لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
زند گینا مه شهید حاج حسین خرازی
در سال 1336 در یکی از محله های مستضعف نشین اصفهان به نام کوی کلم در خانواده ای آگاه و متقی و با ایمان متولد شد. از اوان جوانی جزء نماز گزاران دائم مسجد محل بود که صوت تکبیر و اذان او آرام بخش جان نماز گزاران مسجد سید بود .
قامتش رشید رفتارش متین و با وقار بود و نور ایمان در چهره اش همیشه تابان . او را در حقیقت می توان بشیر سبز بهار اسلام دانست که از همان آغاز سالک کوی عرفان متکی به ایمان الهی بود ودر خط نورانی قران سیر می کرد روح مصفای او با تلا وت قران پالا یش یافته بود .
حسین در سال1343 وارد مدرسه شد .تحت توجهات پدر ومادر مومنش درعین فراگیری دانش کلاسیک لحظه ای از اموزش مسائل دینی غفلت نمی کرد.
پدرش می گفت:(همیشه به محض تمام شدن برنامه کلاسش او را به مسجد می بردم تا از تعالیم روح پرور قران و صراط مستقیم دین غافل نماند.سرانجام درسال 1355 موفق به اخذ دیپلم از دبیرستان شبانه شد سپس به سربازی احضارگردید.
ضمن گذراندن دوران سربازی خود در مشهد به تحصیل علوم قرآن و شرکت در مجامع مذهبی مبادرت می نمود .در سال 57 به فرمان امام امت از سربازی گریخت و به صورت علنی به صف انقلابیون مسلمان پیوست و در کمیته های مردمی به فعالیت پرداخت .
قبل از شروع جنگ به منظور رفع غائله کردستان به همراه چند نفر دیگر ازهمرزمان به آن سامان رفت و به قلع وقمع گروهکهای خود فروخته پرداخت. در همین مآموریت مجروح شد وبه حال سینه خیز مسافت زیادی را طی نمود تا خود را از مهلکه نجات داد.به محض شروع جنگ تحمیلی به جبهه آمد در عملیات زیادی شرکت داشت . او خود را وقف جنگ نمود واز غیر جنگ دست کشید و برای هیشه سنگر نشین شد.کار خود را از فرماندهی دسته و گروهان آغاز کرد درطول نبرد حق علیه باطل لحظه ای از پای ننشست . وی در عملیات«فتح المبین»چند لشگر تحت فرماندهی داشت .بعد از این فتح عظیم به میل و خواست خود تنها به فرماندهی لشگر امام حسین (ع)قناعت کرد در طی عملیات مختلف بارها مجروح شد و روی هم رفته سی بار ترکش توپ و خمپاره به او اصابت کرد و همیشه به محض بهبودی نسبی دوباره از تخت بیمارستان به سرعت راهی جبهه ها می شد از جمله در عملیات خیبر بود که به شدت مجروح شد و دست راستش را تقدیم اسلام عزیز نمود پس از قطع شدن دستش سفارش یک نوع اسلحه مخصوص را داد تا به راحتی با یک دست بتواند تیراندازی کند.وسرانجام در عملیات کربلای 5 که با هدف ترمیم خطوط پدافندی از3/12/65شروع گردید در هفتم اسفند ماه به ساعتهای آخرین خود نزدیک می شد . ماشین جنگی عراق در این عملیات ضربات سختی را متحمل شد . بیش از سی هزار نفر کشته وهشتاد هزار نفر زخمی از دشمن نشاندهنده گستردگی عملیات تعیین کننده و سر نوشت ساز کربلای 5 است. اکنون حسین با کوله باری از اخلاص وعشق به خداوند و دوستی اهلبیت آماده سفر جاودان است . برای حسین کربلای 5 و نهر جاسم پایان راه این دنیایی وآخرین وداع است.
سالگرد شهادت حاج حسین خرازی
شلمچه جمعه هشتم اسفند ماه سال 1365
اوضاع بدجوری گره خورده بود.ماشین های غذا را می زدند و بچه ها گرسنه مانده بودند.
گفته بود چند دیگ غذا بگذارند تو نفربر و ببرند خط .
گفتند:راننده نفربر آماده شده برای بردن غذا. گریه اش گرفت و به همه گفت:
از این راننده یاد بگیرید.می داند هرکس قبل از او رفته،برنگشته،اما دارد می رود.
اصلا من باید بروم این راننده را ببینم وپیشانی اش را ببوسم.
پیرمرد بود،حاجی رفت پیشانی اش را ببوسد.
گفت:این غذا بایدهرطوری شده به بچه ها برسد.
اگر نمی توانی، بگو خودم بنشینم پشت فرمان. همان جا بود که خمپاره آمد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
زندگی نامه شهید حسین خرازی
نگاهی کوتاه
روز جمعه ماه محرم سال 1336 در یکی از محلههای مستضعف نشین اصفهان به نام «کوی کلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسهای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر میگفت.
حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظهای از آموزش مسایل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب اسلامی و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد. در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام گشت. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظهای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریتهای محوله او را راهی گنبد نمود.
با شروع جنگ تحمیلی به تقاضای خودش راهی خطه جنوب شد و در اولین خط دفاعی مقابل عراقیها در منطقه دارخوین مدت نه ماه، با تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی بسیار کم استقامت کرد و دلاورانی قدرتمند تربیت نمود. در سال 1360 پس از آزادسازی بستان تیپ امام حسین (ع) را رسمیت داد که بعدها با درخشش او و نیروهایش در رشادتها و جانفشانیها، به لشگر امام حسین (ع) ارتقا یافت. حسین شخصاً به شناسایی میرفت و تدبیر فرماندهیاش مبنی بر اصل غافلگیری و محاصره بود حتی در عملیات والفجر 3 و 4 خود او شب تا صبح عملیات در خاکریزش شرکت داشت و در تمامی عملیاتها پیشقدم بود. حسین قرآن را با صدای بسیار خوب تلاوت میکرد و با مفاهیم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کمنظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و در آموزش نظامی و تربیت نیروهای کارآمد اهتمام میورزید. حساسیت فوقالعاده و دقت زیادی در مصرف بیتالمال و اجرای دستورات الهی داشت.
از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصی کاملش هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال 1365) در سایر موارد هر سال یکبار به مرخصی میآمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران باوفایش در گلستان شهدا به خلوت مینشست و در اسرع وقت به جبهه باز میگشت. در طول مدت حضورش در جبهه 30 ترکش میهمان پیکر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما او با آنکه یک دست نداشت برای تامین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مینمود. در عملیات کربلای 5 زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این امر گردید و انفجار خمپارهای این سردار بزرگ را در روز جمعه 8/12/1365 به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان یاران بسیجیاش میهمان خاک شد.
سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول 6 سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است و او که هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیک گفته بود اکنون به زیارت مولایش امام حسین (ع) نایل آمده است و او که در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب میتاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود رااکنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبکبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای که در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای ازتاریخ این ملت است. ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میکند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه میکنند و جان بر سر این کار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 6 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارک را مشاهده میکنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...سید علی خامنهای10/12/1365
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
زندگی نامه شهید حسین خرازی
نگاهی کوتاه
روز جمعه ماه محرم سال 1336 در یکی از محلههای مستضعف نشین اصفهان به نام «کوی کلم» خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) گشت. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسهای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر میگفت.
حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظهای از آموزش مسایل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب اسلامی و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد. در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام گشت. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظهای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریتهای محوله او را راهی گنبد نمود.
با شروع جنگ تحمیلی به تقاضای خودش راهی خطه جنوب شد و در اولین خط دفاعی مقابل عراقیها در منطقه دارخوین مدت نه ماه، با تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی بسیار کم استقامت کرد و دلاورانی قدرتمند تربیت نمود. در سال 1360 پس از آزادسازی بستان تیپ امام حسین (ع) را رسمیت داد که بعدها با درخشش او و نیروهایش در رشادتها و جانفشانیها، به لشگر امام حسین (ع) ارتقا یافت. حسین شخصاً به شناسایی میرفت و تدبیر فرماندهیاش مبنی بر اصل غافلگیری و محاصره بود حتی در عملیات والفجر 3 و 4 خود او شب تا صبح عملیات در خاکریزش شرکت داشت و در تمامی عملیاتها پیشقدم بود. حسین قرآن را با صدای بسیار خوب تلاوت میکرد و با مفاهیم آن مأنوس بود. او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کمنظیری داشت. معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و در آموزش نظامی و تربیت نیروهای کارآمد اهتمام میورزید. حساسیت فوقالعاده و دقت زیادی در مصرف بیتالمال و اجرای دستورات الهی داشت.
از سال 1358 تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه تنها ایام مرخصی کاملش هنگام زیارت خانه خدا بود. (شهریور ماه سال 1365) در سایر موارد هر سال یکبار به مرخصی میآمد و پس از دیدار با خانواده شهدا و معلولین، با یاران باوفایش در گلستان شهدا به خلوت مینشست و در اسرع وقت به جبهه باز میگشت. در طول مدت حضورش در جبهه 30 ترکش میهمان پیکر او شد و در عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما او با آنکه یک دست نداشت برای تامین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان مینمود. در عملیات کربلای 5 زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد حاج حسین خود پیگیر این امر گردید و انفجار خمپارهای این سردار بزرگ را در روز جمعه 8/12/1365 به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه شهدا و در میان یاران بسیجیاش میهمان خاک شد.
سخنان مقام معظم رهبری در مورد شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او که در طول 6 سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح کرده بود اینک به قله رفیع شهادت دست یافته است و او که هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیک گفته بود اکنون به زیارت مولایش امام حسین (ع) نایل آمده است و او که در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (ع) عاشقانه به سوی دیار محبوب میتاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود رااکنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبکبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای که در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای ازتاریخ این ملت است. ملتی که در راه اجرای احکام خدا و حاکمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستکبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میکند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداکاری نهاده و با همه توان مبارزه میکنند و جان بر سر این کار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 6 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارک را مشاهده میکنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...سید علی خامنهای10/12/1365
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
زند گینا مه شهید حاج حسین خرازی
در سال 1336 در یکی از محله های مستضعف نشین اصفهان به نام کوی کلم در خانواده ای آگاه و متقی و با ایمان متولد شد. از اوان جوانی جزء نماز گزاران دائم مسجد محل بود که صوت تکبیر و اذان او آرام بخش جان نماز گزاران مسجد سید بود .
قامتش رشید رفتارش متین و با وقار بود و نور ایمان در چهره اش همیشه تابان . او را در حقیقت می توان بشیر سبز بهار اسلام دانست که از همان آغاز سالک کوی عرفان متکی به ایمان الهی بود ودر خط نورانی قران سیر می کرد روح مصفای او با تلا وت قران پالا یش یافته بود .
حسین در سال1343 وارد مدرسه شد .تحت توجهات پدر ومادر مومنش درعین فراگیری دانش کلاسیک لحظه ای از اموزش مسائل دینی غفلت نمی کرد.
پدرش می گفت:(همیشه به محض تمام شدن برنامه کلاسش او را به مسجد می بردم تا از تعالیم روح پرور قران و صراط مستقیم دین غافل نماند.سرانجام درسال 1355 موفق به اخذ دیپلم از دبیرستان شبانه شد سپس به سربازی احضارگردید.
ضمن گذراندن دوران سربازی خود در مشهد به تحصیل علوم قرآن و شرکت در مجامع مذهبی مبادرت می نمود .در سال 57 به فرمان امام امت از سربازی گریخت و به صورت علنی به صف انقلابیون مسلمان پیوست و در کمیته های مردمی به فعالیت پرداخت .
قبل از شروع جنگ به منظور رفع غائله کردستان به همراه چند نفر دیگر ازهمرزمان به آن سامان رفت و به قلع وقمع گروهکهای خود فروخته پرداخت. در همین مآموریت مجروح شد وبه حال سینه خیز مسافت زیادی را طی نمود تا خود را از مهلکه نجات داد.به محض شروع جنگ تحمیلی به جبهه آمد در عملیات زیادی شرکت داشت . او خود را وقف جنگ نمود واز غیر جنگ دست کشید و برای هیشه سنگر نشین شد.کار خود را از فرماندهی دسته و گروهان آغاز کرد درطول نبرد حق علیه باطل لحظه ای از پای ننشست . وی در عملیات«فتح المبین»چند لشگر تحت فرماندهی داشت .بعد از این فتح عظیم به میل و خواست خود تنها به فرماندهی لشگر امام حسین (ع)قناعت کرد در طی عملیات مختلف بارها مجروح شد و روی هم رفته سی بار ترکش توپ و خمپاره به او اصابت کرد و همیشه به محض بهبودی نسبی دوباره از تخت بیمارستان به سرعت راهی جبهه ها می شد از جمله در عملیات خیبر بود که به شدت مجروح شد و دست راستش را تقدیم اسلام عزیز نمود پس از قطع شدن دستش سفارش یک نوع اسلحه مخصوص را داد تا به راحتی با یک دست بتواند تیراندازی کند.وسرانجام در عملیات کربلای 5 که با هدف ترمیم خطوط پدافندی از3/12/65شروع گردید در هفتم اسفند ماه به ساعتهای آخرین خود نزدیک می شد . ماشین جنگی عراق در این عملیات ضربات سختی را متحمل شد . بیش از سی هزار نفر کشته وهشتاد هزار نفر زخمی از دشمن نشاندهنده گستردگی عملیات تعیین کننده و سر نوشت ساز کربلای 5 است. اکنون حسین با کوله باری از اخلاص وعشق به خداوند و دوستی اهلبیت آماده سفر جاودان است . برای حسین کربلای 5 و نهر جاسم پایان راه این دنیایی وآخرین وداع است.
سالگرد شهادت حاج حسین خرازی
شلمچه جمعه هشتم اسفند ماه سال 1365
اوضاع بدجوری گره خورده بود.ماشین های غذا را می زدند و بچه ها گرسنه مانده بودند.
گفته بود چند دیگ غذا بگذارند تو نفربر و ببرند خط .
گفتند:راننده نفربر آماده شده برای بردن غذا. گریه اش گرفت و به همه گفت:
از این راننده یاد بگیرید.می داند هرکس قبل از او رفته،برنگشته،اما دارد می رود.
اصلا من باید بروم این راننده را ببینم وپیشانی اش را ببوسم.
پیرمرد بود،حاجی رفت پیشانی اش را ببوسد.
گفت:این غذا بایدهرطوری شده به بچه ها برسد.
اگر نمی توانی، بگو خودم بنشینم پشت فرمان. همان جا بود که خمپاره آمد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
زند گینا مه شهید حاج حسین خرازی
در سال 1336 در یکی از محله های مستضعف نشین اصفهان به نام کوی کلم در خانواده ای آگاه و متقی و با ایمان متولد شد. از اوان جوانی جزء نماز گزاران دائم مسجد محل بود که صوت تکبیر و اذان او آرام بخش جان نماز گزاران مسجد سید بود .
قامتش رشید رفتارش متین و با وقار بود و نور ایمان در چهره اش همیشه تابان . او را در حقیقت می توان بشیر سبز بهار اسلام دانست که از همان آغاز سالک کوی عرفان متکی به ایمان الهی بود ودر خط نورانی قران سیر می کرد روح مصفای او با تلا وت قران پالا یش یافته بود .
حسین در سال1343 وارد مدرسه شد .تحت توجهات پدر ومادر مومنش درعین فراگیری دانش کلاسیک لحظه ای از اموزش مسائل دینی غفلت نمی کرد.
پدرش می گفت:(همیشه به محض تمام شدن برنامه کلاسش او را به مسجد می بردم تا از تعالیم روح پرور قران و صراط مستقیم دین غافل نماند.سرانجام درسال 1355 موفق به اخذ دیپلم از دبیرستان شبانه شد سپس به سربازی احضارگردید.
ضمن گذراندن دوران سربازی خود در مشهد به تحصیل علوم قرآن و شرکت در مجامع مذهبی مبادرت می نمود .در سال 57 به فرمان امام امت از سربازی گریخت و به صورت علنی به صف انقلابیون مسلمان پیوست و در کمیته های مردمی به فعالیت پرداخت .
قبل از شروع جنگ به منظور رفع غائله کردستان به همراه چند نفر دیگر ازهمرزمان به آن سامان رفت و به قلع وقمع گروهکهای خود فروخته پرداخت. در همین مآموریت مجروح شد وبه حال سینه خیز مسافت زیادی را طی نمود تا خود را از مهلکه نجات داد.به محض شروع جنگ تحمیلی به جبهه آمد در عملیات زیادی شرکت داشت . او خود را وقف جنگ نمود واز غیر جنگ دست کشید و برای هیشه سنگر نشین شد.کار خود را از فرماندهی دسته و گروهان آغاز کرد درطول نبرد حق علیه باطل لحظه ای از پای ننشست . وی در عملیات«فتح المبین»چند لشگر تحت فرماندهی داشت .بعد از این فتح عظیم به میل و خواست خود تنها به فرماندهی لشگر امام حسین (ع)قناعت کرد در طی عملیات مختلف بارها مجروح شد و روی هم رفته سی بار ترکش توپ و خمپاره به او اصابت کرد و همیشه به محض بهبودی نسبی دوباره از تخت بیمارستان به سرعت راهی جبهه ها می شد از جمله در عملیات خیبر بود که به شدت مجروح شد و دست راستش را تقدیم اسلام عزیز نمود پس از قطع شدن دستش سفارش یک نوع اسلحه مخصوص را داد تا به راحتی با یک دست بتواند تیراندازی کند.وسرانجام در عملیات کربلای 5 که با هدف ترمیم خطوط پدافندی از3/12/65شروع گردید در هفتم اسفند ماه به ساعتهای آخرین خود نزدیک می شد . ماشین جنگی عراق در این عملیات ضربات سختی را متحمل شد . بیش از سی هزار نفر کشته وهشتاد هزار نفر زخمی از دشمن نشاندهنده گستردگی عملیات تعیین کننده و سر نوشت ساز کربلای 5 است. اکنون حسین با کوله باری از اخلاص وعشق به خداوند و دوستی اهلبیت آماده سفر جاودان است . برای حسین کربلای 5 و نهر جاسم پایان راه این دنیایی وآخرین وداع است.
سالگرد شهادت حاج حسین خرازی
شلمچه جمعه هشتم اسفند ماه سال 1365
اوضاع بدجوری گره خورده بود.ماشین های غذا را می زدند و بچه ها گرسنه مانده بودند.
گفته بود چند دیگ غذا بگذارند تو نفربر و ببرند خط .
گفتند:راننده نفربر آماده شده برای بردن غذا. گریه اش گرفت و به همه گفت:
از این راننده یاد بگیرید.می داند هرکس قبل از او رفته،برنگشته،اما دارد می رود.
اصلا من باید بروم این راننده را ببینم وپیشانی اش را ببوسم.
پیرمرد بود،حاجی رفت پیشانی اش را ببوسد.
گفت:این غذا بایدهرطوری شده به بچه ها برسد.
اگر نمی توانی، بگو خودم بنشینم پشت فرمان. همان جا بود که خمپاره آمد.