لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما درباره تعلیم و تربیت در اسلام است . تعلیم و تربیت ، بحث ساختن افراد انسانها است . یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبهای دارد و به اصطلاح سیستم حقوقی و سیستم اقتصادی و سیستم سیاسی دارد ، نمیتو اند یک سیستم خاص آموزشی نداشته باشد . یعنی مکتبی که میخواهد در مردم طرحهای خاص اخلاقی ، اقتصادی و سیاسی را پیاده کند بالاخره اینها را برای انسانها میخواهد ، اعم از اینکه هدف، فرد باشد یا جامعه ، که این خود مسألهای است ، که در همین جا باید بحث بشود .
اگر هدف ، جامعه باشد ، بالاخره این افراد هستند که به وسیله آنها باید این طرحها پیاده شود . افراد باید آموزش ببینند و طوری پرورش پیدا کنند که همین طرحها را در اجتماع پیاده کنند . و اگر هدف فرد باشد نیز ] بدیهی است که آموزش و پرورش افراد ضروری است ] . در اسلام ، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع ، یعنی فرد خودش خالی از اصالت نیست . پس بالاخره طرحی و برنامهای برای ساختن فرد وجود دارد ، اعم از اینکه فرد را باید ساخت برای طرحهایی که برای اجتماع و جامعه است - و این طرح و برنامه را به عنوان مقدمه ساختن اجتماع در نظر بگیریم - یا فرد را باید ساخت از این نظر که هدف ، ساختن افراد است ، و یا از یک نظر جمعی فرد باید ساخته بشود ، هم از آن جهت که باید مقدمهای و ابزاری برای ساختن اجتماع باشد و هم از نظر اینکه خودش هدف است . اینجاست که ما باید با اصول تعلیم و تربیت اسلامی آشنا بشویم . اولا آیا اسلام برای مسأله تعلیم به عنوان آموزش دادن و آگاهی دادن اهمیتی قائل است یا نه ؟ و به عبارت دیگر آیا اسلام عنایتی به پرورش عقل و فکر انسان دارد یا چنین عنایتی ندارد ؟ این همان مسأله علم است که از قدیم میان علما مطرح بوده ، هم اصل مطلب که اسلام دینی است که به علم دعوت کرده است ، و هم خصوصیات آن که آن علمی که اسلام به آن دعوت کرده است چه علمی است ؟ که افرادی نظیر غزالی ، فیض و دیگران در این زمینه بحث کردهاند . و از نظر تربیت و پرورش هم که مقررات اخلاقی اسلام ، همه ، مقررات پرورشی انسانها است که انسانی که اسلام میخواهد پرورش بدهد ، انسان نمونه اسلام چگونه انسانی است و مدل آن انسان چگونه مدلی است . البته مسائل دیگری هم در اینجا هست که مربوط به کیفیت اجرای مطلب است ، یعنی هدفها مشخص ، ولی برای تربیت انسان از چه متود و روشی بایداستفاده کرد ؟ یعنی تا چه اندازه ملاحظات روانی در تعلیمات اسلامی منظور شده است ؟ مثلا در تعلیم و تربیت کودک چه دستورهایی رسیده و در آن دستورها چقدر واقع بینی و ملاحظات روانی رعایت گردیده ، و درگذشته ، تعلیم و تربیتهای قدیمی ما چقدر منطبق با تعلیمات اسلامی بوده و چقدر نبوده ، و تعلیم و تربیتهای امروز ما چقدر منطبق است ؟
پرورش عقل
مسأله اول که باید بحث کنیم همان مسأله پرورش عقل و فکر است . در اینجا ما دو مسأله داریم ، یکی مسأله پرورش عقل ، و دیگر مسأله علم . مسأله علم همان آموزش دادن است . " تعلیم " عبارت است از یاد دادن . از نظر تعلیم ، متعلم فقط فراگیرنده است و مغز او به منزله انباری است که یک سلسله معلومات در آن ریخته میشود . ولی در آموزش ، کافی نیست که هدف این باشد . امروز هم این را نقص میشمارند که هدف آموزگار فقط این باشد که یک سلسله معلومات ، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بریزد ، آنجا انبار بکند و ذهن او بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده است . هدف معلم باید بالاتر باشد و آن اینست که نیروی فکری متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند ، یعنی کار معلم در واقع آتشگیره دادن است . فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا این تنور را داغ کنید ، و تنوری که در آن ، هیزم و چوب جمع است ، شما آتشگیره از خارج میآورید ،آنقدر زیر این چوبها و هیزمها آتش میدهید تا خود اینها کم کم مشتعل بشود و تنور با هیزم خودش مشتعل گردد . چنین به نظر میرسد که آنجا که راجع به عقل و تعقل - در مقابل علم و تعلم - بحث میشود نظر به همان حالت رشد عقلانی و استقلال فکری است که انسان قوه استنباط داشته باشد .
دو نوع علم
جملهای دارند امیرالمؤمنین که در نهجالبلاغه است ( و من مدتها پیش ، ذهنم متوجه این مطلب شده بود و شواهدی هم برایش جمع کردهام ( . میفرمایند : « العلم علمان » ( و در یک نقل دیگر : » العقل عقلان ) ، علم مطبوع و علم مسموع » ( یا : « عقل مطبوع و عقل مسموع ( ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع » ( 1 ). علم دو علم است ، یکی علم شنیده شده ، یعنی فرا گرفته شده از خارج ، و دیگر علم مطبوع . علم مطبوع یعنی آن علمی که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه میگیرد ، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان قوه ابتکار شخص است . بعد میفرماید : و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فایده ندارد . و واقعا هم همین جور است . این را در تجربهها درک کردهاید : افرادی هستند که اصلا علم مطبوع ندارند . منشأ آن هم اغلب سوء تعلیم و سوء تربیت است ، نه اینکه استعدادش را نداشتهاند . تربیت و تعلیم جوری نبوده که آن نیروی مطبوع او را به حرکت درآورد و پرورش بدهد .
سیستم آموزشی قدیم و پرورش عقل
اغلب سیستم آموزشی قدیم خودمان همین جور بوده . شما میبینید که افرادی - حال یا به علت نقص استعداد و یا به علت نقص تعلیم و تربیت - نسبت به آن معلوماتی که آموختهاند درست حکم ضبط صوت را دارند . کتابی را درس گرفته ، خیلی هم کار کرده ، خیلی هم دقت کرده ، درس به درس آن را حفظ کرده و نوشته و یاد گرفته ، بعد مثلا مدرس شده و میخواهد همان درس را بدهد ، آنچه که در این کتاب و در حاشیهها و شرح آن بوده ، همه را مطالعه کرده و از استاد فراگرفته است . هر چه شما راجع به این متن و این شرح و این حاشیه بپرسید ، خوب جواب میدهد ، یک ذره که پایتان را آن طرف بگذارید ، او دیگر لنگ است ، معلوماتش فقط همین مسموعات است و اگر مطلب دیگری در جای دیگر باشد که او بخواهد از این مایههای معلومات خودش آنجا نتیجهگیری بکند عاجز است . و بلکه من دیدهام افرادی را که بر ضد آنچه که اینجا یاد گرفتهاند آنجا قضاوت میکنند . و لهذا شما میبینید که یک عالم ، مغزش جاهل است . عالم است ولی مغزش مغز جاهل است . عالم است ، یعنی خیلی چیزها را یاد گرفته ، خیلی اطلاعات دارد ولی آنجا که شما مسألهای خارج از حدود معلوماتش طرح میکنید میبینید که با یک عوام صد درصد عوام طرف هستید ، آنجا که میرسد ، یک عوام مطلق از آب درمیآید .