لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
مقدمه:
نگارگر امروز چنانکه باید پیرو شیوه نو است و در پی سواد برداشتن از طبیعت نیست در پی آن است که احساس اصیل و نیرومندی را که در خاطرش نقش بسته آشکار کند و شکل ببخشد در این مقصود از همه نقش های عالم و از خطوط و رنگهای گوناگون و ترکیب صورتهای طبیعت مدد می طلبد و هرچه او را به کار آید به هم می پیوندد غم آن ندارد که بعضی شکل ها در دستش می شکند و رنگها از راه به در می روند و خط مستی می کند و زنده و بی جان در هم می آمیزد اگر جلوه رنگها است که خاطرات را از کف برده رنگ بر عالم می باشد و منظری از عشق و عشوه و غوغای رنگها می سازد و یا غم وجود را در دل رنگهای تیره و پر درد می نشاند و یا در مستی رنگها نشانی از عالم بی خودی و بی خبری به دست می دهد با دو خط که نمودار ابرو و بینی است جوهر چهره ای را آشکار می کند، چند گردش قلم آن سادگی باطنی را که در اشکال پیچیده و دشوار طبیعت نهفته است به ما می سپارد اگر نکته ای در دلش رخنه کرده و او را آرام نمی گذارد آن نکته را خواه صورتی باشد و خواه حالتی بصد گونه مکرر می کند و همه عالم را جلوه گاه آن نکته می سازد تا ما نیز با آن نکته که کوچک می نمود خو می کنیم ژرف و پهناور آن پا می گذاریم.
اگر طبع خیال انگیز داشته باشد و دست در کام نهانخانه خاطر کند نقش های بدیعی در برابر دیدگان ما می گسترد.
اگر شوخ طبع و تیز بین باشد اجزاء وجود را به بازی ترکیب می کند و نکته های طنز آمیز خطوط و رنگها را به کنایه و اشاره آشکار می سازد اما بی گمان تنها قرار تقلید طبیعت و در هم ریختن اشکال و خطوط نیز کسی را در صنف نقاشان اصیل و خلاق قرار نمی دهد آن چه هنرمندان اصیل را ممتاز می کند و فاداری به دبد و احساس و شیوه ای شخصی است. نقاش اصیل عالمی خاص خود را دارد و گرفتار آن عالم است.
شیوه نقاشی در هر دوره مانند شیوه فکر و زندگی تابع تمدنی است که در آن دوره چیره است در عهد ما این چیرگی نسیب تمدن غربی است. تمدن مغرب زمین از اواخر قرن 19 نهضت تازه ای در هنر نقاشی و هنرهای دیگر پدیدار کرده که هرچند در آغاز مانند همه جنبشهای نو مخالفان پابرجا داشت امروزه کم و بیش عالم گیر شده و در همه جامعه هایی که فرهنگ و تمدن غربی در آن راه یافته است رسوم و سنتهای دین را دگرگون کرده: نقاشی جدید زبان تازه دارد باید با دستور و لغات و اصطلاحات آن آشنا شد اگر چنین کنیم مشکلات آن آسان خواهد شد و راه بهره مند شدن از آن هموار خواهد گشت.
ظهور هنر انتزاعی و اصطلاح انتزاعی
اصطلاح ((انتزاع)) به معنی چیزی جدا شده از طبیعت. همواره موضوع مشاجره بوده است شاید به این علت که ((انتزاع کردن)) یک چیز را به معنی کاستن از ارزش یا مقام آن تفسیر کرده اند. موسیقی و معماری همواره هنرهایی انتزاعی بشمار رفته اند حال آنکه در سنت کلاسیک از روزگار ارسطو به بعد ادبیات و هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکر تراشی هنرهایی تقلیدی تلقی شده اند هنرمندان دست کم از اواسط سده نوزدهم به بعد آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت پی ریزی تصویری از نقاشی به عنوان یک پدیده فی نفسه مستقل و نه تقلید از چیزی دیگر گام برداشته اند. دشواری کاربرد واژه انتزاعی در مورد هنری که در طبیعت شبیه سازی نمی کند از اینجا سرچشمه می گیرد که این واژه را در توصیف تمام هنرهایی به کار برده اند که موضوعشان در درجه دوم اهمیت قرار داده یا کج نمایی شده است تا بدین وسیله بر ابزار تجسمی یا بیانی تاکید شود این اصطلاح گاهی مسامحتاً در توصیف برخی از نقاشی های فووسیتی که موضوع بر آنها غالب نیست و نمونه هایی از پیکره تراشی کوبیستی به کار برده می شود لیکن تا زمانی که مختصر اثری از موضوع قابل تشخیص در میان باشد انتزاعی یک برچسب واقعاً استثنا ناپذیر نخواهد بود. کوبیسم می تواند در مسیر انتزاع قرار گیرد ولی فی نفسه انتزاعی نیست.
تا کنون کوششهای گوناگونی به عمل آمده است تا نامی رضایتبخش برای امواج نقاشی ها و پیکره های غیر تقلیدی آفریده شده در سده بیستم پیدا شود. تئو وان دوسبرگ در سال 1903 اصطلاح ((مجسم)) را پیشنهاد کرد و اصطلاح ((غیر عینی)) نیز و سیعاً در توصیف انتزاعی های موندریان و پیروانش بکار برده شده است لیکن تا کنون هیچ جانشین رضایتبخشی برای این اصطلاح پیدا نشده است و دلیلی هم برای عدم استفاده از آن در آینده دیده نمی شود. کاندینسکی به نظر می رسد که بهتر از همه می تواند ادعا کند نخستین نقاش انتزاعی بود که به مفاهیم جنبی آثار غیر نمایشی و اکسپرسیونیستی خویش پی برد بدون تردید پیش از کاندینسکی نیز نقاشی های انتزاعی آفریده می شده اند تعدادی از نقاشی های وان دولده و دیگران به شیوه هنر نو موضوع قابل تشخیص خاصی ندارند هر چند از راه مسامحه می توان آنها را بر شکلهای گیاهی مبتنی دانست. دلونه در سال 1911 نقش و نگارهایی رنگی می آفرید که موضوع ناتورالیستی عملاً از آنها رخت بر بسته بود و کوپکا نیز در همان زمانه به شیوه ای تماماً انتزاعی کار می کرد.
آبستره
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر انتزاعی (آبستره) بود. درباره چگونگی و کیفیت این نهضت هنری، همواره بحثها و جدلهایی بین حامیان آن از یک طرف و مخالفان از طرف دیگر صورت گرفته، مضافاً اینک در مورد بررسی ارزشهای زیبایی شناسی آن اختلافهای بسیار موجود است. پیرامون هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند. زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند.
زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند که متعلق به آنهاست و نیازی به جنبه ((نمایشی)) ندارند، در حالی که شعر و نقاشی و مجسمه سازی تحت عنوان ((هنرهای نمایشی)) قلمدار می شوند آیا این گونه تفکیک نمودن هنرها باید همواره رعایت گردد؟ یا اینکه باید به کمک اصول کلی زیبایی شناسی، کلیه هنرها از جمله نقاشی و مجسمه سازی مانند موسیقی و معماری مورد سنجش و بررسی قرار گیرد؟
بنظر می آید که نقاشی انتزاعی در مسیر خودش به منظور رقابت با موسیقی به وجود آمده باشد زیرا با توجه به هنر ((کاندینسکی)) و ((موندریان)) برداشتهایشان نسبت به موسیقی و معماری، حد و مرزهای هنر انتزاعی را مشخص نموده اند.
در روند تکاملی هنر انتزاعی که نمایانگر هنر مدرن است، آیا مرز بین هنر نمایشی و غیر نمایشی مشخص است؟ آیا می توان از انواع هنر انتزاعی وابسته، و انتزاعی مطلق سخن بیمان آورد؟ آغاز و پایان هنر انتزعی کجاست؟ و بالاخره آیا هنر انتزاعی با تمام نمودهایش به قرن بیستم تعلق دارد، یا آنکه از نظر تاریخی به هنرهای گذشته ارتباط دارد؟ …
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
مقدمه:
نگارگر امروز چنانکه باید پیرو شیوه نو است و در پی سواد برداشتن از طبیعت نیست در پی آن است که احساس اصیل و نیرومندی را که در خاطرش نقش بسته آشکار کند و شکل ببخشد در این مقصود از همه نقش های عالم و از خطوط و رنگهای گوناگون و ترکیب صورتهای طبیعت مدد می طلبد و هرچه او را به کار آید به هم می پیوندد غم آن ندارد که بعضی شکل ها در دستش می شکند و رنگها از راه به در می روند و خط مستی می کند و زنده و بی جان در هم می آمیزد اگر جلوه رنگها است که خاطرات را از کف برده رنگ بر عالم می باشد و منظری از عشق و عشوه و غوغای رنگها می سازد و یا غم وجود را در دل رنگهای تیره و پر درد می نشاند و یا در مستی رنگها نشانی از عالم بی خودی و بی خبری به دست می دهد با دو خط که نمودار ابرو و بینی است جوهر چهره ای را آشکار می کند، چند گردش قلم آن سادگی باطنی را که در اشکال پیچیده و دشوار طبیعت نهفته است به ما می سپارد اگر نکته ای در دلش رخنه کرده و او را آرام نمی گذارد آن نکته را خواه صورتی باشد و خواه حالتی بصد گونه مکرر می کند و همه عالم را جلوه گاه آن نکته می سازد تا ما نیز با آن نکته که کوچک می نمود خو می کنیم ژرف و پهناور آن پا می گذاریم.
اگر طبع خیال انگیز داشته باشد و دست در کام نهانخانه خاطر کند نقش های بدیعی در برابر دیدگان ما می گسترد.
اگر شوخ طبع و تیز بین باشد اجزاء وجود را به بازی ترکیب می کند و نکته های طنز آمیز خطوط و رنگها را به کنایه و اشاره آشکار می سازد اما بی گمان تنها قرار تقلید طبیعت و در هم ریختن اشکال و خطوط نیز کسی را در صنف نقاشان اصیل و خلاق قرار نمی دهد آن چه هنرمندان اصیل را ممتاز می کند و فاداری به دبد و احساس و شیوه ای شخصی است. نقاش اصیل عالمی خاص خود را دارد و گرفتار آن عالم است.
شیوه نقاشی در هر دوره مانند شیوه فکر و زندگی تابع تمدنی است که در آن دوره چیره است در عهد ما این چیرگی نسیب تمدن غربی است. تمدن مغرب زمین از اواخر قرن 19 نهضت تازه ای در هنر نقاشی و هنرهای دیگر پدیدار کرده که هرچند در آغاز مانند همه جنبشهای نو مخالفان پابرجا داشت امروزه کم و بیش عالم گیر شده و در همه جامعه هایی که فرهنگ و تمدن غربی در آن راه یافته است رسوم و سنتهای دین را دگرگون کرده: نقاشی جدید زبان تازه دارد باید با دستور و لغات و اصطلاحات آن آشنا شد اگر چنین کنیم مشکلات آن آسان خواهد شد و راه بهره مند شدن از آن هموار خواهد گشت.
ظهور هنر انتزاعی و اصطلاح انتزاعی
اصطلاح ((انتزاع)) به معنی چیزی جدا شده از طبیعت. همواره موضوع مشاجره بوده است شاید به این علت که ((انتزاع کردن)) یک چیز را به معنی کاستن از ارزش یا مقام آن تفسیر کرده اند. موسیقی و معماری همواره هنرهایی انتزاعی بشمار رفته اند حال آنکه در سنت کلاسیک از روزگار ارسطو به بعد ادبیات و هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکر تراشی هنرهایی تقلیدی تلقی شده اند هنرمندان دست کم از اواسط سده نوزدهم به بعد آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت پی ریزی تصویری از نقاشی به عنوان یک پدیده فی نفسه مستقل و نه تقلید از چیزی دیگر گام برداشته اند. دشواری کاربرد واژه انتزاعی در مورد هنری که در طبیعت شبیه سازی نمی کند از اینجا سرچشمه می گیرد که این واژه را در توصیف تمام هنرهایی به کار برده اند که موضوعشان در درجه دوم اهمیت قرار داده یا کج نمایی شده است تا بدین وسیله بر ابزار تجسمی یا بیانی تاکید شود این اصطلاح گاهی مسامحتاً در توصیف برخی از نقاشی های فووسیتی که موضوع بر آنها غالب نیست و نمونه هایی از پیکره تراشی کوبیستی به کار برده می شود لیکن تا زمانی که مختصر اثری از موضوع قابل تشخیص در میان باشد انتزاعی یک برچسب واقعاً استثنا ناپذیر نخواهد بود. کوبیسم می تواند در مسیر انتزاع قرار گیرد ولی فی نفسه انتزاعی نیست.
تا کنون کوششهای گوناگونی به عمل آمده است تا نامی رضایتبخش برای امواج نقاشی ها و پیکره های غیر تقلیدی آفریده شده در سده بیستم پیدا شود. تئو وان دوسبرگ در سال 1903 اصطلاح ((مجسم)) را پیشنهاد کرد و اصطلاح ((غیر عینی)) نیز و سیعاً در توصیف انتزاعی های موندریان و پیروانش بکار برده شده است لیکن تا کنون هیچ جانشین رضایتبخشی برای این اصطلاح پیدا نشده است و دلیلی هم برای عدم استفاده از آن در آینده دیده نمی شود. کاندینسکی به نظر می رسد که بهتر از همه می تواند ادعا کند نخستین نقاش انتزاعی بود که به مفاهیم جنبی آثار غیر نمایشی و اکسپرسیونیستی خویش پی برد بدون تردید پیش از کاندینسکی نیز نقاشی های انتزاعی آفریده می شده اند تعدادی از نقاشی های وان دولده و دیگران به شیوه هنر نو موضوع قابل تشخیص خاصی ندارند هر چند از راه مسامحه می توان آنها را بر شکلهای گیاهی مبتنی دانست. دلونه در سال 1911 نقش و نگارهایی رنگی می آفرید که موضوع ناتورالیستی عملاً از آنها رخت بر بسته بود و کوپکا نیز در همان زمانه به شیوه ای تماماً انتزاعی کار می کرد.
آبستره
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر انتزاعی (آبستره) بود. درباره چگونگی و کیفیت این نهضت هنری، همواره بحثها و جدلهایی بین حامیان آن از یک طرف و مخالفان از طرف دیگر صورت گرفته، مضافاً اینک در مورد بررسی ارزشهای زیبایی شناسی آن اختلافهای بسیار موجود است. پیرامون هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند. زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند.
زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند که متعلق به آنهاست و نیازی به جنبه ((نمایشی)) ندارند، در حالی که شعر و نقاشی و مجسمه سازی تحت عنوان ((هنرهای نمایشی)) قلمدار می شوند آیا این گونه تفکیک نمودن هنرها باید همواره رعایت گردد؟ یا اینکه باید به کمک اصول کلی زیبایی شناسی، کلیه هنرها از جمله نقاشی و مجسمه سازی مانند موسیقی و معماری مورد سنجش و بررسی قرار گیرد؟
بنظر می آید که نقاشی انتزاعی در مسیر خودش به منظور رقابت با موسیقی به وجود آمده باشد زیرا با توجه به هنر ((کاندینسکی)) و ((موندریان)) برداشتهایشان نسبت به موسیقی و معماری، حد و مرزهای هنر انتزاعی را مشخص نموده اند.
در روند تکاملی هنر انتزاعی که نمایانگر هنر مدرن است، آیا مرز بین هنر نمایشی و غیر نمایشی مشخص است؟ آیا می توان از انواع هنر انتزاعی وابسته، و انتزاعی مطلق سخن بیمان آورد؟ آغاز و پایان هنر انتزعی کجاست؟ و بالاخره آیا هنر انتزاعی با تمام نمودهایش به قرن بیستم تعلق دارد، یا آنکه از نظر تاریخی به هنرهای گذشته ارتباط دارد؟ …
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
مقدمه:
نگارگر امروز چنانکه باید پیرو شیوه نو است و در پی سواد برداشتن از طبیعت نیست در پی آن است که احساس اصیل و نیرومندی را که در خاطرش نقش بسته آشکار کند و شکل ببخشد در این مقصود از همه نقش های عالم و از خطوط و رنگهای گوناگون و ترکیب صورتهای طبیعت مدد می طلبد و هرچه او را به کار آید به هم می پیوندد غم آن ندارد که بعضی شکل ها در دستش می شکند و رنگها از راه به در می روند و خط مستی می کند و زنده و بی جان در هم می آمیزد اگر جلوه رنگها است که خاطرات را از کف برده رنگ بر عالم می باشد و منظری از عشق و عشوه و غوغای رنگها می سازد و یا غم وجود را در دل رنگهای تیره و پر درد می نشاند و یا در مستی رنگها نشانی از عالم بی خودی و بی خبری به دست می دهد با دو خط که نمودار ابرو و بینی است جوهر چهره ای را آشکار می کند، چند گردش قلم آن سادگی باطنی را که در اشکال پیچیده و دشوار طبیعت نهفته است به ما می سپارد اگر نکته ای در دلش رخنه کرده و او را آرام نمی گذارد آن نکته را خواه صورتی باشد و خواه حالتی بصد گونه مکرر می کند و همه عالم را جلوه گاه آن نکته می سازد تا ما نیز با آن نکته که کوچک می نمود خو می کنیم ژرف و پهناور آن پا می گذاریم.
اگر طبع خیال انگیز داشته باشد و دست در کام نهانخانه خاطر کند نقش های بدیعی در برابر دیدگان ما می گسترد.
اگر شوخ طبع و تیز بین باشد اجزاء وجود را به بازی ترکیب می کند و نکته های طنز آمیز خطوط و رنگها را به کنایه و اشاره آشکار می سازد اما بی گمان تنها قرار تقلید طبیعت و در هم ریختن اشکال و خطوط نیز کسی را در صنف نقاشان اصیل و خلاق قرار نمی دهد آن چه هنرمندان اصیل را ممتاز می کند و فاداری به دبد و احساس و شیوه ای شخصی است. نقاش اصیل عالمی خاص خود را دارد و گرفتار آن عالم است.
شیوه نقاشی در هر دوره مانند شیوه فکر و زندگی تابع تمدنی است که در آن دوره چیره است در عهد ما این چیرگی نسیب تمدن غربی است. تمدن مغرب زمین از اواخر قرن 19 نهضت تازه ای در هنر نقاشی و هنرهای دیگر پدیدار کرده که هرچند در آغاز مانند همه جنبشهای نو مخالفان پابرجا داشت امروزه کم و بیش عالم گیر شده و در همه جامعه هایی که فرهنگ و تمدن غربی در آن راه یافته است رسوم و سنتهای دین را دگرگون کرده: نقاشی جدید زبان تازه دارد باید با دستور و لغات و اصطلاحات آن آشنا شد اگر چنین کنیم مشکلات آن آسان خواهد شد و راه بهره مند شدن از آن هموار خواهد گشت.
ظهور هنر انتزاعی و اصطلاح انتزاعی
اصطلاح ((انتزاع)) به معنی چیزی جدا شده از طبیعت. همواره موضوع مشاجره بوده است شاید به این علت که ((انتزاع کردن)) یک چیز را به معنی کاستن از ارزش یا مقام آن تفسیر کرده اند. موسیقی و معماری همواره هنرهایی انتزاعی بشمار رفته اند حال آنکه در سنت کلاسیک از روزگار ارسطو به بعد ادبیات و هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکر تراشی هنرهایی تقلیدی تلقی شده اند هنرمندان دست کم از اواسط سده نوزدهم به بعد آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت پی ریزی تصویری از نقاشی به عنوان یک پدیده فی نفسه مستقل و نه تقلید از چیزی دیگر گام برداشته اند. دشواری کاربرد واژه انتزاعی در مورد هنری که در طبیعت شبیه سازی نمی کند از اینجا سرچشمه می گیرد که این واژه را در توصیف تمام هنرهایی به کار برده اند که موضوعشان در درجه دوم اهمیت قرار داده یا کج نمایی شده است تا بدین وسیله بر ابزار تجسمی یا بیانی تاکید شود این اصطلاح گاهی مسامحتاً در توصیف برخی از نقاشی های فووسیتی که موضوع بر آنها غالب نیست و نمونه هایی از پیکره تراشی کوبیستی به کار برده می شود لیکن تا زمانی که مختصر اثری از موضوع قابل تشخیص در میان باشد انتزاعی یک برچسب واقعاً استثنا ناپذیر نخواهد بود. کوبیسم می تواند در مسیر انتزاع قرار گیرد ولی فی نفسه انتزاعی نیست.
تا کنون کوششهای گوناگونی به عمل آمده است تا نامی رضایتبخش برای امواج نقاشی ها و پیکره های غیر تقلیدی آفریده شده در سده بیستم پیدا شود. تئو وان دوسبرگ در سال 1903 اصطلاح ((مجسم)) را پیشنهاد کرد و اصطلاح ((غیر عینی)) نیز و سیعاً در توصیف انتزاعی های موندریان و پیروانش بکار برده شده است لیکن تا کنون هیچ جانشین رضایتبخشی برای این اصطلاح پیدا نشده است و دلیلی هم برای عدم استفاده از آن در آینده دیده نمی شود. کاندینسکی به نظر می رسد که بهتر از همه می تواند ادعا کند نخستین نقاش انتزاعی بود که به مفاهیم جنبی آثار غیر نمایشی و اکسپرسیونیستی خویش پی برد بدون تردید پیش از کاندینسکی نیز نقاشی های انتزاعی آفریده می شده اند تعدادی از نقاشی های وان دولده و دیگران به شیوه هنر نو موضوع قابل تشخیص خاصی ندارند هر چند از راه مسامحه می توان آنها را بر شکلهای گیاهی مبتنی دانست. دلونه در سال 1911 نقش و نگارهایی رنگی می آفرید که موضوع ناتورالیستی عملاً از آنها رخت بر بسته بود و کوپکا نیز در همان زمانه به شیوه ای تماماً انتزاعی کار می کرد.
آبستره
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر انتزاعی (آبستره) بود. درباره چگونگی و کیفیت این نهضت هنری، همواره بحثها و جدلهایی بین حامیان آن از یک طرف و مخالفان از طرف دیگر صورت گرفته، مضافاً اینک در مورد بررسی ارزشهای زیبایی شناسی آن اختلافهای بسیار موجود است. پیرامون هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند. زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند.
زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند که متعلق به آنهاست و نیازی به جنبه ((نمایشی)) ندارند، در حالی که شعر و نقاشی و مجسمه سازی تحت عنوان ((هنرهای نمایشی)) قلمدار می شوند آیا این گونه تفکیک نمودن هنرها باید همواره رعایت گردد؟ یا اینکه باید به کمک اصول کلی زیبایی شناسی، کلیه هنرها از جمله نقاشی و مجسمه سازی مانند موسیقی و معماری مورد سنجش و بررسی قرار گیرد؟
بنظر می آید که نقاشی انتزاعی در مسیر خودش به منظور رقابت با موسیقی به وجود آمده باشد زیرا با توجه به هنر ((کاندینسکی)) و ((موندریان)) برداشتهایشان نسبت به موسیقی و معماری، حد و مرزهای هنر انتزاعی را مشخص نموده اند.
در روند تکاملی هنر انتزاعی که نمایانگر هنر مدرن است، آیا مرز بین هنر نمایشی و غیر نمایشی مشخص است؟ آیا می توان از انواع هنر انتزاعی وابسته، و انتزاعی مطلق سخن بیمان آورد؟ آغاز و پایان هنر انتزعی کجاست؟ و بالاخره آیا هنر انتزاعی با تمام نمودهایش به قرن بیستم تعلق دارد، یا آنکه از نظر تاریخی به هنرهای گذشته ارتباط دارد؟ …
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
مقدمه
اما شاید هیچکس نتواند به سؤال چگونه می توان داستان نویس موفقی شد، پاسخ کاملی بدهد. زیرا همه کم و بیش با این حقیقت کنار امده اند که نویسندگی اموختنی نیست. ولی مأیوس نشوید. اگر استعداد نویسندگی در خود سراغ دارید می توانید و باید، راه و روش بهتر نوشتن را نیز بیاموزید. اما یادتان باشد که معلم و کتابِ راهنما جز اینکه مجموعه ای از فنون قراردادی وغیر قراردادی راهمچون ابزاری دردستانتان بگذارند،کار دیگری نمی توانند بکنند.
هدف از گرداوری این مقاله اشنایی با برخی از فنون داستان نویسی از دید چند تن از داستان نویسان غربی و ایرانی و همچنین اشنایی با سرگذشت داستان نویسی ایران و مطالعه ای مختصر دربارۀ چند داستان معروف ایرانی است.
امیدوارم این مطالب بتواند شما را در خلق اثاری ماندنی تر و بهتر یاری کند.
طبقه بندی داستانها
(( نخستین سؤال دربارۀ داستان اینست که: چرا باید رنجی بر خود تحمیل کنیم و داستان بخوانیم؟ با زندگی ای بدین کوتاهی، با اینهمه نیازهای مبرم و روزافزون، و با درک این حقیقت که چه بسیار کتابهای مختلف پیرامون مسائل اموزشی و مباحث متنوع وجود دارد که هنوز نخوانده ایم، چرا باید اوقات گرانبهای خود را صرف خواندن اثاری تخیلی کنیم؟
به این سؤال می توان دو پاسخ اساسی داد: برای «لذت وتفریح» وبرای «درک وفهم بیشتر».
اگر بخواهیم زیاد طول و تفصیل ندهیم، داستان کمک می کند تا زندگی کمتر برای ما خسته کننده و یکنواخت باشد. ونیزکمک می کند تا اوقات ما با خوشی و سرعت بیشتری بگذرد. با این دلایل واضح، مطمئناً دیگر نیازی به توصیه بیشترنسبت به خواندن داستان نیست.
لذت- ولذت بیشتر- نخستین مقصود و ابتدایی ترین توجیه برای خواندن داستان است. ولی اگر داستان چیزی بیشتر از لذت به ما نمی داد، به سختی می توانست خودش را به عنوان مبحثی برای « مطالعات دانشگاهی» مطرح کند.
داستانها را می توانیم به دو بخش عمده طبقه بندی کنیم:
الف) ادبیات داستانی تفریحی
ب)ادبیات داستانی تحلیلی
ادبیات داستانی تفریحی صرفاً بدین منظور نوشته می شود تا ما اوقاتمان را بطور دلپذیر و مطبوع بگذرانیم.
اما ادبیات داستانی تحلیلی نوشته می شود تا اگاهی ما را از زندگی گسترش داده، عمق و حساسیت بیشتری بدان ببخشد.
ادبیات داستانی تفریحی ما را ازجهان واقعی دور می کند. ما را قادر می کند تا موقتاً دردها و رنجهای خویش را بدست فراموشی بسپاریم.
ادبیات داستانی تحلیلی دست ما را می گیرد و به یاری تخیلمان وامی دارد تا بیشتر به درون جهان واقعی برویم. به ما توان می بخشد تا درد و رنجهایمان را به درستی بفهمیم.
ادبیات داستانی تفریحی در نهایت به هدف و مقصود خود یعنی لذت ختم می شود.
ادبیات داستانی تحلیلی علاوه بر لذت،درک و بصیرت را نیز به همراه دارد.))
راه پر پیچ و خم تجربه
پل انگگل
((نوشتن مثل عشق ورزیدن است.وقتی که می بینیم این غریزۀ پاک وبی الایش(البته اگر پاک وبی الایش باشد) تا کجا ما را با خود می برد شگفت زده می شویم. به علاوه نکاتی دربارۀ این اّشکال غنایی بیانی یعنی نویسندگی و عشق ورزیدن موجب نیل ان به کمال خواهد شد. نکته بسیار مهم دربارۀ نویسندگی این است که اولا چیزی به نام مصالح نویسندگی به خودی خود وجدا ازنوع نگرش نویسنده به ان، نحوۀ احساس ان و شکل اندام وار و بیانی در قالب کلمات دادن بدان، وجود ندارد.از نظر نویسنده شکل بخشی از محتواست ضمن اینکه بر روی ان اثرمی گذارد وصورتی واقعی به ان می دهد. هنری جیمزمی نویسد تجربه «حساسیتی شدید ونوعی تارعنکبوت بسیار بزرگ ازلطیف ترین نخهای ابریشم و در ناخوداگاه ادمی معلق است و ذرات هوا را به میان رشته هایش می کشد. تجربه همان کیفیت حسی فضای ذهن است.»واین سخن بسیار قاطعی است چرا که می گوید اهمیت اتفاقات جهان بیرون مطلق نیست بلکه تغییراتی که ذهن نیرومند هنرمند به هنگام کشف وقایع، در انها می دهد وانها را منظم می کند مهم است. پس وقتی صحبت از تجربه به میان می اید منظور این نیست که نویسنده باید ماجراهای گوناگون را پشت سر گذاشته باشد. داستان می تواند دربارۀ هر چیزی باشد. البته داستان ثبت حوادثی که برای اشخاص رخ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
مقدمه
اما شاید هیچکس نتواند به سؤال چگونه می توان داستان نویس موفقی شد، پاسخ کاملی بدهد. زیرا همه کم و بیش با این حقیقت کنار امده اند که نویسندگی اموختنی نیست. ولی مأیوس نشوید. اگر استعداد نویسندگی در خود سراغ دارید می توانید و باید، راه و روش بهتر نوشتن را نیز بیاموزید. اما یادتان باشد که معلم و کتابِ راهنما جز اینکه مجموعه ای از فنون قراردادی وغیر قراردادی راهمچون ابزاری دردستانتان بگذارند،کار دیگری نمی توانند بکنند.
هدف از گرداوری این مقاله اشنایی با برخی از فنون داستان نویسی از دید چند تن از داستان نویسان غربی و ایرانی و همچنین اشنایی با سرگذشت داستان نویسی ایران و مطالعه ای مختصر دربارۀ چند داستان معروف ایرانی است.
امیدوارم این مطالب بتواند شما را در خلق اثاری ماندنی تر و بهتر یاری کند.
طبقه بندی داستانها
(( نخستین سؤال دربارۀ داستان اینست که: چرا باید رنجی بر خود تحمیل کنیم و داستان بخوانیم؟ با زندگی ای بدین کوتاهی، با اینهمه نیازهای مبرم و روزافزون، و با درک این حقیقت که چه بسیار کتابهای مختلف پیرامون مسائل اموزشی و مباحث متنوع وجود دارد که هنوز نخوانده ایم، چرا باید اوقات گرانبهای خود را صرف خواندن اثاری تخیلی کنیم؟
به این سؤال می توان دو پاسخ اساسی داد: برای «لذت وتفریح» وبرای «درک وفهم بیشتر».
اگر بخواهیم زیاد طول و تفصیل ندهیم، داستان کمک می کند تا زندگی کمتر برای ما خسته کننده و یکنواخت باشد. ونیزکمک می کند تا اوقات ما با خوشی و سرعت بیشتری بگذرد. با این دلایل واضح، مطمئناً دیگر نیازی به توصیه بیشترنسبت به خواندن داستان نیست.
لذت- ولذت بیشتر- نخستین مقصود و ابتدایی ترین توجیه برای خواندن داستان است. ولی اگر داستان چیزی بیشتر از لذت به ما نمی داد، به سختی می توانست خودش را به عنوان مبحثی برای « مطالعات دانشگاهی» مطرح کند.
داستانها را می توانیم به دو بخش عمده طبقه بندی کنیم:
الف) ادبیات داستانی تفریحی
ب)ادبیات داستانی تحلیلی
ادبیات داستانی تفریحی صرفاً بدین منظور نوشته می شود تا ما اوقاتمان را بطور دلپذیر و مطبوع بگذرانیم.
اما ادبیات داستانی تحلیلی نوشته می شود تا اگاهی ما را از زندگی گسترش داده، عمق و حساسیت بیشتری بدان ببخشد.
ادبیات داستانی تفریحی ما را ازجهان واقعی دور می کند. ما را قادر می کند تا موقتاً دردها و رنجهای خویش را بدست فراموشی بسپاریم.
ادبیات داستانی تحلیلی دست ما را می گیرد و به یاری تخیلمان وامی دارد تا بیشتر به درون جهان واقعی برویم. به ما توان می بخشد تا درد و رنجهایمان را به درستی بفهمیم.
ادبیات داستانی تفریحی در نهایت به هدف و مقصود خود یعنی لذت ختم می شود.
ادبیات داستانی تحلیلی علاوه بر لذت،درک و بصیرت را نیز به همراه دارد.))
راه پر پیچ و خم تجربه
پل انگگل
((نوشتن مثل عشق ورزیدن است.وقتی که می بینیم این غریزۀ پاک وبی الایش(البته اگر پاک وبی الایش باشد) تا کجا ما را با خود می برد شگفت زده می شویم. به علاوه نکاتی دربارۀ این اّشکال غنایی بیانی یعنی نویسندگی و عشق ورزیدن موجب نیل ان به کمال خواهد شد. نکته بسیار مهم دربارۀ نویسندگی این است که اولا چیزی به نام مصالح نویسندگی به خودی خود وجدا ازنوع نگرش نویسنده به ان، نحوۀ احساس ان و شکل اندام وار و بیانی در قالب کلمات دادن بدان، وجود ندارد.از نظر نویسنده شکل بخشی از محتواست ضمن اینکه بر روی ان اثرمی گذارد وصورتی واقعی به ان می دهد. هنری جیمزمی نویسد تجربه «حساسیتی شدید ونوعی تارعنکبوت بسیار بزرگ ازلطیف ترین نخهای ابریشم و در ناخوداگاه ادمی معلق است و ذرات هوا را به میان رشته هایش می کشد. تجربه همان کیفیت حسی فضای ذهن است.»واین سخن بسیار قاطعی است چرا که می گوید اهمیت اتفاقات جهان بیرون مطلق نیست بلکه تغییراتی که ذهن نیرومند هنرمند به هنگام کشف وقایع، در انها می دهد وانها را منظم می کند مهم است. پس وقتی صحبت از تجربه به میان می اید منظور این نیست که نویسنده باید ماجراهای گوناگون را پشت سر گذاشته باشد. داستان می تواند دربارۀ هر چیزی باشد. البته داستان ثبت حوادثی که برای اشخاص رخ