لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
مفهوم دین
دین ، واژه ای است عربی که در لغت به معنای اطاعت و جزاء آمده و اصطلاحا به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان ، و دستورات عملی متناسب بر این عقاید می باشد – دین حق عبارت است از آیینی که دارای عقاید درست و مطابق با واقع بوده رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار دهد که از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار ، برخوردار باشد .
اصول و فروع دین
هر دینی دست کم از 2 بخش ، تشکیل می گردد ، 1- عقاید یا عقایدی که حکم پایه و اساس و ریشه ی آن را دارد 2- دستورات عملی که متناسب با آن پایه یا پایه های عقیدتی و بر خاسته از آنها باشد .
بخش عقاید در هر دینی ،اصول و بخش احکام عملی فروع آن دین نامیده می شود چنانکه دانشمندان اسلامی ،این دو اصطلاح رادر مورد عقاید واحکام اسلامی بکار برده اند.
جهان بینی و ایدئولوژی
معنی جهان بینی یا مفهوم آن این است که یک سلسله اعتقادات و پیشنهادات کلی هماهنگ درباره جهان و انسان ، و به طور کلی درباره هستی و از جمله معنی ایدئولوژی این است که یک سلسله آرای کلی هماهنگ درباره رفتارهای انسان طبق این دو معنی می توان سیستم عقیدتی و اصولی هر دین را جهان بینی آن دین ، و سیستم کلی احکام عملی آن را ایدئولوژی آن به حساب آورد و آنها را بر اصول و فروع دین ، تطبیق کرد.
اصطلاح ایدوئولوژی ، شامل احکام جزئی نمی شود چنانکه جهان بینی نیز شامل اعتقادات جزئی نمی گردد.
جهان بینی الهی و مادی
در میان انسانها انواعی از جهان بینی ، وجود داشته و دارد، ولی همگی آنها را می توان بر اساس پذیرفتن ماوراء طبیعت و انکار آن ، به دو بخش است .
جهان بینی مادی ، در زمان سابق بنام (طبیعی) و (دهری) و احیانا (زندیق) و ملحد نامیده می شود ولی مادی گری ، نحله های مختلفی دارد و مشهورترین آنها در عصر ما (ماتریالیسم دیاکتیک) است که بخش فلسفی مارکسیسم را تشکیل می دهد.
ادیان آسمانی و اصول آنها
تاریخ پیدایش دین، همزمان یا پیدایش انسان است و اولین فرد انسان (حضرت آدم «ع») پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی بود. و ادیان شرک آمیز همگی در اثر تحریفات و اعمال سلیقه ها و اغراض فردی و گروهی پدید آمده است.
ادیان توحیدی که همان ادیان آسمانی و حقیقی هستند دارای سه اصل کلی مشترک می باشند اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام داده است، و اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر، بسوی کمال نهائی و سعاد دنیا و آخرت.
توحید و نبوت و معاد، اساسی ترین اعتقاد و عقاید در همه ادیان آسمانی است ولی می توان عقاید دیگری را که یا از تحلیل آنها بدست می آید ، یا از توابع آنها می باشد طبق اصطلاح خاصی جز عقاید اصلی بحساب آورد.
پی جوی دین
1- انگیزه های پژوهش
از ویژگیهای روانی انسان، میل فطری و غریزی به شناختن حقایق و اطلاع از واقعیتها است که از آغاز کودکی در هر انسانی ظاهر می شود و تا پااین عمر ، ادامه دارد ممکن است انسان ، مسائلی را برای پژوهش برگزیند که حل آنها آسانتر و نتایج آنها محسوستر و سهل الوصولتر باشد و از بررسی مسائل مربوط به دین ، به گمان اینکه حل آنها دشوار است یا نتایج عملی مهمی ندارد خود داری کند.
اساسا خداپستی ، یک خواست فطری مستقل است، و منشا آن را حس دینی می نامند و آن را در کنار حس کنجکاوی و حس نیکی و حس زیبایی ، و بعد چهارمی برای روح انسانی بحساب می آورند.
2- اهمیت پی جوی دین
میل فطری به شناخت حقایق از یک سو و علاقه به دستیابی به منفعت و مصلحت و ایمنی از زیان و خطر از سوی دیگر ،انگیزه نیرومندی برای اندیشیدن و تحصیل دانشها و بینشهای اکتسابی می باشد.
بنابراین ، هنگامی که شخصی مطلع شود از اینکه در طول تاریخ ، سلسله ای از انسانهای برجسته ادعا کرده اند که ما از سوی آفریننده جهان برای هدایت بشر بسوی سعادت دو جهان ، برانگیخته شده ایم.
انسان کمال جو است
هر کس در انگیزه های درونی و تمایلات روانی خودش دقت کند خواهد دید که ریشه بسیاری از آنها رسیدن به کمال است اساسا هیچ فردی دوست ندارد که نقصی در وجودش باشد و سعی می کند که هر گونه کمبود و نارسایی و عیب و نقسی را تا سر حد امکان از خودش بر طرف سازد تا به کمال مطلوبش برسد ، و پیش از برطرف شدن تقصها، آنها را از دیگران ، پنهان می دارد.
کمال انسان در گرو پیروی عقل است
انسان، علاوه بر خواص نباتی و حیوانی ، دارای دو امتیاز روحی است از یک سو، خواسته های فطریش در دایره نیازهای طبیعی ، محدود نمی شود ، و از سوی دیگر از نیروی عقل ، برخوردار است که بوسیله آن می توان دایره معلوماتش را بسوی بی نهایت ، توسعه دهد.
کمالات ویژه انسان هم که در واقع همان کمالات روحی اوست در سایه اراده آگاهنانه و در پرتو رهنمودهای عقل بدست می آید ، عقلی که مراتب مختلف مطلوبیت را بشناسد و در موارد تزاحم ، بهترها را ترجیح دهد.
اما برای اینکه بداند چه کارهایی او را به هدف مطلوبش نزدیک می کند باید نخست کمال نهائی خودش را بشناسد ، و شناخت آن در گرو آگاهی از حقیقت وجود خودش و آغاز و انجام آن است، سپس باید رابطه مثبت یا منفی میان اعمال مختلف و مراتب گوناگون کمالش را تشخیص دهد تا بتواند راه صحیحی را برای تکامل انسانی خویش بیابد و تا این شناختهای نظری ، را بدست نیاورد نمی تواند نظام رفتاری صحیحی را بپذیرد.
تلاش برای شناخت دین حق که شامل جهان بینی و ایدئولوژی صحیح می باشد ضرورت دارد، و بدون آن ، رسیدن به کمال انسانی ، میسر نخواهد بود چنانکه رفتاری که برخاسته از چنین ارزشها و بینشهایی نباشد رفتاری انسانی نخواهد بود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مفهوم شکر نعمت در قران وسنت
شکر در لغت « تصور نعمت و آشکار کردن آن است» و در اصطلاح علم اخلاق آمده است، شکر عبارت است از: شناختن نعمت از منعم و شاد شدن به آن و صرف کردن آن در راهی که منعم به آن راضی باشد.
از این تعریف، معلوم میگردد که شکر، یکی از برترین اعمال و دارای فضیلت بسیار است و از سه عنصر علم، حال و عمل تشکیل میشود که علمای اخلاق آن را به حقیقت شکر تعبیر کردهاند. علم عبارت از آن است که بدانی نعمت، استقلال ندارد و وابسته به نعمت دهنده است.
عنصر حال یعنی، وقتی که انسان به منعم حقیقی معرفت پیدا کرد و دانست که نعمت وابسته به اوست، ثمرهاش این است که از این نعمت، در دل شادی و سروری همراه با خضوع و تواضع ایجاد میشود، و به این جهت نعمت را هدیهای از سوی خدا و توجّهی از جانب او به خود میداند. و امّا سومّین عنصر، عمل میباشد و آن اقدام به چیزی است که مقصود و محبوب منعم است، این عمل ممکن است با قلب، زبان یا اعضای دیگر انجام شود.
قلب « شکرگزار » همواره به یاد نعمت و بخشش « نعمت گستر » و بزرگداشت و تعظیم خداوند است و در برابر بزرگی و توجّه خداوند اظهار کوچکی و نیاز میکند و با تفکّر در کارهای بزرگ و مخلوقات گوناگون خداوند و اراده خیر رسانی به بندگانش، شگفتی خویش را ابراز میدارد و خضوع و خشوع او افزون میگردد.
بعد از این که نعمت بودن نعمت، یعنی ماهیّت واقعیآن، بر شخص عاقل روشن شد، سرچشمههای شکر از قلب به زبانش جاری میشود و با قلبش از منعم خود. راضی و سپاسگزاری می گردد و این رضایت و سپاس علاوه بر این که قلب انسان را سرشار از شکر منعم میکند، در گفتار و رفتار او هم ظاهر میشود. یعنی فرد شکرگزار به تمجید و ثناگویی و تسبیح و تحلیل میپردازد و در حدّ فکر و توان خود، او را میستاید، بنابراین شکر زبانی به تنهایی، نعمتی از جانب خداوند است که نیاز به شکر دارد.
مرحلة مهمّی که در موضوع شکر مورد غفلت واقع شده مرحلة عملی است. شکر عملی، شکر کامل است و از انسان، شاکر کامل میسازد. شکر عملی ثمرة دو مرحلة شکر قلبی و زبانی است. به عبارت دیگر، وقتی که انسان به دل، نعمت بودن نعمت را فهمید و به زبان آن را اظهار کرد و شکر منعم را به جای آورد، حق بر این است که در عمل نیز شکر خدا را ظاهر نماید. بنابراین « شاکر حقیقی » باید نعمتهای الهیه را صرف رضا و مقصود منعم نماید و همواره باید آگاه باشد که از نعمتهای خدا در چه مسیری استفاده کند تا مرتکب کفران نعمتهای الهی نگردد.
شکر به اعتبار نعمت دهنده به سه قسمت تقسیم میشود :
اوّل شکر انسان از خداوند بوده که به حکم عقل وظیف الزامی هر انسانی است. و پایه آن بر این است که انسان، در بندگی اخلاص داشته باشد و همة نعمتها را از خداوند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 22 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مفهوم شکر نعمت در قران وسنت
شکر در لغت « تصور نعمت و آشکار کردن آن است» و در اصطلاح علم اخلاق آمده است، شکر عبارت است از: شناختن نعمت از منعم و شاد شدن به آن و صرف کردن آن در راهی که منعم به آن راضی باشد.
از این تعریف، معلوم میگردد که شکر، یکی از برترین اعمال و دارای فضیلت بسیار است و از سه عنصر علم، حال و عمل تشکیل میشود که علمای اخلاق آن را به حقیقت شکر تعبیر کردهاند. علم عبارت از آن است که بدانی نعمت، استقلال ندارد و وابسته به نعمت دهنده است.
عنصر حال یعنی، وقتی که انسان به منعم حقیقی معرفت پیدا کرد و دانست که نعمت وابسته به اوست، ثمرهاش این است که از این نعمت، در دل شادی و سروری همراه با خضوع و تواضع ایجاد میشود، و به این جهت نعمت را هدیهای از سوی خدا و توجّهی از جانب او به خود میداند. و امّا سومّین عنصر، عمل میباشد و آن اقدام به چیزی است که مقصود و محبوب منعم است، این عمل ممکن است با قلب، زبان یا اعضای دیگر انجام شود.
قلب « شکرگزار » همواره به یاد نعمت و بخشش « نعمت گستر » و بزرگداشت و تعظیم خداوند است و در برابر بزرگی و توجّه خداوند اظهار کوچکی و نیاز میکند و با تفکّر در کارهای بزرگ و مخلوقات گوناگون خداوند و اراده خیر رسانی به بندگانش، شگفتی خویش را ابراز میدارد و خضوع و خشوع او افزون میگردد.
بعد از این که نعمت بودن نعمت، یعنی ماهیّت واقعیآن، بر شخص عاقل روشن شد، سرچشمههای شکر از قلب به زبانش جاری میشود و با قلبش از منعم خود. راضی و سپاسگزاری می گردد و این رضایت و سپاس علاوه بر این که قلب انسان را سرشار از شکر منعم میکند، در گفتار و رفتار او هم ظاهر میشود. یعنی فرد شکرگزار به تمجید و ثناگویی و تسبیح و تحلیل میپردازد و در حدّ فکر و توان خود، او را میستاید، بنابراین شکر زبانی به تنهایی، نعمتی از جانب خداوند است که نیاز به شکر دارد.
مرحلة مهمّی که در موضوع شکر مورد غفلت واقع شده مرحلة عملی است. شکر عملی، شکر کامل است و از انسان، شاکر کامل میسازد. شکر عملی ثمرة دو مرحلة شکر قلبی و زبانی است. به عبارت دیگر، وقتی که انسان به دل، نعمت بودن نعمت را فهمید و به زبان آن را اظهار کرد و شکر منعم را به جای آورد، حق بر این است که در عمل نیز شکر خدا را ظاهر نماید. بنابراین « شاکر حقیقی » باید نعمتهای الهیه را صرف رضا و مقصود منعم نماید و همواره باید آگاه باشد که از نعمتهای خدا در چه مسیری استفاده کند تا مرتکب کفران نعمتهای الهی نگردد.
شکر به اعتبار نعمت دهنده به سه قسمت تقسیم میشود :
اوّل شکر انسان از خداوند بوده که به حکم عقل وظیف الزامی هر انسانی است. و پایه آن بر این است که انسان، در بندگی اخلاص داشته باشد و همة نعمتها را از خداوند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
تاملی در مفهوم تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت یکی از اساسیترین فعالیتهایی است که در طی یک فرایند نسل اول میکوشد تا قدرت آگاهی نسل بعد از خود را در همهٔ زمینهها پرورش داده و آنها را برای برخورد با مسائل گوناگون آماده سازد.
تعلیم و تربیت یکی از اساسی ترین فعالیتهایی است که در طی یک فرایند نسل اول میکوشد تا قدرت آگاهی نسل بعد از خود را در همهٔ زمینهها پرورش داده و آنها را برای برخورد با مسائل گوناگون آماده سازد. تعلیم و تربیت به مثابهٔ جریانی است که باید در کنار آموزش دانش، قدرت تفکر را در فرد رشد دهد و تسلط او را بر محیط زندگی افزون کند. در آموزش و پرورش هم از علم صحبت میشود و هم از تفکر. هم پرورش عقلانیت مورد توجه است و هم از جنبه اجتماعی بودن انسان سخن به میان آمده است .
اهمیت تعلیم و تربیت تا بدانجا است که در جای جای قرآن مجید سخن از آن آمده است و متعالیترین تربیت که همان تربیت الهی است بارها مورد تأکید قرار گرفته است.
در طول تاریخ تغییر و تحولات بسیای در نحوهٔ تعلیم و تربیت در جوامع متمدن صورت گرفته و تحت شرایط مختلف روشهای متفاوتی اتخّاذ شده است. با سیر تکاملی تمدنها و تغییرات آرام فرهنگها بسته به شرایط خاص جامعه روشهای تعلیم و تربیت نیز تغییر یافته است.
در قدیم مفهوم تعلیم و تربیت انتقال مهارتها و معلومات بود و روش عمده در تدریس آنها سخنرانی یا مطالعهٔ کتابهای درسی به شمار میرفت و بعلت پیشرفت علوم مراکز دانشگاهی تمرکز خود را بر انتقال معلومات و اطلاعات معطوف کرده بودند. روش آموزش انتقال یکطرفهٔ استاد به شاگرد بود و کاوشگری در این سیستم جایی نداشت اما امروزه تحولات چشمگیری در روشهای تعلیم و تربیت در جهان مشاهده میشود. جهت این تحولات بسوی پژوهشگری و تحقیق خود کودک به پیش میرود. در روشهای نوین از انتقال صرف خودداری شده و پیشنهاد میشود ساعتهای بیشتری را در دروس مختلف به کاوشگری اختصاص بدهند. این کار علاقهٔ دانشآموز را به فراگیری مطالب افزون میکند و به پرورش مهارتهای فکری او نیز کمک خواهد کرد. باید گفت پرورش تفکر خلاق و نقاد در کودکان اساس تعلیم وتربیت جدید است.
در طی فرایند پژوهش دانش از تحقیقات خود کودک بدست میآید و خلاقیتهای او ظاهر میگردد. به تعبیر دکتر علی شریعتمداری «تعلیم و تربیت خود، تحقیق است». در این فرایند نقش معلم هدایت جریان تحقیق است و مستقیماً در پژوهش دخالت نخواهد کرد.
محور کار در آموزش و پرورش جدید تفکر است و تفکر محور یادگیری قلمداد میشود. در آموزش و پرورش نوین به مسائل ظاهراً کم اهمیتی توجه میشود که میتواند در نهایت اثرات بزرگ و مهمی در یادگیری و ازدیاد علاقه کودکان داشته باشد. بطور مثال در مدرسهٔ اریبیا در انگلستان بچهها کفشهای خود را در بدو ورود به مدرسه در میآورند تا مانند خانه احساس راحتی کنند و یا در بعضی مدارس دانشآموزان بدون کیف بمدرسه میروند و رنج هر روزهٔ حمل کیفهای سنگین را متحمل نمیشوند. در برخی از مدارس هم کلیهٔ دروس بصورت داستانی به کودکان عرضه میشود تا با برانگیختن علاقه دانشآموز به جریان ارائه درس کمک شود و مطالب بهتر در ذهن کودک جای بگیرد. علاوه بر اینها تشویش و اضطراب دانشآموز به حداقل میرسد و میزان همدلی میان معلم و شاگرد به درجهٔ بالایی افزایش مییابد. این موارد و موارد دیگر با پرورش قوهٔ تفکر و ایجاد انگیزه و علاقه، یادگیری فعالانه را در دانشآموزان افزایش میدهد و حس جمعی گروه را نیز بالا میبرد.
باید توجه داشت که تعلیم و تربیت فعلی کودک اساس کار آیندهٔ او را تشکیل خواهد داد. کودکان در جریان رشد روحی و جسمی خود دچار تغییرات تدریجی در رفتار، افکار، عادات، تمایلات و احساسات خود میشوند و این تغییرات میتواند مسائل و مشکلات خاصی را برای آنها فراهم سازد که گاه از حل آنها ناتوان است و عدم توجه به این نیازها و تغییرات می تواند سعادت آتی او را به مخاطره بیندازد. مربی باید با توجه به سن کودک، نیازهای او را تشخیص دهد با توجه به محیط اجتماعی و خصوصیات فرهنگی جامعه و جنبههای تربیتی به پرورش او بپردازد.
در این زمینه ذکر چند نکته به نظر مهم میرسد:
۱) برای رشد فکری و اخلاقی در کودکان میتوان از بازیها و کارهای جمعی استفاده کرد.
۲) نقش معلم باید نقش راهنما و سرپرست باشد تا بچهها فرصتهای بیشتری برای ارتقای اعتماد به نفس و قبول مسئولیت در همه زمینهها را داشته باشند.
۳) اساس کار در دبستان بهتر است براساس تجربیات حسی باشد و تصورات و مفاهیمی که به ذهن کودک داخل میشود با واقعیت تطبیق کند.
۴) مربی باید توجه داشته باشد که رشد جریانی دائمی است و تجربیات قبلی دانشآموزان اساس تفکرات و درک آنها را تشکیل میدهد و در رفتار آینده آنها مؤثر است.
۵) کودکان باید نسبت به موضوع مورد یادگیری علاقهمند باشند و نسبت به یادگیری مطلب خاصی احساس نیاز کنند تا به فعالیت و تحقیق دست بزنند.
۶) به علت پیشرفت و توسعه وسایل ارتباطی ضروری است که افراد جامعه از جمله معلمین خود را برای برخورد با افکار مخالف آماده کنند و قدرت تحمل افکار دیگران را داشته باشند و بدور از تعصب به بررسی آراء و عقاید بپردازند و این نکته را به دانشآموزان نیز یاد بدهند.
۷) برخلاف نظر برخی از کارشناسان تعلیم و تربیت که معتقدند هر تربیت صحیحی از راه تجربه بدست میآید این نکته حائز اهمیت است که تنها تجربیاتی منجر به تربیت صحیح میشود که آموزنده باشند و اثر سوء تربیتی نداشته باشد. تجربه باید مطبوع باشد و از طرفی باعث رشد تجربیات بعدی شود.
۸) برخی نیز معتقدند که تعلیم و تربیت همان رشد است در حالی که جهت رشد بسیار مؤثر است. اگر رشد در جهت منفی را در نظر بگیریم برخلاف اصول تعلیم و تربیت است.رشد باید در جهت مثبت و تکامل پذیر باشد و موجبات رشد بیشتری را فراهم کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
مفهوم عدالت در حقوق
الف) مفهوم عدالت
تعریف عدالت
«عدالت» مفهومی است که بشر از آغاز تمدن خود میشناخته و برای استقرار آن کوشیده است.([۱]) مشاهده طبیعت و تاریخ رویدادها، و اندیشه در خلقت، از دیرباز انسان را متوجه ساخت که آفرینش جهان بیهوده نبوده و هدفی را دنبال میکند.([۲]) انسان نیز در این مجموعه منظم و با هدف قرار گرفته و با آن همگام و سازگار است. بنابراین، هر چیزی که در راستای این نظم طبیعی باشد، درست و عادلانه است.حقوق نیز از این قاعده بیرون نبوده و مبنای آن در مشاهده موجودات و اجتماعهای گوناگون است. پس، از ملاحظه «آنچه هست» میتوان به جوهر «آنچه باید باشد» دست یافت. به بیان دیگر، در شیوه ارسطویی جستجوی عدالت، واقعگرایی و پایه آن مشاهده و تجربه است. ([۳])
این مقاله جای تفصیل برای ملاحظه سیر تاریخی عقاید نیست، ولی تعریفهای مهمی از عدالت را بیان میکند.
افلاطون و عدالت اجتماعی
افلاطون در کتاب «جمهوری» به تفصیل از عدالت سخن میگوید. ([۴]) به نظر او عدالت آرمانی است که تنها تربیتیافتگانِ دامان فلسفه به آن دسترسی دارند و به یاری تجربه و حس نمیتوان به آن رسید. عدالت اجتماعی در صورتی برقرار میشود که «هر کس به کاری دست زند که شایستگی و استعداد آن را دارد، و از مداخله در کار دیگران بپرهیزد». پس، اگر تاجری به سپاهیگری بپردازد، یا یک فرد سپاهی، حکومت را به دست گیرد، نظمی که لازمه بقا و سعادت اجتماع است به هم خواهد ریخت و ظلم جانشین عدلخواهی شد.
حکومت، شایسته دانایان و خردمندان و حکیمان است و عدل آن است که هر کسی بر موضع خود قرار گیرد و، به جای پول و زور، خرد بر جامعه حکومت داشته باشد.
بی گمان، مقصود افلاطون طبقاتی کردن جامعه به شیوه خوانسالاران نبوده. زیرا، در جامعه آرمانی او اوصاف سپاهیگری، حکمت و تجارت اکتسابی است نه ارثی، و معیار توصیف اشخاص، زمان اشتغال است نه ولادت. با وجود این، بر او خرده گرفتهاند که چرا وضع شغل و معلومات شخص، او را به حکم طبیعت، تنها سزاوار کاری معین میکند، چندان که تجاوز از آن ستمگری باشد. وانگهی، تقسیم میان آزادمردان و بردگان نیز در این طبقهبندی میگنجد: چنان که ارسطو بر همین پایه ادعا کرد که بعضی از مردم به حکم طبیعت، بردهاند و باید در همین وضع باقی بمانند.([۵])
نفس آدمی نیز به عدالت نیازمند است، و هنگامی این فضیلت به دست میاید که هر یک از قوا در جای خود قرار گیرند و نظمی خاص بر روابط آنها حکمفرما باشد. تمام قوای انسانی، مانند خشم و شهوت، باید زیر فرمان عقل قرار گیرند و هر کدام عهدهدار وظیفه خود شوند. ([۶]) مانند این مضمون را در ادبیات و حکمت و فقه نیز فراوان میتوان دید، که نشانه نفوذ افکار حکیم دانای یونانی است. از جمله در مثنوی مولوی میخوانیم: عدل چه بود وضع اندر موضعش ظلم چه بود وضع در ناموقعش نیست باطل هر چه یزدان آفرید از غضب و زحلم و زنضج و مکید خیر مطلق نیست زینهار هیچ چیز شر مطلق نیست زینها هیچ چیز نفع و ضر هر یکی از موضع است علم از این رو واجبست و نافعست([۷]) همچنین از شیخ طوسی از کتاب مبسوط نقل شده است که : «ان العدل فی اللغه، ان یکون الانسان متعادل الاحوال متساویا»([۸]) در تفسیر «المیزان» (ج ۱، ص ۳۷۱) عدالت با این عبارت تعریف شده است: «و هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه، و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له» و این مضمونها نفوذ اندیشههای افلاطون را در این زمینه نشان میدهد. چنان که گفته شد، افلاطون، که مفهوم عدالت را در جامعهای با فضیلت جستجو میکند، عدالت اجتماعی را در حاکمیت دانشمندان و خردمندان میبیند و تجاوز از آن را ظلم میشمارد. ارسطو و اعطای حق به سزاوار آن به نظر ارسطو، عدالت دارای دو معنی خاص و عام است: ([۹]) عدالت به معنی عام شامل تمام فضایل است. زیرا هر کس به کار ناشایستهای دست زند، ستم کرده است. سعادت واقعی از آن کسی است که با فضیلت باشد و از دستورهای عقل اطاعت کند. فضیلت انسان دو آفت بزرگ دارد: افراط و تفریط، که بایستی از هر دو پرهیز کرد. میانهروی و اعتدال، میزان تشخیص رذایل از فضایل است؛ پس تهور و ترس هر دو مذموم و حد وسط بین آنها یعنی شجاعت فضیلت است؛ همچنان که سخاوت میانه بخل و تبذیر، و مناعت و تواضع، اعتدال میان تکبر و زبونی است. در آخرین تحلیل، میتوان گفت: عدالت به معنی عام، «تقوای اجتماعی» است. ([۱۰]) در نظر ارسطو انسان، به حکم طبیعت، نه خواهان فضیلت و کمال است، نه گریزان از آن. فطرت انسان بسیط است و فضیلت و عدالت اکتسابی؛ منتها، طبیعت او به گونهای است که میتواند خود را با آنچه کسب کرده سازگار کند و با خو کردن به آن، به کمال یابد. این مفهوم عدالت نیز در اخلاق و حکمت اسلامی نفوذ کرده است: از جمله در کتاب اخلاق عالم آرا (محسنی) میخوانیم که: «عدالت جامع فضایل است و مانع رذایل» و در توجیه آن مینویسد: «به جهت وحدت تناسبی است که در میان اجرای متباینه به هم میرسد و کثرت را به صورت وحدانی جلوه میدهد و آنجا که حضرت خیر الانام به کلام معجز نظام (خیر الامور اوسطها) به خیریت اوساط تصریح فرموده، شرف عدالت را بر وجهی ابلغ بیان نموده....» (ص ۳۴) . خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب اخلاق ناصری مینویسد: «اما انواعی که در تحت جنس عدالت است دوازده است: اول صداق، دوم الفت، سوم وفا، چهارم شفقت، پنجم صله رحم، ششم مکافات، هفتم حسن شرکت، هشتم حسن قضا، نهم تودد، دهم تسلیم، یازدهم توکل، دوازدهم عبادت...». ([۱۱]) عدالت، به معنی خاص کلمه، برابر داشتن اشخاص و اشیاء است. هدف عدالت همیشه تامین تساوی ریاضی نیست. مهم این است که بین سود و زیان و تکالیف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعایت شود. پس، در تعریف عدالت میتوان گفت: «فضیلتی است که به موجب آن باید به هر کس آنچه را که حق اوست داد.» ارسطو عدالت را به معاوضی و توزیعی تقسیم میکند: مقصود از عدالت معاوضی، تعادل میان دو عوض در معامله است، به گونهای که یکی از دو طرف قرارداد نتواند به بهای فقر دیگری، ثروتمند شود یا هر دو عوض را به دست آورد. این مفهوم عدالت خود به خود در قرارداد به دست میاید، ولی ضمانت اجرای آن، جبران خساراتی است که زیان دیده را به وضع متعادل بازگرداند و برابری را تامین کند. بر عکس، عدالت توزیعی، مربوط به تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی و ناظر به زندگی عمومی و نقش دولت است.