لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
خواجه عبدالله انصاری
عالم و عــارف مشهور کشــــور شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصاری رح در سال 396 هجری قمری در کهندژ شهر تاریخی هرات تولد گردید. پدرش ابو منصور محمد که درزمان خود یکی از عالمان و پزهیزگاران و حافظ قرآن وقت بود از راه کار دکانداری امرار معاش می نمود.
خواجه عبدالله انصاری که از آوان خورد سالی دارای استعداد قوی و ذهن وقاد بود. تا ده سالــــگی تحت رهنمایی پدر خـــــود به فراگیری تعلیمات متداوال علوم دینی پرداخت . زمانی که پدرش کسب و کــار را فرو گذاشت و راهی بلخ گردید و در آنجا سکونت اختیار نمود، خواجه عبدالله بدون سرپرست باقی ماند. اما دوستان پدر وی که از علما عرفا و متصوفین بزرگ بودند اهتمام تعلیم و تربیت او را به عهده گرفته از وی مراقبت می نمودند از این جمله یحیی بن اعمار شیبانی مشهور به خواجه غلتان ولی و شیخ ابو اسمیعل و محمد بن حمزه به صورت اخص قابل تذکر اند.
خواجه عبدالله انصاری به اثر ذکاوت آگاهی و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی وادبی رافرا گرفت و مطالعات عمیقی به عمل آورد که به نام یک عالم و عارف بزرگ مشهور گردید. در سال 417 هجری قمری به منظور آموزش عالی در علوم دینی پرداخت و بار دیگر به سوی وطن عزیمت نمود. آنگاه به تدریس و سلوک و طریقت رو آورد شیخ عمو کــه وی را پسرم خطاب می نمـــــود امور مربوط به خانقاه را برایش سپرد و خـــود مثل گذشته به گشت و سفر پرداخت در ســـال 422 هجری قمری یحیی بن اعمار استاد خواجه عبدالله انصاری فوت نمود که نظر به وصیت او بر مسند علمی اش تکیه زد و به تـــدریس علوم دینی و عـرفانی پرداخت و چندین بار سفر حج نمود و به زیارت کعبه معظمه مشرف گـــــردید و با بسیاری از علما و فضلا دیار به عمل آورد و از آنها کسب فیض کرده، استفاده های علمی نمود.
خواجه عبدالله انصاری به اثر علم و آگاهی و عرفانش در تمام نقاط پر آوازه گردید و به نام یک عارف و صوفی و اهــل طریقت مشهور شد و علاقه مندان زیادی از گـــوشه و کنار بدورش جمع آمدند و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی میکردند.
در آن زمان که غزنوی ها زمام امور را بــه دست داشتند سلطان مسعود بن محمود امیر بــــود و خواجه عبدالله انصاری که غرقه در دریای عرفان و طریقت بسر میبرد چندان پروایی به سیاست و حـــاکم و حکومت نداشت. در این فرصت برخی از حاسدین و بد بینان که شیوه معتزلی واشعریه داشتند و مقام عــلمی و عرفانی خواجه انصار را به دربار خواست و او پس از یک سلسله گفت و شنود سلطان را قناعت داده خاضع ساخت و آنگاه با عزت تمام مرخصش نمودند پس از غزنویان در وقت حکمروایی سلجوقیان بر هرات نیز مخالفین از پا ننشستند و یکبار دیگر دست به تهمت و بد گویی آلودند. بدین رو زمامداران وقت خواجه عبدالله انصاری را در نزدیکی پوشنج زندانی ساختند که در سال 439 هجری قمری پس از یک سال بند آزاد شد و باز هم به تدریس و تعلیم علوم دینی پرداخت، خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلـــکه شاعر و نویسنده توانایی هم بود نویسندگی را از دوره خوردسالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت در سن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزار ها حدیث ، اشعار دری و عربی را حفظ داشت . وی در دوره پربار علمی خود ، قلم را نیز از دست نگذاشت و تعداد زیادی آثار گونه گون به جا نهاد. آثار او به دو بخش تقسیم میشود. یکی از آثار دوره جوانی اش بوده که در پخته سالی همراه با درس و تدریس نـــوشته و آثاری که شاگرادنش در جریان تدریس و توضحیات وی نگاشته و به او منسوب کرده اند. خواجه عبدالله انصاری که در آخــــرین دوره حیات بینایی چشمانش را از دست داده بود روی یک موضوع مشخص و مهم برای شاگردانش توضحیاتی ارایه می نمود که آنها یاد داشت بر میداشتند و بگونه آثار مستقل به جا مانده است ، این داشته های گرانبها جلوه های ارزشناکی از علم و عرفان میباشد. علاوه بر این دو گونه آثار برخی آثار دیگر هم وجود دارد که به نام خـــواجه عبدالله انصاری مشهور و منسوب است و بعضی دانشمندان صاحب نظـــر معترض اند چنـــــدی از این آثار منسوب به خواجه عبدالله انصاری مبتنی بر ضعف نگارش و دگرگونه بودن سبک معلوم می شود که از او نیست. لیکن به نامش چاپ گردیده است.
خواجه عبدالله انصاری ، آثار خود را با نثر زیبای مسجع به زبانهای عربی و دری نوشته است وی چندین کتاب را تالیف نموده که تعداد نوشته هایش به 32 اثر میرسد در این جا چند کتاب از این عالم عارف را معرفی می نمایم.
تفسیر قرآن عظیم اشان
طبقات الصوفیه
منازل السارین
صد میدان
مناجات نامه یا الهی نامه
کتاب القواعد
شرح التعریف المذهب التصوف
مناقب الامام احمد ابن حنبل
ذم الکلام
مذاکرات و غیره
این عارف ، صوفی بزرگ ، عالم دینی ، مبلغ، مدرس ، نویسنده و شاعر در سال 481 هجری قمری فوت نمود و در گازرگاه هرات به خـــاک سپرده شد و تا کنون آرامــگاه این بزرگمرد اندیشه و صفا زیارتگاه سوخته گان معرفت الهی است.
متسفانه باید گفت: که عمارت آرامگاه این عارف نامی شرق با گذشت زمان تمام زیبایی و کاشی هایش فرو ریخته است و در قرن حاضر هیچگونه توجه به باز سازی آن نشده است
و مـــــا خواهشانه از حکومت و مسوولین تقاضا داریم تا در حصه مرهمت و باز سازی این بنا تاریخی و آرامگاه مقدس اهل تصوف توجه جدی مفضول دارند.
نمونه ای از مناجات پیر هرات
الهی! ما را پیراستی چنانکه خواستی
الهی! نه خرسندم نه صبور، نه رنجورم نه مهجور
الهی ! تا با تو آشنا شدم ، از خلایق جدا شدم، در جهان شیدا شدم، نهان بودم پیدا شدم.
بر سه چیز اعتماد مکن، بر دل و بر وقت و بر عمر؛ که دل رنگ گیر است و وقت تغیر پذیرست و عمر همه تقصیر.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ام وهب، همسر عبدالله بن عمیر الکلبی
ام وهب» دختر «عبدالله» و همسر «عبدالله بن عمیر الکلبی» و مادر «وهب نمریه قاسطیه» است.(1) او وارد معرکه جنگ شد، در حالی که به شوهر خود میگفت: «پدر و مادرم فدای تو، آری، تو ای مرد در راه پاکان نسل محمد(صلی الله علیه و آله) مبارزه کن» عبدالله،- شوهر او هر چه کرد تا همسرش را به خیمه برگرداند موفق نشد. آن زن پیراهن همسرش را میکشید و میگفت: «تو را رها نمیکنم تا با تو کشته شوم.» امام با مشاهده او فرمود: از خاندان پیامبرتان جزای خیر ببینید، به خیمه برگرد چون بر زنان و بانوان جهاد واجب نیست. پس او به جانب خیمهگاه بازگشت.(2)
روز عاشورا پس از حمله شمر و یارانش به جانب چپ سپاه امام، «عبدالله بن عمیر کلبی» به اسارت گرفته شد و به شهادت رسید. بعد از شهادت وی ناگهان همسر باوفایش، ام وهب خود را به بالین او رسانید و در کنار او نشست. خون از صورت او برگرفت و این گونه میگفت: «بهشت بر تو گوارا باد، از خداوندی که بهشت را روزی تو گردانید طلب میکنم که مرا همنشین با تو قرار دهد.»(3)
مبادا به هنگام ظهور مهدی(عج) تازه مسلمانان با صلابتتر از ما به میدان آیند!
ام وهب
اولین زن شهیده در کربلا در عاشورا سال 61 هجری قمری، ام وهب همسر «عبدالله بن عمیر کلبی»، از طایفه «علیم» است. قیام حسینی سال 60 هـ.ق زمانیکه حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام با یزید بن معاویه (حاکم بنی امیه) بیعت نکرد و علیه او قیام نمود با اصحاب و یارانش در سرزمین کربلا (در عراق) به جنگ با یزیدیان پرداخت. این جنگ در روز دهم محرم سال 61 هجری قمری بر پا شد. ام وهب در کربلا در این جنگ، یکی از یاران حسین بن علی (ع) عبدالله بن عمیر کلبی است که از جوانان حماسی و از شیعیانی بود که به اتفاق همسرش «ام وهب» به کربلا آمد و به امام حسین (ع) ملحق شد و در روز دهم محرم (عاشورا) سال 61 هـ.ق در جنگ با دشمنان حسین بن علی شهید شد. ام وهب همسر عبدالله که در این جریان حماسی و قیام حسینی شوهرش را همراهی کرد و با اصرارش از کوفه به کربلا آمد، روز عاشورا وقتی شوهرش به میدان رفت، او نیز به میدان شتافت تا شوهر را یاری کند، روی حس همکاری، عمودی را گرفت و به طرف شوهر آمد و گفت خاندان من به فدایت، برای این ذریه پاک رسول خدا، جنگ کن و از او دفاع نما!! شوهرش (عبدالله) خواست تا او را از میدان برگرداند ولی «ام وهب» با آنچنان شوری که دلش را آتش زده بود، نمی توانست، خودداری کند لذا به شوهرش رو کرد و گفت: من هرگز ترا وا نمی گذارم، دوست دارم که با تو بمیرم، که آن موقع امام حسین علیه السلام شخصا مانع او شد و فرمود بر زنان جهاد نیست. خدایت رحمت کند و با زبان تشکر او را برگرداند.
ام وهب، شهید می شوداو که در میان خیمه ها بوده بعد از شهادت همسرش خود را به بالین او رساند و خاک و خون از صورتش پاک کرد و در همان حال چنین می گفت: «هنیئالک الجنه، اسئل الله الذی رزقک الجنه...» ترجمه: بهشت بر تو گوارا باد، از خدایی که بهشت را به تو ارزانی کرد می خواهم که مرا نیز در آنجا با تو همنشین کند. در همان موقع، به دستور «شمر بن ذی الجوشن» یکی از غلامانش بنام «رستم» با گرزی به «ام وهب» حمله کرد و آن را به سر او زد و سرش شکست و در همانجا به شهادت رسید و جسدش در کنار پیکر همسرش به روی خاک افتاد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
خواجه عبدالله انصاری
عالم و عــارف مشهور کشــــور شیخ الاسلام خواجه عبدالله انصاری رح در سال 396 هجری قمری در کهندژ شهر تاریخی هرات تولد گردید. پدرش ابو منصور محمد که درزمان خود یکی از عالمان و پزهیزگاران و حافظ قرآن وقت بود از راه کار دکانداری امرار معاش می نمود.
خواجه عبدالله انصاری که از آوان خورد سالی دارای استعداد قوی و ذهن وقاد بود. تا ده سالــــگی تحت رهنمایی پدر خـــــود به فراگیری تعلیمات متداوال علوم دینی پرداخت . زمانی که پدرش کسب و کــار را فرو گذاشت و راهی بلخ گردید و در آنجا سکونت اختیار نمود، خواجه عبدالله بدون سرپرست باقی ماند. اما دوستان پدر وی که از علما عرفا و متصوفین بزرگ بودند اهتمام تعلیم و تربیت او را به عهده گرفته از وی مراقبت می نمودند از این جمله یحیی بن اعمار شیبانی مشهور به خواجه غلتان ولی و شیخ ابو اسمیعل و محمد بن حمزه به صورت اخص قابل تذکر اند.
خواجه عبدالله انصاری به اثر ذکاوت آگاهی و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی وادبی رافرا گرفت و مطالعات عمیقی به عمل آورد که به نام یک عالم و عارف بزرگ مشهور گردید. در سال 417 هجری قمری به منظور آموزش عالی در علوم دینی پرداخت و بار دیگر به سوی وطن عزیمت نمود. آنگاه به تدریس و سلوک و طریقت رو آورد شیخ عمو کــه وی را پسرم خطاب می نمـــــود امور مربوط به خانقاه را برایش سپرد و خـــود مثل گذشته به گشت و سفر پرداخت در ســـال 422 هجری قمری یحیی بن اعمار استاد خواجه عبدالله انصاری فوت نمود که نظر به وصیت او بر مسند علمی اش تکیه زد و به تـــدریس علوم دینی و عـرفانی پرداخت و چندین بار سفر حج نمود و به زیارت کعبه معظمه مشرف گـــــردید و با بسیاری از علما و فضلا دیار به عمل آورد و از آنها کسب فیض کرده، استفاده های علمی نمود.
خواجه عبدالله انصاری به اثر علم و آگاهی و عرفانش در تمام نقاط پر آوازه گردید و به نام یک عارف و صوفی و اهــل طریقت مشهور شد و علاقه مندان زیادی از گـــوشه و کنار بدورش جمع آمدند و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی میکردند.
در آن زمان که غزنوی ها زمام امور را بــه دست داشتند سلطان مسعود بن محمود امیر بــــود و خواجه عبدالله انصاری که غرقه در دریای عرفان و طریقت بسر میبرد چندان پروایی به سیاست و حـــاکم و حکومت نداشت. در این فرصت برخی از حاسدین و بد بینان که شیوه معتزلی واشعریه داشتند و مقام عــلمی و عرفانی خواجه انصار را به دربار خواست و او پس از یک سلسله گفت و شنود سلطان را قناعت داده خاضع ساخت و آنگاه با عزت تمام مرخصش نمودند پس از غزنویان در وقت حکمروایی سلجوقیان بر هرات نیز مخالفین از پا ننشستند و یکبار دیگر دست به تهمت و بد گویی آلودند. بدین رو زمامداران وقت خواجه عبدالله انصاری را در نزدیکی پوشنج زندانی ساختند که در سال 439 هجری قمری پس از یک سال بند آزاد شد و باز هم به تدریس و تعلیم علوم دینی پرداخت، خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلـــکه شاعر و نویسنده توانایی هم بود نویسندگی را از دوره خوردسالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت در سن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزار ها حدیث ، اشعار دری و عربی را حفظ داشت . وی در دوره پربار علمی خود ، قلم را نیز از دست نگذاشت و تعداد زیادی آثار گونه گون به جا نهاد. آثار او به دو بخش تقسیم میشود. یکی از آثار دوره جوانی اش بوده که در پخته سالی همراه با درس و تدریس نـــوشته و آثاری که شاگرادنش در جریان تدریس و توضحیات وی نگاشته و به او منسوب کرده اند. خواجه عبدالله انصاری که در آخــــرین دوره حیات بینایی چشمانش را از دست داده بود روی یک موضوع مشخص و مهم برای شاگردانش توضحیاتی ارایه می نمود که آنها یاد داشت بر میداشتند و بگونه آثار مستقل به جا مانده است ، این داشته های گرانبها جلوه های ارزشناکی از علم و عرفان میباشد. علاوه بر این دو گونه آثار برخی آثار دیگر هم وجود دارد که به نام خـــواجه عبدالله انصاری مشهور و منسوب است و بعضی دانشمندان صاحب نظـــر معترض اند چنـــــدی از این آثار منسوب به خواجه عبدالله انصاری مبتنی بر ضعف نگارش و دگرگونه بودن سبک معلوم می شود که از او نیست. لیکن به نامش چاپ گردیده است.
خواجه عبدالله انصاری ، آثار خود را با نثر زیبای مسجع به زبانهای عربی و دری نوشته است وی چندین کتاب را تالیف نموده که تعداد نوشته هایش به 32 اثر میرسد در این جا چند کتاب از این عالم عارف را معرفی می نمایم.
تفسیر قرآن عظیم اشان
طبقات الصوفیه
منازل السارین
صد میدان
مناجات نامه یا الهی نامه
کتاب القواعد
شرح التعریف المذهب التصوف
مناقب الامام احمد ابن حنبل
ذم الکلام
مذاکرات و غیره
این عارف ، صوفی بزرگ ، عالم دینی ، مبلغ، مدرس ، نویسنده و شاعر در سال 481 هجری قمری فوت نمود و در گازرگاه هرات به خـــاک سپرده شد و تا کنون آرامــگاه این بزرگمرد اندیشه و صفا زیارتگاه سوخته گان معرفت الهی است.
متسفانه باید گفت: که عمارت آرامگاه این عارف نامی شرق با گذشت زمان تمام زیبایی و کاشی هایش فرو ریخته است و در قرن حاضر هیچگونه توجه به باز سازی آن نشده است
و مـــــا خواهشانه از حکومت و مسوولین تقاضا داریم تا در حصه مرهمت و باز سازی این بنا تاریخی و آرامگاه مقدس اهل تصوف توجه جدی مفضول دارند.
نمونه ای از مناجات پیر هرات
الهی! ما را پیراستی چنانکه خواستی
الهی! نه خرسندم نه صبور، نه رنجورم نه مهجور
الهی ! تا با تو آشنا شدم ، از خلایق جدا شدم، در جهان شیدا شدم، نهان بودم پیدا شدم.
بر سه چیز اعتماد مکن، بر دل و بر وقت و بر عمر؛ که دل رنگ گیر است و وقت تغیر پذیرست و عمر همه تقصیر.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 3
ام وهب، همسر عبدالله بن عمیر الکلبی
ام وهب» دختر «عبدالله» و همسر «عبدالله بن عمیر الکلبی» و مادر «وهب نمریه قاسطیه» است.(1) او وارد معرکه جنگ شد، در حالی که به شوهر خود میگفت: «پدر و مادرم فدای تو، آری، تو ای مرد در راه پاکان نسل محمد(صلی الله علیه و آله) مبارزه کن» عبدالله،- شوهر او هر چه کرد تا همسرش را به خیمه برگرداند موفق نشد. آن زن پیراهن همسرش را میکشید و میگفت: «تو را رها نمیکنم تا با تو کشته شوم.» امام با مشاهده او فرمود: از خاندان پیامبرتان جزای خیر ببینید، به خیمه برگرد چون بر زنان و بانوان جهاد واجب نیست. پس او به جانب خیمهگاه بازگشت.(2)
روز عاشورا پس از حمله شمر و یارانش به جانب چپ سپاه امام، «عبدالله بن عمیر کلبی» به اسارت گرفته شد و به شهادت رسید. بعد از شهادت وی ناگهان همسر باوفایش، ام وهب خود را به بالین او رسانید و در کنار او نشست. خون از صورت او برگرفت و این گونه میگفت: «بهشت بر تو گوارا باد، از خداوندی که بهشت را روزی تو گردانید طلب میکنم که مرا همنشین با تو قرار دهد.»(3)
مبادا به هنگام ظهور مهدی(عج) تازه مسلمانان با صلابتتر از ما به میدان آیند!
ام وهب
اولین زن شهیده در کربلا در عاشورا سال 61 هجری قمری، ام وهب همسر «عبدالله بن عمیر کلبی»، از طایفه «علیم» است. قیام حسینی سال 60 هـ.ق زمانیکه حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام با یزید بن معاویه (حاکم بنی امیه) بیعت نکرد و علیه او قیام نمود با اصحاب و یارانش در سرزمین کربلا (در عراق) به جنگ با یزیدیان پرداخت. این جنگ در روز دهم محرم سال 61 هجری قمری بر پا شد. ام وهب در کربلا در این جنگ، یکی از یاران حسین بن علی (ع) عبدالله بن عمیر کلبی است که از جوانان حماسی و از شیعیانی بود که به اتفاق همسرش «ام وهب» به کربلا آمد و به امام حسین (ع) ملحق شد و در روز دهم محرم (عاشورا) سال 61 هـ.ق در جنگ با دشمنان حسین بن علی شهید شد. ام وهب همسر عبدالله که در این جریان حماسی و قیام حسینی شوهرش را همراهی کرد و با اصرارش از کوفه به کربلا آمد، روز عاشورا وقتی شوهرش به میدان رفت، او نیز به میدان شتافت تا شوهر را یاری کند، روی حس همکاری، عمودی را گرفت و به طرف شوهر آمد و گفت خاندان من به فدایت، برای این ذریه پاک رسول خدا، جنگ کن و از او دفاع نما!! شوهرش (عبدالله) خواست تا او را از میدان برگرداند ولی «ام وهب» با آنچنان شوری که دلش را آتش زده بود، نمی توانست، خودداری کند لذا به شوهرش رو کرد و گفت: من هرگز ترا وا نمی گذارم، دوست دارم که با تو بمیرم، که آن موقع امام حسین علیه السلام شخصا مانع او شد و فرمود بر زنان جهاد نیست. خدایت رحمت کند و با زبان تشکر او را برگرداند.
ام وهب، شهید می شوداو که در میان خیمه ها بوده بعد از شهادت همسرش خود را به بالین او رساند و خاک و خون از صورتش پاک کرد و در همان حال چنین می گفت: «هنیئالک الجنه، اسئل الله الذی رزقک الجنه...» ترجمه: بهشت بر تو گوارا باد، از خدایی که بهشت را به تو ارزانی کرد می خواهم که مرا نیز در آنجا با تو همنشین کند. در همان موقع، به دستور «شمر بن ذی الجوشن» یکی از غلامانش بنام «رستم» با گرزی به «ام وهب» حمله کرد و آن را به سر او زد و سرش شکست و در همانجا به شهادت رسید و جسدش در کنار پیکر همسرش به روی خاک افتاد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
ابوعلیحسین بن عبدالله بن سینا ابن سینا
جنسیت: مرد
تولد و وفات: (۳۷۰ -۴۲۸/۴۲۷) قمری
محل تولد: افشنهٔ بخارا
شهرت علمی و فرهنگی: پزشک ، فیلسوف ، منطقی و دانشمند
مشهور به ابنسینا یا ابوعلیسینا. در مغرب زمین آویسن یا آویسنا و ملقب به حجهٔالحق ، شیخالرئیس ، شرفالملک ، امامالحکما. ابنسینا در افشنهٔ بخارا ، زادگاه مادرش ، متولد شد. پدر وی از دیوانیان دستگاه سامانیان بود و در تربیت فرزندان خود کوشا. پدر ابنسینا ، عبدالله ، شیفتهٔ تعلیمات اسماعیلیان بود. ابن سینا ، علیرغم اشراف بهنظر و عقاید این گروه گرایشی به این فرقه نداشت. در چهاردهسالگی در علم بر استاد خود ابوعبدالله ناتلی پیشی گرفت ، چندانکه مشکلات منطق را بر استاد خود میگشود. در شانزدهسالگی جمعی از پزشکان فاضل زیردست او کار میکردند. ابوعلی با مداوای بیماری نوحبن منصور سامانی امیر خراسان اجازه گرفت که از کتابخانهٔ عالی امیر استفاده کند. در هجدهسالگی جامعالعلوم شد و از این پس ترقیات وی نتیجهٔ اجتهاد شخصی خود وی بود. در بیستویک سالگی نخستین اثر فلسفی وی تحت عنوان "العروضیه" به درخواست ابوالخیر عروضی نوشت. پس از درگذشت پدر ، به خدمات دیوانی روی آورد. بهزودی فکر و تدبیر او مورد قدردانی واقع شد. امیران علاوه بر نصایح پزشکی او در سیاست نیز خواستار رأی او شدند. چندین بار به وزارت رسید ، و در معرض رشک دیگران قرار گرفت. چندینبار فرار کرد و مدتی زندانی شد. ولی از زندان گریخت. چهارده سال در آرامش در دربار علاءالدوله دیلمی در اصفهان میزیست. بر اثر مسافرتها و شبزندهداریها و بیتوجهی به خود به قولنج مبتلا شد و در ضمن لشگرکشی علاءالدوله در همدان درگذشت و در همین شهر به خاک سپرده شد. در جشن یادبود هزارهٔ او بر مزارش بنائی ساختند شهرت ابنسینا چندان است که از مرزهای سرزمینهای اسلامی گذشته و به سراسر جهان رسیده است. آثار او به زبانهای مختلفی ترجمه و منتشر شدهاند.
ابنسینا ، علاوه بر پزشکی و فلسفه ، در نجوم ، فیزیک ، علوم طبیعی نیز آثاری دارد از آن جمله در اواخر عمر ، به دستور علاءالدوله آلتی شبیه ورنیهٔ کنونی برای بهدست آوردن نتایج دقیق در رصد اختراع کرد. از هوش و حافظهٔ وی سخنها گفتهاند و او را سرآمد فلاسفهٔ اسلامی دانستهاند. وی با ابوریحان بیرونی و ابوسهل مسیحی ، معاشرت و مباحثه داشت و از معاصرینش میتوان ابنخمٌار و ابوالفرج بن طیٌب را نام برد و از جمله شاگردانش ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان ، ابنزیله ، ابوعبدالله معصومی ، ابوعبید جوزجانی را با ابوسعید ابوالخیر نیز مباحثهای داشت که بسیار مشهور بود. ابنسینا در زمینهٔ ادبیات نیز کتابهائی نوشت و اشعاری نیز به وی منسوب است. از آثار او: "النجاهٔ"؛ "الاشارات و التنبیهات" ، در منطق و حکمت؛ "الشفاء" در حکمت علمی نظری؛ "دانشنامهٔ علائی" ، به فارسی؛ "اسرارالصلاهٔ"؛ "مبدأ و معاد" ، "قانون" ، در طب. این کتاب با وجود ناقص بودن ، سبب اشتهار ابنسینا در اروپا شد. "اسباب حدوثالحروف و مخارجها" ، در زبانشناسی ، "الموجزالکبیر"؛ "الموجزالصغیر" ، هر دو در منطق؛ "رساله حیبن یقظان"؛ "المدخل الیصناعهٔ الموسیقی" ، در موسیقی که از آثار فارابی کاملتر و جامعتر است؛ "مقالهٔ فیآلهٔ رصدیهٔ". در کل ۲۷۶ عنوان کتاب به او نسبت میدهند که ۱۳۱ اثر را با انتساب صحیح و مابقی را با انتساب مشکوک از او دانستهاند.
زندگی
ابن سینا بلخی یا پورسینا حسین پسر عبدالله زاده در سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف بود. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفتهاند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجةالحق شرفالملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهمترین کتابهای او عبارتاند از شفا در فلسفه و منطق و قانون در پزشکی.
«بوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است زیرا تا عهد او هیچیک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامهای از همه علوم معقول داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(اموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار گشتند تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)
بخشی از زندگینامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابو عبید جوزجانی بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود