دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص (2) (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان

بشر در هیچ دوره‌ای این چنین با حجم انبوهی از داده‌ها و اطلاعات مواجه نبوده است. سرگردانی انسان امروز، انتخابی مناسب از بین هزاران امکانی است که عمر کوتاهش را بر نمی‌تابد و این سرگردانی، در انتخاب روشی مناسب برای یادگیری یک زبان بین المللی با گستره تولید جهانی، صد چندان شده است. کتابها، فیلمهای صوتی - تصویری، کلاسهای آموزشی رسمی و غیر رسمی، نرم افزارها و پهنه گسترده اینترنت در کارند تا امر فراگیری یک زبان خارجی تحقق یابد. آیا اشکال در بهره هوشی ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی است که با گذراندن بیش از ده سال از دوران راهنمائی تا دانشگاه هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم؟ چرا ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با گذراندن بیش از ده سال، از دوران دبیرستان تا دانشگاه، هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم. بدون شک اشکال در بهره هوشی و توانائی‌های ما نیست بلکه مشکل در روشها و تکنولوژی‌هایی است که ما با استفاده از آنها زمان بزرگی از زندگی خویش را از دست داده‌ایم. عمده‌ترین دلایل نا‌کامی در فراگیری زبان در کشور ما بقرار زیر است:

ترس

ما همیشه زبان را درس مشکلی تصور می کردیم که باید آنرا امتحان دهیم و بدین دلیل هرگز فرصت استفاه از آنرا بصورتی نیافتیم که از آن لذت ببریم.

تکیه بر محیط مبتنی بر متن

دنیای واقعی زبان، یک دنیای صوتی است. در حالی که سیستم آموزشی ما، دنیایی مبتنی بر متن بوده است و این باعث می‌شد که مشکل تلفظ نیز بر مشکلات بیشمار ما افزوده شود. بدلیل عدم زیستن در یک محیط واقعی صوتی با آن احساس بیگانگی می‌کنیم. نتیجه این سیستم آموزشی در آرمانی ترین شرایط تربیت مترجم بود، نه کسی که با زبان بتواند ارتباط برقرار کند.

تکیه بر گرامر

کاش ما زبان را با روش کودکان یاد می‌گرفتیم که کمترین اهمیتی برای دستورات پیچیده زبان نمی‌دهند. راستی ما، خود چقدر با گرامر زبان مادری خود آشنا هستیم؟ دستوات گرامری در تمامی زبانها یک موضوع کاملاً تخصصی و انتزاعی از زبان است و اگر نه اینست، پس اینهمه رشته‌های دانشگاهی سطح بالا در رابطه با دستور زبان چه معنی می‌دهند؟ حرف زدن با رعایت دستورات گرامری زبانی پر از استثناء، مانند انگلیسی، تقریباً غیر ممکن است.

تأکید بر یادگیری لغات

آموزش ما، حفظ کردن فرهنگهای لغت بود، هر معلمی برای خود دیکشنری کوچکی می‌ساخت که مجبور به حفظ آن بودیم. و متأسفانه هنوز هم کار به همین منوال است. در یک فرهنگ انگلیسی نگاهی به لغت GET یا TAKE بیندازید. دو صفحه معنی مختلف و گاه متضاد برای یک لغت، سردرگمی آدمی را در آموزش صد چندان می‌کند. فرق عمده زبان انگلیسی با زبان فارسی در این است که لغات در زبان انگلیسی عمدتاً وقتی معنی واقعی دارند که در کنار سایر لغات قرار می‌گیرند. مثلاً لغت Take معنی واضحی ندارد، در حالی که معنی عبارت Take off کاملا مشخص است.

اهمیت دادن به امر خواندن

در هر زبانی چهار عنصر عمده خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن وجود دارد. آنچه در سیستم آموزش رسمی ما بیش از همه به آن پرداخته شده است امر خواندن می‌باشد. در برخی از کلاسهای غیر رسمی نیز صحبت از هم زمانی چهار عنصر رفته است. اما وقتی ما در محیط واقعی زبان قرار می‌گیریم در می‌یابیم که اگر هدف فراگیری زبان باشد، عنصر خواندن و نوشتن اهمیت درجه چندم دارند، به این دلیل ساده که در تمامی زبانها افراد بی سواد آن جامعه نیز قادر با تکلم زبان مادری خود هستند.

سه مشکل اصلی پیش روی یک زبان آموز

1- ایجاد شور و هیجان در فراگیری زبان

همه زبان‌آموزان دوست دارند که به خوبی انگلیسی صحبت کنند. آنها از این فکر که قادر باشند «روان» صحبت کنند و با دیگران به انگلیسی ارتباط برقرار کنند به هیجان می‌آیند. اما آنها معمولاً توجهی به خود فرآیند آموزش ندارند. در نظر بیشتر زبان‌آموزان، فراگیری زبان انگلیسی یک اجبار است - چیـزی که مجبور به انجام آن هستنـد، ولی میلی به آن ندارنـد. آنهـا در فراگیری زبان انگلیسی هیچ لذتی نمی‌بینند. بطور خلاصه، بیشتر زبان‌آموزان دوست دارند که انگلیسی صحبت کنند ولی دوست ندارند به فراگیری زبان انگلیسی مشغول باشند. این اولین و مهمترین مشکلی است که پیش روی یک زبان آموز قرار دارد، زیرا کسی که تمایلی به فراگیری یک زبان خارجی نـدارد، آن را بـه خوبی فرا نخواهـد گـرفت. اگـر شما «انگلیسی» را دوست نداشتـه باشیـد، «انگلیسی» هم شما را دوست نخواهد داشت!

اگر می‌خواهید که زبان‌آموز موفقی باشید، لازم است که خود فرآیند آموزش را هم دوست داشته باشید. لازم است که زمانی را که صرف فراگیری انگلیسی می‌کنید، به عنوان وقت تفریح یا استراحت خود به حساب آورید. به عنوان مثال، شما باید از موارد زیر لذت ببرید:

خواندن جملات انگلیسی و فکر کردن درباره ساختار آنها

فراگیری لغات جدید از یک دیکشنری

نوشتن یک جمله انگلیسی صحیح با کمک گرفتن از دیکشنری، کتاب گرامر و اینترنت

تمرین تلفظ اصوات و کلمات انگلیسی

به طور آرمانی، فراگیری زبان بایستی برای شما یک تفریح به حساب بیاید. شما باید خود را یک «زبان‌آموز» قلمداد کنید - کسی که فراگیری زبان انگلیسی را به عنوان یکی از فعالیت‌های مورد علاقه‌اش انتخاب کرده است.

2- ایجاد اولین تغییر در زندگی

تصمیم برای فراگیری زبان انگلیسی نیازمند ایجاد تغییراتی در زندگی‌تان می‌باشد. به عنوان مثال تصمیم می‌گیرید که هر روز 30 دقیقه برای خواندن یک کتاب انگلیسی وقت بگذارید و بر این تصمیم پافشاری می‌کنید. ایجاد یک تغییر کوچک ولی دائمی در زندگی راحت نیست، مخصوصاً اگر فراگیری زبان «سرگرم کننده» به نظر نرسد. به هر حال، زبان‌آموزان باید به خاطر داشته باشند که اگر روزی 15 دقیقه به مطالعه انگلیسی بپردازند، نتیجه بهتری می‌گیرند تا اینکه مثلاً هر یک ماه یکبار، یک روز کامل را به این کار اختصاص دهند.



خرید و دانلود تحقیق در مورد دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص (2) (word)


تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

 

American Philosophy

Narrativity, Modernity, and Tragedy:How Pragmatism Educates Humanity

Sami PihlströmUniversity of Helsinkisami.pihlstrom@helsinki.fi

 

ABSTRACT: I argue that the modernist notion of a human self (or subject) cannot easily be post-modernistically rejected because the need to view an individual life as a unified ‘narrative’ with a beginning and an end (death) is a condition for asking humanly important questions about its meaningfulness (or meaninglessness). Such questions are central to philosophical anthropology. However, not only modern ways of making sense of life, such as linear narration in literature, but also premodern ones such as tragedy, ought to be taken seriously in reflecting on these questions. The tradition of pragmatism has tolerated this plurality of the frameworks in terms of which we can interpret or ‘structure’ the world and our lives as parts of it. It is argued that pragmatism is potentially able to accommodate both the plurality of such interpretive frameworks—premodern, modern, postmodern—and the need to evaluate those frameworks normatively. We cannot allow any premodern source of human meaningfulness whatsoever (say, astrology) to be taken seriously. Avoiding relativism is, then, a most important challenge for the pragmatist.

1. The idea that "grand metanarratives" are dead is usually regarded as the key to the cultural phenomenon known as postmodernism. We have been taught to think that the Enlightenment notions of reason, rationality, knowledge, truth, objectivity, and self have become too old-fashioned to be taken seriously any longer. There is no privileged "God's-Eye-View" available for telling big, important stories about these notions. The cultural hegemony of science and systematic philosophy, in particular, is over.

Nevertheless, as even some postmodern thinkers themselves keep on insisting, we still have to be committed to the grand narrative of our individual life.(1) We cannot really dispense with the modernist notion of self, and the one who says we can forgets who she or he is. From the point of view of our own life, no postmodern death of the subject can take place. On the contrary, my death transcends my life; it is not an experienceable event of my life—as Wittgenstein also famously pointed out at Tractatus 6.4311. Most (perhaps all) of us feel that one's own death is hardly even conceivable from within one's life.

On the other hand, somewhat paradoxically, death must be postulated as the imaginary end point, the final event, of the story of my life. If there were no death (i.e., the annihilation of my self) to be expected, I could not even realize that I am leading a specific, spatio-temporally restricted human life. The fact that death is awaiting for me, even if I cannot fully understand what it is all about, enables me to think about my life as a coherent whole with a beginning and an end. Only with respect to such a life can the question of "meaning" or "significance" arise.

It seems, then, that no postmodernist talk about the disappearance of the subject, connected with the distrust felt toward grand narratives, can force us to give up this meta-level fact about our life. We might perhaps even say, echoing Kant, that the inescapability of death is a necessary "transcendental condition" of a meaningful (or, for that matter, meaningless) life. Human life as we know it is intelligible only under the circumstances in which death inevitably puts an end to it. Without death, our lives would be something entirely different, something about which we can have no clear conception whatsoever—not from the point of view of our present human condition, at least.

Death, then, plays a decisive role in the modern human being's understanding of her or his life as a unified narrative. Let us explore the essentially modern notion of narrativity in some more detail. It is a central element of the modern outlook, of our typically modern conception of personal identity, to employ this notion in making sense of our lives. The modern person, often without noticing it, conceives of her or his life as a "story", and this narrativist attitude to life has been conceptualized in various ways in the history of modern thought (cf. Taylor 1989). To see one's life as a linear progression from a starting point, through various phases (corresponding to adventures in a novel), up to its final page, death, is to be a modern person. To go postmodern is to break this chain of narration, as in self-conscious fiction, in which the story itself somehow "knows", and shows that it knows, that it is only a fictional story. The postmodern person could, or such a person thinks that she or he could, understand that the subjective life she or he leads is not really the life of a single, unified subject. Then, apparently, such a "subject" would not be a person in any normal sense of the term.

I am not simply suggesting that we should not at all attempt to go postmodern in this sense. The "antihumanist" French (as well as American) thinkers have had many insightful things to say about the ways in which the modern subject is constituted in terms of the social and political structures (e.g., power relations) which make life-narratives possible in the first place—instead of being the fully autonomous center of its life we are (modernistically) inclined to think it is. Furthermore, interesting post-structuralist developments of these investigations have been pursued. Some are still emerging. Yet, from the point of view of an individual human being living in her or his natural and cultural environment, there can be no total disappearance of the subject any more than there can be a total disappearance of all acting characters in a literary narrative. Narratives are about actions—usually about human actions in some problematic circumstances. There simply is no way for us humans to remove this fact of humanity. To do so would require that we turn into beings quite different from what we in fact are. As long as our life is intelligible to us, we will presumably be unable to fail to see ourselves as characters in a narrative, acting in the midst of the problems our environment throws against our face. Even the postmodernist writers themselves, whose work I am unable to comment upon here in any detail, must view themselves as subjects engaging in the intentional action of writing postmodernist prose.

It is, in fact, somewhat ironical that postmodernist philosophers and sociologists of science—for example, Joseph Rouse (1996) in his recent book—strongly emphasize the need to take seriously the narrative aspect of science, thus employing an inherently modernist notion in apologizing for postmodernism. "Modernist" philosophers of science need not necessarily oppose the idea that science, like any other human practice, is partly constituted through the narratives told in and about it.(2) On the contrary, they may join the postmodernist thinkers in granting narrativity an important place in the formation of scientific world-views.

2. I would now like to suggest that, despite the thoroughgoing modernity (or postmodernity) of our age, we should not only take into account the modern and postmodern literary analogues of human life (i.e., linear narrative and broken, "self-conscious" narrative), but also be prepared to look at our lives, at least occasionally, in premodern terms, e.g., in terms of classical tragedy. Our serious mistakes in life will, we might come to think, be "revenged"—perhaps not by any supernatural forces, but by other human beings or by the non-human nature nevertheless. Or at least so we can interpret those mistakes. We might, for example, conceive of a disastrous car accident or plane crash as analogous to the nemesis the tragic hero confronts after having committed the tragic mistake. Many people would undoubtedly consider this an irrational idea. The people who die in such accidents—let alone those millions who die in wars and massacres— are usually innocent. They never did anything that ought to be revenged: they made no tragic mistakes; they just died, unnecessarily.

But this is not the point. The tragic figures—say, Oedipus or Hamlet—were, in some sense, innocent, too. Perhaps the most tragic thing that can happen to a human person is that even an innocent life may be "revenged". Even if, in some conventional sense, the character has been innocent or even virtuous, there may still be something fundamentally "wrong" in her or his life, or in the very fact that she or he lives at all. In our (post)modern economic societies, we may quite easily think about our lives as crimes against humanity. It is because we live in the way we do that the non-human nature and all the poor people in the third world suffer incredibly. We cannot help contributing to the increasing of that suffering, even though we live as responsibly as we can within our standard Western liberal democracies. We deserve a nemesis.(3)

I do not think that any authentic feeling apparently captured in (quasi-)religious exclamations like "I am guilty" or "I have sinned" can be easily reached in concrete human life. But the Christian experience of sin, or moral condemnation in front of God, is perhaps the closest analogue to the experience I try to describe (an experience that we, rich Western people as we are, ought to be capable of having), except that the world-view of tragedy recognizes no Christian salvation. Therefore, tragedy is conceptually closer to us non-believers.

What I try to say is that the points of view to the world provided by fundamental physics, molecular biology, and neurophysiology are not the only legitimate ones to be taken into account when we try to understand our humanity. We should open our eyes to what, say, tragedy (among many, perhaps conflicting perspectives) can tell us about our lives. In the pluralistic spirit of pragmatism, we should tolerate various different points of view— language-games employing different standards of acceptability, pursuing different goals, and satisfying different human needs— for interpretively structuring the world, including our own place in its scheme of things (see Pihlström 1996a). Modern science is, of course, one of these human perspectives to reality, but the premodern tragic picture of man's fragile position in the world cannot be excluded just because there is no "scientific evidence" for its correctness. It is a correct picture in an entirely different sense, based on entirely different practical purposes. Pragmatists, early and late, have respected this plurality of our ways of experiencing and making sense of both human and non-human reality. They have had no use for the fiction of a "God's-Eye-View" to the world (here the traditions of pragmatism and postmodernism of course resemble each other), but, unlike postmodernists, they have not attempted to destroy the notion of a human subject. Instead, they have respected our need to ask questions about the significance of our individual lives. Therefore, pragmatism might also be able to accommodate our need— a very human need indeed— to be able to conceive of our lives as tragic (or, to point out a possible link between the premodern and modern standpoints, as tragic narratives).

Relevant examples could be multiplied. Another crucially important premodern source of insight for those who wish to make sense of their human limitedness might be the Book of Job (which is not a tragedy, of course). Reading the story about Job may make us appreciate our smallness and insignificance as parts of a vast amoral universe (cf. Wilcox 1989)— irrespective of whether we are theists, atheists, or agnostics, I would add.

The problem here, as so often in philosophy, is how to avoid uncritical relativism. Why can (or should) we "structure" our lives on the basis of tragedy, recognizing our hubris and the resulting nemesis, or on the basis of the Book of Job, recognizing our ignorance and weakness against the great mysteries of the creation, but not— at least not rationally and responsibly— on the basis of astrology (another premodern practice or viewpoint), postulating interstellar causal forces which determine the events of our lives? Both tragedy, the Bible, and astrology are, to use Nelson Goodman's term, "entrenched" in human culture. There has to be a normative point of view from which we can say that two of them should be taken seriously (though critically) in reflecting on human life whereas the third one should not. There has to be a way of saying that the human purposes which tragedy and the Scriptures (non-foundationalistically interpreted) serve are more serious and better purposes than the ones served by astrology (or other irrational pseudo-sciences).(4) It is hardly surprising that one of the constantly reoccuring charges that pragmatists have had to meet with is the accusation that pragmatism amounts to relativism.

The ultimate form of philosophical relativism is the first-person subjectivist view, according to which I am myself the only possible standard for the rationality (or moral acceptability, or any other normative virtue) of my beliefs, actions, etc. This is no doubt a possible position. It is related to still another example— admittedly, a modern rather than premodern one— which might throw light on the philosophical relevance of certain non-scientific, prima facie non-rational frameworks: the search for authentic existence, or authenticity for short, as constitutive of our individual lives. This search, inseparably connected with the inevitability of death and the above-mentioned experience of guilt, has been extensively discussed in the existentialist tradition, i.e., in the work of such literary and philosophical figures as Kierkegaard, Nietzsche, Heidegger, Sartre, and Camus (see Golomb 1995).

If it is true that we ourselves "create our authenticity" and that "[t]here is no one but ourselves to condemn or appreciate our behaviour" in the course of that creation (ibid., p. 25), there is a danger of solipsism that we must not fail to observe. If I am the measure of how my life— its authenticity, moral quality, or anything else about it— should be evaluated, then I am, in a profound sense, alone in the world. The world is my world.(5) Again, it is quite possible to hold this view. One cannot really argue against solipsism on theoretical grounds. Instead, the "argument" can only be based on an ethical decision to lead a certain kind of (authentic) life, to expose one's individual opinions to public normative criteria.

3. There is, then, no easy argumentative "solution" to the problem of relativism, subjectivism, and solipsism. This problem must be constantly faced when dealing with



خرید و دانلود  تعلیم و تربیت  متن اصلی با ترجمه 20  ص


تحقیق درباره بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 30

 

بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی ◄ پردازشگر مرکزی (CPU) ریزپردازنده بمنزله " مغز"  کامپیوتربوده  و مسئولیت انجام تمامی عملیات ( مستفیم یا غیر مستقیم ) را برعهده دارد. هر چیزی را که کامپیوتر انجام می دهد با توجه به وجود " ریز پردازنده " است .

◄ حافظه این نوع از حافظه ها با سرعت بالا، امکان ذخیره سازی اطلاعات را فراهم می نمایند. سرعت حافظه های فوق می بایست بالا باشد چراکه آنها مستقیما" با ریزپردازنده مرتبط می باشند. در کامپیوتر از چندین نوع حافظه استفاده می گردد: ● ( Random-Access Memory(RAM از این نوع حافظه ، بمنظور ذخیره سازی موقت اطلاعاتی که کامپیوتر در حال کار با آنان است، استفاده می گردد. ● ( Read Only Memory (ROM  یک حافظه دائم که از آن برای ذخیره سازی اطلاعات مهم  در کامپیوتر استفاده می گردد.   ● (Basic Input/Output System (BIOS   یک نوع حافظه ROM ، که از اطلاعات آن در هر بار راه اندازی سیستم استفاده می گردد. ● Caching  حافظه ای سریع که از آن برای ذخیره سازی اطلاعاتی که فرکانس بازیابی آنان بالا باشد،  استفاده می گردد.   ● Virtual Memory فضای موجود بر روی هارد دیسک که از آن برای ذخیره سازی موقت اطلاعات استفاده و در زمان نیاز عملیات جایگزینی در حافظه RAM انجام خواهد شد .

◄ برد اصلی (MotherBoard). برد اصلی کامپوتر بوده که تمام عناصر داخلی به آن متصل خواهند شد. پردازشگر و حافظه بر روی برد اصلی نصب  خواهند شد.برخی از عناصر سخت افزاری ممکن است مستقیما" و یا بصورت غیر مستقیم به برد اصلی متصل گردنند. مثلا" یک کارت صدا می تواند همراه برد اصلی طراحی شده باشد و یا بصورت یک برد مجزا بوده که از طریق یک اسلات به برد اصلی متصل می گردد

◄ منبع تغذیه (Power Supply) یک دستگاه الکتریکی که مسئول تامین و نتظیم جریان الکتریکی مورد نیاز در کامپیوتر است .

◄ هارد دیسک (Hard Disk) یک حافظه با ظرفیت بالا و دائم که از آن برای نگهداری اطلاعات و برنامه ها استفاده می گردد.

◄ کنترل کننده (Integrated Drive Electronics(IDE . اینترفیس اولیه برای هارد ، CD-ROM و فلاپی دیسک است .

◄ گذرگاه Peripheral Component Interconnect)PCI)  . رایج ترین روش اتصال یک عنصر سخت افزاری اضافه به کامپیوتر است .PCI از مجموعه ای اسلات که بر روی برد اصلی سیستم موجود می باشد،  استفاده و کارت های PCI از طریق اسلات های  فوق به برد اصلی متصل خواهند شد.

◄ اینترفیس Small Computer System Interface)SCSI) روشی برای اضافه کردن دستگاه های اضافه در سیستم نظیر : هارد و اسکنر است .

◄ پورت Accelerated Graphics Port)AGP) یک اتصال با سرعت بسیار بالا بمنظور ارتباط کارت های گرافیک با کامپیوتر است .

◄کارت صدا (Sound Card) مسئول ضبط و پخش صوت از طریق تبدیل سیگنال های آنالوگ صوتی به اطلاعات دیجیتال و بر عکس  است

◄کارت گرافیک (Graphic Cards) مسئول تبدیل اطلاعات موجود در کامپیوتر بگونه ای که قابلیت نمایش بر روی مانیتور را داشته باشند.

دستگاه های ورودی و خروجی

◄مانیتور (Monitor) . رایج ترین دستگاه نمایش اطلاعات در کامپیوتر است .

◄صفحه کلید (KeyBoard)  رایج ترین دستگاه برای ورود اطلاعات است .

◄موس (Mouse) . رایج ترین دستگاه برای انتخاب موارد ارائه شده توسط یک نرم افزار و ایجاد ارتباط متقابل با کامپیوتر است .

◄رسانه های ذخیره سازی قابل حمل (Removable storage) . با استفاده از این نوع رسانه ها می توان بسادگی اطلاعاتی را به کامپیوتر خود اضافه و یا اطلاعات مورد نیاز خود را بر روی آنها ذخیره و در محل دیگر استفاده کرد.

  ●  فلاپی دیسک (Floppy Disk) . رایج ترین رسانه ذخیره سازی قابل حمل است .  

  ● CD-ROM . دیسک های فشرده رایج ترین رسانه ذخیره سازی برای انتقال وجابجائی نرم افزار ها و ... می باشند.   ● Flash Memory یک نوع خاص از حافظه Rom است(EEPROM). این نوع رسانه ها امکان ذخیره سازی سریع و دائم را بوجود می آورند. کارت های PCMCIA نمونه ای از این رسانه ها می باشند.  ● Digital Versatile Disc,Read Only Disk) DVD-ROM ) این نوع رسانه ذخیره سازی مشابه CD-ROM بوده با این تفاوت مهم که  میزان ذخیره سازی آنان بسیار بالا است .

پورت ها

◄موازی (Parallel) . از این نوع پورت ها اغلب برای اتصال چاپگر استفاده می گردد.

◄سریال (Serial) . از این نوع پورت ها اغلب برای اتصال دستگاههائی نظیر یک مودم خارجی، استفاده می گردد.

◄پورت ( Uuniversal Serial Bus(USB . از پورت ها ی فوق بمنظور اتصال دستگاههای جانبی نظیر اسکنر و یا دوربین های وب استفاده  می گردد.

اتصالات شبکه و اینترنت



خرید و دانلود تحقیق درباره بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی


تحقیق درباره تعمیرات ترانسفورماتور

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

تعمیرات پیشگیرانه مانیتورینگ گازهای اصلی محلول در روغن عایقی، ترانسفورماتور را سالم نگاه می دارد

جلوگیری از خرابی ترانسفورماتورها دشوار است، زیرا قطعات متحرک ندارند و آب بندی شده اند، ردیابی برخی گازهای معین که در روغن عایق حل شده اند، راهی آزموده برای کشف خرابی پیش از ایجاد مشکل و هزینه می باشد .

( نوشته شده توسط: دکتر روبرت پلتیر )

رشد سالانه مصرف انرژی برق در آمریکا حدود دو درصد است. این افزایش تقاضا، نیاز به نیروگاه ها ، خطوط انتقال و در نتیجه ترانس های قدرت خطوط انتقال و توزیع را ایجاب می کند. ترانسفوماتورهای قدرت چه افزاینده و چه کاهنده که از جمله گران ترین اجزای شبکه سراسری توزیع می باسند، بویژه در مناطق پر جمعیت متحمل افزایش بار می گردند. عمر متوسط ترانسفورماتور های قدرت حدود چهل سال است. به گزارش شرکت HSB خرابی ترانسفورماتور همواره در بین پنچ شکایت اصلی آن قرارداد و تعداد دفعات آن رو به افزایش است.

 

HMOبرای ترانسفورماتور ها

دلیل عمده خرابی ترانسفورماتور، ناتوانی عایق آن در کنترل نوسانات و تنش های حین کار است. اشکال دی الکتریک یا شل بودن اجزای مکانیکی داخلی مانند کلمپها و اتصالات بوشینگ سبب اتصال کوتاه می شود ، مساله مهمتر از دلیل وقوع خرابی ها ، جلوگیری از آنها بوسیله روش های برآورد سلامت ترانسفورماتور و پیش بینی عمر باقی مانده آن است . مدیران می توانند با گسترش فرایند های نگهداری بلند مدت برای ترانسفورماتور ها ، از غافلگیری جلوگیری نمایند . کارهایی از قبیل تعمیر خرابی ها ، بازدید کلی (OVERHAUL) ، تنظیم ولتاژ یا کاهش بار و درنهایت ،تعویض آن جزء نگهداری محسوب می شوند . اغلب برنامه های تعیین بار بر پایه استانداردIEEE C 57/91قرار دارند که توصیه های مفید و معادله های محاسبه عمر باقیمانده و نکاتی درباره دمای غیر مجاز روغن را شامل میشوند .برآورد میزان سلامت ترانس از نظر مالی برای هر شرکت دارای تعداد ترانسفورماتور زیاد چالش محسوب می شود .

 

1. آتش سوزی 4 جولای : خربی یک ترانس در پست انتقال WESTWING   باعث کاهش ذخیره برق منطقه PHOENIX به مدت یکماه طی تابستان 2004 گردید.

 

 

الزامات بودجه نیاز به اولویت بندی برآوردهای سلامت بر طبق ارزیابی های ترانسفورماتور دارد . این ارزیابی ها بر پایه بازرسی، مانیتورینگ و کاربرد ابزارهای تحلیل مخاطره آمیز قرار دارند . یک برآورد خوب باید میان عمر و سابقه نگهداری ترانس در برابر سابقه کارکرد و کیفیت رژیم نگهداری پیشگیرانه آن ، تعادل برقرار نماید . نتایج برآورد در زمینه استراتژی مدیریت ترانسفورماتور با گستردگی سیستم ، تفسیر می گردد .

 شرکت SERVERONاز دسته بندی زیر برای تمایز ترانسفورماتور ها بر حسب پیامد های خرابی آنها بهره می برد :

بحرانی. واحد هایی که خرابی آنها تاثیر منفی زیادی بر پایداری شبکه انتقال ،درآمد شرکت و اطمینان بخشی خدمات ، می گذارد .

 مهم . واحدهایی که اشکال در آنها تاثیر منفی مهمی در در آمد و اطمینان پذیری دارد . بسیاری ترانس های پستهای فرعی انتقال و پستهای اصلی توزیع ، در این دسته جای دارند .

 قابل بازیابی . خرابی آنها تاثیر کمی بر درآمد و اطمینان بخشی سیستم دارد ، بیشتر ترانس های کوچک در پست های توزیع، اینگونه اند .

 مصرف کننده شدید گاز

پیش از دهه 80 ، تنها راه اندازی و برآورد سلامت یک ترانس، نمونه گیری از روغن عایق کننده آن بطور متناوب و ارسال آن به آزمایشگاه بود . سپس مانیتورهای گاز احتراق که ئیدروژن را به صورت بر جسته اندازه می گرفتند ، وارد صحنه شدند . در دهه 90 سیستم تحلیل گاز محلول (DGA) آنلاین به بازار آمد .

سیستم های اولیه DGA بیشتر بر پایه ذوق هنری بودند تا مبنای علمی. آنها چگالی ئیدروژن و یا یکی از گازهای سوختنی درون روغن ترانسفورماتور را به عنوان پیش بینی کننده مشکلات آینده ترانسفورماتور، اندازه می گرفتند. سیستم های مدرنDGAتا 11 " گاز مشکل زا " را مانیتور می کند ، چگالی آتها و دیگر پارامترهای عملکرد آنها را در لحظه دنبال می نماید و دارای ابزار عیب یابی می باشد.



خرید و دانلود تحقیق درباره تعمیرات ترانسفورماتور


تحقیق درباره فن ساختمانی صفحات

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

فن ساختمانی صفحات: ویژگیهای اصلی عبارتند از:

- سطح زمین از یک سری صفحات بزرگ ساخته شده است (مانند قطعاتی از یک بازی معمای(بازی که در آن قطعات تصویری را در کنار هم قرار می دهند) عظیم.

- صفحات در حرکت دائم مسافتی چند سانتی متر در سال را طی می کند.

-کف های اقیانوس مداوماٌ در حال حرکت هستند، که از وسط گسترش می یابد و در لبه ها فرو می روند.

- جریان های هم رفتی زیر صفحات، صفحات را به جهت های مختلف حرکت می دهد.

- محرکه منبع گرمای هدایت کننده جریان های همرفتی که در اعماق زمین رخ می دهد را دیو اکتیو پرتوزا می باشد.

- لبه های صفحات مزبور، در مکان هایی که علیه یکدیگر حرکت می کنند، مکان هایی از فعالیت ژئولوژی شدید هستند، از قبیل زمین لرزه، آتش نشان ها و ساختن کوه ها.

- فن ساختمانی صفحات نسبتاٌ تئوری جدیدی هست و در سال 1960 بود که زمین شناسان با کمک بررسی های اقیانوسی، شروع به درک وقایع در زیر پاهایمان شدند.

شواهد برای فن ساختمانی صفحات در کجا هست؟

به نظر می رسد که قاره ها همانند یک یک بازی معما بریکدیگر تطبیق شود:

در صورتیکه شما به یک نقشه نگاه کنید، به نظر می رسد که آفریقا به درستی در کرانه شرقی جنوب آمریکا و دریای کارائیو خودش را جمع کرده. در 1912 یک دانشمند آلمانی بنام آلفرد و گفر پیشنهاد کرد که در دو قاره های مزبور یک زمانی به یکدیگر متصل می بودند سپس به نحوی از یکدیگر دور شدند. او پیشنهاد کرد که تمامی قاره ها یکبار همچون یک زمین بزرگی بنام Panege به یکدیگر متصل بودند. (و یقین داشت که Panege تا حدود 200 میلیون سال پیش یکپارچه (دست نخورده) می بود.

- قاره شناور _رانده

ایده اینکه قاره ها می توانند به اطراف رانده شوند شگفت انگیز نمی باشد، راندگی قاره ای.

زمانیکه Weyner در ابتدا ایده را در سال 1912 ارائه کرد مردم فکر کردند که او دیوانه هست. مسئله بزرگ وی این بود که او می دانست که قاره ها رانده می شدند ولیکن قادر به توضیح نحوه راندگی آنها نبود. تئوری قدیمی پیش از این (و خیلی اشتباه!!) "تئوری انباطی" بود پیشنهاد کرد که زمانی صفحات یک توپ (کروی شکل) ذوب شده ای بود و در پرسه خنک شدن سطح شکافته شد و برخودش تا شد. مسئله عظیمی از ایده مزبور این بود که تمامی حدود کوه ها می بایستی تقریباٌ سن یکسانی می بودند، و می دانستیم که این حقیقت نداشته توضیحات Weyner این بود که همچنانکه قاره ها حرکت کردند، لبه قاره پیشرو می تواند با مقاومت مواجه شود و از اینرو فشرده و بطرف بالا تاشود که کوه ها را تشکیل دهد در نزدیکی لبه های قاره های شناور.

Weyner همچنین پیشنهاد کرد که هندوستان در جهت شمالی به آسیا شناور بود که کوه های هیمالیا و البته کوه اورست را تشکیل می داد.

گسترش کف دریا

تصور اینکه تخته سنگ های سخت سنگی بتواند در اطراف جهان سرگردان باشد و دشوار بود. دانشمندان یک سرنخی از نحوه شناور بودن قاره ها را نیاز داشتند. اکتشاف زنجیره کوه ها که در زیر اقیانوس ها قرار دارند سر نخی بود که آنها در انتظارش می بودند.

صفحات تولید شده اند= در نمواد ذیل شما می توانید پوسته قاره ای را ببنید که در حال شروع به جدا شدن و تشکیل کرانه صفحه انشعابی می شود. زمانیکه یک انشعابی رخ می دهد. زمانیکه یک انشعاب در یک قاره رخ می دهد بنام شکافتن موسوم شده است. یک آراسته ای از مگما مواد گداخته از درون عمق طاق لایه بطرف بالا برمی خیزد که پوسته را بطرف بالا فشار می دهد و سبب نیروی فشار شکاف و جدایی قاره می شود. جریان های گدازه و زمین لرزه ها را می توان مشاهده نمود در نمودار ذیل شما می توانید ببینید که پوسته قاره ای در حال جدا شدن و ایجاد یک کرانه ورقه انشعابی می باشد. زمانی که در یک قاره انشعابی رخ می دهد آن موسوم به شکافتن شده است. یک آراسته ای از مگما (گداخته آتش نشانی) ازعمق نمای طاق با فشار دادن پوسته برمی خوازد و سبب فشار قاره به شکستن و جدا شدن می شود. جریان های گدازه و زمین لرزه ها را می توان مشاهده نمود.

شکل 3- این یک نمونه ای از یک جدایی کرانه صفحه می باشد (که در آن صفحات از یکدیگر دور می شوند). اقیانوس آتلانتیک بوسیله چنین پرسه ای تشکیل شد. برجستگی میانه آتلانتیک یک محیطی هست که کف جدید دریا در حال تشکیل شدن هست.

شکل 4- همچنانکه شکاف دره گسترش می یابد دو ورقه های قاره ای از ورقه ابتدایی تشگیل می شوند. سنگ گداخته مداوماٌ پوسته را در فشار از یکدیگر جدا می کند که همچنان پوسته را تشکیل می دهد.

شکل 5- همچنانکه شکاف دره گسترش می یابد، آب جمع آوری شده یک دریایی را تشکیل می دهد. برجستگی میانه اقیانوس آتلانتیک در حال حاضر 2000 متر بالاتر از کف دریای مجاور هست، که در عمقی در حدود 6000 متر در زیر سطح آب هست.

شکل 6- کف دریا مداوماٌ در حال گسترش هست و صفحات بزرگتر و بزرگتر می شوند. پرسه مزبور را می توان در سر تا سر دنیا دید و در حدود 17 کیلومتر مربع هرساله ورقه های جدید تولید می کند.

مطالب ذیل را در ذهن خودتان تصور کنید:

1- شما یک بازی معمایی 9 قطعه ای دارید (حال یک چالشی هست)

2- قطعه ای در وسط شروع به رشد می کند.

3- آن بزرگتر و بزرگتر می شود.

فکر کنید که به بازی معما (یعنی قطعات) چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ جواب

حال اجازه دهید که به ورقه هایمان که در حال تولید در وسط برجستگی اقیانوس هستند بازگردیم، به نظر یک ایده خوبی می باشد ولیکن در صورتیکه این تنها نوع حرکت صفحه باشد سپس دنیا می تواند بزرگتر و بزرگتر شود. در حقیقت دنیا در همان اندازه باقی مانده.

بنابراین در صورتیکه صفحه ها در حال تولید شدن در برجستگی های وسط اقیانوس باشند سپس آنها می بایستی در جای دیگری مصرف شوند.

ورقه ها تخریب (کاسته) می شوند:

این یک کرانه صفحه هگوا هست، صفحات بطرف یکدیگر حرکت می کنند. مقدار پوسته بر سطح زمین نسبتاٌ یکسان باقی می ماند. از اینرو، زمانیکه صفحات شکافته (جدا) می



خرید و دانلود تحقیق درباره فن ساختمانی صفحات