لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
کوزه و باده
(تأویل در مثنوی)
باده از غیب است کوزه زین جهان
کـوزه پیـدا، باده در وی بـس نـهان
(مولانا)
چکیده:
تأویل، شیوهای کهن در تفسیر متون مقدس است که سابقةآن به حماسة ایلیاد و ادیسه برمیگردد.در میان مسلمانان این روش، نخست در تأویل حروف مقطعه پدیدار شد و سپس فرقههای گوناگون مانند: معتزله، باطنیه،اخوان الصفا، فلاسفه، حروفیه و عرفا به تأویل قرآن کریم و حدیث دست زدند.در عرفان، عروج از لفظ به معنا و سیر صعودی از عبارت به اشارت تأویل نام دارد و مبنای آن انسان است که با تحول و ارتقای وجودی به ادراک حقایق در هر مرتبه نایل میگردد.مولانا در مثنوی شریف ـ که تفسیری عارفانه به شمار میآید ـ فراوان به تأویل دست میزند؛ روش او جمع بین ظاهر و باطن است. او الفاظ را به معنای حقیقی خود میگیرد که این، البته، جز با شهود باطنی و رؤیت درونی به دست نمیآید. مولانا این معنا را با تمثیلهای متعدد و متنوع و دلانگیز به تصویر میکشد.
کلیدواژهها:
قرآن کریم، تمثیل، ظاهر، عبارت، تعبیر مثنوی شریف، تأویل، باطن، اشارت، تجربه.
مقدمه
تأویل (hermeneutics) شیوهای کهن و باسابقه است و ریشه در باور به تقدس(sacred) متن دارد و به گونهای محدود کردن دو جهان (بیرونی و درونی) به متن است و آن بر این اندیشه استوار میباشد که حروف نوشتاری حامل رمزهای بنیادین و نامکشوف است. تفسیر را در مورد متون مقدس و غیر مقدس و تأویل را در مورد نوشتههای مقدس جاری میدانند و البته تمام متون وحیانی (revealed tests) حامل و واجد معانی متعدد و تأویلمند هستند. واژة یونانی هرمنیا، برگرفته از نام هرمس، ناظر به این باور میباشد که هرمس رسول و پیامآور خدایان و گاه خدای آفرینندة زبان و گفتار است. هرمس در قرون وسطی نزد مسیحیان، مسلمانان و یهودیان، بانی و پایهگذار علم و حکمت به شمار میرود و در عصر رنسانس نیز بسیاری از فلاسفه و دانشمندان نامی هرمس را مشعلدار دانش و خرد دانستهاند. او هم پیامآور است و هم تأویلگر؛ البته تأویل در ادوار بعد در اندیشة بشری به تمام متون راه یافت. هرمس که در قرون وسطی همان طاط (تحوت (Thot)) نزد مصریان، اخنوخ یهودیان، هوشنگ ایرانیان و ادریس مسلمانان دست در نزد مسیحیان زبان و قلب خداوند یا رع (Ra) به شمار میرود یعنی او همان کلام الهی و صاحب ذکر مقدس بود که رهبر انسان به وصال حقیقت میباشد. سابقة تأویل، به یونانیان و حماسة ایلیاد و ادیسه و این بحث که آیا اثر افسانه است یا حقیقت ـ برمیگردد و سپس در عصر بلوغ اندیشه در یونان به افلاطون و در ادامه به اصحاب فیلون در تفسیر تورات و اصولاً احبار ـ درمیپیوندد و در ادوار بعد نزد فرقههای زندیک مجوس ـ در تفسیر اوستا ـ این شیوه به چشم میخورد؛ ناصر بن خسرو تأویل را به یوشع بن نون نسبت میدهد و میگوید:
تأویل را طلب که جهودان را این قول، پند یوشع بن نون است
[ناصر بن خسرو بی تا: 66]
در میان مسلمانان نیز این معنا با تأویلهایی که ـ در قرن اول هجری ـ از حروف مقطعه نمودهاند، آغاز شد و در پی با پدیدآیی فرق و مذاهب گسترش یافت. این اندیشه در مورد حروف مقطعه در قرون اولیه ـ و حتی تا به امروز ـ وجود داشته است که آن را آیهای دانستهاند که کسی معنای آن را نداند و آیه متشابه را نیز آیهای برشمردهاند که مفهوم روشنی ندارد و با این تطبیق، متشابه را تنها حروف مقطعه دانستهاند و سپس تنها متشابه (حروف مقطعه) را واجد تأویل دانستهاند! این اندیشه با دیدگاه قرآنی همخوانی ندارد زیرا:
الف. تمام قرآن کریم حامل تأویل است نه تنها متشابه [اعراف: 53؛ یونس: 39].
ب. در قرآن کریم آیات متشابه، حروف مقطعه نیستند (و بالعکس) زیرا متشابه در برابر محکم قرار دارد یعنی هر دو از مقولة الفاظ هستند نه حروف [آل عمران: 7] و حروف مقطعه نه محکمند و نه متشابه.
ج. آیة متشابه به آیة غیر روشن اطلاق نمیشود و این اندیشه در تعارض با نور بودن و عربی مبین بودن آیات قرآنی است بلکه در آیة دارای مدلولات متعدد و متنوع گفته میشود.
د. حروف مقطعه نیز دارای معانی هستند و به معنای مبهم نمیباشند و برای وجه نزول آن مواردی یاد شده است.
گسترش حوزههای دولت در عصر عباسی، تبادل اندیشه، رشد خردگرایی، دور شدن از عصر نزول، ابهام در مرزهای عقل و رأی (پیشداوری)، و … از علل پدیدآیی رأی در تفسیر میباشد و البته اعم از اینکه رأی را به معنای اندیشه بگیریم یا پیشداوری (prejudgment)، تأویل اوج تفسیر به رأی به شمار میرود که گریزی هم از تفسیر و تأویل نیست. چرا که بیان متن و تعبیر تجربه، عین تفسیر به رأی و تأویل میباشد که حتی نه تفسیر و تفسیر به رأی و تأویل، بلکه ترجمه نیز در مظان فرو غلتیدن به رأی (درست و نادرست) قرار میگیرند، زیرا وحی آسمانی که در قالب زبانی (عربی) درمیآید و بشری و زمینی میگردد این گذار از ذهن و زبان و سپس تعبیر و تفسیر مشکلاتی را پدیدار مینماید؛ آری به قول شبستری:
معانی چون به وفق منزل افتاد در اذهان خلایق مشکل افتاد
زیرا که:
آب باران باغ صد رنگ آورد ناودان، همسایه در جنگ آورد
و از این بابت گروهی هم ترجمه، هم تفسیر و تأویل را ـ به دلیل تردیدآمیز بودن و نسبت غیر قطعی به خداوند دادن ـ ناروا دانستهاند.
جهمیه (پیروان جهم بن صفوان هستند که نخستین بار مسأله نفی تشبیه (تنزیه) و جبریگرایی را پی ریخت که معتزله در توحید پیرو او شدند و در اختیار نه.) برای فرار از تجسیم؛ معتزله برای دوری از قول به جبر، رؤیت و دیگر امور؛ باطنیه در آثاری چون: کشف المحجوب، خوان الاخوان، جامع الحکمتین، وجه دین، زادالمسافرین و اخوان الصفا در جهت تألیف بین عقل و وحی و سازگاری خرد و دین، به تأویل آیات و احادیث پرداختهاند.حتی کسانی مانند
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 140
عنوان:
قطره ای از دریا
بررسی ابیات مثنوی
ازدیدگاه صاحب نظران
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدّمه 3
زندگی نامه مولانا 7
آثارمولانا 15
تاثیرمثنوی مولانا درادبیات 23
جهان ومیان دانشمندان
بررسی ابیات 25
تعلیقات 422
مآخذ 230
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمه
بشنو این نی چون شکایت می کند
از جداییها حکایت می کند
میخواهیم سخن درباره انسانی بگوییم که چه در دوره خود و چه بعد از زمان خود نابغه زمان است و باید گفت که از جرگه انسانهای عادی خارج است. انسان والایی که حکایت های دقیق عرفانی را آنچنان زیبا در ذائقه ما می ریزد که شهد آن روح ما را تازه می سازد. حکایتهایی که با داستانی به ظاهر ساده شروع میشود و مفاهیم بلند و عمیق عرفانی از آن نتیجه می شود انسانی که برای فهمیدن سخنان او باید اهل دل بود تا لطف سخنان او را احساس کرد ولی افسوس که ما خاکیان در بند این دنیای مجازی لطف سخنان او را در نمی یابیم و از دریای لطف معانی او که به کنایه ابراز می شود بی نصیبیم. اگر گاهی درک مفاهیم برای ما ثقیل می شود به خاطر آن است که جر جرار سخن مولانا را به عالمی فراتر از این عالم می کشاند.
دیگر در این قسمت مولانا سخن نمی گوید بلکه بارقهای از لطف الهیاست که بر زبان مولانا جاری می شود مولانا بعد از مدتی که دراین دریای لطف الهی غوطهور است بار دیگر به خود می آید و مطلب را به صورتی زیبا ادامه می دهد.
در این جا باید بگوییم خداوند به همه انسانها چشم لطف دارد و به اولیای خود نظری دیگر؛ به این معنا که با جرقهای شمع وجود آنها را شعله ور می سازد طوری که خود می سوزند و دنیایی را روشن می کنند.
چون به سرچشمه این تحولات روحی نظری اندازیم این مطلب را بهتر درک میکنیم ما در این جا به صحت و سقم حکایتهایی که برای عارفان نقل شده است کاری نداریم. بلکه مفهوم آن مورد نظر است همچنان که خود مولانا گفته است.
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندروی به سان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گرگشت نقل
«مولوی»
نمونههایی برای تفهیم مطلب ذکر می کنیم.
الف:برای تغییر حال سنایی باید برخوردی با فردی به نام «لای خوار »وجود داشته باشد تا شوری بر روح بی قرار سنایی زده شود.
ب:برای دگرگونی روح ناصر خسرو بایستی او خوابی ببیند تا از خواب دوشین چهل ساله بیدار شود.
ج: برای تغییر وضع عطار باید درویشی باشد تا جلو او بمیرد و او تحول یابد.
د: در تغییر وضع مولانا درویش ژولیده چرکین قبایی، شمس، باید که با مولانا برخوردی سؤال گونه داشته باشد تا مولانای متعبد را متحول سازد؛ مولانایی که آتشی به وجود انسانهای خاکی می اندازد طوری که دوست و دشمن او را بستایند و هنگام مرگ او شهری گریه کند و دنیایی در ماتم او بسوزد.
مولانا در پاسخ درخواست حسام الدین چلبی از گوشة دستارش 18 بیت آغازین مثنوی را بیرون می کشد. ابیاتی که از جدایی انسان از آن منبع لایزال الهی صحبت می کند.
بشنو این نی چون شکایت می کند
از جدایی ها حکایت می کند.
وقتی که به داوری درمورد این ابیات می نشینیم
می بینیم چه زیبا مولانا دنیای خیالی ما را تصویر کرده است. دنیای که ما روح انسانی را در آن حبس کرده و فقط به لذات ظاهری آن توجه می کنیم ولی دریغا که درک این مفاهیم برای ما خاکیان که بسته ظواهر این دنیاییم غیر ممکن است خود مولانا هم که باطن انسانها را می شناسد و می داند که ما نوشنده این مطالب نیستیم چنین میفرماید:
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
«مولوی»
سخن درباره مولانا زیاد است و باید گفت هر بیتی از ابیات او دریایی است که هر که به این دریا رود غرق شود و به عمق آن نرسد و شاهد براین ادعای من شرحهای مختلفی است که در مورد مثنوی نوشته شده است.
از آن جایی که جایی ندیدم که به مقایسه ابیات از دیدگاه صاحبنظران بپردازد بر آن شدم که هر چند ناقص به این امر مهم بپردازم هر چند که قبول دارم در این مورد ناتوانم.
برای نمونه ابیات 3100-2900 دفتر سوم را برگزیدم که به این صورت مورد بررسی قرار گرفته است؛ نخست بیتی از مثنوی با تصحیح نیکلسون آوردهام سپس به دیدگاههای صاحب نظرانی چون زمانی – استعلامی – جعفری و شهیدی پرداختهام. در مورد هر بیتی نسخه بدل آن هم مورد دقت واقع شده است و در پایان نتیجه گیری از دیدگاهها بیان شده است.
همین جا باید گفت (زمانی) در مورد معنای کلمه تمام معانی آن را آورده است و این ما هستیم که معنی صحیح را باید برگزینیم (جعفری) به مسائل حاشیهای پرداخته است و (شهیدی) نیز تنها به معنای ظاهری کلمه توجه نموده است.
بنابراین باید نظر (استعلامی) را صحیح تر و دقیق تر قبول کنیم.
در پایان باید گفت کاری که انجام شده هر چند کاری ناقص به نظر می رسد ولی امیدواریم که روزنهای برای ورود به اندیشه های مولانا باز شده باشد که نکات مورد نظر مولانا از آن گرفته شود و این کار الگویی برای آیندگان باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 140
عنوان:
قطره ای از دریا
بررسی ابیات مثنوی
ازدیدگاه صاحب نظران
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدّمه 3
زندگی نامه مولانا 7
آثارمولانا 15
تاثیرمثنوی مولانا درادبیات 23
جهان ومیان دانشمندان
بررسی ابیات 25
تعلیقات 422
مآخذ 230
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمه
بشنو این نی چون شکایت می کند
از جداییها حکایت می کند
میخواهیم سخن درباره انسانی بگوییم که چه در دوره خود و چه بعد از زمان خود نابغه زمان است و باید گفت که از جرگه انسانهای عادی خارج است. انسان والایی که حکایت های دقیق عرفانی را آنچنان زیبا در ذائقه ما می ریزد که شهد آن روح ما را تازه می سازد. حکایتهایی که با داستانی به ظاهر ساده شروع میشود و مفاهیم بلند و عمیق عرفانی از آن نتیجه می شود انسانی که برای فهمیدن سخنان او باید اهل دل بود تا لطف سخنان او را احساس کرد ولی افسوس که ما خاکیان در بند این دنیای مجازی لطف سخنان او را در نمی یابیم و از دریای لطف معانی او که به کنایه ابراز می شود بی نصیبیم. اگر گاهی درک مفاهیم برای ما ثقیل می شود به خاطر آن است که جر جرار سخن مولانا را به عالمی فراتر از این عالم می کشاند.
دیگر در این قسمت مولانا سخن نمی گوید بلکه بارقهای از لطف الهیاست که بر زبان مولانا جاری می شود مولانا بعد از مدتی که دراین دریای لطف الهی غوطهور است بار دیگر به خود می آید و مطلب را به صورتی زیبا ادامه می دهد.
در این جا باید بگوییم خداوند به همه انسانها چشم لطف دارد و به اولیای خود نظری دیگر؛ به این معنا که با جرقهای شمع وجود آنها را شعله ور می سازد طوری که خود می سوزند و دنیایی را روشن می کنند.
چون به سرچشمه این تحولات روحی نظری اندازیم این مطلب را بهتر درک میکنیم ما در این جا به صحت و سقم حکایتهایی که برای عارفان نقل شده است کاری نداریم. بلکه مفهوم آن مورد نظر است همچنان که خود مولانا گفته است.
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندروی به سان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گرگشت نقل
«مولوی»
نمونههایی برای تفهیم مطلب ذکر می کنیم.
الف:برای تغییر حال سنایی باید برخوردی با فردی به نام «لای خوار »وجود داشته باشد تا شوری بر روح بی قرار سنایی زده شود.
ب:برای دگرگونی روح ناصر خسرو بایستی او خوابی ببیند تا از خواب دوشین چهل ساله بیدار شود.
ج: برای تغییر وضع عطار باید درویشی باشد تا جلو او بمیرد و او تحول یابد.
د: در تغییر وضع مولانا درویش ژولیده چرکین قبایی، شمس، باید که با مولانا برخوردی سؤال گونه داشته باشد تا مولانای متعبد را متحول سازد؛ مولانایی که آتشی به وجود انسانهای خاکی می اندازد طوری که دوست و دشمن او را بستایند و هنگام مرگ او شهری گریه کند و دنیایی در ماتم او بسوزد.
مولانا در پاسخ درخواست حسام الدین چلبی از گوشة دستارش 18 بیت آغازین مثنوی را بیرون می کشد. ابیاتی که از جدایی انسان از آن منبع لایزال الهی صحبت می کند.
بشنو این نی چون شکایت می کند
از جدایی ها حکایت می کند.
وقتی که به داوری درمورد این ابیات می نشینیم
می بینیم چه زیبا مولانا دنیای خیالی ما را تصویر کرده است. دنیای که ما روح انسانی را در آن حبس کرده و فقط به لذات ظاهری آن توجه می کنیم ولی دریغا که درک این مفاهیم برای ما خاکیان که بسته ظواهر این دنیاییم غیر ممکن است خود مولانا هم که باطن انسانها را می شناسد و می داند که ما نوشنده این مطالب نیستیم چنین میفرماید:
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
«مولوی»
سخن درباره مولانا زیاد است و باید گفت هر بیتی از ابیات او دریایی است که هر که به این دریا رود غرق شود و به عمق آن نرسد و شاهد براین ادعای من شرحهای مختلفی است که در مورد مثنوی نوشته شده است.
از آن جایی که جایی ندیدم که به مقایسه ابیات از دیدگاه صاحبنظران بپردازد بر آن شدم که هر چند ناقص به این امر مهم بپردازم هر چند که قبول دارم در این مورد ناتوانم.
برای نمونه ابیات 3100-2900 دفتر سوم را برگزیدم که به این صورت مورد بررسی قرار گرفته است؛ نخست بیتی از مثنوی با تصحیح نیکلسون آوردهام سپس به دیدگاههای صاحب نظرانی چون زمانی – استعلامی – جعفری و شهیدی پرداختهام. در مورد هر بیتی نسخه بدل آن هم مورد دقت واقع شده است و در پایان نتیجه گیری از دیدگاهها بیان شده است.
همین جا باید گفت (زمانی) در مورد معنای کلمه تمام معانی آن را آورده است و این ما هستیم که معنی صحیح را باید برگزینیم (جعفری) به مسائل حاشیهای پرداخته است و (شهیدی) نیز تنها به معنای ظاهری کلمه توجه نموده است.
بنابراین باید نظر (استعلامی) را صحیح تر و دقیق تر قبول کنیم.
در پایان باید گفت کاری که انجام شده هر چند کاری ناقص به نظر می رسد ولی امیدواریم که روزنهای برای ورود به اندیشه های مولانا باز شده باشد که نکات مورد نظر مولانا از آن گرفته شود و این کار الگویی برای آیندگان باشد.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
انواع عقل در مثنوی از نظر مولانا جلالالدین محمد بلخی
جوری ادنان وش (کارشناس ارشد زبان ادبیات فارسی، مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی) چکیده در مثنوی، مولانا دو نگاه کاملاً متفاوت به عقل دارد. در مواضعی آن را می ستاید و صفت اولیائش می شمارد و در مواضعی دیگر آن را نکوهش کرده و مردم را به دوری جستن از آن دعوت می کند. در این مقاله این دو نوع متفاوت عقل مورد بحث قرار می گیرد و این که مولانا برای هر یک چه توصیفاتی قائل شده است بررسی می شود. واژه های کلیدی: عقل، عقل کلی، عقل جزئی، عقل ممدوح، عقل مذموم مقدمه: عقل قوه ای است که از دیرباز در شناخت و درک ماهیت آن کوشش شده است.
فلاسفه و عرفا دو گروهی هستند که بیشترین سخنان و تعاریف را از عقل و ماهیت و کارکرد آن ارائه داده اند در این مقاله با ارائه تعاریفی از عقل، به بررسی دیدگاه های مولانا جلال الدین در این باب پرداخته می شود. با توجه به این نکته که برخلاف آنچه عامه می پندارند عرفا به طور مطلق مخالف عقل و عقلانیت نیستند و تنها عقل را در مواردی که قصد شناخت امور ماوراء طبیعت و پی بردن به ذات اقدس الهی را دارد ناقص و نارسا شمرده و آن را نکوهش کرده اند مولوی نیز که یکی از بزرگترین عرفای اسلامی می باشد، به این موضوع یعنی تواناییها و عدم تواناییهای عقل در جای جای مثنوی اشاره کرده است و مرز بین عقل ممدوح و ایمانی و عقل مذموم و دنیوی را مشخص کرده است. معنای لغوی و اصطلاحی عقل واژه عقل معادل انگلیسی کلمات reason , visdom , intellect , mind می باشد و در فرهنگ واژگان فارسی با واژگان خرد، استدلال، علم ... برابر است. "در خلاصه السُّلوک اهل علم گویند: عقل جوهری نورانی است که خداوند آن را در مغز آفریده است و نورش را در قلب قرار داده و اهل لسان گویند: عقل چیزی است که صاحبش را از ملامت دنیا و پشیمانی عقبی نجات دهد." به همین دلیل برخی آن را مشتق از عقال به معنای زانو بند و افسار شتر گرفته اند ، زیرا عاقلان را از کجروی و انحراف باز می دارد. مطابق نظریه حکمای مشاء اولین صادر از خداوند عقل است" اول ما خلق الله العقل" غزالی نیز در احیاء علوم الدین حدیثی را روایت می کند که در ابتدای آن به اولیت خلقت عقل و نیز عجز عقل از شناخت حق تعالی بدون یاری خود او اشاره شده است. " در فلسفه عقل اول و عقل کل جبرئیل علیه السلام را گویند و در فرهنگ است که عرش را نامند و نیز اصل و حقیقت انسان را گویند از آنکه فیض و واسطه ظهور نفس کل است و آنرا به چهار نام نامیده اند: یکی عقل، دوم قلم اول، سوم روح اعظم، چهارم ام الکتاب و از روی حقیقت، آدم صورت عقل کل است و حوا صورت نفس کل. " عقل گرایی در اسلام " یکی از بزرگترین حقوق اسلام بر بشر تعیین حدود عقل است، هیچ دینی به اندازه اسلام مقام عقل را بالا نبرده و از آن تجلیل ننموده است در این آیین، ارزش هیچ عملی به پای تعقل و تفکر نمی رسد، پیغمبر اسلام یک ساعت تفکر را برتر از هفتاد سال عبادت دانسته اند، ولی همین تفکر و تعقل اگر در ذات پرودگار باشد حرام و گناه است، نه تنها در ذات بلکه در صفات و اسماء خداوند نیز کمیت اندیشه لنگ است." " عقل گرایی در اسلام با بحث قضا و قدر آغاز شد. " " تعالیم مکرر و بدون شبهه قرآن درباره دو نوع وحی- قدرت خداوند که در آفرینش دیده می شود و اراده خدا همانطور که به پیامبرانش وحی شده است- مدتها پیش از پیدایش مباحث کلامی، راهی عقلی به حقایق مذهبی گشود. در واقع در مورد بعضی از مسائل خاص که در زمان پیغمبر اسلام، مورد بحث بودند و مخصوصاً تعالیم مربوط به رستاخیز، قرآن خود شیوه استدلال را تعیین کرد. " جایگاه عقل در فلسفه عقل برای توجیه خود به فلسفه و علوم یونانی گذشتگان نیاز داشت. فلسفه نیز برای مورد قبول واقع شدن به عقل و عقلا نیت محتاج بود به همین دلیل در طول تاریخ فلاسفه به تفسیر و توضیح عقل پرداختند و سعی بسیار کردند تا هر حقیقتی را با سلاحی مجهز به عقل و استدلال کشف نمایند. از یونان قدیم که مهد بروز و ظهور فلسفه و کانون عقل گرایی قدیم بود، فیلسوفان بیشماری به پا خواستند و پرچم عقل گرایی را به اهتزاز در آوردند، از جمله آنان افلاطون، فیلسوف بزرگ و نامی بود که پایه گذار مکتب فلسفی صرف شد و هر حقیقتی را حتی حقیقت عالم مثل را با عقل جستجو می کرد، "در نظر افلاطون کلمه "ماورای عقل" وجود نداشت چون عقل با واقعیت نهایی یکی باشد چگونه چیزی می تواند ورای آن باشد؟ ارسطو نیز که شاگرد دبستان عقل افلاطون بود، ایمانی بی برهان عقلی داشت به اینکه عقل بشری می تواند به معرفت دست یابد و معرفت در نظر او جستجو از حقیقت کائن است و اطلاع یافتن از او." " ارسطو در کتاب " اخلاق نیکو ماخس" عقل را جنبه الهی وجود انسانی می شمارد و در کتاب " نفس" عقل را چیزی که جنبه الهی بیشتری دارد می داند و به هر صورت عقل فعال را او عقلی الهی که از هر جهت خارج از وجود فردی انسانی است می شمارد." به عقیده ارسطو" عقل فعال قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و الوهیت دریافته است و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبداء اصلی و عقل کل که غایت غایات است باز می گردد." جایگاه عقل در عرفان بر خلاف فلاسفه و حکما که برای عقل و خرد انسانی ارزش فراوان قائل شده اند و زمام همه امور خود را به دست عقل سپرده اند، عرفا و صاحبدلان کمترین ارزشی برای عقل و استدلال قائل نشده اند. البته قابل ذکر است که این عقل و استدلال مذموم و نکوهیدنی به آن جنبه ثانوی عقل اشاره دارد که می توان به نوعی آنرا عقل معاش نامید، زیرا، هر که از این عقل مادی بهره بیشتری داشته باشد، در زندگی مادی و دنیایی موفق تر و بهره مندتر است و به همان میزان خسران دیده آخرت و حیات معنوی است. این عقل دنیایی غیر آن عقل کلی است که به نوعی با واجب الوجود فلاسفه هم یکی است و هر که از آن عقل نصیبی برده باشد با فرشتگان پهلو می زند بلکه رشک ملایک هم می شود. عقل کلی در همه جا ستایش شده، در جای جای اثر بزرگ و جاودانه مولانا جلال الدین هم، پیوسته مورد مدح و ستایش واقع شده است. "عرفا اگر هم گاهی سخنانی می گویند که از آن می توان به اندیشه فلسفی تعبیر کرد این اندیشه یا فلسفه را باید از همان نوع اندیشه های ما قبل منطق ارسطویی دانست که در تفکر عرفان گرای کهن به طور کلی یافت می شود. چنین فلسفه ای در پی اثبات یا رد امری از طریق تعقل منطقی نیست. بلکه معرفتی را که از راه شهود و بلاواسطه دریافته است با یقین و اعتقادی پیامبرانه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 61
فصل اول
1- مقدمه
2- نیاز احساس شده در مورد مسئله
3- هدف کلی و اهداف جزئی
4- روش انجام تحقیق
5- تعریف واژهها
مقدمه:
در این نوشتار سعی بر آن است که برخی از مفاهیم مشاوره و اصطلاحات رایج روزمرة مشاوره و همچنین برخی از رویکردهای اصلی مشاوره با زبان شعر و از دیدگاه جلالالدین محمد بلخی ملقب به مولانا بیان میشود. بسیاری از آنچه که امروز مشاوران و روانشناسان بیان میکنند هر کدام به نوعی در آثار مولانا تجلی پیدا کردهاند.
مثنوی مولوی دریایی است ژرف و بسیاری از نظریهها و تکنیکها و مهارتهای مشاوره با زبان زیبای شعر در آن آورده شده است و ریشة بسیاری از نظریههای مشاوره و روان درمانی را مخصوصاً رویکردهای شناختی را میتوان در مثنوی مولانا یافت. در این تحقیق پس از تعریف و ارائة مفاهیم و اصطلاحات رایج در مشاوره سعی شده است که مصداقهای این مفاهیم در مثنوی معنوی یافته و با این اصطلاحات تطبیق داده شوند. در ارتباط با اهمیت مشاوره و فوائد آن در آثار مولانا و همچنین خصوصیات یک مشاور اشعار و ابیات بسیاری آمده است که در این تحقیق سعی شده به طور نسبتاً کاملی به تمامی آنها اشاره شود. باشد که مورد قبول دوستداران رشتة مشاوره قرار گیرد.
نیاز احساس شده در مورد مسئله:
با توجه به اینکه بسیاری از علوم و معارف جدید چه در مشرق زمین و چه در مغرب زمین به نحوی در آثار مولانا تجلی پیدا کردهاند و در این زمینه تحقیقات و پژوهشهای نسبتاً وسیعی صورت گرفته است و کتابهای زیادی نیز به رشته تحریر درآمدهاند ولی متأسفانه در مورد مسائل و مفاهیم مرتبط با روانشناسی و یا مشاوره در آثار مولانا تحقیقات و پژوهشهای کمتری صورت گرفته است و با توجه به این نکته که در مثنوی مولوی نکات قابل توجه و قابل تأملی در مورد اهمیت و فوائد مشاوره، ضرورت مشاوره، خصوصیات مشاوره و همچنین برخی دیگر از مفاهیم رایج در مشاوره آورده شده است در این تحقیق سعی شده است تا این مطالب استخراج شده و به صورت نسبتاً منسجمی جمعآوری گردند. به امید اینکه در این زمینه تحقیقات گستردهتر و پردامنهتری صورت گیرد.
هدفی کلی:
هدف اصلی و نهایی این تحقیق استخراج مفاهیم و اصطلاحات مرتبط با مشاوره از کتاب مثنوی معنوی مولانا میباشد.
اهداف جزیی:
1- پی بردن به نقش و اهمیت مشاوره در اشعار مولوی
2- مقایسهای بین مهارتهای مختلف مشاوره با اشعار مولانا در مثنوی معنوی
3- پی بردن به ویژگیهای مشاور و مقایسة آن با آنچه که در مثنوی مولانا آمده است
روش انجام تحقیق:
این تحقیق صرفاً یک تحقیق کتابخانهای و توصیفی است و برای انجام این تحقیق کتاب مثنوی معنوی مولوی و همچنین تفاسیر این کتاب و کتابهای دیگری که در حواشی و در مورد مثنوی مولانا نوشته شده بود مطالعه گردید و به طور نسبتاً کاملی مورد بررسی قرار داده شده است و هر کجا که به مشاوره و اهمیت آن و یا هر یک از مفاهیم مرتبط با مشاوره اشاره شده بود مورد تفکیک قرار داده شده است.
با توجه به خصوصیات تحقیقات توصیفی محقق سعی کرده است تا آنچه را که هست بدون هیچگونه تصرفی گزارش دهد و نتایج عینی از موقعیت بگیرد. هدف محقق از انجام این نوع پژوهش توصیف عینی، واقعی و منظم خصوصیات یک موقعیت یا یک