لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 1
منابع و مآخذ :
راه خداشناسی نگارش: جعفر صبحانی
اصول فلسفه نگارش: جواد علیزاده
سرچشمه هستی نگارش : حمید جعفری
قرآن و معارف عقلی نگارش : دکتر حبیب ا… غلامی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 34
خدا شناسی
انتشار مکتبهای متعدد وگوناگون فلسفی ،و گسترش مکتب ((ماتریالیسم )) در میان جوانان ودانش پژوهان ، گروهی را بر آن داشته است که از خودچنین سوال کنند :
چرا بشر در باره خدا و مذهب و مسائل ماوراء طبیعتبه بحث و تخقیق بپردازد ؟
اصولا بحث و بررسی پیرامون موجود ویا موجوداتی که از قلمرو حس و تجربه بیرون است ،و بود ونبود آنها در زندگی بشری تاثیری ندارد ، جز اتلاف وقت ، نتیجه دیگری ندارد
یک متفکر اجتماعی ،یک فیلسوف بلند فکر ، باید به دنبال موضوعاتی برود که در متن زندگی بشر قرار گیرد ،: و مسائلی را مطرح سازد که هر نوع گره گشائی در باره آنها ،در بهبود وضع زندگی وی تاثیر بسزائی داشته باشد . در صورتی که بخث و برسی در باره مسائل دور از ماده و طبیعت که زندگی بشر به آن بستگی دارد ، حائز اهمیت نیست ، پس چه بهتر از طرح این مسائل بگذریم ، و فکر خودرا روی مسائلی متمرکز سازیمکه با زندگی ما کاملا پیوندداشته باشد .
این منطق گروهی از شکاکان مادی نما است که روی عللی خود را از تحمل رنج بحث و برسی راحت ساخته اند و گروهی را از برسی این مسائل بازداشته اند .
در نخستین فصل این تحقیق کوشیده شده است که به این پرسش ، پاسخ منطقی داده شود و روشن شود که ((ایدهمذهبی)) نه تنها در وضع زندگی مادی و معنوی ما تاثیر بسزائی دارد بلکه اعتقاد به جهان ماوراء طبیعت و ایمان به خدا و زندگی پس از مرگ ، سرچشمه یک رشته فضائل اخلاقی و گسترش عدالت اجتماعی و تامین ثبات و آرامش روانی است که هیچ جامعه ای از آن بی نیاز نیست ،گذشته از این اعتقاد بخدا آفریننده علوم وموجب گسترش دانشهاست ( چنانچه به طور روشن همه را ثابت خواهیم نمود).
بنابر این روی این آثاری که میتوان برای خداشناسی تصورنمود ،از منافع بهرهمندگردیم
اینک بیان علل و عواملی که ما را به بحث و کنجکاوی وادار میکند و برای خاطر همین آثار ارزنده ای که فکر ((خداشناسی )) در ما بوجود می آورد ، باید رنج بحثو تحقیق را بر خود هموار سازیم.
عواملی که ما را به بحث وادار میکند
بحث و برسی مایه آرامش روان انشان است
تاریخ مدون جهان ،حاکی است که بشر در تمام ادوار زندگی به وجود مبدءایبرای جهان ، اعتقادداشته وعقیده به وجود صانع ، از عقاعد کهن و راسخ تو بوده است که هیچ گاه در صحت و استواری آن به خود شک راه نمیداده است . و همواره گروه مادی که منکر دخالت علم و شعور در پیدایش جهان می باشند ، در میان افراد بشر بسیار نادر و انگشت شمار بوده اند.
در میان این جمعیت بیشمار ، دانشمندان عالیقدری ، و فلاسفه ی گرانمایه ای ، محققان و کاشفان و مخترعان بزرگواری ،که در پی ریزی تمدن و پدید آوردن علوم و آراء بشری سهم بسزائی دارند ، و دانش و بینش فوق العاده آنها مورد پذیرش همه مردم جهان میباشد . چنین میگویند نظامات کاخ آفرینش، اثر یک اندیشه بزرگ آفرینندده ای توانا ، و زیبائی طبیعت و رنگ آمیزی حیرت آور ،و نقش و نگار ظاهر جهان ،اثر نقاش چیره دستی است که از روی علم و دانش بیکران خود ، به جهان ،هستی بخشیده و هر جزئی از اجزاءبیکران ، آن را روی نقشه و اندازه گیری خاصی آفریده است .
آنان به این اندازه اکتفا نکرده و می گویند: که آفریدگار جهان بشر را برای هدف و مقصد خاصی آفریده و هدف از آفرینش او را وسیله سفراء و پیامبران مخصوص خود بیان نموده است ، و برای تحصیل این هدف ، یک رشته تکالیف و وظائفی برای او مقرر نموده و برای افارد فرمانبرپاداشهایی و برای سرکشان کیفرهایی معین کرده است .
از طرف دیگرم شاهده میکنیم که در طول تاریخ مردانی پاک و دوراز هر نوع آلودگی ، با سوابقی درخشان خود را سفیران و پیامبران الهی معرفی نموده اند ، و در انجام رسالت خود از هر نوع فداکاری و جانبازی دریغ نکرده اند تا آنجا که گروهی جان و زندگی خود را ، در راه اهداف خود ( ارشاد مردم ) از دست داده اند ، و یک چنین فداکاری همه جانبه ، حاکی از اعتقاد راسخ آنان بصدق گفتار خود می باشد.
آیا تفاق یک چنین جمعیتهای مختلف که در میان آنها متفکران بزرگ ، و پی افکنان علوم ، و مردانی صالح و پاک وجود دارد ، کافی نیست که مارا ملزم کنند که در این باره به بحث و تحقیق بپردازیم ، زیرا بعید است که یک چنین جمعیت بیشمار ، راه خطا بروند و در تشخیص خود اشتباه کنند.
حقیقت این است که چنین رای همگانی از یک جمعیت بی طرف و بی غرض ، ما را به صحت ادعای آنان معتقد می سازد . زیرا در میان آنان هزاران دانشمند و متخصص در علوم و صنایع وجود دارد ، و اگر بشر عصر فضا نسبت با فکار و نظرات استادان علوم و پایه گذاران دیرینه تمودن ، بدبین و بدگمان باشد ولی هرگز نمی تواند انکار کند که لااقل اتحاد آنان براین نظر باعث احتمال در مغز و دماغ او می شود.
آیا در این صورت که احتمال می دهیم که برای این جهان خالقی باشد. و بشر را برای هدفی آفریده است و رشته حیات او را پس از مرگ قطع نمی کند وتکالیفی و وظایفی متوجه او ساخته است ، و هرفردی را به پاداش و کیفر اعمال خود می رساند ، صحیح است که بشر در همه چیز جستجو کند ولی درباره خدا جستجو نکند در همه چیزبیندیشد درباره دین نیندیشد؟ همه چیز را بشناسد و مبدء و منشاء جهان نشناسد؟ و خود را از در دوالم ، شک و تردید نرهاند؟
آیا عقل و خرد اجازه میدهد که ما موضوع خدا ومذهب – را که درصورت ثبوت در سرنوشت ما تأثیر عظیمی دارد نادیده بگیریم و دنبال آن نرویم؟ و این ضرر را که برای گروهی مقطوع و برای گروه دیگر محتمل است، بدست فراموشی بسپاریم؟
هیچ فردی پیش از تحقیق وبررسی ، نمیتواند ادعاء کند که خدا پرستی و موضوع رستاخیز و پاداشها وکیفرها پنداری بیش نیست و اگر در زبان بگوید در دل خلاف آنرا پذیرفته است دراین صورت وظیفه مادر برابر یک چنین موضوع مهم که محتمل است راست و پای برجا باشد، جز تحقیق و بررسی بیطرفانه چیزی نیست؟ و کسی که حاضر نیست درباره این مسأله مهم بحث وبررسی کند می توان نام او را یک انسان عادی نهاد.
می گویند اجتناب از هر نوع ضرر، قطعی و محتمل برای بشریک امر فطری است و لذا گاهی انسان به گزارش یک کودک ، یک فرد عادی، ترتیب اثر می دهد و به فکر تحقیق و بررسی می افتد چطور این انسان به یک چنین گزارش بزرگ که
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
اولین و بدیهی ترین شناخت ها خداشناسی است
... آیا در خدایی که آفرینندة آسمان ها و زمین است شکی هست؟... ابراهیم:10
فاطر در لغت به معنای خالقی است که بدون نمونه می آفرینند و نیز به معنای شکافنده است؛ و چون به هنگام خلقت آسمان ها و زمین، اولاً آفرینش بدون نمونة قبلی بود و ثانیاً، گویی پردة تاریکِ نیستی شکافته شد و نور هستی در آسمان ها و زمین آشکار گشت؛ این واژه دربارة خلقت آن ها به کار رفته است؛ یا این که اشاره ای است به این یافتة جدید ستاره شناسان که همة کرات و منظومه ها در روز اول به صورت توده ای بزرگ و به هم پیوسته بود که بر اثر حرکت به دور خود و نیروی گریز از مرکز، شکافته شد و قطعاتی از آن به خارج پرتاب شد و منظومه ها و کهکشان ها و ثوابت و سیارات به وجود آمد.
قرآن فرموده است که نگاه به آسمان و زمین و تفکر در آفرینش آن ها هرگونه شک و تردید را دربارة وجود خداوند از دل می زداید.
امام حسین علیه السلام دربارة بدیهی بودن شناخت خدا در دعای «عرفه» چنین عرضه داشته اند: «چگونه چیزی که خود در هستی اش محتاج توست می تواند دلیل وجود تو باشد؟ آیا پدیدارتر و آشکارتر از تو چیزی هست که آن روشن کنندة هستی تو باشد؟ ای خدا، تو کی نبودی تا به دلیلی بر بودنت محتاج باشی؟ کی دور بوده ای تا آثار و آفرینشت تو را به ما نزدیک و آشنا کند؟ کور باد آن چشمی که تو را مراقب خود نبیند...»
عقل می گوید عالَم باید خدایی داشته باشد.
آیا آنان از غیر چیزی [که دیگران از آن خلق شده اند] آفریده شده اند؟ یا آنان خود آفرینندة خویش اند؟ طور:35
انسان یا بدون آفریننده و خود به خود به وجود آمده و یا خود آفرینندة خویش بوده و یا آفرینندة دیگری داشته است. این که انسان خود آفرینندة خود باشد قطعاً و مسلماً به حکم عقل باطل است، زیرا هیچ پدیدة ممکنی خود به خود به وجود نمی آید؛ و این نیز که خود خالق خویش باشد و یا موجوداتی مثلِ او خالقش باشند به حکم عقل باطل است؛ زیرا اولاً، اگر چنین بود، لازم می آمد که انسان از ازل وجود داشته باشد و ثانیاً، اگر خود خالق خویش بود، همة کمالات و زیبایی ها را در خود قرار می داد و نقایص و مرض ها و مرگ را از خود دور می کرد، حال آن که چنین نیست. پس باید پذیرفت که آفرینندة انسان از جنسِ او یا موجودی شبیه او نیست.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
اگر انسان قلب خود را از آلودگی ها پاک کند، نور توحید را در خود می یابد.
و آن گاه که پروردگار تو از صلب بنی آدم اولادشان را برگرفت و آنان را [به وسیلة درک عقولشان و ابلاغ پیامبران] بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همة آنان گفتند: چرا، گواهی دادیم. [خدا چنین کرد] تا مبادا در روز قیامت بگویید ما از آن [(یعنی توحید و ربوبیت)] غافل بودیم. اعراف:172
این آیه، که به آیة میثاق و آیة اَلَست معروف است، اشاره دارد به عالم ذر. آنچه در این آیة شریفه به روشنی آمده این است که انسان ها نوعی معرفت و آگاهی فطری به خدای یگانه دارند، به گونه ای که جای هیچ گونه عذر و ادّعای خطایی برای آنان نمی ماند؛ زیرا خداوند به آنان فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و آنان پاسخ دادند: «بَلی شَهِدْنا». از این رو انسان در روز قیامت نمی تواند بگوید که با ربوبیت الهی آشنا نبوده است، و هم چنین نمی تواند پیروی از پدران و پیشینیانش را بهانة شرک و گمراهی خود قرار دهد. پس این آیه نشانة شعور باطنی انسان به خدای خویش و درک عمیق قلبی از اوست.
پس انسان ذاتاً و فطرتاً خداجو و خداخواه است؛ و خداپرستی او پاسخی است به خواستة درونی اش
پس حق گرایانه به این دین [(دین اسلام)] روی آور؛ [و] هرگز تبدیلی در آفرینش [تکوینی] خدا نباشد. این است دین ثابت و استوار؛ اما بیشتر مردم نمی دانند. روم:30
خدا در این آیه خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: دین را وجهة نظر خود قرار بده؛ یعنی توجهت کاملاً به سوی دین باشد؛ خود را درست مواجه با دین قرار بده، نکند بخشی از وجودت به دین پشت کرده باشد؛ سرشت خدایی، که خدا همة انسان ها را بر آن سرشته، این است؛ یعنی خداخواهی و رو به سوی او کردن. خداوند می خواهد بفرماید که ای پیامبر، چیزی بر خلاف فطرت و خواست فطری به تو نگفتم. تمام توجهت به دین باشد. البته باید به این نکته دقت کرد که احکام دین و قواعد اصولی دین موافق با نوع آفرینش انسان است: اگر در دین دستور داده شده که خدا را پرستش کنید، پرستش خدا موافق فطرت و خلقت آدمی است؛ اگر گفته شده است دیگران را یاری و عدالت را مراعات کنید و ستم نکنید، انسان باطناً این ها را می طلبد؛ و این است راز پیروزی دین خدا، اسلام.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
نظمِ حیرت انگیز عالم گواه وجود خداست
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
نقش دین و خداشناسی در زندگی انسان
شناخت خداوند یک تکلیف است ، اما منظور ، شناخت حقیقت ذات خدا نیست بلکه مراد ، شناخت صفات او به اندازه طاقت بشری است که تحقق آن در دو مرحله انجام میپذیرد ، شناخت خود و درک اوصاف آن و سلب جهات نقص از آن، یعنی در واقع شناخت صفات خداوند ، به ادراک آن چه که سابقاً در نفس خود شاهد بوده ایم باز می گردد .
دین هرگز بشر را به سوی جهل ارجاع نمیدهد بلکه نوعی انقلاب فکری است که انسان را در همه عرصهها به سوی کمال و ترقی سوق میدهد.
این عرصهها چهار بعد دارند :
الف : منظم کردن افکار و عقاید و پاکسازی آنها از اوهام و خرافات .
ب : تضمین اصول اخلاقی
ج : تحکیم ارتباطات اجتماعی
د – لغو تفاوتهای نژادی و قومی
وانسان تنها در سایه ایمان به خداوند و معرفت او وادیان الهی به این اهداف چهارگانه میرسد: در عرصه اول یعنی اصلاح افکار و عقیده ، هرگز ممکن نیست که انسان بدون داشتن عقیده زندگی کنند ، حتی کسانی که الحاد پیشه کردهاند و شعار بیدینی برگزیده اند نمیتوانند بدون داشتن اعتقادی در تبیین و تفسیر وجود و فرجام حیات زندگی کنند .این دین است که جهان ونظم موجود در آن را با تفسیری واقع گرایانه و غایت انگار تشریح نموده وقوانین حاکم بر عالم را بر پایة مبانی مستحکمی توضیح می دهد . بشر ، در تفسیر دینی هرگز بطور عبث بر صفحه وجود ظاهر نشده وبه طور تصادفی خلق نشده است ، بگونهای که برای تکوین وخلقت او در این سیاره ، غایتی وجود دارد که میتوان در سایه تعالیم انبیاء و هدایت مبعوثین خالق ، بدان دست یافت ودر نتیجه تفسیر دینی ومعنوی کاملاً با تفاسیر مادی انگارانه متفاوت است . ماده انگاران عقیده دارند که ماده اولیه جهان ، قدیم بوده و خود به خود نظم یافته است یعنی نه دارای غایتی است و نه انسان در آن جایگاهی دارد . ولی کائنات در دیدگاه انسان الهی ، آغاز و انجامی دارد یعنی از خداوند نشات گرفته و در نهایت نیز بسوی خداوند باز میگردد .
به ذهن هر انسان سلیم النفس سه پرسش ابتدائی خطور می کند :
1- از کجا آمده است ؟
2- به سوی کجا میرود ؟
3- چرا خلق شده است ؟
آنها معتقدند که آغاز وانشاء هرچیز از خدا است و در نیز همه موجودات به او باز می گردند «إنا لله وإنا إلیه راجعون» یعنی غایت خلقت ، تخلق به ارزشها و آرمانهای اخلاقی و شناخت و به اسماء و صفات پاک او است . این در حالی است که ماده انگاران وملحدین هیچ پاسخ رضایت بخش و قانع کننده ای به آن سه پرسش نمی دهند .
با مقایسه بین تفکر الهی و روش مادی در پاسخ گویی به این سه سوال است که انسان در مییابد تکامل فکری ومعنوی تنها در سایه دین محقق شده وتوسط آن ، آفاق وسیعی در برابر عقل و اندیشه او گشوده میشود . این در حالی است که ماده انگاران ، همواره ذهن بشر را با جهل و ابهام پر میکنند و اندیشه او را بسوی شکاکیت ، نسبی انگاری وخرافات سوق میدهند .
از آنها باید پرسید چگونه ممکن است ماده دارای نیرویی باشد که به خود نظم ببخشد ؟ آیا ممکن است علت و معلول ، فاعل و مفعول ، و یا جاعل و مجعول یکی باشند ؟ آیا می توان پذیرفت که این نظم دقیق وشگفت انگیز در جای جای عرصه گیتی ، حاصل یک تصادف کور باشد ؟
قطعاً پاسخ به تمام این پرسشها منفی خواهد بود .
در بارة نقش دین در توسعه وتضمین اخلاق باید گفت که عقاید دینی همواره پشتوانه محکمی برای اصول اخلاقی است ، زیرا تقید وپایبندی به ارزشها واصول و رعایت آنها ، غالباً با دشواریها ومشقتهایی همراه است و اجرا شدن این اصول اخلاقی در جامعه ، مستلزم تحمل آلام و دشواریهایی می باشد .
در اینجا این پرسش مهم مطرح میشود که ضمانت اجرا وتحقق این اصول متعالی اخلاقی چیست ؟ اعتقاد به وجود خدای متعال وروز آخرت وثواب وعقاب ، عامل مهمی در تشویق و تحریک انسان به اجرای اصول اخلاقی در حیات دنیوی میباشد ، در حالی که اگر این اعتقاد وجود نداشت ، اخلاق ودستورهای آن صرفاً به پند و اندرزهایی تو خالی تبدیل میشد که هیچ ضمانت اجرایی برای آن وجود نمی داشت .
مؤرخ معاصر « ویل دورانت » در بارة ارتباط دین واخلاق می نویسد :
« دین باعث تجلی اخلاق است ، یعنی بر خلاف مبادلات اقتصادی که غایت آن موفقیت مادی ودنیوی است، اخلاق می تواند در برخی زمینه ها مغایر با تمایلات ولذائذ شخصی باشد ، واین اعتقاد دینی است که می تواند احساس مسئولیت را در قبال رعایت اصول اخلاقی در روح انسان ایجاد کند» .
دیگر نقش مهم دین ، تحکیم وتوسعه ارتباطات اجتماعی است زیرا داشتن عقیده دینی قطعاً اصول اجتماعی را پا برجا میکند . به خاطر اینکه انسان متدین دارای تکالیفی ضروری است که او را به سوی عمل و فعالیت در
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
راههای خداشناسی
اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند،و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،وخلقت آسمان و هوا بادها و آب یکی است.پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!
شناساندن صحیح خداوند سبحان
کسی که کیفیتی برا خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده،وآن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید.آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد،خدا را بی نیاز ندانسته است.هر چه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است،وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.سازنده ای غیر محتاج به ابزار ،اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه،وبی نیاز از یاری دیگران است.با زمانها همراه نبوده،واز ابزار و وسائل کمک نگرفته است.هستی او برتر از زمان،و وجود او برنیستی مقدم است،و از ازلیت او را آغازی نیست.با پدید آوردن حواس،روشن می شود که حواسی ندارد.وبا آفرینش اشیاء متضاد،ثابت میشود که در آن ضدی نیست،و با هماهنگ کردن اشیاءدانسته میشود که همانندی ندارد.خدائی که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان،خشکی را با تری،گرمی را با سردی،ضد هم قرار داد،وعناصر متضاد را با هم ترکیب وهماهنگ کرد،وبین موجودات ضد هم،وحدت ایجاد کرد،وبین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.خدائی که حدی ندارد،و با شماره محاسبه نمی گردد،که همانا ابزار وآلات،دلیل محدود بودن خویشند وبه همانند خود اشاره می شوند.اینکه می گوئیم موجودات از فلان زمان پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند،و این که می گوئیم حتما" پدید آمدند،ازلی بودن آنها رد می شود،و اینکه می گوئیم اگر چنین بودند کامل می شدند،پس در تمام جهات کامل نیستند.خدا با خلق پدیده ها در برابر عقل ها جلوه کرد،و از مشاهده چشم ها برتر و والاتر است،وحرکت وسکون در او راه ندارد،زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟اگر چنین شود،ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند،و اصل وجودش تجزیه می پذیرد،و دیگر ازلی نمی تواند باشد،وهنگامیکه«بر فرض محال»آغازی برای او تصور شود پس سر آمدی نیز خواهد داشت ،و این آغاز وانجام،دلیل روشن نقص ونقصان وضعف دلیل مخلوق بودن،ونیاز به خالقی دیگر داشتن است.پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد،و از صفات پروردگار که«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی وتغییر وپنهان شدن در او راه ندارد»خارج می شود.
والاتر از صفات پدیده ها
خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد،و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد،و بر تر است از آن که پسرانی داشته باشد،ومنزه است که با زنانی از دواج کند.اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند،وفکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند،تا صورتی از اوتصور نمایند،حواس از احساس کردن او عاجز،ودستها از لمس کردن او ناتوان است وتغییر ودگر گونی در او راه ندارد،وگذشت زمان تآثیری در او نمی گذارد،گذران روز وشب او را سالخورده نسازد،و روشنائی وتاریکی در او اثر ندارد.خدا با هیچ یک از اجزاءجوارح واعضاءواندام،ونه با عُرضی از اعراض،ونه با دگر گونی ها وتجزیه،وصف نمی گردد.برای او اندازه ونهایتی وجود ندارد،ونیستی وسر آمدی نخواهد داشت؛چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا وپائینش ببرد،ونه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد؛نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن؛حرف می زند نه با زبان و کام و دهان ؛می شنود نه با سوراخهای گوش وعضو شنوائی؛سخن میگوید نه با بکار بردن الفاظ در بیان؛حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛می خواهد نه با به کار