لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
خلاصه کتاب «شنود اشباح»
در بهمن ماه ۱۳۸۱، کتابی جنجالی با نام «شنود اشباح» منتشر شد. این کتاب که به بررسی نقش اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در دهه ۵۰ و ۶۰ می پرداخت، واکنشهای بسیاری را برانگیخت. یکی از این واکنشها، نقد «دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران» بود بر این کتاب.
در زیر، گزیدهای از کتاب «شنود اشباح؛ مروری بر کارنامهی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، رضا گلپور چمرکوهی، تهران: نشر کلیدر، چاپ اول، پائیز 1381، 994ص.» ارائه میگردد، و در انتها، نقد «دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر» بر این کتاب را میخوانید:
فصل نخست: هاشمی هشتم
از کتاب «کا.گ.ب در ایران» - نوشته «ولادیمیر کوزیچکین»:.. در آن موقع، درباره عاملمان که با نام رمزی «مَرد» نامیده میشد، چیزی نمیدانستم... اخذ تماس با «مرد»، به وسیله یک سیستم خط اطلاع از نزدیک، برقرار بود که هم برای دریافت اطلاعات و هم برای مخابره اخطار مورد استفاده بود... «مرد» یکی از امرای ارتش ایران به نام سرلشکر «مقربی» بود. سی سال عامل «کا.گ.ب» بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی [ایستگاه جاسوسی کا.گ.ب در سفارت شوروی] به حساب میآمد و اطلاعات محرمانهای را که واقعاً برای اتحاد شوروی، حائز اهمیت بود، در اختیار ما میگذاشت. (ص11)
از کتاب «شاهد» - خاطرات «منصور رفیعزاده»:... تا آنجا که من میدانم، روسها حتی تا امروز هم نفهمیدهاند که چه چیزی باعث شد تا سیستم جاسوسی آنها برملا شود. به دلایل امنیتی، تمامی داستان، حتی در این کتاب نیز قابل ذکر نمیباشد. در سال 1975 تیمسار «اویسی» به من اظهار کرد که به یک افسر سطح بالای ارتش، به دلیل جاسوسی برای شوروی، مشکوک است... «اویسی» ... جدی جواب داد: «نه. «منصور»، گوش کن. وقتی که ما، درگیر یک جنگ مرزی با عراق بودیم، هر وقت تصمیم به حمله در مرز میگرفتیم؛ عراق در آنجا منتظر ما بود. یک نفر به طور قطع، اطلاعات قسمت مرا به روسها خبر میداد و آنها نیز اطلاعات را در اختیار عراقیها قرار میدادند. هیچ شکی در این مورد ندارم... (ص12)
وقتی که کارکنان ساواک، بعد از رفتن «شاه» از ایران به محاکمه کشیده شده بودند، گاردهای انقلابی که آمیزهای از کمونیستها و مردم مذهبی بودند، مرتباً از آنها میپرسیدند که پرونده تیمسار «مقربی» کجاست؟ چنان پروندهای در ساواک پیدا نشد. (روسها هنوز میخواستند بدانند که چرا جاسوس آنها گرفتار شد ؟!)... (ص17)
از کتاب «ساواک»- نوشته «کریستین دلانوا»:... منابع آمریکایی، به ویژه «سولیوان» سفیر آن کشور در تهران، معتقدند که نقش ساواک در این ماجرا، چندان غرورآمیز نبود. زیرا اگر ساواک توانست هویت سرلشگر «احمد مقربی» را به عنوان جاسوس اتحاد جماهیر شوروی شناسایی کند، برای آن بود که سیا قبلاً حضور یک جاسوس شوروی را در ایران، با ضبط پیامهای رادیویی میان تهران و شوروی به ساواک اطلاع داده بود. کاری که برای ساواک مانده بود، یافتن جاسوس بود... (ص18)
از کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» - خاطرات «حسین فردوست»: ... در ساواک تعدادی انگلیسی ماندند، مانند «معتضد» و سرتیپ «هاشمی» (مدیر کل هشتم) و «آرشام»... میتوان نتیجه گرفت که در دوران محمدرضا (پس از کودتا)، تعدادی طرفدار انگلیس ماندند و فیالواقع برای آمریکا، کار میکردند. تعدادی را انگلیس به طرف آمریکا سوق داد و تعدادی هم مستقیماً به آمریکا وصل شدند؛ بدون سابقه کار برای انگلیسیها... در ساواک، سرتیپ «هاشمی» مدیرکل هشتم (ضد جاسوسی)... به انگلیسیها مربوط بود... (ص19)
از کتاب «هاشمی و انقلاب» - نوشته «سید مسعود رضوی»: ... نمونه دیگر از روشنفکران مستقل در دهه چهل که گرایشهای خاص و شاید غریب مارکسیستی داشت، «مصطفی شعاعیان» بود... او ضمن نقد کمونیسم روسی و سیاستهای شوروی، معتقد به پالایش مارکسیسم از دیدگاههای تجدیدنظرطلبانه بود... اثر دیگر وی به نام «انقلاب»، نقدی است بر تئوریهای انقلاب «لنین» و بررسی تحلیلی برخی تئوریهای کمونیستی در ایران... «شعاعیان» مدتی با چریکهای فدایی و زمانی نیز از طریق «رضا رضایی» با مجاهدین خلق در ارتباط بود. اما پس از وارد کردن انتقادهای سخت به چریکها از آنان جدا شد. وی به مسائل اعراب و فلسطین علاقه خاصی داشت و رسالههایی در این زمینه نگاشت. او سرانجام در بهمن 1354 در یک درگیری مسلحانه در خیابان استخر تهران به قتل رسید... (ص21)
از هفتهنامه «شاهد» - خاطرات «بهزاد نبوی»:... مثلاً یک دایی و یک خاله من که هر دو آنها دانشگاه میرفتند، آن موقع با حزب «زحمتکشان» کار میکردند، فعالیت میکردند و وقتی کودتای 28 مرداد شد، آن وقت همه آنها فعالیت مختصر مخفی داشتند... (ص22)
در دانشکده و پس از آن، به فعالیتهای جبهه ملی انتقاد داشتم. احساس میکردم، اینها یک مشت رهبرهایی هستند که فقط به فکر خودشان هستند. فقط فکر وزیر شدن و نخستوزیر شدن هستند... (ص24)
... بالأخره در سال 1343 «جبهه ملی سوم» را که در واقع، انشعابی از جبهه ملی بود، تشکیل دادیم. در کمیته دانشگاه فوقالذکر کسانی مانند «محمد حنیفنژاد» در نهضت آزادی، هواداران «بیژن جزنی»، هواداران «حزب توده»، اعضای «حزب ملت ایران» و عدهای عناصر مستقل نظیر خود من، حضور داشتند... عملاً بعد از 6 ماه معلوم شد که این هم تفاوتی با آن قبلی ندارد، تقریباً همه نیروهای جوان، زده شده و کنار رفتند. جبهه ملی سوم خودبخود متلاشی شد... از آن به بعد، ما با یک عده از بچههایی که در «پلیتکنیک» در جبهه ملی با هم فعالیت میکردیم، ارتباط سیالی داشتیم...(ص25)
در بین این همکاران، کسانی چون «مصطفی شعاعیان» و چند نفر دیگر که از نظر فکری، ماتریالیست بودند و چند نفر دیگر از برادرها که مسلمان بودند، «مصطفی شعاعیان» شناخته شدهترین چهره این جمع، مسلمان نبود و البته مارکسیست به مفهوم امروزی کلمه نبود و بسیاری از مارکسیستها، در تحلیلهای خود او را مرتد مینامند... «مصطفی شعاعیان» خصوصیات عجیبی داشت. در عین حال که خود را مارکسیست ناب میدانست، به خود «مارکس» هم انتقاد میکرد... از مجاهدین، خود من با «احمد رضایی» و «حبیب رهبری» ارتباط داشتم و برای آنها همکاری با ما مسئلهای نبود. آنها هم تنها به مبارزه، اصالت داده و با هر گروه و فردی همکاری میکردند. اصولاً جو روشنفکر دانشگاهی مسلمان در آن روز این چنین بود. در این رابطه، کمکهایی از طرفین به هم میشد. «مبادله اطلاعات» میشد «مبادله امکانات» میشد... من با نزدیک شدن به «مجاهدین خلق»، احساس کردم که «مجاهدین خلق» همانهایی هستند که یک روشنفکر مسلمان، دنبال آن میگردد...(ص26)
... در سوم مرداد 51، دستگیر شدم و به زندان رفتم. در رابطه با همان فعالیتی که با آن گروه داشتم... (ص27)
... من شروع کردم با مجاهدین خلق همکاری کردن که کمکم به صورت یکی از کادرهای فعال و آموزش دهنده آنها درآمدم... تا سال 54 و حتی اوایل 55 رابطه فعال با «مجاهدین خلق» داشتم. یک مدتی رابط من با سازمان، «موسی خیابانی» و مدتی هم «پرویز یعقوبی» بود... در اوین (سال 54) خبر مارکسیست شدن «سازمان مجاهدین خلق» را شنیدیم. تقریباً از آن موقع به بعد، من رابطهام با سازمان خراب شد. به دلیل اینکه تا آن موقع روی سازمان، یک حساب دیگری میکردم... (ص28)
... میفهمیدم خیلی حرفهایی که مجاهدین میزنند، مارکسیستی است. ولی تصور میکردم که آنها به اسلام مسلط هستند و آنچه میگویند، منطبق بر اصول اسلامیت و حتی عین مفاهیم اسلامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 17
خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنهای « دام ظله»
یک نفر را مثل آقاى خامنهای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،.»
امام خمینى «قدس سره»
ازمیلاد تا مدرسه
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنهای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنهای ، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنهای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:
«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.» امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده ام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» گذراندند.
● در حوزه علمیه
ایشان پس از آشنایی با جامعالمقدمات و صرف و نحو در دبیرستان وارد حوزه علمیه شدند و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواندند. درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواندند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کردند. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواندند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواندند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساندند. پدرشان مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشتند. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 40
بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان :
خلاصه ای اززندگی و سفر نامه ناصر خسرو
گرد آورندگان :
بابک جمشیدوند و محمد رستمی
بهار 86
فهرست مندرجات:
زندگینامه
۲ شخصیت ناصرخسرو
۳ آثار ناصرخسرو
۴ نمونه اشعار
۵ خلاصه ی سفرنامه
۶ سبک شناسی
۷ منابع
منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا
به جای مقدمه
پیشکش به اهل قبله، که با همه مذاهب گونهگونهشان به خاندان رسول خدا مهر میورزند.بیتردید وقتی ناصرخسرو لب به انتقاد میگشاید مخاطبانش برادران اهل سنت نیستند; زیرا آنها صحابه را میستایند و اهل بیت را، دستکم به عنوان صحابه، دوست دارند.مراد و مخاطب اصلی ناصر در شعرهای انتقادیاش دشمنان اهل بیتاند; دشمنانی که گاه در صفوف برادران اهل سنت پنهان میشدند و خاندان پیامبر و پیروانشان دشنام میدادندو میآزردند.در عرف دین باواران این گروه اندک را ناصبی میخوانند.شعرهای انتقادی ناصر پیام روشن حجت جزیره خراسان به این گروه است.آمده پیغام حجت گوش دار ای ناصبیپاسخش دهگر توانی سر مخار ای ناصبیهرچه گویی نغزحجتگویلیکنقول نغزکیپدید آید زمغز پرخمار ای ناصبیعلم ناموزی و لشگر سازیازغوغا همیچون چنینی بیفسار و بادسار ای ناصبیشادچون گشتی براندندم بهقهرازبهر دیناز ضیاع خویش وازدار و عقار ای ناصبیتاقرار من زبهردینبه یمگاناست نیستجزبهیمگان اهلحکمت راقرار ای ناصبیچون زمشکلهات پرسم عورتت پیداشودبیاِزاری، بیاِزاری، بیازار ای ناصبیطبعخرداری تو حکمت راکسیبر طبعتوبست نتواند بهسیصد رش نوار ای ناصبیتا قیامت برمکافات فعال زشت تواین قصیده مر تورا ازمن نثار ای ناصبی
سال و محل تولد:
394 هـ.ق. -
سال و محل
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
خلاصه ای از کتاب منشوراتحاد ملی و انسجام اسلامی
مقدمه : پیام های نوروزی مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
آیینه ی تمام نمایی از نیازهای جامعه ی اسلامی است . در این نوشتار که خلاصه ای از کتاب (منشور اتحاد ملی و انسجام اسلامی) تلاش می نماییم تا شما خواننده ی گرامی را با ابعاد گوناگون اتحاد ملی و انسجام اسلامی بیشترآشنا نماییم . در پایان ، همه ی شما عزیزان را به مطالعه ی کامل و دقیق این کتاب ارزشمند که توسط استاد گرامی حضرت حجت الاسلام و المسلمین سبزیان تألیف گردیده است دعوت می نماییم . والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
فصل اول : وحدت ازدیدگاه قرآن کریم و معصومین (علیهم السلام)
از نگاه قرآن کریم انسان ها امتی واحد و یگانه بوده اند ..
قرآن می کوشد تا در نهایت همه ی انسان ها را در جامعه ی جهانی واحد گرد آورد و در این راستا از انسانها می خواهد که با حفظ اصول و در نظر داشتن اختلافات ملی و شریعتی ، در یک اجتماع بزرگ و واحد انسانی گرد هم آیند و به اصول و ارزش های مشترک توجه کنند . درهمین راستا است که مومنان را برادران یک دیگر می خواند و به همکاری و تعاون در امور نیک دعوت می کند.
وحدت اسلامی : قرآن کریم آثاری چند را برای وحدت اسلامی بر می شمارد که مهمترین آن همانا تشکیل خانواده ی بزرگ مسلمانان و ایجاد دولت است .
برچیده شدن زمینه ی سلطه ی بیگانگان نیز از اهداف وحدت و انسجام اسلامی می باشد ......
وحدت از دیدگاه پیامبر اعظم (ص)
در دیدگاه پیامبر اعظم (ص) ، اتحاد امت اسلامی ، مایه اقتدار و صلابت جامعه اسلامی میباشد.
در همین راستا ، ایشان با غلبه ی تعصبات نژادی و گرایشهای افراطی مقابله می فرمودند ، در این زمینه آن حضرت سخنی فرمودند که نقل میگردد.
ای مردم! همه ی شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است . عرب را بر غیر عرب هیچ فضیلت و برتری ای نیست ، مگر به تقوی و پاکی . همچنین به اعتقاد ایشان ، (ایمان به خدا) درون مایه ی اصلی وحدت مسلمانان است .
وحدت از دیدگاه امیرالمومنین (علیه السلام)
به شهادت تاریخ،حضرت امیر(علیه السلام) بزرگ پرچمدار وحدت و انسجام میان مسلمانان بودند . ایشان نقد و حتی مخالفت با حکومت را پذیرا بودند اما در خطبه 196 نهج البلاغه می فرمایند : تا روزی مخالفت را تحمل می کنم که به صفوف اتحاد مردم لطمه وارد نشود . و این چیزی نیست که بتوان آنرا تحمل کرد. به اعتقاد امیر مومنان ( علیه السلام ) خلاف دستورات خداوند عمل کردن ، باعث ایجاد اختلاف در جامعه می شود.
معصومین بزرگوار در تعدادی از احادیث که از آن حضرات صادر شده ، نکات زیر را متذکر شده اند 1- رهبری ، محور وحدت است 2- وحدت کلمه به برکت اهل بیت پدید آمده است
3- وحدت ، مایه ی رحمت است.
فصل دوم : وحدت از دیدگاه مراجع
در قرون معاصر ، مصلحانی همچون سید جمال الدین اسد آبادی ، شیخ محمد عبده ، مرحوم آیت الله بروجردی و دیگران به تلاش جهت اتحاد امت اسلامی پرداختند .ایجاد مرکز تقریب مذاهب اسلامی،گامی ارزنده در این جهت بود.
از دیدگاه نورانی حضرت امام خمینی(ره) ، وحدت بزرگترین راهبرد قدرتمند شدن جوامع اسلامی است.ایشان در همین زمینه فرموده اند :
مهم این است که تنها این نباشد که همه با هم مجتمع باشید و متفرق نباشید ، ( بلکه مهم ) این است که همه با هم اعتصام به حبل ا... بکنیم . وحدت از دیدگاه ایشان ، دارای ویژگی های زیر است :
1- اعتصام به حبل الله
2- مصلحت عمومی مسلمانان
3-حفظ اسلام و مصالح آن
4- توحید کلمه و عقیده
5- وحدت به منزله ی جلوه ای از رحمت الهی
6- تکلیف الهی و شرعی
7- اخوت و برادری
8- تحقق حکومت
در همین زمینه بزرگانی همچون شهید مطهری و حضرات آیات فاضل لنکرانی، سیستانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی، هاشمی رفسنجانی و دیگر بزرگان فرمایشاتی داشته اند که جهت اختصار مطلب، ضمن دعوت به مطالعه ی مشروح این فرمایشات مندرج در کتاب ، قسمتی از فرمایشات حضرت آیت الله سیستانی را که در روز 29 فروردین 1386 در دیدار جمعی از علمای اهل سنت بیان شده ذکر می نماییم :
شیعیان و اهل سنت هیچ فرقی با هم نمیکنند. شما برادران ما و از خود ما هستید . اختلافات دینی و علمی بین علما ، اختلافات اساسی به شمار نمی رود... . ریختن خون هر کسی که شهادتین را جاری می کند حرام است.
همچنین، چند سر فصل از فرمایشات بزرگان مذکور و جمعی دیگر از بزرگان همچون حضرات واعظ طبسی ، سید احمد خاتمی و استاد سلیمانی ذکر می گردد :
1- اتحاد ، رمز پیروزی مسلمانان است.
2- انسجام اسلامی ، لازمه ی بیداری اسلامی است.
3- اتحاد ملی و انسجام اسلامی ، سیاست بنیادین نظام است .
فصل سوم : اتحاد ملی
اتحاد در لغت ، به معنای به هم پیوستن و یکی شدن است.اتحاد ملی ، یعنی توافق آحاد مردم و نخبگان در زمینه روشهای مواجهه با مسائل و مشکلات و تعیین اولویتها،بدون توجه به مصالح حزبی و گروهی.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 38
خلاصه
داستان سیاوش
برگرفته از داستانهای
شاهنامه ی
فردوسی
عنوان:
خلاصه ای از داستان های زندگی مادر سیاوش و زندگی سودابه
تهیه کننده:
معصومه کشاورزی
دانشجوی ترم یک رشته زبان و ادبیات فارسی سال 1385
استاد راهنما:
نجم الدین تبیانی
منابع:
1- داستان سیاوش به اهتمام دکتر سید محمد دبیر سیاقی 2- خون سیاوش تنظیم و نگارش فرید جواهر کلام 3-فردوسی ، زن و تراژدی به کوشش ناصر حریری
داستان سیاوش : آغاز داستان
ز گفتار دهقان کنون داستان بپیوندم از گفته باستان
کهن گشته این داستانها ز من همی نوشود بر سر انجمن
اگر زندگانی بود دیرباز 1 بدین وین2 خرم بمانم دراز
چه گفت ابذرین موید3 پیشرو که هرگز نگردد کهن گشته نو
تو چندان که باشی سه نگوی باش خردمند باش و جهانجوی باش
چو رفتی سروکار با ایزدست اگر نیک با شدت کار ار بدست
نگرتا چه کاری همان بدروی سخن هر چه گویی همان بشنوی
درشتی ز کس نشود نرمگوی سخن تا توانی به آزرم4 گوی5
به گفتار دهقان کون بازگرد نگر تا چه گوید سراینده مرد
1- دیرباز: طولانی، دراز 2- وین: باغ (در اصل دین متن تصحیح قیاسی است)
3- موبد: دانشمند ایران 4- آزرم: شرم ، حیا
5- از بیت 3 تا اینجا فردوسی به زندگی خود اندرزگونه اشاره دارد.
- پیشگفتار
در شاهنامه انگیزة جنگ عمیق تر و انسانی تر است. در سراسر کتاب فردوسی بر سرزنی پیش نمی آمد مگر یک بار و آن زمانی است که چند تن از پهلوانان ایران در شکارگاه دختر سرگردانی را می بینند و هر یک از آنها می خواهد او را تصاحب کند. چون کار کشمکش بالا می گیرد سرانجام توافق می کنند که او را به نزد کاووس شاه ببرند این دختر همان کسی است که بعد مادر سیاوش می شود.
به طور کلی جهانبینی شاهنامه دفاع خوبی در برابر بدی است. این دفاع با دادن قربانی های بی شمار صورت می گیرد و از این رو پهلوانان شاهنامه که سلسله جنبان این نبرد هستند و به 3 دسته می شوند:
پهلوانان نیکوکار که عمر و سعادت خود را در خدمت خوبی می گذارند بعضی از آنان نمونة عالی انسانی و مبری از هر عیب هستند چون فریدون سیاوش و کیخسرو و بعضی دیگر خالی از ضعف و عیب نیستند. مثل رستم، گودرز، طوس و غیره...
پهلوانان بدکار، که وجود آنان سراپا از خبث و شرارت سرشته شده چون ضاک و سلم و تور و گرسیوز و در حد کمتری (افراسیاب و در بین زنان سودابه را می توان نام برد.)
پهلوانانی که آمیخته ای از خوبی و بدی اند. گاهی به جانب این گرایش دارند و گاهی به جانب آن چون کاووس در ایران و پیران در توران
آنچه بین این پهلوانان مشترک است وحدت و قدرت و قاطعیت است. همه زندگی خروشان و گرانبار دارند، چرا آنان که به راه نیکی می روند و چه آنان که به راه بدی همه با استواری، آگاهی این راه را می سپارند حتی در پستی قهرمانان نابکار استحکام مردانه است. همه زندگی را دوست دارند و از قوای خود بهرة کامل می گیرند مرگ را بزرگترین دشمن می شناسند اگر چه زندگی خود را در هر لحظه در معرض خطر روبرو شدن با آن قرار می دهند. نکته قابل توجه اینست که در دوران اساطیری و پهلوانی شاهنامه اکثر زنان نام آور خارجی هستند همسران پسران فریدون یمنی هستند سیندخت و رودابه کابلی هستند فرنگیس و منیژه و جریره و تهمینه و مادر سیاوش تورانی اند . و کتایون زن گشتاسب رومی است.
زنی که موجب بدنامی زنان شاهنامه شده سودابه است دربارة اوست که رستم به کاووس می گوید:
کسی کاو بود مهتر انجمن کف بهتر او را ز فرمان زن
سیاوش ز گفتار زن شد به باد خجسته زنی کاو ز مادر نزاد
و باز در اشاره به مثال سودابه است که راجع به زن گفته می شود:
زبان دیگر و دلش جای دیگر از او پای یابی که جوئی تو سر
و اما زن خوب در شاهنامه زیبایی بدن را با زیبایی روح و رعنائی را با آهستگی و شرم را با خواهش جمع دارد توصیف چنین زنی را از زبان شیرین بشنویم:
به سه چیز باشد زنان را بهی که باشد زیبایی تحت مهمی
یکی آنکه با شرم و با خواستست که جفتش بدوخانه آراستست
دگر آنکه فرخ پسر زاید اوی ز شوی خجسته بیفزاید اوی
سوم آنکه بالاورویش بود به پوشیدگی نیز مویش بود