دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانلود تخقیق در مورد میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی

 

میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار ادیبی فاضل، منشی کامل و شاعری ماهر مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بود وپنائی تخلص می نمود. وی به سال 1193 قمری متولد شد و پس از وفات پدرش میرزا عیسی قائم مقام در سال 1237 قمری به وزارت شاه منصوب و به قائم مقائم ملقب گردید. وی اوایل عهد محمد شاه قاجار را دیده و به سال 1251 قمری به دستور شاه به قتل رسید. قائم مقام در نثر فارسی سبکی خاص ایجاد کرد که مختصات آن چنین است:1- شیرینی و عزوبت الفاظ وحسن ادا2- کوتاهی جمله ها که دیری بود از بین رفته بود 3- دقت در حسن تلفیق هر مزدوج از سجعهای زیبا 4- حذف زواید الفاظ وتعریفهای بی جا وخسته کننده5- ترک استشهادات مکرر شعری از تازی و پارسی6- صراحت لهجه و ترک استعاره وکنایه 7- اختصار وایجاز در ادای جمله ها8- ظرافت و لطیفه پردازی که از مختصات گلستان سعدی است. 9- عبارتش مثل گلستان شیخ آهنگ دار.

تالفیات او بدین شرح است : 

1- منشات قائم مقام که حاوی نوشته ها و انشاهای اوست و کتابی مستمل بر فواید علمی وادبی و تاریخی2- کتاب جلایر نامه که مثنوی فکاهی است3- الجهادیه4- دیباچه جهادیه صغرای پدرش قائم مقام اول5- دیباچه جهادیه کبری پدر 6- دیوان شعر

منشاشان قائم مقام فراهانی به عنوان یکی از شاهکارهای نثر فارسی است زیرا قائم مقام بااحاطه ادبی و قلمی داشت بساط نثر پیچیده و دشوار بعد از مغول در دوره های صفویه افشاریه و زندیه که به نهایت ابتذال رسیده بود برچید ونثر فارسی در راه روانی وسادگی انداخت و نثر ساده و روان امروزی ما دنباله همان نثری است که قائم مقام پدید آورده باید دانست که نثر فارسی پس از بیرون آمدن از زیر فشار زبان عرب تحوالات زیادی یافته و گاهی به اندازه ای آمیخته با عربی شده که اگر حروف ربط را بر می داشتند کشی تمیز نمی داد که عبارت فارسی است وگاهی به قدری هم پیچیده می شد که نه تنها مردم کم سواد بلکه خواص هم از فهم آن عاجز بودند آی آنچه قائم مقام را همتراز با اصلاح کنندگان جهان نموده وآنچه او را در نظر همه فارسی زبانان بزرگ ساخته است اصلاحی است که در نثر فارسی کرده و به روی نویسندگان دری از سعادت گشوده است.

میرزا ابوالقاسم فرزند میرزا عیسی در سال 1193 قمری به دنیا آمد و دوران کودکی را به تحصیل علوم و و کسب کمالات گذراند.وی وزیری لایق دارای حسن تدبیر ، شاعر و استاد در نظم و نثر فارسی بود که پس از مرگ پدر ، به جای وی به وزارت انتخاب گردید . گویند در زمانیکه عباس میرزا در مشهد بیمار بود ، از قائم مقام خواست که در رسانیدن محمد میرزا(پسرش) به سلطنت ، دستیار او باشد و آن دو در حرم حضرت امام رضا(ع) سوگند یاد کردند که به یکدیگر خیانت نکنند.بعد از مرگ فتحعلیشاه (سال 1250 ) قائم مقام به عهد خود وفا نمود و محمد میرزا را به سلطنت رسانید و او نیز قائم مقام را به عنوان صدراعظم برگزید. در بدو صدارت ، قائم مقام خزانه را تهی و اوضاع ایران را دچار اختلال دید و او به شدت به اصلاح امور پرداخت و بــرای پیشــرفت کار حتی با نظر شاه در مواردی که صلاح می دید مخالفت کرد و این مسایل موجب کدورت شاه می شد . از خصوصیات قائم مقام ایستادگی شدید در مقابل زیاده طلبیها و سودجوییهای خارجیان بود و نوشته اند که او به هیچ وجه در قبال زیاده طلبی های خارجیان تسلیم نشده و حتی به قیمت جان خود منافع ملت ایران و مصالح کشور را به بیگانگان واگذار نکرده است. قائم مقام همچنین به تربیت میرزاتقی خان امیرکبیر که فرزند آشپز خود بود همت گماشت تا جایی که میرزا تقی خان به صدارت ناصرالدین شاه رسید . او که وزیری لایق بود با سعایت مخالفین به دستور ناصرالدین شاه به قتل رسید و با کشته شدن او چرخ پیشرفت و ترقی ایران باز ایستاد. قائم مقام دارای تألیفاتی نیز می باشد که عبارتند از: 1 ـ انشاء که حاوی مکتوبات منشات اوست که بعد از درگذشت قائم مقام ، فرهاد میرزا آنها را جمع آوری ، تدوین و به چاپ رسانید و به نام منشآت قائم مقام معروف



خرید و دانلود دانلود تخقیق در مورد میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی (با فرمت word)


دانلود تخقیق در مورد میرزا محمد علی صائب تبریزی (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

میرزا محمد علی، متخلص به صائب، از معروفترین شاعران عهد صفویه است. تاریخ تولدش معلوم نیست، و محل تولد او را بعضی در تبریز و بسیاری در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبریزی بوده‏اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود یا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوی با جمعی از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبریز کوچ کرد و در محله عباس آباد اصفهان ساکن شد. عموی صائب، شمس الدین تبریزی شیرین قلم، مشهور به شمس ثانی، از استادان خط بود. صائب در سال 1034 هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنایت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد (برخی بر این باورند که این لقب را درویشی به او داده است). در سال 1039 هـ.ق که صائب و ظفرخان در رکاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسید که پدر صائب از ایران به اکبرآباد هندوستان آمده است و می‏خواهد او را با خود به ایران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتی اجازه بازگشت خواست، اما حصول این رخصت تا دو سال طول کشید. در سال 1042 هـ.ق، که حکومت کشمیر به ظفرخان (به نیابت از پدرش) واگذار شد، صائب نیز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ایران شد. پس از بازگشت به ایران، در اصفهان اقامت گزید و فقط گاهی به شهرهایی از قبیل قزوین، اردبیل، تبریز و یزد سفر کرد. صائب در ایران شهرت فراوان یافت و شاه عباس دوم صفوی او را به لقب ملک الشعرایی مفتخر ساخت. وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از 65 تا 71 گفته‏اند. آرامگاه او در اصفهان و در محلی است که در زمان حیاتش معروف به تکیه میرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار و سیصد هزار بیت و بالاتر نیز گفته‏اند. دیوان او مکرر در ایران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش می‏نوشت و به ترکی نیز شعر می‏سرود. پس از قرن پنجم هجری، زبان شعر فارسی به همت شاعران عارفی نظیر، سنایی، نظامی، مولانا، سعدی و حافظ در سبکی ویژه که بعدها سبک عراقی نامیدندش، استحاله شد. پیش از ظهور این بزرگان، شعر فارسی مبتنی بر دریافتهای حسی و بدوی از هستی بود. حماسه و قصیده غالبترین انواع ادبی و در مرحله‏ای پس از این دو، غزل عرصه بیان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبک خراسانی محسوب می‏شد. سبک خراسانی بر عناصری چون فخامت زبان و تصاویر شفاف و محسوس همراه با حس عاطفی غلیظ بنیاد گرفته بود. جهان بینی اکثر شاعران این دوره (به استثنای یکی دو تن) بیش از آن که افلاکی و حقیقی باشد، مجازی و دنیوی بود. شعر فارسی با گذر از سبک خراسانی و حضور و ظهور خلاق شاعرانی عارف در آن، زیبایی سرشار و متعالی و ظریفی عظیم و غنی و وجوهی چندگانه پیدا کرد و اندیشه عرفانی غالبترین صبغه درونی آن شد. هر کدام از بزرگان این سبک همچون قله‏های تسخیر ناپذیری شدند که با گذشت سالیان دراز، هنوز سایه سنگینشان بر شعر و ادب فارسی گسترده است. در این سبک، برخلاف جهان حسی و ملموس سبک خراسانی، شعر پای در وادی مفاهیم انتزاعی گذاشت. به گونه‏ای که شاعران بزرگ، متفکران بزرگی نیز بودند. در همین دوران بود که غزل فارسی با دستکار بزرگانی چون خافظ و سعدی به اوج حقیقی خویش نزدیک شد. پس از قرن هشتم هجری اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حرکت در حد و حدود و حاشیه آثار گذشتگان گامی فراپیش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهی از شاعران ـ در جستجوی راهی تازه ـ کوشیدند تا شعر خود را از تقلید و تکرار رهایی بخشند. کوششهای این گروه در بیان صمیمانه و صادقانه حس و حال درونی و زبانی سهل و ساده و دور از تکلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد. از شاعران این گروه که در تذکره‏ها با عنوان شاعران «وقوعی» و یا مکتب وقوع نام برده می‏شوند، کسانی همچون بابافغانی، وحشی بافقی، اهلی و هلالی از بقیه معروفند. آثار شاعران مکتب وقوع اگر چه در کنار آثار دیگر سبکها اهمیتی درخور پیدا نکرد، اما همچون پل ارتباطی بین سبک عراقی و سبک هندی زمینه‏ای برای پیدایش «طرز نو» بود. مرور این دو بیت از وقوعی تبریزی (از شاعران سبک وقوع) خالی از فایده نیست: زینسان که عشق در دلم امروز خانه ساخت می‏بایدم به درد دل جاودانه ساخت چون مرغ زخم خورده برون شد ز سینه دل آن بال و پر شکسته کجا آشیانه ساخت؟ از آغاز قرن دهم هجری تا میانه قرن دوازدهم هجری، شعر فارسی رنگ و بویی دیگر به خود گرفت و شاعران معیارهای زیبا شناختی جدیدی را مبنای آفرینش آثار خود کردند و به کسب تجربه‏هایی تازه پرداختند که بعدها این «طرز نو» به سبک هندی معروف شد. از مهمترین علل نامگذاری این شیوه به سبک هندی، مهاجرت بسیاری از این شاعران به سرزمین اسرار آمیز هند بود. محققان دلایل بسیاری بر علت مهاجرت شاعران ایرانی به هند، ذکر کرده‏اند؛ از جمله استاد گلچین معانی مهمترین این عوامل را در «خروج شاه اسماعیل اول، سختگیریهای شاه تهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعیل دوم، قتل عام شاهزادگان که مروج و مربی شاعران بودند، فتنه‏های پیاپی ازبکان، ... دعوت شاهان هند از ایشان، همراهی سفیران ایران، رنجش و ناخرسندی... آزردگی از خویشان یا همشهریان، درویشی و قلندری، پیوستن به آشنایان و بستگان خود که در آن سامان مقام و منصبی داشته‏اند، سفارت،



خرید و دانلود دانلود تخقیق در مورد میرزا محمد علی صائب تبریزی (با فرمت word)


دانلود تخقیق در مورد میرزا حبیب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شاعران بزرگ (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

به نام خدا

قاآنی

مقدمه

همچنان که وصال یکی از بهترین شعرای دربار فتحعلی شاه شمرده می شود، در عهد محمد شاه و جانشین او ناصرالدین شاه نیز شاعر قصیده سرای دیگری برخاست که در مدت زندگی کوتاه 47 ساله خود شهرت و آوازه بسیار یافت.

میرزا حبیب الله شیرازی، متخلص به " قاآنی "، روز 29 شعبان از سال 1223 ه. ق.، در شیراز متولد شد. پدرش، میرزا محمد علی گلشن، اصلا از طایفه زنگنه بود که در شیراز بدنیا آمده و همانجا پرورش یافته بود. گلشن نیز شعر می سرود و به قافیه پردازی معروف بود.

قاآنی در هفت سالگی به مکتب رفت و یازده ساله بود که پدرش را از دست داد. و با خانواده خود به فقر و تنگدستی افتاد.

شاعر در ترجمه حالی که از خود نوشته گوید: " از نعیم دنیا جز فرش حصیر و قرص خمیری هیچ نداشتم. احتیاجم بر آن داشت که خود پدر خویش شده راهی پیش گیرم. طریق اسلاف شایسته دیدم. بی تشویق و تحریک احدی به مدرسه بابله، که یکی از مدارس شیراز است، رفته حجره گرفته و به درس و مشق مشغول شدم. از آنجا که طبعی موزون داشتم، به یک دو قصیده فرمانروای فارس را بستودم، مرسوم قلیلی، که قوت لایموت شود، مقرر داشت. به همان قناعت کردم و در تحصیل علوم چنان در آن سن همت را گرم جولان کرده که به سالی دو بر اقران پیشی گرفتم، به نوعی که هر کس می دید شگفتیها می کرد و با آنکه منظرم زشت بود، در نظر همه زیبا شدم".

قاآنی چند سال هم در اصفهان به تحصیل ریاضی و معارف اسلامی گذراند و بعد به شیراز بازگشت و به تدریس عروض و شرح دیوان خاقانی و انوری پرداخت، تا آنکه در سال 1239 ه. ق. شاهزاده حسنعلی میرزا، شجاع السلطنه فرزند فتحعلی شاه، به شیراز آمد و در تربیت وی اقدام کرد و انواع ملاطفت و مهربانی به جای آورد.

در اواخر همان سال شاهزاده حسنعلی میرزا از طرف پدر فرمانفرمای خراسان شد و قاآنی را به همراه برد. شاعر در مشهد تحت حمایت و تربیت آن شاهزاده به تحصیل ریاضی و حساب مشغول شد و بنا به میل و اراده او تخلص خود را، که تا آن زمان « حبیب » بود، به قاآنی( به نام اکتای قاآن فرزند شاهزاده حسنعلی میرزا ) تبدیل کرد.

قاآنی در خراسـان رغبـت بیشتـر به شعـر و شاعری پـیدا کرد و چون گـشایشی در کارش پیدا شده، و بـه گـفـتـه خود « بختش قوی، کیسه اش فربه، خواسته اش زیاد، سیم و زرش از قطمیر به قنطار و دراهم و دینارش از آحاد به الوف » رسیده بود، مبالغ زیادی برای گرد آوردن دواوین استادان قدیم صرف کرد و کتب بسیار از ادبی و غیر ادبی فراهم آورد و به تعلیم و تعلم مشغول شد.

بدین سان شاعر مدتی در خدمت و منادمت حسنعلی میرزا، فرمانفرمای خراسان به سر برد تا آنکه در سال 1242 ه.ق. حکومت کرمان و یزد به شاهزاده مزبور تفویض شد و او با همان لشکر خراسانی، که ملازمش بود، به محل ماموریت خود عزیمت کرد. ظاهرا در این سفر قاآنی نیز همراه وی به یزد و کرمان رفته، ولی ما بدرستی نمی دانیم که کی از آنجا بیرون آمده و در چه سالهایی « رشت و گیلان و مازندارن و آذربایجان را گشته و از هر علمی که رواج داشته تحصیل کرده است ». چنین به نظر می رسد که در سال 1246 ه. ق.، که شجاع السلطنه بی اجازه دولت از کرمان به یزد تاخته؛ و شاهزاده عباس میرزا به فرمان شاه وی را تحت الحفظ به تهران فرستاده است، قاآنی، که حامی و سرپرست خود را از دست داده بود، به این مسافرتها پرداخته و در همین اوقات نیز به دربار فتحعلی شاه معرفی شده و صله و مستمری و عنوان مجتهدالشعرایی یافته است.

هر چه هست در سال 1248 ه. ق. که شاهزاده عباس میرزا، نایب السلطنه، ترکمانان سالور را سرکوب و قلعه سرخس را فتح کرده، قاآنی را دوباره در شهر مشهد می بینیم و در زمستان آن سال که « از شدت مجاعه هر دینداری پی دیناری ترک دین گفتی، توشه حلال و گوشه مناسب حال » داشته است.

قاآنی در سال 1251 ه. ق.، که محمد شاه بر تخت نشست، به تهران آمد و به حلقه شاعران دربار پیوست و از شاه لقب « حسان العجم » یافت و در سال 1253 ه. ق.، که محمد شاه برای فتح غوریان و قندهار حرکت کرد، ملتزم رکاب بود ولی چون موکب شاه به بسطام رسید، بیمار شد و با اجازه شاه به تهران بازگشت و پس از مراجعت شاه از جنگ افغانستان، قصیده مفصلی سرود که در آن از دلیری و پیروزی ایرانیان و حسن سلوک محمد شاه با اسیران افغانی، از کارشکنیهای مستر مکنیل، سفیر انگلیس، و اشغال سواحل جنوبی ایران از طرف کشتیهای جنگی انگلستان و تهدید به اعلان جنگ، سخن رانده بود.

قاآنی در سال 1256 ه. ق. که سی و چهار سال داشت، در تهران همسر اختیار کرد ولی « یارش مارشد » و شاعر او را از نظر انداخت و « همنفسی نو » برگزید؛ اما همسر تازه هم با وی یکدل و مهربان نشد و عاقبت آن دو « حلیله غیر جلیله » آتش در خانه اش زدند و روزگار بر شاعر شوریده و عشرت طلب سیاه کردند.

ظاهرا در سال 1259 ه. ق. بود که به قصد اقامت دایم به شیراز بازگشت و پس از سالهای دراز دوری از وطن، با دوستان دیرین تجدید دیدار کرد و چندی بعد باز به تهران آمد؛ و باز به شیراز رفت و در این مسافرتها همشهریان او ابتدا مقدمش را گرامی داشتند و مخصوصا در زمان حکمرانی صاحب اختیار، سخت در راحت و آسایش بود.

اما رفته رفته جمعی از ادبای شیراز به آزارش پرداختند و صاحب اختیار هم از فارس تغییر ماموریت یافت و جانشین او معتمدالدوله منوچهرخان گرجی که از شعر و ادب بهره ای نداشت، در پرداخت مرسوم او تعلیل ورزید تا جایی که از این زندگانی بی حاصل به تنگ آمده در سال 1262 ه. ق.( سال فوت میرزا شفیع وصال ) با حالی پریشان به تهران آمد و پس از چندی با شاهزاده دانشمند و ادب دوست، علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم آشنا شد و از بخششها و عطایای وی بهره مند گردید و به وسیله او به مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه، معرفی شد و بعد به خود شاه، که تازه جلوس کرده و از زمان ولایتعهدی خود او را می شناخت، راه یافت و شاعر رسمی دربار شد و از آن پس به طور دایم در تهران رحل اقامت افکند و خانواده خود را نیز به تهران آورد و به تربیت فرزندش، میرزا محمد حسن پرداخت.

شاعر در سال 1270 به بیماری مالیخولیا و پریشان گویی مبتلا شد و روز چهارشنبه پنجم شعبان همان سال درگذشت.

دیوان قاآنی به کرات در تهران و تبریز و هندوستان چاپ شده. ابتدا منتخبی از اشعار وی در زمان حیات شاعر در هندوستان طبع و زا آن پس هر چند سال یکبار در نقاط مختلف ایران و هند به صورتی کاملتر چاپ شده و شعرهایی که در گوشه و کنار در دست مردم پراکنده بود، بر آن افزوده شده است. نخستین چاپ مضبوط و صحیح و پاکیزه دیوان قاآنی در سال 1274 ه. ق. چهار سال پس از مرگ وی در تهران به انجام رسید. متصدی چاپ جلال الدوله، یکی از شاهزادگان قاجار بود که خود نیز طبع شعر داشت و غزل را خوب می سرود و « جلال » تخلص می کرد و به گفته خود با قاآنی « آمیزش علمی و ادبی فزونتر از قرابت و پیوند نسبی » داشت. این شاهزاده « پروردگان خیال او را، که چون کواکب بنات پراکنده و پریشان بوده، چون نجم ثریا جمع و به سامان آورده.... و به اندازه دانش خویش تصحیفات کتاب را پیراسته... و لغاتی را که دور از طباع عامه خلق بوده در حاشیه کتاب جهت آسانی ترجمه کرده » و به خط میرزا محمد رضا کلهر، یکی از بزرگترین استادان خط آن زمان، به چاپ رسانده است.



خرید و دانلود دانلود تخقیق در مورد میرزا حبیب متخلص به قاآنی فرزند محمدعلی گلشن از شاعران بزرگ (با فرمت word)


تحقیق در مورد خاطرات رضوانه میرزا دباغ (با فرمت word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

خاطرات رضوانه میرزا دباغ

وجود مادرم مرا آرام می کرد

خبرگزاری فارس: بازجوی من شخصی به نام منوچهری بود که همواره به من شوک الکتریکی می‌داد. یادآوری صحنه‌‌های شکنجه‌ مادرم برایم بسیار سخت و دردآور است. به خاطر دارم که مادرم را سرپا نگه داشته بودند و

 اجازه نمی‌دادند لحظه‌ای بنشیند و یا به او بی‌خوابی می‌دادند که گاهی48 ساعت و بیشتر طول می‌کشید.درآغازین سالیان نوجوانی با مکتب فکری و مبارزاتی مادر آشنا شد و دل در گرو آن نهاد، و آنگاه که در چنگ بدترین مردمان زمانه گرفتار آمد و پذیرای دردناک‌ترین شکنجه‌ها شد، به‌گونه‌ای که تا امروز نیز بهای آن را با دست و پنجه نرم کردن با بیماری‌های گوناگون می‌پردازد. خانم رضوانه میرزا دباغ با واحد فرهنگی و انتشاراتی موزه عبرت ایران به گفت و گو نشسته و نتیجه آن در کتاب«آن روزهای نامهربان» از سوی آن موزه به تاریخ‌پژوهان عرضه شده است.

چهارده‌ سال بیشتر نداشتم و در دبیرستان رفاه تحصیل می‌کردم. مادرم نه تنها به عنوان یک مادر، بلکه خط‌دهنده زندگی من بود و جهت را برای من مشخص کرده بود. همه چیز الهی بود و این لطف خدا بود و همراه بودن پدر و مادرم، راه نورانی‌ای را برای من ترسیم کرده بود. سمت و سوی فعالیت‌های ما در مسائل فرهنگی و سیاسی و الهی بود و من همواره در جلساتی که مادرم داشت، شرکت می‌جستم و جان تشنه خود را از کلام او سیراب می‌کردم. مادرم مرا در مدرسه‌ای ثبت نام کرده بود که عزیزانی نظیر آیت‌الله شهید بهشتی و محمدعلی رجایی از گردانندگان اصلی آن بودند و فرزندان خود آنان نیز در همان جا فعالیت می‌کردند. وقتی فعالیت‌ها و زحمات مادرم را می‌دیدم، بر آن می شدم تا من هم کاری بکنم. با یکی از دوستان به نام خانم حداد عادل(1)بر آن شدیم که حرکتی را آغاز کنیم. شبانه رادیو را روشن می‌کردم و از رادیو عراق اعلامیه‌ها و به پیام‌های حضرت امام خمینی گوش می‌دادم‌ و به‌دقت می‌نوشتم و چون دستگاه تکثیر نداشتیم، با استفاده از کاربن اعلامیه‌‌ها را رونویسی می‌کردم و صبح به مدرسه می‌بردم و قبل از اینکه بچه‌ها به مدرسه بیایند، با کمک دوستم، خانم حداد عادل، آنها را داخل میز بچه‌ها می‌گذاشتیم. زمانی که مامورین ساواک وحشیانه به منزل ما ریختند و مسائل ما برایشان رو شد، مرا دستگیر کردند. ابتدا زیر بار نرفتم و همه چیز را انکار کردم. خداوند لطف کرده بود و من با هر دو دست، قدرت نوشتن داشتم. ساواک بر آن شد تا نمونه‌های خطم را چک کند و متوجه شد که نوشتن اعلامیه‌ها کار من بوده است. در آن زمان من تازه عقد کرده بودم و وسایلی خریده بودیم که همه را داخل چمدانی گذاشته بودم. به خیال خودم اعلامیه‌ها را لابلای آن اجناس پنهان کردم که ساواک به آن دست پیدا نکند، اما ساواکی‌ها همه جا را به هم ریختند و اشیائی را که داخل چمدان بود، از جمله طلا و وسایل عروس را با خود بردند و پارچه‌هایی را که تا شده بود، به طول پارچه با سیگار در مقابل چشمانم سوزاندند. آنها سیگار را داخل پارچه‌ها فشار می‌دادند و می‌سوزاندند. بالاخره هم به مدارک پنهان شده رسیدند. پدرم از آنان خواست که او را به جای من ببرند و با ناراحتی می‌گفت او بچه است مرا ببرید. آنها هم در پاسخ گفتند شما خیالت راحت باشد و پیش بچه‌هایت بمان. چشمانم را بستند. وقتی داخل کوچه شدم از زیر چشم‌بند، دو دستگاه اتومبیل را دیدم. به خیال خودم لباس پوشیده‌ای در زیر چادر به تن کرده بودم که اگر در ساواک چادرم را کشیدند، باحجاب باشم. متاسفانه وقتی به ساواک رسیدیم، نه تنها حجاب را از من گرفتند، بلکه به لباس تنم هم رحم نکردند و کتک‌ها و شکنجه‌ها آغاز شد. یونیفورم مخصوص زندان که شامل یک تونیک و شلوار بود، به من تحویل شد و برای پوشش سر از پتو استفاده کردم. زمانی که مرا به کمیته آوردند، روانه سلولی شدم که مادرم در همان سلول بود و این برای من بسیار ارزشمند بود. در اتاق افسرنگهبان،‌ فردی به نام آقای اکرمی را که از دوستان خانوادگی ما بودند، دیدم که آن چنان به ایشان سیلی زده بودند که فکشان کاملا از جا درآمده بود. درباره من از او سئوال می‌کردند و او گفت نمی‌دانم. برخورد ساواک با همه زندانیان مشخص بود، زیرا مسلما کسی را برای نوازش کردن به بازداشتگاه ساواک نمی‌بردند. متاسفانه بر اثر تکرار دفعات شکنجه با شوک الکتریکی، بسیاری از مسائل را به یاد نمی‌آورم و باقی را هم با کمک خواهرم راضیه به یاد می‌آورم. نامزدم،‌ آقای بهزاد کمالی اصل را نیز دستگیر کردند و با اطو سوزاندند و اذیت کردند. البته ایشان قبل از من دستگیر شده بود. یک روز با مراقبت و کنترل خانه ما، 12 نفر را دستگیر کرده بودند. هیچ وقت لحظه دستگیری‌ام را فراموش نمی‌کنم. واقعا به‌طرز وحشیانه‌ای برخورد کردند. ساواکی‌ها فکر می‌کردند با یک گروه طرف شده‌اند. آن چنان داد و فریاد می‌کردند که کسی جرئت نداشت نفس بکشد.

قبل از اینکه مادر را دستگیر کنند، ساواکی‌ها چهار هفته در خانه ما اقامت و آزادی را از همه ما سلب کرد و حتی اگر می‌خواستیم برادر کوچکم را برای خرید به بیرون از منزل بفرستیم، تا تفتیش نمی‌کردند، اجازه نمی‌دادند که از منزل خارج شود. ساواکی‌ها در حالی که ادعا می‌کردند خیلی زرنگ هستند، اما لطف خدا و هدایت فکری مادر در همین اوضاع سخت هم به کمک ما آمد و از بقال محل کمک گرفتیم. بقال محله ما مرد بزرگواری به نام آقای بهاری بود که مغازه او بیشتر شبیه عطاری بود و در این جریان، کمک زیادی به ما کرد. او حتی شهادت آیت‌الله سعیدی را به ما اطلاع داد و کسانی که قصد تردد به منزل ما را داشتند، توسط او از نبش کوچه بازگردانده می‌شدند. مادرم کاغذ کوچکی را نوشت و روی آن علامتی گذاشت و آن را به دست برادر کوچکم سپرد و مبلغی پول به او داد که آن تکه کاغذ کوچک، پشت یکی از آنها چسبانده شده بود و به برادرم گفت: "به آقای بهاری بگو به ما شکلات برساند. " همین پیام، آقای بهاری را متوجه مشکلات ما کرد. ایشان فرد متشرعی بود و نسبتا در جریان مسائل قرار داشت. ایشان یک بار نامزدم، آقای کمالی، را از سر کوچه برگرداند و به این وسیله مانع دستگیری ایشان شد. ساواک تلاش بسیاری کرد تا در طول مدتی که در خانه اقامت کرد، اسناد و مدارکی را به دست بیاورد. دو جعبه اعلامیه داخل خانه بود که با رهنمود مادر، آنها را داخل تشت آب و زیر لباس‌چرک‌ها پنهان کرده بودیم و با غفلت نگهبان‌ها به داخل حمام رفتیم و با بلند کردن صدای آب، اعلامیه‌ها را پاره کرده و داخل چاه ریختیم.

در طول مدتی که آنها در خانه اقامت داشتند، مادر برای آنها غذا تهیه می‌کرد و سعی داشت وانمود کند سواد ندارد و از هیچ چیز سر در نمی‌آورد، در حالی که منزل ما محل رفت و آمد دانشجوها و فعالین انقلابی بود. به هر حال دستگیر شدم و در کمیته مشترک مرا با دو دست به تختی زنجیر کردند. سلول ما در جایی قرار داشت که بسیار نمناک بود و هوایی هم برای نفس کشیدن نداشت. چشمانم بسته بود و چیزی را نمی‌دیدم و فقط صداها را می‌شنیدم. در سکوت، صدای شکنجه‌گران و افراد تحت شکنجه را با همه وجود لمس می‌کردم و جسم و روحم، حتی برای



خرید و دانلود تحقیق در مورد خاطرات رضوانه میرزا دباغ (با فرمت word)


تحقیق/ زندگی نامه میرزا کوچک خان جنگلی 10 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

زندگی نامه میرزا کوچک خان جنگلی

 

 

زندگی نامه

فعالیتهای نظامی

رهبران انقلاب

اعلام حکومت جمهوری

کودتای حزب عدالت

شکست نهضت و شهادت میرزا

 

زندگی نامه

میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه ی حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه ی جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد.

در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه ی تهران شد.

هم زمان با اوج گیری نهضت مشروطه در تهران، شماری از آزادی خواهان رشت کانونی به نام «مجلس اتّحاد» تشکیل دادند و افرادی به عنوان فدایی گرد آوردند. میرزا کوچک خان که در آن دوران یک طلبه بود و افکار آزادی خواهانه داشت به مجلس اتحاد پیوست. در سال 1289 شمسی، در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در ترکمن صحرا شرکت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادکوبه در یک بیمارستان بستری گردید. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یک گروه هفده نفری در رشت تشکیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا کوچک خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود  را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و به زودی میرزا کوچک خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه ی تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما را در ناحیه ی فومن مرکز کار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتّحاد اسلام، پس از چندی به کمیته ی اتّحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری کمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن زیر نفوذ کمیته درآمد. این کمیته «نهضت جنگل» و «حزب جنگل» نیز نامیده شده است.

فعالیت های نظامی نهضت جنگل

در فروردین 1297، فداییان نهضت جنگل، پس از چند درگیری با نیروهای انگلیسی مواضع مهم راه رشت – منجیل را در اختیار خود گرفتند. در خرداد 1297، نیروی «کلنل پیچرا خوف» افسر روسی که قصد بازگشت از ایران را داشت با«ژنرال دانسترویل» انگلیسی که او نیز می خواست از طریق انزلی به بادکوبه برود هم پیمان شدند و نیروهای روسی در منجیل با فداییان «کمیته ی اتحاد اسلام» به نبرد پرداختند، در حالی که زره پوش ها و هواپیماهای انگلیس هم برای کمک به او به حرکت درآمده بودند. «پیچراخوف» راه منجیل تا رشت و انزلی را گشود و پس از گشوده شدن این راه، نیروهای انگلیسی در دو طرف راه مستقر شدند. در این میان نیروی «کمیته ی اتحاد اسلام» رشت را تصرف کرد، امّا پس از ده روز نیروهای انگلیسی به کمک زره پوش ها و هواپیماها رشت را تسخیر نمودند. در 27 مرداد 1297، میان نمایندگان کمیته ی اتحاد اسلام با نمایندگان انگلیس در رشت قراردادی امضا شد. امضای این قرارداد چنان اختلاف نظر پدید آورد که میرزا کوچک خان به ناچار انحلال کمیته ی اتحاد اسلام را اعلام داشت و کمیته انقلابی گیلان را تشکیل داد. شماری از سران کمیته اتحاد اسلام کناره گیری کردند و شماری از افراد تندرو در کمیته ی انقلابی گیلان عضویت یافتند.

برای از بین بردن نهضت جنگل، وثوق الدوله در بهمن 1297، به وسیله ی سید محمد تدین پیام صلحی برای کوچک خان رهبر نهضت فرستاد و از او خواست که نیروی مسلح خود را در اختیار دولت قرار دهد، میرزا نپذیرفت. وثوق الدوله در 18 اسفند 1297، تیمور تاش را با اختیارات تام به استانداری گیلان فرستاد و در خرداد 1298، کلنل «استاروسلسکی» فرمانده ی نیروی قزاق با اختیارات تام، مأمور سرکوب نهضت گیلان شد. در عملیات تسخیر رشت توپخانه و هواپیماهای نظامی انگلیس هم شرکت داشتند. پیش از حمله ی «کلنل تکاچینکف» از تهران نامه ی تأمین برای میزرا نوشتند، ولی میرزا نپذیرفت و پس از درگیری های فراوان عده ای از سران نهضت از جمله دکتر حشمت که پزشک بود و به واسطه ی خدمات پزشکی محبوبیت زیادی در لاهیجان کسب کرده بود و در آن جا یک گروه چند صد نفری به نام «نظام ملی» گرد آورده بود، تسلیم نیروی دولتی در رشت شد. نیروهای دولتی تصمیم گرفتند، او را به واسطه ی نزدیک بودن به میرزا آزاد کرده تا او میرزا را ترغیب به تسلیم کند و اگر موفق شد یا نشد خود را پس از ده  روز معرفی نماید، امّا دکتر حشمت، پس از بازگشت به لاهیجان دچار تردید شد و چون بازگشت او به تأخیر



خرید و دانلود تحقیق/ زندگی نامه میرزا کوچک خان جنگلی 10 ص