لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
پیامبر رسالت جهانی خود را اعلام می کند
پیمان حدیبیه فکر رسول خدا را از ناحیه جنوب مکه آسوده ساخت و در پرتو این آرامش گروهی از سران عرب به آئین اسلام گرویدند در این هنگام رهبر گرامی مسلمانان فرصت را مغتنم شمرده و با زمامداران وقت و روسا و قبایل و رهبران مذهبی مسیحی آن روز باب مکاتبه را باز نمود و آئین خود را (که آن روز از دائره یک عقیده ساده گام فراتر نهاده و به صورت یک آئین جهانی درآمده بود و می توانست همه بسر را زیر لوای توحید و تعالیم عالی اجتماعی و اخلاقی خود گرد آورد ) به ملل زند جهان آن روز عرضه داشت
این نخستین گامی بود که پیامبر پس از 19 سال کشمکش با قریش لجوج برداشت و اگر دشمنان داخلی او را با نبردهای خونین خود مشغول نمی ساختند او پیش از این دست به دعوت ملل دوردست می زد ولی حملات ناجوانمردانه عرب او را مجبور ساخته بود که قسمت هم از وقت خود را به امر دفاع از حوزه اسلام صرف نماید
نامه هائی که پیامبر اکرم به عنوان دعوت اسلام به امرا و سلاطین و روسا قبایل و شخصیتهای برجسته معنوی و سیاسی نوشته است و از ریش دعوت او حکایت می کند اکنون 185 نامه از متون نامه های پیامبر که برای تبلیغ و دعوت به اسلام و یا به عنوان میثاق و پیمان نوشته است در دست داریم و محدثان و تاریخ نویسان آنها را ضبط کرده اند همه این نامه ها حاکی است که روش اسلام در دعوت و تبلیغ منطق و برهان بوده نه بر جنگ و شمشیر روزی که پیامبر از حملات قریش مطمئن گردید با فرستادن نامه و اعزام مبلغان ندای خود را به گوش جهانیان رسانید . متون این نامه ها و حقایق و دلایل و اشاراتی که در لابلای آنها نهفته است و نصایح و اندرز ها و تسهیلات و نرمشهائی که پیامبر در موقع بستن پیمان با ملل بیگانه از خود نشان داده و همه و همه گواه زنده بر ضد نظریه خاور شناسایی است که چهره اسلام را با تهمتها ناروای خود پوشانیده و پیشرفت اسلام را زائیده نیزه و شمشیر می دانند .
رسالت پیامبر جهانی بود
گروهی از بی خردان به رسالت جهانی پیامبر اسلام دریچه تردید و شک می نگرند و در این تردید از یک سلسله نغمه هائی که برخی از نویسندگان مزدور سر می دهند پیروی می نمایند و سردسته آنها خاور شناسی مانند سرویلیام مویر است که می گوید موضوع عمومیت رسالت محمد بعد ها به وجود آمد و محمد از هنگام بعثت تا زمان وفات خود فقط عربها را به اسلام دعوت می کرد و محمد جز عربستان جائی را نمی شناخت .
این نویسنده انگلیسی از شیوه خاص انگلیسیها پیروی کرده و در برابر آیات زیادی که گواهی می دهند که او عموم جهانیان را دعوت به توحید و رسالت خود می کرد پرده بر روی حقایق افکنده و می گوید : او فقط عربها را دعوت می کرد و مادر اینجا برخی از آیات شهادت می دهد که رسالت پیامبر اسلام بر اساس دعوت جهانیان استوار بوده می آوریم و شما می توانید مشروح این قسمت را در کتابهای عقائد مطالعه بفرمائید , اینک متون و ترجمه آیات :
ای مردم (دقت کنید که نمی گوید ای عربها ) من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم و طرف خطاب در آیه همه مردم است چنانکه می فرماید : قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا
ای محمد (ص) ما ترا برای همه مردم مبشر و منذر (بشارت دهنده و بیم دهنده ) فرستاده ایم
ما کتاب ترا وسیله یادآوری برای جهانیان قرار داده ایم
هر کس آئینی جز اسلام بپذیرد از او پذیرفته نخواهد شد این آیه تمام ادیان جز اسلام را از رسمیت انداخته و همه مردم را موظف می سازد که پس از نزول این آیه از آئین اسلام (آئین پیامبر ما ) پیروی نمایند .
تو ای محمد باد هر انسانی را از خشم خداوند بترسانی
اوست که پیامبر خود را با هدایت و دین پایداری فرستاد تا پیامبر خود و آئین پایدار او را بر تمام ادیان غالب سازد و اگر چه مشرکان نخواهند
اکنون ما از نویسنده انگلیسی سوال می کنیم : با این دعوتهای جهانی بعد ها پیش آمده است ! آیا با وجود این آیات و آیه های دیگر و با بودن پیکهای اسلام در سرزمینهای دوردست و متون نامه های آن حضرت که در صفحات تاریخ ضبط است باز جا دارد که انسان در جهانی بودن رسالت او تردید کند ؟
پیک رسالت در نقاط دوردست
پیامبر اسلام مساله دعوت زمامداران را مانند سایر مسائل مهم در یک شورای
بزرگ مطرح ساخت . روزی به یاران خود چنین فرمود : بامدادان همگی حاضر شوید تا درباره امر خطیری با شما مشورت کنم ، فردای آن روز پس از ادای فریضه صبح پیامبر به یاران خود چنین فرمود :
بندگان خدا را نصیحت کنید کسی که سرپرست امور مردم شد و در هدایت و راهنمائی آنان کوشید خدا بهشت را بر اوحرام کرده است شما برخیزید پیک رسالت در نقاط دور دست شوید و ندای توحیدرا به سمع جهانیان برسانید .
سپس پیامبر شش نفر از ورزیده ترین افراد را طی نامه هائی که رسالت جهانی آن حضرت در آنها منعکس بود به نقاط مختلف روانه کرد و سفیران هدایت در یک روز رهسپار سرزمینهای ایران ، روم ، حبشه ، مصر ، یمامه ، بحرین و حیره ( اردن) شدندو مشروح جریان از نامه ها را در آینده خواهیدخواند
وقتی نامه های رسول خدا وسیله نویسندگان مخصوص آنحضرت تنظیم گردید، افرادی که از وضع در بارهای آن روز اطلاع داشتند به پیامبر عرض کردند که باید نامه ها را مهر بفرمائید زیرا زمامداران جهان نامه بی امضا را ( امضا آن روز بوسیله مهر بود) نمیخوانند از این نظریه دستور خود پیامبر انگشتری از نقره برای او تهیه گردید و جمله محمد رسول الله در سه سطر بر آن حک شده بود و طرز حکاکی آن از این قرار بود که لفظ الله در بالا و رسول در وسط و محمد در زیر قرار گرفته بود ، و این ترتیب و دقت برای حفظ از جعل و تزویر بود و خواننده باید امضا را از پائین شروع کرده به لفظ الله برسد ( محمد رسول الله ) حتی باین اکتفا نکرد ، پاکت نامه را بوسیله موم خاصی ( بجای لاک امروز) چسبانید و روی آن را مهر زد
اوضاع جهان در روز ابلاغ رسالت جهانی
قدرت جهان در آنروز در قبضه دو امپراطوری بزرگ جهان بود، و رقبت و جنگ میان این دوقطب سابقه ممتدی داشت نبرد و ستیزه میان ایران و روم از دوره هخامنشیان آغاز گردیده و تا عهد ساسانیان ادامه داشت ، خاور زمین زیر سیطره امپراتوری ایران بود و سرزمین عراق و یمن و بخشی از آسیای صغیر از اقمار و مستمرات دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفت دولت روم در آنروز به دو بلوک شرقی و غربی تقسیم شده بود .
زیرا در سال 395 میلادی ( تئودوز کبیر ) امپراتور روم ، کشور خودرا میان دو پسرش تقسیم کرد و دوکشور بنام روم شرقی و غربی بوجود اوردو روم غربی در سال 476 به دست وحشیان و بربرهای شمال اروپا منقرض گرید .ولی روم شرقی که مرکز آن قسطنطیه بود و شام و مصر را نیز در اختیار داشت در زمان ظهور اسلام رشته سیاست جهان را در دست داشت .
پیک اسلام در سرزمین روم
قیصر پادشاه روم با خدا پیمان بسته بود که هر گاه در نبرد با ایران پیروز گردد به شکرانه این پیروزی بزرگ از مقر حکومت خود ( قسطنطنیه ) به زیارت بیت المقدس پیاده برود او پس از پیروزی به نذر خودجامه عمل پوشانید و پیاده رهسپار بین المقدس گردید .
دحیه کلبیه مامور شد که نامه رسولخدا را به قیصر برساند او سفرهای متعددی بشام داشت و به نقاط مختلف شام کاملا آشنا بود قیافه گیرا و صورت زیبا وسیرت نکوی وی شایستگی همه جانبه ی او را برای انجام این وظیفه خطیر ایجاب می نمود وی پیش از آنکه شام را ، به قسطنطنیه ترک کند در یکی از از شهرهای شام عین بصری اطلاع یافت که قیصر عازم بیت المقدس است لذا فورا با استاندار بصری ( حارث بن ابی شمر ) تماس گرفت و ماموریت خطیر و پراهمیت خود را به او ابلاغ کرد .
استاندار عدی بن خام را خواست و او را مامور کرد تا همراه سفیر پیامبر به سوی بیت المقدس بروند و پیام ونامه پیامبر را بحضور قیصر برسانند .
یک نفر از درباریان خیر اندیش به دخیه گفت شما می توانی نامه را روی میز مخصوص سلطان بگذاری و برگردی و کسی جز قیصر دست به نامه های روی میز نمیزند و در موقع قیصر نامه را خواند شما را به حضور می طلبد دحیه از راهنمائی آن مرد تشکر کرد ونامه را روی میز گذارد و بازگشت .
قیصر نامه را گشود ابتدا نامه که با بسم الله شروع شده بود توجه قیصر را جلب کرد و گفت من از غیر سلیمان (ع) تا کنون چنین نامه ای ندیده ام سپس مترجم ویژه عربی خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند ، اونامه پیامبر را چنین ترجمه کرد:
نامه ایست (1) از محمد فرزند عبد الله به هرقل بزرگ روم ، درود بر پیروان هدایت من ترا به آئین اسلام دعوت می کنم اسلام آور تا در امان باشی خداوند بتو دو پاداش می دهد ( پاداش ایمان خودو پاداش ایمان کسانی که زیر دست تو هستند .
اگر از آئین اسلام روی گردانی گناه اریسیان نیز بر تواست ای اهل کتاب ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می کنیم غیر خدا را نپرستیم ، کسی را انباز او قرار ندهیم ، بعضی از ما بعضی دیگر را به خدائی نپذیرد ( هر گاه ای محمد ) آنان از آئین حق سربرتافتند بگو : گواه باشید که ما مسلمانیم .
قیصر از حالات پیامبر تحقیق می کند
زمامدار خردمند روم احتمال داد که نویسنده نامه همان محمد موعود انجیل و تورات باشد – لذا – در صدد بر آمد که از خصوصیات زندگی وی اطلاعات دقیق به دست آورد فورا رئیس نیروهای انتظامی را به حضور طلبید و گفت : سراسر شام را زیر پا بگذار شاید از خویشاوندان و نزدیکان محمد و یا از کسانی که از اوضاع وی اطلاع دارند افرادی را پیدا کنی تا من وسیله آنها یک سلسله اطلاعاتی به دست آورم از حسن تصادف مقارن همان ایام ابی سفیان و دسته ای از قریش برای بازرگانی با شام آمده بودند مامور قیصر با آنان تماس گرفت و همه را به بیت المقدس برد و به حضور او بار یافتند قیصر از آنها پرسید ایا در میان شما کسی هست با محمد پیوند خویشاوندی داشته باشد ؟ ابوسفیان به خود اشاره کرد و گفت ما با او از یک طایفه هستیم و در جد چهارم ( عبدمناف ) بهم می رسیم )
قیصر از ابوسفیان سوالات زیر را کرد و ابوسفیان نیز بترتیب جواب داد.
حسب محمد چگونه است ؟
گفت از خانواده شریف و بزرگ .
2-در نیاکنونی کسی هست که بر مردم سلطنت کرده باشد
گفت : نه
3-ایا پیش از آنکه ادعایی نبوت کند از دورغ پرهیزداشت یا نه ؟
گفت : بلی محمد مرد راستگوئی بود .
4-چه طبقه ای از مردم از وی طرفداری می کنند و به آئین او می گروند ؟
گفت : اشراف با او مخالفند و افراد عادی و متوسط هوادار جدی او هستند .
5-پیروان وی رو بفزونی است ؟
گفت : بلی.
6-کسی از پیروان او تا حال مرتد شده است ؟
گفت نه .
7-آیا او در نبرد با مخالفان پیروز است یا مغلوب؟
گفت : گاهی غالب و گاهی با شکست روبرو است .
قیصر به مترجم گفت که به ابوسفیان و رفقا وی بگوید که اگر این گزارشها دقیق و صحیح باشدحتما او پیامبر موعود آخر الزمان است و در پایان افزود که من اطلاع داشتم که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد ولی نمی دانستم که از قوم قریش خواهد بود ولی من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام پاهای او را شستشو دهم،
و در همین نزدیکیها قدرت و شوکت او سرزمین روم را خواهد گرفت .
نامه پیامبر در قیصر اثر می گذارد
قیصر به گزارشهای کسب شده از ناحیه ابوسفیان اکتفا نکرده موضوع را با یکی از دانشمندان روم از طریق نامه در میان گذراد وی در جواب نوشت این همان پیامبر است که جهان در انتظار او است قیصر برای به دست آوردن طرز تفکر سران روم اجتماع عظیمی در یکی از صومعه ها تشکیل داد ، و نامه پیامبر را بر آنها خواند و گفت : آیا حاضرید با برنامه و آئین او موافقت کنیم ؟! چیزی نگذشت که تشنج بزرگی در مجلس به وجود آمد به طریقیکه قیصر از اختلاف و مخالفت آنان برجان خود ترسید فورا از جایگاه خود که نقطه بلندی بود رو به مردم کرد و گفت : نظر من از این پیشنهاد ازمایش شما بود ، صلابت واستقامت شما در آئین مسیح مورد اعجاب و تقدیر من قرار گرفت .
قیصر دحیه را خواست و او را احترام کرد و پاسخ نامه پیامبر را نوشت و هدیه ای نیز به وسیله دحیه ارسال کرد و مراتب ایمان و اخلاص خود را در آن منعکس نمود .
سفیر پیامر اسلام در دربار ایران نامه های پیامبر
روزی که سفیر پیامبر اسلام عازم دربار ایران گردید زمامدار این سرزمین وسیع خسرو پرویز بود وی دومین زمامدار ایران پس از انوشیروان بود که 32 سال پیش از هجرت پیامبر بر تخت سلطنت نشست .
در آغاز سال هفتم هجرت پیامبر یک از افسران ارشد خود یعنی عبد الله حذافه سهمی قریشی را مامور کرد که نامه وی را به دربار ایران ببرد و ان را به دست خود خسرو پرویز برسند .
اینک ترجمه آن :
بنام خداوند بخشنده مهربان
از محمد فرستاده خداوند به کسری بزرگ ایران درود بر آنکس که حقیقت جوید و به خدا و پیامبر او ایمان آورد و گواهی دهد که جز اوخدائی نیست و شریک وهمتائی ندارد ومعتقد باشد که محمد بنده و پیامبر او است . من به فرمان خداوند ترا به سوی او می خوانم او مرا به هدایت همه مردم فرستاده است تا همه مردم را از خشم او بترسانم و حجت را بر کافران تمام کنم اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از ایمان و اسلام سر بر تافتی گناه ملت مجوس بر گردن تو است .
سفیر پیامبر وارد دربار گردید خسرو پرویز دستور داد تا نامه را از او بگیرند ولی او گفت : باید نامه را شخصا خودم برسانم و مامه پیامبر را بخسرو تسلیم کرد خسرو پرویز مترجم خواست مترجم نامه را باز کرد و چنین ترجمه نمود نامه ایست از محمد رسولخدا به کسری بزرگ ایران هنوز مترجم از خواندن نامه فارغ نشده بود که زمامدار ایران سخت بآشفت و داد زد و نامه را از مترجم گرفت و پاره کرد و فریاد کشید این مرد را ببینید که نام خود را جلو نام من نوشته است .
فورا دستور داد که عبد الله را از قصر بیرون کنند . عبدالله از قصر بیرون آمد و بر مرکب خود سوار شد و راه مدینه را پیش گرفت او جریان کار خود را گزارش داد پیامبر از بی احترامی خسرو سخت ناراحت گردید و آثار خشم در چهره او پدیدار گشت و در حق وی چنین نفرین کرد اللهم مزق ملکه : خداوند رشته سلطنت او را پاره کن .
خسرو پرویز به فرماندار یمن چه دستور داد؟
فرمانروای سرزمین حاصلخیز یمن که در جنوب مکه قرار دارد و حکمران آنجا همواره به طور دست نشاندگی از طرف شاهان ساسانی حکومت داشتند در آنروز باذان حکمران آنجا بود شاه ساسان از شدت غرور نامه ای به فرماندار یمن به شرح زیر نوشت :
بمن گزارش رسیده است که مردی از قریش در مکه مدی نبوت است دونفر از افسران ارشد خود را به سوی او اعزام کن تا او را دستگیر کرده بسوی من بیاورند . و بنا بنقل ابن حجر در الاصابه در ترجمه باذان دستور داد که این دو افسر او را وادار کنند تا به آئین نیاکان خود برگردد ، و اگر نپذیرفت سر او را از تن جدا کرده برای او بفرستید .
این نامه حاکی از بی اطلاعی زمامدار وقت است ، او به قدری بی اطلاع بود که نمی دانست که این شخص مدعی نبوت بیش از شش سال است که از مکه به مدینه مهاجرت نموده است وانگهی شخصی را که در نقطه ای داعیه نبوت دارد و نفوذ او بقدری گسترش یافته که پیک برای دربار شاهان جهان می فرسند نمی توان با اعزام دو افسر دستگیر کرد و یا لااقل او را به یمن احضار نمود .
فرماندار یمن طبق دستور مرکز دو افسر ارشد و نیرومندخود را به نامهای فیروز و خرخسره روانه حجاز کرد این دو مامور نخست در طائف با یک مرد قرشی تماس گرفتند وی آنها را راهنمائی کرد و گفت : شخصی که مورد نظر شما است اکنون در مدینه است آنان راه مدینه را پیش گرفتند و شرفیاب محضر پیامبر شدند نامه به اذن را تقدیم کرده و چنین گفتند : ما به دستور مرکز از طرف فرماندار یمن ماموریم شما را به یمن جلب کنیم و تصور می کنیم که باذان در خصوص کار شما با خسروپرویز مکاتبه کند و موجبات رضایت او را جلب نماید و در غیر این صورت اتش جنگ میان ما و شما روشن می شود و قدرت ساسان خانه های شما را ویران می سازد و مردان شما را می کشد . ..
پیامبر اکرم با کمال خونسردی سخنان آنها را گوش کرد ، پیش از آنکه به پاسخ گفتار آنها بپردازد نخست آنها را به اسلام دعوت نمود .
سپس به آنها فرمود امروز بروید فردا من نظر خود را به شما می گویم در این هنگام وحی آسمانی نازل گردید و فرشته وحی پیامبر را از کشته شدن خسرو پرویز آگاه ساخت فردای آنروز که افسران ( فرماندار ) یمن برای گرفتن جواب به حضور پیامبر رسیدند پیامبر فرمود پروردگار جهان مرا مطلع ساخت که دیشب هفت ساعت از شب گذشته خسرو پرویز وسیله پسرش شیرویه کشته شده و پسر بر تخت سلطنت نشست.
ماموران باذان از شنیدن این خبر سخت وحشت زده شده گفتند : مسئولیت این گفتار شما بمراتب بالاتر از ادعا نبوت است که شاه ساسان را به خشم در آورده است ما