لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 33 صفحه
قسمتی از متن .doc :
این مقاله در حقیقت خلاصه ای از پایان نامه ی خانم مانا کیا است. به دلیل طولانی بودن مقاله در زیر خلاصه ای از مطالب اصلی آن ترجمه و ارائه شده است. تلاش شده است که قسمتهای مربوط به دیدگاهها و آرای پروین پایدار به طور کامل آورده شوند. اصل مقاله در کتابخانه ی صدیقه دولت آبادی موجود است.
در مورد موضوع زنان در قرن بیستم در ایران مطالب زیادی، با رویکردها و ددگاههای متفاوتی، نوشته شده است. بسیاری از این مطالب به طور مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع حقوق زنان پرداخته اند. بسیاری از این مقالات عدم وجود اکتیویسم در دهه ی 1960 و 1970 را با شرکت گسترده ی زنان در انقلاب ضدشاه یا شروع اکتیویسم بعد از انقلاب اسلامی، در تضاد دانسته اند. اغلب تحقیقات تاریخی تر در مورد ایران قرن بیستم، حاوی اطلاعات بسیار کمی در مورد دو دهه ی پیش از استقرار انقلاب اسلامی هستند. در هر دو نوع از تحقیقات { تحقیقات تاریخی در مورد زنان و تحقیقات تاریخی عمومی} اغلب حقوق کسب شده توسط زنان نتیجه ی مستقیم سیاستهای مدرنیزاسیون دولتی فرض شده اند که از بالا به عنوان بخشش شاهانه اعطا گردیده اند و به این ترتیب راه برای بحث در مورد تاثیر اکتیویسم بر کسب این حقوق بسته می شود.
به شکلی پارادوکسیکال، نظر محققانی که با حکومت پهلوی مخالف اند با افرادی که از آن حمایت می کنند، در این مورد خاص مشترک است. روایتهای طرفدار سلطنت، اکتیویسم زنان را چنانچه خارج از بدنه ی فعالیتهای حکومت بوده باشد، نادیده گرفته یا حذف کرده اند. نظریه ی حقوق زنان به عنوان بخشش شاهانه مبتنی بر مفهوم سازی از حکومت به عنوان تجلی نهادی( instituitional manifestation) شخص شاه است، در این حال قوانین و سیاستها، همه از طریق عاملیت شخص شاه اتفاق می افتند. شاه خیرخواه مردم است، به روشنفکران کمک می کند، اهداف خود ا تشخیص دهند و به افراد بیش از حد سنتی کمک می کند تا خیر خود را بشناسند حتی گاهی اوقات با استفاده از زور. بنابراین زنان حکومتی آگاهند اما تنها ابزارهای سیاستهای دولتی به حساب می آیند.
در مقابل روایتهای طرفدار سلطنت، روایتهای محققان مخالف هم هر جا که بحث به فعالیتهای زنان با/ازطریق حکومت می رسد، اکتیویسم موجود در آن را نادیده می گیرند. آنها خطی میان اکتیویسم مستقل و اکتیویسم از طریق کار با حکومت می کشند و اولی را در تقابل با دومی قرار می دهند. شاید دلیل این کار،مخالفت با روایتهای طرفدار سلطنت باشد اما واقعیت این است که آنها نیز عاملیت زنان را نادیده می گیرند، البته در درون حکومت. هر دونوع نوشته ها ( نوشته های طرفتدار حکومت پهلوی و مخالف آن) بر سلطه ی مطلق، قدرت محض و یکپارچگی حکومت پهلوی صحه می گذارند و به این ترتیب فضای کمی برای مقاومت و عاملیت باقی می ماند. اما اگر حکومت تجلی شخص شاه بود و قدرت در انحصار او، کسب حقوق قانونی توسط زنان در زمان یک شاه زن ستیز ( برای دیدن نظریات شاه در مورد زنان به مصاحبه ی او با اوریانا فالاچی نگاه کنید)را چگونه باید توجیه کرد؟
من معتقدم که با وجود آنکه فعالان حقوق زنان توسط حکومت شاه محدود می شدند اما حکومت تا حدی هم مجبور به پذیرش تقاضاهای آنان بود. به این ترتیب مسئله، درک فمینیسم در زمینه ای است که حکومت به سازمانهای رسمی زنان اجازه ی جدایی از حکومت را نمی دهد. من، به جای نادیده گرفتن سازمانهای زنان در داخل حکومت
یا همکار آن، به بررسی نتایج این همکاری پرداخته ام. من حقوق زنان در دوران پهلوی را به عنوان نتیجه ی مذاکره ی قدرت میان نیروهای مختلف مورد بررسی قرار می دهم. سوال دیگر این است که چگونه زنانی که کار داخل حکومت را انتخاب کرده بودند توانستند از گفتمان مدرنیته برای دستیابی به اهداف خود استفاده کنند؟ تشکیل سازمانهای زنان که اوج آن تشکیل سازمان زنان ایران است، و روایتهای چندین زن نزدیک به حکومت نقاط کانونی تحقیق من بوده اند. من معتقدم که اکتویسیم فمینیستی موجود در حکومت را نمی توان نتیجه ی مستقیم بسط سیاستهای حکومتی دانست.
استقلال نهادی=استقلال ایدوئولوژیک؟
در نوشته های مخالفان حکومت پیش فرض این است که تنها فعالیتها و سازمانهای مستقل از حکومت، فمینیستی و یا سازنده ی جنبش زنان به حساب می آیند. در این نوشته ها عاملیت در ارتباط مستقیم با یک ثنویت مکانی قرار می گیرد: داخل و خارج حکومت. در اغلب نوشته های فعالان خارج از حکومت، افراد داخل حکومت فاقد عاملیت اند. در این بخش مروری براین ادبیات داریم که البته هدف من از این کار زیر سوال بردن کل محتوای آنان نیست بلکه قصد دارم زمینه ای مناسب برای بحثهای بعدی ی این مقاله فراهم کنم. در این مقالات، مفهوم استقلال خطی متمایزکننده میان فعالان به عنوان افراد دارای عاملیت و فعالان به عنوان ابزار دولتی می کشد، بدون اینکه توجه به این امکان که " پاسخ فمینیسم جهان سومی در برابر تهدید باید پنهان شدن در زیر ردای طرفداری از حکومت باشد و بعضی اوقات هم همین طور بوده است"( به نقل از جرادین هنج در مقاله ی " راه خوبی برای پرواز: ملی گرایی، حکومت و انواع فمینیسم جهان سوم") البته من اهمیت آزادی نهادی را زیر سوال نمی برم اما دوست دارم به بعضی از خطرات این نوع از تحلیل { تحلیل همراه با کنار گذاشتن نیروهای اکتیویست داخل حکومت} اشاره کنم.
کتاب الیز ساناساریان با عنوان جنبش حقوق زنان در ایران: طغیان، افول و سرکوب از 1280تا انقلاب 57، یکی از اولین کتابهای نوشته شده در مورد حقوق زنان در ایران است و به عنوان منبع مورد استفاده ی بسیاری از محققان قرار گرفته است. ساناساریان در این کتاب می گوید " منحل شدن آخرین سازمان مستقل زنان در 1311، نشانه ای بر پایان جنبش زنان در ایران بود"این گفته البته تا حدی در ارتباط با چارچوب نظری کار اوست یعنی مخالفت با اینکه یک جنبش اجتماعی حتما باید با یک نهاد رسمی (official establishment) مخالف باشد. در اینجا ارتباطی مستقیم و بی چون و چرا میان یک جنبش و استقلال نهادی وجود دارد. آیا می توانیم بپذیریم همان فعالانی که ساناساریان معتقد است دارای عاملیت هستند با وارد شدن به دولت عاملیت خود را از دست می دهند؟
بسیاری از محققان می نویسند که حکومت ایران در سالهای 1320 تا 1332 از قدرت کمی برخوردار بود و احزاب و گروههای سیاسی رشد زیادی داشتند. به این ترتیب باید فضای مناسب برای فعالتهای "مستقل" زنان به وجود آمده باشد اما در این دوره تغییر چشم گیری در وضعیت قانونی زنان حاصل نمی شود و اغلب افراد دلیل این ضعف را نقش پایین دستی بسیاری از سازمانهای زنان در ارتباط با احزاب سیاسی کاملا مردانه می دانند. در اینجا نیز با نیروی سیاسی مردانه مواجه هستیم که جایگزین قدرت و سلطه ی مطلق شاه شده است و به هیچ وجه از هیچ چیز تاثیر نمی پذیرد. به عقیده ی آفاری در اینجا نوعی عاملیت سیاسی مردانه جایگزین عاملیت فعالان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 31
زن و پوشش اسلامی
●لزوم حجاب از دیدگاه عرف متشرعین ۱ ـ پایه و اساس زوجیت در اسلام, بر وحدت و الفت طبیعی و مکتبی استوار است. رعایت حجاب و فرهنگ آن باعث می شود که عواطف جنسی و محبت خانوادگی زن و شوهر به یکدیگر اختصاص یابد و بیگانگان به هیچ وجه در آن مشارکت نداشته باشند. دین مقدس اسلام در مقام چاره اندیشی, از یک طرف پوشیدن مواضع زینت و مراکز جذاب اندام را بر زن واجب کرده و از جانب دیگر, نگاه های آلوده به صورت و دست های او را حرام دانسته است. تا چه رسد به مواضع زینت و مراکزی که اگر انسان با نیت پاک هم نگاه کند, جایز نخواهد بود. از این رو پوشش همواره با حرمت نگاه به مواضع زینت زن توأم می باشد, زیرا این مسئله, مقدمه استحکام بنیان خانواده و باعث پیدایش نسل پاک و مطمئن می گردد. شاید مرد و زنی نتوانند حداکثر بهره برداری جنسی را از یکدیگر بنمایند, ولی بسیار با هم دوست و مهربان باشند. طبعاً محبت متقابل چنین مرد و زنی باعث صمیمیت بچه ها با والدین و سایر بستگان خواهد شد. ۲ ـ از نظر اسلام پیوند و ایثار متقابل در زندگی خانوادگی بر اساس اتحاد و محبت است, نه قانون و عدالت که بر محور بیگانگی مردم تنظیم و فرض می شود; ولی محبت و عواطف متقابل نیز همواره یگانگی را می طلبد, چرا که محبت شریکان با مختصر اختلافی از بین می رود, ولی محبت زوجین حتی بعد از دعوا و مرافعه نیز برقرار است. انسان به هنگام غضب دیوانه می شود و عقلش مغلوب و عواطفش مسلوب می گردد. از این رو دست به اعمال و گفتار جنون آمیزی می زند. ولی پس از این که آتش خشمش فرو نشست, عقل و عواطف مجدداً به صحنه می آیند و وجدان اخلاقی و دینی, او را سخت مورد ملامت قرار می دهند. صحیح است که در جوامع بزرگ, قانون و عدالت اساس سعادت است, اما در اجتماع کوچک خانواده, وحدت و صمیمیت رکن خوش بختی می باشد. عواطف زن و شوهر در کشورهای غربی غالباً همانند عواطف دو شریک در یک شرکت است. به همین دلیل با مختصر اختلافی از میان می رود, ولی در اسلام پیوند و پیمان زناشویی بر پایه عشق و ایمان استوار است. خـلـل پذیـر بـود هـر بـنـا کـه مـی بینـی به جز بنای محبت که خالی از خلل است پروفسور فیروز در آلمان در میان جمعی از ایرانی ها می گفت: بسیاری از آلمانی ها از جنگ دوم جهانی تاکنون آرزو دارند مثل گذشته ها با خانواده و بچه های خود سر یک سفره غذا بخورند, اما هنوز موفق نشده اند, چرا که شالوده خانوادگی شرکتی این گونه ایجاب می کند. این یکی از ارمغان های فرهنگ غرب است که متأسفانه شرقی ها سعی می کنند از آن تقلید کرده, به تمدن غرب نزدیک شوند. به جای آن که در بعد علمی و صنعتی خود را به آنان برسانند, می کوشند در بعد فرهنگی و اخلاقی مقلد آنان باشند و این بسیار فاجعه بار است. گلوی غرب برون دار چون صدای تمدن به گوش شرق رسانید چون ندای تمدن وفا و عاطفه و رحم و مهر و صدق و صفا شدند جمله به قربان خاک پای تمدن مکن سؤال زتقوا که او شتاب کنان وداع کرد و روان گشت در صفای تمدن شراب و رقص و ملاقات های نامشروع وفور یافته از پرتو لقای تمدن هزار گونه خیانت, هزار فسق و فجور به هر دقیقه برآید زلابه لای تمدن منطقه عقل و قانون, غیر از حوزه عشق و مودّت است; از این رو اسلام برای استحکام بنای زوجیت و بقای دوستی متقابل, چاره جویی هایی را اعلام داشته است: ۱ ـ اگر مرد بترسد از این که نتواند میان زنان عدالت برقرار کند حق ندارد یک زن بیشتر بگیرد. ۲ ـ ارتباط نامشروع, از گناهان کبیره است. ۳ ـ معاشرت با زنان اجنبی, قلب را از نور ایمان تهی می سازد و عاطفه و رقت قلب را تضعیف می نماید. ۴ ـ اگر معاشرت با اجنبی به روابط نامشروع کشیده شود, گفت و گو و معاشرت مقدماتی آن حرام خواهد بود. ۵ ـ گفت و گوهای غیر ضروری با زن های نامحرم, جایز نیست. ۶ ـ بر اساس آیه قرآن که می فرماید: (اگر از زنان پیامبر چیزی خواستید, از پشت پرده بخواهید)۱, بهتر است این موضوع از سوی همه بانوان اسلامی رعایت گردد, چرا که تجربه نشان داده اختلاط و معاشرت با زنان اجنبی غالباً به فساد و انحلال خانواده ها منجر گردیده است. به ویژه اگر حجاب ظاهری و فرهنگ آن مراعات نگردد, مفسده آن بیشتر خواهد بود. ۷ ـ چشم چرانی و نگاه های مکرر زنان و مردان به یکدیگر جایز نیست. البته اگر مردی بخواهد با زنی ازدواج کند, هر کدام می توانند به مواضع
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
زن و نظام خانواده از دیدگاه اسلام
تحقیق : فاطمه عظیمی وحدت
مربی بهداشت مجتمع آموزشی شهید صادقی
منطقه یک تهران
زن و نظام خانواده از دیدگاه اسلام
منابع :
تاریخ تحلیلی اسلام تالیف محمدنصیری
نظام حیات خانواده در اسلام تالیف دکتر علی قائمی
نظام حقوق زن در اسلام تالیف استاد شهید مرتضی مطهری
مسئله حجاب تالیف استاد شهید مرتضی مطهری
فهرست مطالب
عناوین صفحه
زنان و نظام خانواده
خانواده در دنیای امروز
نابسامانیهای موجود در رابطه با خانواده
ضرورت امروزی توجه به خانواده
اسلام و خانواده
ضرورت وجودی خانواده
انتخاب همسر
ارزش زن
ازدواج و انتخاب همسر
اسلام و ازدواج
فواید ازدواج
اسلام واهمیت ازدواج
مقام زن در جهان بینی اسلامی
ارزش و احترام زن
زنا ن و نظام خانواده :
هرچند زن در طول تاریخ به شکل های متفاوت و متناسب با موقعیتهای فرهنگی – اجتماعی گوناگون با جاهلیتی پایدار روبرو بوده است ، اما اندیشه شی انگارانه زن مبین اوج جاهلیت فرهنگی حجاز است . در این منطقه سرنوشت زن مقهور اراده مرد بود . مرد می توانست آنچه می خواست با زن انجام دهد و از حق فروش ، قتل ، ضرب و شتم زن برخوردار بود . زن در بسیاری از موارد ، د رپذیرش یا عدم پذیرش شریک زندگی اختیار نداشت . عرب بر نجابت ، شرافت ، نسب و کفر و همطراز بودن عنایت داشت ، اما به خاطراصالت بخشیدن به نژاد و خون ، افق این عنایت از قبیله فراتر نمی رفت .
تعداد زوجات بی قیدوشرط بود تا آن جا که یک مرد می توانست ده زنی آزاد اختیار کند . این امر امنیت حقوقی و خانوادگی زن را سلب کرده بود . رواج انواع زناشوئی مانند ازدوتاج صداق ، متعه ، اماء ، مرا دله ، مشارکت خواهران ، استبصاع ، تعویضی اجباری نظام خانواده را متزلزل و شأن زن را تا حد جانواران پائین آورده بود . هرچند ازدواج ، را محارم مانند مادر ، خواهر ممنوع بود ، ولی ازدواج با همسر پدر، ازدواج موقت منع قانونی نداشت .
چنانکه قرآن می گوید : بسیاری دختر را ننگ می شمردند و حتی برخی دختران را زنده به گور می کردند . و اگر پدری دخترش را زنده می گذاشت ، مرگ زودرس او را سعادتی برای خود می شمرد . غمناک تر از زناشویی . مسأله طلاق و متارکه بود
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
چکیده:
نوشتار حاضر از ضرورت زندگى اجتماعى و طرح مساله ساماندهى و سازماندهى مناسب، که وجود نهادهاى اجتماعى و سیاسى را مىطلبد، آغاز مىگردد و پس از آن به تعریف تحلیلى سیاست پرداخته، به نوعى چشم انداز سیاست دینى نزدیک مىشود . سپس نقش زنان و مردان را در هرم سه وجهى قدرت سیاسى مورد بحث قرار داده، آنگاه به دیدگاههاى مختلف تاریخى، علمى و فرهنگى در مورد زنان و روبرداشتى سیاسى از آن و به حقوق زنان از دیدگاه اسلام و قرآن مىپردازد . پس از آن خود را به آیات مربوط به زنان، در ارتباط با فعالیتسیاسى نزدیک کرده، بعد از تفاسیر و نظریات، مساله راس هرم قدرت و قاعده آن را در آیات باز شناخته و شواهدى تاریخى را ارائه مىکند; همچون اشاره قرآن به داستان ملکه سبا، بیعت زنان با پیامبر و هجرت و جهاد زنان . در پایان پس از بررسى نهایى نتیجهگیرى را به بخش نخستبحث کشانده و تردید خود را در مورد ابهام تاریخى - فرهنگى مربوط به زنان، تصریح مىکند .
کلیدواژهها:
قرآن، سیاست، زن، حقوق زنان
نوع انسان را که اشرف موجودات عالم استبه معنویت دیگر انواع و معاونت نوع خود حاجت است; هم در بقاى شخص و هم در بقاى نوع . . . و چون وجود نوع، بى معاونت صورت نمىبندد و معاونتبى اجتماع محال است، پس
نوع انسان بالطبع محتاج بود به اجتماع .
زندگى، پویش هماره در فرآیند تاثیرگذارى و تاثیرپذیرى بر جهان پیرامون، و عمل مدام بر آنها و در یک عبارت حساسیتبه رویدادهاى دنیاى پیرامونى، چه خاص و چه عام، مىباشد . این امر در جهان حیوانى تحت تاثیر "پیش ساختگى" است و برنامهریزى کنونى کمتر در آن مداخله دارد و در دنیاى انسانى، نسبتبه دنیاى حیوانى، برنامهریزى از پیش تعیین شده، محدودتر یا جزیىتر است . اجتماعى بودن انسان علاوه بر اینکه اساس زیستى دارد، نیازى آگاهانه است . حقیقت این است که آدمى براى رفع نیازهاى خود - حتى نیازهاى جسمى - نیازمند نوعى برنامهریزى است . گرچه قصد آن نداریم که به کوچکترین واحد اجتماعى یعنى خانواده از دیدگاه جامعهشناسى بپردازیم، ولى تاملى کوتاه در آن نمایانگر نیاز به برنامهریزى و کوشش سازمان یافته براى بقا، تحول و امنیتخانواده است . انسان براى رفع نیازهاى خود، ایجاد امنیت و مقابله با پرخاشگرى طبیعت غیرحیوانى و حیوانى، و پرخاشگرى انسانى، نیازمند ابزارهایى است . اگرچه این ابزارها توانست انسانهاى اولیه را از برخى پرخاشگریها در حد بسیار محدود، محافظت نماید، اما ناکارامدى آن و نیاز به پناه جستن در یک شرایط خاص، اجتماع انسانى را بوجود آورده است .
اسپریگنز (1370) معتقد است که هیچ یک از نیازهاى انسانى، به صرف آرزو برآورده نمىشوند . بشر در بهشت عدن زندگى نمىکند که طبیعت تمام خواستههایش را برآورده کند [ بلکه حتى با پرخاشگرى همیشگى او نیز روبروست] ; بقا و پیشرفتبشر به کار و کوشش او بستگى دارد [ . این است ] که انسانها باید به یارى مغزها و دستهاى خویش نهادهایى بنا کنند که در رفع نیازهاى متعدد فیزیولوژیک و روانشناختى، به آنها یارى رسانند .
بنابراین نهادهاى اجتماعى و نظام اجتماعى بوجود آمد; نهادهایى که در واقع، بنیان یک "جامعه سیاسى" را رقم زدهاند . یک جامعه سیاسى چارچوبى استبراى روابط نظام یافته که در آن افراد با هم روزگار مىگذارنند و خواستهها و نیازهاى اجتماعىشان را برآورده مىکنند . بطور خلاصه جامعه سیاسى یک تکاپوى انسانى پرمعناست و تنها یک رویداد نیست . جامعه سیاسى مخلوق تعمدى بشر است که به منظور به انجام رساندن اهداف مهم و عملى، تشکیل شده، و اداره مىشود .
بشر براى سامان دادن به زندگى به نهادهاى پیچیده سیاسى نیاز دارد . در واقع در یک نظام اجتماعى از افراد محافظت و امنیت آنها تامین مىشود و فرد ثمره تلاش خود را بدست مىآورد .
از طرفى وجود نهادهاى اقتصادى، آموزشى و . . . نیز در جامعهها ضرورت یافته است . تشکیل و تنظیم چنین نهادهایى از وظایف سیاسى است .
با تکیه بر گستره عمومى سخنانى که ذکر شد، درمىیابیم که حیوانات نیز نیازمند نوعى سیاست هستند; گرچه این امر از پیش تعیین شده باشد . هرچه از سطح زندگى سادهتر به زندگى پیچیدهتر در حیوانات متکاملتر قدم مىگذاریم، به نوعى زندگى سیاسى، یا نیمه سیاسى نزدیک مىشویم .
سیاستبخش مهمى از زندگى انسان را تشکیل مىدهد . و از طرفى آدمى، نه به شکل از پیش تعیین شده، که بر اساس آگاهى، با محیط خود رابطه برقرار ساخته است و این امر مىرساند که تا چه حد نیاز به ساختارهاى عمدى در نظام اجتماعى انسان ملحوظ است . این ساختار معلول اندیشه و ضرورت زندگى اجتماعى است .
سیاست چیست؟
در واژهشناسى، سیاست، معناى حکمراندن بر رعیت و اداره کشور، حکومت و ریاست کردن، داورى، جزاء و تنبیه، صیانتحدود و ملک، اداره امور داخلى و خارجى کشور است .
اما براى شناخت دقیقتر سیاستبجاستبه علمى که بررسى سیاست موضوع آنست، رجوع نماییم . بخش عمده مطالعه علم سیاست مساله قدرت و نفوذ است . دوورژه (1358) نیز در مورد جامعهشناسى سیاسى معتقد است که از میان دو مفهوم دولت و قدرت، مفهوم دوم از اولى مشهورتر و اجرایىتر است .گرچه نمىتوان گفت که سیاست تنها در مبارزه براى کسب قدرت خلاصه مىشود و به نوعى تصمیمگیرى سیاسى در اجتماع نیز باز مىگردد .
عدهاى معتقدند که محور بررسى علم سیاست، دولتیا حکومت و یا ترکیبى از این دو است . اما امروزه این تعریف را سنتى مىدانند . به عنوان نمونه هارولد لاسول در عین تاکید بر پویایى سیاست، معتقد است که قدرت، مفهوم اساسى سیاست است . بهنظر عالم (1373)، سیاست، رهبرى صلحآمیز یا غیر صلحآمیز روابط میان افراد، گروهها و احزاب (نیروهاى اجتماعى) و کارهاى حکومتى در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولتبا دولتهاى دیگر در عرصه جهانى است .
بطور کلى سیاستبه هر نوعتدبیر، فعالیت، تعمق، تفکر و اقدام فردى و جمعى در جهت کسب قدرت، و به عهده گرفتن اداره امور کشور به نحوى که جامعه و افراد آن در مسیر تحقق آمال و خواستههاى خویش قرار گیرند، اطلاق مىشود . این تعریف، عناصر متعددى را مشخص مىسازد:
1- تلاش، تعمق وتعقل در سیاست
بیانگر یک نوع فعال بودن همراه با اندیشه و دور نگرى است . اما آیا براستى همیشه سیاست چنین ویژگیهایى دارد؟ یعنى یا باید بپذیریم که هیچ سیاستى که با تدبیر، تعمق و تفکر همراه نباشد وجود ندارد یا اینکه اگر باشد نمىتوان نام سیاستبر آن نهاد; پس این بعد تعریف تا حدى مىباید با دقت و تردید نگریسته شود .
2- لزوم اجتماع:
زیرا بدون اجتماع، فعالیتسیاسى بى معناست و سیاست نیازمند قلمرو است .
3- در جهت احراز حاکمیت:
فعالیتسیاسى در جهتبدست گرفتن حاکمیت و قدرت اداره امور کشور مىباشد .
به عبارت دیگر سیاست توام با راهیابى به زمامدارى است . هیچ جامعهاى بدون قدرت برتر قابلیت عنوان کشور را ندارد; بنابراین هر تدبیر و اندیشهاى و عملى سیاسى نیست، مگر وقتى که در جهت دستیابى به قدرت برتر باشد . تعلیم و تعلم بدون هدف دستیابى به قدرت، فعالیتى صرفا آموزشى است; اما همین فعالیت آموزشى اگر با قصد دستیابى به قدرت و مشارکت در حاکمیت انجام بگیرد فعالیتسیاسى است; بنابراین در مشخصات سیاست انگیزه دستیابى به قدرت نهفته است . بهعقیده مورگانتا انگیزه داشتن براى قدرت در سه جهت و عنوان یا در سه نمونه و الگو خلاصه مىشود:
الف) حفظ قدرت
ب) افزایش قدرت
ج) نمایش قدرت
بر حسب این سه نوع جهتبراى قدرت یکى از سه نوع سیاستبروز مىنماید: سیاستحفظ وضع موجود، سیاست امپریالیستى، سیاست کسب اعتبار .
4- بهرهگیرى از قدرت:
علم سیاست تنها کسب قدرت در اجتماع و حفظ آن نیست . بلکه بهرهگیرى از قدرت هم جزء اصلى تعریف این علم است حاکمان وزمامداران قدرت را بدست مىگیرند تا جامعه را در خیر و صلاح رهبرى کنند.اما آیا براستى همواره رهبران، قدرت را در جهتخیر و صلاح جامعه بدست مىگیرند؟
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
قدیمی ترین شاعر زن ایرانی
استاد راهنما :
جناب آقای نیک روش
گردآورنده :
سید هاشم موسوی
IT6
پاییز 87
رابعه بنت کعب قدیمی ترین شاعر زن
حضور زنان در تاریخ ادبیات هم همچون دیگر علوم کمرنگ و نامحسوس بوده و به ندرت در تاریخ و گذشته آن نامی از زنان به عنوان بنیانگذار یک سبک یا مکتبی خاص برده شده است که دلیل آن به علت جامعه مردسالارانه و تعصبات مردانه چندان دور از ذهن نبوده است و حضور زنان در ادبیات و شعر هم کمرنگ بوده و به ندرت می توان در کتب قدیمی و تذکره ها نامی از زنان شاعر و ادیب را مشاهده کرد. قدیمی ترین شاعره که در کتب از او نام برده شده، رابعه بنت کعب است که متاسفانه در تمامی کتاب ها تعریف از او از چند خط نیز تجاوز نکرده است.
شاید به علت همین باورهای سخت آن زمان که بسیاری از کارها و اعمال برای زنان ناشایست می دانستند، سرودن شعر و ابراز احساسات در قالب کلمات نیز در آن زمان کاری ناشایست و ناپسند بوده یا شاید زنان حق تحصیل یا خواندن و نوشتن نداشتند یا اگر خوش بینانه به این موضوع نگاه کنیم که شاید زنانی شاعر بوده اند ولی به علت جو مردسالار آن زمان در کتاب های تذکره نامی از آنها برده نشده است.
اولین شاعره زبان دری که در تذکره ها از او نام برده شده است، رابعه بنت کعب قزداری است که هم عصر شاعر و استاد شهیر زبان فارسی رودکی بود و در نیمه اول قرن چهارم در بلخ حیات داشت. پدر او که شخص فاضل و محترمی بود، در دوره سلطنت سامانیان در سیستان، بست، قندهار و بلخ حکومت می کرد. از تاریخ تولد رابعه اطلاعی در دست نیست; ولی پاره ای از حیات او معلوم است. این دختر دانشمند در اثر توجه پدر توانست تعلیمات خوبی را کسب کند و در زبان دری معلومات وسیعی حاصل کرد و چون ذوق شاعری داشت، شروع به سرودن اشعار شیرین کرد. عشقی که رابعه نسبت به یکی از غلامان برادر خود در دل می پردازد، بر سوز و شور اشعارش افزوده و آن را به پایه تکامل رسانید. چون محبوب او غلامی بیش نبود و بنا بر آداب و رسوم آن دوران، رابعه نمی توانست امیدی به ازدواج با آن غلام داشته باشد، از زندگی و سعادت به کلی ناامید بوده، یگانه تسلی خاطر حزین او سرودن اشعار بود، که در آن احساسات سوزان و هیجان روحی خود را بیان می کرد.
حارث، برادر رابعه که بعد از مرگ پدر، حاکم بلخ شده بود، توسط یکی از غلامان خود که صندوقچه بکتاش را دزدیده، به جای جواهرات و طلا در آن اشعار مملو از عشق و سوز و گداز رابعه را یافته و از این عشق آگاهی یافته، باوجود پاکی آن بر خواهر خود آشفته، حکم به قتل او داد و رابعه درسنین جوانی، با دل پر آرمان با دنیایی که از آن جز غم و ناکامی نصیبی نداشت، وداع کرد. اگر چه جز تعداد بسیار محدود چیزی از اشعار رابعه باقی نمانده ولی آن چیزی که در دست است بر لیاقت و ذوق ظریف او دلالت می کند و ثابت می سازد که شیخ عطار و جامی در تمجیدی که از اوکرده اند، مبالغه نکرده اند.
نمونه ای از اشعاررابعه :
عشق او بازاند آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کرد شنا، ای هوشمند ؟
عشق را خواهی که برپایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم، ندانستم همی
کز کشیدن تنگ تر گردد کمند
با این وجود، در دست داشتن همین تعداد کم اشعار، بازگو کننده قدرت کلام و قریحه شاعرانه رابعه است و این که با درک وضع موجود و موقعیت اجتماعی زنان در آن دوران (به گونه ای که به خاطر عشق حکم به قتل او می دهند) تمامی اشعار گواهی از دید باز و نگاه روشن وی به پیرامونش دارد.
هرچند که جای بسی تاسف است که تعداد اشعار او چندان قابل ملاحظه نیست و تعداد آنها انگشت شمار است و این که در تمام کتب تاریخی که نام او آمده چیز زیادی از زندگی او در دست نیست ولی همین کافی است که پس ازطی این همه قرن، نام او توانسته جایگاه ثابتی را در کتاب های تاریخ ادبیات به عنوان اولین زن شاعرکسب کند.