دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد داستان 81 ص (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 48

 

من ومادرم هم وضو گرفتیم . من به اتاقم رفتم تا نمازم را بخوانم . درهمین موقع ارغوان ازخواب بیدار شد .

گفت : ارمغان , حال بابا چطوره ؟

گفتم : به شکر خدا وکمکای احمد آقا خیلی بهتره .

گفت : نماز صبحِ ؟

گفتم : بله

ازجا بلند شد وازاتاقم خارج شد. نمازم را خواندم . صدای مادرم را شنیدم که ارغوان را نصیحت می کرد .

می گفت : تو را به خدا , مواظب خودت باش , یک وقت بار سنگین بلند نکنی , یک وقت ازپله , تند بالا نری , ملاحظه خورد وخوراکت را بکن , بدنت حالا احتیاج بیشتری به مواد غذایی داره , حتماً شیر وماهی بخور , میوه وسبزی تازه یادت نره و . . .

با خودم گفتم : بیچاره مادر , درهمه حال باید نگران همه ما باشد . نگران پدر , علی وارسلان , ارغوان و من . . .

درهمین فکر بودم که خوابم برد . نزدیک ساعت نُه صبح بود که ازخواب بیدار شدم . به اتاق پدرم رفتم به هوش آمده بود . به سمت او دویدم وخودم را ازخوشحالی درآغوش پدرم انداختم.

شروع به گریه ، کردم . اشکهایم روی صورت پدرم می چکید . مادرم سررسید تا من را دیدگفت : دختر چه کار می کنی ؟ تو نمی فهمی که بابات حالش خوب نیست ؟

پدرم با صدایی که شبیه ناله بود گفت : اشکالی نداره . بذار که دخترِ کوچولوم

پیشم باشه .

زود . خودم را کنار کشیدم ولی گریه ام قطع نمی شد. پدرم دستی به صورتم کشید وگفت : گلم

ارمغانم ، این جور اشک نریز . دلم خون شد ، بابا .

بادستهایم صورتم را خشک کردم وبا بُغضی درگلو گفتم : چشم بابا جون .

از اتاق پدرم . بیرون آمدم وبه آشپزخانه رفتم . ارغوان آنجا بود . به او گفتم : احمد آقا کجاست ؟

لبخندی زد وگفت : به مأموریتی که به او دادید ، رفته .

گفتم : یعنی . . . دنبال علی وارسلان . اما من که آدرس به او نداده بودم .

خندید وگفت : مگر فقط ، تو آدرس خانه مادربزرگ رو یاد داری ؟ خوب ، معلوم دختر ، آدرسو من دادم .

فکر می کنم تا ظهر بیاد وبرای خواهرکوچولوم خبر خوش بیاره.

نزدیک ظهر نمازم راخواندم وحاضر شدم که به مدرسه بروم ولی هنوز احمد آقا نیامده بود. تادرخانه رابازکردم ، که خارج شوم ، احمد آقا راپشت درخانه دیدم . آب دهانم خشک شد.

احمد آقا سلام کرد وگفت : خبر ، خوشی برای شما دارم . آنها خانه مادربزرگتان بودند . اطراف اینجا پُر ازمأمور است . برای همین نتوانستند . خبری ازخودشان به شما بدهند .

درضمن آقا ارسلان ازشما خواسته تابه خانواده او خبر بدین . امید نیز همین رو خواسته. چونکه خانه های آنها نیز تحت نظره . ازاو خد‌‌ا حافظی کردم وبه راه افتادم .

درخانه ارسلان زنگ زدم . مادرش در رابازکرد وباتعجب تا من رادید گفت : سلام ، عروس گلم ، چه عجب ازاین طرفها . چی شده که یاد ماکردی ؟

گفتم : سلام مادرجان ، ببخشید مزاحمتون شدم . خبری ازارسلان براتون دارم . او خونه مادربزرگمِ وگفته به شما خبر بدم که نمی تونه بیاد چونکه خانه شما هم تحت نظره .

مادر ارسلان گفت : خدایا . . . به من صبر بده ، به خدا عزیزم ، نمی دونی ، این چند وقت چی به من گذشته ؟

گفتم : می دونم مادر . ببخشید ، من باید مدرسه برم . خداحافظی کردم وازآنجا رفتم و رفتم . به درخانه مادر امید رسیدم به او هم خبری راکه امید داده بود، دادم وبعد به مدرسه رفتم .

آن روز خیلی خوشحال بودم . چون خبر سلامت علی وارسلان را فهمیده بودم . عصر که به خانه آمدم . احمد آقا درخانه رابازکرد.

گفتم : سلام ، احمد آقا حال بابا چطور؟

گفت : علیک سلام ، خیلی خوب، برو داخل خانه تا خودت ببینی .

به سمت خانه دویدم . ناگهان پدرم رادیدم که سرپا ایستاده بود. باتعجب گفتم : باباجون ، حالتون خوبه ؟

او با چهره مجروح وکبودش گفت : بله عزیزم ، خیلی بهترم .

مادرم وارغوان ازآشپزخانه بیرون آمدند وبه من خندیدن ، پدرم هم شروع به خندیدن کرد . گفتم : یعنی سوال من خنده دار بود ؟

ارغوان گفت : نه ، ولی این قیافه تو وطرز سوال کردنت ، واقعاً خنده داره وبازشروع به خندیدن کردند.

باعجله وارد اتاقم شدم ,یک دفعه چشمم به یک شاخه گل مریم افتاد . ازاتاق بیرون رفتم . مادرم ، پدرم ، ارغوان واحمد آقا دراتاق پذیرایی نشسته بودند. به مادرم گفتم : مامان . . . ارسلان بوده ؟

گفت : نه ، فقط یک نامه ویک شاخه گل مریم ، برات فرستاده که زحمت اون رو احمد آقا کشیدند. نگاهم به سمت احمد آقا برگشت وگفتم : احمد آقا ، اما ظهر که به مدرسه می رفتم ، شما هیچ چیز نگفتید ؟

احمد آقا گفت : تقصیر من نبود ، ارسلان آقا گفتن ، بعد ازمدرسه من یک شاخه گل مریم ازطرف او برای شما بگیرم ویک نامه هم به من دادند که اونو روی میز تحریرتان گذاشتم .

او گفت : امیدوارم که شما سرِ قولتان با ارسلان باشید ؟

وبه من گفت که به شما بگویم : او نیز به قولش عمل خواهد کرد .

به سمت اتاقم دویدم . تانامه ارسلان رادیدم ، آنرا برداشتم وبازش کردم وشروع به خواندن آن کردم . نوشته بود :

سلام ، سلام به گُلِ زندگی ام به ارمغانم . عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشد . ازاینکه نتوانستم ، به توخبری ازسلامت خودمان بدهم ، معذرت می خواهم .

امید بخشش ازتو دارم . هرچند تو این قدر مهربانی که از گناه من ، خواهی گذشت . این نامه رادرحالی می نویسم ، که احمد آقا خبر از سلامت وصحّت پدرت برایمان آوردومارا ازنگرانی درآورد.

عزیزم ، امیدوارم که قولی را که به من داده بودی ، یادت نرفته باشد وبه آن عمل کنی. عزیزم ، درتمام لحظات زندگی ام به تو فکر می کنم وگویی تو همیشه کنارم هستی.

ازتو می خواهم که صبر داشته باشی وبرایمان دعا کنی . ممکن است تامدتها نتوانم به دیدنت بیایم . عزیزم دوستت دارم وازدور صورت مهربانت رامی بوسم .

دوستدار تو , ارسلان

نامه رابوسیدم وبه صورتم چسباندم . گویی ، گرمای دستان ارسلان را احساس می کردم ، حتی با نامه اش . مدتی دراتاقم ماندم .

چند بار نامه ارسلان راازبالا تا پایین خواندم . هربار گویی اورا به خودم نزدیکتر ازپیش احساس می کردم .

به سراغ گل مریم رفتم . آن را بوییدم . صدای دراتاقم راشنیدم .

گفتم : بفرمائید.

ارغوان داخل شد وگفت : دلت برای ،اونا خیل تنگ شده ؟

گفتم : بله .

گفت : احمد آقا ، یک چیز دیگر هم به من گفته تا به تو بِگم.

گفتم : چیزی شده ؟

گفت : نه , فقط علی به احمد آقا گفته ، ممکن است تامدتها با این اتفاقاتی که افتاد . نتونن به خانه بیان وهمونجا خانه مادرجون می مونند وبه کارشان ادامه می دَن.

گفتم : چطوری ؟ آخه تمام وسایلشان راکه ساواک برده ؟

گفت : به نظر ، امیر تونسته ,دوباره همه وسایل مورد نیازشون رو تهیه کنه . درضمن ارسلان وعلی ازتو خواستن که به خانه مادرجون نَری ، چون ممکنه ، محل جدید ومخفی اونا دوباره ازطریق تو رَدیابی بشه و ساواک اونا را دوباره پیداکنه .

گفتم : دیگه دستوری ندادن ؟

خندید وگفت : نه .

با عصبانیت گفتم : امان ازدست امیر ،اگر وسایل رادوباره تهیه نمی کرد ، حتماً اُونا دست ازکار می کشیدن و دیگر ادامه نمی دادن.

گفت : به نظر ، توخیلی هم ازاین کار خوشحال نیستی؟

گفتم : نه ، توقّع داری ، ازدیدن برادر ونامزدم محروم بِشَم ، آن وقت خوشحالَمُ باشم ؟

گفت: برادرت یانامزدت ؟ راستشو بگو ؟

گفتم : بَرام هیچ فرقی ندارن ، چون هردوشونو دوس دارم .

هیچ نگفت وازاتاق بیرون رفت.

من تاکنکور سال 1357 هیچ خبری ازعلی وارسلان نداشتم ، هیچ کدام ازاعضای خانواده طبق خواسته علی به خانه مادر جون نرفتند.

دلم می خواست زودتر ازنتیجه کنکور باخبر می شدم ، آیا ارسلان وامیر هم درکنکور شرکت کرده بودند یانه ؟

روز اعلام نتایج ، احمد آقا ، ارغوان ودخترکوچکشان عطیه که خیلی زیبا ودوست داشتنی بود ، به خانه ما آمدند . احمد آقا یک جعبه شیرینی دردست داشت . به ارغوان گفتم : اتفاقی افتاده ؟

احمد آقا گفت : این شیرینی ، قبولی یک زن وشوهر موفّق وبعد هم یک عروسی مفصّله .

گفتم : چه خبر شده ، زودتر بگین ؟

ارغوان ، عطیه را به مادرم داد. مادرم صورت عطیه رابوسید وگفت : ازاحمد آقا بپُرس .

احمد آقا گفت : ارغوان خانم ، شما در رشته دبیریِ ریاضی قبول شدی ونامزد شما آقا ارسلان هم دررشته پزشکی قبول شده وبه سلامتی هم کار خواهیم شد.

من باورم نمی شد.

چند روز بعد ازاعلام نتایج کنکور مادر ارسلان به خانه ما آمد وگفت : ارسلان با او تماس گرفته وخبر داده که خانه ایی درنزدیکی خریده وآماده گرفتن جشن عروسی است .

مادرم وارغوان جهیزیه من را آماده کردندو روز موعود فرارسید. ناهید وشوهرش اکبر آقا که شغل آزاد داشت ومادرش به خانه ما آمدند.

اکبر آقا گفت : ارسلان کامیونی خبر کرده وسرساعت چهار بعد ازظهر کامیون خواهد آمد. کامیون آمد ولی ، ارسلان همراه آن نبود.

اکبر اقا تمام کارها را بادقت زیاد انجام داد. چندبارکش وسایل جهیزیه من راداخل کامیون گذاشتند وکامیون به آدرسی که ارسلان به راننده داده بود، رفت.

مانیز سوار ماشین اکبر آقا شدیم وبعد ازکامیون به راه افتادیم . نمی دانم چرا, ارسلان خودش رابه من نشان نمی داد، خدایا ، خدایا . . . ارسلان چی شده ؟

کامیون به آدرس رسید . ماشین اکبر آقا هم بعد ازآن ایستاد . ناگهان ، ارسلان درخانه رابازکرد.

ارسلان ، . . . چرا این قدر فرق کرده بود، گویی مرد سی ساله ایی بود ، حتی لابه لای موهای پرکلاغی اش موهای سفید ، خودنمایی می کرد.

او ازبارکشها ، خواست تا جهیزیه من را بادقت و آن طوری که ارغوان وناهید به آنها می گویند، بچینند .



خرید و دانلود تحقیق در مورد داستان 81 ص (word)


تحقیق در مورد داستان 81 ص (2) (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 48

 

من ومادرم هم وضو گرفتیم . من به اتاقم رفتم تا نمازم را بخوانم . درهمین موقع ارغوان ازخواب بیدار شد .

گفت : ارمغان , حال بابا چطوره ؟

گفتم : به شکر خدا وکمکای احمد آقا خیلی بهتره .

گفت : نماز صبحِ ؟

گفتم : بله

ازجا بلند شد وازاتاقم خارج شد. نمازم را خواندم . صدای مادرم را شنیدم که ارغوان را نصیحت می کرد .

می گفت : تو را به خدا , مواظب خودت باش , یک وقت بار سنگین بلند نکنی , یک وقت ازپله , تند بالا نری , ملاحظه خورد وخوراکت را بکن , بدنت حالا احتیاج بیشتری به مواد غذایی داره , حتماً شیر وماهی بخور , میوه وسبزی تازه یادت نره و . . .

با خودم گفتم : بیچاره مادر , درهمه حال باید نگران همه ما باشد . نگران پدر , علی وارسلان , ارغوان و من . . .

درهمین فکر بودم که خوابم برد . نزدیک ساعت نُه صبح بود که ازخواب بیدار شدم . به اتاق پدرم رفتم به هوش آمده بود . به سمت او دویدم وخودم را ازخوشحالی درآغوش پدرم انداختم.

شروع به گریه ، کردم . اشکهایم روی صورت پدرم می چکید . مادرم سررسید تا من را دیدگفت : دختر چه کار می کنی ؟ تو نمی فهمی که بابات حالش خوب نیست ؟

پدرم با صدایی که شبیه ناله بود گفت : اشکالی نداره . بذار که دخترِ کوچولوم

پیشم باشه .

زود . خودم را کنار کشیدم ولی گریه ام قطع نمی شد. پدرم دستی به صورتم کشید وگفت : گلم

ارمغانم ، این جور اشک نریز . دلم خون شد ، بابا .

بادستهایم صورتم را خشک کردم وبا بُغضی درگلو گفتم : چشم بابا جون .

از اتاق پدرم . بیرون آمدم وبه آشپزخانه رفتم . ارغوان آنجا بود . به او گفتم : احمد آقا کجاست ؟

لبخندی زد وگفت : به مأموریتی که به او دادید ، رفته .

گفتم : یعنی . . . دنبال علی وارسلان . اما من که آدرس به او نداده بودم .

خندید وگفت : مگر فقط ، تو آدرس خانه مادربزرگ رو یاد داری ؟ خوب ، معلوم دختر ، آدرسو من دادم .

فکر می کنم تا ظهر بیاد وبرای خواهرکوچولوم خبر خوش بیاره.

نزدیک ظهر نمازم راخواندم وحاضر شدم که به مدرسه بروم ولی هنوز احمد آقا نیامده بود. تادرخانه رابازکردم ، که خارج شوم ، احمد آقا راپشت درخانه دیدم . آب دهانم خشک شد.

احمد آقا سلام کرد وگفت : خبر ، خوشی برای شما دارم . آنها خانه مادربزرگتان بودند . اطراف اینجا پُر ازمأمور است . برای همین نتوانستند . خبری ازخودشان به شما بدهند .

درضمن آقا ارسلان ازشما خواسته تابه خانواده او خبر بدین . امید نیز همین رو خواسته. چونکه خانه های آنها نیز تحت نظره . ازاو خد‌‌ا حافظی کردم وبه راه افتادم .

درخانه ارسلان زنگ زدم . مادرش در رابازکرد وباتعجب تا من رادید گفت : سلام ، عروس گلم ، چه عجب ازاین طرفها . چی شده که یاد ماکردی ؟

گفتم : سلام مادرجان ، ببخشید مزاحمتون شدم . خبری ازارسلان براتون دارم . او خونه مادربزرگمِ وگفته به شما خبر بدم که نمی تونه بیاد چونکه خانه شما هم تحت نظره .

مادر ارسلان گفت : خدایا . . . به من صبر بده ، به خدا عزیزم ، نمی دونی ، این چند وقت چی به من گذشته ؟

گفتم : می دونم مادر . ببخشید ، من باید مدرسه برم . خداحافظی کردم وازآنجا رفتم و رفتم . به درخانه مادر امید رسیدم به او هم خبری راکه امید داده بود، دادم وبعد به مدرسه رفتم .

آن روز خیلی خوشحال بودم . چون خبر سلامت علی وارسلان را فهمیده بودم . عصر که به خانه آمدم . احمد آقا درخانه رابازکرد.

گفتم : سلام ، احمد آقا حال بابا چطور؟

گفت : علیک سلام ، خیلی خوب، برو داخل خانه تا خودت ببینی .

به سمت خانه دویدم . ناگهان پدرم رادیدم که سرپا ایستاده بود. باتعجب گفتم : باباجون ، حالتون خوبه ؟

او با چهره مجروح وکبودش گفت : بله عزیزم ، خیلی بهترم .

مادرم وارغوان ازآشپزخانه بیرون آمدند وبه من خندیدن ، پدرم هم شروع به خندیدن کرد . گفتم : یعنی سوال من خنده دار بود ؟

ارغوان گفت : نه ، ولی این قیافه تو وطرز سوال کردنت ، واقعاً خنده داره وبازشروع به خندیدن کردند.

باعجله وارد اتاقم شدم ,یک دفعه چشمم به یک شاخه گل مریم افتاد . ازاتاق بیرون رفتم . مادرم ، پدرم ، ارغوان واحمد آقا دراتاق پذیرایی نشسته بودند. به مادرم گفتم : مامان . . . ارسلان بوده ؟

گفت : نه ، فقط یک نامه ویک شاخه گل مریم ، برات فرستاده که زحمت اون رو احمد آقا کشیدند. نگاهم به سمت احمد آقا برگشت وگفتم : احمد آقا ، اما ظهر که به مدرسه می رفتم ، شما هیچ چیز نگفتید ؟

احمد آقا گفت : تقصیر من نبود ، ارسلان آقا گفتن ، بعد ازمدرسه من یک شاخه گل مریم ازطرف او برای شما بگیرم ویک نامه هم به من دادند که اونو روی میز تحریرتان گذاشتم .

او گفت : امیدوارم که شما سرِ قولتان با ارسلان باشید ؟

وبه من گفت که به شما بگویم : او نیز به قولش عمل خواهد کرد .

به سمت اتاقم دویدم . تانامه ارسلان رادیدم ، آنرا برداشتم وبازش کردم وشروع به خواندن آن کردم . نوشته بود :

سلام ، سلام به گُلِ زندگی ام به ارمغانم . عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشد . ازاینکه نتوانستم ، به توخبری ازسلامت خودمان بدهم ، معذرت می خواهم .

امید بخشش ازتو دارم . هرچند تو این قدر مهربانی که از گناه من ، خواهی گذشت . این نامه رادرحالی می نویسم ، که احمد آقا خبر از سلامت وصحّت پدرت برایمان آوردومارا ازنگرانی درآورد.

عزیزم ، امیدوارم که قولی را که به من داده بودی ، یادت نرفته باشد وبه آن عمل کنی. عزیزم ، درتمام لحظات زندگی ام به تو فکر می کنم وگویی تو همیشه کنارم هستی.

ازتو می خواهم که صبر داشته باشی وبرایمان دعا کنی . ممکن است تامدتها نتوانم به دیدنت بیایم . عزیزم دوستت دارم وازدور صورت مهربانت رامی بوسم .

دوستدار تو , ارسلان

نامه رابوسیدم وبه صورتم چسباندم . گویی ، گرمای دستان ارسلان را احساس می کردم ، حتی با نامه اش . مدتی دراتاقم ماندم .

چند بار نامه ارسلان راازبالا تا پایین خواندم . هربار گویی اورا به خودم نزدیکتر ازپیش احساس می کردم .

به سراغ گل مریم رفتم . آن را بوییدم . صدای دراتاقم راشنیدم .

گفتم : بفرمائید.

ارغوان داخل شد وگفت : دلت برای ،اونا خیل تنگ شده ؟

گفتم : بله .

گفت : احمد آقا ، یک چیز دیگر هم به من گفته تا به تو بِگم.

گفتم : چیزی شده ؟

گفت : نه , فقط علی به احمد آقا گفته ، ممکن است تامدتها با این اتفاقاتی که افتاد . نتونن به خانه بیان وهمونجا خانه مادرجون می مونند وبه کارشان ادامه می دَن.

گفتم : چطوری ؟ آخه تمام وسایلشان راکه ساواک برده ؟

گفت : به نظر ، امیر تونسته ,دوباره همه وسایل مورد نیازشون رو تهیه کنه . درضمن ارسلان وعلی ازتو خواستن که به خانه مادرجون نَری ، چون ممکنه ، محل جدید ومخفی اونا دوباره ازطریق تو رَدیابی بشه و ساواک اونا را دوباره پیداکنه .

گفتم : دیگه دستوری ندادن ؟

خندید وگفت : نه .

با عصبانیت گفتم : امان ازدست امیر ،اگر وسایل رادوباره تهیه نمی کرد ، حتماً اُونا دست ازکار می کشیدن و دیگر ادامه نمی دادن.

گفت : به نظر ، توخیلی هم ازاین کار خوشحال نیستی؟

گفتم : نه ، توقّع داری ، ازدیدن برادر ونامزدم محروم بِشَم ، آن وقت خوشحالَمُ باشم ؟

گفت: برادرت یانامزدت ؟ راستشو بگو ؟

گفتم : بَرام هیچ فرقی ندارن ، چون هردوشونو دوس دارم .

هیچ نگفت وازاتاق بیرون رفت.

من تاکنکور سال 1357 هیچ خبری ازعلی وارسلان نداشتم ، هیچ کدام ازاعضای خانواده طبق خواسته علی به خانه مادر جون نرفتند.

دلم می خواست زودتر ازنتیجه کنکور باخبر می شدم ، آیا ارسلان وامیر هم درکنکور شرکت کرده بودند یانه ؟

روز اعلام نتایج ، احمد آقا ، ارغوان ودخترکوچکشان عطیه که خیلی زیبا ودوست داشتنی بود ، به خانه ما آمدند . احمد آقا یک جعبه شیرینی دردست داشت . به ارغوان گفتم : اتفاقی افتاده ؟

احمد آقا گفت : این شیرینی ، قبولی یک زن وشوهر موفّق وبعد هم یک عروسی مفصّله .

گفتم : چه خبر شده ، زودتر بگین ؟

ارغوان ، عطیه را به مادرم داد. مادرم صورت عطیه رابوسید وگفت : ازاحمد آقا بپُرس .

احمد آقا گفت : ارغوان خانم ، شما در رشته دبیریِ ریاضی قبول شدی ونامزد شما آقا ارسلان هم دررشته پزشکی قبول شده وبه سلامتی هم کار خواهیم شد.

من باورم نمی شد.

چند روز بعد ازاعلام نتایج کنکور مادر ارسلان به خانه ما آمد وگفت : ارسلان با او تماس گرفته وخبر داده که خانه ایی درنزدیکی خریده وآماده گرفتن جشن عروسی است .

مادرم وارغوان جهیزیه من را آماده کردندو روز موعود فرارسید. ناهید وشوهرش اکبر آقا که شغل آزاد داشت ومادرش به خانه ما آمدند.

اکبر آقا گفت : ارسلان کامیونی خبر کرده وسرساعت چهار بعد ازظهر کامیون خواهد آمد. کامیون آمد ولی ، ارسلان همراه آن نبود.

اکبر اقا تمام کارها را بادقت زیاد انجام داد. چندبارکش وسایل جهیزیه من راداخل کامیون گذاشتند وکامیون به آدرسی که ارسلان به راننده داده بود، رفت.

مانیز سوار ماشین اکبر آقا شدیم وبعد ازکامیون به راه افتادیم . نمی دانم چرا, ارسلان خودش رابه من نشان نمی داد، خدایا ، خدایا . . . ارسلان چی شده ؟

کامیون به آدرس رسید . ماشین اکبر آقا هم بعد ازآن ایستاد . ناگهان ، ارسلان درخانه رابازکرد.

ارسلان ، . . . چرا این قدر فرق کرده بود، گویی مرد سی ساله ایی بود ، حتی لابه لای موهای پرکلاغی اش موهای سفید ، خودنمایی می کرد.

او ازبارکشها ، خواست تا جهیزیه من را بادقت و آن طوری که ارغوان وناهید به آنها می گویند، بچینند .



خرید و دانلود تحقیق در مورد داستان 81 ص (2) (word)


تحقیق در مورد پایان نامه کارشناسی مدیریت صنعتی (تجارت الکترونیک) 81 ص (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 81

 

پایان نامه کارشناسی مدیریت صنعتی

عنوان:

تجارت الکترونیک

نام استاد:

آقای بابک کاظمی

نام دانشجو:

علی اکبر جعفر بگلو

زمستان 81

فصل اول : تجارت الکترونیک چیست وچه مزایایی دارد.

فهرست عناوین:

مقدمه تاریخچه

مقدمه

مبادله الکترونیکی داده ها

فوائد مبادله داده ها

اجرای مبادله داده ها

انجام تدارکات از طریق اینترنت

مزایای تجارت الکترونیک از دیدگاه دولت

مزایای تجارت الکترونیک از دیدگاه فروشندگان

مد فرایند تجارت الکترونیک

گردش کار در تجارت

تاثیر تجارت الکترونیک بر فرایند تولید ومدیریت تولید

دیدگاه دانشمندان از تجارت

چهارچوب های تجارت

فصل دوم: امنیت وپرداخت

کارت اعتباری

امنیت شبکه

خرید زیرکانه با کارت اعتباری

روشهای دیگر پرداخت

معاملات امن اینترنتی

خواص معاملات امن اینترنتی

گامهای اصلی برای تبدیل به فروشنده اینترنتی

چالشهای پول نقد الکترونیکی

نتیجه گیری

فصل سوم:قانونی بودن

قانونی بودن تجارت الکترونیک

توافقات تجارت الکترونیک

حقوق بین المللی در تجارت الکترونیک

قرارداد

سندها در تجارت الکترونیک

6-قوانین در تجارت الکترونیک

نتیجه گیری

فصل چهارم :اینترنت وتجارت الکترونیک

تاریخچه تجارت الکترونیک واینترنت

سطوح تماس با اینترنت

دلایل بهره برداری از اینترنت در تجارت الکترونیک

طراحی پادگاه تجاری

ده فرمان برای طراحی سایتی که مشتری را فراری می دهد

بازاریابی

انواع تکنولوژی تجارت الکترونیک

چرخه ژنریک تجارت

نتیجه گیری



خرید و دانلود تحقیق در مورد پایان نامه کارشناسی مدیریت صنعتی (تجارت الکترونیک) 81 ص (با فرمت word)


دانلود تحقیق درمورد کارآموزی مخابرات دکتر حسابی 81 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 119

 

فصل اول

اداره مالی اداری

اداره مالی اداری ضمن ارائه خدمات به متقاضیان و مشترکین تلفنی بصورت قبول تقاضا و اشتراک تلفن و تشکیل پرو.نده و رسیدگی به امور قبوض مشترکین و محاسبه در آمد و هزینه‌ها ، خدمات تدارکاتی و پرسنلی و حقوقی کلیه پرسنل و کارکنان مخابرات شهرستان را به عهده‌دارد که اگر فعالیت و تدارکات و پشتیبانی به موقع این اداره نباشد شاید بتوان گفت به فعالیت بقیه واحدهای ادارات مختلف این مجموعه بی‌نتیجه و یا متوقف می‌ماند .

امور متقاضیان و امور مشترکین

با انتشار اگهی قبول تقاضای تلفن نسبت به ثبت نام متقاضیان تلفن و فروش فیش به آنان اقدام می‌شود این ثبت نام و فروش فیش بایستی در محدوده مرز خدمات تلفنی که در طرح ایجاد امکانات مخابراتی است بایستی صورت پذیرد پس از فراهم شدن امکانات فنی ، توسط واحد مذکور جهت کلی متقاضیان ردیف ودیعه تعیین و طی دعوتنامه ای از متقاضی نسبت به تکمیل پرونده اقدام می‌شود و جهت هر یک با رعایت حق تقدیم فرم سیمک شی صادر و به واحد مربوطه ارسال می‌نمایند . پس از عودت فرم مذکور از واحد زیربط به امور متقاضیان نصبت به صدور فرم دایری تلفن و ارسال آن به واحد‌های مربوطه نسبت به بر قراری ارتباط مشترکین اقدام می‌شود و پرونده مربوطه نیز از امور متقاضیان به امور مشترکین جهت استقرار در فایل مربوطه و بایگانی می‌گردد .

پس از دایری هر تلفن کلیه تغییرها و درخواستهای مشترکین در واحد امور مشترکین صورت می‌پذیرد که اهم آن بشرح ذیل می‌باشد .

1-تغییر نام فیش بکلی ممنوع است مگر بصورت درجا به غیر فقط با تغییر مالک در صوتیکه خریدار ملک ، خریدار فیش مذکور باشد و یا اینکه متقاضی تلفن فوت نموده باشد واگذاری نوبت به احدی از ورّاث با اجازه سایر ورثه طبق گواهی مربوطه ملامانع است .

2-تعویض آدرس فیش که با اخذ هزینه مربوطه و ارائه مدارک لازم و رعایت آئین نامه و مقررات شرکت صورت می‌گیرد . چون نرخ هزینه تعویض آدرس فیش در سه دوره مورد مطالعه یعنی سالهای 68و70و72 تغییر نکرده است لذا تفاوت‌ها در در آمدهایی که در زیل آمده‌است فقط بخاط تغییرات می‌باشد که اشاره می‌شود .

سال

تعداد تعویض آدرس فیش

در آمد بریال

نرخ بریال

سال 68

سال 70

سال 72

5217

13189

24221

2608500

6594500

12110500

500

500

500

تفاوت در آمد تعویض آدرس فیش در سال 70 نسبت به سال 68 مبلغ 3986000 ریال بوده است .

تفاوت در ا‚د تعویض آدرس فیش در سال 72 نسبت به سال 68 مبلغ 9502000 ریال بوده است .

تفاوت در ا‚د تعویض آدرس فیش در سال 72 نسبت به سال 70 مبلغ 5516000 ریال بوده است .

3-تغییر نام تلفن که با تنظیم فرم مربوطه و رعایت آئین نامه و مقررات مربوطه بلامانع است در محاسبات بعمل آمده چون نرخ هزینه تغییر نام تلفن نیز طی سالهای 68و70و72 تغییری نداشته نداشته است لذا تفاوتها در درآمد به به شرح ذیل می‌باشد.

سال

تعداد تعویض آدرس فیش

در آمد بریال

نرخ بریال



خرید و دانلود دانلود تحقیق درمورد کارآموزی مخابرات دکتر حسابی  81 ص


تحقیق در مورد ایجاد پورتال با استفاده از نرم افزار share point 81 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 81

 

دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم

گزارش کار آموزی

مقطع:کاردانی

رشته:کامپیوتر

موضوع: ایجاد پورتال با استفاده از نرم افزار share point

استاد راهنما:آقای ادیم

سرپرست کارآموز:خانم رضایی

کارآموز:ریحانه بابایی

پاییز86

مقدمه

قطعا مطلع هستید که اولین بار شبکه غیر محلی در سال 1960 توسط آژانس پروژه های تحقیقاتی پیشرفته سازمان

دفاع آمریکا با نام "آرپانت" متولد شد.

در آن زمان تنها هدف از طراحی این شبکه حول این محور بود تا هر کامپیوتر به کامپیوتردیگری متصل شود و پیامهای ارسالی بتوانند از یک نقطه شبکه به هرنقطه دیگر، از مسیرهای مختلفی بگذرند که با گذشت زمان و ارتباط این شبکه با چندین شبکه ارتباطی دیگر مفهوم جدی تری به نام اینترنت بوجود آمد.

احتمالا آن زمان کمتر کسی باور می کرد که این شبکه به چنان عظمتی دست می یابد که مدیریت و کنترل آن چه در بخش مدیریتی و چه در بخش فنی نیاز به هزینه و متخصصین ویژه ای خواهد داشت.

اما با نظریه World Wide Web که امروزه میلیون ها بار اطلاعات اینترنت توسط انواع مروگر ها بدست میلیون ها کاربر اینترنت مرور می شود علم اینترنت پا به مرحله جدیدی گذاشته است. مرحله ای پیچیده با کاربری فوق العاده آسان که همین آسان بودن دسترسی بعضا برخی از کاربران را به اشتباه میاندازد که وب همان اینترنت است!هدف از نظریه World Wide Web چیزی نبود جز دسترسی آسان و سریع به خدمات و محتویات اینترنتی از طریق یک Application خاص با قابلیت های مشخص که با ورود این Application ها گام جدید تری در عرصه سرویس دهی اینترنتی و نیز طبقه بندی اطلاعات در اینترنت به وجود آمد و این رقابت تا جایی رسید که کیفیت، ظاهر و امنیت مرورگر ها نیز برای کاربران مهم تلقی شد و بازار گرمی را برای سازندگان مرورگر ها به وجود آورد.

گسترش اطلاعات و سرویس دهی اینترنتی توسط وب سایت ها چنان رشد چشمگیری داشته است که بعید است کسی نام تمامی وب سایت های موجود در اینترنت را از حفظ باشد چرا که می بایست هر روز نام های کوتاه و بلند 20000 سایت جدید را بخاطر بسپارد!

از آنجائیکه با حیات وب، کاربری آسان انگیزه اصلی کاربران اینترنت جهت استفاده از این شبکه می باشد پس قطعا دور از ذهن است یک کاربر اینترنتی راضی شود برای استفاده از چندین خدمات مورد نیازش هر روز به چندین سایت سرکشی کند و برای استفاده از آنها مجبور به ثبت نام های تکراری و نیز محافظت از چندین شناسه و رمز عبور متفاوت باشد، از همین رو وب ناخواسته به نسل جدیدی از سرویس دهی رسید که امروزه همگی آنرا با نام وب پورتال می شناسند.

با تشکر از اساتید محترم

فهرست:

معرفی محل کارآموزی....................................................................5

تعریف پورتال..................................................................................8

ویژگی پورتال..................................................................................10

انواع پورتال....................................................................................14

موتور جست و جوی پورتال........................................................28

وب پورتال چیست؟.......................................................................32

معرفی نرم افزار SHARE POINT........................................35

نحوه ی کار بر روی پورتال............................................................48

معرفی WEBPART...................................................................51



خرید و دانلود تحقیق در مورد ایجاد پورتال با استفاده از نرم افزار share point 81 ص