دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

مقاله درباره رزمـنـده مـسـلمان از دیدگاه قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

رزمـنـده مـسـلمان از دیدگاه قرآن ، واجد ویژگى هاى است که او راز دیگران ممتاز مى گرداند در ایـن فـصـل ، ایـن ویـژگى هاى را در سه بخش ، ویژگى هاى عمومى ، فرماندهان و فرمانبران ارائه مى دهیم .

قرآن مجید به رزمندگان که با جان و مال با دشمنان حق نبرد مى کنند و آنان را مى کشند و یا در ایـن راه بـه شـهـادت مـى رسـنـد، بـشـارت داده کـه خـداونـد خـریـدار جـان و مـال آنـان اسـت و بـه بـهـاى آن ، بـهـشت جاودان را مى دهد. از امام صادق (ع ) سؤ ال شـد کـه آیـا ایـن وعـده قـرآن یـک وعـده عـمـومـى اسـت و هـر رزمـنـده اى را شـامـل مـى شـود یـا وعده اى است براى رزمندگانى با ویژگى هاى شخص ؟ امام (ع ) در پاسخ فرمود:وقـتـى ایـن آیـه نـازل شـده ، عـدهـّاى از اصـحـاب پـیـامـبـر(ص ) هـمـیـن سـؤ ال را از آن حـضـرت کـردنـد و ایـشـان جـوابـى بـه آنـان نـداد تـا ایـنـکـه خـداونـد بـه دنبال آن ، این آیه شریفه را نازل فرمود:((اَلتّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السّائِحُونَ الرّاکِعُونَ السّاجِدُونَ الاَّْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودَ اللّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ)) خـداونـد (بـا ایـن آیـه ) صـفـات مـؤ مـنـانـى را کـه جـان و مـالشـان را (در قبال بهشت ) خریدار است ، آشکار ساخت . پس هر کس طالب بهشت است ، باید (با اتصاف ) به ایـن شـرایـط در راه خدا جهاد کند و گرنه از جمله کسانى خواهد بود که پیامبر(ص ) در حق آنان فـرمـود: ((خـداونـد ایـن دیـن را بـه وسیله کسانى یارى مى کند که خود، هیچ بهره اى از کوشش خویش ندارند.))ایـنـک بـا تـوجـه به آیه مزبور و آیاتى از این قبیل به توضیح مختصر ویژگى هاى عمومى مجاهدان مسلمان مى پردازیم :1ـ تـوبـه : بازگشت از هر چه غیر خداست . به پیشگاه حق تعالى ، و طلب آمرزش پى در پى بـراى لغـزشـها، خطاها و ندانم کارى ها و سعى و کوشش در جبران وظایفى که از او فوت شده است .2ـ عـبـادت : تـنـهـا خـداوند را معبود گرفتن و با همه وجود به عبادت و بندگى او روى آوردن و اطاعت محض از خدا و سر بر تافتن از غیر خدا.3ـ ستایش خدا: خداوند را با اسماى حسنى او اوصاف جمیلش خواندن و ستودن .4ـ آمد و شد به مساجد: رفتن به عبادتگاه ها و پرستش نمودن خداوند در آنها.5ـ خضوع و رکوع : در برابر اوامر الهى خاضع بودن و سر تسلیم فرود آوردن .6ـ سـجـده و اظـهـار ذلّت : در پـیشگاه حق پیشانى بندگى را بر خاک ساییدن و اظهار خاکسارى کردن .7ـ امر به معروف : ایجاد زمینه و ترویج خوبى ها و آگاه نمودن بندگان ناآگاه خدا.8ـ نهى از منکر: از بین بدن زمینه و ریشه کن کردن بدى ها و باز داشتن از آنها.9ـ حفظ حدود الهى : جلوگیرى از تعدى و تجاوز به حریم حق .عـلاّمـه طـبـاطـبـایـى (ره ) شـش ویژگى اول را خصوصیات فردى مجاهدان و دو ویژگى امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـکـر را خـصـوصـیت جمعى آنان و حفاظت از حدود الهى را مشترکاً مربوط به خـصـوصـیات فردى و جمعى مجاهدان مى داند؛ یعنى هم در مورد خویش و هم در مورد اجتماع توجه دارند که حدود الهى رعایت گردد. 10ـ توکل و تضرّع : مجاهدان مسلمان براى رضاى خدا و ریشه کن کردن ظلم و شرک مى جنگند و در ایـن نـبـرد تنها تکیه گاه گاهشان خداست و به نصرت و یارى خدا باور دارند و معتقدند که خـداونـد از آنـجا که مولاى مؤ منان است ، از یاوران دین خود دفاع مى کند. به همین جـهـت مـجـاهـدان ، بـر خـداوند توکل مى کنند و با توجه به همین اعتقاد، در تمامى صـحـنـه هـاى زنـدگـى و از جـمـله در مـیـدان هـاى نـبـرد ، خـاضـعـانـه و مـتـواضـعـانـه بـه خـدا متوسل شده به قوت ، قدرت ، نصرت و غلبه را از او مى خواهند:((رَبَّنـا اَفـْرِغْ عـَلَیـْنـا صـَبـْرا وَ ثـَبِّتْ اَقـْدامـَنـا وَ انـْصـُرْنـا عـَلَى الْقـَوْمـِ الْکافِرینَ)) پـروردگـارا! پیمانه شکیبایى و استقامت را بر ما بریز و قدمهاى ما را ثابت بدار و ما را بر جمعیت کافران ، پیروز بگردان !11ـ ترجیح آخرت بر دنیا: از دیگر ویژگهاى رزمندگان اسلام ، برگزیدن آخرت بر دنیاست . قرآن مجید در این باره مى فرماید:((فَلْیُقاتِلْ فى سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یَشْرُونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا بِالاْخِرَةِ...)) کسانى که زندگى دنیا را به آخرت فروخته اند، باید در راه خدا پیکار کنند!ایـن آیـه شـریـفـه دلالت دارد بـر ایـنـکـه تـا انـسـان در انـتـخـاب دنـیا و آخرت ، سراى دنیا را بـرگـزیـند و به دنیا و آنچه در او هست تعلق داشته باشد، نمى تواند در جرگه مجاهدان راه خـدا قـرار گـیـرد. البـتـه روشـن اسـت کـه مـراد از ایـن سـخـن ، دل کـنـدن از دنـیـاسـت ، نـه تـرک ظـاهـرى آن و تـرک اسـتـفـاده از وسایل مورد نیاز زندگى .12ـ تـحـمـل سـخـتـى هـاى مـبـارزه : از ویـژگـى هـاى بـارز مـجـاهـدان ، تـحـمـل و بـردبـارى سـرشـار آنـان در قـبـال سـخـتـى هـاى جـهـاد اسـت در قـرآن بـه تـفـصـیـل آمـده اسـت کـه طـالوت بـراى امـتـحـان نـیـروهـایـش بـه مـنـظـور تحمل سختى ها چنین اعلام داشت :((اِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بَنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّى وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمَهُ فَاِنَّهُ مِنى اِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ)) خـداونـد، شـمـا را بـه وسـیـله یـک نـهـرِ آب ، آزمـایش مى کند؛ آنها (که به هنگام تشنگى ) از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آنها که از آن نخورند، از من هستند؛ مگر کسى که تنها کف دستى بردارد.طـالوت مـطـرح مـى کند که شما در مسیر جهاد به یک رود برخورد مى کنید؛ گر چه سختى راه و سـنـگـینى سلاح و گرمى آفتاب شما را سخت تشنه مى کند، ولى باید مقاومت کنید. هر کس مقاومت نـورزد و از آن بـنـوشـد، تـا سـیـراب شـود، نـمـى تـوانـد بـه عـنـوان یـک مـجـاهـد قابل مطرح باشد و هر کس طعم آن آب را نچشد، این مجاهد واقعى و از یاوران من است . و اما طایفه سـومـى کـه نـمـى نـوشـنـد، بلکه با برداشتن کفى از آن آب ، شدت تشنگى خود را از بین مى برند، این اگر چه مجاهد واقعى محسوب نمى شوند، اما مردود هم نیستند. مـجـاهـدان صـدر اسـلام نـیـز بـه شـهـادت تـاریـخ ، صـبـر و تـحـمـل ورزیـده در بـسـیـارى از مـوارد دشـوارى هـاى نـبرد را بر خود هموار مى ساختند. یکى از بـارزتـریـن ایـن گـونـه تـحـمّل ها، در جنگ تبوک بود. زمان حرکت به سوى جبهه در این جنگ ، فصل تابستان و شدت گرما بود و مسلمانان امکانات و تجهیزات کافى در اختیار نداشتند و بنا بـر روایـات ، تـعـداد دشـمـن بـسـیـار زیـاد و قـدرت و شوکت آنان فراوان بود. راه نیز بسیار طـولانـى و بیابانهاى وسیع و بدون آب و آبادى نیز زیاد بود... با این وجود، مؤ منان مجاهد از انـصـار و مـهـاجـر بـه فـرمـان پـیـامـبـر(ص ) عـلائم بـسـیـج شـدنـد و بـا تـحـمـّل سـخـت تـریـن شـرایـط بـه دسـت دشـمـن حـرکـت کـردنـد. بـه هـمـیـن سـبـب خـداونـد متعال رحمت خود را مشمول آنان گردانید و درباره ایشان فرمود :((لَقـَدْ تـابَ اللّهُ عـَلَى النَّبـِىَّ وَ الْمـُهـاجـِریـنَ وَ الاَْنـْصـارِ الَّذیـنَ اتَّبـَعُوهُ فى ساعَةِ الْعُسْرَةِ ...)) بـدون شـک ، خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار نمود، که در زمان عسرت و شدت ( در جنگ تبوک ) از او پیروى کردند.13- شجاعت : از ویژگى هاى بارز رزمندگان اسلام ، شجاعت کم نظیر یا بى نظیر آنان است . آنان صفات زشت بیم و هراس ، تردید و دودلى ، دلهره و اضطراب و سردرگمى و بى هدفى را از وجـود خـود دور کـرده و بـه اطـمـینان ، آرامش ، پایدارى و وقار و در یک کلمه به صلابت و شـجـاعـت رسـیـده انـد. آنـهـا خـدا را تـنـهـا مـنـبـع قـدرت مـى دانـنـد و بـه قـدرت لایزال الهى تکیه مى کنند از این رو، نیرو و قدرتى زاید الوصف رسیده اند.14- تـواضـع در برابر مؤ منان و سرسختى در برابر کافران : مجاهدان در برابر یکدیگر مـتـواضـع و نـرمـخـو هـسـتـنـد و در بـرابر کافران سخت و استوارند. قرآن مجید در این باره مى فرماید :(( ... اَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فى سَبیلِ اللّهِ)) در بـرابـر مـؤ منان ، متواضع ، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند، آنها در راه خدا جهاد مى کنند.این ویژگى همان ویژگى پیامبراکرم (ص ) و یاران اوست که قرآن در وصف آنان فرموده است :((مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...)) مـحـمـد(ص ) فـرسـتاده خداست ؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.مـؤ مـنـان در بـرابر یکدیگر با گذشت رفتار کنند؛ امّا در برابر دشمنان باید به گونه اى رفـتـار کـنـنـد کـه نه تنها دشمنان بتوانند در آنها طمع کنند و از اخلاق نیکویشان سوء استفاده نـمـایند، بلکه حتى خشونتى در آنان ببینند که دشمنان را به ترس و هراس وادارد و به تعبیر آیه شریفه :((وَلْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً)) آنها باید در شما شدّت و خشونت احساس کنند.بـرخـورد و راه رفـتـن مـتکبرانه که در برخورد با مؤ منان جایز نیست ، در مواقع رویارویى با دشـمـنـان جـایـز شـمـرده شـده اسـت ؛ چـنانکه وقتى یکى از سرداران اسلام به نام ابودجانه در برابر دشمن ، متکبرانه قدم مى زد، پیامبر اکرم (ص ) فرمود : ((خداوند چنین راه رفتنى را دشمن مى دارد، مگر در این موقعیت ))

      ویژگى هاى فرماندهان

فـرمـانـدهـان نـظـامـى لشـکـر اسلام نه تنها باید در ویژگى هاى عمومى ذکر شده از دیگران افضل باشند، که حتى باید ویژگى هاى دیگرى نیز داشته باشند، از جمله :1- دانـش و تـوان کـافـى : بـه عهده گرفتن فرماندهى از دیدگاه رزمندگان اسلام ، یک وظیفه اسـت . نـه یـک مـقـام و منصب و فرماندهى به کسى پیشنهاد مى شود که علم ، تدبر و توان لازم بـراى تـحـمـّل ایـن مـسـؤ ولیـت مـهـم را داشته باشد. البته براى هر مرحله از فرماندهى علم و تـدبـیـر مـتناسب با آن مرحله لازم است . ولى در هر حال این یک ضابطه کلى است . وقتى پیامبر بنى اسرائیل ، طاغوت را براى فرماندهان تعیین کرد، گروهى ظاهربین و سست ایمان ، صلاحیت طالوت را به خاطر نداشتن مال و مکنت زیر سؤ ال بردند. پیامبرشان در جواب فرمود :((اِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ)) خدا او را بر شما برگزیده و دانش و توان بدنى او را وسعت بخشیده است .این بسط علمى و جسمى همان توان جسمى و تدبیر نظامى است که باید به عنوان یک ویژگى در فرماندهان سپاه توحید وجود داشته باشد.2- پیشگامى در میدان :فرمانده مسلمان در تحمل سختى ها و مشکلات میدان نبرد پیشگام است . قرآن مـجـیـد شـخـص پیامبر را موظف مى کند که اگر موقعیتى پیش آمد، حتى یک تنه با دشمن بجنگد و دیگران را به این اقدام خداپسندانه تشویق و ترغیب نماید:((فَقاتِلْ فى سَبیلِ اللّهِ لا تُکَلَّفُ اِلاّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ)) در راه خدا پیکار کن ! تنها مسؤ ول وظیفه خود هستى ! و مؤ منان را (بر این کار) تشویق کن .وقـتـى مـیـدان نـبـرد گـرم و شـدیـد مـى شـد و دو گـروه بـا هـم درمـى آویـخـتـنـد، مـا بـه رسـول خـدا(ص ) پـنـاه مـى بـردیم و ایشان سپر ما بود و هیچ کس از ما به دشمن نزدیک تر از ایشان نبوده . فـرماندهان شجاع جبهه اسلام نیز این ویژگى را از پیامبر خویش به ارث برده خود پیشاپیش دیـگـر رزمـنـدگـان بـه اسـتـقـبـال خـطـر مـى رونـد و سـیـنـه را در مقابل تیرهاى دشمن سپر مى کنند.3- رحـمـت و عـطـوفـت : عطوفت ، رحمت و محبت به زیر دستان ، ویژگى لازم فرماندهى است . در جـبـهه اسلام این ویژگى نیز در فرماندهان بروز و ظهور دارد. فرمانده با داشتن این ویژگى در بین زیر دستان ، محبوب است و آنان با میل و رغبت ، دستورهایش را اجرا مى کنند.خداوند در ادامه آیات مربوط به جهاد به پیامبرش مى فرماید:((فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنَ اللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ وَ لَوْ کـُنـْتَ فـَظـاً غـَلیـظَ الْقـَلْبِ لاَنـْفـَضُّوا مـِنـْ حَوْلِکَ)) بـــه (بـــرکـت ) رحـمـت الهـى ، در بـرابـر آنـان ( مـردم ) نـرم ( و مهربان ) شدى ؛ و اگر خشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو پراکنده مى شدند.4- عـفو و گذشت :افراد زیر دست ممکن است در اثر جهالت یا غفلت ، مرتکب خطایى شوند؛ گر چه تذکر، توبیخ و تنبیه لازم است ولى ویژگى عفو و گذشت از ضروریات فرماندهى است .یـک رزمـنده شجاع را نباید به خاطر یک تخلّف یا تخطّى از خود رانده و طرد نمود، بلکه باید بـعـد از تـوبـیـخ لازم ، چـشـم پـوشـى نـمـود و به او میدان داد که توانایى هایش را به ظهور برساند قرآن مجید به پیامبرش مى فرماید :((فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ)) پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در کارها، با آنان مشورت کن !ایـن آیـه نـاظـر بـه تـخـلّف رزمـنـدگـان اسلام در جنگ احد است . خداوند به پیامبرش به



خرید و دانلود مقاله درباره رزمـنـده مـسـلمان از دیدگاه قرآن


مقاله درباره دین پژوهی در پرتو قرآن «پیامبری»

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

دین پژوهی در پرتو قرآن «پیامبری»

مقدمه و طرح بحث1. «دین پژوهی در پرتو قرآن» سلسله مباحثی است که به مطالعه، بحث و تحقیق درباره مهمترین مفاهیم و تعالیم دینی در پرتو نخستین منبع اسلام یعنی قرآن کریم می‌‌پردازد و می‌‌کوشد از منظر “درون دینی” به اهم پرسشهای جدید دربارة‌ دین پاسخ دهد و سیمای ایجابی و اثباتی از اندیشة اسلامی در این زمانه ارائه دهد. مخاطب اصلی این مباحث دینداران هستند و هدف از آن تعمیق و ارتقای معرفت دینی است.2. در دین پژوهی، از «دین» سه مراد می‌توان داشت: مراد اول دین در متون اصلی آن یعنی کتاب خدا و سنت پیامبر است. مراد دوم: فهم عالمان دین و مفسران تعالیم دینی و عرف دین‌شناسان است و مراد سوم: دین در سنت و سیرة عملی دینداران می‌‌باشد. واضح است که زندگی دینداران منبع مطمئنی برای ارزیابی دین نیست، هر چند غفلت از این زاویة جامعه شناختی نیز پذیرفته نیست. فهم عالمان دین نیز رنگ و بوی مقتضیات زمانه آنها دارد و به هر حال امری بشری و تاریخی است. مراجعه به سطح اول در این زمانه نیز به هر حال تفسیری دیگر از متن دین است و در زمره دین در مراد دوم آن قرار می‌گیرد. آنچه از “دین‌پژوهی در پرتو قرآن” اراده کرده‌ایم. پژوهشی در چارچوب مسایل این زمان و درگیر کردن آیات قرآن کریم با مباحث زندگی امروز است. 3. تعالیم قرآنی همانند دیگر گزاره‌های دینی از سه ویژگی برخوردار است: اول سازگاری درونی. نمی‌توان به یک مجموعه ناسازگار ایمان داشت. دوم عادلانه بودن. نمی‌توان گزاره‌ای را ظالمانه و غیر عادلانه دانست و در عین حال آن را دینی شمرد. سوم برخلاف عقل نباشد. واضح است که فوق عقل بودن بامنافی عقل بودن متفاوت است. معیارهای این سه ویژگی در طول زمان چه بسا دچار تحول و تغییر گردد. برای قبول و باور هر گزارة دینی در این زمان چاره‌ای جز جریان این سه ضابطه مطابق فهم و درک همین زمان نداریم. هر گزارة دینی امروز نیز می‌باید در نظر دیندار عادلانه، عقلایی و سازگار با مجموعه تعالیم دینی باشد. در غیر این صورت گزارة فاقد چنین ضوابطی، گزارة فرازمانی دینی محسوب نمی‌‌شود بلکه از تعالیم زمان‌مند و موقت دینی به حساب می‌آید که دوران اعتبار آن به سر رسیده است. تفکیک گزاره‌های فرازمانی از گزاره‌های زمان‌‌مند و مناسب با مقتضیات زمان و مکان نزول از لوازم دین‌پژوهی پویا و زنده است. مگر ممکن است دینی از حل مسایل خاص عصر نزول غفلت کرده باشد؟! در «دین پژوهی در پرتو قرآن» متکای بحث گزاره‌های فرازمانی دینی است که در قرآن بیش از سنت یافت می‌شود. چنین گزاره‌هایی ذاتیات دین را تشکیل می‌دهند. یعنی اموری که دین بدون آنها دین نمی‌شود. معنای این سخن آن است که در این مجموعه عرضیات نیز یافت می‌شود که نبود آنها در بعضی زمانها خللی به اصل دین نمی‌زند و تفکیک بین ذاتیات و عرضیات دین همانند تفکیک بین گزاره‌های فرازمانی و زمان بند دینی کاری دشوار و حساس و در عین حال لازم و ضروری است و بدون چنین تفکیکی کار سترگ دین پژوهی به سامان نمی‌‌رسد. 4. در نخستین دورة‌ سلسله مباحث «دین پژوهی در پرتو قرآن» ایمان دینی مورد مطالعه قرار گرفت و اینک همزمان با عید سعید مبعث که جشن تولد اسلام است دومین دورة ‌این مباحث را حول محور «پیامبری‌» آغاز می‌کنیم. پیامبری نیز همانند ایمان از ذاتیات دین است و سؤالات فراوان مرتبط با آن باعث تقدم مطالعة‌ آن نسبت به دیگر مفاهیم بنیادی دین شده است. پیامبری یا نبوت پس از توحید و معاد مهمترین اصل اعتقادی اسلام و دیگر ادیان الهی و از اهم مباحث قرآنی می‌باشد. 5. بحث نبوت یا پیامبری در چند علم قابل پیگیری است. علم کلام یا الهیات بیشترین بحث را از این اصل اعتقادی ارائه کرده است. در علم کلام نبوت عامه و نبوت به نبوت خاصه تقسیم شده است. نبوت عامه متکفل مباحث عام پیامبری بدون اختصاص به پیامبر دین خاص است و در نبوت خاصه مباحث مرتبط با پیامبر اسلام مورد تحقیق و مطالعه قرار می‌گیرد. مسأله نبوت در تفسیر موضوعی قرآن کریم (و به شکل پراکنده در تفسیر ترتیبی قرآن کریم نیز)، کتب روایی و شرح احادیث به صورت نقلی مورد بحث واقع شده است. در کتب تاریخ پدیدة‌ نبوت از زاویة خاص تاریخی مطالعه شده است. عرفان نیز از منظر ویژة خود از پیامبری سخن گفته است. اخیرآً نیز در فلسفه دین برخی مباحث مرتبط با پیامبری مطرح شده است. 6. در بحث سنتی از نبوت مسایل ذیل به عنوان سؤالات اصلی نبوت مورد مطالعه قرار گرفته است: یک: ضرورت دین و وجه نیاز به انبیاء. دو: نحوة‌ ارتباط پیامبر با خداوند یا مسأله وحی. سه: دلیل و نشانة پیامبری یا مسأله معجزه. چهار: مهمترین صفت پیامبران و یا مسأله عصمت. پنج: مهمترین ویژگی پیامبر اسلام یا مسأله خاتمیت و بالاخره ششم: صفات معجزة پیامبر خاتم یعنی قرآن ومسأله تحدی.بسیاری از این مسایل هنوز به قوت خود باقی‌اند، هر چند برخی راه‌حلهای پیشین قابل تأمل و تجدید نظر است. اما در این حوزه مسایل تازه‌ای نیز مطرح است. از جمله: آیا وحی و متن کتاب همان تجربة نبوی پیامبر است؟ آیا پیامبر تابع وحی است یا وحی تابع پیامبر؟ آیا سیاست و زمامداری یا بطور کلی تدبیر دنیا و سامان جامعه از لوازم و ذاتیات پیامبری است؟ تعالیم پیامبر با مقتضیات زمانی و مکانی عصر نزول چه نسبتی دارد؟ پیامبری و دین با عقل و علم چه



خرید و دانلود مقاله درباره دین پژوهی در پرتو قرآن «پیامبری»


مقاله درباره خلقت انسان

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 38

 

رابطه انسان با خود در قرآن

گاهی انسان نسبت‏به خود و ارزشهای خود جاهل است چنانکه خداوند می‏فرماید: ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند واز آن هراسناک شدند، و [لی] انسان آن را برداشت; راستی او ستمگری نادان بود. (احزاب;۷۲).

مسئولیت دین در زندگی انسان، تنظیم روابط انسانی است و روابطی که دین در زندگی انسان به تنظیم آنها می‏پردازد چهار نوع است:

۱) رابطه انسان با خدا

۲) رابطه انسان با خود

۳) رابطه انسان با دیگران

۴) رابطه انسان با اشیاء و افکار

این روابط جنبه مثبت و منفی دارند. رابطه انسان با خدا گاهی به بندگی، توبه، تضرغ، اخلاص، حسن ظن، شکر و یقین متصف می‏شود و گاهی به کفر، انکار، استکبار و سوءظن. رابطه انسان با دیگران گاهی به تندی، زورگویی، ملامت، دشمنی، جنگ، بغض، خیانت و تنفر متصف می‏شود و گاهی به نرمی، بخشش، آسان‏گیری، تسامح، خدمت، دوستی، نیکی و امانت. رابطه انسان با اشیاء و افکار گاهی به افساد، تبذیر، تخریب و اهمال متصف می‏شود و گاهی به اصلاح، آبادانی، رشد و حفظ رابطه انسان با خود بعد از رابطه با خدا از مهمترین، پیچیده‏ترین، ظریفترین و دقیق‏ترین این روابط بشمار می‏آید. گاهی انسان نسبت‏به خود و ارزشهای خود جاهل است چنانکه خداوند می‏فرماید:

ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین وکوهها عرضه کردیم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند واز آن هراسناک شدند، و [لی] انسان آن را برداشت; راستی او ستمگری نادان بود. (احزاب;۷۲).

جاهل به خود و به ارزشهای خود، ظالم به خود است و گاهی انسان از کسانی است که خداوند خودش را به آنها نشان داده و آنها را به ارزشهای خویش واقف ساخته و به آیات خود آگاه نموده است.

چنانکه خداوند می‏فرماید:

«به زودی نشانه‏های خود را در افقها [ی گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است‏» (فصلت: / ۵۴). گاهی انسان ارزش خویش را شناخته به آن احترام می‏گذارد، و گاهی نفس خود و مواهبی را که خداوند در آن قرار داده کوچک شمرده و آن را حقیر می‏شمارد. گاهی از خود فرار می‏کند و به انواع کارهای بیهوده‏ای که باعث دوری وی از خود می‏گردد، روی می‏آورد، به مواد مخدر و خودکشی پناه می‏برد. گاهی می‏داند که چگونه با جدیت‏با واقعیت مواجه شود. گاهی با خود هماهنگ است و گاهی در رابطه‏اش با خود دچار آشفتگی و پریشانی است. گاهی دوست دار خود است و گاهی دشمن خود، گاهی به یاد خویش است و گاهی خود را فراموش می‏کند. گاهی بر خویشتن مسلط است و گاهی نفس بر او غالب است، گاهی در خود فرو می‏رود و گاهی عکس این حالت را دارد، گاهی خود را هلاک می‏کند و گاهی باعث احیاء خود می‏شود، خداوند می‏فرماید: «و جز خویشتن را به هلاکت نمی‏افکنند» (انعام: ۲۴)

گاهی با خود صادقانه رفتار می‏کند و گاهی به آن خدعه می‏زند، خداوند می‏فرماید: «ببین چگونه به خود دروغ می‏گویند و آنچه بر می‏بافتند از ایشان یاوه شد.» (انعام: ۲۴) گاهی به خطای خویش اعتراف نموده و خود را مورد انتقاد قرار می‏دهد، گاهی مغالطه می‏کند و خطاهای خود و هواهای نفسانی را نیکو جلوه می‏دهد، گاهی عنان نفس را در شهوترانی رها می‏کند و گاهی با تمام نیرو آن را تحت‏سلطه خویش قرار می‏دهد و از حدود الهی تجاوز نمی‏کند. گاهی در طلب راحتی و غرق در شهوات عنان نفس را رها می‏کند و گاهی با تحمل زحمت و مشقت در رشد و کمال آن می‏کوشد. گاهی خود را بالا می‏برد و گاهی خود را کوچک می‏شمارد، گاهی به حالت از خود بیگانگی دچار می‏شود، گاهی با آن مانوس و در خلوت تنهائی با تامل در خود لذت می‏برد و از این قبیل روابط مثبت و منفی با خود. از آنجا که رابطه انسان با خود غالبا ازظرافت‏خاصی برخوردار است، هنگامی که این رابطه منفی است‏خسارت آن را درک نمی‏کند. گاهی انسان در تجارت مال (کم یا زیاد) ضرر می‏بیند اما آن را احساس می‏کند و درصدد جبران بر می‏آید، لکن گاهی به خودش زیان می‏رساند - که از بزرگترین نوع خسارت به شمار می‏آید - و این خسارت پیوسته زیاد می‏شود تا همه وجودش را فرا می‏گیرد، «قسم به عصر که واقعا انسان دستخوش زیان است.» (و العصر) و باز می‏فرماید: «خودباختگان کسانی‏اند که ایمان نمی‏آورند.» (انعام: ۱۲) گاهی انسان به فرد دیگری غیر از خودش ظلم می‏کند در این صورت آن را احساس می‏کند و می‏کوشد از طریق نیکی و عدل آن را جبران کند، لکن گاهی به خود ظلم می‏کند اما آن را احساس نمی‏کند گاهی انسان بی‏گناهی را از بین می‏برد و به بزرگی گناه خود پی می‏برد، و گاهی خودش را هلاک می‏کند اما این گناه را درک نمی‏کند.

خداوند می‏فرماید: «از بین نمی‏برند جز خودشان را». ضرر ناشی از رابطه منفی انسان با خود، شبیه ضرری است که از رابطه منفی وی با خداوند به او می‏رسد. امروزه رابطه انسان با خود ضمن تحلیلهای روانی در دایره محدودی بررسی می‏شود. در حالی که اولین بار قران به این رابطه و اهمیت و ارزش آن در زندگی انسان اهتمام ورزید و انسان را به آن آگاه نمود، بررسی‏های روانی و انسانی تا کنون قادر به گشودن پیچیدگی این رابطه نشده‏اند. و قران این افق گسترده از روابط انسانی را گشود.

● نمونه‏هایی از رابطه انسان با خود در قران

روش قران در این مساله این است که در ضمن مفاهیم متعدد، موارد این رابطه را بیان می‏کند و با لطافت از آنها می‏گذرد، به نحوی که انسان به سادگی متوجه تصور و فهم جدید از روابط انسان نمی‏گردد، اما وقتی مجموع آیات را در نظر بگیریم و بعضی را با بعضی دیگر ضمیمه کنیم، در می‏یابیم که قران فهم و تصور جدیدی از روابط انسانی را برای ما بیان نموده است و افق تازه‏ای را که در تاریخ تفکر بشر بی‏سابقه بوده به روی ما گشوده است. در اینجا ابتدا مواردی از آیاتی که رابطه با خود را بیان می‏کند، ذکر می‏کنیم و آنگاه به بررسی آنها می‏نشینیم.

۱) گاهی انسان برای بدست آوردن خشنودی خداوند خودش را به خدا می‏فروشد «و در عوض خشنودی خداوند را بدست می‏آورد» و این از بهترین معاملات در زندگی انسان به حساب می‏آید، خداوند می‏فرماید: «و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‏فروشد و خدا نسبت‏به [این] بندگان مهربان است. (بقره: ۲۰۷)

۲) گاهی‏خود را به‏سفاهت می‏زند که‏این از زشت‏ترین نوع سبک مغزی بشمار می‏رود، خداوند می‏فرماید: «وچه کسی - جز آنکه به سبک مغزی گراید - از آیین ابراهیم روی بر می‏تابد؟ و ما او را در این دنیا بر گزیدیم; و البته در آخرت [نیز] از شایستگان خواهد بود.» (بقره: ۱۳۰)

۳) گاهی به خود ظلم می‏کند; هر چند این مطلب عجیب به نظر می‏رسد لکن در زندگی انسان وجود دارد، خداوند می‏فرماید:



خرید و دانلود مقاله درباره خلقت انسان


مقاله درباره خلافت انسان در قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

خلافت انسان در قرآن

اگر آدمی بخواهد دقیقاً بفهمد که انسان چگونه موجودی است واز کجا آمده و برای چه در این دنیا و در این زمین قرار داده شده و به سوی چه هدفی باید حرکت کند لازم و ضروری است که داستان حضرت آدم(ع)را از منظر قرآن و عترت علیهم السلام بررسی نماید چرا که آدم(ع)اولین نماینده از نسل بزرگ بشریت است و نظام رفتاری خداوند با او که از برنامه خداوندی نشأت می گیرد به نوعی بیانگر نظام رفتاری خداوند با همه بشریت است و در خلال این برنامه و رفتارها می توان دریافت که انسان چگونه موجودی است و از کجا آمده؟ و برای چه دراین دنیا و در این زمین قرار داده شده؟ و به سوی چه هدفی باید در حرکت باشد؟

در بین همه مقوله ها و موضوعات مرتبط با حضرت آدم(ع)یکی از موضوعاتی که شاید نسبت به بقیه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و با فهم صحیح آن می توان به بسیاری از سوالات کلیدی انسانها پاسخ داد موضوع خلیفه است.که در داستان آدم (ع)بسیار پررنگ است و بسیار جلب توجه می کند.اینکه خداوند آدم(ع)را به عنوان خلیفه خود معرفی می کند این خلیفه به چه معنا است؟و این خلیفه چه وظایفی را دارد؟

قبل از پرداختن به تعریف لغوی خلیفه ابتدا باید ببینیم که خداوند این موضوع را برای اولین بار در چه سوره و چه آیه ای طرح نموده سپس با توجه به آیه مورد نظر و نیز آیات مرتبط در قبل و بعد آن مفهوم خلیفه را استخراج نموده و بر اساس این مفهوم ترجمه لغوی مناسبی برای خلیفه ارائه دهیم.

اولین باری که خداوند واژه خلیفه را برای آدم مطرح می نماید در سوره بقره آیه 30 می باشد با کمی بررسی و دقت در می یابیم که آیات 29 الی 38 سوره بقره درباره مفهوم خلیفه سخن بسیار دارد و با توجه و تدبر در این آیات می توانیم مفهوم خلیفه را بهتر بدست آوریم لذا مفهوم خلیفه را با توجه به آیات 29 الی 38 سوره بقره تحت عناوین زیر مطرح می نماییم.

1- جمیع آنچه را که خداوند در زمین خلق نموده برای خلیفه و خلیفه شدن آفریده است.

خداوند در آیات 29 سوره بقره می فرماید:هوَ الّذی خَلَقََ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعا:او کسی است که آفریده برای شما آنچه را که در زمین است - سوالی می کنیم منظور خداوند از شما (کُم)که همه چیز در زمین برای آنها آفریده شده چه کسانی هستند؟خداوند پس از این بیان بلافاصله در آیه بعدی موضوع خلیفه را مطرح می نماید.

وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه: و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من می خواهم در زمین خلیفه قرار دهم و نیز با توجه به واو عطف در ابتدای آیه 30 که ارتباط مفهومی با آیه 29 رابیان می کند همچنین واژه مشترک فِی اَلاَرض در دو آیه می توان دریافت منظور خداوند از (کُم)در آیه 29 همان خلیفه در آیه 30 است و چون ضمیر جمع(کُم)آمده این مفهوم نیز برداشت می‌شود که خداوند هر آنچه را که در زمین آفریده برای کسانی است که در جهت خلیفه شدن گام بر می دارند.سپس خداوند آنها را بعنوان خلیفه خود در زمین قرار می دهد.

2- خداوند،خلیفه را بر می گزیند و به خلافت منصوب می نماید.

بر اساس آیه 30 سوره بقره این خداوند است که موضوع خلیفه را مطرح و او را برمی گزیند آنجا که به ملائک می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ لِلملائِکَه اِنّی جاعِلٌ فی الاَرض خلیفه:و زمانی که پروردگارت به ملائک گفت همانا من در زمین خلیفه قرار می دهم.

3- خلیفه باید ربوبیّت خدا را خلافت کند یعنی خلیفه ربّ باشد و چون محصول ربوبیت تربیت است پس وظیفه خلیفه تربیت است.

خداوند از اسماء و صفات بسیاری بر خوردار است و هر زمان که بخواهد کاری انجام دهد از طریق یکی از اسماء یا صفاتش آنرا انجام می دهد.باتوجه به آیه 30 سوره بقره درمی یابیم که خداوند با ربوبیتش می خواهد خلافت را ایجاد کند چرا که می فرماید: وَاِذ قالَ رَبُّکَ و زمانی که گفت ربِّ تو وچون خداوند از باب ربوبیت خود سخن گفته و بعد موضوع خلیفه را مطرح می نماید و می توان فهمید که ارتباطی بین واژه رب و خلیفه وجود دارد و این خلیفه باید خلیفه ربوبیت خداوند باشد.و چون محصول ربوبیت،تربیت است پس اسن خلیفه باید مربی باشدو به تربیت بپردازد.

4- خلیفه از جنس انسان است و انسان ظرف مناسبی برای خلافت است.

پر واضح است که موضوع خلیفه در این آیات درباره آدم(ع)است و چون آدم(ع)از جنس انسان است پس خلیفه باید از جنس انسان باشد همچنین این موضوع با خطاب به ملائکه مطرح می شود و آنان عکس العمل نشان می دهند و خود را سزاوار خلافت می دانند که می گویند:وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِک وَ نُقَدِسُ لَک :و ما تو را تسبیح و تقدیس و تحمید می کنیم و خداوند در پاسخ به آنها می فرماید:اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَموُن یعنی من چیزی را می دانم که شما نمی دانید سپس وَعَلََّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها مطرح می شود در نتیجه این انسان است که می تواند ظرف مناسبی برای خلافت ربوبیت باشد.

5- شأن انسانی که خلیفه است از شأن همه ملائک نزد خدا برتر و بالاتر است.

چون خداوند موضوع خلیفه را با خطاب به ملائک مطرح می کند و به آنها می فرماید که شما خلیفه من نیستید و خلیفه من از جنس انسان است و این خلیفه ویژگی هایی دارد که شما ندارید و نیز ظرف مناسبی برای خلافت من است که شمای ملائک اینگونه نیستید و در آیات بعدی با طرح موضوع انباء آدم(ع)به ملائک و در نهایت سجده ملائک به آدم(ع)در می یابیم که این انسانی که قرار است خلیفه رب باشد و شأن و جایگاهش نزد خدا از همه ملائک برتر و بالاتر است.

6- خلیفه در زمین خلافت می کند و به بیانی دقیق تر مرکز فرماندهی خلیفه در زمین است.

خداوند اصرار دارد که با کلمات جاعِلٌ فی الاَرض در آیه 30 بفهماند که خلیفه در زمین خلافت می کند چرا که قیدجعل به زمین(فِی اَلارض) برمیگردد نه به خلیفه وجالب است که با طرح موضوع خلیفه در بین ملائک و انباءآدم(ع)به ملائک و سجده ملائک به آدم(ع)به این مفهوم جلب توجه‌ می‌کندکه محدوده خلافت خلیفه فقط زمین نیست و این خلافت در عوالم دیگر نیز جاری است چون ملائکه از جنس عالم برزخ هستند پس حداقل این خلافت محدوده عالم برزخ به پایین است درنتیجه زمین می شود مرکز خلافت خلیفه و مرکز فرماندهی خلیفه.

7- خلیفه اهل فساد و خونریزی نیست.

ملائکه پس از بیان خداوند دربارۀ خلیفه قرار دادن انسان در زمین عکس العمل نشان داده و بعنوان اولین بیان می گویند:اَتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها وَ یَسفِکُ الدِِّماء:آیا در زمین کسی را قرار می دهی که فساد می کند و خونریزی می نماید.چون خداوند این بیان ملائکه را رد نمی نماید می فهمیم که بعضی از انسانها در زمین فساد و خونریزی بپا می کنند ولی خلیفه رب که از جانب خداوند انتخاب شده اهل فساد و خونریزی نسیت و در انتهای آیه خداوند نیز به آنها گوشزد می کند کهاِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون



خرید و دانلود مقاله درباره خلافت انسان در قرآن


تحقیق درمورد وحیانی بودن ساختار قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

وحیانی بودن ساختار قرآن

وحیانى بودن ساختار قرآن در نظام واژگانى, چگونگى چینش جمله ها و آیه ها و نیز قالب مصحفى آن, زیربناى بسیارى از بحث هاى قرآنى را پى ریزى مى کند; و پرده بردارى ازمعانى رازهاى آن, مى طلبد که بدانیم چه مقدار از این ساختار, وحیانى و از سوى خداوند است و چه مقدار مسلمانان صدر اسلام و مردمان پس از آنها در آن نقش داشته اند. روشن است که هر چه قلمرو وحیانى بودن گسترده تر باشد, قلمرو نکته سنجى و تیزبینى در این نظام واره آسمانى بازتر خواهد  بود. در این گفتار به یارى خدا قصد آن داریم تا به بررسى چگونگى سامان یابى و کامل شدن نظام کنونى آن در دوران رسالت پیامبراکرم(ص) بپردازیم و اثبات کنیم که ساختار کنونى قرآن چه در انتخاب واژگان و نظم دهى آنها به صورت آیات و چه در تنظیم آیه ها ضمن سوره هاى کوچک و بزرگ و چه در مرتب کردن سوره ها به صورت مصحف مستند به وحى الهى است.ساختار کنونى قرآن که از آغاز در میان مسلمانان متداول بوده بدین صورت است که از 114 سوره تشکیل یافته و هر سوره به واحد هاى کوچک ترى به نام آیه تقسیم مى شود و تعداد این آیات در سوره ها متغیر است; کوچک ترین سوره (کوثر) سه آیه و بزرگ ترین آن (بقره) 286 آیه دارد. آیه ها نیز برابر نظام ویژه اى از واژه ها و ترکیب ها تشکیل مى شوند که حجم واژگانى آنها متفاوت است; از یک واژه مانند (مدهامّتان) (رحمن/64) آغاز شده و تا حجم یک صفحه نیز مى رسند (بقره 282).ترتیب سوره هاى قرآن بدین گونه است که بجز سوره (فاتحة الکتاب) که آغازگر قرآن است, از بزرگ ترین سوره شروع و به طور تقریبى هر چه به انتهاى قرآن پیش مى رویم ازحجم آیات کاسته شده و سوره ها کوچک تر مى گردند و به سوره (ناس) ختم مى شود.سخن در این است که آیا تمامى این نظم و ترتیب ها وحیانى و مستند به خداوند هستند و با نظارت پیامبر او صورت گرفته اند, یا آن که صحابه در بخشى ازاین شکل دهى دخالت داشته اند. بررسى موضوع داراى اهمیتى درخور توجه است, زیرا بسیار تفاوت خواهد بود میان عملى که از پروردگار حکیم و آگاه به تمامى ظرافت ها و اسرار سخن سرزند, یا کارى که مستند به بندگان محدود و ظاهرنگر او باشد.البته در قرآن تقسیمات دیگرى نیز وجود دارند, مانند آن که به 30 جزء تقسیم شده است و هر جزء 4 حزب و هر حزب 10 عشر دارد که از سوى مسلمانان و براى آسانى قراءت و تعلیم و تعلّم آن انجام شده است. از این تقسیمات, دو تقسیم به خود قرآن بر مى گردد: تقسیم قرآن به سوره ها و هر سوره به آیه ها. سخن درباره وحیانى بودن ساختار قرآن را در سه محور پى مى گیریم:1. انتخاب واژگان و ترکیب آنها.2. تنظیم آیات در ضمن سوره ها.3. نظام بخشى به سوره ها در قالب مصحف.وحیانى بودن واژگان قرآنى و نظم آنهاهمان گونه که معانى قرآن از جانب خداوند متعال است, پوشاندن لباس لفظ به این معانى و مفاهیم و چگونگى ترکیب و تنظیم الفاظ آن نیز از آنِ خداوند متعال است, نه پیامبر(ص), نه جبرئیل امین و نه کس دیگر.بنابراین, این احتمال بى اساس خواهد بود که معانى قرآن از آن خداوند است که با واسطه جبرئیل بر قلب پیامبرش نازل کرده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است و یا آن که بر جبرئیل معنى القا شده و او آن را با تعبیرات عربى بیان کرده است. 2دلیل بر بطلان این نظریه خود قرآن کریم و روایات است که تصریح دارند بر این که الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن از آنِ خداست.از جمله در قرآن آمده است:(و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مکث و نزّلناه تنزیلاً) اسراء/106بنابراین جدا سازى و تنزیل قرآن از سوى خداست و پیامبر مأمور قراءت آن است, و روشن است که مراد از قرآن آن چیزى است که در دسترس ما و شامل لفظ و معنى است و خداوند تنزیل آن را مستند به خود مى کند.کتابى که پیش روى داریم از جانب خداوند آمده است:(قد جاءکم من اللّه نور و کتاب مبین) مائده/15خداوند آن را کلام خود خوانده و به صراحت به خود نسبت مى دهد:(و ان احد من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله) توبه/6و کار پیامبر قراءت و تلاوت قرآن بر مردم بوده است: (اقرأ باسم ربک), (واتل ما اوحى الیک من ربک) (کهف/27) و واژه هاى قراءت و تلاوت بازگو نمودن سخن دیگران است.بنابراین از آیات یاد شده و بسیارى دیگر از آیات همانند آنها این گونه برداشت مى شود که قرآن در لفظ و معنى سخن خداست و جبرئیل مأمور بوده تا آن را به پیامبر برساند و پیامبر مأمور بوده تا آن را دریافت نموده براى مردم بازگو و تبیین نماید.در روایات نیز قرآن, کلام خالق معرفى شده است, چنان که امام باقر(ع) درباره قرآن مى فرماید, (لاخالق و لامخلوق, لکنه کلام الخالق)3 سخنان رسول اکرم(ص) نیز موجود است و اسلوب آن با اسلوب قرآن تفاوتى آشکار دارد.4در نظم بخشى به واژگان قرآنى و در ساختار جملات و عبارات آن نیز, دست بشر دخالت نداشته و پس از نزول نیز هیچ گونه تغییر و تحولى رخ نداده است. براى دریافت بهتر این مسأله توجه به نکاتى که یاد مى شود سودمند خواهد بود:1. استناد یک سخن به گوینده مانند شعر یا متن ادبى در صورتى است که وى به کلمات آن سامان بخشیده باشد و سبک بیانى آن گفتار یا نوشتار از آن او باشد و گرنه هر زبانى پر از واژگان گوناگون است, و آنچه مهم مى نماید گزینش واژگان مناسب براى بیان مقصود و چگونگى سامان دهى به آنهاست; بنابراین سخنى که خداوند آن را کلام خود مى نامد, باید در معنى, گزینش الفاظ و ترکیب آنها با یکدیگر از آنِ او باشد.2. سهم مهمى از اعجاز قرآن بسته به همین نظم شگرف و اسلوب بیانى و ساختار آهنگین است که دیگران را یاراى آوردن مانند آن نیست و اگر بنا باشد بشر در ایجاد چنین متنى دخالت داشته باشد و بتواند در نظم آن دست برد, مبارز جویى قرآن باطل گشته و اعجاز آن از میان خواهد رفت. در موارد معدودى از قراءات که واژگان دیگرى به جاى واژگان برخى آیات نهاده شده یا برخى کلمات پس و پیش شده است, نظر شخصى خود قارى است و نمى توان آن را قرآن شمرد و این نکته براى کسى که به ساختار قرآن آگاه باشد روشن است.3. امت اسلامى در تمامى دوران ها با همه فرقه ها و اختلاف



خرید و دانلود تحقیق درمورد وحیانی بودن ساختار قرآن