لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
دلایل بر لزوم معاد
"الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا"در این جمله معاد را خاطر نشان مىسازد، همچنانکه جمله قبلى مبدا را تذکر مىداد، وجمله"وعد الله حقا"از باب قائم شدن مفعول مطلق مقام فعلش مىباشد، و معناى جمله: "وعده الله وعدا حقا"است، یعنى خداى تعالى وعده داده وعدهاى حق.
کلمه"حق"عبارت است از چیزى که اصل و واقعیت داشته باشد و خبر، مطابق آنواقعیتباشد.بنا بر این، خبر و یا به عبارتى وعدهاى که خداى تعالى مىدهد به اینکه معادى درپیش استحق بودنش به این معنا است که خلقت الهى به نحوى صورت گرفته که جز بابرگشتن موجودات به سوى او تام و کامل نمىشود، و از جمله موجودات یکى هم نوع بشر استکه باید به سوى خداى تعالى برگردد.و این مانند سنگى است که از آسمان به طرف زمینحرکت مىکند که با حرکتخود وعده سقوط بر زمین را مىدهد، چون حرکتش سنخهاى استکه جز با نزدیک شدن تدریجى به زمین و جز ساقط شدن و آرام گرفتن در روى زمین تمامنمىشود، اشیاء عالم نیز چنیناند، حرکتشان نهایتى دارد و آن برگشتبه خداى تعالى است، به همان مبدئى که از آنجا حرکت را آغاز کردند، آیه زیر همین معنا را خاطر نشان ساختهمىفرماید: " یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه" (1) دقت فرمائید.
"انه یبدؤا الخلق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."این جمله، جمله"الیه مرجعکم جمیعا"را تاکید، و معناى اجمالى رجوع و معاد را کهاین جمله متضمن آن است تفصیل و شرح مىدهد.
ممکن هم هست تعلیل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى که قرآنهمواره به آن دو حجتبر اثبات معاد استدلال مىکند اشاره نماید.حجت اول را جمله: "انهیبدؤا الخلق ثم یعیده"متضمن است، به این بیان که یکى از سنتهاى جارى خداى سبحاناین است که هستى را به هر چیزى که مىآفریند افاضه مىکند، و این افاضه خود را به رحمتشآنقدر ادامه مىدهد تا آن موجود خلقتش به حد کمال و تمامیتبرسد، در این مدت آن موجود بهرحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مىکند و از آن رحمتبرخوردار مىگردد، و اینبرخوردارى همچنان ادامه دارد تا مدت معین.
بعد از آنکه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاى اجل معین خود رسید اینرسیدن به نقطه نهائى فناء و هیچ شدن آن موجود نیست، زیرا معناى فانى شدنش باطل شدنرحمت الهىایست که باعث وجود و بقاء و آثار وجود یعنى حیات، قدرت، علم و سایر آثاروجودى او بود، و معلوم است که رحمت الهى بطلان نمىپذیرد.پس، رسیدن به نقطه نهائىاجل به معناى گرفتن و قبض کردن رحمتى است که بسط کرده بود.آرى، آنچه خداى تعالىافاضه مىکند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذیر نیست.
پس، اینکه مىبینیم فلان موجود از بین مىرود و اجلش بسر مىآید، این سرآمدن اجلآنطور که ما مىپنداریم فنا و بطلان آن موجود نیست، بلکه برگشتن آن به سوى خداى تعالىاست، به همان جائى که از آنجا نازل شده بود، و چون آنچه نزد خدا استباقى است، پس اینموجود نیز باقى است، و آنچه که به نظر ما، هست و نیستشدن مىباشد در واقع بسط رحمتخداى تعالى و قبض آن است، و این همان معاد موعود است.
و حجت دوم را جمله"لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."متضمناست، به این بیان که عدل و قسط الهى - که یکى از صفات فعل او است - اجازه نمىدهد کهدر درگاه او دوغ و دوشاب یکسان باشد، با آن کسى که با ایمان آوردن در برابرش خضوعنموده، و اعمال صالح کرده و با آن کسى که بر حضرتش استکبار و به خود و به آیاتش کفرورزیده یک جور معامله کند.این دو طایفه در دنیا که بطور یکسان در تحتسیطره اسباب و عللطبیعى قرار داشتند، اسبابى که به اذن خدا یا سود مىرسانید، و یا ضرر اگر قرار باشد در آخرتهم بطور یکسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود.
پس، جز این باقى نمىماند که خداى تعالى بین این دو طایفه در زمانى که به سوى اوبر مىگردند فرق بگذارد، به این معنا که مؤمنین نیکوکار را جزاى خیر، و کفار بد کار را سزاىبد دهد، تا ببینى آنان از چه چیز لذت مىبرند، و اینان از چه چیز متالم و ناراحت مىشوند.
بنابر این، تکیه این حجتبر دو چیز است، یکى بر تفاوت این دو طائفه به خاطر ایمانو عمل صالح، و کفر و عمل ناصالح، و دیگرى بر کلمه"بالقسط"، این نکته را از نظر دور مدار.وجمله"لیجزى"بنابر آنچه از ظاهر بیان استفاده مىشود متعلق استبه جمله"الیه مرجعکمجمیعا".
البته این احتمال هم هست که جمله: "لیجزى..."متعلق باشد به جمله"ثم یعیده"، که در این صورت، کلام آن جنبه را که گفتیم یعنى جنبه فرقگذارى بین دو طائفه و بیان عدلالهى را ندارد، بلکه جنبه تعلیل دارد، و به یک حجت که همان حجت دومى است اشاره خواهدداشت.و از جهت لفظ آیه، احتمال دوم به ذهن نزدیکتر است.
"هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر نورا..."کلمه"ضیاء"بطورى که گفته شده - مصدر استبراى"ضاء، یضوء، ضوء و ضیاء"
همانطور که کلمه"عیاذ"مصدر استبراى"عاذ، یعوذ، عوذا و عواذا".و اى بسا که جمع باشدبراى کلمه"ضوء"، همانطور که کلمه"سیاط"جمع استبراى"سوط"و این عبارت چیزىدر تقدیر دارد که مضاف کلمه"ضیاء"است، و تقدیر آن"جعل الشمس ذات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 5 صفحه
قسمتی از متن .doc :
دلایل تخریب روسازی راه
با بیان ساده عریان شدن، شکست پیوند چسبندگی بین سطح مصالح سنگی و قیر میباشد. معمولاً عریان شدن از زیر لایه آسفالتی شروع میشود و به سمت بالا حرکت میکند تا ساختمان روسازی ضعیف شود. زیرا با ترافیک ترکها ظاهر میشوند و در مراحل پیشرفته روسازی شروع به خرد شدن میکند و عامل اصلی آن آب است.
مکانیزم عمل به این ترتیب است که آب بین لایه نازک قیر و سطح مصالح سنگی دست مییابد و از آنجایی که سطح مصالح سنگی جاذبه بیشتری نسبت به آب دارند تا به قیر، پیوند چسبندگی شکسته میشود.
اتصال قیر و سنگدانهها با نیروی جاذبه بین مولکولهای غیرمشابه که آنها را محکم به هم میچسباند حاصل میشود. چسبیدن یک ماده به ماده دیگر پدیدهای سطحی است. چسبندگی به تماس نزدیک دو ماده و جاذبه دو طرفه سطوح آن بستگی دارد.
چندین تئوری چسبندگی برای تشریح پیوند یا عدم پیوند قیر به کانیهای مصالح سنگی پیشنهاد شده است. براساس عمومیترین تئوری پذیرفته شده، چسبندگی انرژی آزاد روی سطح سنگ که انرژی آزاد روی سطح مایع (قیر یا آب) را جذب میکند، به وجود میآید. این انرژی آزاد همچنین کشش سطحی نامیده میشود. برای امکان نزدیکترین تماس بین قیر و سطح مصالح سنگی، قیر باید توسط گرم شدن، امولسیون نمودن یا مخلوط شدن با حلالهای نفتی به صورت مایع درآید. توانایی قیر مایع شده به ایجاد تماس نزدیک با سطوح مصالح سنگی، قدرت پوشش مصالح نامیده میشود. قدرت پوشش قیر به مقدار زیادی با ویسکوزیته آن کنترل میشود. اگر همه شرایط یکسان باشد، ویسکوزیته کمتر، قدرت پوشش بالاتر را به همراه دارد. توانایی مصالح سنگی برای تماس کامل با یک مایع، توانایی پوشش شدن نامیده میشود.
قیر عملاً جاذبهای برای آب ندارد، از طرف دیگر، بیشتر مصالح جاذبه هم به قیر و هم به آب را دارند. بنابراین اگر یک لایه نازک آب روی سطح مصالح باشد، قیر ممکن است به راحتی ذرات مصالح را بپوشاند، اما به سطح آن نخواهد چسبید، مگر اینکه قیر جانشین لایه نازک آب شود.
قیر همچنین ممکن است ذرات سنگ پوشیده با غبار را بدون چسبیدن به آنها بپوشاند. لایه غبار از تماس قیر با سطح سنگ جلوگیری میکند. حتی اگر مصالح سنگی خشک باشند، ذرات غبار ممکن است حفرههای ریزی در لایه نازک قیر ایجاد نمایند که اجازه میدهد آب از آنها بگذرد.
در مورد قیرهای امولسیونی باید اذعان داشت که هر دو نوع قیرهای امولسیونی آنیونیک و کاتیونیک میتوانند خصوصیات چسبدگی و عمل آوری داشته باشند (با توجه به نوع مصالح). تجربه نشان داده است که امولسیونهای آنیونیک (با بار منفی روی ذرات قیر) بیشتر مناسب استفاده با مصالح سنگی که بارهای سطحی مثبت دارند میباشند. بالعکس امولسیونهای کاتیونیک (با بار مثبت روی ذرات قیر) بیشتر مناسب مصالح سنگی که دارای بارهای سطحی منفی هستند میباشد. در کاربرد قیرها امولسیونی آنیونیک یا کاتیونیک، ته نشست اولیه ذرات قیر یک واکنش الکتروشیمیایی است، اما پیوند اصلی مقاومت بین لایه نازک قیر و مصالح سنگی بعد از، تبخیر آب امولسیون و آبی که ممکن است روی سطح مصالح سنگی باشد، ایجاد میگردد. همچنین بافت سطحی مصالح، پوکی و خصوصیات جذب آنها روی چسبندگی قیر به مصالح سنگی اثر میگذارند. مصالح سنگی با سطح صاف به خوبی مصالح سنگی با سطح خشن، لایه نازک قیر را نگه نخواهند داشت. ذرات متخلخل که قیر را جذب میکنند بهتر از مصالح سنگی با سطح صاف لایه نازک قیر را نگه خواهند داشت. مصالح سنگی متخلخل قیر بیشتری نسبت به مصالح غیرمتخلخل نیاز دارند.
انواع عریان شدن
عریان شدن زمانی که پیوند بین قیر و مصالح سنگی با آب شکسته شود، اتفاق میافتد. به علت کامل خشک نشدن، آب ممکن است روی سطح مصالح یا داخل خلل و فرج سنگدانهها باشد یا ممکن است از منابع دیگری بعد از اجرا آب نفوذ کرده باشد. حداقل به 6 روش به شرح زیر ممکن است پیوند بین قیر و مصالح سنگی شکسته شود:
1- به شکل ذرات ریز و پایدار در آمدن
علت عریان شدن تحت عنوان خود به خود خرد شدن و به شکل ذرات ریز و پایدار درآمدن.
2- تفکیک
جدا شدن قیر از سطح مصالح سنگی توسط لایه نازک آب بدون شکست واضح و قابل دید در لایه نازک قیر است که نهایتاً لایه نازک قیر میتواند کاملاً از مصالح سنگی جدا شود.
3- جابجایی
این امر هنگامی است که چسبندگی قیر به سطح مصالح سنگی توسط آب ضعیف شود. در این نوع عریان شدن، آب آزاد از طریق نفوذ در پوشش قیری به سطح سنگدانهها راه مییابد. شکست ممکن است از پوشش ناکافی سنگدانهها هنگام مخلوط کردن آسفالت در کارخانه آسفالت یا گسیختگی لایه نازک قیر باشد.
4- گیسختگی لایه نازک
این پدیده نیز یک روش عریان شدن است که در واقع میتوان آنرا اولین گام در عریان شدن نامید. گسیختگی لایه نازک قیر روی ذرات مصالح سنگی عموماً بعلت اعمال تنشهای ناشی از ترافیکایجاد خرابی در لبهها و گوشههای تیز که پوشش قیر در آنها بسیار نازکتر است، اتفاق میافتد.
5- فشار آب حفرهای
این فشار عاملی برای تشدید عریان شدگی میباشد. در مخلوطهای آسفالتی با فضای خالی زائد، آب ممکن است آزادانه از میان فضاهای خالی مرتبط داخلی عبور کند. ترافیک ممکن است درصد فضای خالی روسازی را کاهش داده، مسیرهای عبور بین فضاهای خالی را ببندد و آب را محبوس نماید. به علت جریان ترافیک و عبور مکرر آب، فشار آب حفرهای به حدی میرسد که عریان شدن قیر از سطح مصالح سنگی را ایجاد مینماید.
6- جریان آب هیدرولیکی
این جریان بیشتر از لایههای سطحی روسازیهای آسفالتی و در قسمت زیرین لایه اعمال میشود. وقتی که روسازی اشباع باشد، چرخهای وسیله نقلیه آب را به درون روسازی از جلو تایرها فشار میدهند و آن را از پشت تایرها به بیرون میمکند. این حرکت آب به عریان شدن مصالح سنگی کمک میکند. همچنین غبار و ماسه و سنگدانههای رها شده در جاده نیز ممکن است با آب باران مخلوط شده و خراشیدگی لایه نازک قیر را تسریع بخشند.
علت عریان شدن
به طور کلی فقط یک علت برای عریان شدن وجود دارد: آب بین لایه نازک قیر و سطح مصالح سنگی راه یابد و جانشین قیر به عنوان پوشش مصالح سنگی شود. آب به چند طریق ممکن است به سازه روسازی برسد. از میان آنها میتوان به آب درون یا روی مصالح سنگی که کاملاً خشک نشدهاند، زه آب باران از میان شانهها، ترکها یا روسازی متخلخل، آب زیر سطحی (که از نقاط بالاتر فشار هیدرواستاتیکی تولید مینماید)، آب موئینه از بستر راه و تبخیر آب از لایههای زیرین اشاره نمود. به هر صورت آب به روشهای مختلفی ممکن است به مصالح سنگی برسد.
کاهش عریان شدن یا جلوگیری کردن از آن
برای ساخت روسازی جدید، یا روکش یا بازیافت یک روسازی قدیمی راهنماییهای زیر باید برای کاهش احتمال عریان شدن مورد توجه قرار گیرد:
1- برای روسازیهای جدید تمام آسفالتی از دانهبندی پیوسته، خوب متراکم شده، مستقیماً بر روی بستر کاملاً آماده شده استفاده شود. تحقیقات نشان میدهد، اگر این روسازیها به طور مناسب و خوب ساخته شوند حتی در بخش ترانشه هیچ آبی زیر این روسازیها جمع نمیشود. بنابراین این روسازیها به طور مؤثری در مقابل عریان شدن مقاومت مینمایند.
2- ایجاد زهکشی اصولی برای ساختمان روسازی ـ اگر آب آزاد سریعاً دفع شود یا از مخلوط مصالح سنگی و قیر دور نگه داشته شود، عریان شدن ناشی از تشکیل امولسیون، جابجایی، گسیختگی لایه نازک یا جریان آب هیدرولیکی توسعه نمییابد. آب جدا از مخلوط نگه داشته میشود که باعث مقاومت عریان شدن بیشتر مصالح سنگی شود.
3- در اکثر حالات از مخلوطهای سنگدانه و قیر با دانه بندی متراکم به جای دانهبندی باز برای لایههای میانی و اساس استفاده نمائید استفاده از مخلوطهای با دانهبندی پیوسته و خوب متراکم شده از ورود آب به لایههای روسازی جلوگیری میکند. وقتی مخلوطهای اساس با دانهبندی باز در تعمیر ترکها استفاده میشود تعبیه سیستم مناسب زهکشی جهت جلوگیری از ایجاد فشار آب حفرهای و احمال عریان شدن ضروری میباشد.
4- اطمینان نمایید که همه لایههای روسازی کاملاً متراکم شدهاند و در لایههای با دانهبندی پیوسته فضاهای خالی مرتبط برای عبور آب از میان آنها وجود نداشته باشد. روش آزمایش تجربی، «ASTM:D3637 نفوذپذیری مخلوطهای آسفالتی» روشی را برای کنترل نفوذ پذیری روسازیهای متراکم شده در صحرا را در برمیگیرد.
5- از مصالح سنگی تازه شکسته شده با مقاومت عریان شدن ضعیف استفاده نکنید. قیر از مصالح سنگی که برای یک هفته یا بیشتر انبار شدهاند کمتر لخت میشود تا نسبت به همان مصالح سنگی که بتازگی شکسته شدهاند.
6- از مصالح سنگی گرم و خشک استفاده کنید ـ اگر مصالح سنگی دارای سطح خشک باشند به طوری که هیچ رطوبتی بین مصالح سنگی و لایه نازک قیر موجود نباشد، عریان شدن کمتر اتفاق میافتد.
7- از مصالح سنگی تمیز استفاده کنید ـ از مصالح سنگی درشت با ذرات رس نظیر غبار که به طور محکم به سطح آنها چسبیده است نباید استفاده شود. حتی اگر قیر به طور کامل سنگدانه را بپوشاند، غبار از چسبیدن قیر به سطح سنگدانه جلوگیری خواهد نمود.
8- از مصالح سنگی با جاذب رطوبتی بالا در صورت در دسترس بودن انتخابهای دیگر استفاده نکنید لازم است مصالح سنگی که بیشترین مقاومت را نسبت به عریان شدن دارا میباشند، استفاده گردد. با انجام آزمایش حساسیت آبی مصالح و قیر برگزیده برای پروژه، تعیین نمایید کدام مصالح سنگی برای پروژه بهترین میباشد.
9- هنگامی که استفاده از مصالح سنگی جاذب آب اجتناب ناپذیر است، یک ماده ضد عریان شدن را به مقدار مناسب تعیین شده توسط آزمایشهای حساسیت آبی و طرح
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 1 صفحه
قسمتی از متن .doc :
واقعیت در آن است که در شرایط کنونی و در نگاهی کلی، پس ماندگی فرهنگی به اندازه ای حاد است که همگان به نحوی از انحاء با آن سروکار دارند و فشار آن را بر زندگی روزمرة خود احساس می کنند. عرصه های این زندگی روزمره، که واقعیت تلخ اجتماعی را در این کشورها می سازد، موضوع اصلی مقالات کتاب حاضر هستند. در حقیقت آنچه توسعة سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به امیدی بزرگ در اندیشة مردم کشورهای در حال توسعه بدل کرده است، تحمل ناپذیری و دردی است که در این عرصه ها بر آنها تحمیل می شود و گاه زندگی روزمره را به جهنمی واقعی بدل می کند. علوم اجتماعی و به ویژه جامعه شناسی و انسان شناسی نمی توانند نسبت به این وضعیت بی تفاوت باشند. حداقل چیزی که در جامعه ای پر تنش و مشکل زا در عرصه های فرهنگ و زندگی روزمره از این علوم انتظار می رود، دخالت آنها در برنامه ریزی اجتماعی و یافتن یا شروع به جستجو برای دست یافتن به راه حل هایی کوتاه و دراز مدت برای گره گشایی از این معضلات اجتماعی است. با این وجود، به دلایلی که یکی از عمده ترین آنها بی اعتمادی یا کم اعتمادی حکومت ها به دست اندرکاران علوم اجتماعی است، میزان دخالت این علوم و تاثیر گذاری آنها برای تغییر واقعیت های اجتماعی اغلب اندک و ناچیز بوده است. این امر نیز طبعا سبب آن شده است که برنامه ریزیهای اجتماعی کماکان بدون در نظر گرفتن زمینه های فرهنگی آنها انجام بگیرند و از کارایی لازم برای حل مشکلات برخوردار نباشند. رویکرد ما در مقالات کتاب حاضر، تلاش برای تحلیل برخی از جنبه های مهم در مشکلات فرهنگی و موانع توسعه در کشورهای در حال توسعه به طور اعم و در کشور خود به طور اخص، به ویژه در رفتارهای اجتماعی بوده است تا به این ترتیب بتوانیم در هر مورد با توجه به زمینه های فرهنگی و مشکلات آن، گروهی از راه حل ها را پیشنهاد کنیم. بنابراین از آنچه گفته شد به هیچ رو مراد آن نیست که خواسته باشیم نمونه ای از دخالت های ممکن جامعه شناس و انسان شناس را در زمینة توسعه به نمایش بگذاریم، بلکه هدف تنها روشن کردن پاره ای از حوزه هایی است که می توان اندیشة علوم اجتماعی را از خلال آنها وارد واقعیت بیرونی کردو تلاش نمود که تاثیری هر چند جزئی بر این واقعیت باقی گذاشت.
مقالات این مجموعه عمدتا در فاصله سالهای 1374 تا 1377 نوشته شده و اغلب آنها در نشریات تخصصی یا در سمینارهای علمی عرذضه شده اند. این مقالات دارای مضمون مشترکی هستند: شناخت و درک پدیدة توسعه در واقعیت بیرونی و در پیچیدگی اجتماعی آن. در واقع آنچه ما توسعه می نامیم، در واقعیت بیرونی و در زندگی روزمره در تعداد بی شماری از رفتارها، نهادها و باورها ... خود را به نمایش می گذارد که همگی با یکدیگر وارد کنش متقابلی می شوند. پیچیدگی این کنش ها اغلب پژوهشگر اجتماعی را وا می دارد که دست به انتخابی میان این جنبه های گوناگون بزند، انتخابی که خواه ناخواه او را با مشکل روبرو می سازد، زیرا در واقعیت بیرونی، تفکیک قائل شدن میان این جنبه ها ممکن نیست و در بررسی هر یک از آنها باید دائما به تاثیر سایر جنبه ها نتیز توجه داشت. این امر خود یکی از عللی است که طبقه بندی میان مقالات مجموعه حاضر را مشکل کرده است. زیرا با حرکت از یک رویکرد انسان شناختی، یعنی رویکردی کل گرایانه، جدا کردن مفهوم فرهنگ از مفاهیم دیگری چون توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، کاری ساده نیست. به همین دلیل هر چند مقالات در سه رده مزبور تقسیم بندی شده اند، در هر یک از آنها ملاحظات مربوط به دو بخش دیگر نیز تا اندازه ای باقی مانده است. از این گذشته مشکل استقلال و همبستگی میان مقالات نیز مطرح بوده است. از این لحاظ، مجموعه حاضر، شاید همچون هر مجموعه مقالات دیگری، مشکل را به صورتی نسبی حل کرده است بدین معنی که هر یک از مقالات مستقلا قابل مطالعه هستند، اما در همراهی با یکدیگر نیز می توانند تصویری عمومی از مباحث موجود در آن رده را ارائه نمایند. روشن است که انسجام کامل میان جنبه های گوناگونی که در کتاب عرضه شده اند، ممکن نبوده است، اما انسجام نسبی به خصوص در درک توسعه به مثابه مجموعهای از رفتارها حاصل آمده است. البته استقلال مقالات از یکدیگر سبب شده است که خوانندگان گاه با تکرار یک فکر یا مفهوم مواجه شوند که برای جلوگیری از این تکرارها، تلاش کرده ایم، بخش هایی را حذف، کوتاه یا اصلاح کنیم. در طبقه بندی مقالات با سه فصل نابرابر روبرو می شویم که در میان آنها فصل توسعه اجتماعی به دلیل جهت گیری عمومی کتاب پرحجم ترین قسمت است. برعکس فصل مربوط به توسعه سیاسی حجم نسبتا کمتری را به خود اختصاص می دهد که دلیل آن پرداختن نگارنده به موضوع توسعه سیاسی در متونی دیگر است که به صورتی جداگانه به انتشار رسیده یا می رسند. در نهایت، هدف اصلی کتاب بازنگری گروهی از مفاهیم توسعه از خلال واقعیت های زندگی روزمره بوده است تا شاید بتوان از این راه، اندیشه اجتماعی را هر چه بیشتر به سوی کاربردی شدن سوق داد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
مرگ سقراط؛ به روایت افلاطون و تفسیر نیچه
مسعود زنجانىmasoud@vivaphilosophy.com
نیچه مى گوید افلاطون در محاوره فایدون،با چهره اى که از سقراط در آخرین ساعات زندگى او ترسیم کرده، آرمانى نوین براى جوانان شاخص یونان در آن عصر به وجود آورد، و بدین ترتیب سقراط جایگزین آشیل (قهرمان اسطوره اى حماسه هاى ایلیاد و اودیسه هومر) در تمدن یونانى مى شود. اما نیچه نمى تواند از این جایگزینى، هر چند به نوبه خود شکوهمندانه به هیچ روى خوشنود باشد.افلاطون خود به علت بیمارى در این مجلس حضور نداشته و سال ها بعد، محاوره از زبان فایدون، یکى از حاضران، گزارش مى شود. در این ساعات واپسین مسئله بقاى نفس پس از جدایى از کالبد تن در مرکز گفت وگوى انتقادى این مجلس قرار مى گیرد. اما دلبستگى حاضران به سقراط و حتى بیم از ناراحت ساختن او در دم مرگ، کوچکترین مانعى براى کوشش گفت وگوکنندگان به یافتن حقیقت نیست. از سوى دیگر سقراط همچون مردى نشان داده مى شود که آماده است هر ایرادى را بر اعتقادى که در این آخرین ساعات زندگى بر دل و جان او نزدیک تر از هر نظریه دیگرى است با گشاده رویى بشنود، و حتى دوستان خود را مجبور کند تا هر تردیدى را که در دل نهان دارند به روشنى بر زبان آرند. با این کار افلاطون در برابر روحیه فلسفى حقیقى سر تعظیم فرود مى آورد و در عین حال براى استاد محبوب خود آنچنان بناى یادبود عظیمى برپا مى کند که والاتر از آن به تصور نمى آید. هنگامى که حاضران مجلس براى اینکه سقراط را ناراحت نکنند مى کوشند تردیدها و ایرادهاى خود را پنهان نگاه دارند، سقراط نغمه قو را به یاد آنها مى آورد که در دم مرگ زیباتر و نشاط انگیزتر از اوقات دیگر است و آنجا که آنها از پیشرفت بحث ناامید مى شوند و در کوشش سست مى گردند، سقراط همچون سردارى لشگر شکست خورده و پراکنده را دوباره گرد مى آورد و به دنبال خویش به میدان بحث مى کشاند و براى حمله اى تازه آماده مى سازد؛ دست دراز مى کند و زلف هاى فایدون را که در کنارش نشسته است مى گیرد و با آنها بازى مى کند و مى گوید: «فایدون! فردا بامداد این گیسوى زیبا بریده خواهد بود! ولى آن را نباید براى مرگ من ببرى، بلکه من و تو امروز باید گیسوى خود را ببریم اگر معلوم شود بحث ما مرده است و نمى توانیم زنده اش کنیم.»نگرش سقراط، در این محاوره برخلاف اکثر فیلسوفان امروزى بر این عقیده استوار است که فلسفه، به معناى واقعى کلمه، چیزى جز «آمادگى براى مرگ» نیست و فیلسوف راستین پیوسته در آرزوى مرگ است. گزارش فایدون نیز گواه آن است که خود او، در نهایت انطباق با این آرمان فلسفى، جام شوکران را نوشید و به آغوش مرگ رفت. سقراط در آخرین لحظات حیاتش، به شکرانه شفایى که ارمغان مرگش مى دانست و او را از بیمارى اش، زندگى جسمانى، رهایى مى داد، یکى از شاگردانش را صدا مى زند و مى گوید: «کریتون! به آسکلپیوس (خداى طب) خروسى بدهکارم. بدهى مرا بپرداز.»نگرش سقراطى در این روایت شکوهمندانه از مرگ، در دل خود نگاه تحقیر آمیزى به زندگى داشت. با این همه، این نگرش قرن ها در جهت گیرى زندگى اعصار مختلف در دنیاى قدیم نفوذ داشت و حتى هسته مرکزى جهان نگرى مسیحیت را نیز دربرداشت. تا اینکه، در دوره جدید، آهسته آهسته، فیلسوفانى ظهور کردند که براى زندگانى دنیوى، به رغم وجه تراژیک آن، اصالت قائل شدند و واکنش تندى را اگر چه پس از حدود بیست قرن به آن نشان دادند. نیچه( ۱۹۰۰-1844)، با احساس دوگانه اى که همواره به سقراط داشت با نقل جمله پایانى حیات او (بدهکارى اش به آسکلپیوس) مى گوید: «من سقراط را در حکمت و شجاعت آنچه که انجام داد، آنچه که گفت و آنچه که نگفت مى ستایم. این وروجک عاشق و طناز آتنى، این موشگیر، که گستاخ ترین جوانان را به لرزه مى انداخت، فقط حکیم ترین وراج زمان نبود، بلکه او در سکوت کردن عظمت خود را به نمایش گذاشت. کاش او در آخرین لحظات زندگى اش سکوت مى کرد تا شاید به مقام معنوى به مراتب والاترى دست مى یافت. در آن لحظات چیزى خواه مرگ، سم، تقوا یا زیرکى زبان او را لق کرد و او را به اداى این جمله کشاند.» (حکمت شادان قطعه ۳۴۰ )شاید در خاتمه ذکر سخن تئودور گمپرتس (۱۸۳۲-1912) یونانى شناس برجسته معاصر و هموطن نیچه خالى از لطف نباشد. او در شرحى که بر رساله فایدون در کتاب مهمش «متفکران یونانى» نوشته است، مى گوید: «بسیارى از ما مردمان امروزى ممکن است اندیشه گریز از دنیا و زندگى را که در این مکالمه به زبان مى آید نپسندیم. ولى هیچ دشمن تاریک ذهن و هیچ دوستدار اصیل و واقعى حقیقت نیست که این انجیل آزادى بى حد و حصر فکر را بخواند و در برابر آن به زانو نیفتد.»
سقراط
سقراط در حدود سال 470 سال ق.م در آلوِپِکا متولد گردید. آغاز زندگی او مصادف بود با دوران شکوفایی عظمت و افتخار آتن که در همان زمان امپراتوری دریایی خود را بنا نهاده بود. در دوران جوانی، قدرت بدنی شگفت انگیز سقراط، همگان را به تعجب وا داشت. قدرت تحمل او بسیار بالا بود، به طوری که در زمستان سخت، پا برهنه با یک جامه ی معمولی راه می رفت.
هنگامی که بیست و چند ساله بود ، افکارش متوجه مفهوم انسانیت شد. در آن زمان بیشتر تلاش های فلاسفه و متفکران، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده آصلی آن چیست.اما او اعلام کرد که باید جهان شناسی را کنار گذاشت وبه انسان بازگشت. او بیان می کرد که پیامهای مخصوصی از سروش غیبی دریافت می کند.
در کتاب های تاریخی آمده است که روزی یکی از دوستان سقراط از سروش غیبی پرسید که آیا خردمند تر از سقراط وجود دارد؟ سرش غیبی پاسخ داد : نه. این واقعه سقراط را بر انگیخت تا ببیند که چه چیزی موجب شده تا او خردمند ترین انسان باشد؛ در حالی که خود را عالم و دانشمند نمی داند. سرانجام به این نتیجه رسید که: او خردمند ترین انسان است ، زیرا به جهل خود علم دارد و ادعای عالم بودن ندارد.از این پس، وی این رسالت را در وجود خود احساس کرد که در جست و جوی حقیقت ثابت و یقینی ، یعنی حکمت راستین باشد و به همگان نشان دهد که علم حقیقی یعنی:" علم به این که نمی دانم."
او در جنگهای پلوپونز شرکت کرد و شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد ،از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت. در ادامه ی زندگی ، سقراط به رسالتی که بر دوش گرفته بود، پرداخت. در آن دوران سوفسطائی ها نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد . آنها خود را دانشمند ترین وعالمترین مردمان می خواندند.
سقراط بنا بر نتیجه ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.
روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفت و گو می شد و می کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلا شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می کرد که حقیقت شجاعت را می شناسد و به آن آگاه است.سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می کرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش می گفت، همراه نشان می داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می برد؛ یعنی به این نتیجه می رسید که حقیقتا هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی داند و به این صورت، سقراط به او می فهماند که اعتراف به نادانی ، بزرگترین دانش است.این روش، روش دیالکتیکی نام گرفت. وی اولین کسی بود که این شیوه را در بحث های فلسفی به کار برد و به همین دلیل، روش دیالکتیک را به نام او، دیالکتیک سقراطی می خوانند.
سقراط در آتن می گشت و با افراد مختلف به این روش بحث و گفتگو می نمود. او شاگردانی هم داشت که اکثر آن ها جوانان آتنی بودند. یکی از شاگردان وی که بعدها در شمار بزرگترین فلاسفه جهان قرار کرفت، افلاطون بود.
سقراط بسیاری از بزرگان آتن را که ادعای علم و دانش داشتند، به همین نحو محکوم ساخت واین برای آنان خوشایند نبود.عاقبت این فشارها همراه با تحولات سیاسی ای که پیش آمد ، سقراط را در سال 399 ق.م به محکمه کشاند.
در محکمه سقراط متهم شد که:1) خدایانی را که آتنیان می پرستند، عبادت نمی کند، بلکه اعمال دینی جدید و نا آشنا آورده است.
2) به علاوه جوانان شهر آتن را با افکار خود فاسد می کند.
به دلیل همین اتهام ها، برای او تقاضای مرگ شده بود. سقراط با خونسردی و متانت به تمام اتهام ها پاسخ گفت و آنها را به سوی خود متهم کنندگان بازگرداند. سقراط اعلام کرد که از مرگ هیچ باکی ندارد ، اما مرگ وی لکه ننگینی بر چهره آتن بر جای خواهد گذاشت و آیندگان، در این مورد، آتنیان را محکوم خواهند کرد. با تمام این احوال و دفاعیات مستحکم وی، هیئت منصفه ی دادگاه که تحت تأثیر جو سیاسی آشفته ی آن ایام بود ، حکم به مرگ سقراط داد.
درچند روزی که تا اجرای حکم باقی مانده و سقراط زندانی بود ، دوستان وی تلاش زیادی کرده و همه چیز را برای فرار او مهیا ساختند ، ولی سقراط با بیان اینکه چنین اقدامی مخالف اصول و ارزشهای اوست ، پیشنهادشان را رد کرد.
در روز موعود در حالی که خانواده و دوستان و شاگردانش گرد وی جمع شده و بی تابی می کردند، آنها را به آرامش فراخواند و پس از اینکه وصیتهایش را کرد، جام زهر را به آرامی سرکشید و پس از دقایقی جان سپرد .
منبع:دانشنامه رشد
خرد سقراط
متن زیر گزیده ای از دفاعیه سقراط در حضور هیات منصفه شهر آتن است. او متهم است که به خدایگان باوری ندارد و جوانان آتن را نیز گمراه کرده است. او دلایل این اتهامات تشریح می کند, اما هیئت منطفه علیه او رإی می دهد و او شگفت زده می شود که چرا با این اختلاف آرای کم محکوم شده است. هیئت منصفه 501 نفر بودند و اختلاف آرا تنها 3 نفر بود. پس از آن، کریتون یکی از مریدان او زمینه ی فرار او را فراهم می کند, اما او به بحث و گفتگو با او می پردازد و در نهایت هر دو می پذیرند که احترام به قانون ارزشی والاتر دارد و در نهایت با سرکشیدن جام شوکران حکم اجرا می شود.]
خرد سقراط
[متن زیر گزیده ای از دفاعیه سقراط در حضور هیات منصفه شهر آتن است. او متهم است که به خدایگان باوری ندارد و جوانان آتن را نیز گمراه کرده است. او دلایل این اتهامات تشریح می کند, اما هیئت منطفه علیه او رإی می دهد و او شگفت زده می شود که چرا با این اختلاف آرای کم محکوم شده است. هیئت منصفه 501 نفر بودند و اختلاف آرا تنها 3 نفر بود. پس از آن، کریتون یکی از مریدان او زمینه ی فرار او را فراهم می کند, اما او به بحث و گفتگو با او می پردازد و در نهایت هر دو می پذیرند که احترام به قانون ارزشی والاتر دارد و در نهایت با سرکشیدن جام شوکران حکم اجرا می شود.]
***تلاش میکنم آنچه را که باعث رواج بهتانها و بدنامیهایم شده است، برایتان بازگو کنم. پس گوش فرادهید. برخی از شما ممکن است گمان کنید که مزاح میکنم، اما اطمینان میدهم که عین حقیقت را به شما خواهم گفت. مردمِ آتن، این بدنامی به خاطر نوع خاصی از خرد نصیبم شد. چه نوع خردی؟ آن نوع خردی که برای نوع بشر مقدور است. ممکن است به خاطرِ داشتن آن نوع خرد به راستی دانا باشم. اما هماکنون از مردانی سخن میگویم [کسانی که به من اتهام زدهاند] که خردشان لابد بیش از خرد انسانی است، یا چنان است که من یارای توصیف آن را ندارم. چون خودم چیزی از آن نوع خرد نمیدانم و اگر کسی بگوید که من چیزی از این خرد فوقبشری میدانم، گزاف میگوید و میخواهد به من تهمت بزند. (همهمه) همهمه نکنید آتنیها، حتا اگر گمان میکنید که من خودخواهانه سخن میگویم. میخواهم چیزی را بگویم که از من نیست. خواهم گفت که از آن کیست و شایسته است که باورش کنید. خداوند دلفی را بر حقانیت خردم و ماهیت آن گواه میگیرم. کِرِفون را به خاطر دارید. او از دوران جوانی دوست من بود. او را میشناسید. یکبار شتابزده به معبد دلفی رفت و پرسشی را بیمهابا با سخنگوی دلفی در میان گذاشت. (همهمه) - باز هم خواهش میکنم همهمه نکنید، فریاد نزنید. - او پرسید آیا کسی داناتر از سقراط هم وجود دارد و سخنگو پاسخ داد: نه، کسی وجود ندارد. کِرِفون خودش مرده است، اما برادرش اینجا هست و حرفهای مرا تأیید میکند.میدانید چرا این موضوع را به شما گفتم؟ میخواهم ریشهی این بیاعتباریام را برایتان بازگو کنم. وقتی آنچه را سخنگوی معبد گفته بود، شنیدم، تلاش کردم آن را بفهمم. مقصود خداوند از این کلام مبهم چیست؟ نیک میدانم که دانا نیستم، حتا در پایینترین حد. پس مقصودش از این که داناترین مرد هستم چیست؟ ممکن نیست اشتباهی رخ داده باشد، زیرا خداست و خدا سخن گزاف نمیگوید. دیرزمانی بود که در تلاش بودم تا معنای این کلام را دریابم. پس از مدتها کلنجار رفتن با آن، راهی را پیدا کردم که درستی این موضوع را آزمایش کنم. به سراغ مردی رفتم که گفته میشد داناست، گمانم بر این بود که در آنجا میشود ثابت کرد سخنگوی معبد اشتباه کرده است و گفتهی سخنگو اشتباه است. و به او میتوانستم بگویم «تو میگویی من داناترین مرد هستم، در حالی که این مرد از من داناتر است.» بنابراین به سنجش آن مرد پرداختم - لزومی ندارد اسمش را بگویم، سیاستمدار بود - اما نتیجه این بود، آتنیها، وقتی با او همکلام شدم، دریافتم که گرچه عدهی زیادی از مردم و بیش از همه خود او گمان میکنند که مرد باخردیست؛ با وجود این، دانا نیست. پس تلاش کردم به او بفهمانم که دانا نیست، گرچه میپندارد داناست. با این کار، او و دیگر حاضران آنجا دشمنانِ من شدند. وقتی از آنجا دور میشدم با خودم اندیشیدم از این مرد داناترم. شاید هیچ کدام از ما چیزی که واقعاً باارزش باشد ندانیم؛ اما او در حالی که دانشی ندارد، میپندارد که داناست. اما من که دانشی ندارم، بر نادانیام وقوف دارم و در آنچه نمیدانم خودم را دانا نمیپندارم. در هر حال در این نکته، گویا کمی از او داناتر هستم.پس از آن به سراغ شخص دیگری رفتم که میگفتند حتا از مرد قبلی هم داناتر است و دقیقاً به همان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان
بشر در هیچ دورهای این چنین با حجم انبوهی از دادهها و اطلاعات مواجه نبوده است. سرگردانی انسان امروز، انتخابی مناسب از بین هزاران امکانی است که عمر کوتاهش را بر نمیتابد و این سرگردانی، در انتخاب روشی مناسب برای یادگیری یک زبان بین المللی با گستره تولید جهانی، صد چندان شده است. کتابها، فیلمهای صوتی - تصویری، کلاسهای آموزشی رسمی و غیر رسمی، نرم افزارها و پهنه گسترده اینترنت در کارند تا امر فراگیری یک زبان خارجی تحقق یابد. آیا اشکال در بهره هوشی ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی است که با گذراندن بیش از ده سال از دوران راهنمائی تا دانشگاه هنوز نتوانستهایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم؟ چرا ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با گذراندن بیش از ده سال، از دوران دبیرستان تا دانشگاه، هنوز نتوانستهایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم. بدون شک اشکال در بهره هوشی و توانائیهای ما نیست بلکه مشکل در روشها و تکنولوژیهایی است که ما با استفاده از آنها زمان بزرگی از زندگی خویش را از دست دادهایم. عمدهترین دلایل ناکامی در فراگیری زبان در کشور ما بقرار زیر است:
ترس
ما همیشه زبان را درس مشکلی تصور می کردیم که باید آنرا امتحان دهیم و بدین دلیل هرگز فرصت استفاه از آنرا بصورتی نیافتیم که از آن لذت ببریم.
تکیه بر محیط مبتنی بر متن
دنیای واقعی زبان، یک دنیای صوتی است. در حالی که سیستم آموزشی ما، دنیایی مبتنی بر متن بوده است و این باعث میشد که مشکل تلفظ نیز بر مشکلات بیشمار ما افزوده شود. بدلیل عدم زیستن در یک محیط واقعی صوتی با آن احساس بیگانگی میکنیم. نتیجه این سیستم آموزشی در آرمانی ترین شرایط تربیت مترجم بود، نه کسی که با زبان بتواند ارتباط برقرار کند.
تکیه بر گرامر
کاش ما زبان را با روش کودکان یاد میگرفتیم که کمترین اهمیتی برای دستورات پیچیده زبان نمیدهند. راستی ما، خود چقدر با گرامر زبان مادری خود آشنا هستیم؟ دستوات گرامری در تمامی زبانها یک موضوع کاملاً تخصصی و انتزاعی از زبان است و اگر نه اینست، پس اینهمه رشتههای دانشگاهی سطح بالا در رابطه با دستور زبان چه معنی میدهند؟ حرف زدن با رعایت دستورات گرامری زبانی پر از استثناء، مانند انگلیسی، تقریباً غیر ممکن است.
تأکید بر یادگیری لغات
آموزش ما، حفظ کردن فرهنگهای لغت بود، هر معلمی برای خود دیکشنری کوچکی میساخت که مجبور به حفظ آن بودیم. و متأسفانه هنوز هم کار به همین منوال است. در یک فرهنگ انگلیسی نگاهی به لغت GET یا TAKE بیندازید. دو صفحه معنی مختلف و گاه متضاد برای یک لغت، سردرگمی آدمی را در آموزش صد چندان میکند. فرق عمده زبان انگلیسی با زبان فارسی در این است که لغات در زبان انگلیسی عمدتاً وقتی معنی واقعی دارند که در کنار سایر لغات قرار میگیرند. مثلاً لغت Take معنی واضحی ندارد، در حالی که معنی عبارت Take off کاملا مشخص است.
اهمیت دادن به امر خواندن
در هر زبانی چهار عنصر عمده خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن وجود دارد. آنچه در سیستم آموزش رسمی ما بیش از همه به آن پرداخته شده است امر خواندن میباشد. در برخی از کلاسهای غیر رسمی نیز صحبت از هم زمانی چهار عنصر رفته است. اما وقتی ما در محیط واقعی زبان قرار میگیریم در مییابیم که اگر هدف فراگیری زبان باشد، عنصر خواندن و نوشتن اهمیت درجه چندم دارند، به این دلیل ساده که در تمامی زبانها افراد بی سواد آن جامعه نیز قادر با تکلم زبان مادری خود هستند.
سه مشکل اصلی پیش روی یک زبان آموز
1- ایجاد شور و هیجان در فراگیری زبان
همه زبانآموزان دوست دارند که به خوبی انگلیسی صحبت کنند. آنها از این فکر که قادر باشند «روان» صحبت کنند و با دیگران به انگلیسی ارتباط برقرار کنند به هیجان میآیند. اما آنها معمولاً توجهی به خود فرآیند آموزش ندارند. در نظر بیشتر زبانآموزان، فراگیری زبان انگلیسی یک اجبار است - چیـزی که مجبور به انجام آن هستنـد، ولی میلی به آن ندارنـد. آنهـا در فراگیری زبان انگلیسی هیچ لذتی نمیبینند. بطور خلاصه، بیشتر زبانآموزان دوست دارند که انگلیسی صحبت کنند ولی دوست ندارند به فراگیری زبان انگلیسی مشغول باشند. این اولین و مهمترین مشکلی است که پیش روی یک زبان آموز قرار دارد، زیرا کسی که تمایلی به فراگیری یک زبان خارجی نـدارد، آن را بـه خوبی فرا نخواهـد گـرفت. اگـر شما «انگلیسی» را دوست نداشتـه باشیـد، «انگلیسی» هم شما را دوست نخواهد داشت!
اگر میخواهید که زبانآموز موفقی باشید، لازم است که خود فرآیند آموزش را هم دوست داشته باشید. لازم است که زمانی را که صرف فراگیری انگلیسی میکنید، به عنوان وقت تفریح یا استراحت خود به حساب آورید. به عنوان مثال، شما باید از موارد زیر لذت ببرید:
خواندن جملات انگلیسی و فکر کردن درباره ساختار آنها
فراگیری لغات جدید از یک دیکشنری
نوشتن یک جمله انگلیسی صحیح با کمک گرفتن از دیکشنری، کتاب گرامر و اینترنت
تمرین تلفظ اصوات و کلمات انگلیسی
به طور آرمانی، فراگیری زبان بایستی برای شما یک تفریح به حساب بیاید. شما باید خود را یک «زبانآموز» قلمداد کنید - کسی که فراگیری زبان انگلیسی را به عنوان یکی از فعالیتهای مورد علاقهاش انتخاب کرده است.
2- ایجاد اولین تغییر در زندگی
تصمیم برای فراگیری زبان انگلیسی نیازمند ایجاد تغییراتی در زندگیتان میباشد. به عنوان مثال تصمیم میگیرید که هر روز 30 دقیقه برای خواندن یک کتاب انگلیسی وقت بگذارید و بر این تصمیم پافشاری میکنید. ایجاد یک تغییر کوچک ولی دائمی در زندگی راحت نیست، مخصوصاً اگر فراگیری زبان «سرگرم کننده» به نظر نرسد. به هر حال، زبانآموزان باید به خاطر داشته باشند که اگر روزی 15 دقیقه به مطالعه انگلیسی بپردازند، نتیجه بهتری میگیرند تا اینکه مثلاً هر یک ماه یکبار، یک روز کامل را به این کار اختصاص دهند.