لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 31 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دلایل لزوم نبوت
خداوند حکیم انسانهاى والایى را براى هدایت و راهنمایى بشر برانگیخته و آنان را حامل پیام خویش براى افراد بشر قرار داده است. اینان، همان پیامبران و رسولانند که واسطه جریان فیض هدایت از سوى خداوند به بندگان مىباشند، و این فیض از نخستین روزى که بشر شایستگى بهرهگیرى از آن را یافته، از جانب خدا نازل گردیده و تا عصر پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نیز ادامه داشته است.باید دانست آیین هر پیامبرى نسبتبه زمان و امتخود کاملترین آیین بوده است، و اگر این فیض الهى مستمر نبود بشر به حد کمال نمىرسید.
از آنجا که خلقت انسان، فعل خداى «حکیم» است طبعا آفرینش او هدف وغرض دارد، و با توجه به اینکه در وجود انسان علاوه بر غرایز که با حیوان مشترک است،عقل و خرد نیز هستباید غرض و هدف از خلقت وى، هدفى معقول باشد.
از طرف دیگر، عقل و خرد انسان هرچند در پیمودن راه تکامل او مؤثر و لازم است، اما کافى نیست، و اگر در هدایت انسان به عقل و خرد قناعتشود او هرگز راه کمال را به طور کامل نخواهد شناخت. براى نمونه، پى بردن به مبدء و معاد یکى از مهمترین مسائل فکرى بشر بوده است.بشر مىخواهد بداند از کجا آمده، چرا آمده، و به کجا خواهد رفت؟ ولى عقل و خرد به تنهایى از عهده تبیین کامل این مسائل بر نمىآید. گواه روشن این امر آن است که،با همه ترقى که بشر معاصر در علم و دانش کرده است،هنوز بخش عظیمى از انسانها بتپرست مىباشند.
نارسایى عقل و دانش بشر منحصر به موضوع مبدء و معاد نیست، بلکه وى در بسیارى از مسائل حیاتى نیز نتوانسته است طریق استوارى را برگزیند. دیدگاههاى مختلف و متعارض بشر در مسائل اقتصادى، اخلاقى، خانوادگى وغیره نشانه نارسایى وى از درک صحیح این مسائل مىباشد، و به همین علت است که مىبینیم مکتبهاى متعارض پدید آمده است.
با توجه به نکته فوق، عقل صحیح حکم مىکند که به مقتضاى حکمت الهى باید مربیان و رهبران الهى مبعوث شوند تا راه صحیح زندگى را به بشر بیاموزند.
کسانى که تصور مىکنند هدایتهاى عقلى مىتواند جایگزین هدایتهاى آسمانى شود باید به دو مطلب توجه کنند:
1. خرد و دانش بشر در شناخت کامل انسان و اسرار هستى و گذشته و آینده سیر وجودى او ناقص و نارساست،در حالیکه آفریننده بشر به حکم اینکه هر صانعى مصنوع خود را مىشناسد، از انسان و ابعاد و اسرار وجود او کاملا آگاه است.ودر قرآن به این دلیل اشاره کرده مىفرماید:;ژخ÷;ژخ÷الا ندارد، و اوست دقیق وآگاه. یعلم من خلق وهو اللطیف الخبیر›› (ملک/14): آیا آنکس که آفریده است (به آفریده خود) علم
2. انسان به مقتضاى غریزه حب ذات، آگاهانه یا ناخودآگاه، پیوسته به دنبال منفعتجوییهاى شخصى است و در برنامهریزى نمىتواند از دایره منافع فردى و گروهى به طور کامل صرفنظر کند. طبعا برنامههاى بشرى از جامعیت کامل برخوردار نخواهد بود،ولى برنامه پیامبران چون از جانب خداوند است از چنین نقصانى منزه است.
با توجه به این دو نکته باید گفت که بشر هیچگاه از هدایتهاى الهى و برنامههاى پیامبران بىنیاز نبوده و نخواهد بود.
قرآن و اهداف نبوت
در اصل گذشته از طریق داورى خرد با لزوم بعثت پیامبران الهى آشنا شدیم. اکنون لزوم نبوت را با توجه به اهداف آن از دیدگاه قرآن کریم و روایات بررسى مىکنیم. هرچند نگرش قرآنى به این مسئله نیز یک نوع تحلیل عقلانى است.
قرآن هدف از بعثت پیامبران را امور زیر دانسته است:
1. استحکام مبانى توحید و مبارزه با هر نوع انحراف در این زمینه. چنانکه مىفرماید:‹‹و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت›› (نحل/36):در میان هر امتى پیامبرى را برانگیختیم تا آنان خدا را پرستش کنند و از پرستش مظاهر طغیان، بپرهیزند.بدین منظور پیامبران الهى پیوسته با مشرکان درگیر بوده و در این راه رنجهاى بزرگى را متحمل شدهاند.
امیرمؤمنان درباره هدف بعثت پیامبران مىفرماید:«و لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه، فیعرفوه بربوبیته بعد ما انکروا، و یوحدوه بالالوهیة بعد ما عندوا» (1) : پیامبران را برانگیخت تا بندگان وى آنچه را که درباره توحید و صفات خدا نمىدانند فراگیرند، و به ربوبیت و پروردگارى و یگانگى او بعد از انکار و عناد، ایمان بیاورند.
2. آشنا کردن مردم با معارف و پیامهاى الهى و راه و روش تزکیه. چنانکه مىفرماید:
‹‹هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة›› (جمعه/2): او کسى است که در میان امیین پیامبرى را برانگیخت تا آیات حق را بر آنان فرو خواند و آنان را از رذایل اخلاقى پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد.
3. برپا داشتن قسط در جامعه بشرى. چنانکه مىفرماید: ‹‹لقدارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط›› (حدید/25): ما پیامبران را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قسط را به پا دارند. مسلما برپا داشتن قسط در گرو این است که انسانها عدالت را در ابعاد و زمینههاى مختلف بشناسند، و از طریق حکومت الهى آن را تحقق بخشند.
4. داورى در موارد اختلاف. چنانکه مىفرماید:‹‹کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه›› (بقره/213): مردم یک دسته بیش نبودند ( تا اینکه در میان آنان اختلاف پدید آمد)، سپس خدا پیامبران را، نوید بخش و بیم دهنده، بر انگیخت و همراه آنان کتاب را فرو فرستاد تا بین مردم در آنچه اختلاف کردهاند داورى کند.
بدیهى است اختلافات مردم منحصر به عقاید نبوده، بلکه شئون مختلف زندگى را در بر مىگیرد.
5. اتمام حجتبر بندگان. چنانکه مىفرماید:‹‹رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس حجة على الله بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما›› (نساء/165): پیامبرانى نوید دهنده و بیم دهنده را برانگیخت تا پس از آمدن پیامبران مردم حجت و عذرى نزد خدا نداشته باشند، و خداوند قدرتمند و حکیم است.
مسلما خدا در آفرینش انسان هدفى براى خلقت دارد که این هدف از طریق تنظیم برنامهاى کامل در همه شئون زندگى بشر صورت مىپذیرد، و این برنامه باید به گونهاى از طریق خدا به بشر برسد که حجتبر وى تمام شود و بعدا عذر نیاورد که من راه و رسم درست زندگى را نمىدانستم.
راههاى شناخت پیامبران در چهار اصل
اصل اول
فطرت بشر ایجاب مىکند که هیچ ادعایى را بدون دلیل نپذیرد، و هرکس مدعایى را بدون دلیل بپذیرد بر خلاف فطرت انسانى خویش عمل کرده است. ادعاى نبوت عظیمترین ادعایى است که بشر مىتواند داشته باشد، و طبعا براى اثبات چنین مدعاى بزرگى بایستى دلیل قاطع و استوارى ارائه کند. این دلیل مىتواند یکى از سه امر زیر باشد:
الف - پیامبر پیشین، که نبوت او با دلایل قطعى ثابتشده است، بر نبوت پیامبر بعدى تصریح کند. چنانکه حضرت مسیحعلیه السلام بر نبوت پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم تصریح کرد و آمدن او را بشارت داد. (1)
ب - قراین و شواهد گوناگون بر صدق ادعاى او گواهى دهد. این دلایل را مىتوان در سیره زندگى، محتواى دعوت، شخصیتهایى که به او گرویدهاند، و نیز روش دعوت او به دست آورد. امروزه در محاکم جهان براى شناسایى حق از باطل و مجرم از بىگناه همین راه را مىپیمایند، و در صدر اسلام نیز با استفاده از همین روش به راستگویى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پى مىبردند. (2)
ج - آوردن معجزه. یعنى همراه با دعوى نبوت، کارى خارق العاده انجام دهد، و دیگران را به تحدى دعوت نماید، و آن کار خارق العاده با ادعاى او هماهنگ باشد.
دو راه نخست عمومیت ندارد، در حالیکه راه سوم همگانى بوده و در طول تاریخ نبوت، بشر براى شناخت پیامبران از این راه استفاده کرده، و پیامبران نیز براى اثبات دعوى خود از آن بهره گرفتهاند.
اصل دوم
میان معجزه و صدق دعوى نبوت، رابطهاى منطقى برقرار است. زیرا اگر آورنده معجزه در ادعاى خود راستگو باشد، طبعا مطلب ثابت مىشود; و اگر فرض کنیم در ادعاى خود دروغگوستباشد بر خداوند حکیم، که به هدایتبندگان خود علاقمند مىباشد، شایسته نیست که چنین قدرتى را در اختیار او قرار دهد. چون مردم با مشاهده این قدرت خارق العاده به او ایمان مىآورند و به سخنان او عمل مىکنند. در نتیجه هرگاه او در ادعاى خود دروغگو باشد، آنان را گمراه مىکند، و این امر با عدل و حکمت الهى منافات دارد. این مسئله یکى از متفرعات قاعده حسن و قبح عقلى است که قبلا درباره آن بحثشد.
اصل سوم
انجام کار خارق العاده که همراه و هماهنگ با دعوى نبوت باشد، «معجزه» نام دارد، ولى اگر کار خارق العاده از بنده صالح خدا سر بزند که مدعى نبوت نباشد، «کرامت» نامیده مىشود. گواه این امر که بندگان صالح خدا (از غیر پیامبران) نیز مىتوانند مبدء کارهاى خارق العاده شوند، یکى نزول مائده آسمانى براى حضرت مریم، و دیگرى انتقال تخت ملکه سبا در یک لحظه از یمن به فلسطین توسط فردى برجسته از یاران حضرت سلیمان (آصف بن برخیا) مىباشد که قرآن از هر دوى آنها خبر داده است. درباره مریم مىفرماید: ‹‹کلما دخل علیها زکریا المحراب وجدعندها رزقا...›› (آل عمران/37): هر وقت که زکریا وارد محراب او مىشد پیش او خوردنى مىیافت مىگفت اى مریم اینها براى تو از کجاست ؟! مریم مىگفت از جانب خدا.
در باره ماجراى تختبلقیس نیز مىفرماید: ‹‹و قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک›› (نمل/40):آن کس که نزد او دانشى از کتاب بود، گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنى نزد تو مىآورم.
اصل چهارم
تفاوت معجزه با دیگر امور خارق العاده در امور زیر خلاصه مىشود:
الف - آموزش ناپذیرى: آورنده معجزه بدون سابقه هر نوع آموزش دستبه اعجاز مىزند، در حالیکه انجام یافتن امور خارق العاده دیگر، نتیجه یک رشته آموزشها و تمرینهاست. موسى بن عمرانعلیه السلام پس از سپرى کردن دوران جوانى راهى مصر شد. در نیمه راه به نبوت و رسالت مبعوث گردید و خطاب آمد که اى موسى عصا را بیفکن.چون افکند ناگهان به صورت اژدها درآمد،بهگونهاى که خود موسى وحشت کرد. نیز به موسى خطاب شد که دستخود را از بغل بیرون آر، چون برآورد، نورى از آن درخشش نمود که چشم را خیره مىساخت. (3)
ولى درباره ساحران عصر سلیمان یادآور مىشود: ‹‹یعلمون الناس السحر...فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء وزوجه›› (بقره/102): شیاطین سحر را به مردم مىآموختند... و مردم نیز از آن دو ملک، مطالبى مىآموختند که به واسطه آن میان زن و شوهر جدایى مىانداختند.
ب - معارضه ناپذیرى: معجزه، از آنجا که از قدرت نامتناهى الهى سرچشمه مىگیرد، معارضه ناپذیر است، در حالیکه جادو و سحر و نظایر آن از قبیل کار مرتاضان چون از قدرت محدود بشر سرچشمه مىگیرد قابل معارضه و اتیان بمثل است.
ج - عدم محدودیت: معجزات پیامبران محدود به یک نوع یا دو نوع نبوده،و به قدرى مختلف و متنوع است که نمىتوان در میان آنها قدر مشترکى یافت. مثلا انداختن عصا و تبدیل شدن آن به اژدها کجا، و دست از گریبان بیرون آوردن و درخشش آن کجا؟! نیز این دو معجزه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
اثبات لزوم امامت
ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است . زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت . ( 1 )
و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ )) ( 2 ) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .
سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة)) ( 3 )
و در این روز بود که این آیه شریفه , نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى ))
و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت , مخصوص على است؟ حضرت فرمود :
مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است . پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟ فرمودند :
(( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسین , ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض )) (4)
بر حسب آنچه از روایات متعدد , استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم , این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن , سرباز زنند . از اینروى , در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد :
(( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) ( 5 ) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن , مصون خواهد داشت . با نزول این آیه , پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب , فرا رسیده و تائخیر بیش از این , روا نیست . از این روى , در غدیر خم به انجام این وظیفه , مبادرت ورزیدند . ( 6 ) البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون , جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت , هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) ( 7 ) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین , نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود .( 8 )
و نیز هنگامى که آیه (( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم )) ( 9 ) نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان (( اولواالامر )) بطور مطلق , واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید :
این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟ فرمود :
(( هم خلفائى یا جابر و ائئمة المسلمین من بعدى . اولهم على بن ائبى طالب , ثم الحسن , ثم الحسین , ثم على بن الحسین , ثم محمد بن على المعروف فى التوارة بالباقر ـ ستدر که یا جابر , فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد , ثم موسى بن جعفر , ثم على بن موسى , ثم محمد بن على , ثم على بن محمد , ثم الحسن بن على , ثم سمیى و کنیى حجة الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) ( 10 ) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .
در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم . فرمود :
در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است . عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم , على و اهل بیتش ( ع ) را بنام , معرفى نکرده است؟ فرمود :
به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد , و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ... این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود :
(( اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى , فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم , همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم , جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد , و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم . انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلالة)) (11)
( ( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند . همانا هرگز شما را از باب هدایت , خارج نمى کنند و درباب ضلالت , وارد نمى سازند ) و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود :
(( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) (12) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) (13) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) (14) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست . (15)
امامت وبرهان لطف
تبیین فلسفه صفات امام (ع)
الف- عینیت مقام امامت و صفات امام:
چنان که گفتیم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودى برترین مقامرا دارد و امامت و صفات امام از این درجه برتر وجود سرچشمهمىگیرند و چون کمالات وجودى یک امر خارجى و عینى است، انتخاب وانتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشى نخواهد داشت. این نکته راحضرت رضا (ع) در ضمن روایتشماره 518 مطرح مىکند و در همین حدیثمقام امامت را بالاتر از آن مىداند که مردم بتوانند با نصب انتخابخود تحقق بخشند بلکه تنها وظیفه مردم، معرفت اولیا مىباشد.
چند نکته:
1- امام را باید خداوند معرفى و منصوب کند نه مردم، چون در سیرصعود وجود مقامات بالا مىتوانند مقامات پایین را بشناسند امامقامات پایین قدرت احاطه بر مقامات بالا را ندارند پس باید امام ازطرف خداى تعالى معرفى و منصوب گردد نه از طرف مردم. و گر نهمردم یا دچار اشتباه شده، و غیر امام را بجاى امام برمى گزینند;در حالى که مقام امامت، جز در شان و شایستگى آن فرد برترى کهداراى درجه وجودى امام است نبوده، و دیگران که مراتب ناقصتر وپایینترى از نظر کمالات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
دوران بارداری : لزوم ورزش
ورزش منظم در دوره بارداری در پیشگیری از برخی عوارض زایمان موثر است
انجام ورزشهای منظم در طی بارداری، طول مدت مرحله دوم زایمان را کوتاه میکند.
تاثیر برنامه آموزشی ورزش منظم بر پیامد حاملگی هر خانم باردار تغییرات فیزیولوژیک عمیق و چند گانهای را در سیستم اسکلتی عضلانی متحمل میشود که میتواند اثرات نامطلوبی بر روند بارداری و زایمان وی داشته باشد.آموزشهای لازم جهت آگاهی از این تغییرات و نحوه مقابله صحیح با آنها، تاثیر قابل توجهی بر بهبود پروسه بارداری و زایمان دارد.از آنجا که گزارشهای متعدد نشان میدهد ورزشهای زمانبندی شده منظم طی حاملگی سالم پیامد نامطلوبی بر مادر و جنین ندارد و جهت پیشگیری از برخی عوارض موثر میباشد، این پژوهش به منظور بررسی این اثرات بر مادر و جنین و پیامد حاملگی طراحی شده است.این مطالعه بر روی 64 خانم باردار مراجعه کننده به بیمارستان حافظ و زینبیه شیراز انجام شد و بعد از تکمیل فرمهای اطلاعاتی اولیه، آموزش تمرینات و ورزش های منظم طی هشت مرحله برای آنها اجرا شد.سپس 65 خانم که شرایط مشابه با این گروه داشتند اما در طول بارداری ورزش و تمرینات منظم را انجام نداده بودند و جهت زایمان به بیمارستانهای فوق مراجعه کرده بودند، به عنوان گروه شاهد انتخاب شدند که در نهایت روند زایمان و پیامد حاملگی در دو گروه با یکدیگر مقایسه شد.یافتهها نشان میدهد که در طی زایمان و لیبر، متوسط طول زمان مرحله دوم زایمان در گروه مطالعه 13 دقیقه کمتر از گروه شاهد بود که با اختلاف دو گروه معنی دار بود.در 31 درصد افراد گروه مطالعه، طول مدت مرحله دوم زایمان کمتر از 30 دقیقه بود که در مقایسه با گروه کنترل تفاوت معنی داری داشت و در گروه شاهد، 27 درصد خانمها زایمان به روش واکیوم همراه با برش پرینه داشتند که 14 درصد بیشتر از گروه مورد مطالعه بودند که بین دو گروه اختلاف معنی دار وجود داشت.در نتیجه انجام ورزشهای منظم طی بارداری، طول مدت مرحله دوم زایمان را کوتاه میکند، خطر نیاز به زایمان همراه با واکیوم و عوارض آن را کاهش می دهد و بر زمان تولد نوزاد اثر نامطلوبی ندارد.ورزش، راهی مناسب برای پیشگیری از بیماریهای دوران بارداریبا توجه به اینکه بسیاری از زنان در دوران بارداری مبتلا به عفونتها و مشکلات دستگاه ادراری می شوند ، بنابراین ورزش یکی از موثرترین راه ها برای جلوگیری از این گونه عوارض است.به گزارش سلامت نیوز به نقل از مهر، محققان اعلام کرده اند، زنان در دوران بارداری نسبت به فشار خون بالا ، اختلالات گوارشی و دستگاه ادراری آسیب پذیرترند، زیرا فشار خون بالا منجر به فشار بیشتر به کلیه ها شده و مشکلاتی را ایجاد می کند.بررسی ها نشان می دهد، ورزشهای منظم ، مانع بالارفتن فشار خون و صدمه به کلیه ها و مجاری ادراری می شود. افرادی که در خانواده سابقه فشار خون بالا و مشکلات کلیوی دارند ، بیشتر در معرض خطر هستند و باید مراقبت بیشتری نمایند.کارشناسان توصیه می کنند، ورزش از قبل از بارداری شروع شود و در بارداری به طور سبک و منظم ادامه پیدا کند ، همچنین از شروع ورزشهای سنگین و طولانی در دوران بارداری خودداری شود زیرا در این صورت ممکن است با عوارضی همراه باشد.متخصصان معتقدند، زنان ورزشکار هنگامی که اقدام به باردار شدن می کنند با مشکلات کمتری روبرو می شوند و به علت داشتن وزن مناسب در دوران بارداری نیز، از عوارضی مانند فشار خون بالا و اختلالات گوارشی کمتر رنج می برند.
پیشگیری و درمان نازایی با ورزش
یکی از اصول قابل توجه در پیشگیری و درمان ناباروری در زنان ورزش است. دکتر فاطمه رمضان زاده، جراح و متخصص زنان و زایمان در گفت و گو با خبرنگار ایسنا ضمن بیان این مطلب گفت: اصولاً تحرک کافی و ورزش، نقش ویژهای در کلیه مراحل مربوط به بارداری، تغییرات خاص سن بلوغ و عوارض مربوط به دوران سالمندی دارد. وی ادامه داد: ما معتقدیم زنانی که تحرک کافی دارند، زمانی که اقدام به باردار شدن میکنند، با مشکلات کمتری روبرو میشوند و به علت داشتن وزن مناسب از عوارضی مانند پرفشاری مخصوص زایمان، اختلالات گوارشی و نیز چاقی بیش از حد مصون میمانند. دکتر رمضان زاده همچنین به نقش ورزش در پیشگیری از ناباوری تأکید کرد و گفت: یکی از عمدهترین دلایل نازایی در زنان، خصوصاً در افراد چاق مربوط به عارضه تخمدان پلی کیستیک (نوعی عارضه متابولیک) است که میتوان با انجام حرکات ورزشی متعادل و زیر نظر پزشک این عارضه را درمان نمود و از پیشرفت آن جلوگیری کرد. این متخصص زنان و زایمان در نهایت به نقش ورزش
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
نظریات سیاسی و حقوقی در حکومت مسلمانان
مطلب انتخاب شده از کتاب : نقش فرهنگ در تحول دین و دولت مسلمانان نوشته : آقای علی باقری است.
پس از رحلت پیامبر (ص)و استقرار خلافت وقایع و حوادثی رخ داد که تاریخ تحولات آن در صفحات قبل شرح داده شد. اززمان بنی امیه به بعد پاره ای از متفکران کوشیدند اصول و قواعد حقوقی وسیاسی مناسبی برای توجیه این رویدادها ارائه نمایند . که در این قسمت به آن اشاره می شود. فرهنگ در تدوین اصول و قواعد حقوقی و سیاسی نقش اساسی را داشته است .
حکومت و ضرورت آن
به طور کلی اکثر مسلمانان در باب ضرورت حکومت اتفاق نظر داشته اند .شیعیان معتقد بوده اند که پیامبر اکرم (ص)در دوران حیات خود بارها علاقه و اهتمام خود را نسبت به امر رهبری نشان داده بود. ازجمله هنگامی که عده ای از مسلمانان را برای مأموریت به خارج از مدینه می فرستاد،حتماً یکی را بر آنان امیر می کرد و یا وقتی که لشگری را برای عملیات اعزام می نمودند حتما فرد خاصی از ایشان رهبری لشگر را بر عهده می گرفت. در موارد حساس و خطیر که پیش بینی حوادث و مرگ فرمانده لشگر می شد مقرر بود تا قائم مقام فرماندهی از قبل معلوم گردد، تعداد این افراد گاه به چند نفر می رسید که به ترتیب قرار بود مسئولیت را برعهده گیرند.حتی هنگامی که حضرت از مدینه خارج می شد یکی از اصحاب را به جانشینی و امامت بر می گزید. با چنین رویهای پیامبر (ص) قطعا فردی را برای پس از خود برگزیده بود. به نظر شیعیان این مرد علی (ع) بوده است. اما اهل سنت در جواب می گویند: چگونه ممکن است پیامبر (ص) علی (ع) را بدین سمت برگزیند و همه انصار و بیشتر مهاجرین ساکت بمانند.و به علاوه هر چند علی (ع) تصور می کرد برحق است اما صحابه ابوبکر را برگزیدند در پاسخ می توان استدلال معاویه در جواب محمد بن ابی بکر را آورد که در آن صراحتاً به حق علی (ع) اشاره و غصب خلافت را مطرح کرده است.
ضرورت حکومت
حضرت امیر در نهج البلاغه می فرماید:
«سخن حقی است که از آن اراده باطل می شود.آری نیست حکمی مگر از جانب خداو لیکن خوارج می گویند امارت و ریاست ( در بین خلق) مخصوص خداوند است و حال انکه ناچار برای مردم امیری لازم است و خواه نیکوکار یا بد کار باشد. تا مؤمن درامارت و حکومت ای به طاعت مشغول باشد و کافر بهره خود را یابد و خداوند در زمان او هر که را به اجل مقدر میرساند و به توسط او مالیات جمع می گردد و با دشمن جنگ می شود و از راه ها ایمن می گردد و حق ضعیف و ناتوان از قوی و ستمگر گرفته می شود تا نیکوکار در رفاه و از شر بد کار آسوده ماند.»
به طور کلی اکثر فرق مذاهب اسلامی بر لزوم حکومت و ضرورت آن اشاره کرده و آن را برای بقای جامعه امری لازم دانسته اند اما در اینکه این ضرورت بر حسب حکم عقل است یا شرع بحث فراوانی به عمل آمده است روز بهان خنجی اصفهانی می نویسد:
« امام ابو حفض عمر نسفی در کتاب مجمع العلوم در باب اصول دین علی اعتقاد المتهدین گوید:لابد است مسلمانان را از امامی که قائم شود در میان ایشان به تنفیذ احکام ایشان و اقامت حدودشان و سد مداخل کفار به بلاد اسلام و روان گردانیدن لشگرها و فراگرفتن زکات و صدقه . فریضه و قهر کردن متغلبان و دزدان و قاطعان طریق و امات جمعه ها و قطع منازعات واقعه میانه بندگان و قبول شهادت قائم بر حقوق و تزویج اطفال خود که ایشان را اولیاء نباشد و قسمت غنیمتها این است سخن امام نسفی. »
حکومت و خلافت از دیدن ابن خلدون
ابن خلدون می نویسد:
«چون حقیقت پادشاهی نوعی اجتماع ضروری برای بشر به شمار می رود و متقاضی آن قهر و غلبه است که آثار خشم و حیوانیت است . از این رو اغلب پادشاهان از حق و حقیقت منحرف می شوند و به مردم زیر دست خویش در امور دنیوی ستم روا می دارند، زیرا بیشتر اوقات آنان را به کارهایی وا می دارند که تاب و توان اجرای آن را ندارند . کارهایی که از اغراض شخصی و شهوات آنان سر چشمه می گیرد و این تکالیف به نسبت اختلاف مقاصد پادشاهان که یکی پس از دیگری به سلطنت می رسیدند متفاوت است و به همین سبب فرمانبری از فرمانهای آنان دشوار می شود و عصبیتی پدید می اید که به هرج و مرج و کشتار منجر می گردد.
و این امر ایجاب کرد تا در اداره کردن امور کشور به قوانینی سیاسی که فرمانبری از انها بر همگان فرض باشد متوسل شوندو عموم منقاد و پیرو چنین احکامی شوند چنانچه این وضع در ایران و دیگر ملتهای باستان معمول و مجری بود.
و هر گاه دولتی دارای چنین سیاستی نباشد امور آن سرو سامان نخواهد گرفت . دستور خداست در میان کسانیکه از پیش گذشته بنابراین اگر قوانین از جانب خردمندان و بزرگان و رجال بصیر و آگاه دولت وضع و اجرا گرددد چنین سیاست را سیاست دینی میخوانند و چنین سیاستی در زندگی دنیا و آخرت مردم سودمند خواهد بود زیرا مقصود از آفرینش بشر فقط زندگی دنیوی آنان نیوده که یکسره باطل و بیفایده است زیرا غایت آن مرگ و نابودی است و خدا سبحانه و تعالی می فرماید «آیا پنداشتید که شما را به عبث