لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 38 صفحه
قسمتی از متن .doc :
قدرت و سیاست
رهبران جملگی با قدرت و سیاست سروکار دارند. قدرت، توانایی نفوذ بر دیگران و بر رویدادهاست. قدرت همانند سهامی است که هر رهبری در شرکت خود دارد، و راه نفوذ وی را بر دیگران بازمیگشاید. قدرت با اختیار تفاوت دارد، زیرا اختیار از مدیریت بالاتر واگذار میشود. از سوی دیگر، قدرت را رهبران، خودشان بر پایة شخصیتشان، کوششهایشان، و موقعیتهایی که در آنها به کار میپردازند به دست میآورند.
سیاست به شیوههایی گفته میشود که رهبران قدرت به دست میآورند و به کار میبندند. این ضرورت وجود دارد که به رهبر یاری داده شود تا «بر موقعیت مسلط شود». و رویدادها را به سوی هدفهای دلخواه هدایت کند. سیاست به زمینههایی از این دست باز میگردد: توازن قدرت، حفظ آبرو، «زد و بند»، «مرمت کردن خرابیها»، سازشهای ابتکاری، داد و ستد، و شمار گوناگونی از کوششهای دیگر. سیاست یک کوشش باستانی و دیرینة انسانی است که از آغاز تمدن وجود داشته است، از این رو چیزی نیست که یگانة سازمانهای امروزین باشد. ولی سازمانهای امروزین، زمین باروری برای پرورش و رشد سیاست است. صاحبنظران بر این گمانند که رهبران توانا و شایسته اگر از مهارتهای بنیادی سیاسی بیبهره باشند، برای دستیابی به نوک هرم سازمانهای امروزین با دشواری رودررو خواهند بود. به سخن یکی از این صاحبنظران، قدرت سیاسی « یکی از سازوکارهای اندکی است که سازمان را با موقعیت خود همراه میسازد». به سخن ساده، مهارتهای سیاسی برای رهبران ضروری است، چه برای کامیابی خودشان و چه برای هموار کردن راهی که کارکنان به کارکرد خود میپردازند.
گونههای قدرت
قدرت به راههای گوناگون پرورش مییابد. نمونههای عمدة قدرت سازمانی و سرچشمههای پدید آمدن آنها چنیناند.
قدرت شخصی: قدرت شخصی - که به نام قدرت مرجع، قدرت خردمندی، و قدرت شخصیتی نیز خوانده میشود - سرچشمهاش در هستی خود فرد است. قدرت شخصی توانایی رهبران است که پیروان خود را بر پایة نیرومندی شخصیتشان میپرورانند. این رهبران از جاذبة شخصی، اعتماد، و باور به هدفهایی که پیروان را جذب و پابرجا میدارد، بهرهمندند. مردم بدان سبب پیروی میکنند که میخواهند پیروی کنند؛ عواطف آنان به آنها میگوید که چنان کنند. رهبر نیازهای مردم را احساس میکند و وعدههای کامیابی برای رسیدن به آن نیازها را میدهد. نمونههای تاریخی این رهبران «ژاندارک» در فرانسه، «مهاتما گاندی» در هند، و «فرانکلین روزولت» در ایالات متحد آمریکا هستند.
قدرت مشروع: قدرت مشروع که به نام قدرت جایگاه و قدرت رسمی نیز خوانده میشود، سرچشمهاش پایورانی در پایگاه بالاتر است. این قدرت از فرهنگ جامعه برمیخیزد که از راه آن به روشی مشروع و قانونی از سوی پایوران بالاتر به دیگران داده میشود. این اختیار به رهبران قدرت نظارت بر منابع و پاداش و کیفر دادن به دیگران را وامیگذارد. مردم این قدرت را میپذیرند، زیرا آن را به دلخواه میپندارند و برای استقرار نظم و پیشگیری از هرج و مرج در جامعه آن را بایسته میشمارند. فشار اجتماعی از سوی همالان و دوستانی که آن را میپذیرند، و ارد میشود و توقع آن است که دیگران نیز بدان گردن نهند.
قدرت کارشناسی: قدرت کارشناسی که به نام اختیار دانش و شناخت نیز خوانده میشود، از دانشهای تخصصی سرچشمه میگیرد. این قدرت از درون دانش شخص و اطلاعات وی درباره موقعیتی پیچیده برمیخیزد. این قدرت به آموزش و پرورش، آموزش ویژه، و تجربه و آزمودگی بستگی دارد، و از اینرو گونة مهمی از قدرت در جامعةفنشناختی امروزین ماست. برای نمونه، اگر همسر شما به دلیل نوعی از حمله در اتاق معالجة فوری بیمارستان خوابیده باشد و در این هنگام پزشک و خدمتکار بیمارستان هر دو به اتاق وارد شوند احتمال آن خواهد بود که شما به پزشکی که درمان همسر شما را در پیش خواهد گرفت بیشتر توجه کنید تا به خدمتکاری که ملحفههای تازه به اتاق آورده است.
قدرت سیاسی: قدرت سیاسی از پشتیبانی گروههای مردم پدید میآید. این قدرت از توانایی یک رهبر در کار کردن با مردم و نظامهای اجتماعی برای به دست آوردن وفاداری و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
2- سیاست پایدار مواد زائد
1-2- مدیریت پایدار مواد زائد:
سابقاً کشورهای مختلف پیشرفت خودرو را در توسعه اقتصادی می دیدند. این توسعه اقتصادی با توجه به ملاحضات زیست محیطی به شدت کاهش پیدا میکند. توسعه پایدار به صورت مقابل تعریف میشود: توسعهای پایدار میباشد که تمام نیازمندی های حال را بدست آورد و طوری عمل کند تا آیندگان نیز بتوانند به راحتی به نیازهایشان دست پیدا کنند و راه را برای آیندگان هموار سازد. توسعه پایدار شامل جنبه های اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی میباشد.
در چند سال اخیر سیاست توسعه پایدار به سایر سیاستها غلبه کرده است. بخصوص که این نوع سیاست بر سیاست زیست محیطی تأثیر بسزایی دارد. قبل از معرفی توسعه پایدار مواد زائد، بر روی ابزار مدیریت تمرکز می کنیم. به هر حال، هدف سیاست مواد زائد در زمینه توسعه پایدار، مدیریت اثرات زیست محیطی میباشد. مدیریت پایدار مواد زائد میتواند به عنوان مدیریت مواد زائد که به طبیعت و یا انسان صدمه می زند مطرح گردد. پایداری مدیریت زیست محیطی همچنین نیازمند تولیدات با قابلیت بازیافت بیشتر چه از نظر مواد و چه از نظر انرژی، مصرف انرژی کمتر و پراکندگی آلودگی کمتر در هوا، آب و خاک میباشد. در مفهوم توسعه پایدار، مدیریت مواد زائد بر روی بهبود و توسعه امکانات دفع به منظور کاهش اثرات زیست محیطی نیز تمرکز دارد. در مدیریت مواد زائد، نه تنها آسیب های زیست محیطی آخرین قسمت باید در نظر گرفته شود بلکه طراحی نیز مورد توجه قرار میگیرد. بدین معنی که میتوان المانی را که در انتها ممکن است مثلاً باعث سختی بازیافت شود حذف و یا طوری طراحی آن را تغییر داد که قابلیت بازیافت بیشتری داشته باشد.
طبقه بندی مدیریت مواد زائد که میتواند پایدار باشد در عمل از سیاست مواد زائد پیروی میکند. این سیاست کلید اصلی اجرای مدیریت پایدار مواد زائد میباشد.
جلوگیری و کاهش مواد زائد در مبدا از بیشترین اهمیت برخوردار است و در ابتدا هرم قرار دارد. هر قسمتی که نتواند کاهش و یا حذف شود باید یا استفاده مجدد شود و یا به صورت بهینه بازیافت شود. از مواد باقی مانده باید انرژی گرفته شود و به همین ترتیب کلاً این طبقه بندی را می توان به صورت زیر تعریف کرد.
جلوگیری از تولید مواد زائد: این قسمت در مبدأ کاربرد دارد. یک طراحی صحیح حذف المان های مواد زائد را ساده می سازد. به علاوه، جلوگیری از تولید مواد زائد میتواند شامل مراحل تغییر جهت انطباق با تکنولوژی جدید و یا روشهای جایگزین مواد نیز باشد.
کاهش مواد زائد: بعد از جلوگیری از تولید مواد زائد، کاهش مواد زائد بیشترین اهمیت را دارد. این مرحله شامل طراحی دوباره محصولات یا تولیدات با هدف کاهش موادی که نسبت به مواد دیگر قابلیت بازیافت بیشتری دارند میباشد.
استفاده مجدد: استفاده مجدد از تولیدات در شکل اصلی خود، از مصرف اضافی منابع و تولید ضایعات جلوگیری میکند. استفاده مجدد همچنین میتواند شامل استفاده مواد در سایر زمینه ها باشد.
بازیافت: وقتیکه قادر به استفاده مجدد نباشیم. مواد باید برای استفاده دوباره در همان سیکل به عنوان مواد اولیه برای تولیدات جدید و یا تولید مواد مشابه مورد استفاده قرار گیرند. عموماً تولید محصولات جدید با استفاده از مواد بازیافت شده انرژی کمتری مصرف میکند و باعث میشود تا محیط زیست آسیب کمتری ببیند و نیز مصرف مواد اولیه کمتر گردد.
بدست آوردن انرژی: گام بعدی پس از مراحل پیشین بدست آوردن انرژی میباشد. این قسمت میتواند شامل سوزاندن مواد زائد و آزاد کردن انرژی پنهان آنها باشد. انرژی گرمایی میتواند در سایر مصارف مفید از جمله تولید الکتریسیته استفاده گردد.
دفع: وقتیکه هیچ راه حلی برای استفاده باقی نماند و هیچ کدام از مراحل بالا جوابگو نبودند، آخرین چاره دفع مواد میباشد که البته باید روش دفع این مواد کاملاً صحیح باشد و قبل از دفع تصفیه گردند تا برای محیط زیست خطرناک نباشند.
هدف نهایی مدیریت پایدار مواد زائد، به حداقل رساندن آثار منفی ناشی از مواد زائد بر روی محیط زیست و سلامتی بشر بوسیله بکارگیری همه روشهای مدیریتی مواد زائد و تکنولوژیها، بخصوص آن دسته تکنولوژیها که هدف آنها کاهش، استفاده مجدد و بازیافت و بدست آوردن انرژی و در مرحله آخر دفن در زمین میباشد. به هر حال واضح است که تکنولوژی نمی تواند به تنهایی اثرات مواد زائد را در جهت رسیدن به هدف مدیریت پایدار مواد زائد حل کند. فاکتورهای زیاد دیگری بر روی مدیریت پایدار مواد زائد تأثیر می گذارند که یکی از مهمترین آنان مشارکت عمومی میباشد. اینکه چطور عموم را به مشارکت در مدیریت پایدار مواد زائد تشویق تحریک کنیم یکی از بخش های طراحی سیاست مواد زائد میباشد.
2-2- ابزارهای سیاست مواد زائد پایدار:
ابزارهای سیاست برای دستیابی به اهداف سیاست ما را کمک میکنند. برای دولت مهم میباشد که روشی برای انتخاب ابزار صحیح داشته باشد. از آنجائیکه انتخاب درست ابزار سیاست ما را در موفقیت سیاست یاری میکند. در نتیجه انتخاب آن نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. رنج گسترده ای از ابزارهای سیاست در زمینه محیط زیست مورد استفاده قرار میگیرد. مطالعه بر روی ابزارهای موجود و پتانسیل تاثیرشان اطلاعات باارزشی را جهت انتخاب ابزار سیاست برای داشتن سیاست پایدار مواد زائد فراهم می سازد. یک دسته بندی کلاسیک بر روی این ابزار آنها را به سه قسمت اجباری، اقتصادی، و آموزشی تقسیم میکند. استفاده از این ابزار میتواند اجباری و یا اختیاری باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 59 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سیاست در اسلام
اهمیت اسلام سیاسى پس از انقلاب بزرگ اسلامى ایران بیش تر نمایان شد و این در حالى بودکه جهان اسلام, ایدئولوژى هاى معاصر هم چون ملى گرایى, لیبرالیسم غرب و سوسیالیسم نظامى و یا مارکسیسم سنتى را تجربه کرده بود اما این بار انقلاب اسلامى ایران((اسلام انقلابى)) را عرضه کرد, یعنى چیزى که مسلمانان را توان مى داد تا در پرتو آن,آزادى خویش را به دست آورند و در مقابل استعمار, صهیونیسم, سرمایه دارى و نژاد پرستى ایستادگى کنند. رهبرى امام خمینى عنصرى ارزشمند در موفقیت انقلاب اسلامى ایران بود, چرا که امام اراده اى آهنین داشت و عجز و سازش را نمى شناخت, موضع وى قاطع بود وسازش و یا ره حل میانه را نمى پذیرفت. ایشان از همان آغاز صاحب اندیشه بود و در سیاست ـ که دانش فقه است ـ و نیز اصول سیاست ـ که آن هم در میران کهن ما علم اصول فقه است ـ تالیفاتى داشت و این دانش(اصول فقه) بر تدریس ایشان در حوزه علمیه قم و نیز بر تالیفات وى ـ که بیش تر خطى است و هنوز منتشر نشده است ـ به صور عنصرى غالب در آمده بود. با این که استاد فلسفه و کلام بود ولى هیچ گاه تفکر نظرى از کلام و فلسفه یا گرایش هاى صوفیانه بر اندیشه وى چیرگى نیافت. امام مرد عمل بود تا یک نظریه پرداز صرف, وى فقیهى مبارز بود و از اوضاع جارى مسلمانان کاملا آگاهى داشت. شیوه انقلابى امام هم چون شیوه ابو الاعلى مودودى و شهید سید قطب یک شیوه کاملا بنیادى و انقلابى است. وى اعتقاد داشت اوضاع جوامع اسلامى فقط در صورتى تغییر مى یابد که نظام هاى کنونى حاکم بر دولت هاى اسلامى تغییر یابند,و سلطه سیاسى حاکم بر آن ها متحول گردد, و ما دیدیم که این امر با سقوط شاه در ایران تحقق یافت.امام در زمان شاه ادامه هر حکومت هر چند بر پایه قانون اساسى یا مجلس و یا حکومت ملى در سایه سلطه را نپذیرفت. این درست همان شیوه اى است که سید جمال الدین اسد آبادى معتقد بود طبق آن مى باید, نظام هاى پادشاهان و سلاطین در جهان اسلام دگرگون شود و دست عاملان استعمار و چپاولگران ثروت هاى مردم قطع گردد. امام خمینى (ره) هم کتاب خود را با این آیه انتشار دادند که: ((ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله,1 پادشاهان چون به قریه اى درآیند تباهش مى کنند و عزیزانش را ذلیل مى سازند.)) فقیه کسى است که در مقابل زمامدار ستمگر مى ایستد, و در برابر سلطه و سرکشى ایستادگى مى کند و در بیدارى مردم مى کوشد و نیز انقلاب را رهبرى مى نماید, پس نهایتا علماء دژ مردم و خود ,وارثان پیامبرانند و بزرگ ترین گواه نزد خداوند نیز سخن حقى است که در مقابل حاکى ستمگر گفته شود و این فقها هستند که با ولایتى که دارند, قیام مى کنند و بعد از تحمل زندان و شکنجه تا مرز شهادت پیش مى روند تاخداى خود را ملاقات مى کنند. آنان هم چون علماى دربارى در پى جاه و مقام نیستند و دل به دنیا نمى بندند. کتاب حکومت اسلامى یا ((ولایت فقیه))امام نیز در چهار چوب همین میراث سیاسى اسلامى معاصر قرار دارد. این کتاب,سرلوحه جنبش اسلامى در ایران قرار گرفت و حاوى سلسله درس هاى فقهى است که مرجع بزرگ شیعه حضرت امام خمینى آن را براى طلاب حوزه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 25
زن و سیاست در قرآن
چکیده:
نوشتار حاضر از ضرورت زندگى اجتماعى و طرح مساله ساماندهى و سازماندهى مناسب، که وجود نهادهاى اجتماعى و سیاسى را مىطلبد، آغاز مىگردد و پس از آن به تعریف تحلیلى سیاست پرداخته، به نوعى چشم انداز سیاست دینى نزدیک مىشود . سپس نقش زنان و مردان را در هرم سه وجهى قدرت سیاسى مورد بحث قرار داده، آنگاه به دیدگاههاى مختلف تاریخى، علمى و فرهنگى در مورد زنان و روبرداشتى سیاسى از آن و به حقوق زنان از دیدگاه اسلام و قرآن مىپردازد . پس از آن خود را به آیات مربوط به زنان، در ارتباط با فعالیتسیاسى نزدیک کرده، بعد از تفاسیر و نظریات، مساله راس هرم قدرت و قاعده آن را در آیات باز شناخته و شواهدى تاریخى را ارائه مىکند; همچون اشاره قرآن به داستان ملکه سبا، بیعت زنان با پیامبر و هجرت و جهاد زنان . در پایان پس از بررسى نهایى نتیجهگیرى را به بخش نخستبحث کشانده و تردید خود را در مورد ابهام تاریخى - فرهنگى مربوط به زنان، تصریح مىکند .
کلیدواژهها:
قرآن، سیاست، زن، حقوق زنان
نوع انسان را که اشرف موجودات عالم استبه معنویت دیگر انواع و معاونت نوع خود حاجت است; هم در بقاى شخص و هم در بقاى نوع . . . و چون وجود نوع، بى معاونت صورت نمىبندد و معاونتبى اجتماع محال است، پس
نوع انسان بالطبع محتاج بود به اجتماع . (1)
زندگى، پویش هماره در فرآیند تاثیرگذارى و تاثیرپذیرى بر جهان پیرامون، و عمل مدام بر آنها و در یک عبارت حساسیتبه رویدادهاى دنیاى پیرامونى، چه خاص و چه عام، مىباشد . این امر در جهان حیوانى تحت تاثیر "پیش ساختگى" است و برنامهریزى کنونى کمتر در آن مداخله دارد و در دنیاى انسانى، نسبتبه دنیاى حیوانى، برنامهریزى از پیش تعیین شده، محدودتر یا جزیىتر است . اجتماعى بودن انسان علاوه بر اینکه اساس زیستى دارد، نیازى آگاهانه است . حقیقت این است که آدمى براى رفع نیازهاى خود - حتى نیازهاى جسمى - نیازمند نوعى برنامهریزى است . گرچه قصد آن نداریم که به کوچکترین واحد اجتماعى یعنى خانواده از دیدگاه جامعهشناسى بپردازیم، ولى تاملى کوتاه در آن نمایانگر نیاز به برنامهریزى و کوشش سازمان یافته براى بقا، تحول و امنیتخانواده است . انسان براى رفع نیازهاى خود، ایجاد امنیت و مقابله با پرخاشگرى طبیعت غیرحیوانى و حیوانى، و پرخاشگرى انسانى، نیازمند ابزارهایى است . اگرچه این ابزارها توانست انسانهاى اولیه را از برخى پرخاشگریها در حد بسیار محدود، محافظت نماید، اما ناکارامدى آن و نیاز به پناه جستن در یک شرایط خاص، اجتماع انسانى را بوجود آورده است .
اسپریگنز (1370) معتقد است که هیچ یک از نیازهاى انسانى، به صرف آرزو برآورده نمىشوند . بشر در بهشت عدن زندگى نمىکند که طبیعت تمام خواستههایش را برآورده کند [ بلکه حتى با پرخاشگرى همیشگى او نیز روبروست] ; بقا و پیشرفتبشر به کار و کوشش او بستگى دارد [ . این است ] که انسانها باید به یارى مغزها و دستهاى خویش نهادهایى بنا کنند که در رفع نیازهاى متعدد فیزیولوژیک و روانشناختى، به آنها یارى رسانند . (2)
بنابراین نهادهاى اجتماعى و نظام اجتماعى بوجود آمد; نهادهایى که در واقع، بنیان یک "جامعه سیاسى" را رقم زدهاند . یک جامعه سیاسى چارچوبى استبراى روابط نظام یافته که در آن افراد با هم روزگار مىگذارنند و خواستهها و نیازهاى اجتماعىشان را برآورده مىکنند . بطور خلاصه جامعه سیاسى یک تکاپوى انسانى پرمعناست و تنها یک رویداد نیست . جامعه سیاسى مخلوق تعمدى بشر است که به منظور به انجام رساندن اهداف مهم و عملى، تشکیل شده، و اداره مىشود . (3)
بشر براى سامان دادن به زندگى به نهادهاى پیچیده سیاسى نیاز دارد . در واقع در یک نظام اجتماعى از افراد محافظت و امنیت آنها تامین مىشود و فرد ثمره تلاش خود را بدست مىآورد .
از طرفى وجود نهادهاى اقتصادى، آموزشى و . . . نیز در جامعهها ضرورت یافته است . تشکیل و تنظیم چنین نهادهایى از وظایف سیاسى است .
با تکیه بر گستره عمومى سخنانى که ذکر شد، درمىیابیم که حیوانات نیز نیازمند نوعى سیاست هستند; گرچه این امر از پیش تعیین شده باشد . هرچه از سطح زندگى سادهتر به زندگى پیچیدهتر در حیوانات متکاملتر قدم مىگذاریم، به نوعى زندگى سیاسى، یا نیمه سیاسى نزدیک مىشویم .
سیاستبخش مهمى از زندگى انسان را تشکیل مىدهد . و از طرفى آدمى، نه به شکل از پیش تعیین شده، که بر اساس آگاهى، با محیط خود رابطه برقرار ساخته است و این امر مىرساند که تا چه حد نیاز به ساختارهاى عمدى در نظام اجتماعى انسان ملحوظ است . این ساختار معلول اندیشه و ضرورت زندگى اجتماعى است .
سیاست چیست؟
در واژهشناسى، سیاست، معناى حکمراندن بر رعیت و اداره کشور، حکومت و ریاست کردن، داورى، جزاء و تنبیه، صیانتحدود و ملک، اداره امور داخلى و خارجى کشور است . (4)
اما براى شناخت دقیقتر سیاستبجاستبه علمى که بررسى سیاست موضوع آنست، رجوع نماییم . بخش عمده مطالعه علم سیاست مساله قدرت و نفوذ است . دوورژه (1358) نیز در مورد جامعهشناسى سیاسى معتقد است که از میان دو مفهوم دولت و قدرت، مفهوم دوم از اولى مشهورتر و اجرایىتر است . (5) گرچه نمىتوان گفت که سیاست تنها در مبارزه براى کسب قدرت خلاصه مىشود و به نوعى تصمیمگیرى سیاسى در اجتماع نیز باز مىگردد .
عدهاى معتقدند که محور بررسى علم سیاست، دولتیا حکومت و یا ترکیبى از این دو است . اما امروزه این تعریف را سنتى مىدانند . به عنوان نمونه هارولد لاسول (6) در عین تاکید بر پویایى سیاست، معتقد است که قدرت، مفهوم اساسى سیاست است . بهنظر عالم (1373)، سیاست، رهبرى صلحآمیز یا غیر صلحآمیز روابط میان افراد، گروهها و احزاب (نیروهاى اجتماعى) و کارهاى حکومتى در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولتبا دولتهاى دیگر در عرصه جهانى است .
بطور کلى سیاستبه هر نوعتدبیر، فعالیت، تعمق، تفکر و اقدام فردى و جمعى در جهت کسب قدرت، و به عهده گرفتن اداره امور کشور به نحوى که جامعه و افراد آن در مسیر تحقق آمال و خواستههاى خویش قرار گیرند، اطلاق مىشود . این تعریف، عناصر متعددى را مشخص مىسازد:
1- تلاش، تعمق وتعقل در سیاست:
بیانگر یک نوع فعال بودن همراه با اندیشه و دور نگرى است . اما آیا براستى همیشه سیاست چنین ویژگیهایى دارد؟ یعنى یا باید بپذیریم که هیچ سیاستى که با تدبیر، تعمق و تفکر همراه نباشد وجود ندارد یا اینکه اگر باشد نمىتوان نام سیاستبر آن نهاد; پس این بعد تعریف تا حدى مىباید با دقت و تردید نگریسته شود .
2- لزوم اجتماع:
زیرا بدون اجتماع، فعالیتسیاسى بى معناست و سیاست نیازمند قلمرو است .
3- در جهت احراز حاکمیت:
فعالیتسیاسى در جهتبدست گرفتن حاکمیت و قدرت اداره امور کشور مىباشد .
به عبارت دیگر سیاست توام با راهیابى به زمامدارى است . هیچ جامعهاى بدون قدرت برتر قابلیت عنوان کشور را ندارد; بنابراین هر تدبیر و اندیشهاى و عملى سیاسى نیست، مگر وقتى که در جهت دستیابى به قدرت برتر باشد . تعلیم و تعلم بدون هدف دستیابى به قدرت، فعالیتى صرفا آموزشى است; اما همین فعالیت آموزشى اگر با قصد دستیابى به قدرت و مشارکت در حاکمیت انجام بگیرد فعالیتسیاسى است; بنابراین در مشخصات سیاست انگیزه دستیابى به قدرت نهفته است . بهعقیده مورگانتا انگیزه داشتن براى قدرت در سه جهت و عنوان یا در سه نمونه و الگو خلاصه مىشود:
الف) حفظ قدرت
ب) افزایش قدرت
ج) نمایش قدرت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
دین و سیاست
کتاب: مبانى اندیشه سیاسى در اسلام، صفحه 55
نویسنده: عباسعلى عمید زنجانى
دین را مىتوان به مجموعه به هم پیوستهاى از باورها و اندیشههاى برگرفته از وحى الهى در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ تعریف کرد که هدف آن، هدایت انسان به سوى روش بهتر زیستن و کاملتر شدن است.
این تعریف منطبق با تفسیرى است که در برخى از روایات و کتابهاى کلامى در مورد ایمان آمده است: (اعتقاد بالجنان عمل بالارکان و اقرار باللسان) که تعاریف جامعه شناسانه از دین که برخى جامعه شناسان ارائه دادهاند نیز مىتواند در راستاى این تعریف جامع باشد .
جامعه شناسانى چون: نیل اسملسر و فلورانس کلاکون و فرد استرادیت بک دین را از مقوله جهت گیرى ارزشى دانستهاند و آن را عبارت از اصول پیچیده و در عین حال کاملا منظم و مرتب شدهاى شمردهاند که به جریان سیال اعمال و اندیشههاى انسانى در ارتباط با حل مسائل مشترک انسانى، نظم و جهت مىدهد. با این توضیح که جهت گیرى ارزشى در دین به صورت چارچوبهاى مافوق طبیعى و مقدس ترسیم مىشود و در اندیشههایى چون اومانیزم به شکلى فاقد قداست ارائه مىگردد.
دو فصل عمده دین؛ یعنى عقاید و جهانبینى، مقررات و احکام و اخلاق و سیر تکامل انسان است.
قرآن بصراحت، شریعت را جزء جدا نشدنى دین در همه آیینهاى آسمانى مىشمارد (4) و اعتقاد مجرد را در صورتى که همراه با عمل به احکام و مقررات وحى نباشد ـ هر چند که درست باشد ـ دیندارى تلقى نمىکند. (5) شاخص همیشگى و ماهوى دین، اندیشهاى نظام یافته در زمینه جهان بینى و شریعت است و هدف غایى آن چیزى جز رشد و تعالى انسان در زندگى این دنیا و فرجام آن نیست.
بى شک، بخشى از انسان، زندگى جمعى اوست و بخشى از جامعه نیز سیاست و حکومت است. دین با چنین تعریف و شاخص و هدفى چگونه مىتواند از این بخش مهم از زندگى انسان غافل باشد و مدعى هدایت وى به سرنوشتى بهتر در دنیا و آخرت باشد؟ همه کسانى که به نحوى به تعریف دین پرداختهاند، به این حقیقت اذعان نمودهاند که هدف دین، سامان بخشیدن به زندگى انسان است.
ب ـ تعریف سیاست
گرچه ارائه تعریفى جامع و مانع از سیاست ـ همچون همزادش دین دشوار و در حقیقت سهل و ممتنع است، اما همان گونه که در جاى دیگر از این نوشتار آوردهایم، سیاست به معنى مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومى در جهت مصلحت جمعى و انتخاب روشهاى بهتر در اداره شئون کشور، یا علم اداره یک جامعه متشکل، و یا هنر مشیت امور مردم در رابطه با دولت، همواره در ارتباط با بخشى از زندگى انسان مطرح است و چون به عمل انسان مربوط مىشود، ناگزیر با دین که متکفل بیان شیوههاى زیستن است، تماس پیدا مىکند؛ و از این رو یا در تضاد با آن و یا هم سوى آن عمل مىکند. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل مىکند.
اکنون با توجه به مفهوم دین و سیاست، بخوبى مىتوان دریافت که قضیه منطقى «دین از سیاست جدا نیست» از مصادیق روشن قاعده منطقى و فلسفى «قضایا قیاساتها معها» مىباشد. (6)
ج ـ ماهیت رابطه دین و سیاست در اسلام
صرف نظر از تلازم مفهومى دو مقوله دین و سیاست، اصولا توجه به سه بخش اصولى تعالى اسلام : ایدئولوژى، شریعت و اخلاق، خود مبین این رابطه عمیق، اصولى و جدایى ناپذیر میان آن دو است و با توجه به محتوا و مسائل ماهوى دین و سیاست، جایى براى تردید باقى نمىماند که در اسلام رابطه دین و سیاست یک رابطه منطقى و ماهوى است و این دو، لازم و ملزوم یکدیگرند و جدایى ناپذیر، و به عبارت دیگر این رابطه به عنوان یک اصل و یک مبناى کلى و زیربنایى در تفکر اسلامى غیر قابل انکار مىباشد.
صورت مسئله و ماهیت این رابطه منطقى را مىتوان به صورتها و شیوههاى مختلف طرح کرد :
.1 در عرصه سیاست و قلمرو دین مشترکاتى وجود دارد که این دو را در هدف و یک سلسله مسائل مهم زندگى اجتماعى، به هم مربوط مىسازد. ولى در عین حال، هرکدام از آن دو، ممیزات و ویژگیهاى اختصاصى خود را دارند و به همین دلیل در شرایط خاص ناگزیر از یکدیگر جدا مىشوند . مثلا در شرایط فساد دولت و اقتدار سیاسى حاکم که راه هر نوع اصلاح و دگرگونى بسته مىشود، دین راه انزوا پیش مىگیرد و پیروانش را به کنارهگیرى از ورطه سیاست فرا مىخواند، چنانکه سیاست و سیاستمداران نیز در شرایط استبداد دینى و فساد اقتدار دینداران، ممکن است که دین را از صحنه خارج کنند، گرچه خود دیندار هم باشند.
به همین دلیل جمعى در بررسى اندیشههاى سیاسى اسلام، رابطه دین و سیاست را در حد همان مرز مشترک دو مقوله پذیرا هستند و التزام به این رابطه را به صورت مشروط مىپذیرند و جدایى نسبى را اجتناب ناپذیر مىدانند.
به نظر مىرسد که این گونه برداشت از ارتباط دین و سیاست، از آنجا ناشى مىشود که اینان دین و سیاست را به مفهوم عینى آن دو لحاظ کردهاند، که در این صورت مىتوان فرض کرد که یکى از آن دو یا هردو از مسیر و هدف خود، خارج و دچار تباهى شود. در حالى که پیش فرض آن است که در صورت مسئله، دین و سیاست به مفهوم درست آن دو تفسیر شود که در این صورت فرض جدایى، امکان پذیر نخواهد بود.