لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
فهرست
عنوان صفحه
زندگی باخ 1
سوییت باروک 16
آثار باخ برای لوت 20
پرلود 21
ساراباند 24
منابع 33
یوهان سباستیان باخ
نخستین سالها(1695-1708)
سباستیان ، هنگام مرگ نابهنگام والدینش، ده سال بیشتر نداشت. برادرش یوهان یاکوب سه سال از او بزرگتر بود. قراربود، خواهر بزرگتر با « یوهان آندره آس ویگاند » از شهر ارفورت ازدواج کند و خواهر کوچکتر را نزد خود برد . در فوریه ی سال 1695 سباستیان و یاکوب نزد برادر بزرگتر، یوهان کریستوف، که در « اوردروف» بود، رفتند و در آنجا ساکن شدند.
سباستیان در سال اول مدرسه ی ابتدائی، 96 ساعت، در دومین سال 59 ساعت، و در سومین سال 103 ساعت غیبت داشت. این نشانی بود از ناتوانی جسمانی یا علاقه ی مادر به در خانه نگهداشتن این کوچکترین فرزند. در سال چهارم (1699) سباستیان به فراگرفتن لاتین، تاریخ، جغرافی، یونانی و انشاء پرداخت و چهار الی پنج ساعت در هفته نیز با یک معلم آواز، موسیقی کار می کرد. وقایع نگاری « نکرولوگ» نشان می دهد که از آنجا که سباستیان صاحب صدائی سوپرانو و بی اندازه دلنشین بود در کلیسا و گروه مدرسه آواز می خواند و نخستین درس های نواختن کلاویه را از برادر بزرگترش می گرفت.
پشتکار و نبوغ او تا آن درجه بود که بر اساس روایت وقایع نگار، در مدت شش ماه شبانه توانست تمام نوشته های برادرش برای کلاویه را در پرتو نور ماه در کتابخانه نسخه برداری کند. این عادت او در تمامی زندگی با او بود و گرچه همین بود که به نابودی قدرت بینایی اش ختم شد ولی نشانه یی بود از کوشش پیوسته او برای فراگرفتن .
از سوی دیگر این نشان گویای اطمینان خاطری بود که با تکیه بر آن، سباستیان از «گئورگ بوم» که یکی از بهترین نوازندگان آلمان بود و در کلیسای « یوهانیس » در همسایگی آنها بسر می برد برای فراگیری یاری گرفت. زیر نفوذ و با راهنمائیهای بوم بود که یوهان سباستیان باخ پیاده مسافت 30 مایل را تا هامبورگ طی کرد تا به استاد او « یوهان آدام راینکن» که در کلیسای « کاتارینن» ارگ می نواخت بپیوندد. پس از چند سفر به هامبورگ و بازگشت و بار دیگر بخاطر تحسینی که بوم از هنر فرانسوی می کرد، نیز بخاطر عطش بسیارش برای فراگیری بیشتر، یوهان سباستیان به سوی دوک نشین « سل » که دسته س ارکستری مرکب از نوازندگان فرانسوی داشت و از موسیقی فرانسوی حمایت می کرد، کشیده شد. در آنجا با هنر « کوپرن » آشنا شد و در زمینه ی موسیقی ، در « کوتن » سرچشمه های الهام بسیار یافت.
در لونه بورگ بود که ساخته های نخستین باخ روی کاغذ آمد. این ساخته ها شامل پرلودهای مختلف مذهبی بود. پرلودهائی که از خدا و مسیح سخن می گفتند . هفده واریاسیون دیگر به این دوران تجربی آهنگساز بزرگ تعلق دارد. در این آثار نشانی از ناتوانی آهنگساز در دسترسی به ارگ مشهود است. اما در همین قطعات می توان آشنائی او را با ساخت او را با ساخت و کاربرد سازهای شاسی دار به روشنی دید.
در هشتم آوریل سال 1703، سباستیان به عنوان نوازنده ی ویولن به دسته ی موسیقی خصوصی « دوک یوهان ارنست » در وایمار، پیوست. اما پس از مدتی کوتاه به دعوت کلیسای « یونیفاسیوس » در آرنشتات به آنجا رفت تا یک ارگ قدیمی را از نزدیک بیازماید. یک ماه بعد، رسماً به عنوان نوازنده ی ارگ به کار مشغول شد. در همین جا بود که سباستیان توانست ثمره آموزش های نخستین و دوران شاگردی خود را، با ساختن اولین آواز مذهبی برای مراسم روز عید پاک ( سال 1704) به قضاوت بگذارد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
زندگی نامه شهید حسین خرازی
نگاهی کوتاه
روز جمعه ماه محرم سال 1336 در یکی از محلههای مستضعف نشین اصفهان به نام «کوی کلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسهای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر میگفت.
حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظهای از آموزش مسایل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب اسلامی و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد. در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام گشت. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظهای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریتهای محوله او را راهی گنبد نمود.
با شروع جنگ تحمیلی به تقاضای خودش راهی خطه جنوب شد و در اولین خط دفاعی مقابل عراقیها در منطقه دارخوین مدت نه ماه، با تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی بسیار کم استقامت کرد و دلاورانی قدرتمند تربیت نمود. در سال 1360 پس از آزادسازی بستان تیپ امام حسین (ع) را رسمیت داد که بعدها با درخشش او و نیروهایش در رشادتها و جانفشانیها، به لشگر امام حسین (ع) ارتقا یافت. حسین شخصاً به شناسایی میرفت و تدبیر فرماندهیاش مبنی بر اصل غافلگیری و محاصره بود حتی در عملیات والفجر 3 و 4 خود او شب تا صبح عملیات در خاکریزش شرکت داشت و در تمامی عملیاتها پیشقدم بود. حسین قرآن را با صدای بسیار خوب تلاوت میکرد و با مفاهیم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کمنظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و در آموزش نظامی و تربیت نیروهای کارآمد اهتمام میورزید. حساسیت فوقالعاده و دقت زیادی در مصرف بیتالمال و اجرای دستورات الهی داشت.
از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصی کاملش هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال 1365) در سایر موارد هر سال یکبار به مرخصی میآمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران باوفایش در گلستان شهدا به خلوت مینشست و در اسرع وقت به جبهه باز میگشت. در طول مدت حضورش در جبهه 30 ترکش میهمان پیکر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما او با آنکه یک دست نداشت برای تامین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مینمود. در عملیات کربلای 5 زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این امر گردید و انفجار خمپارهای این سردار بزرگ را در روز جمعه 8/12/1365 به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان یاران بسیجیاش میهمان خاک شد.
سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول 6 سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است و او که هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیک گفته بود اکنون به زیارت مولایش امام حسین (ع) نایل آمده است و او که در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب میتاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود رااکنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبکبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای که در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای ازتاریخ این ملت است. ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میکند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه میکنند و جان بر سر این کار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 6 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارک را مشاهده میکنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...سید علی خامنهای10/12/1365
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
زندگی و شعر اوحدی مراغه ای
قسمت پایانی
ترجیعات اوحدی
انسان موقعی که به مطالعه غزلیات اوحدی مراغه ای می پردازد، علاوه بر این که مفاهیم تازه، معانی عمیق، استعارات شیوا، تشبیهات کم نظیر و محتوای گسترده اشعار او رو به رو می شود، جنبه های دیگری از شعرش نیز به همان نسبت توجه و تحسین خواننده را به خود جلب می کند که عبارت اند از: حلاوت گفتار و موزونی کلام که از کاربرد عوامل صوری از قبیل قافیه های میانی، وزنهای دوری، مکثهای موسیقیایی بین پاره ها و مصراعها، ذو قافیتینها و ردیفها نشأت می گیرد. اوحدی از به کار گیری التزامهای واژگانی چشمگیر، واج آراییهای فریبا، وزنها و حرکات نغز و جذبه های نواختی چارخانه ها یا چارپاره های مختوم به قافیه های میانی، همراه با اوزان دوری، گویی فرصت ناخودآگاه را برای خواننده ابیات خویش فراهم آورده تا مصراعهای هر بیت را یکی یکی و با تأنی و دقت زیر لب زمزمه کند و پاره های هر مصراع را با اوزان آهنگیشان ترانه وار بخواند، و ارکان هر پاره را با نواخت دلنشین در مذاق روح و جسم خود لمس کند، و با تأمل و مکثهای مکرر هم مفاهیم نغز و هم صورت آهنگین شعر را به آرامی احساس و ادراک کند و با آمیزش این احساس و ادراک تا حداکثر ممکن تحت تأثیر صورت و محتوا یا موسیقی و معنای شعر قرار بگیرد. در این جا نمونه هایی از ابیات برگرفته از غزلیات اوحدی را تجربه می کنیم:
شـیـوه شـوخـان شـنـگ، عــربـده رنــگ رنــگ
غــمـزه چشـمان تنـگ، جمله تقاضـای اوست
***
تا کی در آب و گل شوی، وقت است اگر مقبل شوی
تا چون تو یکتا دل شوی، من اوحدی نامت کنم
***
عـهـد مـن از یـاد مـهـل، تـا نـشـوم خـوار و خـجـل
نـامـه فـرسـتـادم و دل، بـنـگـر و در حـال بـیـا
***
بـگـردان بـاده ای سـاقـی، چـو انـدر خـیـل عـشـاقـی
به من ده شربت باقی، که بـیـمـار خـرابـاتـم[i]
سخن شناسان در این مسئله اتفاق نظر دارند که «قصاید اوحدی همگی در وعظ و تحقیق و ذکر حقایق اخلاقی، عرفانی است و ترجیعاتش که در مرتبه ای بلند از فصاحت و حسن تأثیر کلام و گرمی و گیرندگی است در عین اشتمال بر معانی غنایی و عشقی حاوی نکات عرفانی بسیار است.»[ii]
برخی از شاعران دیگر بعد از اوحدی، از اشعار او الهام گرفته اند و کسان زیادی از جمله دولتشاه سمرقندی، امین احمد رازی در تذکره هفت اقلیم[iii]، ادوارد براون در کتاب تاریخ ادبی ایران[iv] در این زمینه متفق القولند. در اینجا یکی از برجسته ترین آنها می توان به ترجیع بند معروف هاتف اصفهانی اشاره کرد که مستقیماً از دو ترجیع بند و یک قصیده بلند عرفانی الهام گرفته است.
پیشینه سرودن شعر در قالب ترجیع بند به عصر غزنویان می رسد و نخستین شاعری که این قالب تازه را در شعر فارسی ابداع کرد. فرخی سیستانی قصیده سرای بزرگ ایران و ملک الشعرای دربار سلطان محمود غزنوی است. پس از او مسعود سعد سلمان، اوحدی، سعدی و سرانجام هاتف و دیگران از این قالب شعری استفاده کردند اما اگر ترجیعات امثال فرخی سیستانی و مسعود سعد سلمان در مدح و ستایش امیران و وزیران بوده است، ترجیعات اوحدی به ذکر معانی بلند عرفانی و شیوه سالکان در طرز سلوک و کسب معرفت و نیل به حقیقت اختصاص یافته است.
هر چند تجلی افکار اوحدی در ترجیع بند معروف هاتف کاملاً آشکار است اما این نفوذ اوحدی از جهات مختلف قابل ذکر است. «نخستین ترجیع بند اوحدی در بحر سریع مطوی مقطوع مشتمل بر یک صد بیت و در نه بند است با تعداد ابیات یکسان در هر بند، همراه با نظم و قاعده خاص... دومین ترجیع بند نیز با همان نظم و قاعده خاص، مشتمل بر دویست و ده بیت در بیست و یک بند با ابیات مساوی در بحر خفیف مسدس مخبون مقصور است.»[v]
قصیده بلند اوحدی نیز که شامل یکصد و شصت و چهار بیت است در همین وزن سروده شده، وزنی که مورد توجه هاتف قرار گرفته و ترجیع بند خود را در این وزن سروده است.
ترجیع بندهای اوحدی تعالیم صوفیانه ای بر پایه نظریه های عارفان بزرگ است و وجود معانی و الفاظ مشترک زیاد در سخنان اوحدی و هاتف دال بر این امر است که هاتف سروده های اوحدی را پیش روی خود داشته است، مخصوصاً ترجیع بند مشهور هاتف با یک قصیده بلند اوحدی در صورت و ساخت، لفظ و معنی همسانی های بسیار دارد. همچنین با یکی از دو ترجیع بند اوحدی، هم وزن و در برخی بندها، هم قافیه است.
اوحدی در آغاز ترجیع بند خود، از پرده نشین بودن یاری سخن می گوید که هیچ کس اجازه ورود به ساحت او ندارد «پرده» که از اصطلاحات محوری کلام شاعر است، در معانی مختلف و بدون استثنا در همه بند اول ذکر می شود. در همین چند بیت آغاز ترجیع بند است که با «براعت استهلال» و رمزگونه شالوده فکر اوحدی نمایان می شود و ذهن شاعر متوجه این معنی می گردد که:
در پس این پرده شماره یکی است گر چه شد از پرده برون بی شمار
در پـس آن پـرده چـو ره یـافـتـم پـرده بـرانـداخـتــم از روی کـار
اوحـدی ایـن راه چو بی پرده دید بـا زن و بـا مـرد بگـفـت آشکـار
کانچـه دل اندر طلبش می شتافت در پس این پرده نهان بود یافـت
در بند دوم اوحدی از پیری سخن می گوید که از جام خود شرابی به او می نوشاند که در اثر آن «دردسر» آرام می گیرد، بدین معنی که دغدغه های عالم فانی را از سر بیرون می کند
پـیر شـراب خـودم از جـام داد ز آن تپش و دردسر آرام داد
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
زندگی نامه
ناصر خسرو شاعر قرن پنجم هجری به سال 394 ه.ق در قبادیان از نواحی بلخ زاده شد وی دوران جوانی را به خوش و کامرانی گذراند و در دربار محمود و مسعود غزنوی و مدتی بعد در دربار چغزی بیگ سلجوقی دیوانی کرد در حدود چهل سالگی تحولی در اندیشه ی او روی داد و به تعبیر فرد او از خواب چهل ساله بیدار شد. در جستجوی موفقیت از شهری به شهری دیگر رفت و با صاحبان مذاهب گوناگون به گفت و گو پرداخت و سرانجام به قاهره رسید و با تبلیغ « موید فی الدین» مقرب خاص خلیفه فاطمی مستنصر به مذهب اسماعیلی گروید و از سوی خلیفه لقب « حجت خراسان » یافت. و مأمور تبلیغ مذهب اسماعیلی در شهر خراسان گردید و پیش از این او پیرو مذهب حنفی بود. آن گاه به بلخ بازگشت و به تبلیغ پرداخت اما نقیهان اهل سنت با او به مخالفت پرداختند و سرانجام به یمگان پناهنده شد و سال ها در آن دره محصور بود تا آن که به سال 481 یا 471 ه.ق در گذشت.
فلسفه: دیوان ناصر سرشار از موضوعات حکمی و فلسفی است. مشرب فلسفی او حکمت قدیم مخصوصاً فلسفه مشایی – نو افلاطونی است با تمایل به شیوه تفکر عرفا. وی دین و فلسفه را با یکدیگر پیوند می دهد اما در عین حال در عقاید و احکام دین استوار است وی به عقل کلی و نفس کلی معتقد است و به طور کلی منظومه فکری او در قصیده « دو گوهری» (ق 37) در بیان جان و خرد یا نفس و عقل گسترده است
دو گوهر
بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند کز نور هر دو عالم و آدم منورند
اندر مشیمه ی عدم از نطفه ی وجود هر دو مصورند ولی نا مصورند
محسوس نیستند و نگنجند در حواس تایند در نظر که نه مظلم و نه اندرند
پروردگار دایه قدسند در قدم گوهر نیند اگرچه به اوصاف گوهرند
گویند هر دو هر دو جهانند از این قبل در هفت کشورند و ، نه در هفت کشورند
این روح قدس آمد و، آن ذات جبرئیل یعنی فرشتگان پرانند ، و بی پرند
بی بال در نشیمن سفلی گشاده پر بی پر بر آشیانه ی علوی همی پرند
با گرم و سرد عالم و، خشک و تر جهان چون خاک و آب و همنفس باد و آذرند
در گنج خانه ازل و مخزن ابد هر دو نه جوهرند ولی نام جوهرند
هم عالمند و آدم و هم دوزخ و بهشت هم حاضرند و غایب و ، هم زهر و شکرند
و به ز نور تا به ظلمت، و ز اوج تا حضیض وز باختر به خاور وز بحر تا برند
هستند و نیستند و ، مانند و آشکار زان بی توأند و ، با تو به یک خانه اندرند
در عالم دوم که بود کارگاهشان ویران کنندگان بناو، بنا گرند
روزی دهان پنج حواس و چهار طبع خوالگیران نه فلک و هفت اخترند
وز مشرفان ده اند به گرد سرای شان زان پنج اندرون وف از آن پنج بر درند
وز مشرفان ده اند به گرد سرای شان زان پنج اندرون و،از آن پنج بردرند
خوانند به تو نامه ی اسرار بی حروف دانند کرده های تو بی آنکه بنگرند
بی آنکه هست هر دو جهان ملک این و آن نفس تو را اگر تو بخواهی مسخرند
گفتارشان بدان و گفتار کار کن تا از خدای عزو جل و حیث آورند
بنگر به سایرات فلک را که بر فلک ایشان ز حضرت ملک العرش لشکرند
بی دانشان اگر چه نکوهش کنند شان آخر مد بران سپهر مدورند
چندین هزار دیده و گوش از برای چیست؟ زیشان ز حضرت ملک العرش لشکرند
گوئی مرا که گوهر دیوان ز آتش است دیوان این زمان همه از گل مخرند
جز آدمی نزد ز آدم در این جهان و اینها از آدمند چرا جملگی خرند؟
دعوی کنند چه که ابراهیم زاده ایم؟ چون ژرف بنگری همه شاگرد آزرند
در بزمگاه مالک ساقی ریانیند این ابلهان که در طلب جام کوثرند
هان تا از ان گروه نباشی که در جهان چون گاو می خورند و چون گرگان همی درند
یا کافری به فاعده یا مؤمنی به حق همسایگان من نه مسلمان نه کافرند
ناصر غلام و چاکر آن کس که این بگفت جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند
این قصیده در واقع پاسخ مبسوط است به قصیده ی ( جان و خرد رونده برین چرخ اخترند)
که بعضی گوینده آن را کسانی دانست اند و «دو گوهر»در شعر ناصر همان « جان و خرد» است سراسر قصیده به جز چند بیتی در آخر آن که انتقاد از مرعیان است ،درباره ی برخی از مسائل مربوط به حکمت قدیم مخصوصا مکتب نو افلاطونی است با تمایل به شیوه ی عرفا به تعبیر یکی از محققان منظومه ی فکری ناصر خسرو در این قصیده گستر ده شده است و گرنه در تمام دیوان او توجه به حکمت و کلام مشهود است ناصر خسرو معتقد است که بنا بر اصل فلسفی در واحد لا یصدر منه الا الواحد عقل کل نخستین صادر از ذات باری تعالی است ما در دوم یعنی تفس کلی نیز از صادر اول «عقل » پدید آمد و سپس با رعایت مراتب ، دیگر موجودات جهان هستی پدیدار گشته اند ـ ناصر پیدایش نخستین را ابداع می نامد یعنی « آفرینش چیزی نه از چیزی » وعقیده دارد که از اختران صادر اولبا صادر دوم افلاک نه گانه و اجرام آسمانی و از فلک قمر عناصر چهار گانه و از این عناصر موالد ثلاثه ( جهاد ، نبات ، حیوان ) پدید می شود ناصر از حکمت یونان با اطلاع است و از سوی دیگر متدین و مشروع و مسلمان است. او می خواهد در این نظریه دین و فلسفه را با یکدیگر تلفیق کند وی قائل به وجود آفریدگار است ولی نه آنکه قائل به از لیت فیض ربانی باشد بلکه معتقد است که دنیا نبوده است و بوده شده است یعنی خداوند از عدم صرف جهان هستی را پدید آورده است ( ابداع ) اما اگر این ابداع مانند سایر صفات بگویید.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
خلاصه
داستان سیاوش
برگرفته از داستانهای
شاهنامه ی
فردوسی
عنوان:
خلاصه ای از داستان های زندگی مادر سیاوش و زندگی سودابه
تهیه کننده:
معصومه کشاورزی
دانشجوی ترم یک رشته زبان و ادبیات فارسی سال 1385
استاد راهنما:
نجم الدین تبیانی
منابع:
1- داستان سیاوش به اهتمام دکتر سید محمد دبیر سیاقی 2- خون سیاوش تنظیم و نگارش فرید جواهر کلام 3-فردوسی ، زن و تراژدی به کوشش ناصر حریری
داستان سیاوش : آغاز داستان
ز گفتار دهقان کنون داستان بپیوندم از گفته باستان
کهن گشته این داستانها ز من همی نوشود بر سر انجمن
اگر زندگانی بود دیرباز 1 بدین وین2 خرم بمانم دراز
چه گفت ابذرین موید3 پیشرو که هرگز نگردد کهن گشته نو
تو چندان که باشی سه نگوی باش خردمند باش و جهانجوی باش
چو رفتی سروکار با ایزدست اگر نیک با شدت کار ار بدست
نگرتا چه کاری همان بدروی سخن هر چه گویی همان بشنوی
درشتی ز کس نشود نرمگوی سخن تا توانی به آزرم4 گوی5
به گفتار دهقان کون بازگرد نگر تا چه گوید سراینده مرد
1- دیرباز: طولانی، دراز 2- وین: باغ (در اصل دین متن تصحیح قیاسی است)
3- موبد: دانشمند ایران 4- آزرم: شرم ، حیا
5- از بیت 3 تا اینجا فردوسی به زندگی خود اندرزگونه اشاره دارد.
- پیشگفتار
در شاهنامه انگیزة جنگ عمیق تر و انسانی تر است. در سراسر کتاب فردوسی بر سرزنی پیش نمی آمد مگر یک بار و آن زمانی است که چند تن از پهلوانان ایران در شکارگاه دختر سرگردانی را می بینند و هر یک از آنها می خواهد او را تصاحب کند. چون کار کشمکش بالا می گیرد سرانجام توافق می کنند که او را به نزد کاووس شاه ببرند این دختر همان کسی است که بعد مادر سیاوش می شود.
به طور کلی جهانبینی شاهنامه دفاع خوبی در برابر بدی است. این دفاع با دادن قربانی های بی شمار صورت می گیرد و از این رو پهلوانان شاهنامه که سلسله جنبان این نبرد هستند و به 3 دسته می شوند:
پهلوانان نیکوکار که عمر و سعادت خود را در خدمت خوبی می گذارند بعضی از آنان نمونة عالی انسانی و مبری از هر عیب هستند چون فریدون سیاوش و کیخسرو و بعضی دیگر خالی از ضعف و عیب نیستند. مثل رستم، گودرز، طوس و غیره...
پهلوانان بدکار، که وجود آنان سراپا از خبث و شرارت سرشته شده چون ضاک و سلم و تور و گرسیوز و در حد کمتری (افراسیاب و در بین زنان سودابه را می توان نام برد.)
پهلوانانی که آمیخته ای از خوبی و بدی اند. گاهی به جانب این گرایش دارند و گاهی به جانب آن چون کاووس در ایران و پیران در توران
آنچه بین این پهلوانان مشترک است وحدت و قدرت و قاطعیت است. همه زندگی خروشان و گرانبار دارند، چرا آنان که به راه نیکی می روند و چه آنان که به راه بدی همه با استواری، آگاهی این راه را می سپارند حتی در پستی قهرمانان نابکار استحکام مردانه است. همه زندگی را دوست دارند و از قوای خود بهرة کامل می گیرند مرگ را بزرگترین دشمن می شناسند اگر چه زندگی خود را در هر لحظه در معرض خطر روبرو شدن با آن قرار می دهند. نکته قابل توجه اینست که در دوران اساطیری و پهلوانی شاهنامه اکثر زنان نام آور خارجی هستند همسران پسران فریدون یمنی هستند سیندخت و رودابه کابلی هستند فرنگیس و منیژه و جریره و تهمینه و مادر سیاوش تورانی اند . و کتایون زن گشتاسب رومی است.
زنی که موجب بدنامی زنان شاهنامه شده سودابه است دربارة اوست که رستم به کاووس می گوید:
کسی کاو بود مهتر انجمن کف بهتر او را ز فرمان زن
سیاوش ز گفتار زن شد به باد خجسته زنی کاو ز مادر نزاد
و باز در اشاره به مثال سودابه است که راجع به زن گفته می شود:
زبان دیگر و دلش جای دیگر از او پای یابی که جوئی تو سر
و اما زن خوب در شاهنامه زیبایی بدن را با زیبایی روح و رعنائی را با آهستگی و شرم را با خواهش جمع دارد توصیف چنین زنی را از زبان شیرین بشنویم:
به سه چیز باشد زنان را بهی که باشد زیبایی تحت مهمی
یکی آنکه با شرم و با خواستست که جفتش بدوخانه آراستست
دگر آنکه فرخ پسر زاید اوی ز شوی خجسته بیفزاید اوی
سوم آنکه بالاورویش بود به پوشیدگی نیز مویش بود