتوان مانند هنرمند یا بهتر از او اثری ایجاد نمود. بیآنکه انسان شاعری بزرگ باشد، میتواند منتقدی بصیر باشد.
غور و تحقیق در تاریخ نقد، این نکته را ثابن میکند که آنچه امروز نقد ادبی میگویند، با آنچه در قدیم از نقد ادبی اراده میکردهاند، تفاوت چندانی ندارد، بلکه فقط صورت توسعه یافته و تکامل پذیرفته آن میباشد. این مطلبی است که مطالعه در تاریخ نقد آن را روشن میکند و در واقع بدون مطالعه تاریخ نه فقط مفهوم درستی از نقد نمیتوان یافت، بلکه باید گفت که فن نقد به تمامه در تاریخ ادب و هنر مندرج و