لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 23
معراج پیامبر صلی الله علیه و آله در دیدگاه عقل و وحی و آثار تربیتی آن
مقدمه
بحث از واقعة شگفت انگیز و محیرالعقول معراج پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله از جمله مباحث جنجال برانگیزی به شمار میاید که از دیرباز تاکنون، بر سر زبان و قلم دوست و دشمن جریان داشته است. برخی از اندیشمندان و مفسران به فراخور بضاعت و توان علمی خود، در این زمینه مطالبی را به رشتة تحریر درآورده و دیدگاههای خود را مطرح ساختهاند. نگارنده در این مجال در پی ارائه تحلیلی کوتاه، رسا و نسبتاً جامع از دو بُعد عقل و وحی، و گذری بر آثار تربیتی پدیدة معراج است که برای عموم مخاطبین در سطوح مختلف نیز قابل استفاده و درک باشد تا در سالی که به نام پربرکت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله مزین گردیده است، خدمتی ناچیز به روح ملکوتی و بلند آن مقام عظما و عبد حقیقی باری تعالی، قلمداد گردد.
علت اعجاب برانگیز بودن پدیدة معراج، جسمانیت عروج پیامبر صلی الله علیه و آله به عوالم دیگر است. شکی نیست که اگر این واقعة تاریخی و سیر آسمانی، مربوط به روح پیامبر یا صرفاً مربوط به عالم رؤیا باشد، برای هیچ شخصی تعجب برانگیز نیست و هیچ کسی در مقام انکار آن بر نخواهد خاست و در حقیقت نقطة افتخارآمیزی برای مقام شامخ پیامبر خاتم قلمداد نخواهد شد. از این رو، تمام اهتمام ما در این نوشتار کوتاه، بر اثبات معراج آسمانی آن حضرت با هردو بعد جسم خاکی و روح ملکوتی اوست که در دیدگاه دانشمندان اسلامی، حقیقتی قابل قبول و اثبات برای دیگران است، و در طول تاریخ اسلام نیز پیوسته مورد تحلیل برخی از اندیشمندان اسلامی قرار گرفته است.
توجیهات عقلانی معراج
در آغاز سخن، شایسته است به بررسی جایگاه عقلی این حادثة عظیم تاریخی- قبل از استناد به قرآن و احادیث- و تحلیل عقلانیت بپردازیم. در نگاه نخست، عقل آدمی غیر قابل باور میداند که روح انسان با بدن خاکی او در همة شرایط همگام باشد و او را در همه جا همراهی نماید. آنچه مسلّم و قابل درک است، همان مقدار از همراهی عادی است که در عموم انسانها قابل اتفاق میباشد؛ همانند همراهی روح و بدن و پیمودن مراتب مختلف هستی در عالم رؤیا یا همراهی این دو در مسائل روزمرّة زندگی و کارهای عادی که به وسیله جسم انسان و با نظارت و تدبیر روح[1] انجام میپذیرد. اما تبعیت جسم خاکی از روح در غیر از محدودة دنیا، امری نامعهود و نامأنوس است و نمیتوان با قواعد ظاهری و فهم عمومی بشر به سادگی به ادراک آن دست یازید. با این همه، از آنجا که ما این مطلب را امری مسلّم و قابل تحقّق میدانیم، جا دارد چند توجیه عقلانی را برای آن بیان نماییم.
توجیه نخست
برخی از فلاسفة بزرگ اسلامی بر این باورند که جسمانیت معراج باشکوه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بدینسان قابل توجیه میباشد که تبعیت بدن از احکام روح در همة انسانها، برابر نیست؛ در برخی از افراد عادی، روح متوجه به امری است که ایجاد آن را مطالبه مینماید، اما بدن آنها به نافرمانی از روح میپردازد و به احکام آن تمکین نمینمابد. این قانون در خصوص بدن مبارک پیامبراعظم صلی الله علیه و آله صادق نیست و دربارة ایشان، موضوع کاملاً برعکس است. دلیل آنان بر این مدعا، این است که جسم مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در نهایت لطافت است و همانند آن را در اجسام دیگر نمیتوان یافت و بنا بر قاعدة «اشتراک معنوی وجود» که از قواعد مهم عقلی به شمار میاید، افق هر بدنی از حیث مرتبة وجود، مرتبط و متصل به افق وجودی روح است و تناسب مستقیمی میان جسم و روح یک انسان حکمفرماست. این قاعده در باره پیامبر صلی الله علیه و آله در بالاترین و کاملترین حد قابل تطبیق است؛ زیرا روح بلند ایشان به سبب بالا بودن و تسلّط کاملش بر بدن خود، باعث عروج جسم به ملکوت و آسمانها شد.[2]
استاد سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در جای دیگر میگوید: چون رسول اعظم صلی الله علیه و آله به مقام محبوبیت کامل و مرتبة «قرب الفرایض» در درگاه خداوند دست یازیده است و در حقیقت از مرتبة محبّ بودن به محبوبیت رسیده است، بسیار به جا بود که از یک سو خداوند متعال، محبوب خود را به منزلگاه خود، یعنی به عوالم هستی که ملک واقعی اوست، دعوت کند و از سوی دیگر چنین دعوتی نیز اقتضا دارد که مدعوّ این میهمانی باشکوه، قادر و محیط بر پیمودن تمام آن عوالم باشد.[3]
توجیه دوم
با توجه به آنکه قریب به اتّفاق مکاتب و مذاهب مختلف دنیا، اصل وجود شیطان در عالم هستی و القائات و وسوسههای او را در دلهای آدمیان به خوبی قبول دارند، عقل حکم میکند که اگر سرعت ما فوق تصور شیطان، به عنوان موجودی مطرود از درگاه قرب الهی، برای بشر امری پذیرفته شده است، پس در معراج بزرگترین پیامبر الهی و محبوب ترین انسان های عالم نمیتوان تردید روا داشت.[4]
توجیه سوم
هنگامی که از دیدگاه قرآن، حرکت حضرت سلیمان7 به وسیلة باد، به مکانهای دور دست در فاصلههای زمانی کوتاه، امری مسلّم انگاشته شده است، عقل ما میتواند به خوبی این مطلب را درک کند که حرکت سریع و نامرئی، همانند حرکت باد، امری ممکن میباشد.[5] از همین رو، سیر معراجی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز میتواند امری معقول و قابل ادراک به شمار بیاید.
توجیه چهارم
عقل انسان در پدیدهای نظیر معراج، به تنهایی میتواند به این نتیجه دست یابد که چنین پدیدة خارق العادهای نمیتواند عادی و طبیعی باشد و مسلّماً باید نیرویی مافوق نیروی تمام بشر، پشت این پدیده دست داشته باشد و آن نیرو، جز نیروی خدایی و ماورای طبیعت نیست که رسول اعظم خود را بدان مقام بلند دست یافته است.
توجیه پنجم
از دید اندیشمندان عصر تکنولوژی، این فرضیه علمی پذیرفته شده است که امواج جاذبة زمین در لحظهای کوتاه میتواند از یک سوی جهان به سوی دیگر آن انتقال یابد و تأثیرات خود را بر جای گذارد. وقتی احتمال اینکه در حرکات رو به تکامل هستی، منظومههایی وجود دارند که با سرعتی چشمگیرتر از سرعت نور، از مرکز و قطب عالم دور میشوند[6] و هنگامی که چنین پدیدههای مافوق تصوّر عقل در جهان قابل تحقّق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 26
معراج حضرت محمد (ص)
داستان معراج حضرت محمد (ص)در یک شب از مکه معظمه به مسجد الاقصى و از آنجا به آسمانها و بازگشتبه مکه در قرآن کریم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده، یکى در سوره«اسراء»و دیگرى در سوره مبارکه«نجم»، و تاویلاتى که از برخى چون حسن بصرى، عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات کریمه قرآنى و صریح روایات متواترهاى است که در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچ گونه اعتبارى براى ما ندارد (1) ، و ایرادهاى عقلى دیگرى را هم که برخى کردهاند در پایان داستان پاسخ خواهیم داد، ان شاء الله. اما در کیفیت معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطهاى که رسول خدا(ص)از آنجا به سوى مسجد الاقصى حرکت کرد و بدانجا بازگشت آیا خانه ام هانى بوده یا مسجد الحرام و سایر جزئیات آن اختلافى در روایات دیده مىشود که ما به خواستخداوند در ضمن نقل داستان به پارهاى از آن اختلافات اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است آنکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهاى آخر توقف آن حضرت در شهر مکه اتفاق افتاد، اما آیا قبل از فوت ابیطالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبى از شبهاى سال بوده، باز هم نقل متواترى نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذکر کرده و در نقلى هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشتهاند.
و معروف آن است که رسول خدا(ص)در آن شب در خانه ام هانى دختر ابیطالب بود و از آنجا به معراج رفت و مجموع مدتى که آن حضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصى و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید به طورى که صبح آن شب را در همان خانه بود و در تفسیر عیاشى است که امام صادق(ع)فرمود: رسول خدا(ص)نماز عشاء و نماز صبح را در مکه خواند، یعنى اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد و در روایات به اختلاف عبارت از رسول خدا(ص)و ائمهمعصومین روایتشده که فرمودند:
جبرئیل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مرکبى را که نامش«براق» (2) بود براى او آورد و رسول خدا(ص)بر آن سوار شده و به سوى بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد و نماز گزارد، یکى در مدینه و هجرتگاهى که سالهاى بعد حضرت محمد (ص)بدانجا هجرت فرمود، یکى هم مسجد کوفه، دیگر در طور سینا و بیت اللحم - زادگاه حضرت عیسى(ع) - و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گزارده و از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق روایاتى که صدوق(ره)و دیگران نقل کردهاند از جمله جاهایى را که آن حضرت در هنگام سیر بر بالاى زمین مشاهده فرمود سرزمین قم بود که به صورت بقعهاى مىدرخشید و جون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخ داد: اینجا سرزمین قم است که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد مىآیند و انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
و نیز در روایات آمده که در آن شب دنیا به صورت زنى زیبا و آرایش کرده خود را بر آن حضرت عرضه کرد ولى رسول خدا(ص)بدو توجهى نکرده از وى در گذشت.
سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابو البشر را دید، آن گاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند، و بر طبق روایتى که على بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق(ع) روایت کرده رسول خدا(ص)فرمود: فرشتهاى را در آنجا دیدم که بزرگتر از او ندیده بودم و(بر خلاف دیگران)چهرهاى درهم و خشمناک داشت و مانند دیگران تبریک گفت و خنده بر لب نداشت و چون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت: این مالک، خازن دوزخ است و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا و گنهکاران افزوده مىشود بر او سلام کردم و پس از اینکه جواب سلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را به من نشان دهد و چون سرپوش را برداشت لهیبى از آن برخاست که فضا را فرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت، پس از وى خواستم آن را به حال خود برگرداند. (3)
و بر طبق همین روایت در آن جا ملک الموت را نیز مشاهده کرد که لوحى از نور در دست او بود و پس از گفتگویى که با آن حضرت داشت عرض کرد: همگى دنیا در دست من همچون درهم(و سکهاى)است که در دست مردى باشد و آن را پشت و رو کند، و هیچ خانهاى نیست جز آنکه من در هر روز پنجبار بدان سرکشى مىکنم و چون بر مردهاى گریه مىکنند بدانها مىگویم: گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پس از آن نیز بارها مىآیم تا آنکه یکى از شما باقى نماند، در اینجا بود که رسول خدا(ص)فرمود: براستى که مرگ بالاترین مصیبت و سختترین حادثه است و جبرئیل در پاسخ گفت: حوادث پس از مرگ سختتر از آن است.
و سپس فرمود:
و از آنجا به گروهى گذشتم که پیش روى آنها ظرفهایى از گوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را مىخوردند و پاک را مىگذاردند، از جبرئیل پرسیدم: اینها کیاناند؟گفت: افرادى از امت تو هستند که مال حرام مىخورند و مال حلال را وامىگذارند، و مردمى را دیدم که لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان را چیده و در دهانشان مىگذاردند، پرسیدم: اینها کیاناند؟گفت: اینها کسانى هستند که از مردمان عیبجویى مىکنند، مردمان دیگرى را دیدم که سرشان را به سنگ مىکوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخ داد: اینان کسانى هستند که نماز شامگاه و عشاء را نمىخواندند و مىخفتند. مردمى را دیدم که آتش در دهانشان مىریختند و از نشیمنگاهشان بیرون مىآمد و چون وضع آنها پرسیدم، گفت: اینان کسانى هستندکه اموال یتیمان را به ستم مىخورند، گروهى را دیدم که شکمهاى بزرگى داشتند و نمىتوانستند از جا برخیزند گفتم: اى جبرئیل اینها کیاناند؟گفت: کسانى هستند که ربا مىخورند، زنانى را دیدم که بر پستان آویزانند، پرسیدم: اینها چه زنانى هستند؟
گفت: زنان زناکارى هستند که فرزندان دیگران را به شوهران خود منسوب مىدارند و سپس به فرشتگانى برخوردم که تمام اجزاى بدنشان تسبیح خدا مىکرد. (4)
و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیه به یکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیاناند؟گفت: هر دو پسر خاله یکدیگر یحیى و عیسى(ع)هستند، بر آنها
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عده ای معتقدند که معراج دوازده سال بعد از بعثت وقوع یافته است و گروهی زمان معراج را یکسال و پنج ماه قبل از هجرت میدانند طایفه ای نیز معراج آن حضرت را در ماه رمضان (شب هفدهم) و بروایتی دیگر بیست و یکم ماه رمضان آورده اند. جالب است که بدانیم طبق احادث مختلف حضرت یکبار معراج نکرده بلکه چندین بار عروج کرده اند.بهر حال حضرت محمد میفرماید: جبرئیل دست مرا گرفت و از مسجد بیرون آورد. مرکبی را در میان صفا و مروه ایستاده دیدم که کوچکتر از اسب و بزرگتر از الاغ بود و ... و زینی بر پشت داشت.جبرئیل گفت ای محمد بر این مرکب سوار شو که این مرکب ابراهیم علیه السلام است که بر آن برنشست و به کعبه رفت.پس جبرئیل رکاب و میکائیل عنان بگرفت و چون آن حضرت قصد سوار شدن کرد مرکب تکانی بخود داد؛ جبرئیل فریاد برآورد که شرم کن که هیچ پیامبری گرامی تر از محمد بر تو سوار نشده است. آنگاه حضرت محمد بر مرکب سوار شده و گروهی از فرشتگان از چپ و راست و پیش و پس حضرتش را همراهی میکردند تا حضرت محمد به مسجد القصی رسید.پس از طی مسیری دیگر جبرئیل خطاب به حضرت محمد صلی ا.. عرض کرد: اکنون در این جا فرود آی؛ زمین طیبه است و زمین هجرت تو خواهد بود.حضرت محمد(ص) میفرماید: آنگاه فرود آمدم و مشاهده کردم که در مدینه هستم و در آنجا نماز گزاردم و پس از ادای نماز، دیگر باره بر آن مرکب سوار شده مدتی طی راه کردم. جبرئیل عرض کرد دیگر بار فرود آی، و من در آنجا نیز فرود آمدم آنجا طور سینا بود. نماز گزاردم و بر مرکب بر نشستم و پس از مدتی جبرئیل گفت فرود آی، من فرود آمدم، آنجا بیت اللحم و محل تولد عیسی علیه السلام بود.در آنجا نیز نماز گزارده و سوار بر مرکب شدم. جبرئیل پس از زمانی دیگر گفت فرود آی و ما به مسجد الاقصی رسیده بودیم.در مسجد الاقصی گروهی از فرشتگان به استقبال ما آمدند و از سوی خداوند بشارت و کرامت آوردند و بر من بدینگونه سلام دادند که :السلام و علیک یا اول و یا آخر و یا حاشر.پس از شنیدن این شیوه خیر مقدم به جبرئیل گفتم چگونه است که این فرشتگان این چنین مرا پذیرا شده خیر مقدم گفتند؟ عرض کرد تو اول کسی هستی که شفاعت تو پذیرفته میشود بدرستی که تو اولین شفاعت کننده و آخرین انبیایی و بیداری و رستاخیز مردم در جهان به قدم تو ممکن میگردد.جبرئیل پس از این پاسخ، مرا فرود آورد و مرکب را به حلقه در مسجد بست و این همان مسجدی بود که پیامبران مرکب های خود را به آن در می بستند.
من وارد مسجد الاقصی شدم، جمعی از پیامبران در آنجا حضور داشتند ( و بروایتی ارواح آنان) مرا سلام داده تحیت فرستادند؛ از جبرئیل سوال کردم اینان چه کسانی هستند؟ گفت برادران تو، پیامبران خدایند. آنگاه جبرئیل برای نماز مرا به پیش راند و خود اذان بگفت و انبیاء و فرشتگان مقرب همه و همه به من اقتدا کرده نماز گزاردند.{کاش روزی قائم ال پیامبر بیاید و ما هم لیاقت اقتدا به نمازش را بیابیم.}آنگاه پرده دار بیت المقدس سه جام پیش آورد یکی از شیر و یکی از آب و آن دیگری از شراب سرشار بود ... من نیز جام شیر را بدست گرفتم و بنوشیدم. جبرئیل گفت هدایت یافتی و امت تو نیز هدایت شدند. توجه: ( تفسیر دکتر الهی قمشه ای در باب انتخاب شیر از این سه چام توسط حضرت رو حتما بخونید!)چون نماز به پایان رسید بعضی از انبیاء که حضور داشتند خداوند را درود و ثنا گفتند. ابراهیم (ع) گفت: ستایش خدایی را که بر من جامه دانش پوشاند و ملکی عظیم بداد و مرا پیشوای مردمان ساخت و آتش نمرود را بر من سرد کرد.موسی (ع) گفت: شکر و سپاس و ستایش خدایی را که مرا کلیم خویش کرد و فرعون و مردم را بدست من نابود ساخت و بنی اسرائیل را نجات بخشید و گروهی از قوم مرا مؤمن و در ایمان خود راسخ ساخت.داود (ع) گفت: شکر خداوند بزرگی را که سلطنت پر قدرت به من داد و زبور به من آموخت و آهن را بدست من نرم کرد و کوهها را در زیر پای من قرار داد و مرا حکمت آموخت. سلیمان (ع) گفت: ستایش خداوندی را که باد و دیو و پری را در تحت فرمان من قرار داد و زبان پرندگان به من آموخت و پادشاهی بزرگی به من عطا کرد و سرزمین مرا پاک و مطهر ساخت و لطف الهی را در مورد من پایانی نیست.عیسی (ع) گفت: سپاس و ستایش خدایی را که مرا مثالی برای خود گردانید و مرا نمونه آدم ساخت، چنانکه فرمود " ان مثل عیسی عندا.. کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون " و مرا کتاب انجیل آموخت و درمان امراض را به من بخشید و مرا به آسمان برد مادرم را از شر و آزار دشمنان در امان داشت و در پناه خود آورد.حضرت محمد (ص) میفرماید پس از آنکه انبیاء سخنان خود را به پایان بردند، من آغاز سخن کردم که: حمد و سپاس آن خداوندگار جلیل و پر شوکتی که مرا رحمت عالمیان کرد و ... قرآنی برای من فرستاد که مستدل ترین کلامهاست و ... و مرا اول و آخر گردانید و سینه مرا از الهامات خود آکنده ساخت و مرا فاتح و خاتم خواند.در این هنگام ابراهیم روی به انبیاء کرد و گفت براستی محمد برترین شماست آنگاه جبرئیل دست مرا گرفت و گفت حال به موضع صخره میرویم و چون به معراج صخره رفتیم نردبانی که سر به آسمان داشت ظاهر گردید و تا کنون چنین نردبانی ندیده بودم. فرشتگان از آن عروج میکردند و به آسمان بالا و پائین میرفتند. دو پهلوی نردبان یکی از یاقوت و دیگری از زمرد بود و ... ما از مرکب پیاده شده و بطرف آن نردبان رفتیم و از آن نردبان بالا رفتیم . {در روایت دیگری است که حضرت میفرماید جبرئیل مرا با بالهای خود سوار کرده و به آسمان برد.} اولین محل فرود ما باب الخطفه بود و صاحبِ الخطفه فرشته ای است که اسمعیل نام دارد و شیاطین را از آسمان با شهاب میراند و تحت فرماندهی اسمعیل هفتاد فرشته است که تحت فرمان هر یک از این فرشتگان هفتاد هزار فرشته دیگر قرار دارند. جبرئیل درِ باب الخطفه را بصدا آورد، پرسیدند کیست؟