لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 13 صفحه
قسمتی از متن .doc :
گر امامى بایدت معصوم و پاک ----- مى طلب شاهى چنین یعنى على گر محمد هست ختم انبیا ----- گشته بر خاتم نگین یعنى على ساقى کوثر امام انس و جان ----- مصطفى را جانشین یعنى على فتح و نصرت داشت در روز غزا ----- بر یسار و بر یمین یعنى على پیشوایى گر گزینى اى عزیز! ----- این چنین شاهى گزین یعنى على مخزن الاسرار اسماى اله ----- نفس خیرالمرسلین یعنى على بود با سر نبوت روز و شب ----- رازدار و هم قرین یعنى على دین و دنیا رونقى دارد که هست ----- کارساز آن و این یعنى على این نصیحت بشنو از من یاددار ----- دایما میگو همین یعنى على ناز دارد بر جمیع اولیا ----- آن ولى نازنین یعنى على صورتش در طا و ها مى جو که هست ----- معنى اش در یا و سین یعنى على دست برده ازید بیضا به روز ----- معجزه در آستین یعنى على معنى علم لدنى بى خلاف ----- عالم لوح مبین یعنى على در ولایت اولین اولیا ----- در خلافت آخرین یعنى على نعمت اللّه خوشه چین خرمنش ----- دلنواز خوشه چین یعنى على ((8))
آفتاب اوج ولایت
( لامع درمیانى 1076 ه )
مقبول انت منى و ممدوح هل اتى ----- قایل به قول لوکشف و دافع مضار زوج بتول و ابن عم حضرت رسول (ص ) ----- قایم مقام احمد و محمود کردگار خیبر گشا و قافله سالار دین حق ----- مالک رقاب قنبر و داراى ذوالفقار خورشید را چه حد که زند لاف روشنى ----- جایى که گشته سایه او مطلع النهار جایى که گشت دوش نبى نقش مقدمش ----- کلک مرا چه حد که شود منقبت نگار...از خشم او بود شررى صرصر خزان ----- از لطف او بود اثرى نشئه بهار از خامه اى که شرح صفاتش رقم کند ----- نبود عجب که بارد اگر نافه تتار چون بحر نعت و منقبتت بیکران بود ----- کى مى کند خیال منى اندر آن گذار در روضه ات که کعبه سیه پوش هجر اوست ----- هر دم کنم به خویشتن این مطلع آشکار کاى زاده حریم حرم شاه نامدار ----- گشته بلند صیت کمالت به هر دیار((9)) در درگهت که غیرت باب الجنان بود ----- افتم به سر که سازم از آن تاج افتخار در صحن آستانه قدس آشیانه ات ----- بار دگر شوم ز ترنم سخنگزار کاى آفتاب اوج ولایت تویى تویى ----- مولاى عاجزان سیه روزگار خوار کشتى شکستگان محیط گناه را ----- لطفت به نیم جذبه رساند به اعتبار شاها منم که در ره مدح و ثناى تو ----- گردیده ام به توسن نطق و بیان سوار دانم یقین که مرحمتت همرهى کند ----- دارم به راه مکرمتت چشم انتظار چون نیست نعت ذات تو را مقطعى از آن ----- گردیده است بار دگر مطلع آبدار افتاده ام به بحر معاصى حباب وار ----- دست من است لامع و دامان هشت و چار ((10)) از حد گذشت طول و ز هم بگسلد کلام ----- از بهر اختتام دو دست دعا بر آر سر سبز باد باغ مراد موافقت ----- چندان که هست رشک خزان رونق بهار بى توشه باد راه امید مخالفت ----- تا هست مطلب دل عاشق وصل یار((11))
در منقبت امیرالمؤمنین على (ع ) و اثبات ولایت و خلافت او
( فیاض لاهیجى 1072 ه )
سزاى امامت به صورت به معنى ----- على ولى آن که شاهست و مولى جهان همچو چشم است و او همچو مردم ----- جهان همچون لفظ است و او همچومعنى ولى ولایت وصى وصایت ----- هدى هدایت هم اعلى هم ادنى اگر نور او در میانه نبودى ----- بماندى دو عالم چو عینین اعمى بود گرد راهش بود نقش پایش ----- دم عیسى مریم و دست موسى بود نور او سر ایجاد عالم ----- بود ذات او قدرت حق تعالى به فرض محال ار دهد زهر قاتل ----- بود به که غیرش دهد من و سلوى چو او حمله آرد چه رستم چه دستان ----- چو او معجز آرد چه موسى چه عیسى بیا بر سر کوى جاه و جلالش ----- ببین ریخته بر سر هم تجلى ببینى اگر روضه پاک او را ----- کم آید به چشم تو خورشید اعلى همه خادمانش عقول مجرد ----- همه چاکرانش نفوس معلى چه بدبخت باشد که در حشر گردد ----- جدا از در او به جنت تسلى اگر قرب او با پیمبر نبودى ----- نمى گشت واجب مودت به قربى ترقى بود بى ولایش تنزل ----- تنزل بود با ولایش ترقى به عشرتگه حضرت بى زوالش ----- تمنى فرو ریخته بر تمنى امامت کسى را سزا شد که دارد ----- تحلى به فضل از رذایل تخلى قوى بازو, از خاطر اوست , دانش ----- گرانمایه از صحبت اوست تقوى دل مرده از گفته اوست زنده ----- چه باشد ازین بهتر احیاى موتى ؟ فداى ره او چه دانش چه بینش ----- طفیل در او چه دنیا چه عقبى شهى کز شرف کرده اوصاف او را ----- خداوند تنزیل صد جاى املى کلام الهى چه سابق چه لاحق ----- همه مدحت اوست حق کرده انشى نبینى به قرآن نه سوره نه آیه ----- که نبود در او از کمال وى انهى چه تدبیر کردند ارباب عدوان ----- که قدرش کنند ازجهان جمله اخفى ولیکن ز مشت غبارى چه خیزد ----- نماند در آفاق خورشید مخفى ز دمهاى سرد حسودان بدگو ----- نشد نور او در نقاب توارى بلى مشعل آفتاب درخشان ----- ز باد نفس کى توان کرد اطفى بود افضل خلق بعد از پیمبر ----- جهات فضایل چو در اوست مطوى هم از علم وافر هم از حکم ظاهر ----- هم آداب زهد و هم آیین تقوى هم از سبق اسلام و قرب پیمبر ----- چه از روى صورت چه از روى معنى شجاعت به حدى که تا روز محشر ----- هم از بازوى اوست دین را تقوى به او مستند پیشوایان امت ----- در انواع دانش در آداب فتوى به او جسته نسبت چه قارى چه واعظ ----- بدو کرده نازش چه صرفى چه نحوى به تفسیر آیات , او بوده مرجع ----- به تاءویل تنزیل , او بوده ماءوى به تعلیم علمش فنون تعلم ----- به ارشاد سرش علوم لدنى به هر واقعه عقل او بوده مرشد ----- به هر مساءله علم او بوده مفتى بود جمع در وى شروط امامت ----- به نص صریح کلام الهى امامت ز عصمت برد استقامت ----- به نص امر عصمت پذیرد تمامى نصوص طهارت بر او هست وارد ----- براهین عصمت در او هست جارى احادیث بالغ به حد تواتر ----- هم از روى لفظ و هم از روى معنى ز قرآن کنم اول اثبات مطلب ----- دگر از احادیث اتمام دعوى لیذهب به شان که بود و یطهر ----- ز یتلوه شاهد به سوى که ایمى به تنزیل شد هل اتى از چه منزل ----- نبى را ز بلغ چرا کرد عتبى که از انما بود مقصود ایزد ----- به سایل که انگشترى کرد اعطى که بود آن که با او به فرمان ایزد ----- نبى شد مباهل به قوم نصارى به رد برائت که گردید ماءمور ----- به اعطاى رایت کرا کرد انهى کرا با نبى بود فضل اخوت ----- کرا با اولوالعزم حد تساوى به شاءن که جبریل شد لافتى گو ----- پیمبر براى که گفت انت منى به روز غدیر از براى که مى گفت ----- به بالاى منبر نبى است اولى براى که بود این که گردید صادر ----- حدیثى که نقل است در طیر مشوى چرا کرد امر سلام امامت ----- چرا اجر تبلیغ شد حب قربى کسى کاین فضایل مر او راست ثابت ----- کسى کاین دلایل در او هست مجرى بود در امامت ز هر غیر سابق ----- بود در خلافت ز هر غیر احرى یقین محض جهل است و عین شقاوت ----- نمودن به او دیگرى را مساوى چه جا دارد این کز ره علم گوید ----- کسى این که غیرى ازو هست اولى مرا نیست باور که از اهل دانش ----- به دل کرده باشد کسى این تجرى مگر این که در نیل جاه و مراتب ----- نماید تقرب به ارباب دنیى خدایا تو دانى که فیاض مجرم ----- ندارد به جز درگه شاه ملجى به وى بخش دانسته تقصیر او را ----- به وى بخش چندین گناهان عظمى ز من کم مکن نعمت مهر او را ----- که در هر دو عالم مرا این بس اجرى((12))
در وصایت و ولایت على (ع )
( فیض کاشانى 1007 - 1091 ه )
آمدم بر سر ثناى على ----- اى دل و جان من فداى على مظهر کبریاى لاهوت است ----- چون کنم وصف کبریاى على ؟ نفس پیغمبر است و سر خدا ----- چه توان گفت در ثناى على قدر او برتر است از کونین ----- کى ثنایى بود سزاى على ؟! جز خدا قدر او نمى داند ----- به خداى من و خداى على در حق غیر, کى فرود آمد؟ ----- ز آسمان نص انماى على ؟ از کجا شرح مى توانم کرد ----- آنچه حق گفت در وفاى على وه که بیگانگان چها کردند ----- چون نبودند آشناى على آن جماعت که حق او بردند ----- سعى کردند در جفاى على به خدا در جهان پس از احمد ----- نشود هیچ کس به جاى على بعد از آن باقیان اهل البیت ----- حجج حق و اوصیاى على حسن مجتبى , حسین شهید ----- آن دو فرزند دلگشاى على سید عابدین و باقر علم ----- صادق و کاظم و رضاى على تقى و هادى و زکى , مهدى ----- دودمان بتول تاى على باد از ما درود بر ایشان ----- تا بود در جنان بقاى على هر دو عالم طفیل ایشان است ----- هر دو کون آمد از براى على روز محشر حساب جن و بشر ----- وا گذارد خدا براى على او قسیم بهشت و دوزخ ماست ----- این خبر آمد از خداى على من کیم تا زنم از ایشان دم ؟ ----- یا که باشم سخن سراى على گر بپرسند کیستى ؟ گویم ----- ذره اى محو در هواى على یا نیم هیچ جز محبت او ----- پاى تا سر همه ولاى على لایق بندگى نیم او را ----- جان پاکم به خاک پاى على یاالهى به روز حشرم ده ----- جاى در سایه لواى على مهر او را شفیع من گردان ----- بهره ور سازم از لقاى على حالیا ده به نقد توفیقم ----- تا شوم تابع هداى على کارهاى مرا چنان گردان ----- که بود جمله در رضاى على یافتم ره به سوى درگه تو ----- از سخنهاى جانفزاى على دیده روشن شد از غبار رهش ----- راه دیدم به توتیاى على با من آن کرد, کان سزاى وى است ----- نیستم من ولى سزاى على من ندانم چه سان کنم شکرش ؟ ----- هم تو از من بده جزاى على شکر آن کورهم نمود به تو ----- تو بیفزاى بر علاى على گنهم گر چه هست بى حد و حصر ----- لیک هستم ز اولیاى على نامه ام گر تهى است از حسنات ----- دل پر دارم از ولاى على مهر او مى برد مرا به بهشت ----- مى روم سوى حق به پاى على همچو سایه که مى رود پى مهر ----- مى رود فیض در قفاى على((13))
در مدح على (ع ) و اشارت به ولایت آن سرور
(حزین لاهیجى ت : 1103 ه -و: 1180 ه )
آمد سحر ز کوى تو دامن کشان صبا ----- اهدى السلام منک على تابع الهدى شد زان سلام زنده عظام رمیم من ----- گفتم به صد نیاز که اهلا و مرحبا آن خوش نسیم کرد چو آهنگ بازگشت ----- باز آمدم به خویش از آن سکر دلگشا یک دامن اشک در قدمش ریختم به عجز ----- گفتم به او نهفته که : روحى لک الفدا چون مى کنى زیارت آن خاک آستان ----- چون مى رسى به درگه آن کعبه صفا از من بکن به خاک درش عرض سجده اى ----- گردد اگر قبول , زهى عز و اعتلا پس بعد ازین زمین ادب بوسه ده بگو ----- کاین خسته نیست بى تو دمى از غمت جدا روزى که بود در کف من دامن وطن ----- پایم همین به دامن خود بود آشنا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
عید نوروز[*]
ارزشها و ضد ارزشهاى
اعیاد چهار نوع است
نظافت و خانه تکانى
غسل عید
نماز عید
نظافت و لباس تمیز
دید و باز دید
هدیه و عیدى
توجه به قرآن
دعا
روزه گرفتن
زیارت اهل قبور
ارزشها و ضد ارزشهاى
نوروز روز نو، روز تازه و روز جدیدى است اول فروردین، روز نو سال جدید آغاز مى گردد و کهنگى سال قبل که با سرما، خستگى و تکرار کارها و روزها همراه بوده، با نوروز به روز نو و سال جدید که طراوت طبیعت آن را ترو تازه ساخته تبدیل مى گردد. این روز براى بسیارى از ملتها روز عید محسوب مى شود. عید به معنى بازگشت است که از ریشه «عود» گرفته شده است.
به گفته راغب اصفهانى [1] عید به معناى بازگشت به وضعیت مطلوب گذشته است و به روزهاى سرور و شادى نیز گفته مى شود.
عید یکى از بزرگترین و مهیج ترین مظاهر حیات اجتماعى یک ملت است.
با ما باشید تا پیرامون عید بیشتر بدانید.
اعیاد چهار نوع است
اول، اعیاد دینى مانند عید فطر و عید قربان که مسلمانان جهان این روزها را عید مى گیرند.
دوم، اعیاد مذهبى مانند عید غدیر و عید نیمه شعبان که شیعیان جشن مى گیرند.
سوم، اعیاد ملى مانند روز آزادى و استقلال برخى از ملتها از چنگ استعمار.
چهارم، عید طبیعى و تکوینى مانند عید نوروز که در آغاز بهار و سال نو مطرح مى شود.
در اسلام روزهایى به عنوان عید اعلام گردیده است که مهمترین آنها عبارتند از: اول شوال (عید فطر)، دهم ذیالحجه (عید قربان)، هیجدهم ذى الحجه (عید غدیر)، بیست و هفت رجب (روز مبعث) و جمعه و تمام این روزها به نوعى بازگشت به خویشتن و احساس مسوولیت و به انگیزه تحول و انقلاب درونى است نه صرف شادى و شادمانى.
بنابراین عید نه جامه رنگارنگ پوشیدن است که این عید کودکان است. نه شربت و شیرینى و غذاهاى متنوع خوردن است که این عید شکمبارگان است. نه به سیاحت و تفرج بى محتوى پرداختن است که این عید ولگردان است. نه بى بندوبارى و هرزگى و عیاشى کردن است که این عید بوالهوسان است. نه قاه قاه خندیدن و همدیگر را به مسخره گرفتن است که این عید غافلان است و نه سبزه رویاندن و سفره هفت سین چیدن و آتش بازى کردن است که این عید خرافه پرستان است.
هیچ کدام از اینها مفهوم عید از دیدگاه اسلام نیست که عید اسلامى براى موفقیت در راه انجام وظیفه و تطهیر نفس و تصفیه جان از ناپاکیها و تمرین صبر و استقامت و شکستن غرور و خودخواهى است.
و اگر بخواهیم عید نوروز براى ما یک عید واقعى باشد باید به ارزشهاى اسلامى این عید که در سایه تعالیم اسلامى رنگ دینى پیدا کرده توجه نموده و از ضد ارزشهاى عید که احیاى ارزشهاى جاهلى و از سنتهاى دوران آتش پرستى است دورى نماییم در این جا مرورى داریم به ارزشها و ضد ارزشهاى عید نوروز.
نظافت و خانه تکانى
از ارزشهاى عید نوروز نظافت و خانه تکانى است که مردم قبل از رسیدن سال نو تحولى در زندگى خود ایجاد مى کنند و با خرید لباس نو تغییر ظواهر زندگى نشاط خاصى را به زندگى خود مى دهند.
غسل عید
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: در نوروز غسل کن و تمیزترین لباسهاى خود را بپوش و به بهترین عطر خود را خوشبو کن و این روز را روزه بگیر. [2]
و به استناد این دستور بسیارى از فقها همچون: مرحوم نائینى، صاحب جواهر، آیت الله حکیم و امام خمینى(ره) غسل روز عید نوروز را به عنوان یک تکلیف مستحبى و یک دستور اخلاقى و بهداشتى مورد توصیه قرار دادهاند. [3]
نماز عید
شیخ طوسى(ره) فرموده است: نماز ظهر و عصر روز نوروز را که خواندى چهار رکعت نماز با دو سلام (دو رکعت دو رکعت) مى خوانى رکعت اول پس از حمد ده بار سوره «قدر» رکعت دوم پس از حمد ده بار سوره «کافرون» رکعت سوم پس از حمد ده بار سوره «توحید» رکعت چهارم پس از حمد ده بار سوره «ناس» و «فلق» (معوذتین). و در پایان نماز سجده شکر بجاآور و در آن دعاکن تا خداوند گناهان 50 ساله ات را ببخشد. [4]
نظافت و لباس تمیز
نظافت و رعایت بهداشت و نیز پوشیدن لباس تمیز و استفاده از عطر و بوى خوش در صورت امکان از وظایف اخلاقى و اجتماعى نوروز است. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «و البس انظف ثیابک و تطیب باطیب طیبک». [5]
تمیزترین لباست را بپوش و با بهترین عطرت خود را خوشبوى ساز.
دید و باز دید
یکى از ارزشهاى عید نوروز دیدوبازدید از بستگان، دوستان، همسایگان و بزرگان شهر و روستااست و دیدار جمعى از مصیبت دیدگان در سال گذشته.
در این دیدوبازدیدها از غمها و مشکلات یکدیگر آشنا مى شوند. چه بسیار کدورتهایى که در این ایام با نگاهى دوباره فرو مى ریزد و به عشق و محبت مبدل مى گردد و به قول حافظ:
درخت دوستى بنشان که کام دل به بارآرد نهال دشمنى برکن که رنج بى شمارآرد
در این رابطه امام خمینى(ره) در یک سفارشى مى فرمودند: در ایام نوروز به مریضخانه ها بروید و احوال اینها را بپرسید. [6]
هدیه و عیدى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
عید قربان یا روز قربانی کردن هرغیرخدا
لکم دینکم ولی دین1
« بگو : نه من می توانم در عبادت بتها با شما همگام شوم وپندارهای شما را بپذیرم ونه شما توفیق پرستش خدای حقیقی را دارید وخواهید داشت پس دین شما برای خودتان ودین من برای خودم » .
این سوره مبارکه مسلمانها را از مداهنه با دشمنان دین منع کرده ودستور صراحت ودرس شجاعت وقاطعیت می دهد . به همه آنها می آموزد که با کافران سازش وهمکاری در امر دین نکنند بلکه با کردار خود به مخالفت بپردازند ودر گفتار از آنها بیزاری جویند. مثال بارز آن اجتماعات عمومی مسلمانان در مراسم برائت از مشرکین در ایام حج می باشد.
هیچ ملتی به اندازه ملت مسلمان نسبت به مخالفانشان وسعت نظر وگذشت نداشته است وهیچ دینی مثل اسلام تا این حد با پیروان ا دیان دیگر مدارا کننده وبی آزار نیست وبه اصطلاح تساهل مذهبی ندارد. قران به صراحت بیان می دارد که خداوند شما را از نیکی کردن وعدالت نمودن در حق کفاری که با شما مقاتله نکرده اند وشما را از دیارتان خارج- نکرده اند نهی نمی کند ولی دوستی وهمکاری وسازش امر دیگری است ومحبت ونیکی وعدالت با آنها چیزی دیگر. قران به صراحت می فرماید: یهود ونصاری را دوست خود نگیرید که هرکس چنین کند از آنهاست نه از مسلمانها .
اقلیتهای دینی که در پناه حکومت اسلامی زندگی می کنند ، در صورتی که نظام اسلامی را محترم شمرده، وعلیه رهبری وحکومت ومردم مسلمان توطئه نکنند، مورد احترام بوده، ودارای حقوق ویژه ای هستند، قران مجید با صراحت تمام به حقوق طبیعی آنان اعتراف کرده، وآنان را از عدل وقسط بهره مند می داند .
لا ینهاکم عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم وتقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین2
خدای متعال شما را منع نمی کند از اینکه نسبت به کفاری که با شما برسر دین نمی جنگند، واز وطنتان بیرونتان نمی کنند، نیکی کرده وعادلانه رفتار کنید، همانا خداوند دادگران را دوست دارد .
آری قران مسلمین را به معاشرت وارتباط دوستانه وعادلانه با اقلیتها فرمان می دهد :
«انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین واخرجوکم من دیارکم وظاهروا علی اخرجوکم ان تولوهم ومن یتولهم فاولئک هم الظالمون » 3
خداوند شمارافقط از دوستی وپیوند صمیمانه با کسانی که بخاطردینتان جنگیده وازوطن بیرونتان کرده اند بازمی دارد وآنها که با آنان دوستی کنند از ستمگران می باشند.
اهل کتاب یعنی مسیحیان ویهودیان ، در صورتی که حقوق اکثریت مسلمان را محترم شمرده وضدیت ومبارزه با اسلام نداشته باشند می توانند در رفاه وآسایش کامل بسر برده واز امن وآسایش واقعی برخوردار
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
عید غدیر از دیدگاهعلامه جعفر مرتضى العاملى
عید غدیر خم (1)
عید غدیر، یک عید اصیل اسلامى است. چرا که روز هجدهم ذى الحجه را مسلمانان در سه قرن اول، به این عنوان جشن مىگرفتهاند. گفتار مقریزى که مىگوید: «اولین بارى که این عید در اسلام معروف شد، در زمان فرمانروایى معزلدوله على بنبویه، در عراق بود، وى آن را به سال سیصد و پنجاه و دو هجرى، بوجود آورد و از آن پس، شیعیان این روز را عید قرار دادند، (2) غیر صحیح و قابل قبول نیست. زیرا مسعودى گفته است: «فرزندان و شیعیان على رضى الله عنه، این روز را گرامى مىداشتند.» (3) و این در حالى است که مسعودى شش سال قبل از تاریخى که مقریزى مىگوید، یعنى به سال سیصد و چهل و شش هجرى، فوت کرده است.
فرات بنابراهیم از دانشمندان قرن سوم، حدیثى را از امام صادق(ع) روایت مىکند که حضرت در آن از آباء طاهرینش - علیهم السلام - نقل مىکند: رسول اکرم(ص) فرمود:
«یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى...»
(روز غدیر از بهترین اعیاد امت من است...) (4) امام على(ع) در سالى که روز جمعه و روز غدیر با هم مصادف شده بود، براى مردم خطبه خواند و در آن فرمود:
«ان الله عز و جل جمع لکم معشر المؤمنین فى هذا الیوم عیدین عظیمین کبیرین...»
(خداى عزوجل در این روز، دو عید عظیم بزرگ را براى شما گروه مؤمنان جمع کرده است.)در این خطبه طولانى امام مردم را به انجام کارهایى که شایسته است در اعیاد انجام گردد و اظهار شادى و سرور در این گونه ایام - بطور تفصیل - امر مىکند. طالبین به این خطبه مراجعه کنند. (5)
فرات به سند خود از فرات بناحنف و او از امام صادق(ع) روایت مىکند که: به امام عرض کردم: فدایتشوم، آیا عیدى بهتر از عید فطر، و عید قربان، و روز جمعه، و روز عرفه براى مسلمین وجود دارد؟ حضرت به من فرمود:
«نعم، افضلها و اعظمها و اشرفها عندالله منزلة، هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین، و انزل على نبیه محمد: الیوم اکملت لکم دینکم الخ...» (6)
(بلى، افضل و اعظم و اشرف اعیاد از نظر قدر و منزلت در نزد خدا، روزى است که در آن خدا دینش را کامل کرد و آیه شریفه: الیوم اکملت لکم دینکم... را بر پیامبرش نازل کرد.)
در کتاب شریف کافى آمده است: حسن بنراشد از امام صادق(ع) نقل مىکند که حضرت روز غدیر را عید خواند و در آخر کلام خود فرمود:
«فان الانبیاء صلوات الله علیهم کانت تامر الاوصیاء بالیوم الذى کان یقام فیه الوصی ان یتخذ عیدا»(انبیاء الهى صلوات الله علیهم به جانشینان خود دستور مىدادند که روز انتخاب و برگزیدن وصى را جشن بگیرند)
حسن مىگوید: عرض کردم: اگر کسى آن را روزه بگیرد چه وضعى دارد؟
حضرت فرمود: «صیام ستین شهرا» (7)
مؤید این مطلب روایتى است که خطیب بغدادى از ابوهریره، با سندى که راویان آن همگى از ثقات مىباشند، نقل مىکند. در این روایت ابوهریره نقل مىکند:
هر کس روز هجدهم ذىالحجه را روزه بگیرد، ثواب روزه شصت ماه برایش نوشته مىشود. (8) و این روز، روز غدیر خم است.
و در روایت دیگرى آمده است که: رسول اکرم(ص) به حضرت على(ع) سفارش کرد که مسلمین این روز را عید بگیرند. (9) در این باره به روایات ذیل مراجعه کنید:
روایت مفضل بن عمر از امام صادق(ع)، (10) روایت عمار بنحریز عبدى از امام صادق(ع) (11) و روایت ابوالحسن لیثى از امام صادق(ع) (12) و نیز روایت زیاد بنمحمد از آن حضرت(ع). (13)
«فیاض بنعمر محمد بنطوسى در سال دویست و پنجاه و نه، در حالى که بیش از نود سال از عمرش مىگذشت گفت: ابوالحسن على بنموسىالرضا - علیه السلام - را در روز غدیر خم دیدم که گروهى از خواصش، در حضور آن بزرگوار نشسته بودند. حضرت(ع) آنان را براى صرف افطار دعوت کرده بود و طعام و خیرات و عطایابى از قبیل پوشاک و حتى انگشتر و کفش به منازل آنان فرستاد و وضع آنان و حواشى خود را تغییر داد و در آن روز وسائلى را دیدم بکار گرفتند که سابقه نداشت. و در این حال حضرت(ع) فضایل این روز بزرگ را براى آنان ذکر مىکرد. الخ...» (14)
در کتاب مختصر بصائر الدرجات، به اسناد از محمد بنعلاء همدانى واسطى و یجبى بنجریح بغدادى آمده است که گفتند: «با هم، به قصد دیدار احمد بناسحاق قمى، از
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
عید سعید غدیر خم
واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت مى کند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
مولودی
آرى غدیر یک سرزمین نیست، چشمه اى است که تا پایان هستى مى جوشد، کوثرى است که فنا بر نمى دارد، افقى است بى کرانه و خورشیدى است عالمتاب.
و غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزارى، روز پیام رسانى، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز آزمون، روز یأس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى که پیروان واقعى مکتب حیاتبخش اسلام آن را گرامى مى دارند و به همدیگر تبریک مى گویند.
امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین براى شما پسندیدم. سوره مائده آیه 3.
داستان غدیر خم
سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می گشت، گروه انبوهی که تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می کردند تا این که به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند.
نیم روز هیجدهم ذی الحجه بود که ناگهان پیک وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم کردند. ابتدا خدای را سپاس فرموده و از بدیهای نفس اماره به او پناه جست و فرمود: ای مردم بزودی من از میان شما رخت بر می بندم، آنگاه می افزاید چه کسی بر مومنین در ارزیابی مصلحت ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است همه یک سخن می گویند خدا و پیامبر داناترند.
رسول گرامی می فرماید: آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارتر نیستم و همگان یک صدا جواب می دهند که چرا چنین است. آنگاه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت منند. مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد که همگان او را در کنار رسول خدا دیدند و شناختند. سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولا و رهبر اویم این علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدایا علی را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران این خبر را به غایبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقی بود که دوباره آهنگ روح بخش وحی گوش جان محمد صلی الله علیه و آله را نواخت که: «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» و بدین سان علی (ع) از جانب خداوند برای جانشینی پیامبر (ص) برگزیده شد.
سندیت واقعه غدیر خم
مرحوم علامه امینى در کتاب الغدیر خود نام راویان حدیث غدیر را به ترتیب زمان زندگى ذکر کـرده اسـت:در میان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر، در میان تابعین 84 نفر، در میان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر، در میان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر، در میان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر، در میان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر، در میان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر، در میان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر، در میان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر، در میان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر، در میان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر، در میان علماى قرن یازدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر، در میان علماى قرن سیزدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر.
حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب «مسند» امام احمد حنبل، در «سنن» ترمذى، «مسند احمد» و در «مستدرک» حافظ ابن عبداللّه حاکم نیشابورى به مضامین مختلف ذکر شده است.
مفهوم عید
هیجدهم ذی الحجه روز غدیر خم را مسلمین خصوصاً شیعیان عید شمرده اند. لغویون عید را از مشتقات ماده "ع و د" به معنای بازگشت می دانند و در نوروز بازگشت حیات را به پیکر سرد گرامی می دارند، حیاتی که در هجوم خزان به سردی می گراید و در بیداد سرمای زمستان تا مرز نیستی پیش می رود تا آنجا که گویی هرگز نبوده است.
در مقام تطبیق این نکته با موازین مکتبی و مذهبی