لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
مستیای که واژه را الهی میسازد
(مقایسه عمر خیام،ابن فرید،حافظ و دو شاعر قرن 21 مکزیک)
کسی که بدون بهره از شیدایی به خود جرأت میدهد شعر بسراید و میاندیشد، با سرودن شعر به کمک قالبهای فنی میتواند شاعر باشد، بالطبع از یک شاعر واقعی فرسنگها فاصله دارد. از این رو شعر فرهیختگان همیشه در سایه آن چیز ناشناخته ای است که جنون الهی از آن برون میتراود.
این مفهوم را که یکی از پایههای فلسفه جهان بیان کرده، مهر تأییدی است بر این باور که برای ورود به عوالم شیدایی ـ به عنوان راهی برای رسیدن به الهام برای آفرینش و آزادی ـ روحی گشوده نیاز است تا بدین طریق به الهام شعری دست یافت. تصوف یا به عبارتی جریان عرفان اسلامی، فراتر از هر ایدئولوژیای، به سوی شکل اساسی از ژرفاندیشی گام بر میدارد. در اینجا شاعر تنها تلاشش به کارگیری زبان در شعر نیست. بلکه خود را نیز با آن در میآمیزد.
قریب هزار سال پیش شاعری صوفی، تصوف را فرازمینی تصویر میکند. چون هدف و نهایت آن را میتوان به عنوان یک حکمت متعالیه از حقایق برتر تعریف کرد که بیشتر با تجارب حسی قابل قیاساند تا شناختی که از ذهن حاصل میشود. در این میان پرسشی مطرح میشود: پس آنگاه خردی که با شناخت از دست میدهیم کجا قرار دارد؟
معنای غایی تصوف، قدسیت است، اما قدسیتی خلق شده و خاص. حتی برعکس مثال قدسیت malamali که عدم پذیرش را بر میانگیزد. قدسیت شاعر سبک اوست. همچون تائوئیسم و ذن. صوفی رابطهای بین کشف عرفانی و الهام شعری برقرار میکند و فضای متافیزیکی لازم را برای فهم آن پدید میآورد.
گزارهای الهی "حکمت بازگشت" را بیان میکند ”به راستی ما خدائیم و به او باز میگردیم". صوفیان به این کشش (تلاش برای غوطهور شدن در هر آنچه مطلق است) یا سیر به سوی ذات قدسی از دو مسیر زهد دست یافتهاند: ژرفاندیشی (مراقبه) و شعر (چشمان ژرفاندیش).
برای صوفی، عبادت شعر و قلب مرکز شناخت است. او در مورد حالت حیرانی، خاموشیگزینی و حیرتی که نوآموزان در پی آناند میگوید: "روحت را آرام کن و شنا بیاموز." به بیانی دیگر "ذهنت را همانگونه که روحت را رها میکنی (در الهام) رها کن و سپس از آنکه چند گامی برداشتی میتوانی حرکت ناگهانی شهود را لمس کنی، چون جسمی در آب که حرکات ناگهانی عضوهایش را رها میکند، بی آنکه به چیزی چنگ زند:
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هر که بی روزی است روزش دیر شد (مولانا)
این حالت خاص تنها در لحظه شاعرانه - شهود لحظه - جای میگیرد؛ لحظهای که با رقص (سماع) در سلک درویشان خیرو واگوس (Derriches Girivagos) جسمانیت مییابد.
استحالهی جوهری شراب به نور
پیش از آنکه جهانی، تاکستانی، خوشه و دانه انگوری باشد، روح ما مست از شراب جاودانه بود.
ابن فرید
"شاعر همانند یک روحانی مسیحی است. اما تفاوتی نیز با او دارد: برای آنکه کلمه مقدس شود و استحاله جوهری نان و شراب در جسم و خون مسیح پدید آورد، بایستی آنکس که کلمه را بر زبان میآورد روحانی باشد، یعنی کسی که پیش از این تقدیس شده، یا از سوی فردی دیگر امر به پیشکش کردن قربانی در عشای ربانی شده است. منزلت روحانی پیش از بیان کلمه وجود دارد و از این رو با به زبان رانده شدن آن از سوی او کلمه مقدس میشود، کلمات شخصی که مقدس نشده با آنکه همان کلماتاند اما استحاله جوهری پدید نمیآورد."
بیان کلمه نیز، شاعر را نیز به آنچه گفتیم بدل میکند. سپس میتوان گفت که شاعر از طریق کلمه بیان میشود و از این رو اگر کسی که شاعر نبوده این کلمات یا کلمات مشابه را به زبان میآورد او نیز شاعر خواهد شد. به بیان دیگر زبان، زبان شعر نیست. نه صرفا چون یک شاعر آن را سروده، بلکه از آنرو اینگونه است که به یک زبان شاعرانه بیان میشود. و این زبان شعر است که شاعر آن را بازآفرینی و بیان میکند. زبانی که خالق زیبایی است. در اینجا نیز یک استحاله جوهری آَشکار وجود دارد؛ آنچه زیبا نبود در قامت کلمه زیبایی مییابد. پس دور از ذهن نیست که شاعر برای بیان استحاله جوهری که کلمه پدید آورنده آن است به پس زمینه فرهنگ مسیحی دست یازد.
تفاوت برجسته دیگر بین روحانی و شاعر این است که روحانی یک بار برای همیشه تقدیس میشود. تقدیس شدن به او شخصیتی اعطا میکند و نشانی بر او میگذارد که هیچ چیز و هیچ کس قادر به زدودن آن نیست. کلام او همیشه مقدس است هر چند خود به تقدیس خویش پشت کند. شاعر هیچگاه تقدیس نمیشود و بایستی برای سرودن شعر هر بار تواناییهای خلاقانه خود را نشان دهد.
در سنت مذهبی، استحاله جوهری تکرار شرعی و عبادی شام آخر است. کافی است کشیش کلمات کلیدی را در شرایط معین برای مناسک و با هدف متبرک کردن برای آنکه تقدیس یا استحاله جوهری نان و شراب در کالبد و خون مسیح پدید آید بیان کند. آفرینش شاعرانه، بر عکس، نه یک آیین و نه زاییده آن است بلکه بیشتر مبارزهای است از راه زبان. مبارزهای تا آخرین نفس و همیشه ماندگار برای بیان آنچه غیر قابل بیان است.
نماد شراب به عنوان صنعت ادبی و به عنوان دریچهای برای ورود به عالم شعر در زبان شاعران شرقی اهمیت دارد. شاعرانی که برای تعالی روح، آن را جسمانی و نمادین استفاده میکردند. برای فهم این موضوع 3 شاعر شرقی را با دو شاعر مکزیکی مقایسه میکنم.
عمر خیام ( 1131 ـ 1048)
وی در نیشابور از سرزمین پارس به دنیا آمد. این ریاضیدان و منجم صنعت ادبی تصوف را برای آفرینش رباعیهای خود به کار گرفت. او از نماد شراب برای بیان اندیشههایش بهره میگرفت. از آن جایی که خیام را فردی حکیم بر میشمردند زندگیاش عجین با اصول محض اخلاقی بود و به شدت بر این باور بود که آرامش روحی با احترام به اصول اخلاقی به دست میآید. خیام (در شعر خود) تمامی موضوعات همچون علم و شناخت اخلاق و رفتار فردی، مذهب و الهیات، چگونگی شاد زیستن، احساس دلتنگی نسبت به گذشته، لذت از زندگی پیش از مرگ، مبدأ و مقصد را گرد هم میآورد.
تا کی عمرت به خود پرستی گذرد؟
یا در پی نیستی و هستی گذرد؟
میخور؛ که چنین عمر که مرگ از پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد.
مستی که خیام به دفعات در شعر خود به آن اشاره می کند صنعت ادبی است که هدف از آن نشان دادن حالت سرخوشی و لذتی است که وجود آن برای تحمل یکنواختی پیوسته زندگی ضروری است.
می خوردن و شاد بودن آیین من است،
فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است
گفتم به عروس دهر "کابین تو چیست؟"
گفتا : "دل خرم تو کابین من است."
رباعیات، ما را به این درک میرساند که در ذهن یک انسان درخششی که از پرتوافکنی اندیشههای اوست با آشفتگی که زاییده جنون مستی است یکجا قابل جمع نیستند.
از سوی دیگر او پند مصرانه خود برای خو گرفتن به لذتهای سالم را با الهام از یک فهم از حیات عینی بشری نشان میدهد و دل به آن نبسته که نتواند آن را توجیه کند، اما اطمینان دارد که زمان حال عظیمترین گنجینهای است که هر انسان با به دنیا آمدن از آن برخوردار میشود.
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی، خوش دارد این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه! که ماه،
بسیار بتابد و نیابد ما را.
بسیاری از پژوهشگران از اثر عمر خیام چنین استنباط میکنند که او انسانی شکاک و طنزپرداز بود که معنای زندگی را نمییافت. پروین زارازوند پژوهشگر و مترجم، از یافتههای خود به هنگام برگردان رباعیات سخن میگوید: "بدبینی که به خیام نسبت میدهند تنها حالت روحی کسانی است که در نمییابند هستی برای انسان خلق نشده است." خیام ما را به این فکر و پذیرش وا میدارد که جایی بسیار کوچک در فضا و زمان اشغال میکنیم. اما در عین حال برای ما پرده از این که خوشبختی چیست بر میدارد و راه رسیدن به آن را به ما نشان میدهد.
و حال امروز هنگامی که میاندیشیم تنها در بخشی از هستی که میتوانیم رؤیتش کنیم، در سیارهای ساکنیم که در مدار یکی از صدها میلیارد ستارههای کهکشانی قرار دارد که صدها میلیارد کهکشان نظیر آن را رصد کردهاند و این که تمدن ما میتواند به لطف کثرت جهانها، بینهایت تمدن نظیر خود داشته باشد، آنگاه دیگر بدبین نیستیم بلکه منصفیم.
ز آن کوزه می که نیست در وی ضرری
پر کن قدحی؛ بخور؛ به من ده دگری.
ز آن پیشتر، ای صنم! که در رهگذری؛
خاک من و تو کوزه کند کوزهگری.
ابن فرید (1235 ـ 1181)
او به برجستهترین شاعر عارف عرب و مشهورترین شاعر صوفی در غرب معروف است. اثر او: قصیدهای برای شراب (قصیده شراب) با ما از مستی بدون شراب سخن میگوید.
با شراب معشوقم را به یاد میآورم.
آن قدر نوشیدم تا مست شدم
آن هنگام که هنوز تاکستانی نبود.
تنها اگر شراب ننوشید مرتکب گناه میشوید. در دنیا کسی که هوشیار زندگی میکند، جای مناسبی برایش وجود ندارد. پس آگاهی کسی که مست نمیمیرد زایل میگردد. استعاره مستی از این سفر روح از پراکندگی و اندوه تا شناخت حقیقی (الهی) و از مستی فراتر از صورت گذرا سخن میگوید. مراتب و صور هر چه باشد تهی کردن قلب و بریدن از دلبستگیهای دنیا، طریق
ابن هیثم
فرمت فایل: ورد
تعداد صفحات: 1
ابن هیثم
بوعلی محمد بن حسن بن هیثم بصری،ناموَر به ابن هیثم (۴۳۰–۳۵۴) از بزرگترین ریاضیدانان، و بنا بر دائرة المعارف الاسلامیه بی گمان بهترین فیزیکدان مسلمان عرب یا ایرانی بود. او اولین دانشمند فیزیک نور در جهان است که در زمینه شناخت نور و قانونهای شکست و بازتاب آن نقش مهمی ایفا کردهاست.
ابن سینا
فرمت فایل: ورد
تعداد صفحات: 1
زندگی نامه
ابن سینا در روستای افشانه نزدیک بخارا (در ازبکستان کنونی و ایران بزرگ در قرن پنجم هجری قمری) متولد شد. زبان مادری اش فارسی بود. پدرش که از صاحب منصبان در حکومت سامانی بود وی را به مدرسه بخارا فرستاد تا در آنجا به خوبی تحصیل کند. پدر و برادر ابن سینا مجذوب تبلیغات اسماعیلیه شده بودند، اما ابن سینا از آن دو تبعیت نکرد. وی حافظه و هوشی خارقالعاده داشت. به طوری که در ۱۴ سالگی از معلمان خود پیشی گرفت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
ابن سینا و اتهام انکار معاد جسمانی؟!!
چکیده
همه مطالب مقاله حاضر با قصد بررسی صحت و یا سقم نسبت انکار معاد جسمانی به ابن سینا با استناد به اقوال وی در کتاب «شفا» و «نجات» و آثار دیگر او تدوین شده است. حاصل کلام وی در مجموعه آثارش این است که معاد در دو صورت «جسمانی» و «روحانی» قابل تصور است، که نوع جسمانی آن قابل اثبات به برهان نیست. اما نوع روحانی آن را می توان به برهان اثبات کرد. او بعد از تقسیم معاد به جسمانی و روحانی، تصدیق معاد جسمانی را به طریق شرعی و به حکم تصدیق جز نبوت بر مسلمان فرض می داند. ولی با این حال معتقد است که سعادت نفسانی را اصلاً قابلیت قیاس با سعادت بدنی نیست. بنابراین رغبت حکمای الهی به برخورداری از آن بسیار بیشتر از سعادت جسمانی است. به گونه ای که اگر حتی سعادت بدنی را به ایشان اعطا کنند، به آن التفات و توجهی نخواهند داشت. وی بعد از تأکید بر این مسأله در صدد است تا توضیح دهد که چرا با وجود کمال بیشتری که در سعادت نفسانی است، مع ذلک انسانها از آن غافلند.
بعد از ذکر علل بی توجهی انسانها به کمالات برتر، سرانجام و در بخش پایانی با استناد به قول کسانی که وی آنها را «اهل علم» می نامد، می پذیرد که بعضی از نفوس انسانی که از آنها به عنوان «بدینون» یا نفوس ساده یاد می شود، می توانند معاد جسمانی داشته باشند، اما آن جسم، از جنس اجرام سماوی خواهد بود، که به عنوان آلت نفس در خدمت ایشان قرار می گیرد.
نگارنده در سخن پایانی به فقراتی از دیدگاه شیخ اشاره کرده است که احتمال می رود به آن دلیل این بزرگوار در مظان اتهام قرار گرفته باشد و اما داوری را به خواننده واگذار نموده تا با مطالعه دقیق خود حق مطلب را به جا آورد.
واژگان کلیدی: معاد جسمانی ، معاد روحانی، نفس، سعادت، شقاوت
فصل هشتم از مقاله نهم الهیات «الشفاء» به بحث معاد اختصاص دارد. شیخ در این فصل و همچنین در آثار دیگر خود، دیدگاهش را در خصوص معاد و اقسام آن ذکر کرده است و سپس به مسأله سعادت و شقاوت و ارتباط نفوس مختلف با آن پرداخته است. از آنجا که بیان نظر شیخ در خصوص مسأله معاد جسمانی مشکلاتی را برای او فراهم نموده و او را در مظان اتهام انکار ضروری دین قرار داده، به نظر لازم می آید متعاطیان فلسفه برای پرهیز از پیش داوریهای غیر منصفانه و رعایت جانب انصاف، در جریان کل بحث وی در قسمت پایانی کتاب «الشفاء» و آثار دیگری که وی در آنها به آن موضوع پرداخته است، قرار گیرند.
نظر به اینکه اتهام و نسبت کفر در خصوص این مسأله از ناحیه شخصیت شهیر عالم اسلام، امام محمد غزالی، متوجه فیلسوف مسلمان، ابوعلی ابن سینا گشته است، اهمیت پرداختن به آن را دو چندان می نماید. زیرا نه امام محمد آن کسی است که بتوان او را نادیده گرفت و از کنار آراء و نظراتش به آسانی گذشت و نه اندیشه حکیمی همچون ابوعلی اجازه قبول چنین داوری را، به راحتی، در مورد او به ما می دهد.
امام محمد غزالی در کتاب معروف خویش، «تهافت الفلاسفه»، ص 46) که آن را به قصد رسوا ساختن اندیشه های - به زعم خویش - سخیف فلاسفه به رشته تحریر در آورده است، ضمن نسبت دادن «رؤسای ضلال» به پیشروان حکمت و فلسفه اسلامی، یعنی فارابی و ابن سینا، مدعی است که ایشان در خصوص حداقل بیست مسأله از مسائل فلسفی راه را به گمراهی رفته اند و در مورد حداقل سه مسأله از مسائل بیست گانه، سر از وادی کفر در آورده اند، که یکی از آنها نظر ایشان در مورد معاد جسمانی است.
شیخ متهم است که «برانگیختن تن ها و بازگردانیدن جانها به تن ها و وجود آتش جسمانی را انکار کرده و وجود بهشت و حور عین و دیگر چیزهایی که به مردم وعده داده اند را مثالهایی دانسته که برای فهمانیدن ثواب و عقاب روحانی که برتر از ثواب و عقاب جسمانی است، زده اند» (تهافت الفلاسفه، ص 284)
اما آیا به راستی چنین نسبتی شیخ را رواست؟ آیا شاهد مثالی در گفتار او وجود دارد که تأیید این مطلب باشد؟ صرف نظر از نسبتی که به او داده اند، قطعاً بررسی عین کلام او بهترین میزان برای داوری است و به همین دلیل نگارنده تصور می کند، نگاه اجمالی به بیان مستوفای شیخ در الهیات «الشفا» - به عنوان متن - و آثار دیگر او ضمن تصحیح پیش داوری ما، حداقل دینی است که ما به عنوان یک نوآموز فلسفه، به پیشگاه حکیمی بزرگ و فیلسوفی شهر، ادا می کنیم.
معاد از نظر شیخ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
تولد ابن سینا:
روز سوم ربیع الاول 370ه.ق( یا 360 ه.ق) مطابق با اول میزان ( مهرماه) روز جشن میوه بندان احمد که در بخارا دردربار امیر سامانی سمتی داشت جهت دیدن مادر و خواهرش ستاره به افشنه آمده بود در این سفر دوستش عبدالله که دردربار امیر سمت مافوقی احمد رانیز داشت همراهش بود. عبدالله برای مأموریتی به خرمیثن می رفت ولی به اصرار دوستش شب را در منزل آنان به سر برد.
عبدالله که قبلاً سه بار ازدواج کرده بود در حال حاضر مجرد بود و به شدت مشتاق فرزند ذکور بود. آن شب او ستاره را دید و اورا دختر شایسته ای تشخیص داد و تصمیم گرفت که وی را از خانواده اش خواستگاری کند ولی با توجه به آنچه که گفته شد بهتر دید که قبل ازخواستگاری استخاره کند. در استخاره آیه ای گشوده شد که به او نوید داشتن پسری پاکیزه را می داد: « قال: انما أنا رسول ربک لاهب لک غلاماً زکیاً» سوره مریم آیه 19
لذاعبدالله اطمینان قلبی پیدا کرد و ستاره را خواستگاری نمود و پس از عقد او را به خرمیثن محل اشتغال خود برد.
پس ازمدتی ستاره باردار شد و عبدالله به سبب ایمانی که به قرآن داشت و با یادآوری استخاره ای که کرده بود یقین داشت که دارای فرزند پسری خواهد شد. ولی در سفری که به بخارا داشت از استادش که دانشمندی با تقوا بود خواهش کرد که او نیز استخاره ای کند و در این استخاره:« ان الله لا یخفی علیه شیء فی الارض و لا فی السماء( سوره عمران آیه 5)» باز شد که استاد چنین تفسیر کرد: خداوند به تو فرزندی عطا خواهد کرد که یا یکی از مردان راه خدا خواهد شد که از عالم غیب نو رمعرفت بر قلبش خواهد تابید و به تمامی اسرار کائنات واقف خواهد شد یا دانشمدی آنچنان بزرگ که به کمک علوم بشری اسرار همه چیز راکشف خواهد کرد و به هر حال از بزرگان در جه اول عرفان یا علم خواهد شد.
عبدالله با توجه به شرایط زمان و نیز اعتقادات خود میل نداشت فرزندش عارف شود و مصمم بود که مسیر علم را برای فرزندش هموار سازد.
وقتی زمان وضع حمل ستاره فرا رسید عبدالله علیرغم وجود چندین قابله در خرمیثن به بخارا رفت و ریحانه را که زنی متقی و پاکیزه و نظیف بود و از قابله های دربار سامانی بود از بخارا به خرمیثن آورد تا به وضع حمل همسرش کمک کند زیرا ریحانه از جمله قابله هایی بود که هیچیک از مادرانی که توسط او وضع حمل شده بودند و نیز فرزندانشان دچار بیماری یا مرگ ناشی از زایمان نشده بودند در صورتی که در مورد قابله های دیگر به کرات این اتفاق روی می داد این امر در درجه اول ناشی از ایمان، تقوی و پاکی نیت او بود و نیز به دلیل پاکیزگی او بود که هرگز بدون حمام کردن و شستشوی کامل دستها اقدام به وضع حمل مادران نمی کرد. و بالاخره خداوند پسری از بطن ستاره به عبدالله عنایت فرمود که پدر نام او را حسین نهاد و این کودک کسی نبود جز آن پزشک و فیلسوف و شهره آفاق یعنی ابوعلی سینا و اینگونه بود که آن مرد بزرگ پا به هستی نهاد.
تولد ابوعلی سینا را عده ای در سال 371 ه.ق در افشنه و عده ای 363 ه.ق در خرمیثن می دانند.
تعلیم و تربیت ابن سینا
همانگونه که قبلاً گفته شد عبدالله میل داشت فرزندش در مسیر علم پیش رود لذا بطورجدی به تعلیم او همت گماشت.
از آنجا که هوش سرشار حسین از همان ماهها و سالهای اول زندگی به شکلی حیرت آور مشهود بود پدر بخوبی دریافته بود که فرزندش قادر به یادگیری علوم آن عصر در سنین پائین خواهد بود.
گفتنی است که هوش و استعداد سرشار حسین در کودکی باعث شده بود که عده ای مواردی را به او نسبت دهند که بیتشر به افسانه می ماند که در بخشهای بعدی به آنها اشاره خواهد شد.
عبدالله با توجه به این ویژگی فرزند دو مرحله آموزشی را درنظر گرفت.
مرحله اول: آموزش آن دسته از علوم که نیاز به درک و استنباط عمیق نداشته و صرفاً محفوظات و یا یادگیری هستند. و فرزند در سنین پائین قادر به فراگیری آنها خواهد بود( منقول)
مرحله دوم: آموزش آن دسته علوم که نیاز به درک و تجزیه و تحلیل عمیق داشته و باید پس از فراگیری دروس قبلی و رشد ذهنی لازم وارد این مرحله شود.(معقول)
آموزش فرزند توسط پدر:
پدر در به اجرا گذاشتن تعلیم و تربیت حسین قدم اول آموزش را به خود اختصاص داد.
زیرا عبدالله در تاریخ و ادب و نحو و قرآن شناسی مردی فاضل بود و از آنجا که این علوم از دسته اول محسوب می شدند لذا خود آموزش فرزند را در این درس به عهده گرفت.
استعداد حسین در آموزش دروس بگونه ای بود که با یک بار شنیدن بدون کم و کاست آنها را به حافظه می سپرد و در هر زمان بدون لحظه ای مکث آنها را بخاطر آورده و بیان می کرد از جمله اینکه:
در یکی از جلسات علمی که با حضور علما و فضلا درمنزل عبدالله برگزار شده بود حسین پنج ساله نیز حضور داشت. حاضرین در مجلس در مورد وقایع صدر اسلام و چنگهای پیامبر بحث و گفتگو می کردند که صحبت از جنگ احد شد و گوینده نمی دانست که