لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
عشق در آیینه عرفان امام خمینی (ره)
نویسنده:امیر علی حسنلومنبع:روزنامه قدس
ویکی از ابعاد شخصیت مهم امام(ره) و از اندیشه های تابناک و برجسته اش، اندیشه عرفانی اوست که یقیناً درمدیریت و رهبری آن حضرت تأثیر شایانی داشته، این اندیشه درخشان و نورانی ریشه در شناخت عمیق او ازخداوند متعال داشت. اطاعت مطلق در برابر خداوند متعال آن حضرت را به جایی از بندگی ترقی داده بود که گروه عظیم انسانها را با اخلاص به اطاعت و ارادت به خود و عشق به آن وجود الهی وادار می نمود، که با بیانی ساده در حد فهم مردم، شوق و عشق را در دل جوانان پاک و غیور این مرز و بوم زنده می نمود و آنها را برای دفاع از کیان ایران و انقلاب اسلامی بسیج می نمود، بدون تردید اطاعت از مقام ولایت و مرجعیت از یک ارتباط عمیق معنوی و عاطفی نشأت می گرفت که بین مردم و امام برقرار بود و همین ارتباط عمیق معنوی بود که توده میلیونی ملت ایران را در برابر ظلم و استبداد دوران استبداد بسیج نمود و انقلاب اسلامی را به ثمر نشاند، همه این ثمرات حاصل معنویت و عرفان حضرت امام(ره) بود که دلها را شیفته خود می کرد، چنان که در سخنرانی های ساده ولی برخاسته از جایگاه بلند معنوی و دل وابسته او به خداوند، چشم عاشقانش پر از اشک می شود، مردم ایران و جوانان عاشق حضرت امام هستند و این عشق الهی و لایتناهی است که حکایت از عشق لبریز امام به خداوند متعال دارد، بسان عشق یاران امام حسین(ع) به آن حضرت که صحنه ساز روز عاشورا، (بزرگترین حادثه تاریخ) شدند. انقلاب اسلامی ایران و حکایت رهبری آن عطف به نهضت امام حسین(ع) است، و امام خمینی (ره) چونان امام حسین(ع) عاشقان وارسته از تعلقات دنیا را با خود به دیدار معبود و معشوق ازلی که منتها و غایت کمال است هدایت نمود. چنان که فرمود: «از شهداء که نمی شود چیزی گفت، شهداء شمع محفل دوستانند، شهداء در قهقهه های مستانه شان و در شادی وصولشان «عند ربهم یرزقون»اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی» پروردگارند، اینجا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد».(1)چون قلم اندر نوشتن می شتافتچون به عشق آمد قلم بر خود شکافت(2)در اندیشه عرفانی امام(ره) و ابعاد مختلف عرفان اسلامی «محبت و عشق» جایگاه رفیعی دارد. لذا در این مقاله کوشش بر این است تا شعاعی از اندیشه عرفانی حضرت امام(ره) ضمن مقایسه با برخی عرفای نامی دیگر مورد بررسی قرار گیرد.
الف- تعریف عشق:
برای عشق تعاریف و معانی مختلف گفته شد. علاقه مفرط به چیزی، دوست داشتن چیزی بیش از حد معمول «حب الشی اعمی و اصم» و...
ب - دفاع امام از حریم عشق:
امام(ره) علاوه بر این که در آثار خود از محبت و عشق الهی سخن گفته است و اهل علم را از قضاوت ناصحیح درباره عشق و محبت الهی که آن را رمی به فساد مینمایند نهی می کند: « و از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل علم کثرا... امثالهم باید در نظر داشته باشند آن است که اگر کلامی از بعض علماء نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند... بدون حجت شرعیه رمی به فساد و بطلان نکنند... و گمان نکنند هر کس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیاء و عرفا و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال اینها که در اصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است یا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن برهانی عقلی یا حجتی شرعی ندارد. به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است...» (3) بدین ترتیب حضرت امام موضوع عشق و محبت الهی را مثل سایر حکماء و فلاسفه کاملاً شرعی و مبنای آن را قرآن و حدیث و ائمه می داند.«... آیا غیر از فنای ذاتی و ترک خودی و خودیت و انیت و انانیت که در لسان اهل معرفت است به چیز دیگری قابل حمل است؟ آیا مناجات شعبانیه را که از حضرت امیر و اولاد معصومین او (ع) وارد شده و مکرر خواندی... الهی هب لی کمال الانقطاع الیک... آیا حقیقت و لاحظته فصعق لجلالک غیر از آن صعق در لسان اولیاست...»(4) امام خمینی (ره) علما را از متهم نمودن بزرگان به تصوف بر حذر می دارد و خودش علاوه بر آثار منثور در آثار منظوم و عرفانی خود از اصطلاحات مجازی عرفا بهره می جوید:طور سینا را بگو ایام صعق آخر رسیدموسی حق، در پی فرعون باطل آمدهای موسی صعق دیده در عشقاز جلوه طور لامکانی(5)حضرت امام در تبیین حال جذبه روحی و فنای کلی به حالات عاشق دلباخته تمثل می جوید: «مثل جذبه روحی... مثل حال عاشق مجذوب و حرکات عاشقانه اوست که عاشق نباید در عشق بازی مقدمات ترتیب دهد و نتیجه بگیرد، بلکه خود حقیقت عشق، آتشی است که از قلب عاشق طلوع می کند و جذبه آن به سر و علن و باطن و ظاهرش سرایت می کند و همان تجلیات حبی در سر قلب به صورت عشقبازی در ظاهر درمی آید؛ از کوزه برون همان تراود که در اوست. همین طور مجذوب مقام احدیت و عاشق جمال صمدیت تجلیات باطنیه محبوب و تجلیات حبیه حبیب که در ملک ظاهرش بروز کند و در مملکت شهادتش صورت یابد. همین نقشه نماز را تشکیل دهد. و اگر غیر از این اوضاع و احوال که برای حضرت ختمی صلوات ا... علیه و آله در این مکاشفه روحانیه و معاشقه حبیبانه دست داد حال دیگری دست دهد...» (6)امام عشق را نه تنها مشروع، بلکه فطری می داند: «... اعلم ان ا... تعالی... فطرالنفوس... علی فطره ا... الی العشق بالکمال المطلق... و بالجمله الانسان بفطرته عاشق الکمال المطلق و بتبع هذه الفطره... فطره اخری... فالانسان عاشق جمال ا... و یحن الیه تعالی... فطرالناس علی هاتین الفطرتین الفطره الاصلیه. هی فطره العشق بالنکال المطلق و الفطره الشیعة...»(7)امام خمینی (ره) معتقد است که انسان به صورت فطری عاشق کمال است و گریزان از نقصان و کمبود، لذا همیشه خود را به سوی کمال می کشاند تا از نقصان رهایی یابد. فطرت اصلی انسان عبارت است از عشق به کمال مطلق و فطرت تبعی، عبارت است از فطرت انزجار و تنفر از نقص باشد که آدمی این دو فطرت را براق سیر و رفرف معراج خود سازد و با این دو بال به آشیانه اصلی اش، که آستان حضرت دوست و درگاه اوست پرواز کند.(8) «باعتبار ایجاد العشق الطبیعی فی کل موجود و ایکاله علیه السیر الی کماله و التدرج الی مقامه فی النشأة الدنیا و له و...» وجود عشق در تمام موجودات بالاخص در انسان در نظر همه عرفا و فلاسفه امری اتفاقی است، لذا نمی توان آن را منکر شد.مهر کوی تو در آمیخته در خلقت ماعشق روی تو سرشته است به آب و گل من(9)
ج- مراحل و شرایط عشق حقیقی:
عشق نیز مثل سایر امور و ترقیات مادی و معنوی، دارای قله و اوج است که برای رسیدن به آن باید مراحلی را طی نمود. مراحلی که برای عشق در نظر گرفته شده همان مراحل سیرو سلوک است، به بیان شرع و غیر از آن نیست مراقبت از اعمال و فرایض و ترک کامل و عملی محرمات، با برنامه دقیق است.
ج- 1- پرهیز از شهرت و کبر و ستیز با نفس و ریا:
در این مسیر باید ابتدا با، بت نفس به مبارزه برخاست و آن را خوار و ذلیل نمود و مبانی تزویر و ریاکاری و خودنمایی را از دل زدود، این معانی در کلمات حضرت امام با استعاره های زیبایی متجلی می شود و گاهی از آنها به بت و خرقه ریا و سجاده و مدرسه و غیره... یاد می نماید:بر در میکده از روی نیاز آمده امپیش اصحاب طریقت به نماز آمده امصوفی و خرقه خود، زاهد و سجاده خویشمن سوی دیر مغان نغمه نواز آمده اماز همه قید بریده ز همه دانه رهاتا مگر بسته دام بت یکدانه شویمجامه زهد و ریا کندم و بر تن کردمخرقه پیر خراباتی و هشیار شدمکورکورانه به میخانه مرو ای هشیارخانه عشق بود جامه تزویر برآربگذارید که از میکده یادی بکنیممن که با یاد بت میکده بیدار شدم(10)در این اصطلاحات استعاری که روش تمام عرفا در تغزل این استعمال رایج است که تمام قیود و مظاهر انواع رذایل با تمسک به میخانه و مستی و بتکده و خرابات و خرقه از عارف زدوده شود و زبان فنی و خاص اهل ذوق و عرفان این است که همه آنها در تحت کنایه و استعاره سخن می گویند فلذا گفته شده «الکنایه ابلغ من التصریح» بلاغت اقتضا می کند تا اهل فن برای ابلاغ پیام و رموز و اسرار الهیه برای خواص که اهل بلاغت هستند، این گونه بیان شود چون گفته شده:کسی که سالک طریق دریای عشق و محبت الهی است، باید قیود منیت را از خود پاک نماید و از هر قیدی آزاد باشد و از بندگی هر ربی و مولایی رها شود تا به تمام معنا بندگی خداوند یکتا در او صادق باشد و از ریا و شرک خفی و جلی مبری باشد.اگر دل بسته ای بر عشق جانان جای خالی کنکه این میخانه هرگز نیست جز مأوای بیدلهاتا اسیر رنگ و بویی، بوی دلبر نشنویهر که این اغلال در جانش بود آماده نیستعاشق نشدی اگر که نامی داریدیوانه نه ای اگر پیامی داری(11)داشتن نام و قدرت ظاهری که برای بندگان خدا سودی نبخشد، مانع سیر و سلوک شناخته شده که باید پرهیز شود و شهرت کاذب و از موانع راه است.سر دادن در راه دوست رسمی است عاشقانه که سرور و سالار آزادگان جهان حسین بن علی آن را به شاگردان مکتبش آموخت. در راه دوست باید از تمام تعلقات و زیباییهای مادی از خانه و کاشانه و از عیال و مال و فرزند که قرآن آنها را محبوب مذموم می شمارد، گذشت.عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیستمرغ بال و پر شکسته فکر باغ و لانه نیست(12)ریختن حس خودکامگی و غرور و بزرگی ظاهر اولین گام حرکت به سوی بندگی است. این مرحله در عشق، مرحله آغازین است چاکری حق با این مرحله حاصل می شود.
ج- 2- کتمان و عفت در عشق:
شیخ الرئیس و خواجه طوسی در نمط نهم (مقامات العارفین) یکی از شرایط رسیدن به کمال را عشق عفیف دانسته اند- یعنی عفت را در عشق و ترقی به کمالات دخیل دانسته اند(13) در روایات اسلامی نیز به این موضوع اشاره شده است که عرفا به اقتباس از روایات این مباحث را طرح نموده اند:«من عشق فعف ثم مات شهیداً» و «من عشق و کتم و عف فمات و هو شهید» و «من عشق و کتم و عف و صبر غفرا... له و ادخله الجنه» و «ما المجاهد الشهید فی سبیل ا... باعظم اجراً ممن قدر فعف».عفاف در عشق ورزی از مقدمات و اسباب پیشرفت و ترقی است. اگر عفاف را در این احادیث مخصوص عشق مجازی بدانیم، پله ای خواهد بود برای ترقی و راهیابی به عشق حقیقی الهی، کتمان و عفاف و صبر هر سه از شرایط عشق است و اگر این شرایط در عشق حیوانی و نفسانی رعایت شود، صعود به قله عشق حقیقی آسان خواهد بود. مقام شهادت که یکی از عالی ترین مقامات معنوی است که به عاشق عفیف و کتوم و صبور اعطا می شود. کتمان و پوشیده داشتن سر عشق و اندوه آن نیز از توجه عرفا و فلاسفه به دور نبوده است.امام در کتمان عشق چنین فرموده: غم عشق تو به جان است و نگویم به کسیکه در این بادیه غمزه غمخواری نیستراز دل را نتوانم به کسی بگشایمکه در این دیر مغان راز نگهداری نیستسر عشق است که جز دوست نداند دیگرمی نگنجد غم هجران وی اندر گفتارراز بیهوشی و مستی و خراباتی عشقنتوان گفت که از راهبران بی خبریمآنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنم
ج- 3- حجابهای راه عشق:
منظور بریدن از حجابها این است که وقتی عارف بین دو راه واقع شد، مثل قیام در راه حق و سکوت یا اشتغال به امور دنیا کدام ارجح است، امام همه قیود را رها کرد و در برابر طاغوت ایستاد از این روی همه را حجاب می شمارد.در بر دل شدگان علم حجاب است حجاباز حجاب آن که برون رفت به حق جاهل بوداز در مدرسه و دیر و خرابات شدمتا شوم بر در میعاد گهش حلقه بگوشاز قیل و قال مدرسه ام حاصلی نشدجز حرف دلخراش، پس از آن همه خروشطاق و رواق مدرسه و قال و قیل علمدر راه جام و ساقی مه رو نهاده ایم(14)
د- مقامات عشق در نگرش امام:
وقتی انسان در مقام کمال قرار گرفت، مرحله شهود به او دست می دهد و به تسبیح عاشقانه تمام کائنات واقف می شود «و چون سالک را این مشاهده دست دهد و خود را به سراسر اجزای وجودیه خود، از قوای ملکیه تا سرایر غیبیه و جمیع سلسله وجود را عاشق و طالب حق بیند و اظهار این تعشق و محبت را نماید از حق استعانت وصول طلبد...»
د- 1- فناپذیری:
تمام عرفا برای عشق ورزی در طریق حق شرایط سختی را تبیین نموده و به آن عمل کرده اند و این طریق را برای هر کس قابل طی نمودن ندانسته اند، چنان که در آثار حضرت امام این حقیقت به وضوح دیده می شود و برای هر سالک موانع فراوانی در این راه وجود دارد و پرده و حجابهای سنگینی و ضخیمی در مسیر کمال او نهاده شده است و تا فنای از خویش و رهایی از تمام قیود حاصل نشود، راه ترقی به کمال مسدود خواهد بود:عاشق از شوق به دریای فنا غوطه ور استبی خبر آنکه به ظلمتکده ساحل بود
د- 2- رسیدن به شهود:
امام(ره) مقام و مرتبه شهود را پس از مرحله عشق به خداوند می داند: «و پس از ریاضات و مجاهدات و دوام تذکر و عشق به حضور و خلوت و تضرع و انقطاع تام، سالک از مرتبه اطمینان و عرفان به مرتبه شهود و عیان رسد و حق به تجلی فعلی مناسب با قلبش به سر قلب او تجلی کند، پس قلب لذت حضور را دریابد و عشق به حق به هم رساند و لذت فیض حضور...». (15)سریان عشق در هستی از منظر امام:اکثر فلاسفه و عرفا عشق را در تمام هستی جاری و ساری می دانند و به مراتب آن نیز معتقدند.امام خمینی رضوان ا... علیه همچون فلاسفه و عرفای بزرگ اسلامی و علمایی که صاحب نظر در عرفان بوده اند، نه تنها معتقد به حالت عاشقانه در عارف و سالک است، بلکه سریان عشق را در تمام هستی و موجودات می پذیرد:«دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو رانیست گوشی که همی نشنود آوای تو راهمه جا منزل عشق است که یارم همه جاستکوردل آن که نیابد به جهان جای تو را(16)جلوه حسن تو کجا که نیستجذبه عشق تو کراست که نیستعالم عشق است هر جا بنگری از پست و بالاسایه عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارمگزاف نیست، اگر بگوییم عرفای بزرگی چون امام با مکاشفات درونی این عشقها را احساس و درک می نمودند؛ واقعیتی است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
باسمه تعالی
بررسی عرفان در غزلیات امام خمینی (ره) و حافظ
چکیده :
عارفان وفقیهان شاعر ویا شاعران عارف وفقیه همگی از آبشخور عرفان نظری آب نوشین وصل دلدار را می نوشند . به همین دلیل نزدیکی زیادی در تعاریف عشق ، سوز وگداز ورمز وراز سمبولیک عارفانه شان دیده می شود . برای آنها تعاریف دیکته شده بشری در حوزه انسان شناسی ، مثل مرگ وزندگی وعشق وایثار وگذشت متفاوت است . آنها در حوزه کوچک مکاتب وبسته بندی های فرهنگی وادبی بشری جا نمی گیرند ودر اصل فراتر از آن هستند که بتوان شخصیّت حقیقی وحقوقی شان را با حزب وگروه ودسته حتی درویش وصوفی وعارف پیوند زد .
شناخت شباهت های بیانی وساختار متّحد هنری وادبی وعرفانی میان دو شاعر ، آمیختگی های حسّی وروحی شان را با هم پیوند می زند و برای شناخت هر یک از آنان باید دید که چگونه زیسته اند . و عشق وسوز وگداز الهی در نظر شان چگونه بوده است .
حافظ شیرازی علیه الرحمه همچون امام خمینی (ره) در دوران خفقان دربار پادشاهان مختلف می زیسته است . اینکه حافظ از دولت مستعجل بو اسحاقی نگران است ، به دلیل وابستگی روحی ویا دوست داری او نیست . بلکه به دلیل درک والای حافظ از شرایط زمان ومکان است . چون حافظ می دانست که وجود این پادشاهان گستاخ ولی خوشگزران که کمتر بلای جان مردمند ، بهتر از یورش وتهاجم امیر تیمور لنگ است که با چشم ها وسرها مناره ها درست می کند . همچنان که امام علیه الرحمه دولت بنی صدر را تحمّل نمود . چون می دانست که از آرای مردم استفاده نموده است و رأی مردم عزیز است ومیزان تشخیص رأی مردم است . امام (ره) می توانست از همان ابتدا با استفاده از قدرت ومحبوبیّت خود ، بنی صدر را خلع نماید . ولی این کار را باز بر عهده خود نمایندگان مردم در مجلس گذاشت وپس از صدور رأی نهایی مجلس نسبت به بی کفایتی بنی صدر امام علیه الرحمه نیز فرمان عزل او را صادر نمود .
مردمی بودن ، در میان مردم بودن ، فقیه وعارف بودن ، ومحبوب بودن در میان خلایق و با قرآن عجین بودن از شباهت های اخلاقی ورفتاری حافظ شیرازی علیه الرحمه وامام خمینی قدس السرّه شریف است که ما را برای شناخت بیشتر عظمت روحی آن دو روح قدسی بزرگ رهنمون می کند .
حافظ به عنوان بزرگترین شاعر فقیه وعارف که در فقاهت واجتهاد علمی او شکّی نیست وحتّی در تاریخ وشرح احوالات او بیشتر مبحث فقاهت واجتهاد وعظمت روحی حافظ مطرح است تا شاعریّت حافظ علیه الرحمه که با غزلهایش مسیحای آسمان را هم به رقص آورده است . و امام علیه الرحمه هم به عنوان فقیه ومجتهد واستاد فلسفه حتی پیش از انقلاب اسلامی ایران شهرت عام وخاص داشت وبه عنوان شاعر در میان عام وخاص معروفیتی نداشت . بنابراین هردو روح پرفتوح وآسمانی فقه واجتهاد وشعر فارسی ، وجه شاعریّت شان در زاویه پنهان زندگی شان جای داشت . ویا عظمت وجه فقاهت واجتهاد ودرایت شان برقرآن وحکمت به خودی خود سبب می شد، تا کسی در فکر وجه شاعری آن حضرات نباشد . وعرفان وذوب شدن در درگاه عظمت الهی وجه سوم اشتراک این دو شخصیت بی نظیر تاریخی است . واز این دست شباهتها را می توان بسیار یافت وکاوش نمود ولی نزدیکی معانی وبیان اشعار حضرت امام خمینی (ره) وحافظ علیه الرحمه ، علاوه بر پرسوختگی عرفانی شان ، مبحث این مقاله است که نویسنده تلاش می کند تا بتواند گزیده ولی مفید این مقایسه را انجام دهد وگامی هرچند مختصر در این حوزه از معرفت دو شخصیت بزرگ فقهی وعرفانی دنیای اسلام بزند….
کلید واژه : امام خمینی (ره) ، حافظ ، غزل، اشعار ، عرفان ، فقه ، اصطلاحات عرفانی ، سمبولیک ،
مقدمه ای بر شناخت :
حافظ علیه الرحمه در اوایل قرن هشتم هجری در شهر گل وبلبل ، شیراز به دنیا آمد وپس از مدت کوتاهی سرآمد فقیهان وحافظان ومفسّران قرآن در عصر خود شد وآوازه نامش از مرزهای ایران هم گذشت . با توجّه به اینکه آوازه غزلیات حافظ هم از دروازه های شیراز تا سمرقند وبلاد دیگر اسلامی بیرون رفته بود ولی وجه شناخت حافظ در میان مردم زمان خود ، حفظ وتفسیر وفقه واجتهاد علمی ایشان بود ، به همین دلیل بسیاری از وصله هایی که برخی از حافظ ناشناسان به نام حافظ شناس بر ایشان می چسپاندند با حقیقت جفت وجور نمی شد ، او زندگی سراسر از رمز ورازی داشت واز زندگی اجتماعی او هم م جز در مواردی که تاریخ نگاران نامی از او کرده اند ، ذکری نشده است . آن روان جاوید در سال 792 هجری قمری از دنیا رفت وبه شراب طهورای الهی ، همان سوز وگدازی که عمری را به وصال حضرتش تشنه کام بود رسید ودر کنار چشمه معرفت عشق ، جاودانه ساقی می خوران آفاق عرفان وادب فارسی شد .
امام خمینی (ره) روز بیستم جمادی الثانی سال 1320 هجری قمری برابر با روز بیستم شهریور 1281 هجری شمسی ( 24 سپتامبر 1902 میلادی) در روز تولّد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در شهر خمین ازتوابع استان مرکزی در خانواده ای فهیم وفرهیخته وشهادت طلب به دنیا آمد ، وسپس به همراه برادر به قم ونجف اشرف برای تکمیل دروس دینی خود مهاجرت نمود . ایشان تا زمانی که حضرت آیت الله بروجردی (ره) زنده بود ، تنها به تدریس فلسفه وفقه و… اشتغال داشت. ولی پس از وفات آیت الله بروجردی ، امام علیه الرحمه در سن 63 سالگی به خاطر اعتراض به احیای کاپیتالاسیون در مجلسین ایران در سال 1342 بصورت علنی مبارزه سیاسی خود را همراه با مردم برای از بین بردن رژیم سفاک پهلوی آغاز نمود واین شجره طیّبه را با انقلاب اسلامی ایران به بار نشاند . حجم تلاش های پژوهشی وگستردگی آثار حضرت در حوزه فقه وفلسفه وعرفان وکلام و… سبب شد تا مردم وجه فلسفی واجتهادی امام را بیشتر از وجه شاعری ایشان بشناسند. البته ایشان خود هم اعتراف به این مضمون داشتند که :
شاعر اگر سعدی شیرازی است بافته های من وتو بازی است
امام علیه الرحمه که عمری را برای مبارزه وجهاد وعلم وایمان سپری کرده بودند سرانجام در روز 14 خرداد 1368 به لقاء الله می پیوندند . همان لقایی که سالیان درازی را در آرزویش بودند :
سالها می گذرد حادثه ها می آید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
برای ورود به مبحث مقایسه اشعار امام خمینی (ره) و حافظ شیرازی باید ابتدا به چند وجه اصلی توجّه نماییم ، که بیشترین تأثیر را در غزلیات امام خمینی (ره) وحافظ علیه الرحمه داشته است و آن در کل چیزی جز مبانی عرفان نظری وتشریح آن نیست . در واقع همه این اصطلاحات و رویدادها برای یک مرکز واحد بیش نیست که او خداوند کریم ومتعال است وشناخت آن به تنهایی بزرگترین یاریگر برای درک مفاهیم و سوز ودلهای مشترک یک خط سیر تاریخی به فاصله چند صد سال است که عارفان را به یک نغمه می طلبد وعاشقان را با سرود داود پیوند می دهد . این چند وجه اصلی مشترک در اشعار امام خمینی (ره) و حافظ علیه الرحمه که در واقع همان خط سیر اصلی تاریخ عرفان است ، عبارتند از :
1- اصطلاحات عرفانی
2- اشارات قرآنی
3- هویّت وبزرگی وکرامت انسان
4- استفاده از مبانی وفنون زیبایی شناسی
5- توجّه به عشق الهی وجذبه عرفان حقیقی
اصطلاحات عرفانی :
چرا عارفان به زبان می ومیخانه وبتخانه وبت ومغ ومغان شعر می سرایند ؟ چرا با بیانی سمبلیک وسراسر راز ورمز اشعار خود را می سرایند ویا معلومات شان را مکتوب می کنند . یکی از مسایل مهمی که تا سالیان نه چندان دور به عارفان بزرگی چون حافظ شیرازی و… نسبت های ناروا داده می شد ، می ومیخواری وخوشگذرانی در دوران جوانی ویا در زندگی روزمره شان بود . در صورتی که از فقیه عالیقدری که تاریخ او را به نام مفسّر وحکیم و مجتهد بیان می شناسد ، بعید است که خود مصداق شعر خود باشد که سروده:
واعظان کاین جلوه برمحراب ومنبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
و حکایتی بر تفسیر آیه 44 سوره بقره باشد که :
أتامرون النّاس بالبرّ وتنسون أنفسکم وأنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون
یعنی : « آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید ، امّا خودتان را فراموش می نمایید ؛ با اینکه شما کتاب را می خوانید ؟ ایا نمی اندیشید ؟ »
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
اخلاق و عرفان اسلامی
اخلاص؛ شرط قبولی طاعات:
تمام کارهایی که مورد رضای خدا هستند، می توان به شکل عبادت انجام داد؛ و آن وقتی است که نیت انجام آنها رضای خدا باشد. ولی بعضی از اعمال حتما باید به قصد قربت انجام بگیرند؛ اگر به قصد قربت انجام نگیرند نه تنها ثوابی ندارند، بلکه گناه هم دارند. اصلا عبادت واجب اگر نیت خالص و قربت نداشته باشد باطل می شود؛ مثل نماز. البته عبادات دیگری هم هستند که ماهیتشان عرض بندگی در پیشگاه الهی است. آنها هم متقوم به نیت هستند؛ اگر به قصد ریا انجام بگیرند باطل هستند. بعضی از عبادت های دیگر هم هستند که بین فقها کم و بیش بحثهایی درباره آنها وجود دارد؛ مثلا، زکات و خمس. اگر کسی قصد قربت نداشته باشد، تکلیف مالی از او ساقط نمی شود، یا اینکه وظیفه مالی ساقط می شود، منتها گناه کرده یا از ثواب تکلیف واجبش بی بهره مانده است؟ این بحثها مال متخصصان است و فقها و بزرگان و مراجع باید درباره آن بحث کنند.
در مجموع، کارهایی را که به صورت عبادت انجام می گیرند، می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد: یک دسته کارهایی هستند که اصلا عنوان و ماهیت آنها عرض بندگی به پیشگاه الهی است، خودشان هیچ جهت دیگری ندارند؛ مثل نماز، حج و روزه. بعضی از عبادتها هم هستند که اصل انجام کار فی حد نفسه عرض بندگی نیست، منتها باید به قصد قربت انجام بگیرند. زکات دادن، کمک به فقرا یا سایر مصارف زکات، اخراج مال زکوی از ذمه انسان است. حضرت امام خمینی (ره) می فرمودند: اینها را «افعال قربی» می گوییم.
آنجا که اصلا خود ماهیت کار عرض بندگی به پیشگاه خداست، وقتی کار انجام می گیرد، نباید هیچ قصد دیگری در انجام آن ملحوظ باشد؛ مثلا، وقتی آدم نماز می خواند اگر همراه قصد نماز، این قصد را هم داشته باشد که دیگران او را ببینند و تعریف کنند، این می شود ریا و موجب بطلان نماز، و نه تنها ثواب عبادت را نبرده، بلکه گناه هم کرده است. اما کاری که ماهیت آن عرض بندگی نیست؛ مثل انفاق کردن، می تواند آن را به قصد قربت انجام بدهد، ولی اگر با این قصد انجام نداد، گویی پولش را به دریا ریخته است و برای آخرتش فایده ای ندارد. برای اینکه نفعی داشته باشد، باید آن را به قصد قربت انجام دهد. در این جور افعال، قصد قربت کانه مقدم بر خود عمل است. آدم باید بخواهد که خدا از او راضی باشد، آن وقت این عمل را برای رضای خدا انجام دهد؛
الاابتغاء وجه ربه الاعلی لیل:20
یریدون وجهه انعام:52
البته در عبادات دیگر ممکن است عکس این باشد، یعنی آدم کار را فقط به عنوان عرض
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 14 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عارف کیست ؟
شیخ بها در کشکول می گوید : عارف کسی است که خدای تعالی او را شاهد صفات و اسماء و افعال خویش فرماید ، پس معرفت حالتی است که از شهود پدید آید .
ارکان اربعه عرفان
سالکین عزیز بدانند که عرفا و اساتید اخلاق برای سلوک الی الله شرایطی و برای سالک وظلیفی مقرر کرده اند . اگر سالک نتواند کسی یا فردی را به استادی خود انتخاب کند , که می گویند :
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
همانطور که می دانید باید دست در دامان رهبری آگاه داشته باشید تا رحمان را از شیطان جدا و سوا نماید . اما اگر نتوانید رهبری آگاه پیدا نمایید می توانید ازمکتوبات این حقیربه عنوان چراغ راهی برای سالکین الی الله استفاده نمایید.
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه است و گاه نیست
و اما ارکان سلوک:
1) مشارطه
شرط کردن با اعضاء و جوارح و نفس خود که امروز نمی توانید مرابه گناه وادار کنید.
ای دست من با تو شرط می کنم که نگذارم امروز گناه کنی و الی آخر
2) مراقبه
یعنی مواظبت کردن و نگهبان شدن فکر و قلب از ارتکاب به گناه که در اعضاء و جوارح اثر می کند( یا مراعات نمودن حضور دوست ) سالک باید توجه داشته باشد که در تمام
طول روز و شب حالت مراقبه را از دست ندهد و مراعات رقیب خود (نفس) را بنماید. که اگر ساعتی از نفس غافل شدید سرمایه خود را ضایع کرده اید .و اگر حال مراقبه ادامه یابد امید زیادی است که درهای ملکوت به روی سالک گشوده گردد.
3) محاسبه
حساب نمودن اعمال روزانه و رسیدگی به اعمال هر روزه چنانچه گویند بنده از زمره متقین محسوب نمی شود تا آنکه به حساب خود برسد .
4) معاتبه ( معاقبه یا مجاهده)
یعنی تنبیه کردن نفس تا بترسد به این نحوکه اگر در محاسبه متوجه گناهی شد یا ترک واجبی نمود خود را تنبیه نماید
مثال : اگر امروز نماز صبحم قضا شد بیست روز روزه می گیرم زیرا تکرار گناه و سستی انس با گناه را بوجود می آورد پس باید تنبیهی در نظر گرفته شود
محاسبه
چهارمین گامی که علمای اخلاق برای رهروان این راه ذکر کردهاند، محاسبه است; و منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد، و عملکرد خود را در زمینه خوبیها و بدیها، اطاعت و عصیان، خدا پرستی و هوا پرستی دقیقا مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روز یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود میپردازد و سود و زیان خویش را از دفاتر تجاری بیرون میکشد و ترازنامه و بیلان تنظیم میکند، به یک محاسبه الهی و معنوی دست زند و همین کار را در مورد اعمال و اخلاق خویش انجام دهد.روشن است محاسبه چه در امر دین باشد یا دنیا یکی از دو فایده مهم را دارد: اگر صورتحساب، سود کلانی را نشان دهد، دلیل بر صحت عمل و درستی راه و لزوم تعقیب آن است; و هر گاه زیان مهمی را نشان دهد دلیل بر وجود بحران و خطر و احتمالا افراد مغرض و دزد و خائن و یا خطا کار و ناآگاه در تجارتخانه اوست که باید هر چه زودتر برای اصلاح آن وضع کوشید.در این زمینه نیز در منابع اسلامی اعم از آیات و روایات اشارات پر معنایی دیده میشود.آیات زیادی از قرآن خبر از وجود نظم و حساب در مجموعه جهان آفرینش میدهد، و انسانها را به دقت و اندیشه در این نظم و حساب دعوت میکند; از جمله، میفرماید:
«و السماء رفعها و وضع المیزان- ان لاتطغوا فی المیزان; آسمان را برافراشت و میزان و قانون در آن گذاشت، تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت و حساب منحرف نشوید)!» (الرحمن، آیات7 و 8).در جای دیگر میخوانیم: «و کل شیء عنده بمقدار; و هر چیز نزد او (خدا) مقدار معینی (حساب روشنی) دارد..» (سوره رعد، آیه8).و نیز میفرماید: «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم; و خزائن همه چیز فقط نزد ما است و ما جز به اندازه معین آن را نازل نمیکنیم.» (سوره حجر، آیه21)از سوی دیگر قرآن مجید در آیات متعددی از حساب دقیق روز قیامتخبر داده است; از جمله، از زبان لقمان حکیم خطاب به فرزندش چنین نقل میکند: « یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر; پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشهای) از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامتبرای حساب) میآورد; خداوند دقیق و آگاه است!» (سوره لقمان، آیه16).و نیز میفرماید: « و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله; اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا پنهان نمایید، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه میکند.» (سورهبقره، آیه284).
این مساله بقدری مهم است که یکی از نامهای روز قیامت، «یومالحساب» است: «ان ال-ذین یضلون عن سبیل الله له-م عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب; کسانی که از راه خدا منحرف میشوند، به خاطر فراموش کردن روز حساب عذاب شدیدی دارند!» (سوره ص، آیه26)مساله حساب در قیامتبقدری روشن و آشکار است که انسان را در آنجا حسابرس خودش میسازند، و به او گفته میشود: «اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا; (در آن روز به انسان گفته میشود) نامه اعمالت را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی!» (سوره اسراء، آیه14).با این حال و با توجه به این شرایط که همه چیز در دنیا و آخرت دارای حساب است، چگونه انسان میتواند از حساب خویش در این جهان غافل بماند; او که باید فردا به حساب خود برسد چه بهتر که در این دنیا ناظر بر حساب خویش باشد; او که میداند همه چیز در این جهان حساب و کتابی دارد چرا خود را از حساب و کتاب دور دارد؟!بنابراین، مجموعه آیات فوق و مانندآن این پیام مهم را برای همه انسانها دارد که هرگز محاسبه را فراموش نکنید، و اگر میخواهید بارشما فردا سبک باشد، در این جهان به حساب خویش برسید، پیش از آن که در آن جهان به حساب شما برسند.
در روایات اسلامی، مساله از این هم گستردهتر است; از جمله:
1- درحدیث معروف رسولخدا صلی الله علیه و آلهمیخوانیم:«حاسبوا انفسکم قبل انتحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر;خویشتنرا محاسبهکنید پیشاز آنکه به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آن که شما را وزن کنند! (و ارزش خود را تعیین کنید پیشاز آنکه ارزش شما را تعیین نمایند) و آماده شوید برای عرضه بزرگ (روز قیامت)!» (12)2- در حدیث دیگر از همان حضرت خطاب به ابوذر میخوانیم: « یا اباذر حاسب نفسک قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابک غدا وزن نفسک قبل ان توزن ...; ای ابوذر! به حساب خویش برس، پیش از آن که به حساب تو برسند، چرا که این کار برای حساب فردای قیامت تو آسانتر است، و خود را وزن کن پیش از آن که تو را وزن کنند!» (13)3- در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام میخوانیم که فرمود: « ما احق للانسان ان تکون له ساعة لایشغله شاغل یحاسب فیها نفسه، فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها; چقدر شایسته است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد، که هیچ چیز او را به خود مشغول نسازد و در این ساعت، محاسبه خویش کند و بنگرد چه کاری به سود خود انجام داده و چه کاری به زیان خود، در آن شب و در آن روز.» (14)در این حدیثبوضوح مساله محاسبه در هر روز، آن هم در ساعتی که فراغتبطور کاملحاصل باشد، آمدهاست; و اینامر از شایستهترین اموربرای انسانشمردهشدهاست.4- همینمعنی درحدیث امامصادق علیه السلام به شکل دیگری آمده است، میفرماید:«حق علی کل مسلم یعرفنا، ان یعرض عمله فی کل یوم و لیلة علی نفسه، فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سی-ئة استغ-فر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 64
مبانی فلسفه عرفان ایرانی
مبانی فلسفه عرفانی ایرانی – اسلامی بر چهار بخش مهم به شرح زیر تقسیم بندی شده است:
وحدت وجود کشف و شهود دانش معنوی مراحل تربیت معنوی
وحدت وجود
بدین معنی است که حقیقت را واحد و احدیت را اصل و منشا تمام مراتب وجود میدانستند و معتقد بودند که وجود حقیقی منحصر به حق است و دیگران پرتوی از نور و تراوش فیض اویند.
درالهیات معنی وحدت یگانگی حق است و خالق و مخلوق از هم جدا می باشند و فقط رابطه علت و معلولی دارند ولی صوفیان این عقیده را با این بیان که هیچ چیز جز خدا حقیقت ندارد تعدیل کردند و تعلیم دادند که خالق و مخلوق یکی هستند و حقیقت خالق است و مخلوق سایه و پرتوی از حق می باشند اوست که موجود حقیقی و مطلق و منبع وجود است (شرح پیشوایان و پیروان وحدت وجود در این تالیف آمده است) آب نابسته بیرنگ و بی صورت است و چون بسته شد گاه صورت یخ گیرد و گاه کسوت برف و ژاله در پوشد ، نظر کن که یخ و برف و ژاله همان آب بسیط بی رنگ است یا نه؟ و چون بگذارد همان آب خواهی نامید یا چیزی دیگر؟ پس هر که شناخته است و چشم حقیقت بین دارد جمیع مراتب و کیفیات را آب میداند و آنکه نادان است در بند لباس و کیفیت و غیر بینی در می ماند، فرق عارف و جاهل همین است.
عارف می گوید که تمام ذرات موجود مظهر حقیقتند و علم به هر یک از آنها نیز در حقیقت علم به یکی از مظاهر حق است بنابراین در کلیه علوم جلوه مقصود و جمال محبوب هوید است و در همه چیز میتوان حقیقت را جستجو کرد و دقت عقلی در هر علمی آدمی را به سوی حقیقت می کشاند.
کشف و شهود
صوفیان معتقد بودند که قلب و نفس انسانی در ذات مستعد پذیرش و تجلی حقایق اشیا است و فقط حجابهایی میان نفس و حقایق حایل می باشد و هنگامی که این حجابها بر داشته گردد حقایق اشیا در قلب جلوه کامل خواهد نمود.
و نیز معتقد بودند که مثل نفس به حقایق و معقولات مانند مثل آئینه به متلونات است پس همچنانکه متلون صورت می باشد و مثال آن صورت در آئینه منطبع می گردد همچنین برای هر معلومی حقیقتی است و برای آن حقیقت صورتی است منطبع در آئینه نفس و قلب که در آن واضح و روشن می گردد. همانطور که آئینه موجودی است مستقل به همان گونه صور اشخاص هم موجودات مستقل هستند و مثال صور در آئینه نیز موجودی دیگر است.
همچنین در کشف حقایق سه چیز دخالت دارد اول قلب و نفس انسانی دوم حقایق سوم نقش حقایق و حضور آنها در نفس.
پس عالم کسی است که مثال حقایق واشیا در نفس او وارد گردد و معلوم عبارتست از حقایق اشیا و علم عبارت از حصول مثال حقایق در آئینه نفس می باشد بدیهی است همانطور که مانع کشف صور آئینه دوم داشتن کدورت و تیرگی سوم محاذی نبودن صورت با آیئنه چهارم وجود پرده یی بین صورت و آئینه پنجم دانان نبودن به سمت مطلوب که لازم است آئینه به محاذات آن قرار گیرد.
به همانگونه نیز قلب و نفس آدمی مانند آئینه ییست که برای جلوه حقایق در آن بایستی پنج مانع زیر وجود نداشته باشد:
1 – نقصان ذات و جوهر 2 – تیرگی قلب از معاصی و پلیدی ها 3 – محاذی نبودن قلب با حقیقت مطلوب 4 – وجود حجاب میان قلب و حقایق 5 – نداشتن راه علم و جاهل بودن به جهت مطلوب
بطور کلی صوفیان می گفتند که قلب و ادارک حقایق حائل می گردد همان پنج حجاب است که نوشته شد و از این نظر درتصوف ایرانی اسلامی تعلیم داده شده است که سالک راه حقیقت باید به تصفیه باطن بکوشد و از معاصی و پلیدیها که موجب تیرگی قلب می گردد. دوری گزیند و به کلی قطع علایق دنیوی کند و در صفا و جلا قلب خویش همت گمارد و نیز طالب درک حقیقت گردد و قلب خود را به محاذات حقیقت مطلوب قرار دهد وبرای برطرف ساختن حجابهای میان قلب و حقایق شهوات خود را مقهور نماید و پس از آن خلوت اختیار کند و جمع همت کند و با تمام قلب روی به خدای تعالی آورد و کوشش کند که جز خداوند متعال موجود دیگری در قلبش راه نیابد.
و در هنگام نشستن در خلوت مرتبا با تمام قلب ذکر پروردگار گوید تا زمانی که صورت لفظ و حیات کلا در ذهنش محو شود و پس از آن منتظر افاضه حقایق از جانب حق گردد و هنگامی که همتش صاف و ارداه اش درست و مواظبتش کامل شود دیگر مجذوب شهوات نخواهد گردید و تعلقات دنیوی او را از درک حقایق منصرف نخواهد نمود.
و در این هنگام قلبش نورانی و سینه اش گسترده و سرملکوت برای او آشکار می گردد و تیرگیها از دلش زدوده می شود و حجابهای میان قلب و حقایق از میان میرود و لوامع حق ابتدا مانند برقی بر او عبور کرده و سپس اندک اندک ثابت می گردد و حقایق امور الهی در نفس وئ قلبش نقش می بندد.
بنابراین صوفی درمورد درک حقایق ازلی راه کشف و شهود می پیماید و هیچگاه گرد استدلال نمی گردد.
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود
دانش معنوی (مینوی)
به عقیده صوفیان ایرانی دانش معنوی در تصوف بر سه گونه است:
1 – علم الیقین 2 – عین الیقین 3 – حق الیقین