دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

دانشکده

دانلود فایل ها و تحقیقات دانشگاهی ,جزوات آموزشی

تحقیق در مورد داستان 81 ص (2) (word)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 48

 

من ومادرم هم وضو گرفتیم . من به اتاقم رفتم تا نمازم را بخوانم . درهمین موقع ارغوان ازخواب بیدار شد .

گفت : ارمغان , حال بابا چطوره ؟

گفتم : به شکر خدا وکمکای احمد آقا خیلی بهتره .

گفت : نماز صبحِ ؟

گفتم : بله

ازجا بلند شد وازاتاقم خارج شد. نمازم را خواندم . صدای مادرم را شنیدم که ارغوان را نصیحت می کرد .

می گفت : تو را به خدا , مواظب خودت باش , یک وقت بار سنگین بلند نکنی , یک وقت ازپله , تند بالا نری , ملاحظه خورد وخوراکت را بکن , بدنت حالا احتیاج بیشتری به مواد غذایی داره , حتماً شیر وماهی بخور , میوه وسبزی تازه یادت نره و . . .

با خودم گفتم : بیچاره مادر , درهمه حال باید نگران همه ما باشد . نگران پدر , علی وارسلان , ارغوان و من . . .

درهمین فکر بودم که خوابم برد . نزدیک ساعت نُه صبح بود که ازخواب بیدار شدم . به اتاق پدرم رفتم به هوش آمده بود . به سمت او دویدم وخودم را ازخوشحالی درآغوش پدرم انداختم.

شروع به گریه ، کردم . اشکهایم روی صورت پدرم می چکید . مادرم سررسید تا من را دیدگفت : دختر چه کار می کنی ؟ تو نمی فهمی که بابات حالش خوب نیست ؟

پدرم با صدایی که شبیه ناله بود گفت : اشکالی نداره . بذار که دخترِ کوچولوم

پیشم باشه .

زود . خودم را کنار کشیدم ولی گریه ام قطع نمی شد. پدرم دستی به صورتم کشید وگفت : گلم

ارمغانم ، این جور اشک نریز . دلم خون شد ، بابا .

بادستهایم صورتم را خشک کردم وبا بُغضی درگلو گفتم : چشم بابا جون .

از اتاق پدرم . بیرون آمدم وبه آشپزخانه رفتم . ارغوان آنجا بود . به او گفتم : احمد آقا کجاست ؟

لبخندی زد وگفت : به مأموریتی که به او دادید ، رفته .

گفتم : یعنی . . . دنبال علی وارسلان . اما من که آدرس به او نداده بودم .

خندید وگفت : مگر فقط ، تو آدرس خانه مادربزرگ رو یاد داری ؟ خوب ، معلوم دختر ، آدرسو من دادم .

فکر می کنم تا ظهر بیاد وبرای خواهرکوچولوم خبر خوش بیاره.

نزدیک ظهر نمازم راخواندم وحاضر شدم که به مدرسه بروم ولی هنوز احمد آقا نیامده بود. تادرخانه رابازکردم ، که خارج شوم ، احمد آقا راپشت درخانه دیدم . آب دهانم خشک شد.

احمد آقا سلام کرد وگفت : خبر ، خوشی برای شما دارم . آنها خانه مادربزرگتان بودند . اطراف اینجا پُر ازمأمور است . برای همین نتوانستند . خبری ازخودشان به شما بدهند .

درضمن آقا ارسلان ازشما خواسته تابه خانواده او خبر بدین . امید نیز همین رو خواسته. چونکه خانه های آنها نیز تحت نظره . ازاو خد‌‌ا حافظی کردم وبه راه افتادم .

درخانه ارسلان زنگ زدم . مادرش در رابازکرد وباتعجب تا من رادید گفت : سلام ، عروس گلم ، چه عجب ازاین طرفها . چی شده که یاد ماکردی ؟

گفتم : سلام مادرجان ، ببخشید مزاحمتون شدم . خبری ازارسلان براتون دارم . او خونه مادربزرگمِ وگفته به شما خبر بدم که نمی تونه بیاد چونکه خانه شما هم تحت نظره .

مادر ارسلان گفت : خدایا . . . به من صبر بده ، به خدا عزیزم ، نمی دونی ، این چند وقت چی به من گذشته ؟

گفتم : می دونم مادر . ببخشید ، من باید مدرسه برم . خداحافظی کردم وازآنجا رفتم و رفتم . به درخانه مادر امید رسیدم به او هم خبری راکه امید داده بود، دادم وبعد به مدرسه رفتم .

آن روز خیلی خوشحال بودم . چون خبر سلامت علی وارسلان را فهمیده بودم . عصر که به خانه آمدم . احمد آقا درخانه رابازکرد.

گفتم : سلام ، احمد آقا حال بابا چطور؟

گفت : علیک سلام ، خیلی خوب، برو داخل خانه تا خودت ببینی .

به سمت خانه دویدم . ناگهان پدرم رادیدم که سرپا ایستاده بود. باتعجب گفتم : باباجون ، حالتون خوبه ؟

او با چهره مجروح وکبودش گفت : بله عزیزم ، خیلی بهترم .

مادرم وارغوان ازآشپزخانه بیرون آمدند وبه من خندیدن ، پدرم هم شروع به خندیدن کرد . گفتم : یعنی سوال من خنده دار بود ؟

ارغوان گفت : نه ، ولی این قیافه تو وطرز سوال کردنت ، واقعاً خنده داره وبازشروع به خندیدن کردند.

باعجله وارد اتاقم شدم ,یک دفعه چشمم به یک شاخه گل مریم افتاد . ازاتاق بیرون رفتم . مادرم ، پدرم ، ارغوان واحمد آقا دراتاق پذیرایی نشسته بودند. به مادرم گفتم : مامان . . . ارسلان بوده ؟

گفت : نه ، فقط یک نامه ویک شاخه گل مریم ، برات فرستاده که زحمت اون رو احمد آقا کشیدند. نگاهم به سمت احمد آقا برگشت وگفتم : احمد آقا ، اما ظهر که به مدرسه می رفتم ، شما هیچ چیز نگفتید ؟

احمد آقا گفت : تقصیر من نبود ، ارسلان آقا گفتن ، بعد ازمدرسه من یک شاخه گل مریم ازطرف او برای شما بگیرم ویک نامه هم به من دادند که اونو روی میز تحریرتان گذاشتم .

او گفت : امیدوارم که شما سرِ قولتان با ارسلان باشید ؟

وبه من گفت که به شما بگویم : او نیز به قولش عمل خواهد کرد .

به سمت اتاقم دویدم . تانامه ارسلان رادیدم ، آنرا برداشتم وبازش کردم وشروع به خواندن آن کردم . نوشته بود :

سلام ، سلام به گُلِ زندگی ام به ارمغانم . عزیزم امیدوارم که حالت خوب باشد . ازاینکه نتوانستم ، به توخبری ازسلامت خودمان بدهم ، معذرت می خواهم .

امید بخشش ازتو دارم . هرچند تو این قدر مهربانی که از گناه من ، خواهی گذشت . این نامه رادرحالی می نویسم ، که احمد آقا خبر از سلامت وصحّت پدرت برایمان آوردومارا ازنگرانی درآورد.

عزیزم ، امیدوارم که قولی را که به من داده بودی ، یادت نرفته باشد وبه آن عمل کنی. عزیزم ، درتمام لحظات زندگی ام به تو فکر می کنم وگویی تو همیشه کنارم هستی.

ازتو می خواهم که صبر داشته باشی وبرایمان دعا کنی . ممکن است تامدتها نتوانم به دیدنت بیایم . عزیزم دوستت دارم وازدور صورت مهربانت رامی بوسم .

دوستدار تو , ارسلان

نامه رابوسیدم وبه صورتم چسباندم . گویی ، گرمای دستان ارسلان را احساس می کردم ، حتی با نامه اش . مدتی دراتاقم ماندم .

چند بار نامه ارسلان راازبالا تا پایین خواندم . هربار گویی اورا به خودم نزدیکتر ازپیش احساس می کردم .

به سراغ گل مریم رفتم . آن را بوییدم . صدای دراتاقم راشنیدم .

گفتم : بفرمائید.

ارغوان داخل شد وگفت : دلت برای ،اونا خیل تنگ شده ؟

گفتم : بله .

گفت : احمد آقا ، یک چیز دیگر هم به من گفته تا به تو بِگم.

گفتم : چیزی شده ؟

گفت : نه , فقط علی به احمد آقا گفته ، ممکن است تامدتها با این اتفاقاتی که افتاد . نتونن به خانه بیان وهمونجا خانه مادرجون می مونند وبه کارشان ادامه می دَن.

گفتم : چطوری ؟ آخه تمام وسایلشان راکه ساواک برده ؟

گفت : به نظر ، امیر تونسته ,دوباره همه وسایل مورد نیازشون رو تهیه کنه . درضمن ارسلان وعلی ازتو خواستن که به خانه مادرجون نَری ، چون ممکنه ، محل جدید ومخفی اونا دوباره ازطریق تو رَدیابی بشه و ساواک اونا را دوباره پیداکنه .

گفتم : دیگه دستوری ندادن ؟

خندید وگفت : نه .

با عصبانیت گفتم : امان ازدست امیر ،اگر وسایل رادوباره تهیه نمی کرد ، حتماً اُونا دست ازکار می کشیدن و دیگر ادامه نمی دادن.

گفت : به نظر ، توخیلی هم ازاین کار خوشحال نیستی؟

گفتم : نه ، توقّع داری ، ازدیدن برادر ونامزدم محروم بِشَم ، آن وقت خوشحالَمُ باشم ؟

گفت: برادرت یانامزدت ؟ راستشو بگو ؟

گفتم : بَرام هیچ فرقی ندارن ، چون هردوشونو دوس دارم .

هیچ نگفت وازاتاق بیرون رفت.

من تاکنکور سال 1357 هیچ خبری ازعلی وارسلان نداشتم ، هیچ کدام ازاعضای خانواده طبق خواسته علی به خانه مادر جون نرفتند.

دلم می خواست زودتر ازنتیجه کنکور باخبر می شدم ، آیا ارسلان وامیر هم درکنکور شرکت کرده بودند یانه ؟

روز اعلام نتایج ، احمد آقا ، ارغوان ودخترکوچکشان عطیه که خیلی زیبا ودوست داشتنی بود ، به خانه ما آمدند . احمد آقا یک جعبه شیرینی دردست داشت . به ارغوان گفتم : اتفاقی افتاده ؟

احمد آقا گفت : این شیرینی ، قبولی یک زن وشوهر موفّق وبعد هم یک عروسی مفصّله .

گفتم : چه خبر شده ، زودتر بگین ؟

ارغوان ، عطیه را به مادرم داد. مادرم صورت عطیه رابوسید وگفت : ازاحمد آقا بپُرس .

احمد آقا گفت : ارغوان خانم ، شما در رشته دبیریِ ریاضی قبول شدی ونامزد شما آقا ارسلان هم دررشته پزشکی قبول شده وبه سلامتی هم کار خواهیم شد.

من باورم نمی شد.

چند روز بعد ازاعلام نتایج کنکور مادر ارسلان به خانه ما آمد وگفت : ارسلان با او تماس گرفته وخبر داده که خانه ایی درنزدیکی خریده وآماده گرفتن جشن عروسی است .

مادرم وارغوان جهیزیه من را آماده کردندو روز موعود فرارسید. ناهید وشوهرش اکبر آقا که شغل آزاد داشت ومادرش به خانه ما آمدند.

اکبر آقا گفت : ارسلان کامیونی خبر کرده وسرساعت چهار بعد ازظهر کامیون خواهد آمد. کامیون آمد ولی ، ارسلان همراه آن نبود.

اکبر اقا تمام کارها را بادقت زیاد انجام داد. چندبارکش وسایل جهیزیه من راداخل کامیون گذاشتند وکامیون به آدرسی که ارسلان به راننده داده بود، رفت.

مانیز سوار ماشین اکبر آقا شدیم وبعد ازکامیون به راه افتادیم . نمی دانم چرا, ارسلان خودش رابه من نشان نمی داد، خدایا ، خدایا . . . ارسلان چی شده ؟

کامیون به آدرس رسید . ماشین اکبر آقا هم بعد ازآن ایستاد . ناگهان ، ارسلان درخانه رابازکرد.

ارسلان ، . . . چرا این قدر فرق کرده بود، گویی مرد سی ساله ایی بود ، حتی لابه لای موهای پرکلاغی اش موهای سفید ، خودنمایی می کرد.

او ازبارکشها ، خواست تا جهیزیه من را بادقت و آن طوری که ارغوان وناهید به آنها می گویند، بچینند .



خرید و دانلود تحقیق در مورد داستان 81 ص (2) (word)


تحقیق در مورد زهکشی بهترین منابع انسانی 31 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 31 صفحه

 قسمتی از متن .doc : 

 

زهکشی بهترین منابع انسانی

(مقدمه ای بر ابعاد و علل فرار مغزها – با اشاره به ایران)

 

پیش درآمد

یکی از موضوعاتی که در سالهای اخیر در بسیاری از کشورهای کمتر توسعه یافته و یا حتی در کشورهای پیشرفته ای نظیر کانادا بحث های زیادی را برانگیخته است، پدیده فرار مغزها می باشد. اصطلاح فرار مغزها معادل با دو کلمه ی Brain Drain در زبان انگلیسی است. Brain به معنی مغز، متفکر و مغز متفکر بوده و برای کلمه Drain نیز معانی چندی از جمله خشکاندن، خالی کردن، تحلیل بردن و زهکشی کردن آورده شده است. بنابراین همانطور که عمل زهکشی، به طور طبیعی یا مصنوعی، باعث بیرون رفتن آب های اضافی یک منطقه می شود یا در کشاورزی، آب اضافی از زمین به وسیله زهکشی گرفته می شود (جعفری، 1372 : 197) پدیده فرار مغزها نیز باعث بیرون رفتن مغزها یا متفکرانی از یک سرزمین می شود، منتهی مغزهایی که آن سرزمین به وجود آن ها نیازمند است. واژه مغزها شامل همه افراد دانشمند، مخترعین، مبتکرین، تکنسین ها، کارگران ماهر و خلاق، مهندسین، پزشکان، جراحان، متخصصان و سایر افرادی که از دانش بالایی برخوردار هستند، می شود. در جریان قرن 19 و تا جنگ جهانی اول ایالات متحده آمریکا مهم ترین کشور مهاجر پذیر بود زیرا لزوم بهره برداری از منابع آن سرزمین و ایجاد تاسیسات زیر بنایی نظیر شبکه راههای ارتباطی، راه آهن و ... به نیروی انسانی زیادی احتیاج داشت. بنابراین جمعیت زیادی از کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی، اروپا و آفریقا به آن سرزمین مهاجرت کردند. بعدها صنعتی شدن آن کشور باعث شد تا در ماهیت مهاجر پذیری آن تغییراتی به وجود آید و مهاجران ماهر و متخصصی را از کشورهای اروپایی یا کشورهایی که به طور ناکافی صنعتی شده بودند پذیرا گردد. ادبیات مربوط به فرار مغزها از زمان پایان جنگ جهانی دوم و به ویژه از دهه 1960 شکل گرفت (مرکز تحقیقات و بررسی های اقتصادی، 1378 : 10) یعنی موقعی که کشورهای اروپایی اقدام به بازسازی ویرانه های به جا مانده از جنگ کردند و مدتی بعد چرخه صنعت در این کشورها شروع به کار کرد. این فرایندها نیاز به افراد متخصص و کارآمد داشت. در نتیجه خیل عظیمی از متخصصان، مهندسان و سایر افرادی که از آنها با عنوان مغزها یاد می شود، کشورهای در حال توسعه خود را به مقصد کشورهای پیشرفته تر ترک کردند و از این زمان بود که غارت سرمایه های انسانی شروع شد و مانع دیگری بر سر راه پیشرفت و توسعه کشورهای جهان سوم ظاهر گردید.

بعضی از محققان معتقدند که علت ریشه ای تمام مهاجرت ها، شکست جوامع در براوردن نیازها و آرزوهای شهروندانشان است (کین، 1375 : 6) بنابراین فرار مغزها نیز که نتیجه مهاجرت یا کوچ افراد تحصیل کرده و دارای تخصص از کشوری به کشور دیگر است، ریشه در نیازها دارد. طیف این نیازها برای نخبگان و متخصصان هر کشور متفاوت است و شامل ابعاد امنیتی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی و تخصصی می شود. باید در نظر داشت که پدیده فرار مغزها تنها مختص به جلای وطن نیروهای متخصص کشورها نیست. بلکه دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاههای خارج از کشور را که بعد از فارغ التحصیلی میلی برای بازگشت به وطن ندارند نیز در بر می گیرد.

مساله فرار مغزها برای کشورهای توسعه یافته چندان بحرانی نیست زیرا چنانچه این کشورها نخبگانی را از دست بدهند، توانایی جذب نیروهای متخصص دیگری را دارند و به اصطلاح مبادله مغزها صورت خواهد گرفت. در صورتی که کشورهای در حال توسعه نه توان حفظ نخبگان خود را دارند و نه قوت جذب نخبگان و متخصصان جدید، بنابراین در اصل، فرار مغزها زمانی محسوس است که جریان خروجی متخصصان و تحصیل کردگان ثابت باشد و با جریان ورودی مشابهی از سایر کشورها جایگزین نگردد. این مساله صدمات جبران ناپذیری به کشورهای کوچک و کم جمعیت در حال توسعه وارد می کند هرچند که امکان دارد حرکت مغزها از یک کشور کوچک اهمیت چندانی را برای کشورهای بزرگ مهاجر پذیر نداشته باشد.

تاثیرات فرار مغزها بر کشورهای مبدا و مقصد

هم سرمایه های انسانی و هم منابع طبیعی در رشد اقتصادی اثرات تعیین کننده ای دارند. تحقیقات تجربی نشان داده اند که سرمایه گذاری در منابع انسانی بیش از سرمایه گذاری در منابع طبیعی به رشد اقتصادی کمک می کنند (61 : 1970 Blaug,). مثلا کشورهای خاورمیانه با منابع عظیم نفتی خود به متخصصان تحصیل کرده ای نیاز دارند تا توسعه اقتصادی خود را فراهم سازند. امروزه نقش بنیادین و اصلی منابع نیروی انسانی در توسعه کشورها امری بدیهی و روشن است و به جرات می توان گفت که ویژگی چشم گیر و بارز کشورهای پیشرفته وجود نیروی انسانی کارا و متخصص است (روزنامه همشهری، 1373 : 7). بنابراین حرکت نیروهای ماهر و غنی انسانی، تاثیرات نمایانی را بر کشورهای مبدا (فرستنده) و کشورهای مقصد (گیرنده) خواهد داشت.

مهمترین و واضح ترین اثری که پدیده فرار مغزها بر کشور مبدا می گذارد اتلاف هزینه هایی است که صرف تعلیم و تربیت نیروهای ماهر و تحصیل کرده شده است. کشورهای در حال توسعه همه ساله با صرف هزینه های هنگفت برای بخش آموزش و پرورش که غالبا سهم مهمی از بودجه ناچیز آنها را شامل می شود اقدام به تربیت انسانهای ماهر و متخصص می کنند اما متاسفانه با مهاجرت این افراد به کشورهای پیشرفته صنعتی به ویژه ایالات متحده و کانادا، منابع عظیمی از سرمایه خود را از دست می دهند و این سرمایه به طرف کشورهای مقصد سرازیر می شود. بعضی کشورها با پرداخت یارانه هایی، زمینه ادامه تحصیل شهروندان خود را در مقطع تحصیلات عالی فراهم می سازند. این یارانه ها اغلب شامل پرداخت وامهای بدون بهره، شهریه های اندک دانشگاهی، سکنی گزیدن رایگان یا ارزان دانشجویان در خوابگاهها و کمک هزینه های تحصیلی خارج از کشور است. هر چه سطح تحصیلات بالا رود میزان هزینه صرف شده در بخش آموزش بیشتر خواهد شد. هزینه آموزش



خرید و دانلود تحقیق در مورد زهکشی بهترین منابع انسانی 31 ص


دانلود مقاله درباره نیجه ومن 18ص (علوم انسانی)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

نیچه و من

مسلمانی

از مسلمانی نگویید از فریاد نگویید از تجاوز از ظلم بر فلسطین مگویید که وطن من فلسطین من است اگر فریادی از این جاست اگر فقر و ظلمی است از اینجاست اگر تجاوزی است از اینجاست چه غمگین لحظه ایست که میبینم دخترکی را که گیج از روزگار با چند هزاری به خود فروشی می اندیشد چه گریه سان باید کرد با دیدن این همه تفاوت در اجتماع؛ با دیدن مردی که از بیگاری گوژپشت نماست و انجا کلاه سیاهی را میبینم که همچو زاغ بر ثروتی نشسته که قارون حکایت پوچ اوست ومردمی را میبینم که دست به دعا نشسته اند و از هو مدد می طلبند و هو : اری او می اندیشد که چگونه بی حرکت برکت می طلبند انها مرگ بر می گوییند بی انکه در جنگی ستیز کنند و هو با دشمن است چرا که فرعون نیز در پناه به هو می گفت ابرویم را بر موسی بخر ودشمن می داند چگونه بجنگد چه خام اند انها که در خیال به جنگ رودررو می اندیشند که دیگر جنگی در میان نیست و ای خامان جهان ایا به جنگ نوین بالاتر از جنگ هسته ای نیز اندیشه اید ایا به جنگ ژنتیک به تغییرات فیزیولوژیک که در شما پدید می اورند اندیشه اید ایا به انچه به شما می خورانند به انچه که در مغزهایتان می رانند اندیشیده اید ایا به من نیز اندیشیده اید به خود چه؟

به حکایتی که بر خود خواسته اید به مسلمانی ایا اندیشیده اید به انان که ثرمایه ها از شما میبرند و بهترین چیزتان فکرتان و عقیده تان و انچه خدا داده است زندگی تان ایا خدا را نیز از شما گرفته اند ایا رواست که وطنی تو در ماند و تو به فکر مسلمانی خویش باشی

مرا مسلمان مخوان که با تو هم پیاله نخواهم بود اری با نامسلمان غمخوار ترم و سبک از بار گناه حال به چه کس مرگ بر می گویی؟

به انان که با تو دشمنند یا انان که در کنارت از تو چیزها می طلبند؟

یا ایا مرا مرگ می دهی که چه سان زندگی را می شکافم ؟

¤ نوشته شده در ساعت 22:55 توسط protuslaus

پیام‌هاى دیگران ( 33 نظر )

باز زندگی

صدای عشق می اید با هزارهای لرزان از امید با نسیم خدای که خدایگان را می شمارد و

فضائل انسانی را ؛ پرتویی که در سکوت ارزوهای انسانی را به ارمغان می اورد و من از اندیشه ها می گویم چه زیبا که از محمد بگوییم از ارزویی خداوندگاری او ؛از حکایت بی سرانجامی که

با علی به عشق ابدیت زندگی در سکوتی مرگبار با محبتهای زهرا شعله ور شد و عشق

انسانی مایه سرافرازی عشق ورزی شد .

اری حکایت علی چیز دیگری است و امید محمد ارزویی دیگری ؛ دو تن در وجودی ذوب شده اند

که مایه سر افرازی است یعنی اعتماد به خویشتن ؛ و صدای خنده بارها شنیده می شود

که چه سان پرتوی صداقت هاله امید در دلها می افشاند تا چه کس بتواند ملتی گرد اورد؛

اما چه سود انگاه که همه چیز در هدایت عظمت است این شکوه بی داد گری باشد که مولد

اندیشه را پایمال کند و خود در بطن هدایت فرمان هدایت صادر کند چه غمگین است که علی

در برابر این طغیان سر به خویشتن فرو می کند و خویشتن را تنها با خویش همراه می بیند

محمد می خندد چرا که اندیشه به ثبوت خود می خندد و علی در گروی اندیشه تنها زندگی

را می بیند اری زهرا مولد عشق ازلی و ابدی اوست تا اندیشه پویا بماند و دیگر چه کس

است که همچو انان بر قهر اجتماع بتازد و عصیان بر نیستی های زندگی بگمارد ؟

تنهایی

تنهای ; تمام زندگی مرا در بر گرفت و او بود که همه چیز را به من اموخت عشق ; نفرت

و زندگی را و تمام ارزو های بچه گانه پر از امید را اما من در اشتیاق دیگری از او گریختم

و سالها گریختم و جز او هم چیزی نیافتم . با عشق دم زدم در نفرت شکستم و در زندگی روان

ساختم اما هرگز این یار با وفا را جدا ز خود ندیدم . مغرور بود و دوست داشتنی تنها کس که

همواره داشتمش و می باید که این چنین بگذرد روز گار من . اری غم بودم او بود ; شاد بودم

او بود و بعد زندگی او تنها همراه در سفر من است همچنان که از قبل با من بود چه کس بیش

از او مرا دوست دارد تا دوستش بدارم همچو تنهایی

و حکایت آخر از نا خوانده های دیگر :

آه چه کس نام تعمیدی و فضیلتی درست برای چنین اشتیاقی یافته است ؟ آن روزی که خود خواهی را

فضیلت ایثارمی نامد!!! وهمانگاه و براستی برای نخستین بار چنان افتاد که کلام او خود خواهی را

خجسته شمرد ;خود خواهی سالم و تندرستی را که از روانی نیرومند سر چشمه می گیرد از روانی نیرومند که تن والا از ان اوست;زیبا پیروزگر وتوان بخش تنی که در پیرامون او چیزها همه آیینه

داری می کنند .تنی نرم ووسوسه گر ;رقاصی که< روان خود کامه> کنایه ای از او و جان کلام در باره اوست . خود کامگی چنین تن ها و روانها خود فضیلت نام می دهد این خود کامگی خویشتن را



خرید و دانلود دانلود مقاله درباره نیجه ومن 18ص (علوم انسانی)


دانلود مقاله درباره نگرانى های من سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه کالیفرنیا برکلی 45ص (علوم انسانی)

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 48

 

نگرانى‏هاى من

سخنرانى در هشتمین کنفرانس مرکز پژوهش

و تحلیل مسائل ایران

دانشگاه کالیفرنیا، برکلى - آوریل 1990

مقدمه

احمد شاملو شاعر بزرگ معاصر ایران در ماه آوریل 1990 (1369) در آمریکا میهمان مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران (سیرا) بود و در هشتمین کنفرانس این مرکز در دانشگاه کالیفرنیا، برکلى سخنرانى کرد. کتابى که در دست دارید متن کامل این سخنرانى است.

سخنرانى شاملو به دلایل متعدد بحث‏هاى زیادى را برانگیخت. بویژه آنکه نسخه‏هاى دستکارى شده یا ناکاملى از آن نیز در جراید چاپ و یا در رادیوها و تلویزیون‏ها پخش گردید. به همین دلیل و به منظور جلوگیرى از هرگونه پیشداورى و همچنین کمک به ایجاد زمینه عینى براى بحث منطقى حول مسائل طرح شده از سوى شاملو، سیرا تصمیم گرفت که متن کامل این سخنرانى را در اختیار دوستداران ادب و فرهنگ ایران قرار دهد.

چکیده بحث شاملو را مى‏توان در این جملات از گفته‏هاى خود او بیان کرد:

1 - «یکى از شگردهاى مشترک همه جباران تاریخ تحریف تاریخ است؛ و در نتیجه، متأسفانه چیزى که ما امروز به نام تاریخ در اختیار داریم جز مشتى دروغ و یاوه نیست که چاپلوسان و متملقان دربارى دوره‏هاى مختلف به هم بسته‏اند. و این تحریف حقایق ... به حدى است که مى‏تواند با حسن نیت‏ترین اشخاص را هم به اشتباه اندازد.»

2 - «... دولت‏ها و سانسورشان به نام اخلاق، به نام بدآموزى، به نام پیشگیرى از تخریب اندیشه و به هزار نام و هزار بهانه دیگر سعى مى‏کنند توده مردم را از مواجهه با ج«حقایق و واقعیات»ج مانع شوند... جاماج سلامت فکرى جامعه فقط در برخورد با اندیشه‏هاى مخالف محفوظ مى‏ماند... سلامت فکرى جامعه تنها در گرو... واکسیناسیون برضد خرافات و جاهلیت است که عوارضش دست با نخستین تب تعصب آشکار مى‏شود.»

3 - «ما در عصرى زندگى مى‏کنیم که جهان به اردوگاه‏هاى متعددى تقسیم شده است. در هر اردوئى بتى بالا برده‏اند و هر اردوئى به پرستش بتى واداشته شده ... اشاره من به بیمارى کیش شخصیت است که اکثر ما گرفتار آنیم... همین بت‏پرستى شرم‏آور عصر جدید... شده است نقطه افتراق و عامل پراکندگى مجموعه‏ئى از حسن نیت‏ها تا هر کدام به دست خودمان گرد خودمان حصارهاى تعصب را بالا ببریم و خودمان را درون آن زندانى کنیم... انسان خِردگراى صاحب فرهنگ چرا باید نسبت به افکار و باورهاى خود تعصب بورزد؟»

4 - «ایمان بى‏مطالعه سد راه تعالى بشرى است. فقط فریب و دروغ است که از اتباع خود ایمان مطلق مى‏طلبد... انسان متعهِد حقیقت‏جو هیچ دگمى، هیچ فرمولى، هیچ آیه‏اى را نمى‏پذیرد مگر اینکه نخست در آن تعقل کند، آن را در کارگاه عقل و منطق بسنجد، و هنگامى به آن معتقد شود که حقایقش را با دلایل متقن علمى دریابد.»

5 - «پذیرفتن احکام و تعصب ورزیدن برسر آن‏ها توهین به شرف انسان بودن است... جنگ و جدل‏هاى عقیدتى برسر این راه مى‏افتد که هیچ یک از طرفین دعوا طالب رسیدن به حقیقت نیست و تنها مى‏خواهد عقیده سخیفش را به کرسى بنشاند.»

6 - «بر اعماق اجتماع حرجى نیست اگر چنین و چنان بیندیشد یا چنین و چنان عمل کند. اما بر قشر دانش آموخته‏نگران سرنوشت خود و جامعه، بر صاحبان مغزهاى قادر به تفکر حرج است ... پس بر شما است به جاى جامعه‏ئى که امکان تفکر منطقى از آن سلب شده است عمیقاً منطقى فکر کنید.»

7 - «نتیجه این تعصب ورزیدن و لجاج بخرج دادن چیزى جز شاخه شاخه‏شدن نیست، چیزى جز تجزیه شدن، خرد شدن، تفکیک شدن، هسته‏هاى پراکنده ناتوان ساختن و از واقعیت‏ها پرت ماندن نیست.»

8 - «حقیقت جز با اصطکاک دمکراتیک افکار آشکار نمى‏شود، و ما بناگزیر باید مردمى باشیم که جز به حقیقت سرفرود نیاوریم و جز براى آنچه حقیقى و منطقى است تقدسى قائل نشویم حتى اگر از آسمان نازل شده باشد. وطن ما فردا به افرادى با روحیاتى با این دست نیاز خواهد داشت تا نیروها بتوانند یک کاسه بمانند.»

به زبان دیگر، شاملو در این بحث خود از ما مى‏خواهد که به تاریخ گذشته خود برخوردى نقادانه داشته‏باشیم؛ با هر نوع سانسور عقاید و اختناق مقابله کنیم؛ از تعصب ورزیدن به باورهاى عصر خود و اعتقادات شخصى خویش دورى جوئیم؛ هر ایده و نظرى را با محک تعقل و منطق بسنجیم؛ دربرخورد به نظرات دیگران آزادمنش و حقیقت‏جو باشیم؛ از کیش شخصیت بپرهیزیم؛ خود را با اسلوب تفکر علمى و دانش فرهنگى هرچه مسلح‏تر سازیم؛ و از هر شکل برخورد تنگ‏نظرانه و غیر دمکراتیک که در این شرایط به تفرقه و پراکندگى نیروهاى ما مى‏انجامد بپرهیزیم.

بدون تردید هیچ ذهن آگاه و مسئولى نمى‏تواند با این اصول، که بردرکى عمقیق و انتقادى از گذشته استوراند، مخالفت داشته باشد. پس چگونه است که سخنرانى شاملو چنین موجى از بحث و انتقاد را برانگیخته است؟

قبل از هر چیز باید بگوئیم که صِرف ِبرانگیخته‏شدن چنین بحث‏هائى خود گویاى این حقیقت است که شاملو در سخنرانى خود به مسائلى برخورد کرده که عمیقاً گریبانگیر فرهنگ سیاسى ماست. از این



خرید و دانلود دانلود مقاله درباره نگرانى های من   سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه کالیفرنیا برکلی 45ص (علوم انسانی)


مقاله درباره امامت و ولایت

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

مزد رسالتم مودّت و دوستی با نزدیکان من است.

...بگو: از شما بر این رسالت مزدی، جز محبت خویشاوندانم، نمی طلبم... شوری: 33

همة مفسران شیعه و بزرگانی از اهل سنت معتقدند که منظور از ذوی القُربی نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله است. نکتة قابل توجه این که قرآن مجید در سورة شعراء و در پنج آیه (109 و 127 و 145 و 164 و 180) از قول حضرت نوح و هود و صالح و لوط و شعیب علیهم السلام نقل می کند که ما هیچ اجر و پاداشی از شما نمی خواهیم؛ اجر و پاداش ما بر پروردگار عالمیان است؛ اما در آیة مورد بحث پیامبر گویا اجر و پاداشی برای خود مشخص کرده اند؛ و آن علاقة شدید به خویشاوندان اوست؛ و در آیة 57 سورة فرقان می فرماید: اجر و پاداش من گزینش راه خدا و حرکت در آن مسیر است.

از جمع این آیات می توان نتیجه گرفت که پیامبر اسلام نیز، مانند سایر پیامبران الهی، اجر و پاداشی برای شخص خود از مردم نخواسته است؛ بلکه مودت، یعنی محبت شدید به ذوی القربای او، راهی به سوی خدا و لطفی دیگر به امت است؛ و این مودّت آنان را به منشأ عصمت و ولایت و امامت، که ذات مقدس احدیت است، هداست می کند.

به امامت سوگند/ نسزد شعر پر از مدح و ثنا/ ریختن پای امام/ و ندانستن و پی نابردن/ راه کو، چاه کدام؟/ بلکه بایست که راهش را رفت/ سخنش را بشنفت/ هدف زندگی اش را باید/ بهر این مردم گفت.-جواد محدثی.

ولایت پذیری و دوستی اهل بیت به سود شماست

بگو هر مزدی که از شما خواسته ام [که دوستی خاندانم باشد] به سود خود شماست. پاداش من جز بر عهدة خدا نیست...

اهل بیت علیهم السلام برای دوستان و محبان حقیقی در دنیا الگوهای عملی و عینی انسان کامل اند و آنان را از سرگردانی و حیرت در ادای تکلیف در عرصه های مختلف زندگی نجات می دهند و به نوعی آنان را به آرامش می رسانند؛ و دوستی و ولایت آنان در عالم قبر و برزخ و قیامت سودمند است. زمخشری و فخر رازی و قرطبی، سه تن از مفسران طراز اول اهل سنت، در تفاسیر خود در ذیل این آیة شریف حدیثی از رسول خدا در ذکر آثار و فواید محبت اهل بیت در بعد از مرگ نقل کرده اند. حدیث به این شرح است: «هرکس با محبت آل محمد (ص) بمیرد شهید از دنیا رفته است... بخشوده است، با توبه از دنیا رفته است، مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته است، فرشتة مرگ او را بشارت به بهشت می دهد و نکیر و منکر نیز به او بشارت می دهند، او را با احترام به سوی بهشت می برند، هم چنان که عروسی را به خانة داماد می برند، د قبرِ او دو در به سوی بهشت گشوده می شود، قبر او را فرشتگانِ رحمت زیارت می کنند، بر سنت پیامبر و جماعت اسلام از دنیا رفته است؛ و هر کسی بغض و عداوت با آل محمد داشته باشد و از دنیا برود روز قیامت در حالی وارد عرصة محشر می شود که بر پیشانی او نوشته شده مأیوس از رحمت خدا و کافر از دنیا می رود و بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.»

اصول امامت در یک آیة قرآن

و [به یاد آر] هنگامی که ابراهیم را پروردگارش به اموری بیازمود. پس او همه را به نحو کامل انجام داد. پروردگارش گفت: همانا تو را بر مردم امام و پیشوا کردم. ابراهیم گفت: و از اولاد من چه طور؟ گفت: پیمان من به ستمکاران نمی رسد. بقره:124

آنچه از این آیه استفاده می شود عبارت است از:

1) مقام امامت برتر و بالاتر از نبوت است، زیرا خداوند بعد از نبوت ابراهیم علیه السلام او را کاملاً آزمود و با او سخن گفت و او را امام قرار داد؛

2) مقام امامت انتصاب خداوند است، نه انتخاب مردم (اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً)؛

3) مقام امامت غیر از مقام نبوت است و با وجود پیامبران علیهم السلام، بشر از داشتن امام بی نیاز نیست؛

4) امام ریاست عامه بر همة مردم دارد (لِلنّاسِ)؛

5) امامت عهدی است بین خدا و مردم باید با تبعیت از امام، به عهد خویش با خدا وفا کنند (عَهْدی)؛

6) امامِ معصوم علیه السلام از هر گناه و خطایی مبراست (لا یَنالُ عَهْدی الظّالِمینَ).

در هر عصر و زمانی، مردم باید پیشوای آسمانی داشته باشند.

... جز این نیست که تو بیم دهنده ای؛ و هر قومی را رهبری است. رعد:7

آنچه در ابتدا از این آیة شریفه استفاده می شود این است که زمین هیچ گاه از هدایت کننده ای که مردم را به سوی حق رهبری کند خالی نبوده است و نخواهد بود، یا باید پیامبری باشد و یا هادی دیگری که به امر خدا هدایت کند. این حقیقت محکم در حدیثی زیبا از امام صادق علیه السلام که از جدشان، حضرت سجاد علیه السلام نقل کرده اند، آمده است:

«...از روزی که خدا آدم را آفریده است تا حال، هیچ گاه زمین از حجت خالی نبوده است؛ ولی آن حجت گاهی ظاهر و مشهور و گاهی غایب و مستور بوده



خرید و دانلود مقاله درباره امامت و ولایت