لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن .doc :
آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام(3)
از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت
آداب آن جناب در سفر
روایاتى در باره آداب حضرتش در پوشاک و متعلقات آن
آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنىها
از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت
1- و از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت یکى این است که آن حضرت بنا به نقل صاحب کتاب مکارم الاخلاق وقتى مىخواست موى سر و محاسن شریف خود را بشوید با سدر مىشست. (58)
2- و در جعفریات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على(ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) همیشه موى خود را شانه می زد و اغلب با آب شانه مىکرد و مىفرمود: آب براى خوشبو کردن مؤمن کافى است. (59)
3- و در کافى به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: یکى از سنتها گرفتن ناخن ها است.
4- و در فقیه مىگوید: روایت شده که یکى از سنتها، دفن کردن مو و ناخن و خون است. (60)
5- و نیز به سند خود از محمد بن مسلم نقل مىکند که از حضرت ابى جعفر از خضاب پرسید، آن جناب فرمود: رسول خدا(ص) همواره خضاب می کرد. (61)
6- و در کتاب مکارم است که رسول خدا(ص) همواره روغن به بدن خود مىمالید. (62)
7- و در فقیه مىگوید: على(ع) فرموده: ازاله موى زیر بغل بوى بد را از انسان زایل مىسازد، علاوه بر این که هم پاکیزگى است و هم از سنتهایى است که رسول خدا (ص) به آن امر فرموده است. (63)
8- و در کتاب مکارم الاخلاق مىگوید: براى رسول خدا(ص) سرمه دانى بود که هر شب با آن سرمه به چشم مىکشید، و سرمهاش سرمه سنگ بود. (64)
9- و در کافى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود: از سنن مرسلین یکى مسواک کردن دندانها است. (65)
10- و در فقیه به سند خود از على (ع) نقل کرده که در حدیث "اربع مائة ـ چهار صد کلمه" خود فرمود:و مسواک کردن باعث رضاى خدا و از سنت پیغمبر(ص) و مایه خوشبوئى و پاکیزگى دهان است.(66)
اخبار درباره عادت داشتن رسول خدا(ص) به مسواک و سنت قرار دادن آن از طریق شیعه و سنى بسیار زیاد است.
11- و در فقیه مىگوید امام صادق(ع) فرمود: چهار چیز از اخلاق انبیاء است: 1 ـ عطر زدن 2 ـ ازاله کردن موهای زائد 3 ـ نوره کشیدن ... . (67)
12- و کافى به سند خود از عبدالله بن سنان از ابى عبدالله (ع) نقل کرده که فرمود:براى رسول خدا(ص) مُشک دانى بود که بعد از هر وضویى آن را با دست تر مىگرفت و در نتیجه هر وقت که از خانه به بیرون تشریف مىآورد از بوى خوشش شناخته مىشد که رسول الله (ص) است.(68)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 33
کتاب آداب سفر
مقدمه
(( بسم اللّه الرحمن الرحیم ))
سپاس خداى را که چشمان دوستان خود را با حکمتها و عبرتها بازگشود و همتهاى ایشان را براى مشاهده عجایب صنعش در سر و حضر خالص گردانید، پس آنان به مجارى قدر راضى گشتند در حالى که دلهاى آنان از توجه به آنچه چشم از دیدنش لذت مى برد، پاک و منزه گردید مگر بر سبیل عبرت گرفتن به وسیله آنچه در دیدگاه ها و مسیرهاى فکرى ، یافت مى شود، به طورى که در برابر ایشان خشکى و دریا، دشت هموار و گذرگاه ناهموار و روستا و شهر یکسان گردید، و درود بر محمّد صلى اللّه علیه و اله سرور آدمیان و آل و اصحابش که در اخلاق و رفتار پیروان او بودند.
بارى ، مسافرت ، وسیله نجات شخص از چیزى است که از آن فرارى است و یا موجب رسیدن او به چیزى است که بدان علاقه مند است . سفر دو نوع است : یکى سفر ظاهرى و جسمانى است از محل زندگى و وطن به بیابانها و دشتها و دیگرى سفر به وسیله حرکت درونى است از پایین ترین مراتب تا ملکوت آسمانها و برترین سفرها سفر باطن است ، زیرا کسى که بر حال جمود و به همان صورتى که پس از تولد و بر اساس تقلید از پدران و نیاکان شکل گرفته است ، باقى بماند، همواره در مرتبه پایین مانده و به درجه نازلى تن داده است و به جاى فضاى گسترده ((بهشتى که به بهاى آسمانها و زمین است )) تاریکى زندان و تنگناى محبس را برگزیده است .
(( و لم اءرفى عیب الناس عیبا
کنقص القادرین على التمام )) (۷۱)
جز این که چون این سفر در معرض پیشامد سهمگین است ، نمى تواند بى نیاز از راهنما و پشتیبان باشد. بنابراین در هر سفرى دشوارى راه و نداشتن پشتیبان و یاور و راهنما و دلیل و بسنده کردن رهروان از بهره فراوان به نصیب پست ناچیز، مقتضى از بین رفتن آنان و ناپدید شدن راه هاست و در نتیجه رشته ارتباط در آن سفر گسسته شده و تفریحگاه هاى نفوس و ملکوت و آفاق از رهروان خالى خواهد شد، در حالى که خداى سبحان به آن دعوت فرموده و مى گوید: (( سنریهم آیاتنا فى الا فاق و فى انفسهم . )) (۷۲) و مى فرماید: (( و فى الارض آیات للموقنین . و فى انفسکم افلا تبصرون )) (۷۳) و کسانى که از چنین سفرى باز ایستاده اند، به قول خداى تعالى سرزنش شده اند: (( و انکم لتمرون علیهم مصبحین . و باللیل افلا تعقلون . )) (۷۴) و نیز مى فرماید: (( و کاین من آیة فى السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون . )) (۷۵) پس هر کس که این سفرى برایش میسر شود، همواره در بهشتى به پهناى آسمانها و زمین گردش مى کند در حالى که جسما در وطن خود قرار دارد و این سفرى است که آبشخورها و راهگذرهایش بر کسى تنگ نیست و هجوم مسافران کثیر ضررى ندارد، بلکه با افزایش مسافران عنیمتها افزون مى گردد و میوه ها و دستاوردهایش چند برابر مى شود پس غنیمتهایش همیشگى و بى مانع و میوه هایش روز افزون و پایان ناپذیر است . مگر زمانى که مسافر در سفرش سستى نماید و در حرکتش توقفى پدید آید. زیرا ((خداوند نعمتى را بر قومى دگرگون نمى کند مگر خود با دست خویش آن را دگرگون سازند)) و ((چون آنها از حق منحرف شوند خداوند دلهاى ایشان را منحرف سازد))، ((و خداوند به بندگان ستم نمى کند))(۷۶)، بلکه ایشان به خویشتن ستم مى کنند. کسى که شایستگى جولان در این میدان و گردش در گردشگاه هاى این بوستان را ندارد، چه بسا با جسم خود، فرسنگها مسافت را در زمانى طولانى طى مى کند تا سودى از تجارت براى دنیا یا اندوخته اى براى آخرت نصیبش گردد. اما اگر خواست او دانش دین با کفایت به منظور یارى رساندن به دین باشد از جمله رهروان راه آخرت خواهد بود و چنانچه در این سفر شرایط و آداب لازم را رعایت نکند از کارگزاران دنیا و پیروان شیطان خواهد بود و اگر آنها را رعایت کند، سفرش از فوایدى که او را به کارگزاران آخرت ملحق مى سازد خالى نخواهد بود و ما آن آداب و شروط را در سه باب نقل مى کنیم .(۷۷)باب اول در فواید و فضیلت و قصد سفر.باب دوم در آداب سفر از آغاز حرکت تا پایان مراجعت .باب سوم درباره آنچه آموختن آن براى مسافر لازم است از قبیل موارد رخصت مسافرت و راهنماییهاى قبله و مسائل دیگر.
باب اول - در فواید سفر
بدان که سفر نوعى حرکت و معاشرت است و همان طورى که در بخش آداب مصاحبت و گوشه نشینى گفتیم ، فایده ها و آفتهایى دارد. فایده هایى که انگیزه سفر است از دو حال خارج نیست . یا گریز (از زیان ) است یا طلب (منفعت ). زیرا مسافر یا براى دورى از اقامتگاه خود انگیزه اى دارد، که اگر آن انگیزه نبود هدفى براى سفر نداشت و یا آن که در سفر مقصد و هدفى دارد؛ و آنچه از آن مى گریزد یا چیزى است دنیوى که باعث بدبختى است مثل طاعون و وبایى که در شهرى شایع شده یا علت فرار ترس از آشوب است و دشمنى و گرانى که این بلاها همگانى است . آنچنان که گفتیم و یا حضوصى ، مانند کسى که در شهرى در معرض آزار قرار گرفته و از آن شهر فرار مى کند، و یا امرى است که باعث بدبختى دینى است مانند کسى که در شهر خود گرفتار مقام و ثروت و پیروان و امکانات فراوانى است که او را از توجه کامل به خدا باز مى دارد و در نتیجه گوشه نشینى و گمنامى را بر مى گزیند و از امکانات زیاد و مقام دورى مى کند و یا مثل کسى که با اجبار به قبول بدعتى خوانده مى شود و یا براى به عهده گرفتن کارى دعوت مى شود که اقدام به آن روا نیست پس در صدد فرار از آن بر مى آید.
و اما مطلوب نیز یا دنیوى است ، مانند مال و مقام و یا دینى است و دینى هم یا علم است و یا عمل و علم نیز یا یکى از علوم دینى مى باشد و یا علم اخلاق و کسب صفات دینى از راه تجربه است و یا علم به آیات و شگفتیهاى زمین ، همچون مسافرت اسکندر ذوالقرنین و گردش او در نواحى زمین . و عمل هم یا عبادت است و یا زیارت . و عبادت همان حج و جهاد است و زیارت نیز از عوامل قرب به خداست ؛ گاهى مقصد زیارت مکانى از قبیل مکه ، مدینه ، بیت المقدس و مرزهاست . زیرا پاسدارى از مرزها نیز باعث تقرب است و گاهى هدف زیارت اولیا و علما است و آنان یا مرده اند که قبرهایشان را زیارت مى کنند و یا زنده اند که به دیدارشان تبرک مى جویند و از دقت در احوالشان ، علاقه بیشترى به پیروى از ایشان حاصل مى کنند. اینها اقسام مسافرتها بود که از آنها چهار قسم خارج مى شود:
قسم اول ، مسافرت در طلب علم ؛ و آن یا واجب است و یا مستحب . و این وجوب و استحباب سفر ناشى از واجب یا مستحب بودن علم است . توضیح آن که علم یا مربوط به امور دینى است یا مربوط به اخلاق شخصى و آیات الهى در روى زمین . پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرموده است : ((هر که از خانه اش در طلب دانش بیرون رود، تا وقتى که بر مى گردد در راه خداست .))(۷۸)
و در خبر دیگرى آمده است : ((هر که راهى را طى کند خداوند، راه او را به سوى بهشت سهل گرداند.))(۷۹)
سعید بن مسیب چندین روز در پى کسب یک حدیث مسافرت مى کرد.
شعبى مى گوید: اگر مردى از شام به دورترین نقطه یمن در پى کلمه اى سفر کند که او را به راه هدایت رهبرى کند و یا از راه غلطى باز گرداند، مسافرتش بیهوده نخواهد بود.
جابر بن عبداللّه با ده تن از یاران پیامبر صلى اللّه علیه و اله از مدینه به مصر مسافرت کردند و یک ماه راه پیمودند تا حدیثى را که عبداللّه بن انیس انصارى از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله نقل مى کرد، از خود او بشنوند.(۸۰)
کمتر کسى را نام برده اند که از زمان صحابه تا این زمان تحصیل کرده باشد مگر آن که با مسافرت آن علم را تحصیل و براى آن سفر کرده است . و اما علم و دانایى به نفس و اخلاق خویش نیز اهمیت دارد، زیرا راه آخرت را نمى توان پیمود مگر با آراستن و پاکیزه کردن خلق و خوى خود، و هر که بر اساس باطن و پلیدیهاى صفاتش مطلع نباشد نمى تواند قلب خویش را از آنها پاک سازد و تنها سفر است که نقاب از چهره اخلاق بر مى دارد و بدان وسیله ((خداوند اندوخته ها و ذخایر آسمان و زمین را خارج مى سازد)) و بدان جهت سفر را سفر گفته اند که پرده از روى اخلاق بر مى دارد، از این رو به کسى که که شاهدى را معرفى مى کرد، گفتند: آیا در سفرى همراه او بوده اى تا دلیلى بر مکارم اخلاق او بیاورى ؟ گفت : نه . گفتند: ما فکر نمى کنیم که تو او را بشناسى .
بشر همواره مى گفت : اى گروه قاریان ! جهانگرد باشید تا پاکیزه و نیکو شوید، زیرا آب هرگاه در جایى زیاد بماند دگرگون شود.
خلاصه ، شخص در وطن با وجود مساعدت امکانات ، اخلاقش معلوم نمى شود براى این که با چیزهاى موافق طبع و معمولى و آشنا و ماءنوس است ، پس چون رنج سفر را تحمل کند و از چیزهایى که معمولا در کنار آنهاست جدا گردد و با سختیهاى غربت آزموده شود، بدیهایش بر ملا گردد و بر عیبهایش اطلاع یابد، در نتیجه اشتغال به معالجه آنها برایش میسر شود.
ما در کتاب عزلت فواید معاشرت را بیان کردیم ، در حالى که سفر خود معاشرتى است با اشتغال بیشتر و تحمل مشقتها.
اما دیدن آیات خدا در روى زمین براى اهل بصیرت فوایدى دارد؛ سرزمینهاى مجاور و به هم پیوسته اى وجود دارد که در آنها کوهها، بیابانها و دریاها و انواع جانداران و گیاهان موجود است و هیچ چیز از آنها نیست مگر آن که بر وحدانیت خدا گواهى مى دهد و با زبان فصیح تسبیح گوى او مى باشد و آن را در نمى یابد ((مگر کسى که گوش فرا دهد و حضور یابد))(۸۱) و اما منکران و غفلت زدگان و فریفتگان به درخشش سراب زیبایى دنیا، نه مى بینند و نه مى شنوند، زیرا آنها شنوایى را از دست داده و بین آنها و آیات پروردگارشان فاصله افتاده است ((آنان به ظاهر زندگى دنیا آگاهند و از آخرتشان غافلند.))(۸۲) و مقصود ما از شنوایى ، شنوایى ظاهرى نیست ، زیرا که افراد مورد نظر از شنوایى ظاهرى محروم نیستند، بلکه مقصود ما شنوایى باطنى است . با شنوایى ظاهرى جز صداها شنیده نمى شود که جانداران دیگر با انسان در آن شریکند اما با شنوایى باطنى زبان حال را مى توان درک کرد که خود سخنى است جدا از سخن گفتارى ، شبیه آنچه گویند در حکایت سخن گفتن میخ و دیوار، مى گویند: دیوار به میخ گفت : چرا مرا مى آزارى ؟ میخ جواب داد: از کسى که مرا مى کوبد و رهایم نمى کند بپرس ، آن سنگى که پشت سر من است ، از من دست بردار نیست . هیچ ذره اى از آسمانها و زمین نیست مگر آن که به نوعى بر یکتایى خداى سبحان شهادت دهد، و همان است یکتاپرستى آنها و نوعى شهادت بر تقدیس آفریدگار و همان است تسبیح آن ذره ولى مردمان تسبیح ایشان را درک نمى کنند، زیرا ایشان از تنگناى شنوایى ظاهرى به فضاى شنوایى باطنى و از ناهنجارى زبان گفتار به فصاحت زبان حال سیر نکرده اند و اگر هر ناتوانى قادر بر چنین سیرى بود هر آینه درک سخن پرنده (( منطق الطیر، )) مخصوص سلیمان نمى بود و شنیدن کلام خداى تعالى که باید آن را از مشابهت حروف و اصوات مبرا دانست و موسى علیه السلام اختصاص نمى یافت .
بنابراین سفر کسى که مسافرت مى کند تا این شهادتها را از روى خطوطى بخواند که به خط الهى روى صفحات جمادات نوشته شده است ، سفر جسمانى نیست بلکه نشسته در یک جا با دلى فارغ برخوردار از شنیدن نغمه هاى تسبیح یکایک ذرات مى باشد. بنابراین او را چه به رفت و آمد در دشتها؟ در حالى که براى او بى نیازى در ملکوت آسمانهاست و خورشید و ماه و ستارگان مسخر او هستند و آنها خود به جانب دیدگان اهل بصیرت در هر ماه و سال چندین بار سفر مى کنند، بلکه به طور مداوم در حرکت خود کوشایند، بنابراین از عجایب است که آن کسى که کعبه ماءمور طواف اوست ، به طواف یکایک مساجد بشتابد و از غرایب است آن کسى که کران تا کران آسمان به گرد او در طواف است ، خود در اطراف زمین بگردد، وانگهى تا وقتى که مسافر نیازمند به دیدن عالم ملک و شهود با چشم ظاهرى است با این همه در منزل اول از منزلهاى سالکان به سوى خدا و مسافران به درگاه اوست ، گویا او بر دروازه وین اعتکاف کرده و سیرش به فضاى باز، نینجامیده است در حالى که هیچ دلیلى جز ترس و کوتاهى براى طولانى شدن مدت توقف در این منزل وجود ندارد. از این رو یکى از صاحبدلان مى گوید: مردمان گویند: چشمانتان را باز کنید تا ببینید، من مى گویم چشمهایتان را ببندید تا ببینید، و هر دو سخن درست است ، سخن اول خبر از منزل اول مى دهد که نزدیک وطن است و دومى درباره منزل بعدى است که از منازل دور از وطن مى باشد، و جز کسى که خود را به خطر انداخته باشد بر آن منزل گام ننهد و هر کس به آن جا گام نهد چه بسا سالها سرگردان ماند و چه بسا که توفیق ، دستگیر او شود و به راه راست راهنمایى گردد. و کسانى که در وادى حیرت هلاک شده اند، بیشتر از سوارگان آن راه بوده اند ولى آنان که در پرتو توفیق به سلامت حرکت کردند از نعمتها و ملک جاودانه برخوردار شدند، و آنانند که در نیکیها گوى سبقت را از ما ربودند و از ملک دنیا براى آن ملک پند گرفتند، و نسبت به کثرت جمعیت ، طالبان آن ملک اندکند، زیرا هر چه مطلوب بزرگتر باشد طالب کمتر خواهد بود. از این رو آنها که هلاک مى شوند بیشتر از کسانى هستند که مالک آن ملک مى گردند و هر ناتوان ترسو به دلیل عظمت خطر و رنج زیاد در صدد به دست آوردن آن ملک بر نمى آید.
(( و اذا کانت النفوس کبارا
تعبت فى مرادها الاجسام )) (۸۳)
خداوند متعال ، عزت و ملک دین و دنیا را به ودیعت ننهاده مگر آن جایى که خطر موجود است ، در حالى که آدمهاى ترسو نام ترس و نارسایى خود را حزم و احتیاط مى گذارند.
(( یرى الجبناء ان الجبن الحزم
و تلک خدیعة النفس اللئیم )) (۸۴)
این است حکم سفر ظاهرى ، که اگر در خلال آن به سفر باطنى رو مى آوریم به همان مقصدى که در نظر مى گیریم خواهیم رسید.
قسم دوم ، آن که براى عبادتى از قبیل جهاد یا حج ، مسافرت کند و ما فضیلت ، آداب و اعمال ظاهرى و باطنى این نوع سفر را در کتاب اسرار حج ذکر کردیم . زیارت قبول انبیا، صحابه ، تابعین و سایر علما و اولیا نیز در این ردیف است .
مى گویم :
بالاتر و مهمتر از همه آنها پس از زیارت پیامبر صلى اللّه علیه و اله ، زیارت قبور ائمه معصومین علیهم السلام از اهل بیت رسول خدا صلى اللّه علیه و اله است ، در کتاب (( من لا یحضره الفقیه )) از ابوالحسن الرضا علیه السلام روایت شده است که فرمود: ((همانا همه امامان علیهم السلام به گردن دوستان و شیعیان خود حقى دارند و البته کمال وفاى به عهد و اداى آن حق ، زیارت قبور ایشان است ، پس هر که ایشان را از روى رغبت و باور داشتن آنچه مورد علاقه آنهاست زیارت کند، در روز قیامت ائمه علیهم السلام شفیع ایشان خواهند بود.))(۸۵)
شیخ صدوق - رحمه اللّه - مى گوید: صالح بن عقبه از زید شحّام روایت کرده که :
((خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم : هر کس یکى از شما را زیارت کند چه اجرى دارد؟ فرمود: اجرش همانند اجر کسى است که رسول خدا صلى اللّه علیه و اله را زیارت کرده است )) (۸۶) و نیز مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله به على علیه السلام فرمود: ((یا على ! هر که مرا در زمان حیات و یا پس از مردنم یا تو را در زمان حیات و یا پس از مردنت زیارت کند و یا دو پسرت را در زمان حیات یا پس از درگذشتشان زیارت کند، من روز قیامت ضامنم که وى را از هول و هراسها و شداید آن روز نجات دهم تا آن جا که او را با خود همدرجه سازم .))(۸۷)
اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود: ((محل قبر امام حسین علیه السلام از روزى که در آن جا دفن شده است ، باغى از باغهاى بهشت است .))(۸۸)
و فرمود: ((مدفن امام حسین علیه السلام گلزارى از گلزارهاى بهشت است ))(۸۹) و فرمود: ((حریم مدفن امام حسین علیه السلام از چهار طرف مدفن پنج فرسخ است .))(۹۰)
و فرمود: ((در خاک مدفن امام حسین علیه السلام شفاى هر دردى است و آن بزرگترین داروست .))(۹۱)
و آن حضرت فرمود: ((وقتى که (از آن تربت ) خوردى ، بگو: (( رب التربة المبارکة و رب الوصى الذى و ارته صل على محمّد و آل محمّد و اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من کل داء.))(۹۲)
اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود: ((ما بین قبر امام حسین علیه السلام تا آسمان هفتم محل رفت و آمد فرشتگان است .))(۹۳)
صالح بن عقبه از بشیر دهّان روایت کرده که : خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم : چه بسا اتفاق مى افتد که حج از دست من مى رود و عرفه را کنار مزار امام حسین علیه السلام مى گذرانم ، فرمود: ((آفرین بر تو اى بشیر! هر مؤ منى که با معرفت به حق آن حضرت کنار مزار امام حسین علیه السلام در غیر روز عید بیاید، بیست حج مبرور قبول شده و بیست غزوه با پیامبر مرسل یا امام عادل در نامه عملش نوشته مى شود و هر که در روز عید بیاید هزار حج و هزار عمره مبرور مقبول و هزار غزوه با پیامبر مرسل و یا امام عادل برایش نوشته مى شود. مى گوید: پرسیدم : چگونه براى من ثواب موقف حج نوشته مى شود؟ امام علیه السلام نظیر آدم خشمگین به من نگاه کرد و بعد فرمود: اى بشیر! مؤ من هرگاه روز عرفه کنار مزار امام حسین علیه السلام بیاید در حالى که معرفت به حق آن حضرت دارد و از آب فرات غسل کند، سپس رو به آن حضرت بیاورد، خداوند به هر گامى ثواب یک حج با تمام مناسکش - درست به خاطر ندارم ، گویا فرمود: و یک عمره - برایش مى نویسد.))(۹۴)
امام صادق علیه السلام فرمود: ((خداوند در شامگاه عرفه ابتدا به زایران قبر امام حسین علیه السلام مى نگرد. عرض کردند: آیا پیش از نگرش به اهل موقف (در عرفه )؟ فرمود: آرى . گفتند: چگونه چنین چیزى مى شود؟ فرمود: چون در میان اهل موقف ممکن است اولاد زنا باشند، در حالى که در میان زیران امام حسین علیه السلام اولاد زنا نیست .))(۹۵)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
آداب سفر به روایت علامه مجلسى
سفرهاى نیک و بد و ایام و ساعات نیک و بد از براى سفر
از حضرت صادق علیهالسلام منقول است که در حکمت آل داود نوشته است که نباید کسى سفر کند مگر از براى سه چیز: سفرى که توشه آخرت در آن حاصل شود یا سفرى که باعث مرمت امور معاش گردد یا سفرى که از براى سیر و لذتى باشد که حرام نباشد.
در حدیث دیگر فرمود: سفر کنید تا بدنهاى شما صحیح شود و جهاد کنید تا غنیمت دنیا و آخرت بیابید و حج کنید تا مال دار و بىنیاز شوید.
در حدیث دیگر فرمود: سفر، قطعهاى است از عذاب، چون کار شما در سفر ساخته شود، زود به اهل خود برگردید.
در حدیث صحیح منقول است که محمد بن مسلم از حضرت صادق علیهالسلام پرسید: به زمینى مىروم که در آن جا به غیر از برف و یخ چیزى نیست. فرمود: چون مضطر است تیمم کند و دیگر به همچنین زمینى نرود که دینش در آن جا هلاک شود.
دفع نحوستهاى سفر به تصدق و دعا
در حدیث صحیح از حضرت صادق علیهالسلام منقول است که تصدق کن و در هر روز که خواهى سفر برو.
در حدیث صحیح دیگر منقول است که از آن حضرت پرسیدند: آیا کراهت دارد سفر کردن در روزى از روزها، مثل چهارشنبه و غیر آن؟فرمودند: افتتاح سفر خود به تصدق بکن و هر وقت که خواهى به در رو.
در حدیث صحیح دیگر منقول است که ابن ابى عمیر گفت: من در علم نجوم نظر مىکردم و طالع را مىشناختم و در خاطرم مىخلید (1) در بعضى از ساعات بعضى از کارها را اختیار کردن. در این باب به خدمتحضرت امام موسى علیهالسلام شکایت کردم. فرمود: هر گاه در دل تو چیزى بیفتد تصدق کن بر اول مسکینى که مىبینى و برو که حق تعالى ضرر آن را از تو دفع مىکند.
در حدیث دیگر از حضرت صادق علیهالسلام منقول است که هر که در اول روز تصدق بکند، حق تعالى نحوست (2) آن روز را از او دفع مىکند.
در حدیث دیگر منقول است که چون حضرت امام زین العابدین علیهالسلام به بعضى از مزرعههاى خود مىخواستند بروند، مىخریدند سلامتى خود را از خدا به آن چه میسر مىشد از تصدق و این تصدق را در وقتى مىدادند که پا در رکاب مىگذاشتند و چون خدا آن حضرت را به سلامتبرمىگردانید، شکر و حمد الهى مىکردند و تصدق مىکردند به آن چه میسر مىشد.
در حدیثحسن منقول است که عبد الملک به خدمتحضرت صادق عرض کرد: من مبتلا به علم نجوم شدهام و گاهى مىخواهم پى کارى بروم و به طالع نظر مىکنم، مىبینم که در طالع شرى هست مىنشینم و ترک رفتن مىکنم و اگر طالع نیک مىبینم، مىروم. حضرت فرمود: آن حاجتبرآورده مىشود. آیا حکم به نجوم مىکنى؟گفت: بلى. فرمود: کتابهاى نجومت را بسوزان.
سید بن طاوس رحمه الله روایت کرده است: چون خواهى متوجه سفرى شوى، در چند وقت که سفر کردن در آن اوقات کراهت دارد، پیش از متوجه شدن سفر سوره حمد و قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق و آیة الکرسى و سوره انا انزلناه و آخر آل عمران:
ان فى خلق السموات و الارض. . .
تا آخر سوره بخوان: پس بگو:
«اللهم بک یصول الصائل و بک یطول الطائل و لا حول لکل ذى حول الا بک و لا قوة یمتازها ذو القوة الا منک اسالک بصفوتک من خلقک و خیرتک من بریتک محمد نبیک و عترته و سلالته علیه و علیهم السلام صل علیه و علیهم و اکفنى شر هذا الیوم و ضره و ارزقنى خیره و یمنه و اقض لى فی متصرفاتى بحسن العافیة و بلوغ المحبة و الظفر بالامنیة و کفایة الطاغیة الغویة و کل ذى قدرة لى على اذیه حتى اکون فى جنة و عصمة من کل بلاء و نقمة و ابدلنى فیه من المخاوف امنا و من العوائق فیه یسرا حتى لا یصدنى صاد عن المراد و لا یحل بى طارق من اذى العباد انک على کل شىء قدیر و الامور الیک تصیر یا من لیس کمثله شىء و هو السمیع البصیر
سایر آداب سفر
در حدیث معتبر منقول است از حضرت امام صادق علیهالسلام که حضرت لقمان پسر خود را نصیحت فرمود: چون سفر کنى با گروهى، مشورت با ایشان بکن در کارهاى خود و کارهاى ایشان، و در روى ایشان تبسم بسیار بکن و در توشه خود صاحب کرم باش در میان ایشان و چون تو را به ضیافتبطلبند قبول کن و اگر از تو مدد طلبند یارى ایشان بکن و به سه چیز بر ایشان غلبه کن: به بسیارى خاموشى و بسیارى نماز و سخاوت و جوانمردى در هر چه با خوددارى از چهار پا و مال و توشه و اگر گواهى از تو بطلبند یا بر امر حقى خواهند تو را گواه کنند و چون با تو مشورت کنند تا توانى سعى کن که راى نیکو از براى ایشان اختیار کنى و زود عزم مکن و راى خود را با ایشان مگو تا تامل کنى و فکر کنى و جواب ایشان مگو در مشورت ایشان تا آن که در آن فکر برخیزى و بنشینى و بخوابى و چیزى بخورى و نماز کنى و در اثناى این احوال فکر خود و حکمتخود را در مشورت ایشان به کار فرمایى، زیرا که هر که خیر خواهى خود را براى کسى که با او مشورت کند خالص نگرداند، حق تعالى راى و عقل او را سلب مىکند و امانت را از او برمىدارد و هر گاه ببینى که رفیقان تو پیاده مىروند، با ایشان پیاده برو و هر گاه ببینى رفیقان کارى مىکنند با ایشان بکن و اگر تصدقى کنند یا قرضى دهند تو نیز با ایشان بده و بشنو سخن کسى را که از تو بزرگتر باشد. و هر گاه رفیقان کارى به تو فرمایند یا چیزى از تو سؤال کنند، بگو: بلى، و نه مگو، که نه گفتن علامت عجز و موجب ملامت است. و چون راه را گم کنید و حیران بمانید فرود آیید و اگر در راه مقصود شک کنید بایستید و با یکدیگر مشورت کنید و مصلحتببینید. اگر یک کسى را ببینید خبر راه از او مپرسید و مصلحت از او نبینید که یک شخص در بیابان این کس را به شک مىاندازد که شاید جاسوس دزدان باشد یا شیطان که خواهد شما را حیران کند. از دو شخص نیز حذر کنید مگر آن که چیزى چند از علامتها و قرینهها ببینید. اى فرزند چون وقت نماز درآید از براى امرى آن را تاخیر مینداز و نماز را به جا آور که هر چند بیشتر ادا مىکنى سبک بار مىشوى. و نماز را با جماعتبکن، هر چند بر سر نیزه باشى. و بر روى چهار پا خواب
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 4
آداب سخن گفتن پیامبر اعظم(ص)
پیامبر هرگز بدون جهتسخن نمىگفت، و اگر سخنى مىگفت بیشتر جنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مىآموخت و یا به معروف و خیرى امر مىکرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مىداشت، تمامسخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بىارزش نبود، زیرا خوب مىدانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسىاست که نخستین آفریده پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلقالله نورى» پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمىکند جز نور، و هر چه مىگوید گفته خدا است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحىیوحى». پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمىشد. در روایت است: «ولایجلس و لایقوم الا على ذکر» او نمىنشست و برنمىخاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس مىدانست و اعلام مىداشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى از اهل بیت که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مىخندید از تبسم تجاوز نمىکرد «جل ضحکه التبسم» زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
پیامبر آرام و آهسته سخن مىگفت و هیچ گاه فریاد نمىزد و صدا را بلند نمىکرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمىگفت «و اغضض من صوتک» و دستور هم همین بود که کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکمفوق صوت النبى» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مىگفت لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مىرسید. «لایقطع على احد کلامه» هرگز سخن کسى را قطع نمىکرد و تاشخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مىداد و پس از تمامشدن سخنش آرام پاسخش را مىگفت. و چنان اصحابش را تربیت کرده بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مىشد، تمام حاضران ساکت مىشده و سرا پا گوش مىشدند «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه سخن حضرت تمام مىشد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند، با هریک به نوبت حرف مىزد.
اهمیت و تربیت و کنترل زبان
اگر قبول کردیم که زبان شرورترین و پر منعفت ترین عضو بدن و قابل کنترل ترین عضو در بدن است بالطبع این سؤال پیش می آید که چگونه می توان این عضو مهم را تربیت کرد و تحت کنترل درآورد نتیجتاً بنا به اهمیتی که این عضو دارد تربیت آن و آداب سخن گفتن نیز اهمیت بسیاری دارد.
بنابراین بحث آداب سخن گفتن ارزش و اهمیت بسیار فراتر و زیادتری از آداب تربیت اعضا و عادات دیگر دارد و مثلاً آداب سخن گفتن بسیار مهمتر از آداب غذا خوردن یا آداب خوابیدن است. چراکه کیفیت سخن گفتن تأثیر بسیار بیشتری در زندگی و آینده انسانها از کیفیت غذا خوردن و یا نحوه خوابیدن انسانها دارد. در اینجا دو حدیث راجع به اثرات بسیاری سخن و اثرات سخن کم آورده می شود تا خود تفاوت این دو را و تأثیرات این مطالب را بفهمید.
اثرات بسیاری سخن:
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«من کثر کلامه کثرخطاؤه و من کثر خطاؤه قل حیاؤه و من قل حیاؤه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار(1) ؛
کسی که زیاد سخن بگوید، خطایش زیاد می گردد و کسی که خطایش زیاد گردد، حیایش کم می شود و کسی که حیایش کم شود تقوایش کم گردد و کسی که تقوایش کم شود، قلبش می میرد و کسی که قلبش بمیرد داخل آتش می شود.»
اثرات سازنده سخن کم:
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:
«إن من حسن اسلام المرء قلة الکلام(2) ؛
به درستی که از خوبی اسلام برای انسان، کم سخن گفتن او است.»
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
«ان احببت سلامة نفسک و ستر معایبک فقلل کلامک و اکثر صمتک یتوفر فکرک و یستنر قلبک(3)؛
اگر سلامت جانت را دوست داری و به پوشش عیب هایت علاقمند هستی، سخن را کم و سکوت را زیاد نما، در این صورت فکر و اندیشه ات زیاد و قلبت نورانی می گردد.»
د: نیک سخن گفتن هنر است
راستی چگونه باید سخن بگوییم، چه چیزهایی را باید بگوییم و چه چیزهایی را نباید بگوییم و اگر قرار است سخن بگوییم چه بگوییم، و چگونه بگوییم و چقدر بگوییم، به چه کسی و کجا بگوییم. مجموعه این آداب بقدری ظریف و دقیق است که امروزه نیک سخن گفتن از حدّ یک عادت به یک هنر تبدیل شده است و امروزه در روانشناسی از گفتگو به عنوان «هنر گفتگو» بحث می شود. یعنی اگر بخواهیم گفتگوی خوبی داشته باشیم باید ماهرانه و هنرمندانه سخن بگویم و آداب و مقررات آن را رعایت کنیم.
پی نوشت و منابع :
1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج12، انتشارات مؤسسه آل بیت قم، چاپ سوم، 1416ق، ص
2- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح 17578.
3- عبدالواحد آمدی، غرر الحکم، حدیث 4252، مترجم: محمد حسین جعفری، انتشارات فائز قم، 1379.
فضایل و سیره فردی رسول خدا(ص)- گوشه ای از اخلاق عظیم پیامبر- استاد محمد جواد مهری
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
آداب معاشرت درقران
بحث درباره آداب معاشرت است. در این باره در قرآن کریم مسائلى مطرح شده که بعضى از آنها عمومیت دارد و بعضى درباره رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم است که شاید با بیانى که عرض مىکنیم کمابیش قابل توسعه باشد.
۱- آداب عمومى
آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است که در این جا به بعضى از آنها اشاره مىکنیم:
در سوره نور چندین آیه هست که کما بیش با هم مربوط است و از آیه ۲۷ شروع مىشود: «یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون × فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکى لکم والله بما تعملون علیم; اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خانههایى که خانههاى شما نیست داخل مشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن سلام گویید. این براى شما بهتر است، باشد که پند گیرید. و اگر کسى را در آن نیافتید پس داخل مشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: «برگردید»، پس برگردید، که آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مىدهید داناست.»
۱ - ۱ - ورود به خانهها
وارد شدن به خانه دیگران به چند صورت تصور مىشود: الف - شخص علم دارد به این که صاحب خانه راضى است. ب - مورد شک است. ج - علم دارد به این که راضى نیست.
روشن است در جایى که انسان، علم به عدم رضایت دارد یا اذن بگیرد ولى جواب رد بشنود نباید وارد بشود: «و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا» اگر کسى خواست وارد منزل کسى بشود و اجازه خواست و گفتند «برگردید» یعنى اجازه ندادند اصرار نکند و برگردد. این براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفیدتر است.
صورت دیگر این است که علم دارد به این که طرف راضى استیا قبلا چنین اجازهاى را گرفته یا از نحوه رفتار و گفتار صاحبخانه به دست آورده است، در آنجا هم ورود جایز است منتهى آدابى دارد: یکى از آدابى که مىبایست رعایتبکند این است که سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همدیگر روابطى دارند یا کسانى براى حاجتى - مادى یا معنوى - به کسى مراجعه مىکنند، چون ممکن استشخص در داخل خانهاش آمادگى براى پذیرش نداشته باشد یا در حالى باشد که نمىخواهد کسى او را در آن حال یا به آن صورت ببیند این است که در اسلام تاکید مىشود که «استیناس» کنید. استیناس کردن; یعنى انجام دادن کارى که توجه را جلب بکند و در روایات در توضیحش آمده که صدا بزنید یا تنحنح بکنید تا خودش را آماده کند. ضمنا دستور مىدهد که سلام هم بکنید «حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها» که بعدا جداگانه درباره آن بحثخواهیم کرد.
اما اگر شخصى خواست وارد اتاق یا خانهاى بشود که کسى در آن نیست و مثلا در زد و کسى جواب نداد و فهمید که کسى آن جا نیست که از او اجازه بگیرد در این صورت هم وارد نشود: «فان لم تجدوا فیها احدا فلاتدخلوها حتى یؤذن لکم» طبعا وقتى کسى نباشد اذن هم تحقق نمىیابد پس شما باید وارد نشوید تا کسى پیدا شود و به شما اذن بدهد.
مواردى هست که رفت و آمد افراد با هم خیلى زیاد است; مثلا اهل یک خانه که در اتاقهاى متعددى زندگى مىکنند رفت و آمد متعارف دارند: بچهها وارد اتاق پدر و مادرشان مىشوند یا کسانى که در خانه کار مىکنند مانند کلفت و نوکر و عبید و امایى که سابقا بودند و در خانه کار مىکردند، آیا هر دفعهاى که مىخواهند بیایند لازم است اذن بگیرند یا نه؟ در آیه ۵۸ سوره نور مىفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم والذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات» کسانى که مملوک شما هستند و در خانه شما کار مىکنند و همین طور بچههایى که به حد تکلیف نرسیدهاند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگیرند: پیش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اینها مواقعى است که معمولا انسان استراحت مىکند و دلش مىخواهد تنها باشد. و در آیه بعد مىفرماید: «و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم» اما اگر بچهها به حد تکلیف رسیدند باید مثل سایرین اجازه بگیرند; یعنى غیر از سه مرتبهاى که گفته شد هر وقت دیگر هم مىخواهند وارد بشوند باید اجازه بگیرند.
۱ - ۲ - آداب غذا خوردن
و اما درباره غذاخوردن در خانه دیگران، مواردى هست که هر چند اذن صریحى از طرف صاحب خانه نباشد جایز است و آنها مواردى است که معمولا انسان علم به رضایت طرف دارد و اگر کسى راضى نباشد باید تصریح کند. در آیه ۶۱ از همین سوره پس از اشاره به افرادى که معذوریتهایى دارند «لیس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المریض حرج» مىفرماید: «و لا على انفسکم ان تاکلوا من بیوتکم او بیوت آبائکم او بیوت امهاتکم او بیوت اخوانکم او بیوت اخواتکم او بیوت اعمامکم او بیوت عماتکم او بیوت اخوالکم او بیوت خالاتکم او ما ملکتم مفاتحه او صدیقکم لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا» مفسران فرمودهاند که منظور از «بیوتکم» بیوت فرزندانتان است; یعنى خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است. از این آیه شریفه استفاده مىشود که خویشاوندان نزدیک براى استفاده از ماکولات در خانه یکدیگر نیازى به اذن گرفتن ندارند همچنین خانه دوستى که کلیدش را در اختیار شما گذاشته است و در واقع در این موارد «اذن فحوى» وجود دارد «لیس علیکم جناح ان تاکلوا جمیعا او اشتاتا» وعدهاى مشغول غذا خوردن باشند یا تنها باشید اما وقتى مىخواهید وارد بشوید این آداب را رعایت کنید: «فاذا دخلتم بیوتا فسلموا على انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیبة» وارد خانه که مىشوید سلام کنید «فسلموا على انفسکم» مفسران فرمودهاند که این آیه از مواردى است که همه مؤمنین به منزله یکدیگر حساب شدهاند. و سلام کردن به دیگران سلام کردن به خودتان تلقى شده است و بعضى