لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
قیام 15 خرداد به روایت اسناد
نویسنده: محمدرضا تمری
چکیده: امام خمینی در عصر عاشورا سخنرانی شدیدالحن خود را ایراد نمود و در آن دستگاه حاکمه و رژیم صهیونیستی را زیر سؤال برد و آنها را به به نحوی غارت کننده و مفتخور قلمداد نمود و اعمال و رفتار شاه را ناشی از وابستگی وی دانست.به دنبال سخنرانی شدید و تند امام علیه شاه و اسرائیل در جمع هزاران نفر در مدرسه فیضیه، بامداد 15 خرداد و نیروهای رژیم شاه به منزل ایشان در قم حمله بردند و بعد از دستگیری ، ایشان را به تهران منتقل نمودند. همزمان با دستگیری امام علمای ویژی از شهرهای مختلف همچون آیتالله بهاءالدین محلاتی و آیتالله حسن قمی دستگیر شدند.در پی بازداشت امام در قم و تهران و سایر شهرها درگیری و تظاهرات برپا شد و رژیم با شقاوت هر چه تمام به سرکوب مردم پرداخت و مبارزه مردم در روزهای بعد ادامه داشت و قیام 15 خرداد با شدت سرکوب شد.
مقدمه:
شکلگیری نهضت امام خمینی حاصل تلاشهای نظری و عملی است که در پی آن نظام اسلامی جایگزین رژیم وابسته پهلوی شد.قیام 15 خرداد را نمی توان یک حادثه و اتفاق تصور نمود ، بلکه باید ریشه آن را در جریانهای قبل از سال 1342 مورد بررسی قرار داد.
از سال 1332 که آمریکا با کودتای 28 مرداد ماه در صحنه سیاسی ایران صاحب نفوذ شده بود تصور نمیکردند که ظرف 10 سال با جریانی مواجه شود که رژیم وابسته به آنان را در سراشیبی سقوط قرار دهد و منافع آنان را به خطر اندازد، در واقع نهضت امام مسیر خود را با مخالفت با اجرای سیاستهای جدید آمریکایی در ایران آغاز نمود. و با پیروزی انقلاب اسلامی به سیطره سیاسی، نظامی ـ اقتصادی ـ آنان خاتمه داد.
نگاهی کوتاه به جریان دستگیری امام:
ماه محرم از راه رسید و رژیم ترسید و تردید نداشت که در این ماه سخنرانان مذهبی که طرفدار امام خمینی هستند از جنایات دستگاه حاکمه و سلطنت سخن خواهند راند، لذا برای پیشگیری ـ از آنچه که در وقوعش شکی نداشتند ـ جمعی از سخنرانان و وعاظ مذهبی را احضار و با تهدید و ارعاب به آنان اعلام کرد که سه مطلب را رعایت کنند:
الف: بر ضد شخص اول مملکت مطلبی نگویید
ب: از اسرائیل و آنچه مربوط به اسرائیل است حرفی نزنید
ج: اینقدر نگویید اسلام در خطر است(1).
امام بعد از اطلاع از این امر، اقدام به صدور بیانیهای نمودند که در آن خطاب به وعاظ و گویندگان دینی چنین هشدار دادند که این التزامات ارزش قانونی ندارد و مخالفت با آن هیچ اثری ندارد و در ضمن التزام گیرندگان مجرم و قابل تعقیب هستند .... سکوت در ای ایام، تأیید دستگاه جبار و کمک به دشمنان اسلام است. (2)
امام خمینی در عصر عاشورا سخنرانی پر نور و شدیدالحن خود را ایراد نمود و در آن دستگاه حاکمه و رژیم صهیونیستی را زیر سؤال برد و آنها را به به نحوی غارت کننده و مفتخور قلمداد میکنند ، و اعمال و رفتار شاه را ناشی از عدم تفکر و وابستگی وی میدانست و در مورد درخواستهای رژیم چنین میگویند: «اگر به این سه تا امر کار نداشته باشیم، دیگر چه بگوییم، ما هر چه گرفتاری داریم از سه تاست ...»(3).
به دنبال سخنرانی شدید و تند امام علیه شاه و اسرائیل در جمع هزاران نفر در مدرسه فیضیه، بامداد 15 خرداد و نیروهای رژیم شاه به منزل ایشان در قم حمله بردند و بعد از دستگیری ، ایشان را به تهران منتقل نمودند. همزمان با دستگیری امام علمای ویژی از شهرهای مختلف همچون آیتالله بهاءالدین محلاتی و آیتالله حسن قمی دستگیر شدند، (4) در پی بازداشت امام در قم و تهران و سایر شهرها درگیری و تظاهرات برپا شد و رژیم با شقاوت هر چه تمام به سرکوب مردم پرداخت و مبارزه مردم در روزهای بعد ادامه داشت و قیام 15 خرداد با شدت سرکوب شد.(5)
روایت دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی از قیام 15 خرداد:
چهار روز قبل از شکلگیری قیام 15 خرداد 1342 ساواک در خصوص شایعات راجع به تصمیم طرفداران روحانیون و مخالفین دولت به برگزاری تظاهرات در تهران در روز عاشورا چنین اعلام میکند: «بطوری که شایع است طرفداران روحانیت و مخالفین دولت در نظر دارند روز عاشورا ... وقایع 30 تیر را به وجود آورند.(6)
ساواک جهت جلوگیری از قیام مساجد و کلیه بازارها را ـ که این محل ما محل اجرای مراسمهای عزاداری هستند و دستههای سینهزنی و سوگواری راه میاندازند ـ تحت کنترل و مراقبت شدید قرار داد.(7) به طوری که در گزارشی از حرکت عدهای از عزاداران تظاهرات کننده که از کوچه آبشار به سمت شمال تهران در حرکت هستند چنین آمده است:
«هم اکنون دستهای در قسمت شامل باار کفاشها هستند و نوحه زیر را میخوانند، قم کشته کربلا ... فیضیه مثل قتلگاه است .... مولایم خمینی ، صاحبالاعصر .
جمعیت آنان حدود 5000 نفر اعلام میدارد و پلاکاردی به همراه خود حرکت میدهند که بر روی آن نوشته شده اگر دینداری آزاده باشید». (8)
پلیس تهران به واحدهای زیر امر کلانتریهای مربوطه اعلام میدارد که از ساعت 20 روز 13/3/42 ... کلانتریها مخصوصا کلانتریهایی که برنامه بیشتری داشتهاند و با ابوالجمعی خود وعده اینکه از کلانتریها کمک گرفتهاند تا پایان برنامه عزاداری و مراسم سوگواری در مساجد و تکایا مراقبت لازمه را با توجه به دستورات صادره معمول در تمام مدت با هوشیاری کامل مراقب حفظ انتظامات و بخش مربوطه خود باشند».(9)
سازمان اطلاعات و امنیت کشور در خصوص حرکت دسته عزاداران مسجد ابوالفتح به طرف دانشگاه تهران و سردادن شعار در حمایت امام خمینی و شایعه حرکت عدهای از تظاهرات کنندگان به سمت بازار و کاخ گلستان چنین گزارش میدهد : «از این ساعت دسته عزاداری مسجد جامع ابوالفتح که عده آنان به 5000 بالغ گردیده به چهار راه کالج (میدان فردوسی) رسیده و هدف آنان عزیمت به طرف دانشگاه تهران است و شعارهای آنان ، شعارهایی است که قبلا به عرض رسیده است. (10)
در گزارشی دیگر تظاهرات کنندگان که از مسجد ابوالفتح به طرف سرچشمه حرکت نموده ... به میدان بهارستان رسیده و به علت ازدیاد جمعیت وبسته شدن راه وضع عبور و مرور را مختل کرده و با شعارهایی عابرین را دعوت به پیوستن به خود میکنند. (11)
ساواک در گزارشهایی از سخنرانی یک فرد ناشناس که در جلوی دانشگاه تهران که عملکرد عاملان اسرائیل را در ایران محکوم نموده و نیز حمله به فیضیه و حرکت تظاهرات کنندگان و تصمیم آنان مبنی بر ورود به کاخ سلطنتی اعلام میدارد : «سخنرانی جلوی دانشگاهتهرا ندرباره عمال اسرائیل در ایران و ابراز تنفر از موضوع مدرسه فیضیه و حمایت از آیتآلله خمینی بوده است، دسته دیگر جلوی دانشگاه تهران مدرسه فیضیه و حمایت از آیتآلله خمینی بوده است، دسته دیگر جلوی دانشگاهتهران بود بعد از نوحه×وانی از طرف باغ شاه ، چهار راه پهلوی .... به طرف کاخ آمدند و قصد ورود به کاخ داشتند ...(12)
در جریان قیام 15 خرداد رژیم حتی به دانشآموزان و محصلین کم سن و سال رحم نکرد و اقدام به بازداشت و زندانی کردن آنان مینمود (13)
مردم در روز 14 خرداد 1342 به مبارزه خود ادامه دادند به طوری که گزارشی جریان واقعه را اینچنین بازگو میکند: «ساعت 11 روز 14/3/1342 اطلاع دادند که عدهای به وزارت صنایع و معادن حمله کردند (14)...»
در جریان مبارزه مردم پیرو دستور شماره 9، تمام واحدهای زیر امر پلیس کماکان تا اطلاع ثانوی در حال آماده باش بودند.(15) .
خبر واقعه 15 خرداد به سرعت به شهرهای دیگر ایران سرایت نمود و به طوری که در جریان مسافرت به تهران و بازگشت آنان به شهر خود جریان و ماجرای 15 خرداد را به شهر خود انتقال میدادند به طوری که بر اساس گزارش ساواک نهاوند زد و خورد بین مأمورین و مردم تهران، سخن روز مردم شده است. و مسافرانی که از تهران مراجعت میکنند اظهار میدارند که اکثر بازارها تعطیل است و از اعلامیههایی که در تهران منتشر شده به همراه خود به شهرهای خود میآورند. (16)
در گزارش مختلف ساواک اشاراتی به درگیری بین پلیس و مردم شد که در این درگیریها مردم به وسیله چوب و سنگ به مبارزه میپردازد و حضور دانشجویان نیز مشهود است و شعار تظاهرات کنندگان یا مرگ یا خمینی است. (17)
ساواک شهرهای دیگر نیز از جریان قیام 15 خرداد در شهر خود گزارش میدهند به نحوی میتوان گفت بسیاری از شهرهای ایران متأثر از قیام 15 خرداد بودهاند. و آماده حرکت به سمت تهران شدند به عنوان مثال: در گزارشی که از کاشان رسیده اعلام داشته که: «طبق اطلاع واصله از کاشان ساعت 10:45 روز 15 خرداد جاری جمعیت قصد حمله به شهربانی داشتهاند و یک ژاندارم از طرف جمعیت تیر خورده و مأمورین به جمعیت مسلح به چوب و سنگ حمله و دو نفر مجروح شدهاند. (18)
و در جریان مبارزه بین انقلابیون و پلیس بسیاری از اتومبیلهای پلیس از بین رفتند . (19)
سرانجام فرمانداری نظامی تهران در خصوص ممنوعیت عبور و مرور در شهر از ساعت 22 تا 5 بامداد ، ممنوعیت تشکیل اجتماعات ، ... اعلامیه 7 ماده ای به شرح ذیل اعلام نمود :
چون به موجب تصویب نامه هیأت وزیران به منظور حفظ آرامش و امنیت عمومی اهالی محترم پایتخت و حومه و جلوگیری از اعمال سوء و اخلالگری عناصر مفسده جو مقرر است حکومت نظامی تهران و حومه برقرار می گردد و متن تصویب نامه دولت از رادیو به استحضار رسیده است ... انتظار دارد که در حفظ نظم و آرامش با مأمورین انتظامی درجه همکاری فرمایند :
1- از این تاریخ تا صدور اعلامیه ثانوی از ساعت 22 تا 5 صبح عبور و مرور در شهر و حومه مطلقا ممنوع است چنانکه به دستور توقف مأمورین انتظامی توجه ننمایند ، به سوی آنان تیراندازی خواهد شد .
2- اجتماعات به کلی قدغن است و افراد و اشخاص حق توقف و اجتماع در معابر ندارند و با اولین اخطار مأمورین انتظامی باید فورا متفرق شوند .
3- افرادی که شغل و کار آنان ایجاب می کند هنگام شب از خانه خارج شوند از قبیل اطباء ، داروسازان و غیره باید اجازه مخصوص از فرمانداری تحصیل نمایند . ُ
4- اشخاصی که عملا بر ضد دولت مشروطه و امنیت آسایش عمومی اقدام و خیانت آنها مدلل شده باشد محکوم به قتل خواهند شد .
5- اشخاصی که سوء ظن مخالفت با دولت مشروطه و امنیت و انتظام عمومی در حق آنان بشود قوه مجریه حق توقف آنان را خواهد داشت و پس از توقف به استنطاق آنان شروع خواهد شد .
6- مأمورینی که تأمین شهر به عهده آنان واگذار است در صورت سوء ظن حق دخول به منازل و اجرای تحقیقات را خواهند داشت و در صورت مخالفت و مقاومت جبرا می توانند داخل شوند .....
7- اجتماعات انجمن ها در مدت حکومت نظامی باید به کلی موقوف و متروک گردد. (20)
در جریان قیام 15 خرداد 1342 جمعیت کثیری از مردم شهید شدند و رژیم با خشونت به سرکوب تظاهرات کنندگان پرداخت و آمار دقیقی از تعداد مقتولین را اعلام نکرده است و در یکی از گزارش ها فهرستی از 186 نفر از شهداء این جریان را اعلام کرده است (21) ، حال آنکه که اگر تمام گزارش موجود بود – آن وقت می توانستیم بیشتر به جنایات و کشتار رژیم در جریان قیام 15 خرداد پی ببریم . رژیم پهلوی آنقدر احساس ترس و هراس شده بود که تا 50 روز بعد از قیام بر اساس تصویب هیأت وزیران در تهران و حومه حکومت نظام اعلام نمود.
نتیجه :
از مظالم اسناد فوق نکات زیر قابل توجه است
1- وقایع عاشورای سال 42 همانند وقایع 30 تیر به رهبری آیت الله کاشانی را در ذهن رژیم تداعی می نمود به طوری که در سندی به صراحت به آن اشاره نموده اند .
2- مسجد به عنوان پایگاهی جهت سازماندهی مبارزه علیه رژیم.
3- مبارزه با نفوذ عمال اسرائیل .
4- مردمی بودن و حضور فعال اقشار مختلف آنان در این قیام .
5- اسلامی بودن قیام .
6- عدم وابستگی قیام 15 خرداد به حزب و گروه خاص .
7- ارتباط نزدیک بین روحانیت و مردم ، حمایت مردم از روحانیت در جریان قیام به طوری که در شعارهای آنان این مسأله نمایان است .
8- عدم اتکای قیام کنندگان به بیگانگان .
9- قیام 15 خرداد تنها مختص به قم و تهران نبود بلکه به شهرهای دیگر نیز سرایت نمود و به نحوی فراگیر بود .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
قیام 15 خرداد؛ نقطه عطف
نویسنده:مظفر شاهدی
پیروزی انقلاب پر فراز و نشیب مشروطیت ایران در سال 1285 ش / 1906 م و تشکیل نظام سیاسی پارلمانی برغم تمام فداکاریها، جانفشانیها و زحماتی که اقشار وسیعی از مردم کشور متحمل شدند و نیز علیرغم تدابیر و ایدههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نوین و مترقیانهای که برای آن اندیشیده شده بود، به دلایل عدیده داخلی و خارجی نتوانست بر خواستهها و آرزوهای تاریخی ـ اجتماعی مغفول مانده جامعه ایرانی پاسخی در خور و تعیین کننده بدهد.
این روند با قدرتیابی و سپس سلطنت دیکتاتور مآبانه رضاخان که تفکرات و دستاوردهای مشروطیت ایران را تقریباً به هیچ گرفت، بیش از پیش به چالش طلبیده شده و نادیده انگاشته شد. دوران دوازده ساله نخست سلطنت محمدرضا شاه پهلوی هم با تمام تکاپوها و تلاشهای صورت گرفته از سوی احزاب، تشکلها و گروههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی و نیز همراهی اقشار وسیعی از مردم باز هم به دلایل متعدد داخلی و مداخلات و تجاوزکاریهای خارجی خیلی زود به پایان بدفرجامی انجامید و به تبع کودتای تأسفبار 28 مرداد 1332 نظام سیاسی حاکم بر کشور اساساً با اتکای به پشتیبانی حامیان خارجی خود (آمریکا و در درجه بعدی انگلستان) آشکارا و به طور فزاینده در روش استبدادی و خلاف قاعده حکومتداری گام نهاد و هر آنچه توانست در تضییع حقوق اساسی ملت ایران و نقض قانون اساسی مشروطیت کوشید و با سرکوب قهرآمیز مخالفان و منتقدان سیاسی و مجموعه کسانی که به ساختن فردایی بهتر برای کشور میاندیشیدند، گستاخانه در برابر خواستههای مردم ایران موضع مخالف و در واقع دشمنانه گرفت. با این احوال و برغم تمام حقکشیها و تضییع حقوقی که صورت میگرفت، هنوز اقشاری از مردم و گروهها و احزاب سیاسی، اجتماعی و نیز علما و روحانیون امیدوار بودند جهت نجات دستاوردهای چندین ده ساله مردم ایران در زمینههای مختلف سیاسی و اجتماعی روشهای مسالمتآمیزتر و در واقع کم هزینهتر جستجو شود اما حکومت با تداوم سرکوبها و سیاستهای سختگیرانهتر پیام میداد که نمیخواهد در راه ناصوابی که در پیش گرفته است، تجدید نظر کرده و احیاناً خواستهها و توصیههای مخالفان را مورد عنایت و توجه قرار د هد.
با این احوال عمدتاً بخاطر بحرانهای زودهنگام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که در اواخر دهه 1330 دامنگیر حکومت شده و بالاخص موجبات رنجش و نگرانی حامیان خارجی آن ( به ویژه آمریکائیان) را فراهم آورده بالاجبار نوعی فضای باز سیاسی در عرصه کشور ظاهر شد که البته بسیار کوتاه مدت بوده و به دلایل عدیده داخلی و خارجی به سرعت از میان رفت. در چنین فضایی بود که حکومت تحت فشار آمریکائیان طرحهای اصلاحی چندی در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی (جهت نجات از بحران گرفتار آمده) مورد توجه قرار داد که برخی از این موارد اصلاحی با قانون اساسی مشروطیت ایران در تناقض و تعارض بود. این طرحهای پیشنهادی آمریکاییان که رژیم خیلی زود مدعی شد خارجیان در طرح آن نقشی نداشتهاند و شخص شاه مبتکر آن بوده است، نام انقلاب سفید به خود گرفت و اجرای جدیتر آن با انتصاب اسدالله علم به نخستوزیری (در 27 تیر 1341) آغاز شد. رژیم امیدوار بود بدون برخورد با مانعی جدی آن را به مورد اجرا گذارد و با جلب رضایت خاطر آمریکائیان در راستای تحکیم موقعیت خود در رأس حاکمیت بکوشد. این در حالی بود که از اوایل سال 1340 مجلس شورای ملی منحل شده و دیگر وجود خارجی نداشت و اینک دولت وقت در چارچوب لوایحی که خود تدوین کرده و مورد تأیید شاه هم قرار گرفته بود، بر آن شده بود بدون جلب نظر مخالفان و نیز تأیید مجلس فرمایشیای که آن هم در آن مقطع وجود نداشت، مقدمات اجرایش را فراهم آورد. اما بر خلاف انتظار حکومت ایران طرحهای اصلاحی از سوی اقشار وسیعی از مخالفان سیاسی و مذهبی که علما و روحانیون در رأس آن قرار داشتند، با مخالفت جدی روبروشد. در این میان به ویژه آیتالله امام خمینی رهبر و پیشرو مخالفان حکومت و دولت وقت را به درستی مورد انتقاد و سرزنش قرار میداد که با طرح این به اصطلاح اصلاحات آشکارا در راستای نقض قانون اساسی مشروطیت گام بر میدارد و در شرایط تعطیلی مجلسین شورای ملی و سنا اقداماتی غیر قانونی و خلاف مصالح و منافع ملی و اسلامی مردم کشور از اقشار مختلف مرتکب میشود.
بدین ترتیب در همان مراحل نخست مخالفتها، برغم تمام اعمال فشارها و تدابیر امنیتیـ انتظامی حکومت، آنچنان شدید و تعیین کننده بود که حکومت ودولت وقت (با تمام حمایتهایی که از سوی حامیان خایجی از آن شده و اساساًً مقید به اجرای اصلاحات پیشنهادی شده بودند) بناچار ولو موقتاً عقبنشینی کرده و جهت آرام کردن فضای ملتهب سیاسی ـ اجتماعی کشور اعلام کرد که از اجرای اصلاحات مورد نظر چشم پوشی میکند. اما بزودی آشکار شد که حکومت درصدد است با ترفندی دیگر و این بار با توسل به آرای عمومی برای اجرای اصلاحات مورد نظر خود محمل و دستاویزی پذیرفتنی و به اصلاح قانونمندتر پیدا کند. بدین ترتیب و در حالی که فشار پیدا و پنهان دستگاههای اطلاعاتی و انتظامی بر مجموعه مخالفان سیاسی و مذهبی در تهران، قم و دیگر شهرها و مناطق مستعد مخالفت افزایش چشمگیری یافته بود، حکومت پیرامون برنامههای اصلاحی موسوم به انقلاب سفید و ضرورت شرکت گسترده مردم در رفراندوم و سرزنش مخالفان سیاسی و مذهبی خود تبلیغات گسترده و آزار دهندهای به راه انداخت. این در حالی بود که برغم تمام فشارها، روحانیون و علما و اسلامگرایان تحت رهبریهای فکری ـ ایدئولوژیکی و سیاسی امام خمینی بار دیگر بر حملات و انتقادات صریح و آشکار خود از حکومت و دولت شدت بخشیدند. به همین دلیل حکومت که مصمم بود به هر طریق ممکن رفراندوم مورد نظر را در موعد تعیین شده (6 بهمن 1341) برگزار کند بر شدت برخورد قهرآمیز با مخالفان افزود و در آستانه برگزاری رفراندوم تعداد کثیری از مخالفان را دستگیر و روانه زندان ساخت. با این احوال علما و روحانیون از تداوم مخالفت پیگیر با طرحهای موسوم به انقلاب سفید و سیاستهای خشن و سرکوبگرانه عوامل حکومت باز نایستادند و بدین ترتیب برغم برگزاری رفراندوم و رضایت خاطری که حکومت از این منظر برای خود احساس میکرد، مخالفتها تداوم یافت و شواهد و قراین موجود هم نشان میداد که در آیندهای نه چندان دور حکومت ناگزیر از برخوردی خشن و سرکوبگرانهتر به ویژه با علما، روحانیون تحت رهبری امام خمینی است.
مقارن شدن سالروز شهادت امام جعفر صادق با دومین روز فروردین سال 1342 و اعلامیه امام خمینی مبنی بر این که مسلمانان در نوروز سال جدید عید نخواهند داشت و به ویژه همراهیهای گسترده مردم با امام تصادف میان طرفین را تقریباً چارهناپذیر کرد و بدین ترتیب در روز 2 فروردین 1342 نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی حکومتی طی برنامهای حساب شده و از پیش تعیین شده طلاب، علما و روحانیونی را که در مدرسه فیضیه قم گرد آمده بودند، مورد تهاجم قرار داده، تعداد کثیری را مجروح و مصدوم و مقتول ساختند و به تبع آن رعب و وحشت در شهرهای قم، تهران و چند شهر بزرگ دیگر کشور حکمفرما شد.
علما و روحانیون مخالف تحت فشار قرار گرفتند و تعداد قابل توجه دیگری از آنان دستگیر و راهی زندان شدند. این سیاست سرکوبگرانه، مخالفان را بر این باور نزدیک کرد که دیگر رژیم قصد ندارد جهت عدول از روش غیراصولی و ناصوابی که در عرصه سیاسی در پیش گرفته است، گامی مساعد بردارد و بر آن است از هر راه ممکن مخالفانش را با بهرهگیری از قوه قهرآمیز و سرکوبگرانه از میان بردارد. بر همین اساس آگاهان به امور پیشبینی میکردند که تقابل حکومت با مخالفان به نتیجه مسالمت آمیز و آشتیجویانهای منجر نخواهد شد و بنابراین برخوردهای باز هم خشنتر و سرکوبگرانهتری از ناحیه حکومت صورت خواهد گرفت. در شرایطی که تعداد قابل توجهی از رهبران و اعضای برجسته گروههای سیاسی و تعداد کثیری از دانشجویان دانشگاهها در زندان به سر میبردند و در واقع هم در آن مقطع حکومت خطر چندانی از ناحیه این احزاب و گروهها احساس نمیکرد، شواهد موجود نشان میداد که مرکز ثقل مخالفتها کماکان در میان علما و روحانیون تحت رهبری امام خمینی در شهر قم قرار دارد. حکومت نشانههای آشکاری از تندتر شدن مخالفتها در میان روحانیون و طلاب با حکومت برغم حمله سبعانه به مدرسه فیضیه در شهر قم (2 فروردین 1342) در دست داشت. به همین دلیل تمهیدات امنیتی و انتظامی در قم، تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور گسترش چشمگیری پیدا کرد و ساواک و دیگر دستگاههای امنیتی ـ انتظامی طرحهای مراقبتی و کنترلی متعددی را جهت جلوگیری از گسترش بحران به مورد اجرا گذشتند. اما گذشت زمان نشان داد که مخالفان حکومت در میان علما و اسلامگرایان کماکان مصمم به تداوم مخالفت صریح و آشکار با آن بوده به ویژه امام خمینی طی سخنرانیها و پیامهای متعدد خود بر ضرورت مبارزه و برخود با اقدامات خلاف قاعده رژیم پهلوی تأکید داشت.
نزدیکتر شدن روزهای منتهی به محرمالحرام 1383 / خرداد 1342 بیانگر گسترش مخالفتها با حکومت و نگرانی شدید رژیم پهلوی از تبعات سوء فراگیرتر شدن دامنه مخالفتها در میان مردم ایران در اقصی نقاط کشور بود. به ویژه این که خبر میرسید، علما، طلاب، وعاظ و سخنرانان مذهبی بسیاری خود را برای ابراز مخالفت سیاسی با رژیم پهلوی در ماه محرم آماده میکنند.
در 28 اردیبهشت 1342 امام خمینی به روحانیون و وعاظ تکلیف کرد بدون واهمه از تهدیدات «دستگاه جبار» ماه محرم را به فرصتی جدی برای افشای مظالم حکومت تبدیل کنند. در واکنش به این موضعگیری تند و صریح، شاه در 6 خرداد 1342 طی سخنانی شدید اللحنی روحانیون و مخالفان حکومتش را مورد انتقاد قرار داد و به دنبال آن در 13 خرداد 1342 امام خمینی آن سخنرانی سراسر نکوهش آمیز و سرزنش کنندهاش برضد شاه را ایراد کرد که طی آن متذکر شده بود:
«... آقا من به شما نصیحت میکنم. ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت میکنم. دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند میکنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگربخواهند تو بروی همه شکر بکنند. آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسند، دست حیوان نجس را میبوسند...؟ آقا ما حیوان نجس هستیم، خدا کندکه مرادت این نباشد، خدا کند مرادت از اینکه مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل میشود و تکلیف تو مشکل میشود، نمیتوانی زندگی کنی، ملت نمیگذارد زندگی کنی، نکن این کار را نصیحت مرا بشنو... آقا نکن اینطور، بشنو از من، بشنو از روحانیون... اینها صلاح ملت را میخواهند اینها صلاح مملکت را میخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سیاه است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید، چرا اغفال میکنی ملت را؟ والله اسرائیل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد.»
این اظهارات صریح و تحقیر کننده، سخت خشم شاه را برانگیخت و به دنبال آن نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در شا مگاه روز 14 خرداد 1342 امام خمینی را دستگیر و به تهران منتقل کردند و در حالی که نیروهای امنیتی و انتظامی شهر قم را تحت مراقبت شدید قرار داده بودند، مردم قم و به ویژه علما و روحانیون و طلاب و نیز خیل عظیمی که از ایشان پیروی و تبعیت میکردند از صبح روز 15خرداد به خیابانها ریختند و در اطراف و اکناف منازل امام خمینی و دیگر علما و نیز مدرسه فیضیه و حرم مطهر به اجتماع اعتراض آمیزی همت گماشتند. ضمن این که در همان روز شهر تهران و بسیاری از مناطق اطراف آن نیز در اعتراض به دستگیری امام خمینی به خیابانها ریخته و با نیروهای امنیتی و انتظامی درگیر شدند.
بدین ترتیب بود که آن قیام معروف و سرنوشت ساز که به نقطه عطفی مهم و تعیین کننده در تاریخ مبارزات مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی تبدیل شد، به وقوع پیوست و آمار شهدا و مجروحان قیام از مرز چند صد تن فراتر رفت. با این توضیح که مجموعه حکومت بر این تصور باطل قرار گرفت که با سرکوب (علیالظاهر) قیام 15خرداد برای همیشه مخالفان و منتقدان خود در میان علما و روحانیون، طلاب و اسلامگرایان را از میان برداشته است. اما شواهد وقراین موجود نشان میداد که مبارزه سازشناپذیر مخالفان و منتقدان با حکومت پهلوی که دیگر آشکارا فقط حربه زورو زبان اسلحه را برای برخورد با مخالفان و معارضان خود برگزیده بود، در مقیاسی بسیار وسیعتر و سازمان یافته تر در شرف آغازی دوباره است.
قیام 15 خرداد نقطه عطفی بدون بدیل در مبارزه با رژیم پهلوی شد. از این مقطع دیگر کاملاً آشکار شد که حکومت بنا ندارد هیچگونه حق انتقاد و اعتراضی را برای منتقدان و مخالفانش به رسمیت بشناسد. بنابراین تنها به از میان برداشتن و سرکوب قهرآمیز و بدون انعطاف مخالفان روش استبدادی و خودکامانه حکومتش میاندیشید. و بدین ترتیب امید کسانی از مخالفان را که هنوز تصور میکردند برای به سر عقل آوردن حکومت میشود از روشهای مسالمتآمیز و آشتیجویانهتر بهره برد. به یأس مبدل ساخت و آشکار شد که جز به سقوط کشانیدن و از بین برداشتن قطعی و نهایی رژیم حاکم بر کشور تقریباً هیچگونه راه کمهزینهتر دیگری برای به سامان آوردن امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور
ازجمله پیامدهای قیام 15 خرداد 1342 رشد و گسترش چشمگیر و فزاینده مبارزه روحانیون، علما و اسلامگرایان تحت رهبری امام خمینی علیه رژیم شاه بود. آنان برغم اعمال فشارها و سرکوبگریهای تمام ناشدنی نیروهای امنیتی و انتظامی کماکان در صف مخالفت با رژیم پهلوی پایدارتر از سابق ظاهر شدند و این روند نهایتاً موجبات تبعید امام خمینی از کشور را (در 13 آبان 1343) فراهم آورد. مخالفان بویژه روحانیون با سازماندهی و انسجام درونی بیشتر و ارتباطات تنگاتنگ پیدا و پنهانی که با آیتالله امام خمینی در تبعید برقرار نمودند، به مبارزه پایان ناپذیر با حکومت، جانی تازه و دوباره بخشیدند و اساساً هم همین جریان بود که در نیمه دهه 1350 از فرصت بهره برد و با متشکل کردن گسترده طرفداران خود که در اقصی نقاط کشور به صدها هزار تن بالغ میشدند، تحرک تعیین کننده و سرنوشت سازی را رقم زد تحرکی که حاصل نهایی آن سقوط قطعی رژیم پهلوی و بنیان یافتن نظمی نوین در عرصه سیاسی، اجتماعی ایران زمین بود.
منابع و مآخذ
ـ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، تهران،رسا، 1360.
ـ جواد منصوری، قیام 15 خرداد به روایت اسناد،تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377.
ـ قیام 15خرداد به روایت اسناد ساواک، 4 جلد، چاپ اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378 ـ 1379.
ـ رحیم روحبخش، نقش بازار در قیام 15 خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
ـانقلاب اسلامی به روایت خاطره، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382.
ـ عباس خلجی، اصلاحات آمریکایی، 1339 ـ 1342 و قیام 15 خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
ـ فریبا جعفری، نقش روحانیت در قیام 15 خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385.
ـ مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول، اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی، چاپ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386.
ـ مظفر شاهدی، ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور (1335 ـ 1357) چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386.
ـ حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، قم، دارالفکر و دارالعلم، 1356.
ـ امام خمینی، کوثر، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371 ـ 1373.
ـ امام خمینی، صحیفه نور، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361.
ـ اسناد انقلاب اسلامی، جلد 1 ـ 4، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374.
ـ علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، 11 جلد، بیجا، بنیاد فرهنگی امام رضا، بیتا.
ـ مهدی بازرگان، خاطرات بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت، تهران، رسا، 1375.
ـ عمادالدین باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، قم، نشر تفکر، 1373.
ـ حمید روحانی، نهضت امام خمینی، جلد دوم، تهران، بنیاد شهید، 1364.
ـ حمید روحانی، نهضت امام خمینی، جلد سوم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374.
ـ اسدالله علم، یادداشتهای علم، جلد 1 ـ 5، تهران، کتابسرا، 1371 ـ 1382.
ـ عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1367.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
فلسفه قیام عاشورا
الف:بیعت خواستن یزید از امام حسین
در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یکجا دعوت مردم کوفه از امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت کوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حکومت انتقاد می کند. از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا امر به معروف و نهی از منکر را لازم می بیند.
البته حقیقتاً باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است. حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید کدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.
توضیح عکس العمل اول را همه شنیده ایم که معاویه با چه وضعی به حکومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی کردند امام یک قرارداد موقت با معاویه امضاء کردند در مفاد این صلحنامه آمده بود که بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حکومت را به شکل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حکومت یک مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفکر بود:
الف: یک طرز تفکر که خلافت، فقط شایسته کسی است که پیغمبر او را منصوب کرده باشد.
ب: یک طرز تفکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب کنند و این مسئله در میان نبود که یک خلیفه برای خود جانشین معین کند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می کرد این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد و کسیکه او را به این کار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حکومت کوفه را داشت مغیره همان شخصی بود که با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای که قبلا هم حاکم کوفه بوده است و از اینکه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی کند یزید گفت پدر فکر می کند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می کنند و مردم مدینه را مروان حکم و از همه جا مهمتر و خطرناکتر کوفه (عراق کنونی) است این هم بعهده من.
یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی که داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حکومت کوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم کوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت کردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط کامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام که از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتکب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد کند ولی مردم نپذیرفتند و او شکست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتکب جنایت بزرگی شد و آن این بود که با امپراطور روم که نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح کرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یک طرفردار نیرومند که تاج و تخت یزید را پشتیبانی کند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.
معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین –(ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند. معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار که اصل تو هستند هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار. و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر 3 نفر حسین بن علی – عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
فلسفه وانگیزه قیام امام حسین
برخی با ارائه نظریات نسنجیده و غیر قابل قبول پیرامون فلسفه قیام عاشورا، تصویر وارونه و یا حداقل نامناسب با شأن رهبری این قیام ارائه کردهاند و هیچ کدام از آنها، در ارائه یک تصویر روشن و جامع از انگیزههای قیام امام حسین(ع) توفیق نداشتهاند.در این مجال کوتاه نیز نمیتوان به تفصیل به این پرسش پاسخ داد لذا به صورت مختصر در این زمینه باید گفت: یک پژوهشگر و یا شخص سوال کننده پیرامون تاریخ عاشورا اگر بخواهد به ماهیّت و جوهره قیام عاشورا تا حدّ زیادی پی ببرد، باید در گام نخست، با نگاه و مطالعه جامع و کامل در باره امام حسین(ع)، به زندگی، شخصیّت و مقام حضرت به عنوان امام معصوم، شناخت لازم و کافی پیدا کند و سپس با مطالعه و تعمّق لازم در بیانات و گفتار حضرت که در مقاطع مختلف قیام و حتّی پیش از آغاز آن درباره انگیزه حرکت خویش بیان کرده است، به فلسفه و ماهیّت قیام آن حضرت تا حدّ زیادی شناخت پیدا کند.اکنون با این مقدمه و با توجّه به این که بهترین و مطمئنترین سند برای شناخت فلسفه و اهداف نهضت سیدالشهدا(ع)، کلمات خود آن حضرت و یا امامان دیگر در این باره است، مجموع خطبهها، سخنان، نامهها و وصیتنامه امام حسین(ع) که در باره اهداف و انگیزههای قیام عاشورا است و نیز برخی از تعابیر زیارت نامههای متعدّد و مختلف که از امامان دیگر در باره حضرت رسیده است و در آنها به انگیزه قیام پرداخته شده است، مورد مطالعه و بررسی قرار داده و سپس با استخراج فهرستوار اهداف قیام، به تفسیر و تحلیل آنها، میپردازیم :1 ـ امام حسین(ع) در مکه در جمع گروهی از علما و نخبگان دیگر مناطق اسلامی با ایراد خطبهای شورانگیز و کوبنده، ضمن یادآوری وظیفه سنگین و تکلیف خطیر علما و بزرگان شهرها در باره پاسداری از کیان دین و اعتقادات مسلمانان و پیامدهای سکوت در برابر جنایات امویان، از خاموشی آنان در برابر سیاستهای دینستیزانه حاکمان اُموی انتقاد کرده و هرگونه همراهی و سازش با آنان را گناه نابخشودنی دانستند. حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامات و فعالیتهایش را برضدّ نظام ستمگر حاکم (که چند سال بعد خود را در قالب یک نهضت نشان داد) چنین اعلام فرمودند:خدایا تو میدانی آنچه از طرف ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامات برضدّ حاکمان اُمَوِی) به خاطر رقابت و سبقت جویی در فرمانروایی و افزونخواهی در متاع ناچیز دنیا نبوده است، بلکه برای این است که نشانههای دینت را (به مردم) نشان دهیم ( برپاگردانیم) و اصلاح در سرزمینهایت را آشکار کنیم. میخواهیم بندگان ستمدیدهات در امان باشند و به واجبات و سنّتها و احکامت عمل شود.از این جملات میتوان چهار هدف را برای اقدامات و فعالیتهای امام حسین(ع) که در عصر حاکمیّت یزید جزء اهداف قیام حضرت به شمار میرفت، استخراج کرد:الف ـ احیای مظاهر و نشانههای اسلام اصیل و ناب محمدیب ـ اصلاح و بهبود وضع مردم سرزمینهای اسلامیج ـ مبارزه با ستمگران اُموی جهت تأمین امنیّت برای مردم ستمدیدهد ـ فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی2ـ امام حسین(ع) ضمن وصیّتنامهای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمّد بنحنفیّه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کرد:من نه از روی سرمستی و گستاخی و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم. بلکه تنها برای طلب اصلاح در امّت جدم حرکت کردم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بنابیطالب عمل کنم.و در زیارتهای مختلف که در باره امام حسین(ع) از امامان(ع) وارد شده، این تعابیر فراوان دیده میشود:«اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَیْتَ الزَّکوهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ»گواهی میدهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی.از این عبارات، اهداف ذیل را از قیام حضرت، میتوان استفاده کرد:الف ـ طلب اصلاح در امور امّت پیامبر(ص)ب ـ امر به معروفج ـ نهی از منکرد ـ عمل به سیره رسولخدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) همانند برپایی نماز و پرداخت زکات3 ـ حضرت در نامهای که در زمان اقامت خویش در مکّه در پاسخ دعوت به نامههای اشراف و بزرگان کوفه مبنی بر آمدن به کوفه، نوشتند، فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمودند:به جانم سوگند، پیشوا کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدل و داد را محقق سازد، معتقد به حقّ باشد، خود را به آنچه در راه خدا هست پایدار بدارد.امام(ع) در این نامه، هدف از قیام را، تلاش در جهت برپایی حکومتی میداند که رهبر و پیشوای آن، صفات و امتیازات ذیل را دارا باشد:الف ـ به کتاب خدا حکم کند.ب ـ عدالت را در جامعه حاکم کند.ج ـ متدیّن ومعتقد به دین خدا باشد.د ـ خود را وقف خدا و اهداف الهی کند.4ـ حسین بنعلی در نامهای که ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همیاری و همراهی با وی کرده است، علّت و هدف از نهضت خویش را چنین بیان میکند:من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش میخوانم. همانا سنّت پیامبر(ص) از بین رفته است و بدعت زنده شده است.و در جواب عبدالله بنمُطیع میفرماید:کوفیان به من نامه نوشته و از من خواستهاند به نزدشان بروم، چون امیدوارند (که با رهبری من) نشانههای حقّ زنده و بدعتها نابود شود.و نیز در نامهای که به شیعیان بصره نوشتند، فرمودند:من شما را به زنده کردن نشانههای حقّ و نابود کردن بدعتها میخوانم.از مجموع نامه و پاسخ حضرت، این اهداف را میتوان برای نهضت عاشورا استفاده کرد:الف ـ دعوت (و عمل) به کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ ص ـب ـ احیای سنّت پیامبر(ص) که از بین رفته است، و برپایی مظاهر حقّ و حقیقتج ـ از بین بردن بدعتها (که جایگزین احکام خدا و سنّت پیامبر(ص) شده است).5ـ اباعبدالله درخطبهای که پس از برخورد با حرّ بنیزید رِیاحی در منزل «بَیْضَه» ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش پیامبر ـ ص ـ، چنین بیان کردند:ای مردم ! رسولخدا ـ ص ـ فرمودند: کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسولخدا ـ ص ـ مخالفت ورزیده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگری رفتار میکند، ولی در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، برخدا است که او را در جایگاه (عذابآور) آن ستمگر قرار دهد. هان (ای مردم) بدانید که اینها تن به فرمانبری از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهی را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نمودهاند، درآمدهای عمومی (بیت المال) مسلمانان را به خود اختصاص دادهاند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند و من شایستهترین فرد برای تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستماز این خطبه و یا نامه، علّت قیام سیدالشهدا(ع) را میتوان این امر دانست که حاکمان بنیاُمَیّه (به ویژه یزید) اقدامات ضدّ دینی زیر را مرتکب شدهاند:الف ـ فرمانبری از خدا را رها کرده و به اطاعت از شیطان رو آوردهاند؛ب ـ فساد را (در زمین) آشکار کردهاند؛ج ـ حدود الهی را تعطیل کردهاند؛د ـ بیتالمال را به خود اختصاص دادهاند؛ه ـ حرام خدا را حلال و حلال الهی را حرام کردهاند.از این رو است که در زیارات وارده در باره امام حسین(ع)، شهادت به برپایی احکام الهی و سنّت پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) توسط حضرت، داده شده است:«اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلالَ اللهِ وَ حَرَّمْتَ حَرامَ اللهِ وَ اَقَمْتَ الصَّلاهَ وَ آتَیْتَ الزَّکاهَ وَ اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ دَعَوْتَ اِلی سَبِیلِکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ»شهادت میدهم که تو حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام کردی و نماز را بپا داشتی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و (مسلمانان را) با پند و اندرز نیکو، به راه روش خود، فراخواندی.و همچنین:شهادت میدهم که تو به عدل و داد امر کردی و(مسلمانان را) به سوی این دو دعوت کردی.6ـ پیشوای سوّم درمنزل «ذوحُسَم» در توجیه حرکت خویش چنین فرمودند:آیا نمیبینید که به حقّ عمل نمیشود و از باطل بازداشته نمیشود؟ (در چنین شرایطی) باید مؤمن، به حقّ خواهان دیدار خدا باشد. من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمیبینم.امام(ع) درباره ذلتناپذیری خود به عنوان هدف دیگر از قیام خویش، بیانات دیگری نیز دارد، از جمله در مقابل پیشنهاد عبیدالله که حضرت را بین کشته شدن و بین بیعت کردن با یزید مخیّر کرده بود، میفرماید:«... هیهاتَ مِنَّا الذِلّه یأبی اللهُ ذلکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ المؤمنُونَ ...»از ما دور باد که پستی را پیشه خود کنیم، (چرا که) خدا و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
فلسفه قیام عاشورا
الف:بیعت خواستن یزید از امام حسین
در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین و امتناع امام از بیعت، در یکجا دعوت مردم کوفه از امام حسین و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت کوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حکومت انتقاد می کند. از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا امر به معروف و نهی از منکر را لازم می بیند.
البته حقیقتاً باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است. حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید کدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.
توضیح عکس العمل اول را همه شنیده ایم که معاویه با چه وضعی به حکومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی کردند امام یک قرارداد موقت با معاویه امضاء کردند در مفاد این صلحنامه آمده بود که بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حکومت را به شکل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه ، مسئله خلافت و حکومت یک مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفکر بود:
الف: یک طرز تفکر که خلافت، فقط شایسته کسی است که پیغمبر او را منصوب کرده باشد.
ب: یک طرز تفکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب کنند و این مسئله در میان نبود که یک خلیفه برای خود جانشین معین کند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می کرد این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد و کسیکه او را به این کار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا…) بود چون مغیره خودش طمع حکومت کوفه را داشت مغیره همان شخصی بود که با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای که قبلا هم حاکم کوفه بوده است و از اینکه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی کند یزید گفت پدر فکر می کند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می کنند و مردم مدینه را مروان حکم و از همه جا مهمتر و خطرناکتر کوفه (عراق کنونی) است این هم بعهده من.
یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه ، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی که داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حکومت کوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم کوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت کردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود . معاویه پس از تسلط کامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام که از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتکب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد کند ولی مردم نپذیرفتند و او شکست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتکب جنایت بزرگی شد و آن این بود که با امپراطور روم که نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح کرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یک طرفردار نیرومند که تاج و تخت یزید را پشتیبانی کند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.
معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین –(ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم ، عبدالله بن زییر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند. معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقیناً بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار که اصل تو هستند هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار. و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس یودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر 3 نفر حسین بن علی – عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر ]چون هر سه خلیفه زاده بودند.
حسین بن علی شخصی است که اهل عراق او را رها نکنند و او را وادار به خروج می کنند اگر خروج کرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر که با تو خویشی نزدیک دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است. اما عبدالله بن عمر اهل عبات است و اگر تنها بماند با تو بیعت می کند. ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج کرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا کن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ کن.
معاویه می دانست این سه نفر یقیناً اعتراض خواهند کرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود که اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعاً در ذهن اکثر مسلمان بود معاویه در این نصایح کاملا پیش بینی کرده بود که اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار کند و دست خود را به خون آغشته کند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال کند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته کرد . معاویه فردی زیرک بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی کند بر عکس یزید که اولا جوان بود ثانیا مردی بود که اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و کاری کرد که در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد.
بعد از اینکه معاویه در نیمه رجب سال 60 هـ . ق به درک رسید یزید به حاکم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی