لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
خلافت و امامت در کلام اسلامى
1- امامت، مهمترین جایگاه بحثهاى کلامى بحث و گفت و گو دربارهى خلافت و امامت، یکى از مهمترین و دیرینترین بحثها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، دربارهى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفهى امامت و خلافت، داراى ویژگىهاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پارهاى از اختلافات و مباحثههایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مىگوید: پنجمین اختلاف آنان - که بزرگترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مىرود - اختلافشان دربارهى امامتبود; زیرا، دربارهى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که دربارهى امامت در گرفته است، رخ نداده است.وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفهى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است: مهاجران و انصار، دربارهى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و دربارهى امامت ایراد کند، مىخواستسخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد. عمر مىگوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعتبا ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکندهاند، و قتلشان واجب است». شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعتبا ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دستبرداشتند؟» . او مىگوید: انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریشاند». آن گاه افزوده است: این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفهى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئلهى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است. این که انگیزهى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجهى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمىکند; زیرا، خواه، انگیزهى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنههاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مىکرد، بدانیم و خواه، مسئلهى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئلهاى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مىرود. شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهتبود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مىداد و بر آن بود که در آن فاصلهى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئلهى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصتها و مناسبتهاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است. بحث دربارهى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطهاى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجستهى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشتساز آن، ناشى مىشود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشنتر خواهد شد. در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مىداند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مىشمارند. ریشهى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مىدانند و در تعیین امام، به «انتخاب» معتقد هستند. در بحثهاى آینده، در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمىشود که مسئلهاى اهمیتاش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد. البته، اعتقاد به این که امامت در زمرهى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئلهى امامت مىبخشد. 2- حقیقت امامتواژهى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى» است و «امام» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مىشود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همهى امامان است، و خلیفهى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است» . قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسانها را «امام» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام» خوانده است. دربارهى حضرت ابراهیم علیه السلام مىفرماید: «انى جاعلک للناس اماما» و دربارهى بندگان خاص الهى مىفرماید، آنان، از خداوند مىخواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» و دربارهى کتاب حضرت موسى علیه السلام مىفرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة» قرآن کریم، «لوح محفوظ» را نیز «امام مبین» دانسته و فرموده است: «وکل شىء احصیناه فى امام مبین» متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعهى اسلامى در زمینهى امور دنیوى و دینى» تعریف کردهاند. نمونههایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مىشویم: 1- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینهى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است. 2- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است. 3- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است. نیابى بودن امامت نسبتبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبتبه دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد. 4- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص; 5- الامامة خلافة الرسول فی اقامة الدین، بحیثیجب اتباعه على کافة الامة. قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومى بودن امامت است. 6- الامامة رئاسة عامة فی امر الدین والدنیا، خلافة عن النبى صلى الله علیه و آله. توضیحات 1- مقصود از قید «بالاصالة» در تعریفهاى یکم و دوم، احتراز از رهبرى مسلمانان به نیابتخاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و عامهى امام عصر علیه السلام و مانند والیانى که از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا براى ولایات و مناطق مختلف تعیین مىشدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
خلافت و امامت در کلام اسلامى
1- امامت، مهمترین جایگاه بحثهاى کلامى بحث و گفت و گو دربارهى خلافت و امامت، یکى از مهمترین و دیرینترین بحثها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، دربارهى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفهى امامت و خلافت، داراى ویژگىهاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پارهاى از اختلافات و مباحثههایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مىگوید: پنجمین اختلاف آنان - که بزرگترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مىرود - اختلافشان دربارهى امامتبود; زیرا، دربارهى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که دربارهى امامت در گرفته است، رخ نداده است.وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفهى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است: مهاجران و انصار، دربارهى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و دربارهى امامت ایراد کند، مىخواستسخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد. عمر مىگوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعتبا ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکندهاند، و قتلشان واجب است». شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعتبا ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دستبرداشتند؟» . او مىگوید: انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریشاند». آن گاه افزوده است: این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفهى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئلهى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است. این که انگیزهى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجهى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمىکند; زیرا، خواه، انگیزهى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنههاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مىکرد، بدانیم و خواه، مسئلهى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئلهاى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مىرود. شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهتبود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مىداد و بر آن بود که در آن فاصلهى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئلهى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصتها و مناسبتهاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است. بحث دربارهى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطهاى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجستهى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشتساز آن، ناشى مىشود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشنتر خواهد شد. در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مىداند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مىشمارند. ریشهى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مىدانند و در تعیین امام، به «انتخاب» معتقد هستند. در بحثهاى آینده، در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمىشود که مسئلهاى اهمیتاش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد. البته، اعتقاد به این که امامت در زمرهى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئلهى امامت مىبخشد. 2- حقیقت امامتواژهى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى» است و «امام» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مىشود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همهى امامان است، و خلیفهى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است» . قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسانها را «امام» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام» خوانده است. دربارهى حضرت ابراهیم علیه السلام مىفرماید: «انى جاعلک للناس اماما» و دربارهى بندگان خاص الهى مىفرماید، آنان، از خداوند مىخواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» و دربارهى کتاب حضرت موسى علیه السلام مىفرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة» قرآن کریم، «لوح محفوظ» را نیز «امام مبین» دانسته و فرموده است: «وکل شىء احصیناه فى امام مبین» متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعهى اسلامى در زمینهى امور دنیوى و دینى» تعریف کردهاند. نمونههایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مىشویم: 1- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینهى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است. 2- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است. 3- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است. نیابى بودن امامت نسبتبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبتبه دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد. 4- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص; 5- الامامة خلافة الرسول فی اقامة الدین، بحیثیجب اتباعه على کافة الامة. قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومى بودن امامت است. 6- الامامة رئاسة عامة فی امر الدین والدنیا، خلافة عن النبى صلى الله علیه و آله. توضیحات 1- مقصود از قید «بالاصالة» در تعریفهاى یکم و دوم، احتراز از رهبرى مسلمانان به نیابتخاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و عامهى امام عصر علیه السلام و مانند والیانى که از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا براى ولایات و مناطق مختلف تعیین مىشدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
خلافت و امامت در کلام اسلامى
1- امامت، مهمترین جایگاه بحثهاى کلامى بحث و گفت و گو دربارهى خلافت و امامت، یکى از مهمترین و دیرینترین بحثها و گفت و گوهایى است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله، دربارهى مسائل دیگرى اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفهى امامت و خلافت، داراى ویژگىهاى بى مانندى بود. عبدالکریم شهرستانى، پس از اشاره به پارهاى از اختلافات و مباحثههایى که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، مىگوید: پنجمین اختلاف آنان - که بزرگترین اختلاف میان امت اسلامى به شمار مىرود - اختلافشان دربارهى امامتبود; زیرا، دربارهى هیچ یک از قواعد دینى، در هیچ زمانى، چنان نزاع و ستیزى که دربارهى امامت در گرفته است، رخ نداده است.وى، آن گاه به ماجرایى که در سقیفهى بنى ساعده اتفاق افتاد، اشاره کرده، گفته است: مهاجران و انصار، دربارهى امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیرى از ما و امیرى از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را - که بزرگ و رهبر آنان بود - از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام، ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبى را در نظر گرفته بود تا در آن جمع و دربارهى امامت ایراد کند، مىخواستسخن بگوید، ولى ابوبکر مانع شد و خود به سخنرانى پرداخت و پس از حمد و ثناى خداوند، مطالبى را ایراد کرد. عمر مىگوید: «او، همان چیزهایى را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او، از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که انصار مطلبى بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعتبا ابوبکر، کارى شتاب زده و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردى دیگر، آن را تکرار کند، وى را بکشید. پس، هرگاه فردى بدون مشورت با مسلمانان با فرد دیگرى بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکندهاند، و قتلشان واجب است». شهرستانى، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعتبا ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنى بر این که هر یک از مهاجران و انصار، رهبرى داشته باشند، دستبرداشتند؟» . او مىگوید: انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمة من قریش; رهبران امت اسلامى، از قریشاند». آن گاه افزوده است: این، بیعتى بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با ابوبکر بیعت کردند، جز گروهى از بنى هاشم، و ابوسفیان از بنى امیه، و امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت.اینک، ما، در پى تحلیل و بررسى ماجراى سقیفهى بنى ساعده نیستیم، غرض از نقل این مطلب، بیان اهمیت مسئلهى امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام است. این که انگیزهى شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجهى یاد شده، تفاوتى ایجاد نمىکند; زیرا، خواه، انگیزهى آنان را حفظ اسلام و جلوگیرى از فتنههاى احتمالى که اسلام و مسلمانان را تهدید مىکرد، بدانیم و خواه، مسئلهى مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویاى این حقیقت است که خلافت و امامت، مسئلهاى مهم و اساسى است و از مسایل محورى در جهان اسلام به شمار مىرود. شرکت نکردن امام على علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکى، بدان جهتبود که وى، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در آن زمان بر هر امر دیگرى ترجیح مىداد و بر آن بود که در آن فاصلهى کوتاه، مسلمانان را خطرى تهدید نخواهد کرد، و دیگرى، این که به اعتقاد او، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حیات خود، براى چنین مسئلهى مهمى چاره اندیشى کرده و جانشین خود را در فرصتها و مناسبتهاى مختلف - مانند غدیر خم - تعیین کرده است. بحث دربارهى امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخى نیست تا در شرح و تبیین یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایاى مهم دیگرى نیز دارد. این مسئله، با حیات فکرى، اعتقادى، اخلاقى، اجتماعى، سیاسى امت اسلامى، رابطهاى استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجستهى بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامى از همین ابعاد اساسى و سرنوشتساز آن، ناشى مىشود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشنتر خواهد شد. در این جا یادآورى این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامى مىداند، ولى معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامى، آن را از فروع دین و احکام عملى اسلام مىشمارند. ریشهى این دو دیدگاه، این است که از نظر شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب» قائل است، ولى مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان مىدانند و در تعیین امام، به «انتخاب» معتقد هستند. در بحثهاى آینده، در این باره، بیشتر سخن خواهیم گفت، یادآورى آن در این بحث، براى بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت آن، اختلافى ندارند; زیرا، از فروع دینى بودن، سبب نمىشود که مسئلهاى اهمیتاش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولى این امر، با جایگاه مهم آن در آیین اسلام، منافات ندارد. البته، اعتقاد به این که امامت در زمرهى اصول عقاید دینى قرار دارد، منزلت و جایگاه بهترى را به مسئلهى امامت مىبخشد. 2- حقیقت امامتواژهى امامت، در لغت، به معناى «رهبرى و پیشوایى» است و «امام» را «مقتدا و پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانى باشد یا چیزى دیگر. ابن فارس گفته است: «امام، فردى (یا چیزى) است که در کارها به او اقتدا مىشود، و پیامبر صلى الله علیه و آله امام و پیشواى همهى امامان است، و خلیفهى پیامبر، امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشواى مسلمانان است» . قرآن کریم، همان گونه که برخى از انسانها را «امام» نامیده، کتاب آسمانى حضرت موسى علیه السلام را نیز «امام» خوانده است. دربارهى حضرت ابراهیم علیه السلام مىفرماید: «انى جاعلک للناس اماما» و دربارهى بندگان خاص الهى مىفرماید، آنان، از خداوند مىخواهند که آنان را پیشواى پرهیزگاران قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» و دربارهى کتاب حضرت موسى علیه السلام مىفرماید: «و من قبله کتاب موسى اماما و رحمة» قرآن کریم، «لوح محفوظ» را نیز «امام مبین» دانسته و فرموده است: «وکل شىء احصیناه فى امام مبین» متکلمان اسلامى، امامت را به «ریاست و رهبرى جامعهى اسلامى در زمینهى امور دنیوى و دینى» تعریف کردهاند. نمونههایى از تعاریف آنان را ذیلا یادآور مىشویم: 1- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف; امامت، رهبرى عمومى و بالاصالة در زمینهى امور دین و دنیا در سراى تکلیف است. 2- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا بالاصالة; امامت، رهبرى عمومى و بالاصاله (در مقابل بالنیابة) در امور دینى و دنیوى است. 3- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النبى صلى الله علیه و آله; امامت، رهبرى عمومى مسلمانان در اموردینى و دنیوى به عنوان نیابت از پیامبر است. نیابى بودن امامت نسبتبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم با اصالى بودن آن نسبتبه دیگر مسلمانان - چنان که در تعریف قبل آمده است - منافات ندارد. 4- الامامة رئاسة عامة فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص; 5- الامامة خلافة الرسول فی اقامة الدین، بحیثیجب اتباعه على کافة الامة. قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومى بودن امامت است. 6- الامامة رئاسة عامة فی امر الدین والدنیا، خلافة عن النبى صلى الله علیه و آله. توضیحات 1- مقصود از قید «بالاصالة» در تعریفهاى یکم و دوم، احتراز از رهبرى مسلمانان به نیابتخاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و عامهى امام عصر علیه السلام و مانند والیانى که از طرف امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر خلفا براى ولایات و مناطق مختلف تعیین مىشدند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام در کلام امام جعفر صادق علیه السلامامام جعفر صادق علیه السلام درباره آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام گوید:من سبح الله فى دبر الفریضة تسبیح فاطمة علیهاالسلام مائة مرة و اءتبعها ب (لا اله الا الله ) مرة ، غفر له (1271)ترجمه :هر کس پس از به جاى آوردن نماز واجب ، خداوند متعال را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام - که مجموعا صد مرتبه است - مورد تقدیس وئ تحمید قرار دهد و آن را با ذکر لا اله الا الله - یک مرتبه - به اتمام برساند، مورد عفو و آمرزش خداوند قرار مى گیرد.و نیز در جاى دیگر فرماید:من سبح فاطمة علیهاالسلام قبل اءن یثنى رجلیه ، بعد انصرافه من صلاة الغداة غفرالله له ، و یبداء بالتکبیر (1272)ترجمه :هر که بعد از نماز واجب و قبل از آنکه روى از قبله برگرداند، خداوند متعال را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام مورد تقدیس قرار دهد و تسبیح را با الله اکبر آغاز نماید، خداوند او را مورد عفو و بخشش قرار مى دهد. سید رضى الدین على بن طاووس (664 ه ) در کتاب فلاح السائل روایت دیگرى را از کتاب محمد بن على بن محبوب ، به نقل از عبدالله بن سنان ، از امام جعفر صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود:من سبح تسبیح فاطمة فى دبر المکتوبة من قبل اءن یبسط رجلیة ، اءوجب الله له الجنة (1273)ترجمه :هر که پس از اتمام نماز واجب و قبل از (روى برگرداندن از جانب قبله )، آنکه زانوهاى خود را از حالت (تشهد) نماز تغییر دهد، خداوند را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام تقدیس نماید، خداوند بهشت را بر او واجب مى کند - یعنى او را در بهشت جاى مى دهد.و قاضى نعمان مغربى (363 ه ) در کتاب دعائم الاسلام ، از امام صادق علیه السلام روایت نموده :من سبح تسبیح فاطمة علیهاالسلام قبل اءن یثنى رجلیه من صلاة الفریضة غفر له (1274)ترجمه :هر کس پس از اتمام نماز واجب و قبل از آنکه حالت نماز را بر هم زند - در همان حالت نشسته و رو به قبله - تسبیح حضرت فاطمه را به جاى آورد گناهان او بخشیده مى شود.همان طور که پیش از این گفتم ، ذکر - هر چه که باشد - راءسا نمى تواند موجب بخشش گناهان و ورود در بهشت باشد و به نظر نگارنده چنین امرى با مسلمات شریعت همخوانى ندارد زیرا خداوند متعال در قرآن کریم ، براى غفران و بخشش گناهان بندگان ترتیب خاصى معین نموده و در آیات متعدد تصریح کرده است که بعد از تحقق آن امور غفران و بخشش الهى نصیب گناهکاران مى گردد.برخى از این آیات عبارتند از:من تاب من بعد ظلمه و اءصلح فان الله یتوب علیه ، ان الله غفور رحیم (1275)من عمل منکم سوءا بجهالة ، ثم تاب من بعده ، و اءصلح ، فانه غفور رحیم (1276)الذین عملوا السیئات ، ثم تابوا من بعدها، و آمنوا، ان ربک من بعدها لغور رحیم (1277)ثم تابوا من بد ذلک و اءصلحوا، ان ربک من بعدها لغور رحیم (1278)انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (1279)همان گونه که مشاهده مى کنید در این آیات دو مرحله خاص براى بخشش گناهان پیش بینى شده است :1 - توبه2 - اصلاح اعمال و افعالو در صورت تحقق این دو امر است که خداوند متعال گناهان ما را مى بخشد، مقام ربوبى خودش در همین آیات بر این ترتیب تاءکید و تصریح نموده سپس مى فرماید:(ان ربک من بعدها لغفور رحیم )(1280)و یا مى فرماید:(انى لغفار لمن تاب و...)(1281)بنابراین ملاک غفران و چگونگى آن در کلام قرآن مجید کاملا واضح و مشخص است .فصل سوم : آموختن تسبیح به کودکان امام صادق علیه السلام فرماید: انا ناءمر صبیاننا بتسبیح فاطمة الزهرا علیهاالسلام کما ناءمرهم بالصلاة فالزمه ، فانه ما یلزمه عبد فشقى (1282)ترجمه :ما به کودکانمان همان طور به ذکر تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام امر مى کنیم که به نماز امر مى کنیم .فصل چهارم : زنان و تسبیح حدیث پیامبر رسول خدا به زنان مهاجر فرمودند:علیکن بالتسبیح و التهلیل و التقدیس ، و لا تغفلن فتنسین الرحمة ، و اءعقدن بالانامل ، فانهن مسئولات مستنطقات (1283)ترجمه :بر شما باد اذکار تسبیح و تهلیل و تقدیس و از آن غفلت نکنید تا رحمت شما را فرا گیرد و با انگشتان آنها را شمارش کنید که مورد سؤ ال
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 35
آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام در کلام امام جعفر صادق علیه السلامامام جعفر صادق علیه السلام درباره آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام گوید:من سبح الله فى دبر الفریضة تسبیح فاطمة علیهاالسلام مائة مرة و اءتبعها ب (لا اله الا الله ) مرة ، غفر له (1271)ترجمه :هر کس پس از به جاى آوردن نماز واجب ، خداوند متعال را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام - که مجموعا صد مرتبه است - مورد تقدیس وئ تحمید قرار دهد و آن را با ذکر لا اله الا الله - یک مرتبه - به اتمام برساند، مورد عفو و آمرزش خداوند قرار مى گیرد.و نیز در جاى دیگر فرماید:من سبح فاطمة علیهاالسلام قبل اءن یثنى رجلیه ، بعد انصرافه من صلاة الغداة غفرالله له ، و یبداء بالتکبیر (1272)ترجمه :هر که بعد از نماز واجب و قبل از آنکه روى از قبله برگرداند، خداوند متعال را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام مورد تقدیس قرار دهد و تسبیح را با الله اکبر آغاز نماید، خداوند او را مورد عفو و بخشش قرار مى دهد. سید رضى الدین على بن طاووس (664 ه ) در کتاب فلاح السائل روایت دیگرى را از کتاب محمد بن على بن محبوب ، به نقل از عبدالله بن سنان ، از امام جعفر صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود:من سبح تسبیح فاطمة فى دبر المکتوبة من قبل اءن یبسط رجلیة ، اءوجب الله له الجنة (1273)ترجمه :هر که پس از اتمام نماز واجب و قبل از (روى برگرداندن از جانب قبله )، آنکه زانوهاى خود را از حالت (تشهد) نماز تغییر دهد، خداوند را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام تقدیس نماید، خداوند بهشت را بر او واجب مى کند - یعنى او را در بهشت جاى مى دهد.و قاضى نعمان مغربى (363 ه ) در کتاب دعائم الاسلام ، از امام صادق علیه السلام روایت نموده :من سبح تسبیح فاطمة علیهاالسلام قبل اءن یثنى رجلیه من صلاة الفریضة غفر له (1274)ترجمه :هر کس پس از اتمام نماز واجب و قبل از آنکه حالت نماز را بر هم زند - در همان حالت نشسته و رو به قبله - تسبیح حضرت فاطمه را به جاى آورد گناهان او بخشیده مى شود.همان طور که پیش از این گفتم ، ذکر - هر چه که باشد - راءسا نمى تواند موجب بخشش گناهان و ورود در بهشت باشد و به نظر نگارنده چنین امرى با مسلمات شریعت همخوانى ندارد زیرا خداوند متعال در قرآن کریم ، براى غفران و بخشش گناهان بندگان ترتیب خاصى معین نموده و در آیات متعدد تصریح کرده است که بعد از تحقق آن امور غفران و بخشش الهى نصیب گناهکاران مى گردد.برخى از این آیات عبارتند از:من تاب من بعد ظلمه و اءصلح فان الله یتوب علیه ، ان الله غفور رحیم (1275)من عمل منکم سوءا بجهالة ، ثم تاب من بعده ، و اءصلح ، فانه غفور رحیم (1276)الذین عملوا السیئات ، ثم تابوا من بعدها، و آمنوا، ان ربک من بعدها لغور رحیم (1277)ثم تابوا من بد ذلک و اءصلحوا، ان ربک من بعدها لغور رحیم (1278)انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (1279)همان گونه که مشاهده مى کنید در این آیات دو مرحله خاص براى بخشش گناهان پیش بینى شده است :1 - توبه2 - اصلاح اعمال و افعالو در صورت تحقق این دو امر است که خداوند متعال گناهان ما را مى بخشد، مقام ربوبى خودش در همین آیات بر این ترتیب تاءکید و تصریح نموده سپس مى فرماید:(ان ربک من بعدها لغفور رحیم )(1280)و یا مى فرماید:(انى لغفار لمن تاب و...)(1281)بنابراین ملاک غفران و چگونگى آن در کلام قرآن مجید کاملا واضح و مشخص است .فصل سوم : آموختن تسبیح به کودکان امام صادق علیه السلام فرماید: انا ناءمر صبیاننا بتسبیح فاطمة الزهرا علیهاالسلام کما ناءمرهم بالصلاة فالزمه ، فانه ما یلزمه عبد فشقى (1282)ترجمه :ما به کودکانمان همان طور به ذکر تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام امر مى کنیم که به نماز امر مى کنیم .فصل چهارم : زنان و تسبیح حدیث پیامبر رسول خدا به زنان مهاجر فرمودند:علیکن بالتسبیح و التهلیل و التقدیس ، و لا تغفلن فتنسین الرحمة ، و اءعقدن بالانامل ، فانهن مسئولات مستنطقات (1283)ترجمه :بر شما باد اذکار تسبیح و تهلیل و تقدیس و از آن غفلت نکنید تا رحمت شما را فرا گیرد و با انگشتان آنها را شمارش کنید که مورد سؤ ال