لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
دلایل بر لزوم معاد
"الیه مرجعکم جمیعا وعد الله حقا"در این جمله معاد را خاطر نشان مىسازد، همچنانکه جمله قبلى مبدا را تذکر مىداد، وجمله"وعد الله حقا"از باب قائم شدن مفعول مطلق مقام فعلش مىباشد، و معناى جمله: "وعده الله وعدا حقا"است، یعنى خداى تعالى وعده داده وعدهاى حق.
کلمه"حق"عبارت است از چیزى که اصل و واقعیت داشته باشد و خبر، مطابق آنواقعیتباشد.بنا بر این، خبر و یا به عبارتى وعدهاى که خداى تعالى مىدهد به اینکه معادى درپیش استحق بودنش به این معنا است که خلقت الهى به نحوى صورت گرفته که جز بابرگشتن موجودات به سوى او تام و کامل نمىشود، و از جمله موجودات یکى هم نوع بشر استکه باید به سوى خداى تعالى برگردد.و این مانند سنگى است که از آسمان به طرف زمینحرکت مىکند که با حرکتخود وعده سقوط بر زمین را مىدهد، چون حرکتش سنخهاى استکه جز با نزدیک شدن تدریجى به زمین و جز ساقط شدن و آرام گرفتن در روى زمین تمامنمىشود، اشیاء عالم نیز چنیناند، حرکتشان نهایتى دارد و آن برگشتبه خداى تعالى است، به همان مبدئى که از آنجا حرکت را آغاز کردند، آیه زیر همین معنا را خاطر نشان ساختهمىفرماید: " یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه" (1) دقت فرمائید.
"انه یبدؤا الخلق ثم یعیده لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."این جمله، جمله"الیه مرجعکم جمیعا"را تاکید، و معناى اجمالى رجوع و معاد را کهاین جمله متضمن آن است تفصیل و شرح مىدهد.
ممکن هم هست تعلیل آن جمله متقدم باشد، و بخواهد به دو حجت و برهانى که قرآنهمواره به آن دو حجتبر اثبات معاد استدلال مىکند اشاره نماید.حجت اول را جمله: "انهیبدؤا الخلق ثم یعیده"متضمن است، به این بیان که یکى از سنتهاى جارى خداى سبحاناین است که هستى را به هر چیزى که مىآفریند افاضه مىکند، و این افاضه خود را به رحمتشآنقدر ادامه مىدهد تا آن موجود خلقتش به حد کمال و تمامیتبرسد، در این مدت آن موجود بهرحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مىکند و از آن رحمتبرخوردار مىگردد، و اینبرخوردارى همچنان ادامه دارد تا مدت معین.
بعد از آنکه آن مدت بسر آمد و موجود نامبرده به نقطه انتهاى اجل معین خود رسید اینرسیدن به نقطه نهائى فناء و هیچ شدن آن موجود نیست، زیرا معناى فانى شدنش باطل شدنرحمت الهىایست که باعث وجود و بقاء و آثار وجود یعنى حیات، قدرت، علم و سایر آثاروجودى او بود، و معلوم است که رحمت الهى بطلان نمىپذیرد.پس، رسیدن به نقطه نهائىاجل به معناى گرفتن و قبض کردن رحمتى است که بسط کرده بود.آرى، آنچه خداى تعالىافاضه مىکند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذیر نیست.
پس، اینکه مىبینیم فلان موجود از بین مىرود و اجلش بسر مىآید، این سرآمدن اجلآنطور که ما مىپنداریم فنا و بطلان آن موجود نیست، بلکه برگشتن آن به سوى خداى تعالىاست، به همان جائى که از آنجا نازل شده بود، و چون آنچه نزد خدا استباقى است، پس اینموجود نیز باقى است، و آنچه که به نظر ما، هست و نیستشدن مىباشد در واقع بسط رحمتخداى تعالى و قبض آن است، و این همان معاد موعود است.
و حجت دوم را جمله"لیجزى الذین آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط..."متضمناست، به این بیان که عدل و قسط الهى - که یکى از صفات فعل او است - اجازه نمىدهد کهدر درگاه او دوغ و دوشاب یکسان باشد، با آن کسى که با ایمان آوردن در برابرش خضوعنموده، و اعمال صالح کرده و با آن کسى که بر حضرتش استکبار و به خود و به آیاتش کفرورزیده یک جور معامله کند.این دو طایفه در دنیا که بطور یکسان در تحتسیطره اسباب و عللطبیعى قرار داشتند، اسبابى که به اذن خدا یا سود مىرسانید، و یا ضرر اگر قرار باشد در آخرتهم بطور یکسان با آنان معامله شود ظلم خواهد بود.
پس، جز این باقى نمىماند که خداى تعالى بین این دو طایفه در زمانى که به سوى اوبر مىگردند فرق بگذارد، به این معنا که مؤمنین نیکوکار را جزاى خیر، و کفار بد کار را سزاىبد دهد، تا ببینى آنان از چه چیز لذت مىبرند، و اینان از چه چیز متالم و ناراحت مىشوند.
بنابر این، تکیه این حجتبر دو چیز است، یکى بر تفاوت این دو طائفه به خاطر ایمانو عمل صالح، و کفر و عمل ناصالح، و دیگرى بر کلمه"بالقسط"، این نکته را از نظر دور مدار.وجمله"لیجزى"بنابر آنچه از ظاهر بیان استفاده مىشود متعلق استبه جمله"الیه مرجعکمجمیعا".
البته این احتمال هم هست که جمله: "لیجزى..."متعلق باشد به جمله"ثم یعیده"، که در این صورت، کلام آن جنبه را که گفتیم یعنى جنبه فرقگذارى بین دو طائفه و بیان عدلالهى را ندارد، بلکه جنبه تعلیل دارد، و به یک حجت که همان حجت دومى است اشاره خواهدداشت.و از جهت لفظ آیه، احتمال دوم به ذهن نزدیکتر است.
"هو الذى جعل الشمس ضیاء و القمر نورا..."کلمه"ضیاء"بطورى که گفته شده - مصدر استبراى"ضاء، یضوء، ضوء و ضیاء"
همانطور که کلمه"عیاذ"مصدر استبراى"عاذ، یعوذ، عوذا و عواذا".و اى بسا که جمع باشدبراى کلمه"ضوء"، همانطور که کلمه"سیاط"جمع استبراى"سوط"و این عبارت چیزىدر تقدیر دارد که مضاف کلمه"ضیاء"است، و تقدیر آن"جعل الشمس ذات
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
لزوم حکومت اسلامی
عریف حکومت و حاکمیت
در تعریف حکومت گفته اند: حکومت عبارت است از مجموعه نهادهای فرمانروا،وظایف و اختیارات هر کدام از آنها و روابطی که میان اندامهای حکومتی موجود است.(1)
در فرهنگ سیاسی آمده است: ( حکومت یعنی،تشکیلات سیاسی و اداری کشور و چگونگی و روش اداره ی یک کشور یا واحد سیاسی.تشکیلات دولت که علاوه بر نمایندگی های اجرایی،معمولاً از سه بخش مجریه،مقننه و قضاییه تشکیل می شود.مجموعه ی بنیادهای سیاسی،قوانی و آداب و رسومی که حاکمیت از طریق آنها اعلام می شود.) (2)
لازم به ذکر است که دو واژه ی (حکومت) و (دولت) در برخی موارد معنای مرادف و در برخی موارد مترادف با یکدیگر دارند.اگر دولت را قدرت سیاسی سازمان یافته ای که امر و نهی می کند،تعریف کنیم مرادف با حکومت می شود.بر طبق این تعریف،دولت به معنای قوه ی مجریه ی کشور و هیأت دولت،نیست،بلکه به مفهوم هیأت حاکم است که قانونگذاری،سیاست گذاری،اجرا،قضاوت و برقراری نظم و امنیت را بر عهده دارد.
لذا،گرچه تعریف های مختلفی از واژه حکومت در کتابهای علوم سیاسی ارایه شده است،اما می توان حکومت را به طور ساده این گونه تعریف کرد: ارگانی رسمی که بر رفتارهای اجتماعی افراد جامعه نظارت داشته،و سعی می کند که به رفتارهای اجتماعی مردم جهت ببخشد.اگر مردم از راه مسالمت آمیز،جهت دهی را پذیرا شدند که خوب،وگرنه حکومت با توسل به قوه ی قهریه اهدافش را دنبال می کند؛یعنی اگر کسانی از مقررات وضع شده که برای رسیدن به هدف مورد نظر حکومت لازم است،تخلف کنند با کمک دستگاههای انتظامی مجبور به پذیرفتن مقررات می شوند،که این تعریف شامل حکومت های مشروع و نامشروع می شود.
(حاکمیت) در لغت به معنای تفوق و برتری است،و اصلاحاً در بعد حقوقی آن به معنای حق صدور اوامر بلاشرط است.بر این مبنا،حاکمیت مطلق،به معنای حق فرمانروایی بی چون و چرا بر تمامی افراد است.در حاکمیت نیروی خواستن،قدرت آمره و نیروی فرماندهی مستقل وجود دارد.(3). بسته به این که صدور فرامین از یک منبع مستقل باشد و یا منبع غیر مستقل،می توان حاکمیت را بر حاکمیت مطلق و نسبی تقسیم کرد.حاکمیت مطلق در اسلام و قانون اساسی از آن خداست،و حاکمیت نسبی به معنای حق حکمرانی انسانی بر همنوع خویش از جانب و اذن خداوند متعال است.
در مورد رابطه ی حکومت و حاکمیت،حکومت را تجلی و مظهر حاکمیت دانسته اند.یعنی این حکومت است که حاکمیت را در عالم خارج،به منصه ی ظهور و بروز می رساند.حاکمیت در واقع،قدرت برتری است که در حیطه ی دولت کشور،اراده ای فراتر از آن وجود ندارد،به گونه ای که در مقابل اعمال اراده و اجرای اقتدارش مانعی نمی پذیرد و از هیچ قدرت دیگری تبعیت نمی کند. هرگونه صلاحیتی ناشی از اوست،ولی صلاحیت او از نفس وجودی او بر می آید.
این خلدون،حاکمیت کامل را منحصر به حالتی می داند که برتر از نیروی او قدرت قاهری موجود نباشد.(4)
ارکان تشکیل حکومت
می دانیم هر حکومتی به سه رکن اساسی نیاز دارد،و بدون آن قادر به ادامه ی حیات نیست:
1. رکن تقنین (قانون گذاری)
2. رکن اجرایی
3. رکن قضایی
حکومت،نخست باید قوانینی را داشته باشد که مشکلات جامعه را حل کند و روابط مردم با یکدیگر در پرتو آن روشن گردد و چرخ های اجتماع را در مسیر ترقی و تأمل به گردش درآورد،بگذریم از این که مبدأ و سرچشمه ی این قانون گذاری چیست؟ که گاهی وحی است،و زمانی اراده ی یک فرد بر اطرافیان او،و زمان دیگری مجالس قانون گذاری که به جای خود سخن خواهد رفت.
حتی جوامعی که بر اساس قوانین الهی اداره می شود و قوانین آنها فقط از مبدأ وحی سرچشمه می گیرد نیز به قوه ی مقننه احتیاج دارند،تا قوانین کلی الهی را بر نیازهای روزمره ی آنها تطبیق کند،و در مسایل جزیی و نیازهای هر زمان که با گذشت زمان در تغییر و تبدیل است بر مسایل مورد ابتلا تطبیق دهد و به اصطلاح (رد فروع بر اصول) کند،و یا به تعبیر دیگر (کارشناسی موضوعی) نماید.
بعد از روشن شدن متون قوانی و قرار گرفتن آنها در آستانه ی عمل،باید اجرای آن به دست گروهی سپرده شود که آن را در سطح جامعه پیاده کنند،اگر نیاز به آیین نامه های اجرایی دارند آیین نامه را بنویسند و اگر ندارند بلافاصله وارد مرحله ی اجرا شوند،و این همان چیزی است که در دنیای امروزه (قوه ی مجریه) یا (دولت) نامیده می شود.
در این میان ممکن است درگیریهایی بین مردم،یا میان بخشهای حکومت و یا حکومت و مردم،در جهات مختلف مسایل حقوقی واقع شود،قوه ای که عهده دار تشخیص ظالم از مظلوم و صاحب حق از مدعی فاقد حق می باشد،(قوه ی قضاییه) نامیده می شود،و شکی نیست که بعد از صدور حکم از ناحیه ی این قوه،باز برای اجرای آن نیاز به قوه ی مجریه است که باید این احکام را به طور دقیق پیاده کند.(5)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
لزوم اندازه گیری هوش هیجانی و دلالت های ارتقاء تحصیلی خود به خود
ضرورت های دیگری برای استفاده از فنون ارزشیابی توصیفی در برنامه ریزی درسی
( این مقاله از وبلاگی تحت عنوان ارزشیابی توصیفی، نوشته آقای محمد حسن مقنیزاده اخذ شده. Pars EI)
در این یادداشت بلند! با استفاده از دو مقاله به بررسی دلالت های استفاده از فنون ارزشیابی توصیفی در نظام برنامه ریزی درسی با توجه به نظام موجود ارزشیابی تحصیلی و مقررات موجود ارتقاء تحصیلی در آموزش و پرورش کشور می پردازیم.متاسفانه در ادبیات آموزشی موجود در کشور ما، امتحان که نوعی اندازه گیری (Assessment) می باشد؛ با ارزشیابی (Evaluation) که نوعی قضاوت است؛ یکسان پنداشته شده است. در حالیکه امتحاناتی که در نظام فعلی ارتقاء تحصیلی در ایران با استفاده از مقیاس کمی (20-0) از دانش آموزان گرفته می شود تنها بخشی از قابلیت های هوش شناختی (IQ) دانش آموزان را می سنجد و در مورد اندازه گیری هوش هیجانی (Emotional Intelligence) اطلاعاتی را فراهم نمی آورد. لذا در این یادداشت به تدقیق پیرامون هوش هیجانی و ارتقاء تحصیلی می پردازیم. سید احمد جلالی در مقاله ای تحت عنوان "هوش هیجانی" که در فصلنامه تعلیم و تربیت شماره مسلسل 70 و 69 منتشر شده، به کالبد شکافی این واژه پرداخته است.
در قسمت اول این یادداشت به نقل مستقیم مطالب ذیل از این مقاله پرداخته ایم:1. تعریف هوش هیجانی2. بررسی پیشینه نظری هوش هیجانی3. بررسی مطالعات انجام شده درباره هوش غیر شناختی4. مولفه های اصلی هوش هیجانی و عوامل تشکیل دهنده آنها
در قسمت دوم یادداشت به بررسی دلالت های ارتقاء خود به خود تحصیلی در نظام ارزشیابی تحصیلی ایران پرداخته ایم. محمد حسنی با مساعدت و همفکری هفت تن از همکارانش در دفتر ارزشیابی تحصیلی و تربیتی وزارت آموزش و پرورش به سفارش شورای عالی آموزش و پرورش مقاله ای تحت عنوان "ارتقاء خودکار قبولی تضمینی یا حذف مردودی" تهیه کرده است. در این مقاله معنی، کاربرد، دلایل، چالش ها و الزامات ارتقاء خود به خود در نظام ارزشیابی تحصیلی کشور با استفاده از شواهد پژوهشی و مطالعاتی و آئین نامه ها و مقررات تحصیلی تشریح شده است. (حسنی، بی تا )در قسمت دوم این یادداشت به نقل مطالب ذیل از این مقاله پرداخته ایم:1. معنی ارتقاء خودبه خود2. دلایل و شواهد موید ارتقاء خود به خود2-1- تعمیم و گسترش آموزش همگانی2-2- توجه به تمامی عوامل موثر در افت تحصیلی2-3- عوارض روحی و روانی مردودی2-4- آموزش و پرورش جدید و دلالت های آن2-5- امتحانات و عوارض آن2-6- اعتبار و توان امتحان در سنجش اهداف2-7- خسارت های اقتصادی نظام موجود ارزشیابی تحصیلی3. بررسی و نقد نظرهای طرفدارن نظام فعلی ارتقاء تحصیلی در ایران4. چالش ها و الزامات ارتقاء خود به خود
در انتهای یادداشت نیز فهرست منابع دو یادداشت و مقاله اخیر الذکر درج گردیده است.
قسمت اول: اهمیت اندازه گیری هوش هیجانی
در اندازه گیری هوش هیجانی بیشتر به توان بالقوه انجام کار توجه می شود تا حاصل کار، یعنی بیشتر به فرایندها توجه داریم تا پیامدها. جلالی تاکید نموده است که نتایج پژوهش های انجام شده در خصوص هوش هیجانی در خارج از کشور نشان داده است که "مدارسی موفق هستند که به ایجاد رابطه مناسب بین دانش آموزان، دانش آموزان و معلمان و دانش آموزان و سایر اعضای مدرسه کمک می کنند". (جلالی، 1381).این نتایج با یافته های پژوهش دیگری در خصوص فرهنگ مدرسه (School culture) در داخل کشور مشابهت دارد. (مقنی زاده،1380) در یافته های این پژوهش که در مقاله ای تحت عنوان: "ارتقای فرهنگ مدرسه، بنیانی برای اصلاح مدرسه" در فصلنامه تعلیم و تربیت شماره مسلسل 71 منتشر شده بر این نکته تاکید شده است که مدرسه صرفاً یک سازمان آموزشی نیست، بلکه جامعه ای کوچک است که از طریق فعالیت و مشارکت دانش آموزان خود به عنوان عناصر اصلی و بزرگسالان مدرسه، سمت و سو و فرهنگ خاص خویش را پیدا می کند و دارای هویت است.(مقنی زاده، 1381).با توجه به اهمیت هوش هیجانی و تازه گی مطالب طرح شده توسط جلالی، بخشی از مقاله وی که در آن تعریف و بررسی پیشینه نظری هوش هیجانی و پیشینه مطالعات تجربی هوش غیر شناختی و تعریف مختصری از مولفه های اصلی هوش هیجانی و اجتماعی و عوامل تشکیل دهنده آن ارائه شده؛ عیناً به تفکیک عناوین مربوطه درج می نمائیم.
تعریف و پیشینه هوش هیجانیتعریف هوش هیجانی نیز همانند هوش شناختی شناور است. این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گولمن (Gole man) (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحث های بسیاری را برانگیخت. گولمن طی مصاحبه ای با جان انیل (1996) هوش هیجانی را چنین توصیف می کند:"هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش هاست. عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا کردن با مردم و کنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است."گولمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی می گوید: هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است. 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهد.هوش غیر شناختی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیش تر از جنبه های شناختی آن در عملکردهای روزانه موثرند؛ مخاطب قرار می دهد. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران( خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر، "هوش غیر شناختی پیش بینی موفقیت های فرد را مسیر می کند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش توانایی های شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است". بار-آن(Bar-on) 1997) پیتر سالوی ( (salovey(1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی (Emotional Litesy) به پنج حیطه در این مورد اشاره می کند.1. شناخت حالات هیجانی خویش: یعنی، خود آگاهی.2. اداره کردن هیجان ها: یعنی، مدیریت هیجان ها به روش مناسب.3. خود انگیزی: یعنی کنترل تکانش ها، تاخیر در ارضای خواسته ها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب.4. تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران، همدلی.5. برقراری رابطه با دیگران.
پیشینه مطالعه هوش غیر شناختیپیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وکسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی جست و جو کرد. وکسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش می نویسد:" کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند. نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد."وکسلر در صدد آن بود که جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درک و فهم- که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهند- دریافت. در خرده آزمون درک و فهم "سازگاری اجتماعی" و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز "موقعیت های اجتماعی" مورد بررسی قرار می گیرد. پژوهش های انجام شده توسط سیپس (Sipps) و همکارانش (1987) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسش نامه شخصیت کالیفرنیا (Cpi)، هم بستگی معناداری وجود دارد. (شریفی 1375)علاوه بر این موارد، وکسلر در کارهای خود به تلاش های "دال" مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره کرده است. نتیجه کوشش های دال- همان گونه که پیش از این نیز عنوان گردید- در مقیاس رشد اجتماعی و این لند (winlend) منعکس است.(لیپر (Leeper) 1948) نیز بر این باور بود که "تفکر هیجانی" بخشی از "تفکر منطقی" است و به این نوع تفکر- یا به معنایی کلی تر "هوش"- کمک می کند. روان شناسان دیگری نظیر (مییر (Meyer) 1993) و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمرکز کرده اند.پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت های اجتماعی، توانمندی های بین فردی، رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند. دانشوران علوم اجتماعی نیز به کشف روابط بین هوش هیجانی و سبک های مختلف مدیریت و رهبری و عملکردهای فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزش یابی از عملکردهای فردی و گروه، همت گماشته اند.شایان ذکر است که ایده " هوش هیجانی" پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
لزوم اهمیت، حفظ و احیای جنگلها و منابع طبیعی:
حفاظت، احیاء و توسعه و بهرهبرداری از منابع طبیعی تجدیدشونده بر اساس اصول علمی و رعایت نکات فنی از مهمترین وظایفی است که بر عهده سازمان جنگلها و مراتع و در استانها به اداره کل منابع طبیعی واگذار گردیده است. در حال حاضر جنگلها علاوه بر مسئولیتهای زیاد غذایی و صنعتی و غیره، نیازهای جدید ناشی از ترکم جمعیت را نیز باید جوابگو باشد. نقش جنگلها در این زمینه عبارت از تصفیه هوا و پذیرایی از افرادی میباشد که در جستجوی طبیعت هستند.
اصولاً پایداری جنگل و اماکن استمرار بهرهوری از آن مستلزم دخالتهای علمی در آن است که مبتنی بر اصول و معیارهای مشخص جنگلداری و جنگلشناسی صورت میگیرد. اصولی که برای آن شیوهها و روشهای گوناگون مطرح میگردد. علوم جنگلداری و جنگلشناسی در واقع علمی است که ما را به بهرهبرداری اصولی و درست هدایت میکند.
حالت فعلی جنگل نماینده اثرات چندین هزار ساله انسانها میباشد. این تاثیرات روز به روز بیشتر میگردد و متناسب با تکامل تدریجی ابزار کاری که دخالت انسان را آسانتر میسازد، نقشهای جنگل نیز متنوعتر میشود. بنابراین در مقابل این اثرات باید قواعد و کنترلهای ویژهای را وضع کرد و از خسارت ناشی از آن نابسامانی آنها جلوگیرب بعمل آورد.
جنگل مدرن علاوه بر اینکه اساس و پایه یک صنعت برای کشور میباشد، پناهگاه شهرنشینها، محل ذخیره فون و فلور و تصفیهکننده هوا نیز به شمار میرود. بنابراین بهرهبرداری از آن باید به نحوی انجام گیرد که کلیه احتیاجات جامعه را جوابگو باشد. ارتباط دادن این نیازها مشکلات متعدد را دربر دارد، ولی در مبادرت به این نیازها، اگر جامعه از کوشش و فعالیتهایی که در برطرف نمودن احتیاجات جنگل را جوابگو باشد، ارتباط دادن این نیازها مشکلات متعددی را دربر دارد، ولی در مبادرت به این نیازها، اگر جامعه از کوشش و فعالیتهاییی که در برطرف نمودن احتیاجات جنگل ضرورت دارد، امتناع ورزد، در این صورت نتیجه مطلوب یعنی تکامل جنگل، متناسب با نیازهای جامعه حاصل نخواهد شد (نوید، بیرنگ و همکاران، 1371).
در راستای این رسالت، اداره کل منابع طبیعی میبایست در محل شناسایی عوامل تخریب که شامل انسان، چرای بیرویه دام، آتش سوزیهای عمدی و غیرعمدی و ... میباشد و در مرحله دوم در جهت مهار این عوامل با استفاده از حفاظت فنی با این دیدگاه که کلیه طرحهای منابع طبیعی در داخل جنگل دید حفاظتی دارد و حفاظت حقوقی (مالکیت) با این دیدگاه که اراضیای که در اختیار دولت میباشد، مالیکیت دو دولت را به تثبیت میرساند و حفاظت فیزیکی با بکارگیری نیروهای حفاظتی و قرقبان، برنامهریزی و اقداماتی را صورت دهد.
از آنجایی که سرمایه عظیمی است که در بهرهبرداری از آن هدف باید حفظ و نگهداری این منبع سرشار نعمت باشد، بدین منظور امروزه برای بهرهبرداری صحیح اقدام به تهیه طرحهای جنگلداری مینمایند. با همه مشکلات، طرحهای جنگلداری اصلیترین راه حفظ و توسعه و بهرهبرداری از جنگل هستند. طرح جنگلداری، طرحی است که برای دستیابی به جنگل و بهرهبرداری از آن به روش صحیح و حفظ و احیای آن اجرا میشود و در این صورت است که برای همیشه و به طور مستمر میتوان از جنگل بهرهبرداری کرد.
اکولوژی جنگل
از جمله عوامل محیطی، علم اکلوژیکی است که به مفهوم علمیاست که از اندیشه درباره محیط طبیعی برای دانستن وابستگی موجودات به محیط و با یکدیگر به وجود آمده است. اکولوژی از علوم زیستی متولد گردید و اکثر مطالب آن از علوم جغرافیای گیاهی و جغرافیای جانوری منشعب شده است. اکولوژی جنگل هم ابتدا از زمینشناسی، اقلیمشناسی و خاکشناسی منشاء میگیرد. همزمان با پیشرفتهای سریع در علوم فیزیولوژی و ژنتیک، به نظر میرسد که اکولوژی در مجموعه علوم زیستی اهمیت کمتری دارد. از طرفی امروز، کاملاً مشخص شده است که آلودگیهای زمین و آب و هوا از مسائل اکولوژیکی است. آدمی از آغاز تاریخ با دیدی علمی به علم اکولوژی توجه داشته است. بشر در روزگار نخستین برای ادامه حیات محتاج به داشتن آگاهیهایی درباره انرژی، گیاهان و جانوران محیط اطراف خود بوده است. امروزه بیش از هر زمان دیگر ضرورت دارد که آدمی برای بقای خود از محیط آگاهی داشته باشد.
در اکولوژی جنگل سعی بر آن است تا مطالعه دقیقی از روابط موجودات زنده جنگل اعم از درختان و درختچهها تا کوچکترین موجودات زنده آن محیط چه به صورت فردی یا گروهی و ارتباط آنها با محیط اطراف مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد. با دقت در مطالب فوق درمییابیم که اکولوژی به ویژه با زیستشناسی موجودات زنده و فرآیندهایی که در محیط رخ میدهد، ارتباط پیدا میکند.
در اکولوژی جنگل اصطلاح جمعیت درختان که معمولاً به گروهی از درختان اطلاق میشود به معنای گروهی از درختان یک گونه بوده و اجتماع درختان به مفهوم کلیه درختان منطقه جنگلی است. اجتماع درختان و گیاهان و نیز اجتماع جانوران جنگل و محیط غیرزنده که بر یکدیگر تاثیر دارند، یک نظام پیرامون شناختی (سیستم اکولوژیک) با اکوسیستم نامیده میشود و در علم اکولوژی جنگل سعی بر آن است تا شناسایی دقیقی از اکوسیستم منطقه به عمل آید (بلندیان، 1378).
فصل اول: کلیات
1-1 مقدمه و هدف
بیشتر خاک ایران در روزگاران پیشین پوشیده از جنگلهای انبوه و فراوان بوده، ولی امروزه در حدود کمتر از 9/1 مساحت کشور برجای مانده است. مساحت تخمین جنگلهای کشور در حدود 18 میلیون هکتار میباشد که بر اساس نقشهبرداریهای صحیح و اساسی که در شمال کشور انجام گرفته، حدود 3400000 هکتار از کل مساحت جنگلهای کشور را این منطقه به خود اختصاص داده است (صائنی، 1341).
جنگلهای کشور ایران بر اساس جنس و وضع آب و هوا و پراکندگی به پنج طبقه تقسیم شدهاند که جنگلهای شمال ایران از جمله آنها میباشد. جنگلهای شمال که دامنه شمالی جبال البرز را پوشانیدهاند، انبوهترین و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 22
اثبات لزوم امامت
ختم نبوت بدون نصب امام معصوم , خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است . زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت . ( 1 )
و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ )) ( 2 ) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .
سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة)) ( 3 )
و در این روز بود که این آیه شریفه , نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى ))
و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت , مخصوص على است؟ حضرت فرمود :
مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است . پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟ فرمودند :
(( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسین , ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض )) (4)
بر حسب آنچه از روایات متعدد , استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم , این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن , سرباز زنند . از اینروى , در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد :
(( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) ( 5 ) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن , مصون خواهد داشت . با نزول این آیه , پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب , فرا رسیده و تائخیر بیش از این , روا نیست . از این روى , در غدیر خم به انجام این وظیفه , مبادرت ورزیدند . ( 6 ) البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون , جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت , هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) ( 7 ) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین , نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود .( 8 )
و نیز هنگامى که آیه (( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم )) ( 9 ) نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان (( اولواالامر )) بطور مطلق , واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید :
این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟ فرمود :
(( هم خلفائى یا جابر و ائئمة المسلمین من بعدى . اولهم على بن ائبى طالب , ثم الحسن , ثم الحسین , ثم على بن الحسین , ثم محمد بن على المعروف فى التوارة بالباقر ـ ستدر که یا جابر , فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد , ثم موسى بن جعفر , ثم على بن موسى , ثم محمد بن على , ثم على بن محمد , ثم الحسن بن على , ثم سمیى و کنیى حجة الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) ( 10 ) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .
در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم . فرمود :
در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است . عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم , على و اهل بیتش ( ع ) را بنام , معرفى نکرده است؟ فرمود :
به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد , و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ... این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود :
(( اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى , فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم , همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم , جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد , و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم . انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلالة)) (11)
( ( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند . همانا هرگز شما را از باب هدایت , خارج نمى کنند و درباب ضلالت , وارد نمى سازند ) و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود :
(( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) (12) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) (13) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) (14) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست . (15)
امامت وبرهان لطف
تبیین فلسفه صفات امام (ع)
الف- عینیت مقام امامت و صفات امام:
چنان که گفتیم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودى برترین مقامرا دارد و امامت و صفات امام از این درجه برتر وجود سرچشمهمىگیرند و چون کمالات وجودى یک امر خارجى و عینى است، انتخاب وانتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشى نخواهد داشت. این نکته راحضرت رضا (ع) در ضمن روایتشماره 518 مطرح مىکند و در همین حدیثمقام امامت را بالاتر از آن مىداند که مردم بتوانند با نصب انتخابخود تحقق بخشند بلکه تنها وظیفه مردم، معرفت اولیا مىباشد.
چند نکته:
1- امام را باید خداوند معرفى و منصوب کند نه مردم، چون در سیرصعود وجود مقامات بالا مىتوانند مقامات پایین را بشناسند امامقامات پایین قدرت احاطه بر مقامات بالا را ندارند پس باید امام ازطرف خداى تعالى معرفى و منصوب گردد نه از طرف مردم. و گر نهمردم یا دچار اشتباه شده، و غیر امام را بجاى امام برمى گزینند;در حالى که مقام امامت، جز در شان و شایستگى آن فرد برترى کهداراى درجه وجودى امام است نبوده، و دیگران که مراتب ناقصتر وپایینترى از نظر کمالات