لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 42
بخش اول
داستان کوتاه درادبیات نوین ایران
داستان نویسی نوین ( مدرن ) فارسی ، نوزاد آزادی است ؛ با آزادی تولد یافت وبا آزادی گاه گاهی درجامعه ایرانی رشد وتعالی پیداکرد . درزمان حکومت های خودکامه پیش از انقلاب مشروطیت ، داستان کوتاه وبلند ورمان به معنا وساختار امروزی درایران سابقه نداشت . باتضعیف حکومت استبدادی قاجار ، انقلاب مشروطیت ( 1324-1327 ) درتمام شؤون اجتماعی ایران حرکتی به وجود آورد که موجب تحولات بنیادی در زمینه های گوناگون شد ازجمله ادبیات تخیلی متفاوتی پدید آمد که ازجهات مختلف از ادبیات تخیلی کلاسیک فارسی متمایز بود .
پیش از انقلاب مشروطیت ، انواع گوناگون قصه یعنی اسطوره ، حکایت اخلاقی ، افسانه تمثیلی ، افسانه پریان وسرگذشت ،رایج بودبه عبارت دیگر انواع روایت های خلاقه ای که به استقلال یا به صورت وابسته درمتن های ادبی فارسی گذشته آمده است ومحور آنها برسه خصوصیت عمده ،یعنی برحوادث ناگهانی وخرق عادت وکلی گرایی ومطلق نگری می گردد .
ادبیات داستانی نوین( مدرن ) فارسی تحت تاثیر ترجمه رمان وداستان کوتاه خارجی ( غرب ) کمی پیش وبعد ازانقلاب مشروطیت پاگرفت . وچون با اوضاع واحوال با زندگی طبقه متوسط که نقش مهمی درفراهم آوردن مقدمات انقلاب مشروطیت داشت هماهنگ وهمراه بود . پذیرشی روزافزون ومقبولیتی عام یافت وبه علت آنکه بر خصوصیت روانشناختی افرادتاکید داشت ودر ضمن واقعیت های زندگی روزمره وتلاش انسانی ودرگیرهای اجتماعی وسیاسی را منعکس می کرد ، به عنوان ادبیات داستانی زنده وپویا مقام خودرا به تدریج درمیان عامه خوانندگان ایرانی تثبیت کرد رمان ، به خصوص داستان کوتاه وسیله ای شد برا ی پرداختن به زندگی عامه مردم وچون تصویری عینی وموثر اززندگانی طبقات وگروه های مختلف مردم واوضاع واحوال نابسامان اجتماعی وسیاسی به دست می داد وحامی ضعیفان ومحرومان وافشا کننده ناروایی ها وبی عدالتی ها بود ، انواع گوناگونی یافت .
نویسندگان ایرانی درابتدا شروع به نوشتن رمان کردند . این رمان ها زیر نفوذ سفرنامه های ایرانی وبه خصوص رمان های حادثه ای فرانسوی بود که شاهزادگان قاجار وتحصیل کرده های خارج به فارسی بر گردانده بودند ؛ معروف ترین این رمان ها عبارت بودند از « کنت مونت کریستو » و « سه تفنگدار » اثر الکساندر دوما ( پدر ) « اسرار پاریس ، له میستر دوپاری » نوشته اژن سو و « پل وویرژینی » اثر برنا ردن دوسن پی یر ، این رمان های ترجمه شده همان طور که آریان پور درکتاب « از صبا تانیما » متذکر می شود ، ازلحاظ جنبه های فنی داستان نویسی نقص ها واشکا لات فراوان داشت وبه همین دلیل نتوانست پایه واساسی برا ی داستان نویسی نوین فارسی باشد وبرخلاف اغلب کشورهای دنیا پایه ادبیات داستانی نوین فارسی رانویسندگان داستان کوتاه گذاشتند .
نویسندگانی مثل محمد علی جمالزاده ، صادق هدایت وبزرگ علوی که بانوشتن داستان کوتاه آغاز کردند . البته بعدها رمان هم نوشتند. از این رو ، داستان کوتاه در ادبیات نوین ایران نسبت به رمان ازهمان آغاز ازاهمیت واعتبار بیشتری برخوردار شد وتوانست موقعیت ومنزلت خود را درجامعه بهتر تثبیت کند و خوانندگان بیشتری برای خود فراهم آورد ؛ زیرا اعتبار واقعی داستان کوتاه ، درپیام انسانی ، درطرفداری از له شدگان ومطر ودان
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 32
در این داستان مرد سمبل عقل و زن سمبل نفس است:
کثرت القائات باعث میشود که انسان درگیر نفس بشود.
جهان ذهنی، جهان نفی است. تو به دنبال آن جهان معنوی باش.نفس و صورت های ذهنی و "من" را قربانی کن و در تبع آن ، جان چون دریای شیرین را بخر!
منظور جهان فیزیکی نیست، جهانی است که از نظر روانی در آن قرار داریم. جهان توهمی که در آن وارد شده ایم و از آن جهان کاملا تازه و زنده و تماما آرامش دور افتاده ایم.
نفس به عقل قیاس را القا میکند:
کین همه فقر و جفا ما میکشیم جمله عالم در خوشی، ما ناخوشیم
قیاس یکی از اصلی ترین موضوعات در بحث خودشناسی است. قیاس معانی فلسفی نیز دارد ، اما اینجا منظور قیاس در امور اعتباری هست.
این یکی از کیفیت های وحشتناکی است که جامعه به انسان القا میکند. ابتدا یک "من" به انسان نسبت میدهد که تو یه چیزی هستی… بعد میگوید این هویت تو همش در حال کوچک بودن و نیست بودن و ناکامی و اینهاست ، پس باید تکامل پیدا کنی!
به این ترتیب انسان را در کیفیت نارضایتی نگه میدارد و نمیگذارد که انسان خودش را آنگونه که هست، بپذیرد. برای این کار قیاس را پیش میکشد و باعث میشود انسان خودش را با چیزها و افراد دیگر مقایسه کند :
از خودم یک هویتی در ذهن دارم، از دیگری هم همینطور . هر کس یا چیزی را دارای یک ارزشی در ذهنم میدونم که ملاکش را هم جامعه بهم داده. پس پنداری را که از خودم دارم با بقیه مقایسه میکنم. و هدیه ای که از این مقایسه ی ذهنی دریافت میکنم ملالت، تیرگی ، نارضایتی و عدم شادمانی و … است!
در اینجا هم زن (نفس) نمیگذارد که مرد (عقل) در کیفیت پذیرش باشد و آنچه که هست را بپذیرد.
توجه داریم که در اینجا صحبت در مورد امور بیرونی نیست. و از طرفی: خود حقیقت وصف حال ماست آن !
زن دارد به مرد القا میکند که تو باید چیزی داشته باشی و دارای شخصیتی باشی و مرد (عقل) میگوید چیزی نداشتن برای من ضرری ندارد
فقر------> نداشتن "من" (معنای عرفانی)
وقتی انسان مرگ فیزیکی پیدا میکند ذهنش هم میمیرد. چون جایگاه این من پنداری چیزی جز ذهن نیست ، وقتی مرگ فیزیکی فرا میرسد این "من" به ناچار محو خواهد شد. پس معنای موتوا قبل عن تموتوا همین است: قبل از اینکه مرگ فیزیکی فرا برسد، خودت مرگ فیزیکی را با مرگ بر نفس تجربه کن!
اگر توانستی مرگ قبل از مرگ را تجربه کنی، بدان که آن مرگ فیزیکی نیز بر تو شیرین خواهد بود.
هر که شیرین میزید او تلخ مرد هرکه او تن پرستد جان نبرد
عمر گذشت و تمام شد، تا به کی به دنبال این افسانه ی زر (تعلقات ذهنی) هستی؟!
هر چه سن بالاتر میرود ، انسان بیشتر میچسبد به این اعتباریات.
درخت انگوری بودی پر از میوه. چه شد که اینقدر بی رونق شدی؟! وقتی که باید میوه ات پخته بشود و روح و روانت آماده بشود و رشد کنی، فاسد شدی!
دارایی (مال و زر و تعقلات ذهنی) مثل کلاهیست برای فرد کچل: کسی که با کلاه برای خودش پناهگاهی میسازد و عیبش را میپوشاند، در حقیقت کچل است!
باز هم توجه داریم که این پیمانه ی معنا بود، گندمی بستان که پیمانه است رد :
من انسانی که از لحاظ روانی در فقر به سر میبرم ، یعنی از لحاظ روانی احساس عشق را ندارم که هیچ، احساس گرسنگی روانی هم دارم و احساس میکنم که چیزی باید درونم باشد که نیست...، بنا بر القائات جامعه و پدر و مادر و ... برای خودم یک هستی پنداری درست میکنم و فکر میکنم باید فربه و چاقش کنم که احساس خلا روانیم را پر کنم. چاق و چله کردن این من پنداری به چه صورت است : غذای اعتباریات!
مثلا فکر میکنم اگر در فلان ماشین بنشینم چه اعتباری خواهم داشت!!!
داشتن ثروت گاهی روپوش قالب تهی و گرسنگی درونی و پوچی فرد میشود. میخواهم رویش کلاه بگذارم که نبینمش، در درجه ی اول خودم رو گول میزنم و در درجه ی دوم دیگران رو!
در اینجا مال و زر هم فقط ثروت و خونه و ماشین و اینها نیست! دامنه ش گسترده است: مدرک، ثروت، اعتبار اجتماعی که به واسطه ی شغلم به دست میارم ، اینکه جد من فلانی بوده و من ایرانی ام و ...!
کسی که از لحاظ روانی غنی است، از خودش هیچ تصوری ندارد که من چنین و چنانم.
از ارتباطاتش ، از پولش و ... برای خود شخصین نساخته است. و اگر در جایگاهی قرار بگیرد که اینها را از دست بدهد، دیگر تشویش روانی پیدا نمیکند:
آن که زلف و جعد رعنا باشدش چون کلاهش رفت، خوشتر آیدش
انسان وقتی در فطرت خودش باشد، اصلا نیک و بد ندارد. خوبی و بدی اصلا در فطرت جایی ندارند. کیفیت های موجود در دل، یک حالت بی نشانی و بی صفتی و بی سویی است. نه صلح است، نه جنگ!
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
مقدمه:
نگارگر امروز چنانکه باید پیرو شیوه نو است و در پی سواد برداشتن از طبیعت نیست در پی آن است که احساس اصیل و نیرومندی را که در خاطرش نقش بسته آشکار کند و شکل ببخشد در این مقصود از همه نقش های عالم و از خطوط و رنگهای گوناگون و ترکیب صورتهای طبیعت مدد می طلبد و هرچه او را به کار آید به هم می پیوندد غم آن ندارد که بعضی شکل ها در دستش می شکند و رنگها از راه به در می روند و خط مستی می کند و زنده و بی جان در هم می آمیزد اگر جلوه رنگها است که خاطرات را از کف برده رنگ بر عالم می باشد و منظری از عشق و عشوه و غوغای رنگها می سازد و یا غم وجود را در دل رنگهای تیره و پر درد می نشاند و یا در مستی رنگها نشانی از عالم بی خودی و بی خبری به دست می دهد با دو خط که نمودار ابرو و بینی است جوهر چهره ای را آشکار می کند، چند گردش قلم آن سادگی باطنی را که در اشکال پیچیده و دشوار طبیعت نهفته است به ما می سپارد اگر نکته ای در دلش رخنه کرده و او را آرام نمی گذارد آن نکته را خواه صورتی باشد و خواه حالتی بصد گونه مکرر می کند و همه عالم را جلوه گاه آن نکته می سازد تا ما نیز با آن نکته که کوچک می نمود خو می کنیم ژرف و پهناور آن پا می گذاریم.
اگر طبع خیال انگیز داشته باشد و دست در کام نهانخانه خاطر کند نقش های بدیعی در برابر دیدگان ما می گسترد.
اگر شوخ طبع و تیز بین باشد اجزاء وجود را به بازی ترکیب می کند و نکته های طنز آمیز خطوط و رنگها را به کنایه و اشاره آشکار می سازد اما بی گمان تنها قرار تقلید طبیعت و در هم ریختن اشکال و خطوط نیز کسی را در صنف نقاشان اصیل و خلاق قرار نمی دهد آن چه هنرمندان اصیل را ممتاز می کند و فاداری به دبد و احساس و شیوه ای شخصی است. نقاش اصیل عالمی خاص خود را دارد و گرفتار آن عالم است.
شیوه نقاشی در هر دوره مانند شیوه فکر و زندگی تابع تمدنی است که در آن دوره چیره است در عهد ما این چیرگی نسیب تمدن غربی است. تمدن مغرب زمین از اواخر قرن 19 نهضت تازه ای در هنر نقاشی و هنرهای دیگر پدیدار کرده که هرچند در آغاز مانند همه جنبشهای نو مخالفان پابرجا داشت امروزه کم و بیش عالم گیر شده و در همه جامعه هایی که فرهنگ و تمدن غربی در آن راه یافته است رسوم و سنتهای دین را دگرگون کرده: نقاشی جدید زبان تازه دارد باید با دستور و لغات و اصطلاحات آن آشنا شد اگر چنین کنیم مشکلات آن آسان خواهد شد و راه بهره مند شدن از آن هموار خواهد گشت.
ظهور هنر انتزاعی و اصطلاح انتزاعی
اصطلاح ((انتزاع)) به معنی چیزی جدا شده از طبیعت. همواره موضوع مشاجره بوده است شاید به این علت که ((انتزاع کردن)) یک چیز را به معنی کاستن از ارزش یا مقام آن تفسیر کرده اند. موسیقی و معماری همواره هنرهایی انتزاعی بشمار رفته اند حال آنکه در سنت کلاسیک از روزگار ارسطو به بعد ادبیات و هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکر تراشی هنرهایی تقلیدی تلقی شده اند هنرمندان دست کم از اواسط سده نوزدهم به بعد آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت پی ریزی تصویری از نقاشی به عنوان یک پدیده فی نفسه مستقل و نه تقلید از چیزی دیگر گام برداشته اند. دشواری کاربرد واژه انتزاعی در مورد هنری که در طبیعت شبیه سازی نمی کند از اینجا سرچشمه می گیرد که این واژه را در توصیف تمام هنرهایی به کار برده اند که موضوعشان در درجه دوم اهمیت قرار داده یا کج نمایی شده است تا بدین وسیله بر ابزار تجسمی یا بیانی تاکید شود این اصطلاح گاهی مسامحتاً در توصیف برخی از نقاشی های فووسیتی که موضوع بر آنها غالب نیست و نمونه هایی از پیکره تراشی کوبیستی به کار برده می شود لیکن تا زمانی که مختصر اثری از موضوع قابل تشخیص در میان باشد انتزاعی یک برچسب واقعاً استثنا ناپذیر نخواهد بود. کوبیسم می تواند در مسیر انتزاع قرار گیرد ولی فی نفسه انتزاعی نیست.
تا کنون کوششهای گوناگونی به عمل آمده است تا نامی رضایتبخش برای امواج نقاشی ها و پیکره های غیر تقلیدی آفریده شده در سده بیستم پیدا شود. تئو وان دوسبرگ در سال 1903 اصطلاح ((مجسم)) را پیشنهاد کرد و اصطلاح ((غیر عینی)) نیز و سیعاً در توصیف انتزاعی های موندریان و پیروانش بکار برده شده است لیکن تا کنون هیچ جانشین رضایتبخشی برای این اصطلاح پیدا نشده است و دلیلی هم برای عدم استفاده از آن در آینده دیده نمی شود. کاندینسکی به نظر می رسد که بهتر از همه می تواند ادعا کند نخستین نقاش انتزاعی بود که به مفاهیم جنبی آثار غیر نمایشی و اکسپرسیونیستی خویش پی برد بدون تردید پیش از کاندینسکی نیز نقاشی های انتزاعی آفریده می شده اند تعدادی از نقاشی های وان دولده و دیگران به شیوه هنر نو موضوع قابل تشخیص خاصی ندارند هر چند از راه مسامحه می توان آنها را بر شکلهای گیاهی مبتنی دانست. دلونه در سال 1911 نقش و نگارهایی رنگی می آفرید که موضوع ناتورالیستی عملاً از آنها رخت بر بسته بود و کوپکا نیز در همان زمانه به شیوه ای تماماً انتزاعی کار می کرد.
آبستره
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر انتزاعی (آبستره) بود. درباره چگونگی و کیفیت این نهضت هنری، همواره بحثها و جدلهایی بین حامیان آن از یک طرف و مخالفان از طرف دیگر صورت گرفته، مضافاً اینک در مورد بررسی ارزشهای زیبایی شناسی آن اختلافهای بسیار موجود است. پیرامون هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند. زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند.
زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند که متعلق به آنهاست و نیازی به جنبه ((نمایشی)) ندارند، در حالی که شعر و نقاشی و مجسمه سازی تحت عنوان ((هنرهای نمایشی)) قلمدار می شوند آیا این گونه تفکیک نمودن هنرها باید همواره رعایت گردد؟ یا اینکه باید به کمک اصول کلی زیبایی شناسی، کلیه هنرها از جمله نقاشی و مجسمه سازی مانند موسیقی و معماری مورد سنجش و بررسی قرار گیرد؟
بنظر می آید که نقاشی انتزاعی در مسیر خودش به منظور رقابت با موسیقی به وجود آمده باشد زیرا با توجه به هنر ((کاندینسکی)) و ((موندریان)) برداشتهایشان نسبت به موسیقی و معماری، حد و مرزهای هنر انتزاعی را مشخص نموده اند.
در روند تکاملی هنر انتزاعی که نمایانگر هنر مدرن است، آیا مرز بین هنر نمایشی و غیر نمایشی مشخص است؟ آیا می توان از انواع هنر انتزاعی وابسته، و انتزاعی مطلق سخن بیمان آورد؟ آغاز و پایان هنر انتزعی کجاست؟ و بالاخره آیا هنر انتزاعی با تمام نمودهایش به قرن بیستم تعلق دارد، یا آنکه از نظر تاریخی به هنرهای گذشته ارتباط دارد؟ …
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
روزی روزگاری مردی فقیر با خانواده اش در یک روستای کوچک زندگی می کردند آن مرد کار خاصی نداشت و به سختی خرج خانه و خانواده اش را فراهم می کرد زن آن مرد که از نداشتن غذا و آذوغه بسیار رنج می برد یک روز به او گفت برخیزد و به دومبال بخت در خوابت برو ای مرد.
مرد با تعجب گفت بختم. زنش جواب داد بله به نظر من بخت تو خواب است و تو باید به دومبال آن بروی و او را بیدار کنی تا زندگیمان رونق یابد.
اندک غذا ای که در خانه بود درون کیسه ای گذاشت و به مرد داد و او را راهی کرد.
مرد روزها و شب ها به دومبال بخت در خوابش بود که ناگهان به شیری رسید شی از او پرسید برای چه به این جا آمده ای.
در همان هنگام مرد متوجه شد که شیر از درد سر بی تابی می کند مرد تمام برنامه ی زندگیش را برای آن شیر توضیح داد.
شیر از او درخواستی داشت شیر به مرد گفت اگر توانستی بخت خودت را پیدا کنی از او بپرس که درمان سردرد من چیست مرد هم به او قول داد که اگر بختش را پیدا کرد درمان سردرد شیر را بپرسد.
مرد به راه افتاد چند روزی که گذشت پیرمردی را در راه دید که مشغول کار و کشاورزی بود به نزد او رفت و تمام داستان زندگیش را برای پیدا کردن بختش تعریف کرد.
پیرمرد از او نیز خواسته ای داشت گفت اگر بخت خودت را پیدا کردی از او علت این که چرا در این مزرعه کشت خوب نمی شود دلیلش چیست. مرد فردای آن روز به راه افتاد و پس از چند روز به شهری رسید.
سربازان حکومتی وقتی آن مرد غربیه را دیدند آن را دستگیر کرده و به نزد حاکم شهر بردند.
حاکم از آن مرد پرسید تو که هستی و برای چه به این شهر آمده ای آن مرد داستان خودش را برای پیدا کردن بخت خودش برای حاکم تعریف کرد.
حاکم نیز از او درخواست کرد که اگر بخث خودت را پیدا کردی به او بگو که چرا حکومت من سامان نمی گیرد.
فردای آن روز مرد به راه خود نیز ادامه داد و چند روزی در بیابان ها جست و جوی می کرد تا بخت خودش را پیدا کند.
مرد بسیار خسته شده بود در همان هنگام در دوردست ها چشمه آبی و تک درختی را دید.
او که بسیار خسته شده بود به نزدیکی آن چشمه رفت و دید که پیرمردی در آن جا زیر درخت به خوابی فرو رفته.
مرد که به گمان خود بخت او همان است با چوبی مشغول زدن پیرمرد شد تا او را از خواب بیدار کرد.
پیرمرد که از برخورد این مرد حیران شده بود از او پرسید چرا مرا می زنی؟ مرد جواب داد تو پدر مرا درآوردی.
پیرمرد پرسید: چرا؟ مرد جواب داد و گفت تو در این جا خوابیده ای و من به دومبال تو بودم پس تو بخت من هستی.
تو دیگر نباید بخوابی پیرمرد گفت: چرا؟ گفت: اگر تو بخوابی بخت من هم باز به خواب می رود.
پیرمرد که دید با مردی طرف است به اول گفت من دیگر نمی خوابم.
مرد به پیرمرد گفت در مسیر که می آمدم با چند نفری روبه رو شدم که آنها از تو خواسته هایی داشتند.
پیرمرد گفت: حکایت آمدنت را برایم مو به مو تعریف کن.
مرد حمایت را مو به مو برای پیرمرد تعریف کرد و پیرمرد گفت: اگر به نزد حاکم رفتی در خلوت به حاکم بگو که باید ازدواج کند البته با مردی تا حکومت بر تو مبارک شود.
مرد گفت به پیرمرد چه بگویم پیرمرد گفت در زمین هایی که او دارد گنجی نهفته شده است به او بگو که شخم خودش را در زمین بیشتر فرو ببرد جواب را خواهد گرفت.
به شیر چه بگویم اگر شیر را در راه دیدی به او بگو مغز آدم برای درمان سرت خوب است.
اگر آن را بخوری خوب می شوی.
مرد از بخت خیالی خودش خداحافظی کرد و به راه افتاد وقتی آن مرد به شهر رسید نزد حاکم رفت و در خلوت به او گفت بختم گفت که تو باید با مردی ازدواج کنی.
حاکم که دید او اولین مردیست که از زن بودن حاکم باخبر است به او پیشنهاد ازدواج داد.
مرد به حاکم گفت من خودم دارای خانواده ای هستم و آن ها منتظر من هستند.
و آن گاه مرد به سوی دیار خود به راه افتاد به پیرمرد کشاورز رسید و به او گفت که هر وقت زمینت را شخم می زنی آن را در زمین بیشتر فرو کن.
پیرمرد این کار را کرد و آن گاه گاو آهن آن پیرمرد به خمره ای پر از سکه های طلا گیر کرد و گنجی بیرون آمد.
کشاورز با خوشحالی به مرد پیشنهاد کرد که سکه ها را با هم تقسیم کنیم. مرد خندید و گفت من پادشاهی را رها کردم حال بیایم و این مقدار گنج را از تو بگیرم من این کار را نمی کنم.
زیرا که بخت من از خواب بیدار شده است و دیگر احتیاجی به این پادشاهی و این مقدار سکه ندارم.
به شیر رسید که از درد سر می نالید شیر تا او را دید پرسید بختت را نیز پیدا کردی او گفت آری
شیر پرسید درمان درد سر من چه بوده تو باید بگردی و مغز یک آدم را بخوری تا خوب شوی شیر گفت همین.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
Social Concerns
Loving In Loving (1980) the first significant man in Bettina's life is her father, a celebrated and egotistical author. Although Bettina's life appears to be all that is glamorous and desirable, it is in fact hollow and destructive, a perfect example of the seductive quality of fame and wealth. Bettina lives in a jeweled cage, pampered and protected, but also used, as her entire life is geared towards pleasing her father at the expense of her own personality.
Bettina's father dies, and she is comforted by her father's friend Ivo Stewart, and then unfolds another fantasy story in the Cinderella mode. This cultured and much older man offers Bettina a more generous love than her father did, but it is still paternalism.
Ivo allows her to explore her love of theater while maintaining the gilded cage of wealth and nurturing. For example, Bettina gets a job in an experimental theater but is picked up every night after the show by her husband's limousine.
The best thing Ivo does for Bettina is force her to leave him, again like a father who observes that the beloved young woman has grown up and is ready to fly the cage. Bettina precipitates this by falling into an affair with a very attractive actor, Anthony Pierce, but even before Bettina realizes it, Steel signals to the reader that this young man spouts the dangerous and egotistical charm of Bettina's father. So Bettina falls into the pattern of subjugating herself to the needs of others, as with Anthony, who dumps Bettina as fast as possible when she finds herself pregnant.
This appears to be the lowest point this still young heroine can experience.
She loses the child and attempts suicide, but in the hospital another romantic fantasy appears to be unfolding.
The handsome young doctor attending her reveals that he, too, is lonely and eager for someone to love, and Bettina finds herself ensconced in an urban gilded cage. John Fields is supportive of her emotional and physical needs, but tries to squeeze Bettina into the mold of wife and mother to which he ascribes. Bettina is forced to hide her play writing attempts, a clear sign of the destructive qualities of this superficially attractive relationship. But it is at the birth of her first child that the husband's true nature is revealed. All of the needs of the woman are ignored in pursuit of the perfect delivery from the obstetrician's point of view, and John, a doctor, sides with his medical colleague instead of his wife.
Bettina's growth as an individual is signaled by her ability to think through the faults of the situation and leave it of her own accord, as opposed to all of the previous relationships, which were ended by the man. She finds herself in New York, having received a rather implausible "lucky break" in finding a producer for her first play. She also meets one of the breed of new men, gentle, loving, and as giving to Bettina's needs as she had always been to men around her. In fact, he is willing to put his career as a successful theater critic in second place behind Bettina's growing success as a playwright.
This appears to be the perfect relationship, but Steel suggests otherwise.
There is no spark, no fire, no tension between two equally vivid and dynamic individuals. Bettina needs a man as powerful and successful and special as she is, a man like her father as she is now a woman like her father, and Steel contrives that she be free and ready to fall in love when this ideal mate appears in the final chapter of the book.
Loving is a compendium of traditional female fantasy relations, celebrated so often in romance, and Steel takes each one and shows how it is potentially a trap for a woman, particularly one who has not learned much about her own needs, her own personality. Yet the book is not anti-male.
There is never any suggestion that the entire system is geared by men to exploit women. Rather, women are responsible to learn about themselves, to grow up, and if need be, to experiment with relationships until they are capable of loving as fully and maturely as possible.
In this book, as in several others, Steel explores relationships which, traditionally, have been frowned upon.
In this case, Bettina is a much divorced woman, yet her experiences are shown in a sympathetic light, so that the reader understands how such things might come about, without either judging harshly or glorifying unduly.
Crossings Crossings (1982) is set during World War II, and although relationships between men and women remain Steel's dominant concern, the social and political realities of the period are also explored. Liane is happily married to her French husband Armand de Villers at the beginning of the novel, so that when she first meets Nick Burnham, unhappily married to the spoiled Hilary, she offers him sensitive sympathy only. Nick realizes that this is the sort of woman he considers ideal: a good mother, a loyal wife, and gently, purely beautiful as opposed to his own wife's flaunted sexuality. Nick's marriage is held together only by his concern for his son, but Liane's much stronger relationship is torn apart by external pressures. Armand is returned to France at the beginning of the war and then, at the fall of France, is forced to choose between his love of his wife and children and his love for his country. He chooses to send his family back to America and remain in Nazi-occupied France, apparently cooperating with the Germans but secretly assisting the underground. Liane, in turn, remains loyal to her husband despite the public knowledge of his collaboration and the cruel prejudice of her old friends. Even her family attempts to force her into a divorce, but she remains married to Armand. Besides the external pressure, there is a private conflict; Liane and Nick have met again, fallen in love, and now struggle to suppress their passion in loyalty to her husband and in hopes of saving his son from a messy divorce.
Steel presents a tortured love affair, where neither of the lovers is wicked, where both try to do the best they can, and yet where people are still hurt, where tragedy cannot be avoided. The novel suggests that actions should not be judged unless one knows all the facts; an apparent traitor may be a loyal citizen sacrificing all, and an errant wife may be caught between loyalty and passion and be simply trying to hurt the fewest number of people.
Changes Changes (1983) explores the problems of a working woman juggling children and a challenging career. Melanie Adams seems to have it all: a high-profile and high-paying job as anchor of a national news broadcast, and attractive and well-adjusted teen-age twin daughters. But at what price? She has not allowed herself to risk deep involvement with a man since the father of the twins walked out on her years before the story begins. When she does meet a special man, all sorts of questions are raised which she and her lover must answer.
Peter Hallman has an equally successful and glamorous career; he is a heart surgeon, and he, too, is leery of falling in love as he is still recovering from the death of his wife. But despite their uncertainty and a lengthy courtship, they finally must admit that they are in love. And now the trouble begins. Melanie and Peter