لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما درباره تعلیم و تربیت در اسلام است . تعلیم و تربیت ، بحث ساختن افراد انسانها است . یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبهای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد ، نمیتو اند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد . یعنی مکتبی که میخواهد در مردم طرحهای خاص اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی را پیاده کند بالاخره اینها را برای انسانها میخواهد ، اعم از اینکه هدف، فرد باشد یا جامعه ، که این خود مسألهای است ، که در همین جا باید بحث بشود .
اگر هدف ، جامعه باشد ، بالاخره این افراد هستند که به وسیله آنها باید این طرحها پیاده شود . افراد باید آموزش ببینند و طوری پرورش پیدا کنند که همین طرحها را در اجتماع پیاده کنند . و اگر هدف فرد باشد نیز ] بدیهی است که آموزش و پرورش افراد ضروری است ] . در اسلام ، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع ، یعنی فرد خودش خالی از اصالت نیست . پس بالاخره طرحی و برنامهای برای ساختن فرد وجود دارد ، اعم از اینکه فرد را باید ساخت برای طرحهایی که برای اجتماع و جامعه است - و این طرح و برنامه را به عنوان مقدمه ساختن اجتماع در نظر بگیریم - یا فرد را باید ساخت از این نظر که هدف ، ساختن افراد است ، و یا از یک نظر جمعی فرد باید ساخته بشود ، هم از آن جهت که باید مقدمهای و ابزاری برای ساختن اجتماع باشد و هم از نظر اینکه خودش هدف است . اینجاست که ما باید با اصول تعلیم و تربیت اسلامی آشنا بشویم . اولا آیا اسلام برای مسأله تعلیم به عنوان آموزش دادن و آگاهی دادن اهمیتی قائل است یا نه ؟ و به عبارت دیگر آیا اسلام عنایتی به پرورش عقل و فکر انسان دارد یا چنین عنایتی ندارد ؟ این همان مسأله علم است که از قدیم میان علما مطرح بوده ، هم اصل مطلب که اسلام دینی است که به علم دعوت کرده است ، و هم خصوصیات آن که آن علمی که اسلام به آن دعوت کرده است چه علمی است ؟ که افرادی نظیر غزالی ، فیض و دیگران در این زمینه بحث کردهاند . و از نظر تربیت و پرورش هم که مقررات اخلاقی اسلام ، همه ، مقررات پرورشی انسانها است که انسانی که اسلام میخواهد پرورش بدهد ، انسان نمونه اسلام چگونه انسانی است و مدل آن انسان چگونه مدلی است . البته مسائل دیگری هم در اینجا هست که مربوط به کیفیت اجرای مطلب است ، یعنی هدفها مشخص ، ولی برای تربیت انسان از چه متود و روشی بایداستفاده کرد ؟ یعنی تا چه اندازه ملاحظات روانی در تعلیمات اسلامی منظور شده است ؟ مثلا در تعلیم و تربیت کودک چه دستورهایی رسیده و در آن دستورها چقدر واقع بینی و ملاحظات روانی رعایت گردیده ، و درگذشته ، تعلیم و تربیتهای قدیمی ما چقدر منطبق با تعلیمات اسلامی بوده و چقدر نبوده ، و تعلیم و تربیتهای امروز ما چقدر منطبق است ؟
پرورش عقل
مسأله اول که باید بحث کنیم همان مسأله پرورش عقل و فکر است . در اینجا ما دو مسأله داریم ، یکی مسأله پرورش عقل ، و دیگر مسأله علم . مسأله علم همان آموزش دادن است . " تعلیم " عبارت است از یاد دادن . از نظر تعلیم ، متعلم فقط فراگیرنده است و مغز او به منزله انباری است که یک سلسله معلومات در آن ریخته میشود . ولی در آموزش ، کافی نیست که هدف این باشد . امروز هم این را نقص میشمارند که هدف آموزگار فقط این باشد که یک سلسله معلومات ، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بریزد ، آنجا انبار بکند و ذهن او بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده است . هدف معلم باید بالاتر باشد و آن اینست که نیروی فکری متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند ، یعنی کار معلم در واقع آتشگیره دادن است . فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید ، و تنوری که در آن ، هیزم و چوب جمع است ، شما آتشگیره از خارج میآورید ،آنقدر زیر این چوبها و هیزمها آتش میدهید تا خود اینها کم کم مشتعل بشود و تنور با هیزم خودش مشتعل گردد . چنین به نظر میرسد که آنجا که راجع به عقل و تعقل - در مقابل علم و تعلم - بحث میشود نظر به همان حالت رشد عقلانی و استقلال فکری است که انسان قوه استنباط داشته باشد .
دو نوع علم
جملهای دارند امیرالمؤمنین که در نهجالبلاغه است ( و من مدتها پیش ، ذهنم متوجه این مطلب شده بود و شواهدی هم برایش جمع کردهام ( . میفرمایند : « العلم علمان » ( و در یک نقل دیگر : » العقل عقلان ) ، علم مطبوع و علم مسموع » ( یا : « عقل مطبوع و عقل مسموع ( ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع » ( 1 ). علم دو علم است ، یکی علم شنیده شده ، یعنی فرا گرفته شده از خارج ، و دیگر علم مطبوع . علم مطبوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه میگیرد ، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است . بعد میفرماید : و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فایده ندارد . و واقعا هم همین جور است . این را در تجربهها درک کردهاید : افرادی هستند که اصلا علم مطبوع ندارند . منشأ آن هم اغلب سوء تعلیم و سوء تربیت است ، نه اینکه استعدادش را نداشتهاند . تربیت و تعلیم جوری نبوده که آن نیروی مطبوع او را به حرکت درآورد و پرورش بدهد .
سیستم آموزشی قدیم و پرورش عقل
اغلب سیستم آموزشی قدیم خودمان همین جور بوده . شما میبینید که افرادی - حال یا به علت نقص استعداد و یا به علت نقص تعلیم و تربیت - نسبت به آن معلوماتی که آموختهاند درست حکم ضبط صوت را دارند . کتابی را درس گرفته ، خیلی هم کار کرده ، خیلی هم دقت کرده ، درس به درس آن را حفظ کرده و نوشته و یاد گرفته ، بعد مثلا مدرس شده و میخواهد همان درس را بدهد ، آنچه که در این کتاب و در حاشیهها و شرح آن بوده ، همه را مطالعه کرده و از استاد فراگرفته است . هر چه شما راجع به این متن و این شرح و این حاشیه بپرسید ، خوب جواب میدهد ، یک ذره که پایتان را آن طرف بگذارید ، او دیگر لنگ است ، معلوماتش فقط همین مسموعات است و اگر مطلب دیگری در جای دیگر باشد که او بخواهد از این مایههای معلومات خودش آنجا نتیجهگیری بکند عاجز است . و بلکه من دیدهام افرادی را که بر ضد آنچه که اینجا یاد گرفتهاند آنجا قضاوت میکنند . و لهذا شما میبینید که یک عالم ، مغزش جاهل است . عالم است ولی مغزش مغز جاهل است . عالم است ، یعنی خیلی چیزها را یاد گرفته ، خیلی اطلاعات دارد ولی آنجا که شما مسألهای خارج از حدود معلوماتش طرح میکنید میبینید که با یک عوام صد درصد عوام طرف هستید ، آنجا که میرسد ، یک عوام مطلق از آب درمیآید .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 12 صفحه
قسمتی از متن .doc :
سید روحالله خمینی
خمینی در تبعید
سید روحالله مصطفوی موسوی خمینی (۳۰ شهریور ۱۲۸۱[۱] - ۱۳ خرداد ۱۳۶۸) مرجع تقلید شیعه، از رهبران انقلاب ۱۳۵۷ و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران است.
زندگی
نام پدرش سید مصطفی موسوی و نام مادرش هاجر احمدی بود. وی در پنج ماهگی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی مادر و عمهاش پرورش یافت.
گرچه سال تولد وی طبق شناسنامه سال ۱۲۷۹ است، اما خود تصریح کردهاست، که تاریخ صحیح آن ۳۰ شهریور ماه ۱۲۸۱ است.[نیاز به ذکر منبع] مرگ او رسما در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ثبت شده است. سن او در آن هنگام ۸۷ سال بود. تشییع جنازه وی با شرکت وسیع هوادارانش صورت گرفت و انعکاس جهانی زیادی داشت.
فرزندان وی مصطفی، صدیقه، فریده، لطیفه، فهمیه، سعیده، و احمد هستند.
تبارنامه
بر پایه اظهارات ادوارد ویلت، پدر بزرگ پدری وی سید احمد موسوی هندی، زاده روستای کینتور در منطقه بربنکی در اوتارپرادش، هندوستان بود.
نظر دیگری نیز هست که عنوان میکند: جد او یکی از علمای نیشابور به نام «سیدمحمد» بود که به هندوستان رفت و در دهلی اقامت گزید. عمادالدین باقی در ویژه نامه مورخ ۱۲ خرداد ۸۴ روزنامه شرق گفتهاست:
دوران کودکی و نوجوانی
خمینی به گفته خود در روز ۳۰ شهریـور ۱۲۸۱ هجری شمسی (بیستم جمادی الثانی ۱۳۲۰ (قمری)/۲۱ سپتامپر ۱۹۰۲ (میلادی)) در شهرستان خمین از توابع اراک ایران به دنیا آمد. وی کوچکترین فرزند خانوادهاش بود. او دو برادر و یک خواهر بزرگتر داشت، که عبارتاند از مرتضی، نورالدین و آغازاده خانم. مرتضی که به آیت الله سید مرتضی پسندیده معروف بود، تا پس از مرگ خمینی زنده بود. نورالدین نیز که روحانی بود و به سید نورالدین هندی شهرت داشت، پیش از انقلاب مرد و در قبرستانی قدیمی به نام گلزار شهدای قم (واقع در خیابان انقلاب یا چهار مردان) در قم قرار دارد، به خاک سپرده شد که اکنون نیز سنگ قبر او با همین نام مشخص میباشد.
شرایط تربیتی
پـدرش سید مصطفی مـوسـوی از معاصریـن میرزای شیرازی بود. سید مطصفی پـس از آنکه چنـد سال در نجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـی را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل آمـد، بـه ایـران بازگشت و در خمـیـن پناه مردم و مرجع آنان در امـور دینـی بـود. در حـالـی که بیـش از ۵ مـاه از تولد خمینی نمیگذشت، خوانین خمین سید مصطفی را در مـسیر خمـیـن به اراک با گلوله کشتند. بستگان او بـرای اجرای حکـم قصاص به تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجرای عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردد.
وی دوران کـودکـی و نـوجـوانی را تحت سرپرستی مادرش «بانـو هاجر»، عمهاش «صاحبـه خانم» که بانـویی شجاع و حقجـو بـود و دایهاش «ننه خاور» سپری کرد. عمادالدین باقی درباره آنها میگوید:
«روح الله که آخرین و کوچک ترین فرزند بود، تحت تربیت عمه اش صاحب خانم قرار گرفت و گویا بارها خاطرات مربوط به زندگی و شهادت پدرش را از زبان او شنیده بود... ننه خاور دایه روح الله نیز از زنان نادر روزگار بود. او که در شیر دادن به خمینی به هاجر یاری میرساند، اسب سواری ماهر بود و حتی از روی اسب تیراندازی میکرد و به هدف میزد.»
روحالله در خانوادهای اهل علم و دین و نسبتاً متمول بزرگ شد. همچنین با توجه به جایگاه خانوادگی خمینی، وی از کودکی مورد توجه و احترام مردم خمین و کمره بود.
تحصیلات ابتدایی
در قرن سیزدهم خورشیدی در بیشتر مناطق ایران و از جمله خمین تقریباً مدرسه به شکل امروزی وجود نداشت و آن گروه از مردم که به تربیت و تحصیلات فرزندان خود اهمیت میدادند، آنها را به مکتب خانه میفرستادند، تا خواندن و نوشتن و قرآن و ادبیات فارسی بیاموزند. تبعاً خمینی نیز به مکتب فرستاده شد و نزد «ملا ابوالقاسم» به فراگیری «عم جز»، گلستان و بوستان سعدی و چند کتاب ادبی دیگر پرداخت.
پس از اتمام این دروس کسانی که میخواستند به تحصیل ادامه دهند، به اراک میرفتند. اما با توجه به وقوع جنگ جهانی اول و اوضاع آشفته کشور، دیگر امکان مسافرت به اراک برای نوجوانان وجود نداشت. لذا بزرگان خمین تصمیم گرفتند، مدرسهای به سبک مدارس جدید ایجاد کنند. این مدرسه سه معلم داشت، که یکی مدیر بود و سر کلاس درس هم میرفت و یکی دیگر از آنها به نام میرزاعلی خان، معلم زبان فرانسه و یک فرد معمم نیز معلم زبان فارسی بود. «آقا شیخ فضلالله» عموی مادر خمینی نیز معلم شرعیات بود. خمینی نیز به این مدرسه رفت. علاوه بر آن خانواده وی که از وضع مالی خوبی برخوردار بودند، برایش معلم سرخانه گرفتند. نام این معلم «افتخارالعلما» بود و در غیاب او مادرش به شاگردان درس میداد. آیت الله پسندیده برادر بزرگ خمینی میگوید سواد مادرش بیشتر از خود افتخارالعلما بود و من نزد مادرش هیات، نجوم و حساب میخواندم. خمینی پس از آن که مقطع ابتدایی را نزد افتخارالعلما تمام کرد، درس مقدمات را نزد «محمدمهدی داعی» شروع کرد. «حاج میرزا نجفی» شوهر خواهر روحالله نیز منطق را به او تدریس کرد.
شرایط سیاسی و اجتماعی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : ترجمه دو صفحه اول " الله "
استاد محترم : دکتر غضنفری
دانشجو : محبوبه قربانی
شماره دانشجویی : 8262921031
منبع : دایرة المعارف اسلام
الله : خداوند یکتا ،افریدگار و مالک روزجزا نظریه اسلام را دردو قطب مختلف قرار داد . او تنها دلیل وجودی است . خداوند به اعراب پیش از اسلام شناسانده شد ،او یکی از خداوندان مکه بود . احتمالا عالی مقام ترین انها وبدون تردید خدای افریننده . اما تصور مبهم از خداوند عالی مقام ( و نه یکتا ) که در کلمه الله در مذهب مکه نهفته شده هم جامع و هم متعالی است که با موعظه های قران به خداوند زنده و رفیع تغییر می یابد .
الله در قران
روایتی در اسلام وجود دارد که می گوید سوره علق اولین سوره ای بود که به حضرت محمد ( ص ) نازل شد . بنا براین ماموریتی که به او محول شد با اولین ایات پند امیز قرانی بود . الله همانطور که در این سوره گفته شده مالک اوست ، خالق بشر و بزرگوارترین ، کسی که به انسان انچه دائمی دانست اموخت . بیشترین تکیه کلام قران ، بسم الله الرحمن الرحیم ، " به نام خداوند بخشنده مهربان " اعلام پیغام های جدایی است که در اول هر سوره تکرار می شود .
ممکن است که مرجعی به کلمه رحمان در جهان عرب قبل از اسلام باشد که به عنوان یکی از اسامی خاص الهی در نظر گرفته شده است. ریشه کلمه رحم در دوره قرون اسلامی دقیقا به مفهوم احسان ، عفو ، بخشندگی و بیان رحمت الله (بخشندگی خداوند ) است که برای نویسنده های روحانی مانند یاد اوری اگاهی پر رمز و راز الهی مرتبط با بشر است . بنابراین از ابتدای موعظه محمد ( ص ) وجود خداوند که سخاوتمند خالق و حامی بشر است توسط پیام اوری که خود نیز فرمانروا می باشد اثبات گردیده است .
درون مایه های اصلی
از یک دیدگاه تاریخی ، ما باید تفاوتهای کلی مورد پذیرش وجود را قبول کنیم . تفاوتهایی که بین سه دوره مکی و دوره مدنی تقریبا با بعضی روایات اسلامی مورد توافق است ( رجوع شود به قران ) . قران شرح الهیات وجود ، طبیعت ویژگیهای خداوند نیست . به اعتقاد مسلمانان متون قرانی سخنان خداوند است که برای بشر امده است که دران خداوند هر انچه ارزو دارد را می گوید . خداوند ولی نعمتی است که متقیانی را که کشف وشهود ( غیب ) را باور دارند موعظه می کند . خداوند به خاطر روابطش با جهان کمال متعالی در نظر گرفته شده و هر اقدام قادر مطلق تکرار رازی است اسرار امیز چون ما اورا نمی توانیم ببینیم در حالیکه او مارا می بیند . بدون خطر شکستن ریتم سوره ها و ایات بیرون کشیدن طبقه بندی موضوعات درمورد خداوند اسان نیست .
خداوند خالق روز دادرسی و جزا
او خالق همه چیز است . او خالق مطلق است ، او هر انچه که بخواهد با دستور دادن ( امر ) بوجود می اورد . او اعطا کننده همه خوبیهاست ، قاضی عالی مرتبه ( حکیم ) و عادلترین قاضی . بلند ترین سوره ها در مورد حاکمیت نامحدود خداوند ( ربوبیت ) بر خلقتش مخصوصا خلقت بشر و ویژگیهای بلند مرتبه قاضی و پادشاه ( مالک ) است .
اخرین شوک ذهنی و قلبی در مورد اخبار روز قضاوت ( یوم الدین ) و نزدیکی زمان است که فقط خداوند به ان واقف است . شیوه پند دادن ممکن است تغییر کند اما محتوای ان هرگز تغییر نمی کند . برای تنوع مضمونها که کمتر مربوط به خود خداوند است تا روابط بین خداوند ومعتقدان جامعه بستگی به موانع مواجه شده یا سازماندهی متوالی دارد . بنابراین ، به عنوان مثال ، دوگانگی مقربان و دوزخیان در پایان دوره اول مکی و تکیه کلام مدنی در مورد دورویان ( منافقان ) که خداوند انها را از بین خواهد برد .
سوره های مکی دو دوره اول بر معاد شناسی ظهور مجدد مسیح تاکید می کندکه در انها خداوند اساسا به عنوان قاضی برتری است که صلاحیت قضائی دارد زیرا او خالق مطلق بشر است . درونمایه جزا گرچه در سوره های مدنی دوباره از سر گرفته می شود اما ابعاد بدون شک اینجا و انجا تغییر می کنند . هدف از تدریس به صورت ساده در مکه پذیرش ایمان درباره رموز خداوند، قاضی و خالق ، است .
در مدینه نیز این راز و رمز همانطور که گفته شد در خاطره قلبها وجود داشت مانند شاهدی برای شناختن ارزش معاد در زندگی روزمره که به مسلمانان چه معتقدان و چه منافقان اصرار می ورزند که پیوسته متوجه اعمالشان به هنگام نزدیکی ظهور باشند . بنابراین به منافقان اصرار می ورزند که به طرف او برگردند .
اختلافات و از سرگیری های یکسانی از درونمایه ای خاص در ارائه مدیریت خدایی بر تاریخ بشر تکرار می شود . سوره های مدنی درباره جزئیات داستان حضرت ادم است که پیشوای پیامبران تاریخ از نوح تا عیسی می باشد و اراده خداوند را بر جامعه معتقدان بیان می کند . اما در اینجا مانند توالی ملاحظات پیوسته فرمان ثابت خداوند همانطور که در موعظه های مکی گفته شده شامل همه چیزهای داخل و بیرون از زمان ظاهر می شوند . زیرا خداوند پادشاه مرگ و زندگی است .
از اولین سوره ها حضرت نوح ، ابراهیم و موسی و قبایل ثمود برانگیخته شدند . در دوره دوم مکی خداوند اقوام عاد و ثمود را تهدید به روز دادرسی می کند . دوره های دوم و سوم مکی درباره شرح کاملی از تاریخ پیامبران است . قضاوت در مورد اشخاص پیوسته در قران بیان شده است .
خداوند در نوع خود بی همتا و یگانه
در اولین سوره ها خداوند ارباب شماست . بعدها او خالق ، حامی و قاضی است . او بلندمرتبه ترین می باشد . خداوند این اسماء را به خاطر این اورده که ویژگیهای ربوبیتش با بشر در ارتباط است . ویژگیهای خاص ربوبیتش که به اعتقاد اسلام متمرکز بر روی جواب دادن به اشتباهات و بی دینی بشر است جایی که می گوید : خدا یکتاست .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 11
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان تحقیق:
تواضع و فروتنی
تهیه کننده:
طاهره فتاحی
استاد مربوطه:
استاد باباپور
تواضع و فروتنى
اشاره
ناگفته پیداست که تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامى و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکى ملازم تمجید و ستایش از دیگرى است و ستایش از یکى همراه با نکوهش از دیگرى مىباشد، درست مثل اینکه بحثهاى مربوط به ستایش و تمجید از علم جداى از نکوهش از جهل نیست و نکوهش از جهل همراه ستایش علم است.
با این حال مفهوم این سخن آن نیست که ما بحثهاى مربوط به تواضع را نادیده گرفته و به آنچه در بحث زشتى تکبر و استکبار گفتیم بسنده کنیم. بخصوص اینکه نسبتبین تکبر و تواضع به اصطلاح نسبت میان ضدین است نه وجود و عدم. هم تکبر یک صفت وجودى است و هم تواضع و هر دو در مقابل یکدیگر قرار دارند، نه از قبیل وجود و عدم که سخن از یکى الزاما همراه با نفى دیگرى باشد.
در روایات اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است از جمله از على(ع) مىخوانیم: «ضادوا الکبر بالتواضع; به وسیله تواضع با تکبر که ضد آن است مقابله کنید». (1)
با این اشاره به قرآن باز مىگردیم و آیات مربوط به مساله تواضع را گلچین کرده، مورد بررسى قرار مىدهیم(هر چند آیاتى که به کنایه یا به ملازمه به آن اشاره مىکند بیش از اینها است).
1- یایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین... (سورهمائده،آیه54)
2- و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما (سورهفرقان،آیه63)
3- واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین (سورهشعراء،آیه215)
ترجمه
1- اى کسانى که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد(به خدا زیانى نمىرساند;) خداوند به زودى جمعیتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان(نیز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.
2- بندگان(خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مىروند; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مىگویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مىگذرند).
3- (اى پیامبر) بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند بگستر(و نسبتبه آنها تواضع و مهربانى کن).
تفسیر و جمعبندى
در نخستین آیه مورد بحثسخن از گروهى از مؤمنان به میان آمده که مشمول فضل و عنایات الهى هستند هم خدا را دوست مىدارند و هم محبوب پروردگارند.
یکى از اوصاف بارز آنها این است که در برابر مؤمنان متواضعند: (اذلة على المؤمنین) و در برابر کافران نیرومند و قوى هستند (اعزة على الکافرین).
«اذلة» جمع «ذلول» و «ذلیل» از ماده «ذل» (بر وزن حر) در اصل به معنى نرمى و ملایمت و تسلیم است در حالى که «اعزة» جمع «عزیز» از ماده «عزة» به معنى شدت است، حیوانات رام را «ذلول» مىگویند چون ملایم و تسلیمند و «تذلیل» در آیه ذللت قطوفها تذلیلا اشاره به سهولت چیدن میوههاى بهشتى است.
گاه ذلت در مواردى به کار مىرود که معنى منفى دارد و آن در جایى است که از سوى غیر به انسان تحمیل مىشود وگرنه در ماده این لغت مفهوم منفى ذاتا وجود ندارد(دقت کنید).
به هر حال آیه فوق دلیل روشنى بر اهمیت تواضع و عظمت مقام متواضعین است، تواضعى که از درون جان انسان برخیزد و براى احترام به مؤمنى از مؤمنان و بندهاى از بندگان خدا باشد.
در دومین آیه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقى گروهى از بندگان خاص خداست که در طى آیات سوره فرقان از آیه63 تا آیه 74 دوازده فضیلتبزرگ براى آنها ذکر شده است و جالب اینکه نخستین آنها همان صفت تواضع است، این نشان مىدهد همان گونه که «تکبر» خطرناکترین رذائل است، تواضع مهمترین یا از مهمترین فضائل مىباشد، مىفرماید:
«بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مىروند» (و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا)
«هون» مصدر است و به معنى نرمى و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معنى اسم فاعل در اینجا به خاطر تاکید است، یعنى آنها چنان آرام و متواضعند که گویى عین تواضع شدهاند و به همین دلیل در ادامه آیه مىفرماید: «و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مىگویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مىگذرند)».
و در آیه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاک خداست مىفرماید: «والذین یبیتون لربهم سجدا و قیما; آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مىکنند(و به بندگى و عبادت مىپردازند)».
«راغب» در کتاب «مفردات» مىگوید: «هون» دو معنى دارد یکى از آنها خضوع و نرمشى است که از درون جان انسان بجوشد که این شایسته ستایش است(سپس به آیه مورد بحث اشاره مىکند) و در حدیث نبوى آمده است المؤمن هین لین. (2) دوم خضوع و تذللى است که از سوى دیگرى بر انسان تحمیل شود و او را خوار کند.
ناگفته پیداست که منظور از الذین یمشون على الارض هونا این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلکه منظور نفى هرگونه کبر و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن که سادهترین کار است آشکار مىشود، زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لا به لاى گفتار و حرکات انسان نشان مىدهند تا آنجا که در بسیارى از مواقع از چگونگى راه رفتن انسان مىتوان به بسیارى از صفات اخلاقى او راه برد.
آرى عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستین نشانشان همان تواضع است، تواضعى که در تمام ذرات وجودشان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است و اگر مىبینیم خداوند در آیه37 سوره اسراء به پیامبرش دستور مىدهد «و لاتمش فى الارض مرحا; روى زمین با تکبر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نیستبلکه هدف، تواضع در همه کار است که نشانه بندگى و عبودیتخداست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
بسم الله ... الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین
" مقدمه "
علما و دانشمندان دینی درباره اینکه آیا دیدن و رویت خداوند متعال ممکن است یا خیر ؟ اختلافاتی دارند که در یک نظر به دو دسته تقسیم می شوند یک دسته دانشمندان و علماء امامیه هستند . که بالاتفاق معتقد به عدم امکان رویت خداوند متعال می باشند و دسته دیگر علماء عامه هستند که بعضی معتقد به امکان رویت به طور کلی شده اند و بعضی قاتل به امکان رویت در آخرت شده اند و ما بر آنیم تا در این مقوله به تفسیر و تشریح دو دسته از آیات شریفه قران در این باب بپردازیم :
" اصل بحث "
قران کریم درباره امکان یا عدم امکان رویت خداوند متعال دو دسته آیات را ذکر نموده است ، یک دسته از آیات ناظر به رویت خداوند است مانند آیات شریفه ذیل : 1- وجوه یومئذ ناظرة الی ربّها ناظرة
( بعضی چهره ها در آن روز شاداب است و به سوی پروردگار خویش نگران است )
2- ما کذبّ الفواد ما رأی ( وقلب وی آنچه را دید تکذیب کرد )
3- من کان یرجو لقاء اللّه فانّ اجل الله لاتٍ ( هر که امید دارد به پیشگاه خدا رود وعده خدا آمدنی است . )
4- اَوَلم یکف بربک ... اَلا انهّم فی مریة ربهم ... ( مگر پروردگارت بس نیست که او به چیز گواه است بدانید که آنها از رفتن به پیشگاه پروردگارشان به شک اندرند بدانید که خدا به همه چیز احاطه دارد .
5 – فمن کان یرجوا لقاء ربّد فلیعمل عملا صالحا ... ( هر که امید دارد به پیشگاه خداوند رود باید عمل شایسته کند و هیچ کس را در عبادت خدا شریک نکند . )
و اما دسته دیگر از آیات شریفه قران کریم ناظر بر عدم امکان رویت خداوند می باشد که از باب نمونه به به چند آیه در ذیل اشاره می شود .
1) لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار ( او را هیچ چشمی درک نمی کند و نمی بیند و حال آنکه او همه بیندگان را مشاهده می کند )
2) رب ارنی الیک قال لن ترانی ( پروردگارا خودت را برای من بنمایان خداوند فرمود مرا نخواهی دید )
که البته منظور حضرت موسی ( ع ) اعطای علم ضروری به مقام خداوند است چون قبلاً خداوند به او علم نظری یعنی پی بردن به خدا از راه آیات و موجودات را عطا کرده است و نفی لن ترانی " مرا هرگز نخواهی دید " راجع به دنیا است یعنی رویت در سراسر زندگی دنیا یی و عدم توانایی بر علم ضروری در دنیا است
" تفسیر و نظرات "
اما آنچه مهم به نظر می رسد تفسیر و تشریح امکان یا عدم امکان رویت خداوند با ادله عقلی و نقلی است اولاّ دیدن با چشم سر لازمه اش جسمیت دیده شده می باشد و لذا بعضی گفته اند که مراد از دیدن ، دیدن با دل و قلب است نه با چشم سر و ثانیاً شاید منظور از دیدن خداوند دیدن عظمت و رحمت و نشانه های الهی باشد اما زیباتر از همه سخن مرحوم علامه در المیزان است که میفرمایند :
مراد از رویت قطعی ترین و روشن ترین مراحل علم است که از آن تعبیر به رویت و دیدن شده است و این علم را در حقیقت علم ضروری می نامند مانند علم ضروری به بدیهاست اولیه مثلاً یک نصف عدد دو است یا عدد چهار جفت است گرچه این نوع بدهیات را دیدن نمی گوئیم پس درباره از امور عقلی که کلمه رویت و دیدن بکار میرود مقصود دیدن با چشم نیست بلکه مقصود حکم کردن و اظهار نظر کردن است اما در بعضی از معلومات ما تعبیر به رویت و دیدن می کنیم و آن معلومات به علم ضروری است مثلاً می گوئیم : من خودم را می بینیم که ... و این امور نه به حواس محسوس اند و نه به فکر بلکه درک آنها نیاز به فکر و حواس ندارند ، و تعبیر از اینگونه معلومات به رویت تعبیری است شایع پس نتیجه می گیریم که هر جا قران کریم سخن از رویت و دیدن خداوند متعال شده است در همان جا خصوصیاتی ذکر شده است که می فهمیم منظور از دیده شدن خدای تعالی همین قسم از علمی است که خود ما هم آن را رویت و دیدن می نامیم . مثلاً در آیه 53 سوره فصلت که میفرماید : اولم یکف بربک انه علی کل شی شهید الا انهّم فی مرید من لقاء ربهم ... که این آیه می تواند دلیل قاتلین به رویت باشد ، در این آیه ابتدا میفرماید خداوند هر چیزی حاضر و مشهود است و حضورش به مکان مخصوصی اختصاص ندادر و او به هر چیزی محیط است به طوری که می توان او را در وجدان خودش و در نفس خود و در ظاهر و باطن هر چیزی ببیند و نیز آیه شریفه ما کذب ّ الفواد ما رأی ... همین معنا را می رساند چون رویت و دیدن را نسبت داده به دل یعنی حقیقت انسانیت نه قلب صنوبری شکل . و نیز آیه شریفه : کلاّ بل ران علی قلوبهم ... این آیات دلالت دارد بر اینکه مانعی که میان مردم و خداوند است همان تیرگی گناهان است که دیده دل را می پوشاند و نمی گذارد که به مشاهده پروردگار خود تشرف یابند . پس معلوم می شود که اگر گناهان نباشد جانها خدا را می بیند نه چشمها و این دیدن جانها نه چشمها در این آیه شریفه مورد بحث قرار گرفته است که می فرماید کلا لو تعلمون علم الیقین لترونّ الحجیم
ثم لترونّها عین الیقین ( حَقّا که اگر به طور میدا نیستند البته دوزخ را مشاهده خواهید کرد و سپس به چشم یقین می دیدید.
در این آیه شریفه رویتی را اثبات کرده که غیر از رویت بصری و حسی است بلکه یک نوع درک و شعوری است که با ان حقیقت و ذات هر چیزی درک می شود ، که البته این علم که از آن به رویت تعبیر شده است مخصوص صالحین از بندگان خدا در روز قیامت می باشد همانطور که در آیه شریفه : وجوه یومئذ ناظرة ... قیامت ظرف و مکان این نوع دیدن تعیین شده است . حال این تعبیر حقیقی یا مجازی می باشد خیلی مهم نیست آنچه مهم است اینست که مقصود از رویت علم ضروری مخصوص است ، و نکته دیگه آنکه قران کریم اولین کتاب آسمانی است که از این حقیقیت پرده برداشته است و در هیچگونه از کتب آسمانی دیگری اینگونه مباحث مطرح نشده است و این افتخاری برای اسلام و کتب آسمانی است .
" بحث روایتی "
هشام از امام صادق ( ع ) نقل می کند :
خدمت اما صادق ( ع ) بودم که دو نفر به نام معاوید ّ بن وهب و عبد الملک بن اعین بر آن حضرت وارد شدند ، معاویدّ بن وهب عرض کرد : شما درباره روایتی که می گوید رسول خدا ( ص ) پروردگار خود را دیده است به چه صورتی دیده است ؟ و نیز روایتی که می گوید :
مومنین در بهشت پروردگار خود را می بینند ؟ به چه صورتی خواهند دید ؟ حضرت صادق ( ع ) تبسمی نموده و فرمودند ای معاوید چقدر زشت است که مردی هفتاد یا هشتاد سال از عمرش بگذرد و در این مدت در ملک خدا زندگی کند و از نعمتهای خداوندی بهره مند باشد و خدا را نشناسد !
ای معاویه پیامبر اکرم ( ص ) خداوند را ندید و خداوند بزرگتر از آنست که به مشاهده چشمها در آید ...
هر کس مقصودش از رویت به چشم باشد او دروغ گفته و به خدا و آیات او کفر ورزیده است زیرا خود پیغمبر خدا فرمودند : من شبه الله بخلقه فقد کفر
هر کسی خدا را به خلق تشبیه کند کافر شده است .
ای معاویه بن وهب : پدرم از پدرش از حسین بن علی ( ع ) روایت کرده که شخصی از امیر المومنین ( ع ) پرسید : ای برادر رسول خدا آیا خدای خود را دیده ای ؟ حضرت فرمودند : نم اعبد ربالمّ اره لم تراه العیون بمشاهدة الاعیان و لکن تراه القلوب بحقایق الایمان
من هرگز عبادت نمی کنم پروردگاری را که ندیده ام و لکن چشمها او را به مشاهده اعیان نمی بیند بلکه دلها او را به حقیقت ایمان می بیند .