لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
بسم الله الرحمن الرحیم
اندیشه ها و تفکرات فیزیکدانان
انیشتین به خاطر لباس های کهنه اش معروف بود. از او پرسیدند چرا این ها را می پوشی؟؟؟ گفت لباس مهم نیست(کسی لباس من را نباید بشناسد)مهم این است که مردم مرا می شناسند.
وقتی فهمیدم۲ سال دیگر بیشتر زنده نیستم و کم کم داشت همه جایم فلج می شد امیدم را از دست ندادم و از نظر من،ضعیف ترین اشخاص کسانی هستند که امیدشان را از دست بدهند.«استیفن هاوکینگ»
دو چیز انتها ندارد حماقت انسانها و پهنهی کهکشانها ؛ که البته در مورد کهکشانها مطمئن نیستم! «آلبرت انیشتین»
امروز همان فردایی هست که دیروز در انتظارش بودی. «آلبرت انیشتین»
یک امروز، ارزشِ دو فردا را دارد. «بنجامین فرانکلین»
اختراع یک درصد الهام گرفتن و ۹۹ درصد پشتکار و جدیت است. «توماس ادیسون»
یک درصد نبوغ، ۹۹ درصد عرق ریختن. «توماس ادیسون»
هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. «فرانکلین»
در آنسوی هر سیاهچاله ی سپید چشمه ای وجود دارد. «استیفن هاوکینگ»
دانشمندان جدی علم، تنها کسانی هستند که بسیار دیندار باشند. «انیشتین»
دو راه برای رسیدن به خداوند وجود دارد یکی از طریق متون مقدس و یکی از طریق مطالعه ی طبیعت. «گالیله»
در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.« آلبرت انیشتین»
اگر اشیا جهان به حال خود وا گذاشته شوند ، به بی نظمی می گرایند و هیچ وقت سامان اولیه ی خود را باز نمی یابند .« قانون دوم ترمودینامیک»
شما دو راه در پیش دارید یا به خدا اعتقاد ورزید یا بدان معتقد نباشید ، کدام را بر می گزینید؟عقل بشریتان نمی تواند پاسخ دهد اما بازی ادامه دارد . مثل این است که شما با طبیعت امور عالم شرط بندی می کنید تا سرانجام در روز قیامت یا شیر را رو کند یا خط را . بسنجید و ببینید اگر هر آنچه را دارید بر سر شیر ، یعنی وجود خدا شرط ببندید بیشتر سود خواهید کرد یا زیان : اگر شرط را ببرید ، آنچه بدست آورده اید سعادت ابدی خواهد بود ، اگر شرط را ببازید ، در واقع چیزی از دست نداده اید . اگر بیشمار احتمال در کار باشد و در این قمار ، تنها یکی از آنها وجود خدا را تایید کند باز هم شما هر آنچه را دارید بر روی خدا شرط ببندید ، زیرا اگر چه با این کار یقینا خود را در معرض زیانی محدود قرار می دهید ، معالوصف هر زیانی که محدود باشد ، حتی اگر قطعی باشد ، باز هم معقول خواهد بود به شرطی که در مقابل ، رسیدن به سود نامحدود در کار باشد . پس برخیزید و ایمان آورید چرا که در قمار ایمان شما فقط برنده اید ، باختی در کار نیست ، پس چرا معطلید ؟ می ترسید چه را از کف دهید ؟ « پاسکال»
از آنجایی که می توانیم آینده را کنترل کنیم نباید آن را پیش بینی نمایید ) درست همان طوری که هوای درون خانه را پیش بینی نمی کنیم زیرا آن را کنترل می کنیم).تا آنجایی که می توانیم به تغییراتی که نه برآنها کنترل داریم نه انتظارشان را داریم (مثل راندن اتومبیل) واکنش فوری و موثر نشان دهیم ، به پیش بینی آن نیازمند نیستیم.هرچه بیشتر بتوانیم خود را با چیزی که کنترلی بر آن نداریم سازگار کنیم ، نیازمان به کنترل آن کمتر می شود. «ادیسون»
به من بگو قبل از آمدن به این دنیا کجا بودی؟ تا بگویم بعد از مرگ کجا میروی.«ادیسون»
من می خواهم بفهمم خداوند چگونه این جهان را ساخته است، من به این یا آن پدیده، طیف این یا آن عنصر علاقه ای ندارم، من می خواهم افکار خدا را بدانم،بقیه جزییات هستند .« انیشتین»
من می خواهم بدانم در جهان چه می گذرد ، من به بازی ریاضی کاری ندارم.« ویتن»
منیاد گرفتم که پیشرفت کردن نه سریع است و نه آسان. «ماری کوری»
من دلم نمی خواهد مشهور باشم درعلم باید به اشیا دلبستگی داشت نه به اشخاص. «ماری کوری»
باید طوری بیاموزید که هرگز اشتباه نکنید؛ راز کار در این است که سریع پیش نروید.«ماری کوری»
هر اتفاقی که بیفتد حتی اگر آدم ناچار باشد مثل بدن بی جان زندگی کند باز هم باید از کار دست نکشد . «پی یر کوری»
به نظر من همواره پرستش موجود بشری کاری غیر عادلانه بوده است.«انیشتین»
سه قدرت عظیم بر جهان حکومت می کنند: حماقت،ترس و حرص.«انیشتین»
بدون عشق به آموختن نه ریاضیات وجود خواهد داشت نه علوم طبیعی.«انیشتین»
مردان بزرگ بشریت همواره بی پول بوده اند ، آیا هیچ کس می تواند موسی یا عیسی مسیح یا گاندی را همراه با کیسه ی پول کارنگی به تصور درآورد؟«انیشتین»
من با جنگ مخالفم ، اما هنگامی که شرافت و حقوق آدمی دستخوش تجاوز باشد از جنگ گریزی نیست.«انیشتین»
اگر به راز لامپ برقی روشنایی پی نبرده بودم ، در آن هنگام به جای این که وقت خود را با صحبت کردن با شما (ناپلئون هیل) تلف کنم، در آزمایشگاه سرگرم پژوهش در مورد این مسئله بودم. «ادیسون»
من ناگزیر از موفقیت بودم، زیرا سرانجام همه ی راه هایی را که به شکست منتهی می شد طی کردم. «ادیسون»
کسی که در دوران جوانی از مطالعه ی کتاب هندسه ی اقلیدس به وجد نیامده باشد هرگز جست وجو کننده ی علمی نخواهد شد. «انیشتین»
سنت های اخلاقی بزرگ ترین میراث بشریت می باشد،لیکن در نظر من رعایت اخلاق مفهوم قربانی دادن، محرومیت از برخی لذت های زندگی و شدت وحدت را ندارد بلکه منظور آن است که هر کس از صمیم قلب جویای سرنوشت بهتری برای همه ی مردم باشد. «انیشتین»
انیشتین از کسانی که در مجالس مهمانی و محافل انس، مسائل علمی را وسیله ی شیرین زبانی یا فضل فروشی می ساختند تنفر فوق العاده ای داشت. بانویی از بانوان مشهور برلین وقتی او را به شام دعوت کرد و برای این که انیشتین دعوت را بپذیرد نام گروهی از مشاهیر و اشخاص مهم را که در این مجلس حضور خواهند داشت ذکر کرد. انیشتین در جواب او اظهار داشت :پس انتظار دارید که من هم از وسایل تزیینی میز شام شما شوم ؟
احساسات دینی قوی ترین و والاترین انگیزه ی تحقیقات علمی هستند. «انیشتین»
اگر دانشمندان اروپا فقط جزیی از روح از خود گذشتگی و صفات پسندیده ی ماری کوری را می داشتند بدون تردید آینده ی روشن تری به انتظار اروپا می نشست. «انیشتین»
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
مراسم تدفین درمصرباستان:
آفریقای شمالی منطقه ای خشک وگرمسیراست که بیشترمساحت آن راصحراهاوکویرههای خشک تشکیل داده است.امارودنیل نعمتی است که به این منطقه عطاشده است واین مکان رابه سرزمین مصرداده است که دراین منطقه ساکن شوندویکی ازبزرگترین تمدن های جهان راپدیدآوردند.خاک سیاه رنگ وغنی ازموادمعدنی مصرهمراه بابارندگی های سالانه وآبگیری سدهای کوچک وبزرگ به کشاورزان مصری این مکان رامی دهدکه سالانه دوباربه کشت محصولات خوداقدام کنند.درمصرباستان زمانی که اجسادخودرادفن می کردندهمواره نگران بودندکه مباداسیلاب هااجسادراباخودببرند.بازماندگان متوفی سعی می کردندمردگان رادرزمین هایی مرتفع وبخش های خشک وکویری دفن کنندچراکه خشکی کویرهاسبب خالی از آب ورطوبت بودومانع رشدباکتری های تجزیه گرمی شدوبه این ترتیب اجسادطبیعی مومیایی می شدند.درعصرپیش ازساخت اهرام مصری هااجسادرابه صورت طبیعی وباکمک خاک خشک کویرهامومیایی می کردندومعتقدبودنداجسادنبایدمتلاشی شوندوهمیشه بایدسالم باشند.امااین شیوه نیزمشکلاتی رابه همراه داشته چراکه اجسادتنهاازخطرمتلاشی شدن براثررطوبت درامان بودنداماحیوانات وجانوران خاکی ویاوجوددزدان وسارقانی که برای ربودن جواهرات واشیاگران قیمت دفن شده به همراه اجسادسبب نابودی قبرهاوبدن مردگان می شدندهمچنان مشکل بزرگ به شمارمی رفت.مصریان باستان حدودپنج هزاروپانصدهزارسال قبل برای مراقبت وحفظ اجسادمردگان خودبدن انهارادرسبدهای بسیاربزرگ جعبه های چوبی ویاقبرهای زیرزمینی که باسنگ پوشیده شده بودنددفن می کردندکه این شیوه درطول سالهای بعدوحضورفراعنه به شکل های دیگری تبدیل شد.درفاصله ی سالهای2150تا2650پیش ازمیلادمصریان اجسادمردگان رابه صورت مصنوعی مومیایی می کردندوبااستفاده ازکتان ونمک وچسب وگچ این عمل راانجام می دادند.مصریان درابتدابرای حفظ بدن آنهارادرلایه های بسیاری ازکتان می پیچیدندوحتی صورت رابه صورت بسیاردقیقی پنهان می کردندوموهاواندام های دیگرهمچون چشم هاوریش هارانمایان می ساختند.دراین شیوه از مومیلیی ازنمک خاصی که ناترون نامیده می شودوبه صورت طبیعی درمصروجوددارداستفاده می شده که این نمک همانندخاک داغ وخشک کویرعمل می کرده وقبل ازآنکه اجسادرابالایه های کتان بپوشانندآنهارادرون این نمک قرارمی دادندوپس ازتمام اعضای داخلی بدن ازجمله شش هاومعده وروده هاراخارج می کردندتاباعث فسادبدن نشوندوسپس آنهاراجداگانه خشک کرده ودرون چهارکوزه درپوش دارقرارمی دهندکه درکناربدن مومیایی دراتاقی که اورادفن می کردندقرارمی گرفته است.درفاصله ی سالهای 1570تا1070پیش ازمیلادمسیح بهترین شیوه های مومیایی وجودداشت.دراین دوره به منظورمومیایی کردن اجسان مردگان درخانه های مخصوصی به نام خانه زیبایی اجسادراشستشومی دادندوبااستفاده ازمیله های فلزی بلندنی مانندازطریق سوراخ بینی مغزمتوفی شده راخارج می کردندکه البته همیشه باموفقیت همراه نبوده وگاهی تمام یابخشی ازمغزباقی می ماند.بعدازخارج کردن مغزباکمک همان وسیله وازراه بینی صمغ یازرین رابه درون حفره تخلیه شده واردمی کردند.بعدازانجام این کارمعده وروده هاوشش های مرده رانیزخارج می کردندکه البته برای این کارشکافی رادردیافراگم ایجادمی کردند.مصری هابااعتقادبه اینکه قلب مرکزاحساسات ودیگرویژگی هابوده ان رادرون بدن باقی می گداشتندواگربه صورت تصادفی همراه بادیگراعضای داخلی ازبدن خارج می شددوباره ان رابه جای اول خودبازمی گرداندندسپس اعضای خارج شده راخشک کرده وبعدازانکه بانمک ناترون انهارااغشته می کردند درپارچه کتانی پیچیده ودرون کوزه های دردارقرارمی دادند وبرروی انهاصمغ داغ می ریختند.بعدازاین کاربدن تخلیه شده راباالکل که به شکل شراب بوده می شستندوبعدازاغشته کردن بانمک تاترئن به صورت قبل ان رابالایه های کتابی می پیچیدند.سطح بدن جسدبایدبامخلوتی ازروغن های مختلف نمک سه نوع صمغ وعطروادویه پوشانده می شد.سوراخ های بینی جسدراباتامپون پرمی کردندوگاهی برای چشم هانیزهمین کارراانجام می داندوگاهی به جای چشم های دراورده شده ازپیازاستفاده می کردنداماتمام بدن بایدباصمغ پوشیده می شودتاباجذب کامل رطوبت سبب محکم شدن پوست شود.درفاصله ی سالهای 1898تا1881پیش ازمیلادبسیاری ازمومیایی های سلطنتی که متعلق به سلسله پادشاهی جدیدبودنددردومخفیگاه یافت شده اندکه ظاهرادرتوسطرهبران مذهبی انهاحدودسیصدسال قبل به این مکان انتقال داده شده اندکه سبب شده اطلاعات بسیارباارزشی ازمشهورترین فرمانروایان مصری به دست اید.هم اکنون مومیایی ستی اول که یکی اززیباترین نوع ازاین مومیایی هااست دراتاق مومیایی های سلطنتی موزه قاهره وجودداردوی پدررامسس دوم بزرگترین فرعون مصربوده که سال های بسیاری رابازکاوت وقدرت پادشاهی کرده است.بدن بسیاری ازمومیایی های دوران سلطنتی سلسله بیست ویک وبیست ودوم رنگ شده ودارای طرح ونقش هستندبه طوری که بدن زنان رابارنگ زردپوشانده اندوصورت انهاراارایش کرده اندوبدن مردان رانیزبارنگ قهوه ای متمایل به قرمزطراحی کرده اند.همیشه این مومیایی هاهمراه باجواهرات واشیاء گران قیمت دفن می شدندودرطول قرن هابارهاتوسط سارقان ویاکشیشانی که قصدجابه جایی تابوت هاراداشتندغارت شده اندهمین امرسبب اسیب های بسیاربه اجسادمومیایی هاشده است.
مومیایی های طبیعی
جسدیک مرده به چه سرعت متلاشی می شود؟
هنگامی که انسان می میردوآنگونه که درآلمان واروپامتداول است برطبق آداب وسنن مسیحیان به خاک سپرده می شودقبل ازآنکه تابوت رادردرون گوربگذارندپدرروحانی این کلمات همیشگی وقدیمی راادامی کندپس ازانکه خدای قادرمتعال اراده کرده است روح این بنده ی خدمتکارخودرابگیرماجسم اورابه عناسرواگذارمی کنیم:ازخاک به خاک:ازخاکستربه خاکستروازغباربه غبار:بااین جمله ی مقرون به حقیقت وواقعیت کلیسامی خواهدیک حقیقت بسیارساده ودرعین حال تلخ رابه یاداوردحقیقتی که مابسیارمشتاقیم ان راطردکنیماینکه درحقیقت زندگانی همه ی ماپایانی داردوبدن مادرپایان زندگی تجزیه خواهدشدوبه مداربزرگ چرخه ی طبیعت بازخواهدگشت.این تجزیه ی طبیعی جسدبازگشتن به خاک خاکستروغبارجریانی تدریجی ومداوماست که درطول سال هاانجام می شودطی این جریان ابتداقسمت های نرم بدن ازبین می روندجگرکلیه هاروده هامغزوماهیچه هاپسازان نوبت نسوج شکل پذیرفراخواهدرسیدغضروف هارگ هاوپی هاومفصلهاودرنهایت مقاوم ترین قسمت بدن اسکلت نیزازهم می پاشندوتجزیه می شود.زمانی که برای طی این مراحل لازم است ازسرزمینی تاسرزمین تقارت است.درواقع این زمان می توانددرهرمحل وحتی درهرگورستانی وگوری متفاوت باشدمیانگین زمانمراحل تجزیه ی جسدبرای اروپای مرکزی به شرح زیر است:
قسمت های نرم_3تا4سال نسوج اتصالی_5تا7سال اسکلت_ده هاسال
همانطورکه قبلاگفته شددراین میانگین زمانهاتفاوتهاواستثناهای زیادی وجودداردمثلااسکلت هامی توانندمیلیونهاسال دوام اورند.اکتشافات استخوان های جنجال بر انگیزمربوط به انسان های ماقبل تاریخ درافریقاواسیااین مطلب راثابت کرده است.ودرموارداستثنایی نیزگاهی جسدی به طورکامل سالم باقی می ماندکه به ان مومیایی طبیعی می گویند.
چراجنازه پس ازمرگ متلاشی می شود؟
تجزیه ی جسدقبل ازهرچیزدراثرعملکردباکتری هااست.این موجودات بسیارکوچک تک سلولی ازهمان اغازاحتضاروغلبه ی تدریجی مرگ ازمکان های طبیعی زندگی خودازداخل بدن به بیرون هجوم می اورند.ازدهان مجاری تنفسی روده والت تنفسی پس ازان ازمحیط خارج نیزبه داخل جسدهجوم می اورندودران فعل وانفعالاتی شیمیایی بیشماری رابه جریان می اندازند.فعل وانفعالاتی که کارشناسان برحسب اینکه درانهااکسیژن مصرف شودویانه تحت عنوان واژه های تخصصی{تجزیه ی}تعفنی(بااکسیژن)و{تجزیه ی}تخمیری(بدون اکسیژن)جمع بندی می کنندبه طورجزءبه جزءتلاشی وتجزیه ی جسدبستگی به شرایط بسیاردیگری نیزدارد.مثلابه نوع باکتری هایی که درکارسهیم هستندبه سن مرده به حرارت خارج به رطوبت هواوغیره...بنابراین باکتری هانخستین دروی همرفته ومهمترین نابودکننده ی اجسادهستند.اماتنهانابودکننده هانیستند.قبل ازهرچیزدرتدفین مردگان بدون پوشش یافقط درپوششی ازپارچه {کفن}به خاک سپرده می شوندجانوران کوچکی که زیرزمین زندگی می کنندودرانجاموادغذایی خودرابه سادگی به جسدبرسانندوازان تغذیه کنندالبته دراروپاکه تابوت های سرپوشیده ی چربی به کاربرده می شوداین عمل باتاخیرانجام می گیرد.
مومیایی طبیعی چگونه می تواندایجادشود؟
اگرانسان به خطرهایی فکرکندکه هرجسدازجانب باکتری هاوجانوران کوچک باانهاروبه روست به نسختی می تواندتصورکندکه چگونه یک چنین خلقت وصورت اسیب پذیری می تواندبدون کمک انسانی حفظ شودچگونه می تواندتبدیل به مومیایی طبیعی شودبااین وجوداین امرامکان پذیراست زیرادرطبیعت شرایطی وجودداردکه باکتری هایی مهاجم درونی وبیرونی راباتمام دستیاران وهمکاران جانوریشان چنان سریع متوقف می کندکه هرچنداین باکتری هاکارانهدامی خودرامی توانندشروع کنند.امامجبورندان رابدون موفقیت مداوم متوقف کنند.دوشرط بازدارنده ومومیایی زاازمهمترین شرایط هستندسرمای مداوم وخشکی مداوم.باکتری هاوجانوران کوچکی که صحبت ازانهادرمیان است ازجانوران خونسردهستندیعنی حرارت سلولی یاحرارت بدن انهاباتوجه به حرارت محیط خارج افزایش یاکاهش می یابد.جانوران خونسرددراثرسرمانیروی متحرک خودراازدست داده ودیگرقادربه تولیدمثل نیستندبنابراین اگرجسدانسان دریک منطقه ی خیلی خشک مثلادرزمین داغ کویربه خاک سپرده شودالبته درلحظات نخست باکتری هامانندهمیشه ازقسمت های درونی بدن به داخل جسدکه هنوزمرطوب است هجوم می برندامابعدباافزایش خشکی جسدحملات مهاجمین متوقف می شودنتیجه ی این روندکه تنهاپس ازچندهفته تکمیل می شودیک مومیایی خشک طبیعی است شکلی سبک وشکننده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
موضوع تحقیق :
قدیمی ترین نمونه شعر فارسی
استاد :
جناب آقای نیک روش
گردآورنده :
سید هاشم موسوی قدیمی ترین نمونه شعر فارسی
قدیمی ترین نمونه «شعر» در مملکت ایران، «گاثه» یعنی سرودهای منظومی است که در آنها زرتشت، پیامبر ایرانی، مناجاتها و درودهای خود را در پیشگاه «اهورا- مزدا» یگانه و بزرگترین خدایان و خالق زمین و آسمان عرضه داشته است.
این سرودها به قطعه های سه لختی (سه شعری، یا به اصطلاح امروز سه مصراعی) تقسیم شده است، و هر لخت یا شعر، از 16 هجا تشکیل، و در هجای نهم توقف و بعد از هجای چهارم سکوت دارد. و بعضی دارای قطعه های چهار لختی است که یازده سیلاب دارد و سکوت، بعد از سیلاب چهارمی است.
به همین تقدیر بعضی چهارده هجایی و بعضی دوازده هجایی و برخی از اشعار بلند نوزده هجایی است.
این اشعار بلند دارای سکوت است، یکی بعد از سیلاب هفتم، و یکی بعد از سیلاب چهاردهم.
خلاصه در گاثه، قصیده یا غزل طولانی به طرز اشعار عروضی دیده نمی شود، بلکه نوعی از ترکیب بندهای بدون بند است، و از 19- حداعلی- و11- حداقل- سیلاب زیادتر و کمتر ندارد.
ما راجع به شعر عروضی و اقسام آن، در جای خود باز به این قسمت اشاره خواهیم کرد.
زبان گاثه، زبانی است بسیار قدیم و اخیراً عقاید عموم به این نکته نزدیک می شود که زبان گاثه، زبان مردم قدیم ایران است که در بلخ و بلاد شرقی ایران سکونت داشته اند، و درباره خود زردشت هم تردید است که آیا از مردم سیستان یا بلخ باشد یا آذربایجان. از این رو تعجب نیست که زبان اوستا با زبان سنسکریت و ویدا کتاب مذهبی و ادبی برهمنان، این قدر به هم نزدیک است.
در عصر ساسانیان هم، شعر در ایران به طریقه گاثه زردشت رایج بوده است.
اشعاری که متعلق به کتب مانی است و از اوراق مکتشفه تورفان به دست می آید که به زبان پهلوی مشرقی گفته شده است، مثل اشعار مذکور در گاتهاست، یعنی در میان آنها قطعات 12 هجایی است که در هجای پنجم سکوت دارد و هر یک دارای شش یا پنج لخت است، و مانند اشعارگاثه بدون قافیه است. آنچه تا به حال از تفحصات به دست آمده است در ایران ساسانی سه قسم شعر را نام برده اند:
الف) سرود: که مختص آفرین خدایان و شاهنشاه و مختص مجالس رسمی بوده و با آهنگ موسیقی توام خوانده می شده است.
از پلهبد «باربد» خواننده و شاعر معروفی نام می برند و سرودهای خسروانی او در الحان 365 گانه، به عدد ایام سال، و سرودهای سیگانه او به عدد ایام ماه، در کتب ادب و لغت ذکر شده است.
ما دو نمونه از سرودهای هجایی که به اغلب احتمالات شباهتی به سرودهای عهد ساسانی داشته در دست داریم، یکی سرود سه لختی است که آن را «خسروانی» نام، شاعر معاصر رودکی، گفته و دیگر «سرو دکر کویه» است که در تاریخ سیستان ذکر شده است.
ب) چکامک: که در متون مکرر ذکر آن آمده و معلوم است که همین کلمه بعدها در ادبیات دوره اسلامی به «چکامه» تبدیل گردیده است، یعنی گاف آخر آن، مانند گاف «بندک» و «خستک» و «خانک» به هاء هوز بدل شده و به این صورت در آمده است. بعید نیست که «چامه» نیز مخفف چکامه باشد، هر چند در کتاب لغت گوید: «چامه قصیده را گویند و چکامه غزل را» ولی به نظرمی رسد که این هر دو لغت «چکامه- چامه» مخفف و مصحف همان«چکامک» باشد.
چکامک را باید نوعی از اشعار ساسانی شمرد و به دلیل تفاوت اسم بی شک با «سرود» که معنای آن را دانستیم، تفاوت داشته و غیر از سرود بوده است.
سرود، ریشه فعل سرودن به معنی به «سخن یاد کردن» و مطابق لغت «ذکر» عربی است، و در زبان پهلوی لغاتی چند از ین اصل مشتق می شود. از قبیل «هوسرود» و «دش سرود» که گاهی حرف آخر آنها به حرف بای ابجد، و گاهی به حرف «ی» بدل می شود مثل هوسروب و هوسروی، که لغت «خسرو» را به وجود آورده است و نام دو تن از شاهنشاهان ساسانی است: هوسروی کواتان (انوشیروان) و «هوسرودی اپرویز» نبیره انوشیروان که هر دو از همین لغت است و معنای آن «نیکنام» و دارای حسن شهرت می باشد، و در عوض آنها «دش سروی» به معنی بد نام و قبیح الذکر است. ازین رو «سرود» یعنی ذکر و یاد کردن که طبعاً مراد ذکر خیر است، و قصاید مدحیه یا ستایش خدایان را سرود گفته اند، و سرود خسروانی نوعی ازین قصاید مدحیه بوده است، که منسوب به «خسرو» است که گویا مراد قصاید مدحیه یا مدایح خسرو پرویز باشد. در اینجا اشاره کنیم که سرود در دوره اسلامی، معنای دیگری پیدا کرد، یعنی به جای تصنیف امروز استعمال شد.
اما «چکامک» یا «چامک» علی التحقیق نوعی از سخن سنجی بوده، ولی باید دید کدام نوع بوده است؟
گفتیم که چکامه غیر از «سرود» است، پس از شمار قصاید مدحیه خارج خواهد شد.
حالا باید دید از اقسام دیگر شعر از قبیل غزل (لیریک) یا اشعار وصفی و حماسی و یا ترانه (اشعار رقص و تصنیف) کدامیک را چکامه می گفته اند؟
بعد از اسلام کلمات چامه و چکامه را در مورد قصاید و غزل هر دو بدون تفاوت استعمال می کنند، ولی در اواخر چنانکه گفته شد غزل را «چکامه» و قصیده را «چامه» نامیدند. و ما چندان نمی توانیم به این معنی و اصطلاح که متأخرین وضع کرده اند، اعتماد داشته باشیم.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
شام آخر
شام آخر (به ایتالیایی: Il Cenacolo or L'Ultima Cena) یکی از دیوارنگارههای لئوناردو داوینچی ایتالیایی است.
این اثر هنری نشانگر صحنه هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده است. این نقاشی بر پایه ی کتاب یوحنا، باب 13 آیه ی 21 است آنجا که مسیح می گوید که یکی از 12 حواری اش به وی خیانت خواهد کرد. این نقاشی یکی از مشهورترین و بازارش ترین نقاشی های جهان است، که بر خلاف بسیاری از نقاشی هایی از این دست قابل مالکیت شخصی نیست چرا که به آسانی نمی توان آنرا جابجا کرد.
داوینچی این نگاره را برای فرمانروای حامی خود یعنی دوک لودوویچو اسفورتزا کشید. این نقاشی حدود 3سال طول کشید در روز اغاز ای نقاشی داوینچی از صورت یک مرد جوان که به همراه همسرش به یک مهمانی آمده بودن به عنوان صورت مسیح الهام گرفت. پس از سه سال داوینچی مدل دیگری برای ادامه پیدا کرد مرد الکلی که در گوشهای زیر پل افتاده بود بعد از اتمام کار مرد الکلی تابلو رو دید و گفت من این نقش را سه سال پیش موقعی که هنوز همسرم من رو ترک نکرده بود دیدم
به نظر برخی ان که در سمت راست عیسی نشسته مریم مجدلیه است
شام آخر
لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: میبایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر میکرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیش را پیدا کند.
روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهرهاش اتودها و طرحهایی برداشت.
سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریبأ تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود. کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار میآورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژندهپوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.
گدا را که درست نمیفهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگهاش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بیتقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزهای از شگفتی و اندوه گفت: «من این تابلو را قبلأ دیدهام!»
داوینچی با تعجب پرسید: «کی؟»
- سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز میخواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!!!»
برگرفته از کتاب «شیطان و دوشیزه پریم»، پائولو کوئیلو
تکنولوژى به کمک شام آخر داوینچى میآید
بیبیسى ــ وقتى درباره جدیدترین دستآوردهاى تکنولوژى و زمینههاى کاربرد آنها صحبت میکنیم، شاید موزهها آخرین جایى باشند که به عنوان محلى براى استفاده از این فنآورى به ذهن ما خطور کنند. اما دیوید رید با استفاده از فنآورى نوین به کمک آثار هنرى و تاریخى ایتالیا آمده و به این ترتیب نشان داده است که تکنولوژى روز دنیا میتواند در احیاى تاریخ نقش مهمى بر عهده بگیرد. یکى از مشکلات آثار تاریخى و هنرى ایتالیا این است که تعداد آنها بسیار زیاد است. مشکل دیگر این است که چگونه میتوان به حفظ و مرمت آثار باستانى پرداخت و در همان حال به بازدیدکنندگان اجازه داد به بازدید از این آثار بپردازند. تکنولوژى به کمک حل هر دوى این مشکلات آمده است. دیوار نگاره ,شام آخر,، یکى از مشهورترین شاهکارهاى لئوناردو داوینچى در حال حاضر چنان آسیب پذیر و شکننده شده است که تنها عده معدودى میتوانند در آن واحد از آن بازدید کنند. بازدید کنندگان از کلیساى سانتا ماریا دل گراتزیه به نوبت وارد محفظهاى شیشهاى میشوند و بعد از آن که هواى کثیف خیابانهاى میلان توسط یک پمپ از محفظه به بیرون مکیده شده و هواى تمیز و تسفیه شده جایگزین آن شد، به داخل نمازخانه این کلیسا، جایى که دیوار نگاره ,شام آخر, روى دیوار آن رسم شده است، پا میگذارند. این نقاشى در حالى که 500 سال از عمرش میگذرد کهنهتر و آسیب دیدهتر از آن چه باید به نظر میرسد. به رغم این که این اثر تاکنون به دفعات بازسازى و مرمت شده است، همچنان در وضعیتى ناپایدار به سر میبرد و آن قدر آسیب پذیر است که هواى داخل اتاق نمازخانه باید به طور دائم توسط پمپهایى که به یک سیستم کنترل کامپیوترى متصل هستند، کنترل شود. اما این تمام ماجرا نیست. دیوارى که این نقاشى روى آن کشیده شده است نیز به تدریج در حال فرو ریختن است. در حال حاضر این دیوار با استفاده از شبکهاى از سیمهاى فولادى به تیرهاى فلزى متصل شده و به این ترتیب از فرو ریختن آن جلوگیرى شده است. علائمى که بیانگر هرگونه تغییراتى در این دیوار نگاره باشند 24 ساعته توسط کامپیوتر کنترل میشوند و صفحههاى ویژه کنترل فشار که در پایه این دیوار تعبیه شدهاند هر گونه تغییر خطرناکى در وضعیت این دیوار را به دانشمندان هشدار میدهد. جوزپه چیولفی، آرشیتکت و کارمند میراث فرهنگى میلان ضمن توضیح درباره شبکة فولادى که براى نگهدارى دیوار ساخته شده است میگوید ,این شبکه به حسگرهاى بسیار حساسى مجهز شده است که هر گونه حرکت و جابجایى این دیوار را ثبت کرده و محیط اتاق نمازخانه را کاملاً تحت کنترل دارد,. اما کاربرد تکنولوژى به همین جا خاتمه نمییابد و فن آورى در زمینههاى دیگرى به کمک هنر و معمارى میآید. عکسبردارى از نقاشیها به کمک اشعه ایکس میتواند تغییراتى را که نقاش در آنها ایجاد کرده به ما نشان دهد و یا به ما نشان دهد که آیا در نقاشى دست برده شده است یا نه. در این حال تصاویر مادون قرمز بخش دیگرى از مشکلات این آثار را روشن میکنند. با کمک این تصاویر مى توان به چگونگى تغییر ساختمان این آثار در طول زمان پى برد و از وجود ترکها و سایر نقاط ضعف احتمالى آگاه شد. براى مثال متخصصان با استفاده از همین شیوه نقاط ضعف دیوار نگاره ,شام آخر, را یافتهاند. اهمیت این مطلب زمانى مشخص میشود که به خاطر آوریم کلیسایى کوچک در شهر اسیسى که دیوار نگارههایى از جیوتو بر دیوارهایش کشیده شده بود، بر اثر زمین لرزهاى در سال 1997 خراب شد. این در حالى است که اگر ترکهاى موجود روى دیوارهاى این کلیسا به موقع پیدا شده و بناى آن مرمت و تقویت شده بود، شاید این سرنوشت اسفناک پایان کار این کلیساى کوچک را رقم نمیزد. از سویى دیگر به واسطه شرایط موجود بازدید کنندگان نمیتوانند بیشتر از زمان محدودى که تعیین شده است در نمازخانه کلیساى سانتا ماریا دل گراتزیه بمانند. راهنماها نیز در این زمان اندک تنها میتوانند بخش کوچکى از اطلاعات مربوط را به بازدیدکنندگان ارائه دهند. با این حال اگر افرادى بخواهند اطلاعات بیشترى از این محل کسب کنند، میتوانند از نرم افزار شبیهساز سه بعدى این کلیسا استفاده کنند. کاربران این نرم افزار علاوه بر گشت و گذار مجازى در همه قسمتهاى این کلیسا میتوانند از زوایایى به بازدید و بررسى این بنا بپردازند که در جهان واقعى امکان آن وجود ندارد. براى مثال آنها حتى میتوانند از بالا به تماشاى این ساختمان بپردازند و یا این که در زمان به عقب بازگشته و این کلیسا را آن طور که جیوتو میدیده است، پیش از آن که طرح اولیه نقاشیهایش را روى دیوارهاى این کلیسا نقش کند، ببنید. به این ترتیب تکنولوژى امروز به کمک آثار تاریخى و هنرى آمده است تا ضمن حفاظت و نجات این آثار ارزشمند، ما را بیشتر از گذشته با آنها آشنا کند.
میراث فرهنگى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
همیشگی همیشه ها
همیشه
عصر
چند عدد سار
دور شدند از مدار حافظه کاج
نیکی جسمانی درخت به جا ماند
عفت اشراق روی شانه من ریخت
حرف بزن، ای زن شبانه موعود!
زیر همین شاخه های عاطفی باد
کودکیم را به دست من بسپار
در وسط این همیشه های سیاه
حرف بزن، خواهر تکامل خوشرنگ!
خون مرا پر کن از ملایمت هوش
نبض مرا روی زبری نفس عشق
فاش کن
روی زمینهای محض
راه برو تا صفای باغ اساطیر
در لبه فرصت تلالو انگور
حرف بزن، حوری تکلم بدوی!
حرف مرا در مصب دور عبارت
صاف کن
در همه ماسه های شور کسالت
حنجره آب را رواج بده
بعد دیشب شیرین پلک را
روی چمنهای بی تموج ادراک
پهن کن
شعر «همیشه» سپهری، قصه غربت مرد است که در تنهایی حیات به فریاد آمده است و در برهوت وجود، زن، آن حوری تکلم بدمی را جستجو می کند تا به همراهی او در سمفونی جاودانه آفرینش سرود عشق را در «همیشگی همیشه ها» زمزمه کند.
... جاری زمان، مثل همیشه، در بستری از رنگها می خرامید...
هنوز در تاریکی بی آغاز و پایان ازل، «دری در روشنایی نروییده بود»، سکوت سیاهی در رگ هستی می تپید.
کسی که تنها کس بود، زمانهای زمان، «کنار مشت خاک»، در دوردست خویش، اوج خود را گم کرده بود.
از لحظه بعد می ترسید، به «تبسم پوشیده گیاهی» بر گوشه لبهایی شبیه بود که بوی ترانه ای گمشده می دادند، در دهلیزهای وجودش انتظاری سرگردان موج می خورد، دستهایش پر از بیهودگی جست و جو بود، احساس می کرد خوابی را میان علفها گم کرده است، انگشتانش به سوی هیچ می لغزیدند.
***
شبی از شبهای دراز زیر بارش یک راز، کمی آن سوتر از این پرچین نیاز، نازِ پیچک غزل او را پیچید.
کلمه شد، کلمه رعدی در خلوت سرای هستی،
کای خداوند خدا
«ما بی تاب و نیایش کمرنگ
از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو
ما هسته پنهان تماشاییم
ز تجلی ابری کن، بفرست، که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم
باشد که ز خاکستر ما، در ما، جنگل یکرنگی به در آرد سر
ای نزدیک
خود را در ما بفکن
باشد که به هم پیوندد همه چیز، باشد که نماند مرز، که نماند نام، »
ناگهان در نفرت بیداری به خاک افتاد، در باز شد، تنها کس از «هجوم حقیقت» بر «خاک فراگیر ناز» افتاد... بذر تمامی گلها را در حافظه رویش نظاره کرد و نزدیک انبساط، در ملتقای خدا و آیینه، آنجا که «نشان قدم ناتمام خواهد ماند»،
انگاره ای افتاد بر آبهای تنهایی قصه آفرینش، رمز وارهای به بلندای بلند یک آه، در شولایی از نیلوفری باغ خدا
تنها کس احساس کرد چیزی در او جاری شد، در سیلانِ این جاری ابهام با خود زمزمه کرد:
این کیست؟
از کدامین سو است؟
اهل کدامین دیار و یا کدامین قبیله فرشتگان در بدر ملکوت است؟
هرجا که نه اینجا، هر سو، که نه این سو
شاید اهل آن سو.
آن سویی چشمانی به رنگ روح داشت و نگاهی که در زیر هرم سوزان سپیدش، تنهایی بی رنگ می شد، پیکرش سپیدِ سپید، تا نزدیکی رنگ هیچ
تنها کس این سویی در «ابتدای خطیر گیاهان» هر دم خیره تر می شد
از دستان آن سویی چیزی مثل سبزینگی تمام سبزها چکیدن داشت، برهوت رابطه هر دم سبزتر می شد.
تنها کس با خود زمزمه می کرد
او آمده است،
اما از کجا؟
شاید از آن سو هایی که هسته پنهان «ترنم مرموز» این سوهاست.
در تموج تصویرش در قاب لحظه ها، حس کرد او آمده است.
تا از «تناسب گل»ها برای تنها مرد این سویی سرپناهی بسازد، تا از گزند تازیانه های رنج در امانش دارد،
آمده است تا حصار کوچک مرد را با «دریچه های مکرر» رو به آن «وسعت بی واژه» بگستراند تا، ندای «همهمه بادهای جهان»که او را تا لب «هیچ ملایم» می خوانند بشنود
در طنین «رفتار ملایم» پلکهای آن سویی، پرنده های خیال در خسته خانه ذهن در فراز و فرودی ابدی بودند، «زنگ باران» با صدا آمد
آغاز پرواز، در همیشگی همیشه ها،
برای گم شدن در افقهایی که پایان گستره یک یادند،
فراز آن که باید برود و فرود آن که برای پرواز به پایان رسیده است.