لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
پیامبر رسالت جهانی خود را اعلام می کند
پیمان حدیبیه فکر رسول خدا را از ناحیه جنوب مکه آسوده ساخت و در پرتو این آرامش گروهی از سران عرب به آئین اسلام گرویدند در این هنگام رهبر گرامی مسلمانان فرصت را مغتنم شمرده و با زمامداران وقت و روسا و قبایل و رهبران مذهبی مسیحی آن روز باب مکاتبه را باز نمود و آئین خود را (که آن روز از دائره یک عقیده ساده گام فراتر نهاده و به صورت یک آئین جهانی درآمده بود و می توانست همه بسر را زیر لوای توحید و تعالیم عالی اجتماعی و اخلاقی خود گرد آورد ) به ملل زند جهان آن روز عرضه داشت
این نخستین گامی بود که پیامبر پس از 19 سال کشمکش با قریش لجوج برداشت و اگر دشمنان داخلی او را با نبردهای خونین خود مشغول نمی ساختند او پیش از این دست به دعوت ملل دوردست می زد ولی حملات ناجوانمردانه عرب او را مجبور ساخته بود که قسمت هم از وقت خود را به امر دفاع از حوزه اسلام صرف نماید
نامه هائی که پیامبر اکرم به عنوان دعوت اسلام به امرا و سلاطین و روسا قبایل و شخصیتهای برجسته معنوی و سیاسی نوشته است و از ریش دعوت او حکایت می کند اکنون 185 نامه از متون نامه های پیامبر که برای تبلیغ و دعوت به اسلام و یا به عنوان میثاق و پیمان نوشته است در دست داریم و محدثان و تاریخ نویسان آنها را ضبط کرده اند همه این نامه ها حاکی است که روش اسلام در دعوت و تبلیغ منطق و برهان بوده نه بر جنگ و شمشیر روزی که پیامبر از حملات قریش مطمئن گردید با فرستادن نامه و اعزام مبلغان ندای خود را به گوش جهانیان رسانید . متون این نامه ها و حقایق و دلایل و اشاراتی که در لابلای آنها نهفته است و نصایح و اندرز ها و تسهیلات و نرمشهائی که پیامبر در موقع بستن پیمان با ملل بیگانه از خود نشان داده و همه و همه گواه زنده بر ضد نظریه خاور شناسایی است که چهره اسلام را با تهمتها ناروای خود پوشانیده و پیشرفت اسلام را زائیده نیزه و شمشیر می دانند .
رسالت پیامبر جهانی بود
گروهی از بی خردان به رسالت جهانی پیامبر اسلام دریچه تردید و شک می نگرند و در این تردید از یک سلسله نغمه هائی که برخی از نویسندگان مزدور سر می دهند پیروی می نمایند و سردسته آنها خاور شناسی مانند سرویلیام مویر است که می گوید موضوع عمومیت رسالت محمد بعد ها به وجود آمد و محمد از هنگام بعثت تا زمان وفات خود فقط عربها را به اسلام دعوت می کرد و محمد جز عربستان جائی را نمی شناخت .
این نویسنده انگلیسی از شیوه خاص انگلیسیها پیروی کرده و در برابر آیات زیادی که گواهی می دهند که او عموم جهانیان را دعوت به توحید و رسالت خود می کرد پرده بر روی حقایق افکنده و می گوید : او فقط عربها را دعوت می کرد و مادر اینجا برخی از آیات شهادت می دهد که رسالت پیامبر اسلام بر اساس دعوت جهانیان استوار بوده می آوریم و شما می توانید مشروح این قسمت را در کتابهای عقائد مطالعه بفرمائید , اینک متون و ترجمه آیات :
ای مردم (دقت کنید که نمی گوید ای عربها ) من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم و طرف خطاب در آیه همه مردم است چنانکه می فرماید : قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا
ای محمد (ص) ما ترا برای همه مردم مبشر و منذر (بشارت دهنده و بیم دهنده ) فرستاده ایم
ما کتاب ترا وسیله یادآوری برای جهانیان قرار داده ایم
هر کس آئینی جز اسلام بپذیرد از او پذیرفته نخواهد شد این آیه تمام ادیان جز اسلام را از رسمیت انداخته و همه مردم را موظف می سازد که پس از نزول این آیه از آئین اسلام (آئین پیامبر ما ) پیروی نمایند .
تو ای محمد باد هر انسانی را از خشم خداوند بترسانی
اوست که پیامبر خود را با هدایت و دین پایداری فرستاد تا پیامبر خود و آئین پایدار او را بر تمام ادیان غالب سازد و اگر چه مشرکان نخواهند
اکنون ما از نویسنده انگلیسی سوال می کنیم : با این دعوتهای جهانی بعد ها پیش آمده است ! آیا با وجود این آیات و آیه های دیگر و با بودن پیکهای اسلام در سرزمینهای دوردست و متون نامه های آن حضرت که در صفحات تاریخ ضبط است باز جا دارد که انسان در جهانی بودن رسالت او تردید کند ؟
پیک رسالت در نقاط دوردست
پیامبر اسلام مساله دعوت زمامداران را مانند سایر مسائل مهم در یک شورای
بزرگ مطرح ساخت . روزی به یاران خود چنین فرمود : بامدادان همگی حاضر شوید تا درباره امر خطیری با شما مشورت کنم ، فردای آن روز پس از ادای فریضه صبح پیامبر به یاران خود چنین فرمود :
بندگان خدا را نصیحت کنید کسی که سرپرست امور مردم شد و در هدایت و راهنمائی آنان کوشید خدا بهشت را بر اوحرام کرده است شما برخیزید پیک رسالت در نقاط دور دست شوید و ندای توحیدرا به سمع جهانیان برسانید .
سپس پیامبر شش نفر از ورزیده ترین افراد را طی نامه هائی که رسالت جهانی آن حضرت در آنها منعکس بود به نقاط مختلف روانه کرد و سفیران هدایت در یک روز رهسپار سرزمینهای ایران ، روم ، حبشه ، مصر ، یمامه ، بحرین و حیره ( اردن) شدندو مشروح جریان از نامه ها را در آینده خواهیدخواند
وقتی نامه های رسول خدا وسیله نویسندگان مخصوص آنحضرت تنظیم گردید، افرادی که از وضع در بارهای آن روز اطلاع داشتند به پیامبر عرض کردند که باید نامه ها را مهر بفرمائید زیرا زمامداران جهان نامه بی امضا را ( امضا آن روز بوسیله مهر بود) نمیخوانند از این نظریه دستور خود پیامبر انگشتری از نقره برای او تهیه گردید و جمله محمد رسول الله در سه سطر بر آن حک شده بود و طرز حکاکی آن از این قرار بود که لفظ الله در بالا و رسول در وسط و محمد در زیر قرار گرفته بود ، و این ترتیب و دقت برای حفظ از جعل و تزویر بود و خواننده باید امضا را از پائین شروع کرده به لفظ الله برسد ( محمد رسول الله ) حتی باین اکتفا نکرد ، پاکت نامه را بوسیله موم خاصی ( بجای لاک امروز) چسبانید و روی آن را مهر زد
اوضاع جهان در روز ابلاغ رسالت جهانی
قدرت جهان در آنروز در قبضه دو امپراطوری بزرگ جهان بود، و رقبت و جنگ میان این دوقطب سابقه ممتدی داشت نبرد و ستیزه میان ایران و روم از دوره هخامنشیان آغاز گردیده و تا عهد ساسانیان ادامه داشت ، خاور زمین زیر سیطره امپراتوری ایران بود و سرزمین عراق و یمن و بخشی از آسیای صغیر از اقمار و مستمرات دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفت دولت روم در آنروز به دو بلوک شرقی و غربی تقسیم شده بود .
زیرا در سال 395 میلادی ( تئودوز کبیر ) امپراتور روم ، کشور خودرا میان دو پسرش تقسیم کرد و دوکشور بنام روم شرقی و غربی بوجود اوردو روم غربی در سال 476 به دست وحشیان و بربرهای شمال اروپا منقرض گرید .ولی روم شرقی که مرکز آن قسطنطیه بود و شام و مصر را نیز در اختیار داشت در زمان ظهور اسلام رشته سیاست جهان را در دست داشت .
پیک اسلام در سرزمین روم
قیصر پادشاه روم با خدا پیمان بسته بود که هر گاه در نبرد با ایران پیروز گردد به شکرانه این پیروزی بزرگ از مقر حکومت خود ( قسطنطنیه ) به زیارت بیت المقدس پیاده برود او پس از پیروزی به نذر خودجامه عمل پوشانید و پیاده رهسپار بین المقدس گردید .
دحیه کلبیه مامور شد که نامه رسولخدا را به قیصر برساند او سفرهای متعددی بشام داشت و به نقاط مختلف شام کاملا آشنا بود قیافه گیرا و صورت زیبا وسیرت نکوی وی شایستگی همه جانبه ی او را برای انجام این وظیفه خطیر ایجاب می نمود وی پیش از آنکه شام را ، به قسطنطنیه ترک کند در یکی از از شهرهای شام عین بصری اطلاع یافت که قیصر عازم بیت المقدس است لذا فورا با استاندار بصری ( حارث بن ابی شمر ) تماس گرفت و ماموریت خطیر و پراهمیت خود را به او ابلاغ کرد .
استاندار عدی بن خام را خواست و او را مامور کرد تا همراه سفیر پیامبر به سوی بیت المقدس بروند و پیام ونامه پیامبر را بحضور قیصر برسانند .
یک نفر از درباریان خیر اندیش به دخیه گفت شما می توانی نامه را روی میز مخصوص سلطان بگذاری و برگردی و کسی جز قیصر دست به نامه های روی میز نمیزند و در موقع قیصر نامه را خواند شما را به حضور می طلبد دحیه از راهنمائی آن مرد تشکر کرد ونامه را روی میز گذارد و بازگشت .
قیصر نامه را گشود ابتدا نامه که با بسم الله شروع شده بود توجه قیصر را جلب کرد و گفت من از غیر سلیمان (ع) تا کنون چنین نامه ای ندیده ام سپس مترجم ویژه عربی خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند ، اونامه پیامبر را چنین ترجمه کرد:
نامه ایست (1) از محمد فرزند عبد الله به هرقل بزرگ روم ، درود بر پیروان هدایت من ترا به آئین اسلام دعوت می کنم اسلام آور تا در امان باشی خداوند بتو دو پاداش می دهد ( پاداش ایمان خودو پاداش ایمان کسانی که زیر دست تو هستند .
اگر از آئین اسلام روی گردانی گناه اریسیان نیز بر تواست ای اهل کتاب ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می کنیم غیر خدا را نپرستیم ، کسی را انباز او قرار ندهیم ، بعضی از ما بعضی دیگر را به خدائی نپذیرد ( هر گاه ای محمد ) آنان از آئین حق سربرتافتند بگو : گواه باشید که ما مسلمانیم .
قیصر از حالات پیامبر تحقیق می کند
زمامدار خردمند روم احتمال داد که نویسنده نامه همان محمد موعود انجیل و تورات باشد – لذا – در صدد بر آمد که از خصوصیات زندگی وی اطلاعات دقیق به دست آورد فورا رئیس نیروهای انتظامی را به حضور طلبید و گفت : سراسر شام را زیر پا بگذار شاید از خویشاوندان و نزدیکان محمد و یا از کسانی که از اوضاع وی اطلاع دارند افرادی را پیدا کنی تا من وسیله آنها یک سلسله اطلاعاتی به دست آورم از حسن تصادف مقارن همان ایام ابی سفیان و دسته ای از قریش برای بازرگانی با شام آمده بودند مامور قیصر با آنان تماس گرفت و همه را به بیت المقدس برد و به حضور او بار یافتند قیصر از آنها پرسید ایا در میان شما کسی هست با محمد پیوند خویشاوندی داشته باشد ؟ ابوسفیان به خود اشاره کرد و گفت ما با او از یک طایفه هستیم و در جد چهارم ( عبدمناف ) بهم می رسیم )
قیصر از ابوسفیان سوالات زیر را کرد و ابوسفیان نیز بترتیب جواب داد.
حسب محمد چگونه است ؟
گفت از خانواده شریف و بزرگ .
2-در نیاکنونی کسی هست که بر مردم سلطنت کرده باشد
گفت : نه
3-ایا پیش از آنکه ادعایی نبوت کند از دورغ پرهیزداشت یا نه ؟
گفت : بلی محمد مرد راستگوئی بود .
4-چه طبقه ای از مردم از وی طرفداری می کنند و به آئین او می گروند ؟
گفت : اشراف با او مخالفند و افراد عادی و متوسط هوادار جدی او هستند .
5-پیروان وی رو بفزونی است ؟
گفت : بلی.
6-کسی از پیروان او تا حال مرتد شده است ؟
گفت نه .
7-آیا او در نبرد با مخالفان پیروز است یا مغلوب؟
گفت : گاهی غالب و گاهی با شکست روبرو است .
قیصر به مترجم گفت که به ابوسفیان و رفقا وی بگوید که اگر این گزارشها دقیق و صحیح باشدحتما او پیامبر موعود آخر الزمان است و در پایان افزود که من اطلاع داشتم که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد ولی نمی دانستم که از قوم قریش خواهد بود ولی من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پاهای او را شستشو دهم،
و در همین نزدیکیها قدرت و شوکت او سرزمین روم را خواهد گرفت .
نامه پیامبر در قیصر اثر می گذارد
قیصر به گزارشهای کسب شده از ناحیه ابوسفیان اکتفا نکرده موضوع را با یکی از دانشمندان روم از طریق نامه در میان گذراد وی در جواب نوشت این همان پیامبر است که جهان در انتظار او است قیصر برای به دست آوردن طرز تفکر سران روم اجتماع عظیمی در یکی از صومعه ها تشکیل داد ، و نامه پیامبر را بر آنها خواند و گفت : آیا حاضرید با برنامه و آئین او موافقت کنیم ؟! چیزی نگذشت که تشنج بزرگی در مجلس به وجود آمد به طریقیکه قیصر از اختلاف و مخالفت آنان برجان خود ترسید فورا از جایگاه خود که نقطه بلندی بود رو به مردم کرد و گفت : نظر من از این پیشنهاد ازمایش شما بود ، صلابت واستقامت شما در آئین مسیح مورد اعجاب و تقدیر من قرار گرفت .
قیصر دحیه را خواست و او را احترام کرد و پاسخ نامه پیامبر را نوشت و هدیه ای نیز به وسیله دحیه ارسال کرد و مراتب ایمان و اخلاص خود را در آن منعکس نمود .
سفیر پیامر اسلام در دربار ایران نامه های پیامبر
روزی که سفیر پیامبر اسلام عازم دربار ایران گردید زمامدار این سرزمین وسیع خسرو پرویز بود وی دومین زمامدار ایران پس از انوشیروان بود که 32 سال پیش از هجرت پیامبر بر تخت سلطنت نشست .
در آغاز سال هفتم هجرت پیامبر یک از افسران ارشد خود یعنی عبد الله حذافه سهمی قریشی را مامور کرد که نامه وی را به دربار ایران ببرد و ان را به دست خود خسرو پرویز برسند .
اینک ترجمه آن :
بنام خداوند بخشنده مهربان
از محمد فرستاده خداوند به کسری بزرگ ایران درود بر آنکس که حقیقت جوید و به خدا و پیامبر او ایمان آورد و گواهی دهد که جز اوخدائی نیست و شریک وهمتائی ندارد ومعتقد باشد که محمد بنده و پیامبر او است . من به فرمان خداوند ترا به سوی او می خوانم او مرا به هدایت همه مردم فرستاده است تا همه مردم را از خشم او بترسانم و حجت را بر کافران تمام کنم اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از ایمان و اسلام سر بر تافتی گناه ملت مجوس بر گردن تو است .
سفیر پیامبر وارد دربار گردید خسرو پرویز دستور داد تا نامه را از او بگیرند ولی او گفت : باید نامه را شخصا خودم برسانم و مامه پیامبر را بخسرو تسلیم کرد خسرو پرویز مترجم خواست مترجم نامه را باز کرد و چنین ترجمه نمود نامه ایست از محمد رسولخدا به کسری بزرگ ایران هنوز مترجم از خواندن نامه فارغ نشده بود که زمامدار ایران سخت بآشفت و داد زد و نامه را از مترجم گرفت و پاره کرد و فریاد کشید این مرد را ببینید که نام خود را جلو نام من نوشته است .
فورا دستور داد که عبد الله را از قصر بیرون کنند . عبدالله از قصر بیرون آمد و بر مرکب خود سوار شد و راه مدینه را پیش گرفت او جریان کار خود را گزارش داد پیامبر از بی احترامی خسرو سخت ناراحت گردید و آثار خشم در چهره او پدیدار گشت و در حق وی چنین نفرین کرد اللهم مزق ملکه : خداوند رشته سلطنت او را پاره کن .
خسرو پرویز به فرماندار یمن چه دستور داد؟
فرمانروای سرزمین حاصلخیز یمن که در جنوب مکه قرار دارد و حکمران آنجا همواره به طور دست نشاندگی از طرف شاهان ساسانی حکومت داشتند در آنروز باذان حکمران آنجا بود شاه ساسان از شدت غرور نامه ای به فرماندار یمن به شرح زیر نوشت :
بمن گزارش رسیده است که مردی از قریش در مکه مدی نبوت است دونفر از افسران ارشد خود را به سوی او اعزام کن تا او را دستگیر کرده بسوی من بیاورند . و بنا بنقل ابن حجر در الاصابه در ترجمه باذان دستور داد که این دو افسر او را وادار کنند تا به آئین نیاکان خود برگردد ، و اگر نپذیرفت سر او را از تن جدا کرده برای او بفرستید .
این نامه حاکی از بی اطلاعی زمامدار وقت است ، او به قدری بی اطلاع بود که نمی دانست که این شخص مدعی نبوت بیش از شش سال است که از مکه به مدینه مهاجرت نموده است وانگهی شخصی را که در نقطه ای داعیه نبوت دارد و نفوذ او بقدری گسترش یافته که پیک برای دربار شاهان جهان می فرسند نمی توان با اعزام دو افسر دستگیر کرد و یا لااقل او را به یمن احضار نمود .
فرماندار یمن طبق دستور مرکز دو افسر ارشد و نیرومندخود را به نامهای فیروز و خرخسره روانه حجاز کرد این دو مامور نخست در طائف با یک مرد قرشی تماس گرفتند وی آنها را راهنمائی کرد و گفت : شخصی که مورد نظر شما است اکنون در مدینه است آنان راه مدینه را پیش گرفتند و شرفیاب محضر پیامبر شدند نامه به اذن را تقدیم کرده و چنین گفتند : ما به دستور مرکز از طرف فرماندار یمن ماموریم شما را به یمن جلب کنیم و تصور می کنیم که باذان در خصوص کار شما با خسروپرویز مکاتبه کند و موجبات رضایت او را جلب نماید و در غیر این صورت اتش جنگ میان ما و شما روشن می شود و قدرت ساسان خانه های شما را ویران می سازد و مردان شما را می کشد . ..
پیامبر اکرم با کمال خونسردی سخنان آنها را گوش کرد ، پیش از آنکه به پاسخ گفتار آنها بپردازد نخست آنها را به اسلام دعوت نمود .
سپس به آنها فرمود امروز بروید فردا من نظر خود را به شما می گویم در این هنگام وحی آسمانی نازل گردید و فرشته وحی پیامبر را از کشته شدن خسرو پرویز آگاه ساخت فردای آنروز که افسران ( فرماندار ) یمن برای گرفتن جواب به حضور پیامبر رسیدند پیامبر فرمود پروردگار جهان مرا مطلع ساخت که دیشب هفت ساعت از شب گذشته خسرو پرویز وسیله پسرش شیرویه کشته شده و پسر بر تخت سلطنت نشست.
ماموران باذان از شنیدن این خبر سخت وحشت زده شده گفتند : مسئولیت این گفتار شما بمراتب بالاتر از ادعا نبوت است که شاه ساسان را به خشم در آورده است ما
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
زندگینامه خود نوشت استاد عبدالباسط
زندگینامه
نمونه هایی از تلاوت استاد عبدالباسط زندگینامه
متن حاضر گزیده ویرایش شده ای از یک مصاحبه با استاد عبدالباسط می باشد، که به صورت زندگینامه خود نوشت تنظیم شده است.
من" عبدالباسط محمد عبدالصمد" از قریه ارمنت که حالا مبدل به شهر شده از توابع استان قنا در جنوب مصراست؛ فاصله ارمنت با قاهره تقریباً 700 کیلومترمی باشد. من در سال 1349 هجری قمری،( 1307 هجری شمسی) به دنیا آمدم .
در ده سالگی قرآن را حفظ نمودم. عاشق قرآن بودم و از خدا آرزو می کردم که یک قاری مشهور بشوم. من برای شنیدن قرآن، مسافت زیادی را پیاده طی می کردم؛ چون در آن زمان در خانه ها رادیو وجود نداشت و فقط قهوه خانه ها رادیو داشتند.
شیخ رفعت و شیخ شعشاعی- دو نفری که در آن زمان مشهور بودند- در رادیو قرائت قرآن داشتند. شیخ رفعت دو بار در هفته روزهای دوشنبه و جمعه تلاوت داشت. و ما سه کیلومتر راه را پیاده طی می کردیم تا به صدای شیخ رفعت گوش بسپاریم و برای استفاده از سایر قاریان در جلسات شبانه قرآن شرکت می کردیم . من در مکتبخانه های همان روستا قرآن را حفظ کردم . در آن زمان هنوز روستای ما مبدل به شهر نشده بود.
من به پدرم گفتم که می خواهم علم قرائات را فرا گیرم و قاری مشهور بشوم. پدرم مرا تشویق کرد. اما برادران بزرگترم به دانشگاه الأزهر رفتند و در علوم دیگری تحصیل کردند.
پدرم می خواست مرا به " طنطا" که ناحیه ای مشهور در علوم قرائات و تعلیم علوم قرآنی بود ببرد، اما شیخی از ناحیه شمال به روستای ما آمد و برای تعلیم علوم قرآنی و قرائات، مردم از او استقبال کردند، که من هم نزد او رفتم و قرائات سبع را یاد گرفتم. او احساس می کرد که من علاقمند هستم و توانایی دارم که قرائات سبع را یاد بگیرم، پس مرا در این امر تشویق می کرد . او قصد آموزش ده قرائت را داشت اما من به فراگیری هفت قرائت قانع بودم . معلم مرا با خود در جلسات شبانه قرآن همراه می برد و تقریباً مرا مثل فرزند خود حساب می کرد.
من قرآن را در ده سالگی و قرائات سبعه را در 12 سالگی و عشره را در 14 سالگی، یعنی همه قرائت های دهگانه را- الحمدلله- آموختم .
ما علاوه بر حفظ قرآن، در کتاب ها معانی را هم فرا می گرفتیم. چون علم به معانی در رعایت وقف و دیگر قواعد لازم است.
گرچه در مصر دانشکده قرائات قرآنی ایجاد شده ولی هنوز هم چند مکتبخانه در مصر موجود است ولی مسئولین دوباره تشویق شده اند تا مکتبخانه ها به وضع سابق خود برگردد.
البته مدرسه قرائات هم هست ولی این مخصوص کسانی است که قرآن را حفظ کرده اند و می خواهند قرائت ها را بیاموزند و این مدرسه وابسته دانشکده زبان ادبیات و عرب به دانشگاه الأزهر است. و قرائت های هفتگانه، دهگانه، چهارده گانه، قواعد قرآن و زبان عربی و به طور کلی علوم قرآنی و علوم وابسته به آن در آنجا تدریس می شود.
من تمام وقت خود را صرف قرآن کرده ام و تمام زندگی ام صرف تعلیم قرآن و جلسات دینی شده است. گرایش من بیشتر به قرائت قرآن و برگزاری لیالی قرآنی و دعوت های شخصی از کشورهای اسلامی و ضبط رادیویی و تلویزیونی و... است.
هنگامی که 19 سال داشتم در سال 1951 برای اولین بار به قاهره رفتم. و حافظ قرآن بودم و در منطقه"صعید" شهرتی داشتم. به مناسبت میلاد پیامبر جشنی برپا بود. بعضی ها مرا می شناختند و تمایل داشتند من در بعضی از این مناسبت ها قرآن بخوانم. اما من به علت غربت، و حضور قاریان معروف تردید داشتم. یکی از علما که مرا می شناخت از من درخواست کرد که ده دقیقه قرآن بخوانم. من پذیرفتم که ده دقیقه قرآن بخوانم اما یک ساعت و نیم طول کشید. سبحان الله . توفیقی از جانب خداوند بود و مسجد پر شد از جمعیت، مرتباً از من می خواستند که باز هم بیشتر بخوانم و من همچنان تلاوت می کردم .
روز بعد باز از من خواستند بخوانم و من هم حاضر شدم. بعضی از مسئولین هم بودند که البته آنها را نمی شناختم. مرا خواستند و گفتند:" اهل کجا هستی"؟
گفتم:" اهل صعید هستم، از روستایی به نام ارمنت."
به من گفتند:" چرا به رادیو نمی آیی شهرت پیدا کنی؟"
گفتم:" من در صعید مشهور هستم."
گفتند:" به جای آن که در یک منطقه مشهور باشی، در همه دنیا شهرت پیدا می کنی."
گفتم که باید با دیگران و از جمله پدر مشورت کنم.
به من گفتند: لازم نیست، توکل بر خدا کن و به رادیو بیا. من نیز چون حس کردم که پیشرفتی برای من در این کار هست، پذیرفتم . در آن زمان، شیخ الضباع مسئول جلسات قرآنی بود و کتاب هایی در زمینه قرائات و علوم قرآنی نوشته بود، او در علوم قرآنی و قرائت ها مرجع به حساب می آمد. شیخ پس از این که متوجه شد قرائات سبع را حفظ هستم؛ به من تبریک گفت و وعده داد که اوقاتی برای قرائت قرآن در رادیو برایم مشخص کند.
از آن پس هر یک ماه یا هر یک ماه و نیم یک بار، در رادیو تلاوت داشتم . نماز صبح را در مقام حضرت زینب(س) می خواندم و بیرون می رفتم و پیاده تا رادیو که در خیابان علوی بود می رفتم و ساعت 5/6 تا 7 صبح تلاوت قرآن داشتم.
در سال 52 بود که به حج مشرف شدم و برای اولین بار بود که در همین کشور تلاوت قرآن من روی نوار ضبط شد. البته در تلاوت از برخی قاریان از جمله شیخ مصطفی اسماعیل، مرحوم شیخ شعشاعی و شیخ رفعت نیز تاثیر داشته ام . این یک قاعده است که هرگاه قرآن از دل خوانده شود، بر دل هم می نشیند و در خود خواننده هم تأثیر می گذارد. من روش خاصی در قرائت قرآن داشتم که از کسی هم اکتساب نکرده بودم. که البته شنیده ام این روش، هم اکنون در مصر، و در سایر کشورها، حتی در مالزی و اندونزی و جاهای دیگر دارای مقلدان فراوانی شده است. من خوشحالم که کسی از روش من تقلید می کند ولی در عین حال تقلید را تشویق و تأیید نمی کنم، چون عمر تقلید کوتاه است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
1- آنان در حق برادران خود به هنگام سختی و آسانی نیکوکاراند در حال ، عسر و سختی ایثار به نفس می کنند ، خداوند متعال آنها را اینچنین توصیف فرموده است :
یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه "
دیگران را بر خود ترجیج می دهند و هرچند خود به آن محتاج باشند .
ایثار در لغت به معنی بذل کردن ، عطا کردن ، دیگری را بر خود ترجیح دادن ، قوت لازم خود را به دیگری بخشیدن ، مقدم داشتن دیگران و ترویج دادن آنان بر خود در کل امور است .
شخص ایثارگر دوست دارد دیگران را در نعمت باشند هر چند خودش در محرومیت بسر ببرد و حتی حاضر است آنچه دارد در اختیار دیگران بگذارد و از منافع خود چشم بپوشد ، این حالت والا را ایثار می گویند که یکی از مهمترین صفات برجسته انسانی است .
قرآن کریم یکی از جلوه های بارز ایثار را در سوره دهر در مورد حضرت علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین اینگونه بیان می فرماید :
" و یطعمن الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا "
و غذای خود را با اینکه به آن علاقه و نیاز دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند .
طبق نقل عامه و خاصه وقتی امام حسن و امام حسین بیمار شدند پیامبر با جمعی از یاران به عیادتشان آمدند و به حضرت علی فرموند : ای ابوالحسن ، خوب بود نذری برای شفای فرزندان خود می کردی ، حضرت علی نذر کردند که اگر شفا یابند سه روز روزه بگیرند ، حضرت فاطمه ، امام حسن و امام حسین و فضه نیز گفتند ما هم نذر می کنیم روزه بگیریم .
چیزی نگذشت که هر دو شفا یافتند ، همگی روزه گرفتند . هنگام افطار سائلی بر در خانه آمد و گفت : از مستمندان مسلمین هستیم به من غذایی بدهید ، آنها همگی مسکین را برخود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند ، روز دوم روزه گرفتند و موقع افطار یتیمی بر در خانه آمد ، آن روز نیز ایثار کردند و غذای خود را به او دادند و باآب افطار کردند . روز سوم رانیز روزه گرفتند، هنگام غروب اسیری بر در خانه آمد ، باز هم سهم غذای خود را به او دادند . هنگامی که صبح شد علی دست حسن و حسین را گرفت و خدمت پیامبر آمدند . هنگامی که پیامبر آنها را مشاهده کرد ، دید که از شدت گرسنگی می لرزند .
در همین هنگام جبرئیل نازل شد و گفت ای محمد این سوره را بگیر ، خداوند با چنین خاندانی به تو تهنیت می گوید : سپس سوره " دهر " را بر او خواند.
علمای شیعه همه اتفاق نظر دارند که مجموع این سوره در ماجرای فوق نازل شده است و همگی روایت مربوط به آن را به عنوان یکی از افتخارات و فضائل مهم حضرت علی و حضرت فاطمه و فرزندانشان آورده اند .
آیه ایثار
سوره حشر آیه 9 ...( و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصامه))
( ... و آنان ایثار می کنند و ترجیح می دهند دیگران را بر خودشان ، گرچه خود آنها محتاج باشند ) .
مردی آمد نزد رسولخدا ( ص) و از گرسنگی شکایت کرد ، رسول خدا زن هایش را خواند : آنها گفتند : ای رسول ما چیزی جز آب نداریم و پیامبر فرمودند ک چه کسی امشب این مرد را طعام می دهد ؟
امیر المؤمنین ( ع ) عرض کردند : من امشب این مرد را طعام میدهم و سپس نزد فاطمه ( ع ) آمد و فرمود : ای دختر رسول خدا ما امشب مهمان داریم ، چه غذایی در خانه داریم ؟
فاطمه ( ع ) فرمود : مقداری غذا برای این دختر بچه داریم ولی همان را برای مهمان شما می دهیم .
امیرالمؤمنین فرموند : ای فاطمه دختر را بخابان و چراغ را خاموش کن تا غذا نخوردن ما و کمی غذا معلوم نشود ، مهمان آمد و آنها شروع کردند به خوردن غذا ( امیر المؤمنین دست به سوی غذا دراز میکرد ولی چیزی نمی خورد تا مهمان خجالت نکشد ، هنگامی که مهمان دست از غذا کشید ، چراغ را آورند و مشاهده نمودن که ظرف پر است !!
شب به صبح رسید ، امیرالمؤمنین به مسجد رفتند و با رسول خدا نماز را خواندند .
رسول خدا نگاهی به امیرالمؤمنین کردند و شدیداً گریستند و فرمودند : ای علی ،خداوند از عمل دیشب شما در عجب و خوشحالی است ، بخوان این آیه را (( و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه ))
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 54
نقش اخلاق پیامبر اسلام در زمان خود پیامبر
یکى از شاخصه هاى پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلامدلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسانها بود، این خلق نیکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش بهسزایى داشت:1- اخلاق پیامبر ص2- شمشیر و مجاهدات حضرت على (ع)3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س)در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) درپیشرفت اسلام و جذب دلها تصریح شده است، آن جا که مىخوانیم: «فبما رحمة من اللهلنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهمو استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما! به خاطر لطف ورحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربانگشتهاى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکندهمىشدند، پس آنها را ببخش، و براى آنها طلب آمرزش کن، و درکارها با آنها مشورت فرما.» ازاین آیه استفاده مىشود که : 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، کسانى که نرمش ندارند،از این موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگدل و سختگیر نمىتوانند مردمدارى کنند، و به جذبنیروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دستشکستخوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلتهاى نیک و پیوند دهنده است که موجبانسجام مىگردد. پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزشهاى اخلاقى را بسیار ارجمىنهاد، خود در سیره عملىاش مجسمه فضایل اخلاقى و ارزشهاى والاىانسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهرهاى شادان و کلامىدلاویز با حوادث برخورد مىکرد.به عنوان مثال، درتاریخ آمدهاست:در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش طى بر اثر حملهقهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، عدى بن حاتم که از سرشناساناین قبیله بود به شام گریخت، ولى خواهر او که «سفانه» نامداشت به اسارت سپاه اسلام درآمد.سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک مسجد در خانهاى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آناسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: «یا محمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلى عنى، و لا تشمت بى احیاء العرب، فان ابى کان یفک العانى، و یحفظ الجار، و یطعمالطعام، و یفشى السلام، و یعین على نوائب الدهر;اى محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویىقبیلههاى عربها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگانرا آزاد مىساخت، از همسایگان نگهبانى مىنمود، و به مردم غذامىرسانید، و آشکارا سلام مىکرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردمرا یارى مىنمود.»پیامبر اکرم (ص) که به ارزشهاى اخلاقى، احترام شایان مىنمود، بهسفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقا، لو کان ابوک مسلما لترحمناعلیه; اى دختر! این ویژگىهایى که برشمردى، از صفات مؤمنانراستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمتقرار مىدادیم.» آنگاه پیامبر (ص) به مسؤولین امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق; این دختر را بهپاس احترامى که پدرش به ارزشهاى اخلاقى مىنمود، آزاد سازید.».آن گاه پیامبر (ص) لباس نو به او پوشانید، و هزینه سفر به شامرا در اختیار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمینان بهشام نزد برادرش رهسپار کرد. نمونههایى از اخلاق پیامبر )ص(در سیره عملى پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطرهاى از اقیانوس عظیم حسن خلق آنحضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلى خلقعظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى» به این مطلباشاره فرموده است.نظر شما را به چند نمونه از آنها جلبمىکنیم: 1- عدى بن حاتم مىگوید: «هنگامى که خواهرم سفانه به اسارتسپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گریختم، پس از مدتى خواهرمبا کمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد این کهگریختهام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهى کردم، پساز چند روزى از او که بانویى خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدى؟» گفت: «سوگند بهخدا او را رادمردى شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندى که در این صورت به جهانى از عزت و عظمت پیوستهاى».با خود گفتم به راستى که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرشاسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا بهمحضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستى؟ عرض کردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا بهسوى خانهاش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه مىبرد،بانویى سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.»سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایى گرمى نمود، زیراندازى که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آنبنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روىزمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست. سپس مطلبى از دینم را که راز پوشیده بود بیانفرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهى دارد، و فهمیدم کهپیامبر مرسل مىباشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانىهایش مراشیفتهاش کرده و همانجا مسلمان شدم.» 2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرترخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعى از یهودیانبه اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکى از اسیران، صفیه دختر حى بناخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشى، صفیه را به همراه زنى دیگر به اسارت گرفت و آنها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آنها اصول اخلاقى رارعایت نکرد، و آنها را از کنار جنازههاى کشتهشدگان یهود حرکتداد، صفیه وقتى که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
مسیر شغلی خود را انتخاب کنید
چکیده
شناخت مهارتهای قابل انتقال یک قدم اساسی در برنامهریزی شغلی است. مقاله حاضر توضیح میدهد که این مهارتها چه هستند و کمکهایی را برای تشخیص و افزایش میزان مهارتها و استفاده از آنها در به دست آوردن یک موقعیت شغلی مناسب ارائه مینماید. انواع مهارتها، شامل مهارتهای فنی، مهارتهای اکتسابی و مهارتهای قابل انتقال، تشخیص مهارتهای قابل انتقال، موجودی مهارتها، عناوین شغلی، روش کار را با مهارتها و به روز نگه داشتن مهارتها رئوس مطالب این مقاله را تشکیل میدهند.
منبع : روزنامه همشهری، یکشنبه 23 مرداد 1384، سال سیزدهم، شماره 3773، صفحه 10.
کلیدواژه : مسیر شغلی؛ مهارت؛ مهارتهای قابل انتقال؛ برنامهریزی شغلی
1- مقدمه
بسیاری از افراد تصمیمهای شغلی خود را از طریق مشاهده دنیای اطراف و تلاش برای تطابق خودشان با این دنیا اتخاذ میکنند. این امر مخالف کاری است که واقعاً باید انجام شود.
بهترین مسیر شغلی فرایندی است که از درون آغاز میشود (یک نوع تکامل خودآگاهی). شما میبایست از مهارتها، استعدادها، تواناییها، امکانات و ویژگیهای منحصر بفردتان آگاه شوید چون این خودآگاهی چرخهای است که فرد را به سمت یک شغل رضایتبخش هدایت میکند.
شناخت مهارتهای قابل انتقال یک قدم اساسی در برنامهریزی شغلی است. مقاله حاضر توضیح میدهد که این مهارتها چه هستند و کمکهایی را برای تشخیص و افزایش میزان مهارتها و استفاده از آنها در به دست آوردن یک موقعیت شغلی مناسب ارائه مینماید.
2- انواع مهارتها
مهارتها را میتوان به عنوان سرمایه منحصر به فرد هر شخص تعریف نمود. سه گروه از مهارتها وجود دارند. مهارتهای فنی، مهارتهای اکتسابی و مهارتهای قابل انتقال. مهارتهای فنی تخصص گرایی درون یک رشته خاص را مطرح میکند و فرد را قادر میسازد که یک شغل به خصوص را داشته باشد؛ مانند طراحی یک فرایند شیمیایی، عملیات ساخت تجهیزات و مانند آن. مهارتهای اکتسابی ریشه در ویژگیهای شخصی یک فرد مانند انعطافپذیری، کنجکاوی، قدرت تصمیمگیری و بهینه سازی دارد. مهارتهای قابل انتقال مهم ترین نوع مهارتها در توسعه مسیر شغلی است. این مهارتها را میتوان از حرفهای به حرفه دیگر و از یک حوزه صنعت به حوزه دیگر منتقل کرد. شناخت مهارتهای قابل انتقال اولین قدم در خودآگاهی و برنامهریزی شغلی است. این مهارتها در هفت مقوله جای میگیرند:
ارتباطات: نگارش، گفت وگو، گوش دادن، آموزش، مشورت، متقاعد سازی، مدیریت، تبلیغ و بیان احساسات
خلاقیت: تجسم، ذهنی سازی، ابداع، ایجاد، بداهه پردازی، تعبیر و تفسیر و استفاده از تواناییهای هنری
تحقیق: جمع آوری، ارزیابی و طبقه بندی اطلاعات