لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
انتقال قدرت دستی چگونه کار می کند؟ (ترجمه از سمیرا جمالیان)
هنگام رانندگی با اتومبیل دنده دار ممکن است با چنین سوالاتی روبه رو شوید:
●چه ارتباطی بین حرکت H مانند دنده و چرخ دنده های درون جعبه دنده وجود دارد؟ وقتی دنده را عوض می کنید چه چیزی درون جعبه دنده جا به جا می شود؟
●وقتی راننده در عوض کردن دنده اشتباه می کند، صدای قیژقیژ شنیده می شود. واقعا چه اتفاقی می افتد؟
●اگرهنگامی که راننده در بزرگراه مشغول رانندگی با سرعت بالا است ، ناگهان دنده را به عقب بزند چه اتفاقی می افتد؟ آیا ممکن است کل جعبه دنده متلاشی شود؟
در این مقاله، با بررسی سیستم انتقال قدرت دستی به این سوالات و حتی سوالات بیشتری در این زمینه پاسخ داده می شود.
اول از همه باید بدانید که ، اتومبیل ها به علت ساختار موتورهای بنزینی به جعبه دنده احتیاج دارند. هر موتوری یک خط قرمز دارد (ماکزیمم دور موتور که اگربیش از این مقدار دور داشته باشد متلاشی می شود)
در ضمن اگر قسمت " اسب بخار چگونه کار می کند؟ " را بخوانید ، می فهمید دور موتوری که در آن قدرت و گشتاور در ماکزیمم خود هستند دامنه ی محدودی دارد. برای مثال ، یک موتور ممکن است ماکزیمم توان خود را در ۵۵۰۰ دور در دقیقه به دست آورد. سیستم انتقال قدرت این امکان را ایجاد می کند که با کم و زیاد شدن سرعت خودرو نسبت دنده بین موتور و چرخ های خودرو تغییر کند. در واقع شما دنده را عوض می کنید تا موتور زیر خط قرمز بماند در حالی که دور موتور نزدیک به دور آن در بهترین حالت عملکرد است.
به طور ایده آل ، جعبه دنده باید آنقدر در نسبت دنده ها قابلیت تغییر داشته باشد که موتور بتواند همیشه با تعداد دور مربوط به بهترین شرایط عملکرد خودش بچرخد. این ایده ی مربوط به CVT ها است.
یک CVT تقریبا دامنه ی نا محدودی از نسبت دنده ها دارد. در گذشته CVT ها در هزینه ، اندازه وقابلیت اطمینان توانایی رقابت با سیستم های 4 و5 سرعته را نداشتند در نتیجه به ندرت در خودرو های تولید شده مشاهده می شدند. امروزه ، پیشرفت در زمینه ی طراحی ، CVT ها را متداولتر کرده است. Toyota pruis یک خودروی هیبریدی است که در آن از CVT استفاده شده است.
جعبه دنده از طریق کلاچ به موتور وصل شده است. بنا براین محور ورودی جعبه دنده با همان تعداد دورهای موتور می چرخد.
یک جعبه دنده ی ۵ سرعته یکی از ۵ نسبت دنده را برای محور ورودی به کار می گیرد تا تعداد دور متفاوتی در محور خروجی ایجاد کند.
برای اطلاعات بیشتر قسمت CVT چگونه کار می کند را بخوانید.
حال به یک جعبه دنده ی ساده نگاه کنید:
برای فهمیدن ایده ی اصلی یک جعبه دنده ی استاندارد ، به دیاگرام زیر که مربوط به یک جعبه دنده ی دو سرعته و ساده در حالت خلاص است توجه کنید:
حال هر یک از اجزای دیاگرام را بررسی می کنیم:
●محور سبز رنگ از طریق کلاچ از موتور خارج شده است.چرخ دنده و محور سبز رنگ به هم متصلند و یک واحد مجزا را تشکیل می دهند.(کلاچ وسیله ایست که امکان اتصال و قطع اتصال موتور و جعبه دنده را ایجاد می کند.وقتی که پدال کلاچ را فشار می دهید، اتصال موتور و جعبه دنده قطع می شود در نتیجه موتور حتی در حالت خلاص کار می کند. با رها کردن پدال ، موتور و محور سبز مستقیمآ به هم وصل می شوند ، به این ترتیب چرخ دنده ومحور سبز با همان تعداد دور موتور می چرخند.)
●محور قرمز وچرخ دنده ها میل هرزگرد نام دارد. محور وچرخ دنده ها مانند قسمت قبل به هم متصل اند ویک واحد مجزا را ایجاد می کنند. در نتیجه همه ی چرخ دنده های روی هرزگرد و حتی خود میل مانند یک واحد می چرخند.محور سبز و قرمز رنگ از طریق چرخ دنده هایشان مستقیمآ به هم متصل اند در نتیجه با چرخش محور سبز ، محور قرمز هم شروع به حرکت می کند. بدین ترتیب میل هرزگرد ، قدرتش را با درگیر شدن کلاچ از موتور می گیرد.
●محور زرد رنگ یک محور هزارخار است که مستقیمآ بوسیله ی دیفرانسیل به میل گاردان وصل شده وسپس به چرخ های خودرو متصل است.اگر چرخ ها در حال حرکت باشند ، محور زرد هم متحرک خواهد بود.
●دنده های آبی رنگ روی یاتاقان سوارند و بر روی محور زرد رنگ می چرخند.اگر موتور خاموش باشد ولی اتومبیل با دنده ی خلاص در حال حرکت ، محور زرد می تواند داخل دنده ی آبی بچرخد با وجود اینکه دنده ی آبی و میل هرزگرد ساکن اند.
●حلقه ((collar یکی از دو دنده ی آبی را به میل گاردان زرد رنگ متصل می کند. حلقه بوسیله ی هزارخار مستقیمآ به محور زرد مرتبط است و با آن حرکت می کند.به علاوه میتواند برای درگیر کردن هر یک از دنده های آبی روی محور زرد به چپ و راست بلغزد. دندانه های روی حلقه(dog teeth) در سوراخ های روی دنده ی آبی قرار می گیرند و آنها را درگیر می کنند.
دنده یک:
تصویر زیر نشان می دهد که چگونه در دنده ی یک ، حلقه، چرخ دنده ی آبی سمت راست را درگیر می کند:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
ارسلان بد ، محمد رضا – اقتصاد تولید (ترجمه ) مرکز نشر دانشگاهی ، تهران .سال 1366
اقتصاد چیست ؟
اقتصاد عبارت است از مطالعۀ چگونگی استفاده از منابع برای تأمین نیازها و خواسته های مردم. اقتصاد هم افراد تولید کنده و مصرف کننده و هم کل مصرف کنندگان و تولید کنندگان را مورد توجه قرار می دهد. مطالعه ما با ذکر لیستی از بعضی اصول مشترک همه رشته های اقتصاد شروع می شود.
ما در دنیایی که در آن همه چیز به وفور یافت شود زندگی نمی کنیم. بیشتر کالاها و خدمات، همچنین نهاده هایی که برای تولید کالاها به کار می روند، به مقادیر محدودی موجودند. حتی نهاده هایی که قابلیت تجدید تولید دارند در یک محدوده زمانی معین مقدارشان محدود است. این موضوع مبین ایده کمیابی است. نهاده هایی که برای تولید کالاهایی که خواسته های تقریباً غیرقابل اشباع همه مردم را ارضا کنند، به اندازه کافی موجود نیست. اگر کمیابی نبود، افراد در مورد کاربرد منابع بی توجه می بودند. منابع و کالاهایی که به مقدار نامحدود موجود باشند قیمتی ندارند؛ آنها مجانی هستند.
اصل دیگر مفهوم تخصیص است؛ به کار گرفتن منابع یا محصولات، انتخاب «بهترین» مورد کاربرد منابع و محصولات، موضوع مورد بررسی تخصیص است. کلمه بهترین را در داخل « » قرار دادیم زیرا «بهترین» کاربرد باید با هدفهای فردی و اجتماعی هماهنگ باشد.
تخصیص به این معنی است که منابع کمیاب باید بین موارد استعمال رقیب توزیع شود. مثالهایی در این مورد عبارت اند از تخصیص زمین بین ذرت و ذرت خوشه ای یا تخصیص زمان محدود بین مطالعه و بازی.
اصل سوم شامل هدفهاست ]نیازها[. آرزوها و خواسته های فردی اغلب نامحدود به نظر می رسند. بنابراین، خواسته های مختلف برای مصرف منابع محدود به رقابت می ÷ردازند. به خاطر این رقابت، ما باید نظامی از الویتها انتخاب کنیم تا به وسیلۀ آن خواسته های خود را که با هم رقیب هستند مرتب و درجه بندی کنیم و در راه به دست آوردن بیشترین رضایت از آنهایی که انتخاب شده اند تلاش بنماییم.
به طور خلاصه، اقتصاد عبارت است از علم انتخاب کردن. اقتصاد تخصیص منابع کمیاب را بین شقهای رقیب مطالعه می کند. کمیابی و وجود شقهای مختلف، اجزای مهمی هستند که مسئله ای را به صورت مسئله اقتصادی در می آورند. اگر کمیابی هست اما شقهای مختلفی وجود ندارد، انتخاب کردن غیرممکن است و مسئله ماهیت اقتصادی ندارد؛ اگر شقهای مختلف هست اما کمیابی وجود ندارد (کالاها یا منابع مجانی هستند) به اقتصاد احتیاجی نیست.
انواع علم اقتصاد
مطالعه اقتصاد از جنبه های مختلف می تواند مورد توجه قرار گیرد. به طور سنتی مطالعه اقصتاد به دو بخش عمده تقسیم می شود: اقتصاد خرد و اقتصاد کلان.
اقتصاد خرد عبارت است از مطالعه واحدهای اقتصادی مشخصی که یک بخش اقتصادی را تشکیل می دهند. اقتصاد خرد بحث خود را روی یک واحد مجزا یا مجموعه ای از واحدها، که همیشه جزئی از کل هستند، متمرکز می کند. اقتصاد خرد تک تک بنگاه ها، مثل مزارع، و رابطه آنها را با یکدیگر یا با کل یک بخش اقتصادی، مثل کشاورزی، و رابطه آنها را با کل اقتصاد مطالعه می کند.
اقتصاد کلان موضوعات وسیعتری را مطالعه می کند. موضوع مورد مطالعۀ آن کل اقتصاد است. اقتصاد کلان طرز کار یک نظام اقتصادی را به هنگام برخورد با مسائلی نظیر ]فقر[ ، تورم، رکود و بیکاری مورد آزمون قرار می دهد. بنابراین، مسائلی که بخش کشاورزی در رابطه با بخشهای دیگر اقتصاد با آنها رو به روست در محدوده اقتصاد کلان قرار می گیرند. به طور خلاصه، به عنوان مقایسه، اقتصاد کلان جنگلی را مورد مطالعه قرار می دهد اما اقتصاد خرد درختهای تک تک را (یا بعضی وقتها باغها را).
می توان با تقسیم بندی بیشتری، اقتصاد را به ایستا و ÷ویا تقسیم کرد. در اقتصاد ایستا، پدیده های اقتصادی بدون توجه به زمان مطالعه می شوند ـ اقتصاد «بدون زمان». در محدودترین حالت اقتصاد ایستا، فرض بر این است که انتظار ما از پیشامدها مقدار واحدی دارد. پدیده اقتصادی با حوادث قبلی یا بعدی خود مربوط است. پویا به معنای امکان تغییر در رابطه اقتصادی در طول زمان است. برای مثال، مطالعه روندهای اقتصادی در این طبقه قرار می گیرد.
پویا نه تنها به معنای تغییر در طول زمان است بلکه اغلب، عدم اطمینان کامل را نیز با زمان یکجا مطالعه می کند. به این معنی که تغییرات در طول زمان می تواند با اطمینان دانسته شده باشد.
اقتصاد تحققی و اقتصاد ارزشی
اقتصاد تحققی چگونگی کارکردهای واحد اقتصادی را توضیح می دهد. اقتصاد تحققی «آنچه را که هست» مطالعه می کند و نه داوریهای ارزشی را درباره آنچه باید باشد. برای مثال، اقتصاد تحققی کارکرد یک خانوار، یک بنگاه، یک بازار یا یک نظام اقتصادی را بدون افزودن صفت «خوب» یا «بد» به آن کارکردها توضیح می دهد.
اقتصاد ارزشی تجویزی یا توصیه ای است. موضوع آن «چه باید باشد» است و نه «چه هست». این نوع اقتصاد شامل مطالبی است که داوریهای ارزشی هستند. عدم توافقها در اقتصاد ارزشی عموماً نمی توانند از طریق مراجعه به واقعیتها حل شوند زیرا طرفین مخالف اغلب، بحث خود را با مفروضات متفاوتی شروع می کنند. همه ما دوست داشتنیها و دوست نداشتنیهای خود را داریم که از زمینه های مختلف فلسفی، اجتماعی و فرهنگی مان مشتق می شود؛ بنابراین، هرکدام از ما مجموعه هدفهای شخصی خود را دارد. سیاست اقتصادی جزئی از موضوع اقتصاد ارزشی است.
خط فاصل بین اقتصاد تحققی و اقتصاد ارزشی همیشه به روشنی متمایز نیست.
مفهوم تابع تولید
تابع تولید یک رابطه نهاده ـ ستاده را نشان می دهد. به عبارت دیگر، تابع تولید نرخ تبدیل منابع را به محصولات توضیح می دهد. در کشاورزی روابط نهاده ـ ستاده بیشماری وجود دارد زیرا نرخ تبدیل نهاده ها به ستاده ها به نوع خاک، حیوانات، تکنولوژیها، میزان بارندگی و غیره بستگی دارد. هر رابطه نهاده ـ ستاده، کمیت و کیفیت منابعی را مشخص می نماید که برای تولید محصول بخصوصی لازم است.
یک تابع تولید به طرق مختلف می تواند نشان داده شود: به صورت نوشته، شمارش و توضیح نهاده هایی که روی میزان ستاده ها مؤثرند، با تهیه لیست نهاده ها و ستاده ها به صورت عددی در یک جدول، به صورت تصویر و بالاخره به صورت یک معادله جبری.
یک تابع تولید به صورت زیر می تواند نوشته شود:
که در آن Y ستاده و نهاده ها هستند که در تولید محصول یا ستاده شرکت دارند. علامت تابع «f» نوع رابطه ای را که نهاده ها به ستاده تبدیل می شوند مشخص می کند. برای هر ترکیب نهاده ها یک مقدار واحد ستاده وجود دارد. برای مثال Y ممکن است میزان محصول ذرت در واحد سطح، کود شیمیایی، رطوبت خاک در موقع کشت، تراکم بوته ها، میزان بارندگی در طول فصل رشد و غیره باشد. رابطه بالا تنها لیستی از نهاده ها را نشان می دهد. معادله بالا به صورت فعلی میزان اهمیت و مشارکت هر یک از نهاده ها را در فاریند تولید نشان می دهد.
تابع تولید مذکور نهاده های ثابت و متغیر را مشخص می کند. برای مثال، کود شیمیایی یا علوفه اغلب نهاده های متغیری هستند که با نهاده های اثبت نظیر زمین و گاو شیری با هم به کار می روند. نهاده های ثابت نقش مهمی در تولید کشاورزی بازی می کنند؛ آنها را اغلب واحدهای تکنیکی می نامند. نهاده
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
آن ها قبل از اپرا ، در مزان اجرای اپرا و بعد از اپرا دربارة شبح صحبت کردند. ولی خیلی ارام صحبت می کردند و قبل از حرف رشدن پشت سرشان را نگاه می کردند .
وقتی اپرا ستمام شد ، دخترها به رختکن شان بازگشتند . نا گهان آنها صدای کس را در راهرو شنیدند ، و خانم گری ، مادر مگ به داخل اتاق دویذ . او زنی بود . چاق ، با رفتاری مادرانه و چهره ای قرمز و شاداب . اما آن شب صورتش سفید بود.
او گریه کنان گفت : (( آه دخترا ، ژوزف مرده ! شما میدونین که او خیلی سپاین سدر چهارمین طبقه زیرصحنه نمایش کار می کرد . کارکنان دیگر صحنه ، جسد اونو یک ساعت پیش اونجا پیدا کردن با یه طناب دورگردنش !))
خانة اپرا مکان مشهوری بود و مدیران خانه اپرا اراد خیلی مهمی سیودند این اولین هفته کار برای آن دو مدیر جدید موسیوآرمان مونشار من و موسیو فیرمن سریشارد بود . فردای آن روز دو مرد در دفتر کارشان درباره ژوزف بود که صحبت می کردند .
موسیو آرمان با عصبانیت گفت : (( این یا یه اتفاق بود یا بوکه خودکشی کرده ))
مسیو فیرمن گفت (( یه اتفاق ؟ خودکشی ؟ دوست من ، سکدوم داستان رو میخوای ؟ یااین س که داستان شبح رو می خوای ؟
موسیو آرمان گفت : (( با من راجع به اشباح محبت نکن ! توی خانة اپرا ، ما 1500 نفر داریم که برامون کار میکنن و همه دارن سدرباره شبح حرف سمیزنن . همة اونا احمقن ! من نمیخوام دربارة سشبح چیزی بشنوم ، خب ؟ ))
موسیو سفیرمن به سنامه ای که روی میز ، پهلوی او قرار داشت مگاه کرد گفت : (( آرمان ما با این نامه میخوایم چکارکنیم ؟ ))
موسیو سآرمان فریاد زد : ((چکار کنیم ؟ )) ((مسلماً هیچ کاری ! چه کاری میتونیم بکنیم ؟ ))
آن دو مرد دوباره نامه را خواندند . خیلی طولانی نبود .
موسیو سآرمان که دوباره عصبانی شده بود . گفت : (( برای لژ 5 بلیت سنفروشید ! 20.000 فرانک در ماه !)) (( این بهترین لژ خاسنه اپراست و ما به آن پول احتیاج داریم غیر من و بگو ببینیم بی ا.جی کیه ؟ ))
موسیو فیر من گفت : (( منظور ، شبح اپراست . اما آرمان ، تو راست میگی .دربارة این نامه ، ا هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم . این یه شوخیه ، یه شوخی بد . یه کسی در این ساختمان فکر میکنه که چون ما این جا تاه وارد هستیم احمق سهم هستیم . س هیچ شبحی در اپراخانه وجود نداره ! ))
سپس آن دوبارة برنامة آن شب اپرا صحبت کردند که فاوست بودو معمولاً کارتولا اپرای ماراریتا را اجرا می کرد . کارلوتا اسپانیایی بهترین خوانندة ما مریض میشه ! و همین امروز صبح با نوشتن یک نامه به ما اطلاع میده که حالش خوب نیست و نمیتونه امشب بخونه ! ))
موسیو فیرمن سبلافاصله گفت (0 آرمان ، دوباره عصبانی نشو )) (( ما کریستین دئه رو داریم ، اون خوانندة جوان از کشور نرو ، میتونه امشب مارگاریتارو بخونه س. اون صدای خوبی داره . ))
((اما اونخیلی جوونه و هیچ کس اونو نمیشناسه س! هیچ کس نمیخواد به یه خوانندة جدید سگوش سبده . ))
(( صبر کن تا ببینیم . س شاید سدئه بهتر از کارلوتا بخونه کسی چه میدونه ؟ ))
حق با موسیو فیرمن بود. تمام مردم پارش دربارة مارگاریتا ی جدید در فاوست صحبت می کردند ، دختری با صدای زیبا ،دختری با صدای ی فرشته . مردم او رادوست داشتند . آنا می خندیدند . س فریاد سنی زدند و از او تقاضا می کردندکه باز هم بخواد . دئه اعجاب انگیز سبهترین خواننده جهان بود !
در پشت صحنه مگ گری سبه آنی سورلینگاهی کرد و گفت (( سکریستین دئه سهرگز به این خوبی سنخونده بود ، چطور امشب اینقدر عالی بود ؟ ))
آنی گفت : (( شاید معلم موسیقی جدیدی گرفته))
سر و صدا برای مدتی طولانی در خانه اپرا ادامه یافت . در در لژ 14 ، فیلیپ کنت شنیرو به برادر کوچکتر کردو لبخند سزد :
خب رائول ، دربارة برنامة سامشب دئه نظرت چیه ؟ ))
رائول ویکنت شنی 21 ساله بود با چشمان آبی و موهای مشکی ، و لبخندی جذاب بر چهره داشت .
او هم به برادرش لبخندی سزد و گفت : (( چی میتونم بگک ؟ کریستیم یه سفرشته ست . همین . میخوام امشب به رختش برم تا اونو ببینم . ))
فیلیپ خندید . او 20 سال ساز رائول و برای او بیشتر مثل یک پدر بود تا برادر .
(( آه من درک می کنم ، تو عاشق شدی؟ اما این ساولین شب اقامتت توی پاریسه و این اولین دیدار تو از اپراس .تو چظور کریستین سدئه رو میشناسی ؟ ))
رائو گفت : (( چهار سال پیش روبه خاطر سداری ؟ زمانی که برای تعطیلات در بریتانی، کنار دریا رفته بودم ، خب ، ... من کریستین رو اونجا دیدم . بعدعاشقش شدن و تا به امروز سهم عاشقشم . ))
آن شب در رختکن کریستین دئه افراد زیادی بودند . و در آن بین یک دکتر مراقب کریستین بود صورت زیبای او رنگ پریده سو بیمار به نظر می رسید . رائول بهسرعت به آن سوی اتاق رفت و دست کریستین را گرفت .
((کریستین ! چی شده ؟ حالت سخوب نیست ؟ )) و کنار صندلیاش بر زمین زانو زد .
(( منو یادت نمیاد ؟ رائول شنی در بریتان ؟ ))
کریستین با چشمان آبی اش س، هراسان سبه رائول نگاهی انداخت و ودستشسرا سکنار کشید س. (( نه ،من شما رو نمی شناسم س. لطفاً از این جا برین . من حالم خوب نیست . ))
رائول در حالی که چره اش سرخ شده بود ، در جای خود ایستاد . قبل از این که بتواند حرفی بزند دکتر با عجله گفت : (( بله ،بله ! لطفاًاز اتاق خارج بشین . لطفا همگی اتاق روترک کنین . مادموازل دئه احتیاج بهآرامش سدارن . س ایشون در رختکن خود تنها ماند .
سپس رائول صدای گرفته و هراسان کریستین را شنید : (( چطور میتونی این حرف رو بزنی ؟ میدونی که من فقطبه خاطر تو میخونم ... ؟ امشب همه چیز رو به تو دام . همه چی سرو حالا هم خیلی سخسته م . ))
صدای آن مرد گفت : (( تو مثل یه فرشته خوندی . ))
رائول از اتاق دور شد. که جریان این بود ! کریستین دئه سیه عاشق داشته . پس چرا صداش اینقدر محزون بود؟ رائول در ااسیه ای نزدیک ساتاق سکریستین منتظر ایستاد . او می خواست عاشق کریستین یعنی دشمنش را ببیند !
تقریباً ده دقیقْ بعد کریستین تنها از اتاقش بیرون آمد . تاانتهای راهرو ادامه دادو از نظر دو شد. رائول منتظر بود . اما هیچ مردی سبعد از ساو خارج نشد . هیچ کس سدر راهرو نبود ، بنابراین رائول به سرعت به طرف رخکن رفت و در را باز کرد و داخل شد .
اوبه آرامی در را پشت سر خود بست و سپس فریاد زد : (( کجایی ؟ سمیدونم که اینجایی ! بیا بیرون ! ))
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
آن ها قبل از اپرا ، در مزان اجرای اپرا و بعد از اپرا دربارة شبح صحبت کردند. ولی خیلی ارام صحبت می کردند و قبل از حرف رشدن پشت سرشان را نگاه می کردند .
وقتی اپرا ستمام شد ، دخترها به رختکن شان بازگشتند . نا گهان آنها صدای کس را در راهرو شنیدند ، و خانم گری ، مادر مگ به داخل اتاق دویذ . او زنی بود . چاق ، با رفتاری مادرانه و چهره ای قرمز و شاداب . اما آن شب صورتش سفید بود.
او گریه کنان گفت : (( آه دخترا ، ژوزف مرده ! شما میدونین که او خیلی سپاین سدر چهارمین طبقه زیرصحنه نمایش کار می کرد . کارکنان دیگر صحنه ، جسد اونو یک ساعت پیش اونجا پیدا کردن با یه طناب دورگردنش !))
خانة اپرا مکان مشهوری بود و مدیران خانه اپرا اراد خیلی مهمی سیودند این اولین هفته کار برای آن دو مدیر جدید موسیوآرمان مونشار من و موسیو فیرمن سریشارد بود . فردای آن روز دو مرد در دفتر کارشان درباره ژوزف بود که صحبت می کردند .
موسیو آرمان با عصبانیت گفت : (( این یا یه اتفاق بود یا بوکه خودکشی کرده ))
مسیو فیرمن گفت (( یه اتفاق ؟ خودکشی ؟ دوست من ، سکدوم داستان رو میخوای ؟ یااین س که داستان شبح رو می خوای ؟
موسیو آرمان گفت : (( با من راجع به اشباح محبت نکن ! توی خانة اپرا ، ما 1500 نفر داریم که برامون کار میکنن و همه دارن سدرباره شبح حرف سمیزنن . همة اونا احمقن ! من نمیخوام دربارة سشبح چیزی بشنوم ، خب ؟ ))
موسیو سفیرمن به سنامه ای که روی میز ، پهلوی او قرار داشت مگاه کرد گفت : (( آرمان ما با این نامه میخوایم چکارکنیم ؟ ))
موسیو سآرمان فریاد زد : ((چکار کنیم ؟ )) ((مسلماً هیچ کاری ! چه کاری میتونیم بکنیم ؟ ))
آن دو مرد دوباره نامه را خواندند . خیلی طولانی نبود .
موسیو سآرمان که دوباره عصبانی شده بود . گفت : (( برای لژ 5 بلیت سنفروشید ! 20.000 فرانک در ماه !)) (( این بهترین لژ خاسنه اپراست و ما به آن پول احتیاج داریم غیر من و بگو ببینیم بی ا.جی کیه ؟ ))
موسیو فیر من گفت : (( منظور ، شبح اپراست . اما آرمان ، تو راست میگی .دربارة این نامه ، ا هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم . این یه شوخیه ، یه شوخی بد . یه کسی در این ساختمان فکر میکنه که چون ما این جا تاه وارد هستیم احمق سهم هستیم . س هیچ شبحی در اپراخانه وجود نداره ! ))
سپس آن دوبارة برنامة آن شب اپرا صحبت کردند که فاوست بودو معمولاً کارتولا اپرای ماراریتا را اجرا می کرد . کارلوتا اسپانیایی بهترین خوانندة ما مریض میشه ! و همین امروز صبح با نوشتن یک نامه به ما اطلاع میده که حالش خوب نیست و نمیتونه امشب بخونه ! ))
موسیو فیرمن سبلافاصله گفت (0 آرمان ، دوباره عصبانی نشو )) (( ما کریستین دئه رو داریم ، اون خوانندة جوان از کشور نرو ، میتونه امشب مارگاریتارو بخونه س. اون صدای خوبی داره . ))
((اما اونخیلی جوونه و هیچ کس اونو نمیشناسه س! هیچ کس نمیخواد به یه خوانندة جدید سگوش سبده . ))
(( صبر کن تا ببینیم . س شاید سدئه بهتر از کارلوتا بخونه کسی چه میدونه ؟ ))
حق با موسیو فیرمن بود. تمام مردم پارش دربارة مارگاریتا ی جدید در فاوست صحبت می کردند ، دختری با صدای زیبا ،دختری با صدای ی فرشته . مردم او رادوست داشتند . آنا می خندیدند . س فریاد سنی زدند و از او تقاضا می کردندکه باز هم بخواد . دئه اعجاب انگیز سبهترین خواننده جهان بود !
در پشت صحنه مگ گری سبه آنی سورلینگاهی کرد و گفت (( سکریستین دئه سهرگز به این خوبی سنخونده بود ، چطور امشب اینقدر عالی بود ؟ ))
آنی گفت : (( شاید معلم موسیقی جدیدی گرفته))
سر و صدا برای مدتی طولانی در خانه اپرا ادامه یافت . در در لژ 14 ، فیلیپ کنت شنیرو به برادر کوچکتر کردو لبخند سزد :
خب رائول ، دربارة برنامة سامشب دئه نظرت چیه ؟ ))
رائول ویکنت شنی 21 ساله بود با چشمان آبی و موهای مشکی ، و لبخندی جذاب بر چهره داشت .
او هم به برادرش لبخندی سزد و گفت : (( چی میتونم بگک ؟ کریستیم یه سفرشته ست . همین . میخوام امشب به رختش برم تا اونو ببینم . ))
فیلیپ خندید . او 20 سال ساز رائول و برای او بیشتر مثل یک پدر بود تا برادر .
(( آه من درک می کنم ، تو عاشق شدی؟ اما این ساولین شب اقامتت توی پاریسه و این اولین دیدار تو از اپراس .تو چظور کریستین سدئه رو میشناسی ؟ ))
رائو گفت : (( چهار سال پیش روبه خاطر سداری ؟ زمانی که برای تعطیلات در بریتانی، کنار دریا رفته بودم ، خب ، ... من کریستین رو اونجا دیدم . بعدعاشقش شدن و تا به امروز سهم عاشقشم . ))
آن شب در رختکن کریستین دئه افراد زیادی بودند . و در آن بین یک دکتر مراقب کریستین بود صورت زیبای او رنگ پریده سو بیمار به نظر می رسید . رائول بهسرعت به آن سوی اتاق رفت و دست کریستین را گرفت .
((کریستین ! چی شده ؟ حالت سخوب نیست ؟ )) و کنار صندلیاش بر زمین زانو زد .
(( منو یادت نمیاد ؟ رائول شنی در بریتان ؟ ))
کریستین با چشمان آبی اش س، هراسان سبه رائول نگاهی انداخت و ودستشسرا سکنار کشید س. (( نه ،من شما رو نمی شناسم س. لطفاً از این جا برین . من حالم خوب نیست . ))
رائول در حالی که چره اش سرخ شده بود ، در جای خود ایستاد . قبل از این که بتواند حرفی بزند دکتر با عجله گفت : (( بله ،بله ! لطفاًاز اتاق خارج بشین . لطفا همگی اتاق روترک کنین . مادموازل دئه احتیاج بهآرامش سدارن . س ایشون در رختکن خود تنها ماند .
سپس رائول صدای گرفته و هراسان کریستین را شنید : (( چطور میتونی این حرف رو بزنی ؟ میدونی که من فقطبه خاطر تو میخونم ... ؟ امشب همه چیز رو به تو دام . همه چی سرو حالا هم خیلی سخسته م . ))
صدای آن مرد گفت : (( تو مثل یه فرشته خوندی . ))
رائول از اتاق دور شد. که جریان این بود ! کریستین دئه سیه عاشق داشته . پس چرا صداش اینقدر محزون بود؟ رائول در ااسیه ای نزدیک ساتاق سکریستین منتظر ایستاد . او می خواست عاشق کریستین یعنی دشمنش را ببیند !
تقریباً ده دقیقْ بعد کریستین تنها از اتاقش بیرون آمد . تاانتهای راهرو ادامه دادو از نظر دو شد. رائول منتظر بود . اما هیچ مردی سبعد از ساو خارج نشد . هیچ کس سدر راهرو نبود ، بنابراین رائول به سرعت به طرف رخکن رفت و در را باز کرد و داخل شد .
اوبه آرامی در را پشت سر خود بست و سپس فریاد زد : (( کجایی ؟ سمیدونم که اینجایی ! بیا بیرون ! ))
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 54
موضوع:
تحقیق در مورد تنظیم خانواده و جمعیت
Brand names
Clomid, Serophene
Is clomiphene for you?
Clomiphene can help you conceive if you ovulate irregularly or not at all, particularly if you have polycystic ovarian syndrome (PCOS). (If you have PCOS and this treatment doesn't seem to work for you, your doctor may also prescribe metformin, an insulin-sensitizing drug that can help you respond to clomiphene.) You might also take clomiphene (and other fertility drugs) before you undergo an assisted reproductive technology (ART) treatment such as in vitro fertilization (IVF), to encourage you to produce several eggs for the procedure.Clomiphene can also help men with a hormonal imbalance (that originates in the pituitary gland or hypothalamus) linked to a low sperm count, or poor sperm quality or motility (its ability to move). (See more information about fertility drugs for men.)
Treatment: What to expect
Clomiphene is usually taken in pill form for one five-day cycle a month. It helps you produce more of the hormones that trigger ovulation (follicle-stimulating hormones (FSH)), prompting your ovaries to produce one or more mature eggs, depending on how often you normally ovulate.After you finish a cycle of clomiphene, your hypothalamus (the part of your brain that regulates basic functions such as temperature) releases luteinizing hormone (LH), which tells your ovaries to release your mature egg or eggs into your fallopian tubes. If an egg meets up with a healthy sperm on its way to your uterus, you'll have a chance to conceive.
Length of treatment
If your period is regular, you'll start taking clomiphene three to five days into your monthly menstrual cycle and continue taking it for about five days. (To figure out when your next menstrual cycle will begin, use our ovulation calculator.)If your period is irregular or absent, your doctor will make sure you're not pregnant and induce menstruation by prescribing a medication called Provera (medroxyprogesterone acetate), so you can begin taking clomiphene.You'll most likely ovulate five to 12 days after you take the last pill. Your doctor will monitor you closely and often to see whether your ovaries are getting ready to release an egg. Most women go through three to six cycles of treatment at the most (it can take a month or two of drug therapy for you to start ovulating regularly). Your chance of getting pregnant doesn't improve if you take the drug longer, so if you don't succeed after three cycles, your doctor may increase the dosage or suggest another treatment.
Ovarian Cancer awareness
By Beth Anne Piehl, Special Sections Writer
Earlier this summer, I learned something about ovarian cancer from a widower.
The Burt Lake man had lost his wife to the disease, and while interviewing him for another article, he offered some advice: If I, or other women, ever feel unusual, uncomfortable bloating, it’s worth seeing a doctor.
Looking back, it was a sign his healthy wife commented upon, but neither of them realized it was likely a symptom signaling something was amiss. She ultimately died from the cancer in 2004.
Recent research suggests that together, the four symptoms of bloating; pelvic or abdominal pain; difficulty eating or feeling full quickly; and urinary urgency or frequency may be associated with ovarian cancer.
Because it is estimated that more than 15,000 women will die in the U.S. from ovarian cancer each year, Dr. Jim Jeakle, MD, of Charlevoix Women’s Health, assisted the News-Review with sharing information about this form of cancer, in recognition of September as national Ovarian Cancer Awareness Month. PNR: Who is most at risk for ovarian cancer? Dr. Jeakle: There are several types of ovarian cancer. The most common is referred to as epithelial ovarian cancer. It is the fifth leading cause of cancer death in women in the United States, accounting for 15,000 deaths annually. The lifetime risk in the general population is 1.4 percent. It is more common in Caucasian women.
There appears to be an association between ovulation and ovarian cancer. Factors associated with fewer ovulations over the course of a lifetime generally decrease the risk. These would include: pregnancy, which reduces the risk by 25 to 50 percent, use of the oral contraceptive pill and breastfeeding. Hysterectomy with or without removal of the ovaries and tubal ligation also reduce risk.
In contrast, first period occurring before age 12, menopause after age 50 and not having children are all associated with more ovulations and slightly increase one’s risk for ovarian cancer.
A personal history of breast cancer increases risk. Age is also a risk factor, as women are most frequently diagnosed in their 50s. Other factors including environmental factors, smoking, obesity and diet are more controversial and have failed to show a strong association.
Unfortunately, we have no control over the biggest risk factor, and that is family history. A family history of one affected relative increases the risk over the general population three-fold. This would be referred to as familial ovarian cancer and carries