لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 76
مقدمه
داستان(روسیاهان) از یکسری واقعیتها سرچشمه گرفته است که من و امثال من در طول زمان زندگی با آن سر و کار داشته و یا شاهد آن هستیم. در اینجا باید به پدر و مادران عزیز یادآوری کنم که مواظب عزیز کرده های خود باشند. و بدون هدف به جامعه نفرستند که انسان های گرک نما در جامعه زیاد است و هر آن امکان لغزش آنها وجود دارد. کاری نکنند تاجبران آن غیر ممکن و محال باشد. البته نباید تمام تقصیرها را متوجه والدین بدانیم فرزندان نیز باید طبق خواسته بزرگترها عمل کنند. چون هیچوقت والدین بدی فرزندان را نمیخواهند و فرزندان مطمئن باشند صلاح آنها در مشورت با والدین است. و راه راست را از آنها بخواهند تا خدای ناکرده گمراه نشوند. و بعضی از دختران جوان باید بدانند که هر چراغ سبزی به منزله خوشبختی آنها نیست. و محیط سرد و وحشتناک غربت را به محیط گرم خانواده ترجیح ندهند. چون مامن اصلی آنها همان محیط گرم خانواده است. و آغوش پدر و مادر می باشد.
مثل همیشه وقتی آخرین زنگ مدرسه به صدا درآمد. بچه ها با سر و صدای زیادی کتابهای خود را جمع کرده و از مدرسه زدند بیرون. من نیز مثل همکلاسیهای دیگرم وسایل خود را برداشتم. و از دبیرستانی که در آن مشغول تحصیل بودم بیرون آمدم و راه خانه را در پیش گرفتم مسیر من طوری بود که هیچ یک از دوستانم هم مسیر من نبودند. و من مجبور بودم هر روز فاصله بین مدرسه تا خانه را به تنهایی طی کنم. همانطوریکه سرم پائین بود و در خیال خود غوطه ور بودم و با قدمهای آهسته طی طریق میکردم و خدا خدا میکردم او را در سر راه خود نبینم ولی اشتباه میکردم او مانند همیشه با ماشین مدل بالای خود در همان جای همیشگی ایستاده بود و چشم براه من قرار داشت. از دست این مزاحم همیشگی خسته شده بودم. و هر کاری میکردم نمیتوانستم او را از این کارش منصرف کنم. او مدتها بود این کار خود را شروع کرده بود من از اصل و نسب او خبر داشتم و میدانستم که پسر یکی از ثروتمندان این شهر است. و او با متکی به این حربه هر کاری که دلخواهش بود انجام میداد. خیلیها دوست داشتند که او سر راه آنها قرار بگیرد. با اینکه قیافه جذابی داشت ولی من از او متنفر بودم علتش هم این بود که کارهای بچه گانه ای انجام میداد که یکی از این کارها همین مزاحمت او بود که هر روز در موقع مقرر سر راه من می ایستاد. و سعی میکرد با جملات محبت آمیز نظر مرا نسبت به خودش تغییر دهد ولی من به او محل نمیگذاشتم. اول اینکه از او بدم می آمد. دوم اینکه من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده و بزرگ شده بودم و اینکار را برخلاف شئونات اسلامی میدانستم. و آخر از همه اینکه شدیدا به درس و مدرسه علاقه داشتم و هیچ دلم نمیخواست با اینجور کارها به درسم لطمه ای بخورد و خدای ناکرده از تحصیل باز بمانم. با همین فکر و اندیشه مسافت کوتاهی که بین من و او بود طی کردم هنگامی که به مقابل او رسیدم مانند همیشه خواستم بدون اعتنا به او از کنارش بگذرم. ولی او که گویا منتظر همین لحظه بود با صدایی لرزان گفت:
- چرا اینقدر از من بدت می آید. مگر من چه گناهی مرتکب شده ام. که تو اینقدر به من بی اعتنایی میکنی. در اینجا تصمیم گرفتم جواب دندان شکنی به او بدهم تا شاید باعث شود او از من دست بکشد و دیگر مزاحم من نشود. به همین جهت گفتم:
- میدانی چرا از تو متنفرم. به خاطر اینکه تو مثل آدمهای بی سر و پا و لات هر روز سر راه من قرار میگیری تا من تسلیم هوسهای کثیف تو بشوم. ولی کور خواندی من نه تنها از تو متنفرم بلکه چشم ندارم قیافه نحست را هم ببینم. خسته نشدی اینقدر از من بی اعتنایی دیدی. چرا نمیروی پی کارت. لات بی سروپا. اگر دفعه دیگر تو را سر راه خودم ببینم خیلی برای تو گران تمام خواهد شد. سپس قدمهای خودم را تند کردم تا هر چه زودتر از آن محیط دور شوم. فریاد او را از پشت سرم شنیدم که میگفت: بالاخره به زانو در میایی هیچ کس تا به حال نتوانسته در مقابل من مقاومت بکند. کاسه صبرم لبریز شده است.
او همانطور فریاد میکشید و حرفهایی میزد ولی من دیگر حرفها او را نمی شنیدم، تقریبا داشتم میدویدم. با همان حالت خودم را به خانه رساندم و با عجله وارد حیاط شده و خودم را روی نیمکتی که در گوشه حیاط قرار داشت انداختم. داشتم نفس نفس میزدم. میخواستم کمی از آن حالت بیرون بیایم تا مادرم مرا در آن حال نبیند. و این بزرگترین اشتباه زندگی من بود. اگر قضیه را به مادرم می گفتم شاید حوادثی که بعدها برای من اتفاق افتاد پیش نمی آمد و این مخفی کاری من 180 درجه زندگی مرا تغییر داد و مرا به ورطه سهمناکی سوق داد. و سرنوشت شومی را برای من رقم زد. در اینموقع مادرم وارد حیاط شد وقتی چشمش به من افتاد با تعجب گفت:
- چه اتفاقی افتاده است(تارا) چرا رنگت پریده
- گفتم: طوری نیست مادر نگران نباش. با عجله آمدم کمی نفسم گرفت الان خوب میشوم.
- مادرم گفت: چرا عجله داشتی مگر کسی دنبالت میکرد.
- گفتم: نه مادر کمی احساس گرسنگی میکردم میخواست زودتر به خانه برسم.
- مادر گفت: برو آبی به سر و صورت خودت بزن الان ناهار را حاضر می کنم.
- از جای خود بلند شده و با گفتن: به چشم وارد ساختمان شدم. و به اطاق خود رفتم. و از اینکه به مادرم دروغ گفته بودم شدیدا احساس شرمندگی میکردم. و میدانستم مادرم فهمیده که من به او دروغ گفته ام ولی با بزرگواری گذشت کرد و به روی خود نیاورد. ولی میدانستم بعدا باید به او توضیح بدهم در غیر اینصورت مرا ول نمیکرد تا موضوع را بفهمد. وقتی از اطاقم بیرون آمدم به دستشویی رفتم و آبی به سر و صورتم زدم تا بلکه قیافه ام از آن حالت پریشان و مغشوش خارج شود.
خودم را در آئینه نگاه کردم کمی حالم بهتر شده بود. از آنجا بیرون آمدم و به آشپزخانه رفتم تا به مادرم برای حاضر کردن غذا کمک کنم. نگاههای سنگین مادرم را به روی خود احساس میکردم که با چه نگرانی مراقب حال من بود همیشه اینطور است و این مادرها هستند که نگران حال فرزندان خود میباشند. خون و دل میخورند تا بچه ای قد بکشد. و وارد جامعه بشود. و تا دم مرگ، نگران فرزندان خود هستند. ولی این فرزندان نابخردانه با ناسپاسی باعث رنج و عذاب والدین خود می شوند. به هر حال نگاههای نگران مادرم را باید تحمل میکردم. و در اینجا جا دارد بگویم مادرم هم دچار اشتباه بود. اگر او پافشاری میکرد تا از ناراحتی من سر در میاورد شاید جلوی خیلی از حوادث و عواقب ناگوار آینده گرفته میشد. ولی متاسفانه مادرم در اینکار پافشاری نکرد. و خیلی راحت از کنار این قضیه گذشت. و فقط با چشم غره هایش به من فهماند که کمی نگران حال من هست. وقتی غذا را حاضر کردیم و روی میز چیدیم کسی را نداشتیم که منتظر او بمانیم. من تنها فرزند دختر خانواده بودم و پدری داشتم که در یکی از ادارات دولتی کارمند بود. و حقوق او کفاف زندگی ما سه نفر را میداد. و ما ناشکر نبودیم و چون تنها فرزند خانواده بودم به همین جهت هر چیزی را که اراده میکردم پدر و مادرم برایم مهیا میکردند. ولی من نیز از آن دخترانی نبودم که توقعات آنچنانی داشته باشم همیشه سعی میکردم به آنچه که دارم قانع باشم. و فشاری به خانواده ام نیاورم. بعد از اینکه ناهار را در سکوت کامل صرف کردیم ظرفهای غذا را جمع کردم و به آشپزخانه بردم و آنها را شستم. و به اطاقم رفتم تا تکالیف درسیم را انجام بدهم. ولی فکرم پیش آن مزاحم بود فکر میکردم و نقشه میکشیدم که چگونه او را از خود برانم میدانستم به این سادگیها دست از سر من بر نخواهد داشت. فکرهای گوناگونی که به مغزم هجوم آورده بودند نگذاشتند به آسودگی درسم را مرور کنم. و تکالیفم را انجام بدهم. کم کم خواب بر من مستولی گشت و خوابیدم. در خواب دیدم که در یک بیابان بی آب و علف میدوم. و ماری خطرناک دنبالم افتاده و هر کجا میدوم مرا تعقیب می کند. زمانی که ما نزدیک بود مرا نیش بزند با فریاد سهمناکی از خواب پریدم. مادرم به فریاد من خودش را با اطاقم رساند و مرا که مثل بید میلرزیدم و عرق سردی تمام بدنم را فرا گرفته بود. در آغوش گرفت و گفت:
- تارا جان چه اتفاقی افتاده چرا فریاد می کشی. مرا نصف جان کردی.
- گفتم: طوری نیست مادر. خواب وحشتناکی دیدم و از ترس فریاد کشیدم.
- گفت: چه خوابی دیدی که اینقدر ترسیدی و داری میلرزی.
- گفتم: مادر اگر یک روزی من از پیش شما بروم. شما چیکار می کنید.
- گفت: حرفهای بیخودی نزن بلند شو آبی به صورتت بزن تا کمی حالت بهتر شود. و الان پدرت می آید.
- گفتم: مگر ساعت چند است.
گفت: ساعت پنج بعد از ظهر است. وقت آمدن پدرت است.
از آغوش مادرم بیرون آمدم و به حیاط رفتم. فصل پائیز روزهای آخر عمر خود را میگذراند. هوا سوز داشت. و آسمان آبستن باران بود. شاید هم برف می آمد. ولی از آنجایی که من فصل پائیز را از فصلهای دیگر سال بیشتر دوست داشتم چون در این فصل غریب بدنیا آمده بودم به همین جهت سوز و سرمای بیرون را احساس نمیکردم همانطوریکه در حیاط قدم میزدم. به صدای در حیاط برگشتم پدرم را دیدم که وارد حیاط شده وقتی مرا در آن حالت دید گفت: (تارا) چرا بیرون ایستاده ای نمیترسی سرما بخوری. هوا خیلی سرد است بیا برویم داخل خانه.
به پدرم سلامی کردم و خسته نباشید گفتم. و به دنبال او وارد خانه شدم پدرم در حدود 40 سال سن داشت و مرد جذابی بود و من خیلی پدرم را دوست داشتم. و این علاقه دو طرفه بود. روی هم رفته خانواده گرم و صمیمی داشتیم مادرم زن خانه داری بود و بیشتر دوست داشت محیط خانواده را گرم نگهدارد و به نظر او تمام سرگرمیهای زندگی به چهار دیواری خانه خلاصه میشد به ندرت برای گردش و میهمانی به بیرون میرفت. از پدرم حرف شنوی داشت. و برای او احترام خاصی قائل بود. که البته این احترام متقابل بود. روی هم رفته به علائق دنیوی چشم بسته بود. زن مومنه ایی بود و نماز و روزه اش ترک نمیشد و از این لحاظ معلم خوبی برای من محسوب میشد.
پدرم خسته از کار روزمره اش وقتی به خانه بر میگشت مادرم سعی میکرد آسایش او را فراهم کند. اول کمک می کرد. لباس بیرون را از تن او در میاورد. و بعد برای او یک چای گرم و تازه آماده میکرد. پدرم کار بخصوصی در خانه انجام نمیداد. وقتی از سر کار برمیگشت. مادرم از او پذیرایی میکرد. و بعد از آن می نشست تا ساعت ده برنامه های تلویزیون را تماشا میکرد. و بعد از آن آماده خواب میشد و به اطاق خواب میرفت تا در آنجا استراحت کند. مادرم هم کارهای خود را انجام میداد و به اطاق خواب میرفت. و من میماندم با هزار فکر و خیال. با اینکه زندگی گرمی داشتیم. ولی متاسفانه یکنواخت بود. و ادامه آن خسته کننده بود. من وقتی به اطاق خود میرفتم. اگر درس داشتم مرور میکردم و برای فردا آماده میکردم در غیر اینصورت کتاب میخواندم. تا خوابم ببرد. منظورم از تمام این جزئیات این است که طولی نکشید. زندگی ما از این یکنواختی خارج شد و دستخوش هیجان گردید. که تمام آنرا برای شما تعریف خواهم کرد. آنشب با هزار فکر و خیال. خوابیدم و شب را به صبح رساندم. صبح وقتی از خواب بیدار شدم طبق معمول هر روز مادرم صبحانه را حاضر کرده بود. و من و پدرم باید صبحانه میخوردیم و راهی میشدیم. تصمیم گرفته بودم اگر این بار هم آن جوان که هنوز اسمش را هم نمیدانستم مزاحم من شد. قضیه را با پدر و مادرم در میان بگذارم شاید آنها یک فکر اساسی میکردند. و مرا از این مخمصه نجات میدادند. آنروز گذشت بدون اینکه چیزی از درسهایی که معلمها میدادند متوجه شده باشم. تمام فکرم مشغول بود که چطور با او روبرو شوم. وقتی مثل هر روز زنگ مدرسه به صدا درآمد و بچه ها با سر و صدای زیاد مدرسه را ترک کردند من نیز پشت سر آنها به راه افتادم. و دلشوره عجیبی داشتم. هر قدمی که بر می داشتم به محل مورد نظر نزدیک میشدم ضربان قلبم بیشتر میشد. ولی وقتی به آنجا رسیدم او را ندیدم. مثل اینکه عصبانیت من کار خود را کرده بود. و او دیگر سر راه من قرار نگرفته بود. و من خیلی تعجب کردم با سماجتی که از او سراغ داشتم بعید میدانستم او به خاطر تشر من میدان را خالی کرده و دنبال کار خود برود. این غیبت او سه چهار روز ادامه داشت تا اینکه یکروز پنجشنبه وقتی مدرسه تعطیل شد و من به خانه رفتم. حال و هوای خانه را طور دیگری احساس کردم. وقتی این تغییر را از مادرم پرسیدم.
او مرا در آغوش گرفت و گفت:
- دخترم قرار است برای تو خواستگار بیاید.
من که از حرفهای مادرم متعجب شده بودم گفتم:
- یعنی چه. چرا هیچی به من نگفتید. و شما خوب میدانید که من هیچ علاقه ایی به ازدواج ندارم و میخواهم تحصیلم را ادامه بدهم.
- گفت: باور کن ما هم اطلاع نداشتیم. امروز وقتی تو به مدرسه رفته بودی. دو نفر خانم که سر و وضعشان نشان میداد آدمهای پولداری هستند. به در خانه آمدند و گفتند که امروز برای خواستگاری از تو به اینجا خواهند آمد و منهم بلافاصله جریان را با تلفن برای پدرت تعریف کردم و او موافقت کرد که این خواستگاری انجام بگیرد. و الان هم دیر نشده است وقتی آمدند تو میگویی میخواهی درس بخوانی.
- گفتم: مادر تو باید با من هماهنگی میکردی من اصلا آمادگی این مهمانی را ندارم. میترسم به درسم لطمه بخورد.
- گفت: من که به تو دسترسی نداشتم تا به تو اطلاع بدهم. و خودسرانه تصمیم نگرفتم پدرت اجاه داد.
از مادرم جدا شدم و به اطاقم رفتم. از زور ناراحتی نمیدانستم چیکار باید بکنم. از طرفی کنجکاو شده بودم که ببینم چه کسی قرار به خواستگاری من بیاید. با اینهمه من آمادگی نداشتم تا به این زودی ازدواج بکنم. رویاهای طلایی که برای خودم ساخته بودم نمیخواستم از بین برود. در این رویای شیرین برای من ازدواج جایی نداشت. و اگر داشت در آخر همه رویاهایم قرار داشت. آرزوهایی که هیچوقت برآورده نشد. و تمام آن توسط یک جوان بوالهوس از هم پاشیده شد و از بین رفت.
صدای مادرم را از پشت در اطاقم شنیدم که از من خواست خودم را آماده بکنم. و دستی به سر و صورت خود بکشم. من از دست مادرم حرصم گرفته بود. ولی ترجیح دادم سکوت اختیار کنم تا با او سر و کله بزنم فقط باید منتظر میشدم تا بموقع می فهمیدم این کیست که میخواست به خواستگاری من بیاید. طبق دستور مادرم لباسم را عوض کردم. و دستی به سر و صورت خود کشیدم. و ساکت در اطاقم نشستم. صدای در را که شنیدم از جا بلند شدم تا بفهمم کیست. پدرم بود که به خاطر همین موضوع زودتر آمده بود. صدای نجوای آنها را از آشپزخانه می شنیدم ولی متوجه حرف زدن آنها نمیشدم. هزاران فکر و خیال به مغزم هجوم آورده بود. نمیدانستم این مصیبت را چگونه تحمل بکنم. در جلوی آینه ایستادم و به قیافه خود نظر کردم. از زیبایی بهره کافی داشتم و این زیبایی کار دستم داده بود. ثانیه ها به کندی می گذشت. فقط میخواستم هر چه زودتر این مراسم مزخرف انجام می گرفت. و من خیالم راحت میشد. بالاخره انتظار من به پایان رسید. صدای زنگ در بلند شد. حدس زدم که مادرم برای باز کردن در رفت و با تعارفاتی که میکرد فهمیدم همان خواستگارها هستند. زیاد طول نکشید که مادرم به اطاقم آمد و گفت:
- تارا جان، چادرت را سرت بنداز و بیا برای مهمانها چای بیاور
- گفتم: مادر من خجالت میکشم. و در ضمن به تو گفتم که قصد ازدواج ندارم.
- مادرم گفت: دخترم این یک خواستگاری معمولی است فقط به عنوان اینکه همدیگر را ببینیم تشریف آورده اند من پسرشان را دیدم بد نیست آدم برازنده ایی است.
بدنبال مادرم از اطاقم بیروم آمدم و به آشپزخانه رفتم مادرم استکانها را شسته و روی میز چیده بود. استکانها را پر کردم و با شرم پا به اطاق پذیرایی گذاشتم. ولی سرم را پائین انداخته بودم و هنوز نمیدانستم چه کسانی به خواستگاری من آمده اند با قدمهای لرزان به آنها نزدیک شدم و چایی را جلوی اولین کسی که روی مبل نشسته بود گرفتم خانم مسنی بود که در حدود 65 سال سن داشت او با زیر چشمی نگاهی به من کرد و پوزخندی زد. استکان چایی را از سینی برداشت. از او گذشتم دومین خانم جوانی بود که معلوم بود خواهر این خانم هست. چون خیلی شبیه خانم مسن بود. و وقتی جلوی آخرین نفر رسیدم نزدیک بود از تعجب سینی چایی را روی او واژگون کنم. اشتباه نمیکردم او همانی بود که هر روز سر راه مدرسه جلوی مرا میگرفت و مزاحم من میشد تعجب من زیاد دوام نیاورد که صدای مادرم مرا به خود آورد. برگشتم و سینی چایی را جلوی مرد موقر و شیک پوشی که در کنار آن جوان نشسته بود گرفتم مشخص بود که ایشان هم پدر خانواده است. برگشتم و سینی را جلوی پدر و مادرم گذاشتم و خواستم از اطاق خارج شوم که مادرم گفت: تارا جان بشین کنار پدرت.
با خجالت کنار پدرم روی مبل نشستم. هیچ دلم نمیخواست در داخل آن جمع باشم. دلم میخواست هر چه زود این خواستگاری تمام میشد و من از آن عذاب نجات پیدا میکردم همهمه ای گنگ در آن اطاق وجود داشت. که من متوجه حرفهای آنها نبودم فقط گاه گاهی زیر چشمی به آن پسر نگاه میکردم و میدیدم او با حالت تمسخر به من خیره شده است در اینموقع صدای مادرم مرا به خورد آورد.
- (تارا جان) اینها برای خواستگاری تو تشریف آورده اند.
- گفتم: مادر من که حرفهایم را به تو گفته ام.
- مادرم گفت: من به ایشان گفتم که تو چه تصمیمی داری ولی ایشان اصرار دارند که تو اول فکر کنی بعد جواب قطعی بدهی
- گفتم: مادر من فکرهایم را کرده ام و جواب داده ام. در ضمن من هنوز اسم آقازاده ایشان را هم نمیدانم.
همان خانم مسن که معلوم بود مادر آن پسر است گفت:
- اسم پسر من(تورج) است و تو را در راه مدرسه دیده و از شما خوشش آمده است و ما را وادار کرده به خواستگاری شما بیائیم. ولی حالا می بینم(تورج) خوب کسی را انتخاب کرده است که برازنده خانواده ما میباشد. و دوست دارم دست رد به سینه ما نزنی. و میتوانی طبق سنت با پسر من صحبت کنی شاید به توافق رسیدید.
در اینموقع من با شرمندگی به پدرم نگاه کردم. و او با سر به من فهماند که این اجازه را دارم. مثل اینکه مادرم همه پیش بینی ها را کرده بود. چون با گوشه چشم گوشه اطاق پذیرایی را نشانم داد وقتی به آن سمت نگاه کردم دو تا از مبلها را در گوشه آن اطاق قرار داده بود و من تا به حال متوجه این قضیه نشده بودم. قبل از من(تورج) از جای خود بلند شد. و من نیز از جای خود بلند شدم و با قدمهای آهسته به گوشه اطاقی که مادرم اشاره کرده بود رفته و روی یکی از مبلها قرار گرفتم. او نیز کنار دست من روی مبل نشست و قبل از اینکه من به حرف بیایم او گفت:
- خواستم به تو ثابت کنم که من لات بی سر و پا نیستم.
- گفتم: من فکر میکردم از دست مزاحمتهای تو نجات پیدا کرده ام دیگر نمیدانستم حتی در خانه خودم نیز راحتم نمیگذاری.
- او گفت: چرا نمی خواهی قبول کنی که من دوستت دارم و میخواهم فقط مال من باشی.
- گفتم: من شرایط ازدواج با تو را ندارم. دوست ندارم با قید و بند ازدواج خودم را اسیر تو بکنم. درسم را بیشتر از همه چیز دیگر دوست دارم. و میخواهم آنرا ادامه بدهم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 112
قطعات اصلی آسانسور الکتریکی عبارتند از:
الف: وسایل تطبیق کابین و زنه تعادل که میتواند سیم بگسل فولادی و یا زنجیر باشد.
ب: وسیله رانش که محرک آسانسور است و شامل:
موتور الکتریکی
گیربکس
ترمز
فلکه کششی و یا دنده زنجیره
شاسی ماسین – کوپلینگها، محور ها، یاتاقانها
پ: کابین که مسافرین یا یار را حمل میکند، شامل یوک که چهارچوبی فلزی ست و کابین از طریق آن به سیستم تعلیق متصل می شود کف کابین که بار را نگهداری می کند و بدنه کابین به کف متصل است:
قطعات دیگر عبارتند از:
- سیستم تعلیق
راهنما ها که باعث هدایت کابین در مسیرحرکت خود می شود.
سیستم ایمنی
درب کابین و محرک دبرب
ث:\ وزنه تعادل که برای جبران وزن کابین و قسمتی از ظرفیت بکار می زو.
ث: چاه آسانسور(Hoist way )
ای فضا قسمتی یا تماماً پوشیده استو از کف چاله تا سق( کف موتور خانه) ادامه دارد این فضا کابین و وزنه تعادل حرکت میکند وشامل ریلهای راهنما برای کابین و وزنه تعادل و درهای طبقات و ضربه گیر در کف چاه می باشد. ج: سیستم ایمنی
یک وسیله مکانیکی است که در صورت بروز هرگونه خرابی، شل شدن سیم بکسل، ( زنجیر تعلیق) وسیله توثف و نگاهداشتن کابین و یا وزنه تعادل روی ریل راهنما می اشد و اگر سرعت کابین در جهت پائین رفتن از مقدار مشخص شده ای تجاوز کند این مکانیزم عمل می نماید، عملکرد این مکانیزم توسط گاورنز که معمولاً درموتور خانه است شروع می شود.
چ: ضربه گیر ها
کابین یا وزنه از حدود تعیین شده در چاهک گذاشته شده و امکان برخورد با کف چاهک پیش می آید این وسیله از برخورد جلوگیری مینماید ضربه گیر ممکن است از جنس پلیا ورتان، فنر یا نوع روغنی انتخاب شود که بستگی به سرعت اسمی داشته و طوری طراحی می شود تا انرژی جنبشی کابین یا وزنه تعادل را جذب کرد( نوع فنری) و یا مستهلک نماید.
ح) تجهیزات الکتریکی
که شامل امکانات ایمنی و روشنایی نیز می گردد.
خ: سیستم کنترلی
یک نمونه از تجهیزات یک اسانسور است برقی( رانشی، کششی)
موتور محرکه القایی خطیLMI (Linear Induction Motor )
این نوع طرایحی انقلابی در فن آوری اسانسور میباشد دو نوع طراحی اساس زیر برای سیستم محرکه LIM میتواند در نظر گرفته شود:
الف) موتور القایی خطی جزئی از وزنه تعادل را تشکل میدهد و اتصال مکانیکی بین کابین و وزنه تعاادل به وسیله سیم بکسلهایی است که روی یک فلکه هرزگرد در بالای چاه آسانسور حرکت می کند. این سیستم اخیراً بوسیله شرکت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
موریانه : نام ژاپنی : Oozu-ari-zoku – مرجع اصلی : وستوود . یک مقدمه ای برای طبقه بندی مدرن وامروزی حشرات که درزیستگاه های طبیعی و ساختار متناظر خانواده های گروه 2 یافت شده است .
توصیف : نسل دو شکلی کارگر. کارگران عمده یا سربازان طول کلی بدن 2.5-6mm دارند و نسبتاً سرهای بزرگی دارند .کارگران فرعی یا کارگران با سرهای غیر استثنایی 2تا4 میلی متر طول دارند. هیچ طبقات مختلفی ازحشرات وجود ندارد که درگونه های ژاپنی واسطه شده اند. سه قسمت مخروطی یا راسی قسمت دوم مغز حشرات یک مجمع را در هردو نسل فرعی تشکیل میدهد و پرو مزونوتا بلند شده اند. درسربازان حاشیه اول شکمی جمجمه یک یا دو جفت دندانه گلویی و یک پیش آمدگی میانی را حمل میکند. پرونوتای بعضی از گونه های گرمسیری پیش آمدگیهای مجزای بازویی یا نخاعی دارند.
اظهارات : این یکی از بزگترین گونه از خانواده مورچگان است ، که درحدود 300موریانه با یک کل احتمالی بیش از 1000گونه در طبیعت هستند. تغییر حدود موریانه به طور گسترده ای به خصوص درمناطق گرمسیری و نیمه گرمسیری فراوان است. برطبق نظر ویلسون ، سه گونه مورچه جهانی بر حسب دامنه جغرافیش وجود دارد و گونه ها فراوان هستند. ( دو گونه دیگر مورچه و crematogaster هستند. ) جنس یا گونه طبقه بندی شده ناقص است . بازبینی های منطقه ای شامل براون و گرک برای گونه های آمریکای شمالی و کوزنزوف برای گونه های آمریکای جنوبی برای گونه های ژاپنی میباشند. گونه های ژاپنی درخاک و زیر سنگ و دیگر چوبهای پوسیده و درمیان ریشه های گیاهان آشیانه میسازند. آنهایی که غالباً مردم پسند هستند ( مثل نوداو ایندیکا ) بعضی ازاوقات اثرات کوشای طولانی مدتی راایجاد میکنند. کارگران کوشا شهد یاشیره را از شته ها و عسل را از غذای گیاهان و غذای جامدی مثل تخم ها وحشرات برای لارو جمع آوری میکنند. تقسیم کاربین نسل های فرعی کارگراست. سربازان به طوراصولی آیتمهای غذایی بزرگ را با آشیانه تجزیه میکنند و ازکولونی و محیط های آن دفاع میکنند. دربعضی ها محصولات سربازان برای ذخیره سازی غذا کاربرد دارد. سربازان p.distoria آمریکای شمالی متخصص درخرد کردن تخم هستند اگرچه تخم ها یک منبع غذایی اصلی درکلیه گونه های ژاپنی نیستند. سرابزان به نسبت با سربازانی که درحدود 10درصد ازکل کولونی را تشکیل میدهند همسان هستند که تولید کارگر را تنظیم میکنند. گوناگونی نسل با تولید درطول مرحله لاروی ارتباط دارد. سربازان و کارگران کولونی هایی ندارند که نسبتاً ساده هستند. هشت گونه گزارش شدهاند که با نام گذاری شناسایی شده اند.
گونه cardiocondyla : نام ژاپنی : Hadaka-ari-zoku - مرجع اصلی
توصیف : طول کلی کارگران درحدود 1.5-3.5mm است. سرمستطیلی شکل با لبه پس سری گرد . آرواره های پایینی مثلثی هستند که هرکدام معمولاً 5دندان دارند. سپر سر حشرات به طور گسترده ای به طور مقدم بیرون زده است و پایه های آرواره های پایینی را میپوشاند. چشمها نسبتاً کاملاً پیشرفته هستند. شاخکی با 12 قسمت ( 11 قسمت دربعضی از گونه ها ) 3 قسمت راسی یک club را تشکیل میدهند. فرمول شاخکی 5:3 است . طرح پشتی ناحیه وسطی بدن تقریبا نیمرخی مستقیم دارند. نخاع های وابسته به محل اتصال سینه و شکم از مفقود تا طولانی متغیر هستند. برگ دم دربعضی از گونه ها باریک است که مرحله پایک و مخفی شده در پایک دم گل رادارند. بعد ازبرگ دم نیمرخ پهن میشود و نمای پشتی وسیع میشود که عریضتراز برگ دم میباشد. مناطق پشتی سر و ناحیه وسطی بدن بدون مو هستند. با ساقه های کوتاه و ساقه های میانی و پشتی بدون محرکهای وابسته به درشت نی .
اظهارات : اکثر گونه ها درمناطق باز ساکن هستند و درخاک آشیانه میسازند . و بعضی دردرختان خراب شونده و ساقه های علف آشیانه میسازند. چندین نوع شناخته شده مورچه های بی بال را تولید میکنند ( بی بال ، که کمو بیش به طور انحصاری یا دوشکلی کارمیکنند ) ( درجایی که نرهای بالدارو مورچه های بی بال درحدود 40 گونه هستند که به طور اصولی درنیمه گرمسیری های قدیمی جهان توزیع شده اند. که بعضی ازگونه ها در منطقه palaearctic وجود دارند. گونه هایی چون c.nuda و c.wroughtonii و c.emeryi که درجزایر آرام وآمریکای شمالی گسترش یافتهاند با تجارت انسانی مورد کمک قرار گرفته اند. 5 گونه ژاپنی درمنطقه گرم ومعتدل و جنوبی یافت شده اند.
جلوه ای از زنگ گیاهی گرد مانند در تاکها درآفریقای جنوبی
مقدمه : آن پذیرفته شده است که قارچی که باعث زنگ گیاهی گردمانند میشود تقریباً ازسال 1860 در پیچک های آفریقای جنوبی رخ میدهد. از آن به بعد میران بیماری افزایش یافته است و امروز زنگ گیاهی گرد مانند مهمترین بیماری پیچک قارچی است. زنگ گیاهی گردمانند که همچنین برای تولید کنندگان تاک به عنوان قارچ ناقص شناخته شده است باعث کرم کدوی اونسینولای قارچی میشود. بدون ضرورت باعث نشانه های آشکاربیماری میشوند و قارچ ممکن است یک اثر زیانباری برروی کلیه سطوح پیچک ومحصولات آن داشته باشد. بر خلاف دیگر بیماریهای مسلم ، درحال حاضر زنگ گیاهی گردمانند به طور سالانه رخ میدهد و احتیاطات قبلی جهت کنترل کردن بیماری بریک اساس درجریان باید به عمل آید. این حقیقت که تولید کنندگان تاک تقریباً 30 میلیون ریال را درسال جهت کنترل کردن زنگ گیاهی گردمانند صرف میکنند ( نصف هزینه کلی قارچ کش ) یک نشانه ای از اهمیت بیماری برای صنعت پیچک است.
رنگ زدایی بافت به علت عفونت اولیه کرم کدوی اونسینولا برروی جوانه مو است
قارچ یک الگوی خاص یرا درهر قسمت ازجهان برای کنترل کردن جهانی دنبال میکند. این الگو با خصوصیات بیولوژیکی قارچ ،عوامل آب وهوایی و عملکردهای کشتی و انتخابهای موجود پرورشی تعیین شده است. کنترل موثر بیماری ، که اولویتی برای تولید کننده تاک است
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 2
منابع ژنتیکی از پیش نیازهای اصلی اقتصاد کشاورزی است
::کسری اصفهانی::
برای قراردادن ذخایر عظیم ژنتیکی کشور در خدمت اقتصاد ملی، اجرای یک برنامه منسجم و ایجاد ساختار مناسب ضروری است.
جواد مظفری ـ رئیس بانک ژن گیاهی ملی ایران ـ در گفت وگو با (ایسنا)، تصریح کرد: یکی از مهم ترین برنامه هایی که در سال 82 اجرا شد و موفقیت هایی داشت، مساله تدوین قانون حفاظت و بهره برداری از ذخایر ژنتیکی کشور بوده است که ما از این طریق بتوانیم یک سازوکار قانونی و یک برنامه ملی حفاظت و بهره برداری از ذخایر ژنتیکی کشور فراهم کنیم.وی افزود: منابع ژنتیکی جنبه زیست محیطی ندارد و نباید تنها به عنوان میراث ملی حفظ شوند، زیرا به این منابع باید به عنوان یکی از پیش نیازهای اصلی اقتصاد کشاورزی نگریسته شود.وی تصریح کرد: همان طور که می دانید آب، خاک و منابع ژنتیکی سه منبع پایه ای کشاورزی به شمار می روند و منابع دیگر بر اساس این منبع طراحی می شوند مثل مدیریت سیستم های زراعی و بهره برداری که همه در رابطه با این منابع قرار می گیرند.وی با اشاره به نقش کلیدی منابع ژنتیکی گفت: بهره برداری بهینه از منابع ژنتیکی با پتانسیل بالای تولید و با پایداری تولید است.مظفری با تاکید بر اینکه باید منابع ژنتیکی دارای عملکرد بالا را در اختیار کشاورزان قرار دهیم تا عملکرد آنها بالا رود، گفت: با این کار کشاورزان از منابع آب و خاک بهره برداری درست می کنند. افزایش تولید منوط به استفاده بهینه از تکنولوژی و منابع ژنتیکی است و منابع ژنتیکی نقش مهمی در تولید دارد بویژه با توجه به منابع آب و خاک محدود در ایران و اکوسیستم های زراعی آنها که در معرض تنش های متفاوتی مانند خشکی، کمبود آب، فقر غذایی خاک ها و بیماری ها و آفت ها قرار دارد در این موارد کلید افزایش تولید در واحد سقف بستگی به منابع ژنتیکی مورد استفاده کشاورز دارد.
وی با اشاره به عارضه نوسان در تولید محصولات کشاورزی در ایران گفت: ما برای اینکه به پایداری در تولید برسیم باید ببینیم چه عواملی مانع افزایش تولید می شوند. برای مقابله با عارضه ما باید با استفاده از منابع ژنتیکی بومی گیاهان برتری را بدست آوریم و در اختیار کشاورزان قرار دهیم که سازگاری بیشتری دارند. اما در حال حاضر ما منابعی را در اختیار کشاورزان قرار می دهیم که دارای پتانسیل خوبی هستند و در سال های پر باران محصول خوب می دهند، اما در سال های خشک و نامطلوب محصول را از دست می دهیم، بعضی از روستاها از شدت قحطی تخلیه می شوند.مظفری راه حل این مساله را تولید گیاهان پایدار و با پتانسیل بالا با استفاده از منابع ژنتیکی کشور دانست و گفت: در این مورد اقدام خاصی صورت نگرفته است ولی ما در سال 82 هدفمان این بود که مساله کلیدی بودن منابع ژنتیکی و ضرورت آن به وزارت جهاد کشاورزی تسلیم شود که این مسوله اکنون در حال بررسی است.مظفری با اشاره به لایحه الحاق ایران به معاهده بین المللی منابع ژنتیکی برای غذا و کشاورزی گفت: با الحاق ایران به این لایحه زمینه برای ایجاد قانون ملی حفاظت و بهره برداری از این ذخایر در کشور فراهم شود.این پژوهشگر افزود: علی رغم اینکه ایران در زمینه منابع ژنتیکی مورد توجه است و جز شش کشور اول دنیا است، اما در بهره برداری از آنها ضعیف هستیم و برای حل این مساله باید ظرفیت سازی کنیم که لازمه آن سرمایه گذاری در این راستا و داشتن سازوکار ملی است.
وی گفت: برای بهره برداری و حفاظت از این منابع حتی به وزارت جهاد کشاورزی نیز مجوز داده نشده است و اکنون باید دیدگاه عوض شده و ظرفیت سازی برای استفاده از این ذخایر انجام شود.
منبع: ابرار اقتصادی ۳۰ آذرماه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
بخش های اصلی کامپیوترهای شخصی
شکل زیر یک نمونه برد اصلی را که دارای یک اسلات ISA ، یک اسلات AGP و پنج اسلات PCI را نشان می دهد.
شکل زیر نمونه دیگری از یک برد اصلی را که دارای یک اسلات ISA ، دو اسلات PCI یک اسلات AMR ((Audio Modem Driver و یک اسلات AGP است را نشان می دهد .
شکل زیر BIOS موجود بر روی یک برد اصلی را نشان می دهد.
حداکثر وضوح و دقت تصویر
دقت ( Resolution ) به تعداد پیکسلهای نمایشگر اطلاق می گردد . دقت تصویر توسط تعداد پیکسلها در سطر و ستون مشخص می گردد. مثلاً یک نمایشگر با دارا بودن 1280 سطر و 1024 ستون قادر به نمایش 1024 ×1280 پیکسل خواهد بود . کارت فوق دقت تصویر در سطوح پایین تر 768 × 1024 و 600 × 800 و 480 × 640 را نیز حمایت نماید.
صفحه کلید
صفحه کلید متداول ترین وسیلة ورود اطلاعات در کامپیوتر است. عملکرد صفحه کلید مشابه کامپیوتر است.
صفحه کلید شامل مجموعه أی از سوئیچها است که به یک ریز پردازنده متصل می گردد. زیر پردازنده وضعیت سوئیچها را هماهنگ و واکنش لازم درخصوص تغییر وضعیت یک سوئیچ را از خود نشان خواهد داد .
متداولترین تکنولوژی سوئیچ استفاده شده در صفحه کلید Rubber – Dume ( لاستیک برجسته) است. در این نوع صفحه کلیدها هر کلید بر روی یک لاستیک برجستة کوچک و انعطاف پذیر به مرکزیت یک کربن سخت قرار می گیرد. زمانیکه کلیدی فعال می گردد یک پیستون بر روی قسمت پایین کلید مجدداً لاستیک برجسته را به سمت پایین به حرکت در می آورد. مسئله فوق باعث می گردد که کربن سخت ، به سمت پایین حرکت نماید. مادامی که کلید نگه داشته شود کربندمدار را برای آن بخش ماتریس تکمیل می نماید. زمانیکه کلید رها (آزاد) می گردد لاستیک برجسته مجدداً به شکل حالت اولیه بر می گردد .
موس
استفاده از موس در کامپیوتر از سال 1984 میلادی و همزمان با معرفی در مکین تاش آغاز گردید. با عرضه موس کابران قادر به استفاده از سیستم و نرم افزارهای مورد نظر خود با سهولت بیشتری شدند. امروزه موس دارای جایگاه خاص خود است. موس قادر به تشخیص حرکت و کلیک بوده و پس از تشخیص لازم ، اطلاعات مورد نیاز برای کامپیوتر را ارسال می نماید تا عملیات لازم انجام گیرد.
قسمتهای مختلف موس
1 ـ یک گوی (گردی) درون موس که سطح مورد نظر را لمس و زمانیکه موس حرکت می کند می چرخد.
اخیراً مدلهای جدیدی از موس در بازار عرضه شده اند که قابلیت اتصال بطریقه بی سیم را دارا می باشند . همچنین موسهای اپتیکال که بصورت نوری عمل می نمایند.
2 ـ غلتک ( Rollers ) : غلتکهای فوق گوی را لمس می کنند . یکی از غلتکها قادر به تشخیص حرکت در جهت X می باشد. غلتک دوم 90 درجه نسبت به غلتک اول جهت یابی شده تا به این ترتیب حرکت در جهت Y را تشخیص دهد . زمانیکه گوی می چرخد یک و یا دو غلتک فوق نیز حرکت خواهند کرد. شکل زیر دو غلتک سفید رنگ موس را نشان می دهد.
اغلب کارتهای صدا که امروزه استفاده می گردد از نوع PCI بوده و در یکی از اسلاتهای آزاد برد اصلی نصب می گردد . کارتهای صدا قدیمی عمدتاً از نوع ISA بودند اکثر کامپیوترهای جدید کارت صدا را به صورت یک تراشه بر روی برد اصلی دارند . در این نوع کامپیوترهای اسلاتی بر روی برد اصلی استفاده نشده و بدین ترتیب یک اسلات صرفه جویی شده است . Sound blaster به عنوان یک استاندارد در دنیای کارتهای صدا مطرح است شکل زیر یک نمونه از این نوع را نشان می دهد. اغلب تولید کنندگان کارت صدا از مجموعه تراشه های مشابه استفاده می نمایند ، پس از طراحی تراشه های فوق شرکتهای مربوطة تولید کننده کارت صدا امکانات و قابلیتهای دلخواه خود را به آنها اضافه می نمایند.
یک آداپتور UXGA اطلاعات دیجیتالی ارسال شده توسط یک برنامه را اخذ و پس از ذخیره سازی آنها در حافظة ویدئویی مربوطه با استفاده از یک تبدیل کننده دیجیتال به آنالوگ آنها را به منظور نمایش ، تبدیل به سیگنال های آنالوگ خود می نماید . پس از ایجاد سیگنالهای آنالوگ اطلاعات مربوطه از طریق یک کابل VGA برای مانیتور ارسال خواهد شد . هدف یک کارت گرافیک ایجاد مجموعه أی از سیگنالها است که نقاط فوق را بر روی صفحه نمایشگر نمایش دهند .
◄ پردازشگر مرکزی ( CPU ) :
ریز پردازنده به منزله “ مغز “ کامپیوتر بوده ومسئولیت انجام تمامی عملیات (مستقیم یا غیر مستقیم) رابرعهده دارد.
چیزی را که کامپیوتر انجام می دهد بر اساس “ریز پردازنده “ است.
◄ حافظه :
این نوع ازحافظه ها با سرعت بالا ،امکان ذخیره سازی اطلاعات رافراهم می نمایند سرعت حافظه های فوق می بایست بالا باشد چرا که آنها مستقیماً با ریز پردازنده مرتبط می باشند. در کامپیوتر از چنین نوع حافظه استفاده می گردد:
Random – Acces Memory (RAM) از این نوع حافظه،بمنظور ذخیره سازی موقت اطلاعاتی که کامپیوتر در حال کار باآن است،استفاده می گردد.
Read Only Memory (ROM) یک حافظه دائم که از آن برای ذخیره سازی اطلاعات مهم در کامپیوتر استفاده می گردد.
Basic Input/Otput System (BIOS) یک نوع حافظه ROM که از اطلاعات آن در هر بار راه اندازی سیستم استفاده می گردد.
Caching حافظه ای سریع که از آن برای ذخیره سازی اطلاعاتی که فرکانس بازیابی آنان بالا باشد ،استفاده می گردد.
Vitual Memory فضای موجود برروی هارد دیسک که از آن برای ذخیره سازی موقت اطلاعات استفاده ودر زمان نیاز عملیات جایگزینی در حافظه RAM انجام خواهد شد.
◄ برد اصلی (Mother Board)