لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 44
رویکردهای مختلف در مفهوم سازی اخلاق با تاکید بر کاربرد آنها در پرورش اخلاقی
نویسنده:
دکتر اکبر رهنما
استادیار گروه علوم تربیتی دانشگاه شاهد
چکیده:
در این مقاله سه رویکرد اساسی در مفهوم سازی اخلاقی شامل «رویکرد توافق ذهنی»،«رویکرد پیامدگرایی»و«رویکرد اخلاق مبتنی بر مراقبت» از نظر کاربرد آنها در پرورش اخلاقی مورد بررسی قرار گرفته است.
تقسیم بندی سه گانه فوق که توسط هاینز (1998) مطرح گردیده می تواند به عنوان جمع بندی دیدگاه های مختلف در مفهوم سازی اخلاقی تلقی گردد که پیش تر تحت عناوین اخلاق «ذهنی» در مقابل اخلاق «عینی» یا اخلاق «صفات» در مقابل اخلاق «اصول» مطرح شده بود. دیدگاه تقسیم بندی سه گانه هاینز دارای ویژگی خاصی است که در آن، این سه دیدگاه علیرغم تفاوتهای مفهومی در موضوع «پرورش اخلاقی» با یکدیگر همپوشانی زیادی دارند. موضوعی که محور مقاله حاضر را تشکیل داده و طی آن استلزامات مربوط به پرورش اخلاقی این دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته و در پایان نتیجه گیری شده است که «اخلاق فضیلت مدار» با «اخلاق اصول» در پرورش اخلاقی تعارض ذاتی ندارد و این اخلاق «پیامد مدار» است که به نوعی در مقابل اخلاق «اصول» و «قاعده مدار» قرار دارد.
واژه های کلیدی: رویکرد، مفهوم سازی، اخلاق، تربیت اخلاقی
مقدمه :
تربیت اخلاقی از دیرباز مورد توجه فیلسوفان ، معلمین و والدین قرار داشته است هدف پرورش اخلاقی بار آوردن شهروندانی است که علاوه بر برخورداری از هوش و ذکاوت ، افرادی با فضیلت و آراسته به خصائل نیکوی انسانی باشند . اهمیت این موضوع تا آن پایه است که برخی از صاحبنظران تعلیم و تربیت را اقدامی اخلاقی دانسته و هدف آن را فراهم آوردن شرایطی جهت بهزیستی و خوشبختی نسل های آینده می دانند . (نلر ،1971).[1]
برخی دیگر از صاحبنظران نیز اظهار نظر می کنند که مربیان به صورت اجتباب ناپذیر با امر تربیت و پرورش اخلاقی روبرو می گردند ، بویژه اگر به طبیعت برنامه های آموزش اخلاقی توجه شود ، که عمدتاً به صورت ناگفته ، و « ناخواسته » و پنهان عمل می نماید (اسناری ، 1992 ). [2]
از طرف دیگر شیوه ها و روش های پرورش اخلاقی نیز مطلبی است که هنوز در میان مربیان و دانشمندان علوم تربیتی و اجتماعی به صورت « مناقشه بر انگیز » مانده و اجماع نظر قطعی پیرامون آن بوجود نیامده است چنین وضعیتی عمدتاً به دلیل ظرافت و حساسیت امر آموزش اخلاق است که دست اند ر کاران و مربیان را به وادی احتیاط می کشاند .
در این مقاله سعی شده است که بعد از بیان مفاهیم کلی مربوط به اخلاق و پرورش اخلاق سه رویکرد عمده در پرورش اخلاقی ، شامل رویکرد « توافق ذهنی » ، رویکرد « پیامد گرایی » و رویکرد « مراقبت » به عنوان سه رویکرد نظری اساسی در وضعیت حاضر با توجه به خاستکاه های ریشه های آن و استلزامات تربیتی هریک مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته و در پایان به جمع بندی و نتیجه گیری از این رویکردها به ویژه از منظر تربیت اخلاقی « قاعده مدار » و «فضیلت مدار » و امکان آشتی و توافق این دو رویکرد پرداخته است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 50
مقدماتی درباره مساله امامت
نویسنده: شهید مرتضی مطهری
بحث ما درباره امامت است.مىدانیم که در میان ما شیعیان مساله امامت اهمیت فوقالعادهاى دارد و در میان سایر فرق اسلامى آن قدر براى این مساله اهمیت قائل نیستند.سر مطلب این است که مفهوم امامت در نزد شیعه با مفهوم امامت در نزد سایر فرق اسلامى متفاوت است.البته جهات مشترکى در کار هست ولى یک جهات اختصاصى هم در معتقدات شیعه در باب امامت هست که به همین جهت مساله امامت اهمیت فوقالعادهاى پیدا مىکند.مثلا ما شیعیان وقتى که مىخواهیم اصول دین را بر طبق مذهب شیعه بیان کنیم مىگوییم اصول دین توحید است و نبوت و عدل و امامت و معاد، امامت را جزء اصول دین مىشماریم.اهل تسنن هم قائل به نوعى امامت هستند و اساسا منکر امامت به یک معنا نیستند، امامت را به شکل دیگرى قائلاند ولى به آن شکلى که قائل هستند، از نظر آنها جزء اصول دین نیست بلکه جزء فروع دین است.
بالاخره ما در مساله امامت اختلاف داریم، آنها قائل به نوعى امامتاند و ما قائل به نوعى دیگر.چطور شده است که شیعه امامت را جزء اصول دین مىشمارد ولى اهل تسنن از فروع دین مىشمارند؟علتش همان است که عرض کردم: مفهوم امامت در شیعه با آنچه که در اهل تسنن هست، متفاوت است.
امامت، استمرار نبوّت و همچون پیامبرى ، لطفى از جانب خداى متعال است. امامت جز با تصریح خداوندى تحقق نمى پذیرد و مردم در تعیین امام معصوم نقشى ندارند. امامت یکى از اصول بنیادى دین است و ایمان راستین جز با باور داشتن به بایستگى آن شکل نمى گیرد. امام کسى است که خداوند متعال او را ، پس از پیامبر به عنوان هدایتگر بشر برگزیده و باید از هر گناه و ناراستى پاک و معصوم ، و به اذن خدا، از جهان غیب آگاه باشد. امام نمونه کامل انسان و داراى برترین درجه کمال و فضیلت است و از آن جا که به یارى حق، همه گفتارها و رفتارهاى او نشان از راهى خدایى دارد، بر همه مردم پیروى از وى لازم و بایسته است.
معنى امام
کلمه «امام» یعنى پیشوا، کلمه «پیشوا» در فارسى، درست ترجمه تحت اللفظى کلمه «امام» است در عربى.خود کلمه «امام» یا «پیشوا» مفهوم مقدسى ندارد.پیشوا یعنى کسى که پیشرو است، عدهاى تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد.قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است.در یک جا مىفرماید: «و جعلنا هم ائمة یهدون بامرنا» (1) ما آنها را پیشوایان هادى به امر خودمان قرار دادیم.در جاى دیگر مىگوید: «ائمة یدعون الى النار» (2) پیشوایانى که مردم را به سوى آتش مىخوانند.یا مثلا درباره فرعون کلمهاى نظیر کلمه امام را اطلاق کرده است: «یقدم قومه یوم القیامة» (3) که روز قیامت هم پیشاپیش قومش حرکت مىکند.پس کلمه امام یعنى پیشوا.ما به پیشواى باطل فعلا کارى نداریم، مفهوم پیشوا را عرض مىکنیم.
پیشوایى در چند مورد است که در بعضى از موارد، اهل تسنن هم قائل به پیشوایى و امامت هستند ولى در کیفیت و شخصش با ما اختلاف دارند.اما در بعضى از مفاهیم امامت، اصلا آنها منکر چنین امامتى هستند نه اینکه قائل به آن هستند و در فردش با ما اختلاف دارند.امامتى که مورد قبول آنها هم هست ولى در کیفیت و شکل و فردش با ما اختلاف دارند، امامت به معنى زعامت اجتماع است که به همین تعبیر و نظیر همین تعبیر از قدیم در کتب متکلمین آمده است.خواجه نصیر الدین طوسى در تجرید امامت را این طور تعریف مىکند: «ریاسة عامة» یعنى ریاست عمومى.[در اینجا ذکر یک مطلب لازم به نظر مىرسد: ]
مشروعیت حکومت امام معصوم (ع)
در نظر شهید مطهری مدل مطلوب حکومت از نظر شیعه، امامت است، اما امامت دارای مفهوم، گستره و ابعاد چند گانهای است که زعامت سیاسی و حکومت یکی از وجوه آن است. امامت در نزد مطهری تالی تلو نبوت است.(مطهری ،1374،ج4،ص841) ایشان برای پیامبر سه شأن قائل است که هر سه را خداوند به او عطاء کرده است. شأن اول، شأن ابلاغ وحی و پیامبری است.(مطهری،1374،ج4،ص843) در این زمینه پیامبر هیچ اختیاری ندارد، بلکه پیغمبر باید بی کم و کاست دستور و پیام الهی را ابلاغ کند، شأن دوم قضاوت است. (مطهری ،1374،ج4،ص843) این شأن پیامبر ناشی از اهمیت عدل در اسلام است، زیرا قضاوت حکم به عدل است. شأن سوم پیامبر، شأن ریاست عام است. پیامبر براساس این شأن رئیس و رهبر اجتماع مسلمین است. (مطهری، 1374،ج4،ص843) مطهری معتقد است که هر سه شان را خداوند به پیامبر اعطا کرده است و حکومت هم به عنوان یکی از این شئون الهی برعهده پیامبر بوده است. به نظر شهید مطهری در هیچ یک از شئون، مردم دخالتی ندارند و درامر حکومت نیز پیامبر به خواست مردم مدیریت اجتماعی جامعة اسلامی را برعهده نگرفت. پیامبر اکرم (ص) به حکم نبوت، مقام زعامت سیاسی را هم داراست، و این مسأله را نمیتوان به شورا و یا رأی مردم سپرد. (مطهری،1374،ج4،ص865) اگر پیامبر در زمینة ابلاغ وحی هیچ اختیاری نداشت، اما در حوزة زعامت سیاسی دارای اختیار است. در شأن سوم پیغمبر به موجب این که رهبر اجتماع است، اگر فرمانی بدهد غیر از فرمانی است که طی آن وحی خدا را ابلاغ میکند. خدا به او اختیار چنین رهبری را داده و این حق را به او واگذار کرده است. لذا پیامبر در احکام حکومتی با اصحاب خود مشورت میکند. (مطهری ،1374،ج4،ص844) شهید مطهری امامت را تالی تلو نبوت میداند و معتقد است که هر سه شأن پیامبر ـ یعنی تبیین دین (منهای دریافت وحی) قضاوت و حکومت ـ به امامان منتقل میشود.
شؤون رسول اکرم
پیغمبر اکرم به واسطه آن خصوصیتى که در دین اسلام بود، در زمان خودشان به
حکم قرآن و به حکم سیره خودشان داراى شؤون متعددى بودند، یعنى در آن واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره مىکردند، اولین پستى که پیغمبر اکرم از طرف خدا داشت و عملا هم متصدى آن پست بود، همین بود که پیغامبر بود یعنى احکام و دستورات الهى را بیان مىکرد.آیه قرآن مىگوید: «ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» (1) آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهى کرده[رها کنید]، یعنى آنچه پیغمبر از احکام و دستورها مىگوید، از جانب خدا مىگوید. پیغمبر از این نظر فقط بیان کننده آن چیزى است که به او وحى شده.منصب دیگرى که پیغمبر اکرم متصدى آن بود، منصب قضاست، او قاضى میان مسلمین بود، چون قضا هم از نظر اسلام یک امر گترهاى نیست که هر دو نفرى اختلاف پیدا کردند، یک نفر مىتواند قاضى باشد.قضاوت از نظر اسلام یک شان الهى است، زیرا حکم به عدل است و قاضى آن کسى است که در مخاصمات و اختلافات مىخواهد به عدل حکم کند.این منصب هم به نص قرآن که مىگوید: «فلا و ربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (2) به پیغمبر تفویض شده و رسول اکرم از جانب خدا حق داشت که در اختلافات میان مردم قضاوت کند.این نیز یک منصب الهى است نه یک منصب عادى.عملا هم پیغمبر قاضى بود.منصب سومى که پیغمبر اکرم رسما داشت و هم به او تفویض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهدهدار آن بود، همین ریاست عامه است.او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود و به تعبیر دیگر سائس مسلمین بود، مدیر اجتماع مسلمین بود.گفتهاند آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» (3) ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست، هر فرمانى که به شما مىدهد بپذیرید.
قهرا اینکه مىگوییم سه شان، به اصطلاح تشریفات نیست بلکه اساسا آنچه از پیغمبر رسیده سه گونه است.یک سخن پیغمبر فقط وحى الهى است.در اینجا پیغمبر هیچ اختیارى از خود ندارد، دستورى از جانب خدا رسیده، پیغمبر فقط واسطه ابلاغ است.
است، مثل آنجا که دستورات دینى را مىگوید: نماز چنین بخوانید، روزه چنان بگیرید و...آنجا که میان مردم قضاوت مىکند، دیگر قضاوتش نمىتواند وحى باشد.
دو نفر اختلاف مىکنند، پیغمبر طبق موازین اسلامى بین آنها حکومت مىکند و مىگوید حق با این استیا با آن.اینجا دیگر اینطور نیست که جبرئیل به پیغمبر وحى مىکند که در اینجا بگو حق با این هستیا نیست.حالا اگر یک مورد استثنائى باشد مطلب دیگرى است ولى به طور کلى قضاوتهاى پیغمبر بر اساس ظاهر است همان طورى که دیگران قضاوت مىکنند، منتها در سطح خیلى بهتر و بالاتر.خودش هم فرمود من مامورم که به ظاهر حکم کنم، یعنى مدعى و منکرى پیدا مىشوند و مثلا مدعى دو تا شاهد عادل دارد، پیغمبر بر اساس همین مدرک حکم مىکند.این حکمى است که پیغمبر کرده[نه اینکه به او وحى شده باشد].
در شان سوم هم پیغمبر به موجب اینکه سائس و رهبر اجتماع است، اگر فرمانى بدهد غیر از فرمانى است که طى آن وحى خدا را ابلاغ مىکند.خدا به او اختیار چنین رهبرى را داده و این حق را به او واگذار کرده است.او هم به حکم اینکه رهبر است کار مىکند و لهذا احیانا مشورت مىنماید.ما مىبینیم در جنگهاى احد، بدر و در خیلى جاهاى دیگر پیغمبر اکرم با اصحابش مشورت کرد.در حکم خدا نمىشود مشورت کرد.آیا هیچ گاه پیغمبر با اصحابش مشورت کرد که نماز مغرب را اینطور بخوانیم یا آنطور؟بلکه مسائلى پیش مىآمد که وقتى درباره آنها با او سخن مىگفتند، مىفرمود این مسائل به من مربوط نیست، «من جانب الله» چنین است و غیر از این هم نمىتواند باشد.ولى در این گونه مسائل[یعنى در غیر حکم خدا] احیانا پیغمبر مشورت مىکند و از دیگران نظر مىخواهد.پس اگر در موردى پیغمبر اکرم فرمان داد چنین بکنید، این به حکم اختیارى است که خدا به او داده است.اگر هم در یک مورد بالخصوص وحیى شده باشد، یک امر استثنائى است و جنبه استثنائى دارد نه اینکه در تمام کارها و جزئیاتى که پیغمبر به عنوان رئیس اجتماع در اداره اجتماع انجام مىداد، به او وحى مىشد که در اینجا چنین کن و در آنجا چنان، و در این گونه مسائل هم پیغمبر فقط پیامرسان باشد.پس پیغمبر اکرم مسلما داراى این شؤون متعدد بوده است در آن واحد.
امامت به معنى رهبرى اجتماع
مسالهامامت به معنى اولى که عرض کردم، همین ریاست عامه است، یعنىپیغمبر که از دنیا مىرود، یکى از شؤون او که بلا تکلیف مىماند رهبرى اجتماع است.
اجتماع زعیم مىخواهد و هیچ کس در اینجهت تردید ندارد.زعیم اجتماع بعد از پیغمبر کیست؟این است مسالهاى که اصل آن را، هم شیعه قبول دارد و هم سنى، هم شیعه قبولدارد که اجتماع نیازمند به یک زعیم و رهبر عالى و فرمانده است و هم سنى، و در همین جاست که مسالهخلافت به آن شکل مطرح است.شیعه مىگوید پیغمبر(ص)رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و گفت بعد از من زمامامور مسلمین باید به دست على(ع)باشد و اهل تسنن با اختلاف منطقى که دارند، این مطلب را لااقل به شکلى که شیعه قبول داردقبول ندارند و مىگویند در این جهت پیغمبر شخص معینى را تعیین نکرد و وظیفه خود مسلمین بوده است که رهبر رابعد از پیغمبر انتخاب کنند.پس آنها هم اصل امامت و پیشوایى را - که مسلمین باید پیشوا داشته باشند - قبول دارند منتها آنهامىگویند پیشوا به آن شکل تعیین مىشود و شیعه مىگوید خیر، به آنشکل تعیین شد، پیشوا را خود پیغمبر اکرم به وحى الهى تعیین کرد.
اگر مساله امامت در همین حد مىبود(یعنى سخنفقط در رهبر سیاسى مسلمین بعد از پیغمبر بود)انصافا ما هم که شیعه هستیم، امامت را جزء فروع دین قرار مىدادیم نه اصول دین،مىگفتیم این یک مساله فرعى است مثل نماز.اما شیعه که قائل به امامت است، تنها به این حد اکتفا نمىکند که على(ع)یکىاز اصحاب پیغمبر، ابو بکر و عمر و عثمان و صدها نفر دیگر حتى سلمان و ابى ذر هم یکى از اصحاب پیغمبر بودند و على(ع)ازآنها برتر بوده، افضل و اعلم و اتقى و الیق از آنها بوده و پیغمبر هم او را معین کرده بود.نه، شیعه در این حد واقفنیست، دو مساله دیگر مىگوید که اصلا اهل تسنن به این دو مساله در مورد احدى قائل نیستند، نه اینکه قائل هستند و ازعلى(ع)نفى مىکنند. مساله امامت به معنى مرجعیت دینى است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 53
اصولا فرایند رهبری مبتنی بر عشق ومحبت دربرگیرنده چهارم مفهوم اصلی است که به ترتیب عیارتند از :
توجه کردن (Carring)
شریک شدن (Sharing)
احترام گذاشتن (Recpect)
مسئولیت (Responsibility)
ازآنجائیکه ما رهبری را با فرایند نفوذ (Influence) قرین میدانیم یک مدیر به عنوان یک رهبر موفق وموثر بایستی با توسل به مکانیزمهای مختلف درقلوب کارکنانش نفوذ نماید وسپس با فراهم آمدن این پیش شرط اصلی با بکارگیری چهارم مفهوم فوق الذکر به یک رهبری موثر دست بزند.
فرآیند رهبری توأم با عشق ومحبت دارای سه مرحله اساسی است :
1- اظهار محبت از جانب رهبربه فرد
2- اظهار فرد نسبت به رهبر
3- اظهارمحبت رهبر به فرد (جامعه) بصورت متعامل رهبری مبتنی بر عشق ومحبت
چهار نوع رهبری قابل تمیز از یکدیگرند.
مرد قوی : Strongman
معامله گر : Transactor
قهرمان دوراندیش : Visionary hero
رهبربرتر : Super leader
هفت گام دررهبری برتر :
برای فوق رهبر جوهر تلاش وتقلاء رهبری پیروان به منظور کشف نیروهای بالقوه درونی آنها می باشد. چگونه یک فوق رهبر می تواند سایرین را بنحوی رهبری کند که آنها بتدیل به خود – رهبران موثر درجهت مثبت شوند ؟ چگونه یک فوق رهبر می تواند سایرین را رهبری نماید بنحوی که آنها خودشان را رهبری کنند ؟
ما هفت گام لازم جهت نیل به این اهداف را نشان خواهیم داد. خواهیم دید که بعضی از مشخصات خلاصه شده برای سایر انواع رهبری بخشی از فوق رهبری می باشند ( بعنوان مثال استفاده از پاداش)، ولی همانگونه که شکل 1 نشان می دهد کانون توجهات فرایند رهبری وبنیان قدرت وروابط میان فوق رهبروپیروان خیلی متفاوت میباشند.
گام یک – خود رهبرشدن
قبل از آموزش چگونگی رهبری دیگران اهمیت دارد ابتدا یاد بگیریم که چگونه خودمان را رهبری کنیم. درنتیجه اولین گام برای فوق رهبر شدن یک خود – رهبر شدن است.
درمصاحبه ضبط شده ای از آرشیو هاولت پارکاردودیوید پاکارد مؤسس شرکت هاولت پاکارد آمده که درزمان جوانی چگونه عادت داشت که یک برنامه کارروزانه
بعنوان استراتژی برای انجام امورات خود داشته باشد.
(من مصمم بودم هر چیزی را به شکل سازمان یافته داشته باشیم، .... مشخص بود که چه کاری را درهرساعت از روز می خواهم انجام بدهم .... فرصتهای زمانی را صبح ها جهت مطالعات معین اختصاص می دادم .... شما مجبورید که زمان خودتان را تخصیص بدهیدو....) درسنین جوانی دیوید پاکارد مهارت های خود – رهبری را که برای موفقیت های اجزائی آینده اش بسیارحساس گشت رشد وتوسعه داد. خود – رهبری تسلط ونفوذی است که مابرروی خودمان اعمال می کنیم تا خود- تحریکی وخود – هدایتی کافی را جهت رسیدن به هدف بوجود آورده باشیم. فرآیند خود – رهبری شامل ماتریسی ازاستراتژیهای وابسته به دانش ورفتاری بمنظورافزون نمودن کارآئی شخصی می باشد.
خود- رهبری جوهره پیروی مؤثرمی باشد. وقتی یکی از مدیران از مدیران اجرائی شرکت فورد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
بهداشت روان به مفهوم تامین و رشد سلامت روانی فردی ـ اجتماعی ،پیشگیری از ابتلا و درمان مناسب بیماریهای روانی و نوتوانی بیماران روانی است و در بهداشت روان فعالیتهای زیر بکار گرفته می شود.
1 ـ کلیه فعالیتهای که در جهت تامین و گسترش سلامت روانی فردی و اجتماعی باشد.
2 ـ اقداماتی که با کمک به درمان به موقع و مناسب بیماریهای روانی شیوع بیماری را کاهش دهد و از معلولیتهای بیشتر پیشگیری نماید.
3 ـ اقداماتی که بیماران مزمن یا معلولین روانی را بکار و فعالیت فردی و اجتماعی دوباره هدایت و آنان را از معلولیت بیشتر برهاند .
دربهداشت به فعالیتهای بند اول و دوم پیشگیری اولیه ، به فعالیتهای بند سوم پیشگیری ثانویه و به فعالیتهای بند چهارم پیشگیری نوع سوم یا نوتوانی ( توانبخشی ) گفته می شود.
انواع خدمات بهداشت روانی
برای فعالیتهای بهداشت روان روشها و برنامه های متفاوتی وجود دارد که عبارتند از:
آموزش بهداشت روان
مبارزه با علل بیماری یا عوامل مؤثر در انتقال آن
افزایش مقاومت فردی ـ اجتماعی
مشاوره و راهنمائی
بیماریابی و مداخله اولیه
اصلاح نظام مراقبتی
نوتوانی در خانه و اجتماع
حرفه درمانی
هریک از این روشها و برنامه ها ممکن است تمام یا بخشی از فعالیتهای پیشگیری اولیه ، ثانویه و یا نوع سوم باشند. مبارزه با علل بیماریها و افزایش مقاومت در برابر ابتلاء به بیماریها پیشگیری اولیه ، بیماریابی پیشگیری ثانویه ، نوتوانی پیشگیری نوع سوم و بالاخره آموزش بهداشت و مشاوره از هر سه نوع پیشگیری به حساب می آیند.
جمعیتهای آسیب پذیر در بهداشت روان
گرچه بهداشت روان با این مفهوم خود را در برابر تمام بیماران و همه مردم متعهد می بیند، اما بدلیل محدویت امکانات کشوری و به منظور موفقیت بهتر ، بناچار از جمعیتهای نیازمند به خدمات بهداشت روان ، گروهها و جمعیتها ئی را که نیارمند ی بیشتری داشته و آسیب پذیری زیادتری از نظر بهداشت روان دارند، انتخاب و فعالیتهای خود را بر آنان متمرکز می نماید. بیماران و معلولین روانی ، عقب ماندگان ذهنی و بیماران صرعی ، کودک و نوجوانان ، زنان باردار و مطلقه و داغدیده ، افراد بی سرپرست ، زندانیان و مهاجران به ترتیب از گروههای آسیب پذیر تر و جمعیت های هدف در برنامه بهداشت روان می باشند.
بهداشت روان بعنوان بخشی از بهداشت عمومی
بهداشت روان بخش جدائی ناپذیر از بهداشت عمومی است که فرد را از عناصر شناختی ، عاطفی و همجنین از توانایی های خود در ایجاد ارتباط با دیگران آگاه می گرداند انسان با داشتن تعادل روانی ، بهتر می تواند بر استرس های زندگی فائق آید، کارهای روزانه را پربار تر و سودمندتر گرداند و فرد مفیدی برای جامعه باشد.
اختلالات روانی ومغزی با تاثیر روی سلمت روان فرد ، امکان دستیابی به بخش هایی از موارد بالا و یا امکان عملی ساختن تمام آنها را بطور کلی و یا به گونه ای نسبی غیر ممکن می سازد . درمان این گونه اختلالات و پیشگیری از به وجود آمدنها، راه استفاده از تمام توانایی موجود در فرد را برای وی هموار می سازد.
از آنجائیکه بهداشت روان پایه و اساس رشد انسان است ،این حقیقت را باید پذیرفت که مسائل بهداشت روان همراه زندگی است ، امکان پدید آمدنها همیشه وجود دارد و لازم است تا در باره آنها بحث و گفتگو شود .
بهداشت به معنی سلامتی است . اما سلامتی فقط نداشتن بیماری نیست . فرد سالم علاوه بر اینکه بدنی سالم دراد ، باید خوشحال و راضی باشد.او توانایی برخورد با مشکلات ، محرومیت ها و شکست ها را دارد و می تواند با این کار دیگران را هم به لذت بردن از زندگی علاقمند نماید. این فرد دیگران را آزار نمی دهد و به زحمت نمی اندازد. چنین فردی را که از نظر جسمی ،روانی و اجتماعی طبیعی است و روحیه خوبی نیز دارد می توانیم سالم بخوانیم.
انسانها به دلایل مختلف دچار بیماری جسمی می شوند . سوء تغذیه ، عوامل میکروبی ، تغییرات محیط زندگی، فرسودگی و صدمه جسمی ،کمبود مواد مورد نیاز خونی و عوامل فراوان دیگر بیماری جسمی می کند و امروزه اغلب بیماریهای جسمی توسط پزشکان قابل درمان و کنترل اند.
روان هم مانند جسم ممکن است بیمار شود. بیماران روانی احساس می کنند که تعادل و احساس سر زندگی خود را از دست داده اند. در بیماری روانی کارکردهای مختلف روانی نظیر تفکر، عواطف ، حافظه، هوش و اراده دچار اختلال می شود. صحبت و رفتار بیمار غیر طبیعی می شود و توانائی انجام کار از دست می رود.
برای هرکس تصور اینکه بدنبال هر بیماری جسمی چه اشکالی برای بیمار بوجود می آید ساده است . همه ما می دانیم تب بالا، کوری و یا شکستگی ساق پا برای یک فرد چه مشکلاتی ایجاد می کند. حتی اغلب نسبت به فردی که دچار بیماری یا معلولیت جسمی شده است و اکنش عاطفی و دلسوزی نشان می دهیم . اما بسیاری نمی دانند که بیماری روانی چیست و لذا قادر به ایجاد رابطه عاطفی درست و کمک به این گونه بیماران نیستند. برای بیمار روانی اغلب کوتاهی می شود و کسی به فکر ش خطور نمی کند که او را جهت درمان به بیمارستان یا نزد پزشک بفرستند.