لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 29
خواجه نصیرالدین محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی از اهالی جهرود از توابع قم بوده است که در تاریخ 15 جمادی الاول سال 597 هجری قمری ولادت یافته است
او به تحصیل دانش، علاقه زیادی داشت و از دوران جوانی در علوم ریاضی و نجوم و حکمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گردید. خواجه نصیرالدین طوسی ستاره درخشانی بود که در افق تاریک مغول درخشید و در هر شهری پا گذارد آنجا را به نور حکمت و دانش و اخلاق روشن ساخته و در آن دوره تاریک و در آن عصری که شمشیر تاتار و مغول خاندانهای کوچک و یا بزرگ را از هم پاشیده و جهانی از حملات مغولها به وحشت فرو رفته و همه در گوشه و کنار منزوی و یا فراری می شدند و بازار کسادی دانش و جوانمردی و مروت می بود و فساد حکمفرما. وجود و بروز چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز است. خواجه نصیرالدین طوسی را دسته ای از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهی او را عقل حادی عشر نام نهاده اند. بهرحال خواجه نصیرالدین دوره تحصیل ابتدایی را قسمتی نزد دائی خود بابا افضل ایوبی کاشانی و فخرالدین داماد که او شاگرد صدرالدین سرخسی و او شاگرد افضل الدین جیلانی و او شاگرد ابوالعباس ریوگیری و او شاگرد بهمن یار از شاگردان شیخ الرئیس ابوعلی سینا تحصیل کرده است.
بقول مولف آثار الشیعه خواجه نصیرالدین طوسی با سیدعلی بن طاوس حسینی و شیخ میثم بن علی بحرانی در مدرسه ابوالسعاده اصفهان متفقاً درس خوانده و بنا به عقیده دسته ای از مورخین ابن میثم در فقه استاد و در حکمت شاگرد خواجه نصیرالدین طوسی بوده است. شهید ثانی در رساله چهل حدیث خود می نویسد محققاً خواجه نصیر در علوم منقول شاگرد پدرش بود که او از شاگردان فضل اله راوندی بود و او از شاگردان ثقه الاسلام سید مرتضی علم الهدی می باشد. یکی از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی علامه حلی می باشد و علامه حلی در موقع اجازه دادن به یکی از شاگردانش بنام ابن زهره دربارة استادش در همان اجازه نامه چنین می نویسد:
خواجه نصیرالدین طوسی افضل عصر ما بود و از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت او اشرف کسانی است که ما آنها را درک کرده ایم، خدا نورانی کند ضریح او را. قرائت کردم در خدمت او الهیات، شفای ابن سینا و تذکره ای در هیئت را که از تالیفات خود آن بزرگوار است. پس او را اجل محتوم دریافت و خدای روح او را مقدس کند. در آن روزگاری که آوازه دانش خواجه نصیرالدین به اطراف و اکناف رسیده بود، رئیس ناصرالدین محتشم که از دانشوران اسماعیلیه بود بدیدار خواجه مایل شد و او را به قائنات دعوت کرد و مقدم او را بسیار گرامی داشت و خواجه مدتها در آنجا بود و کتاب تهذیب الاخلاق ابن مسکویه را به فارسی ترجمه و شرح داد و بنام اخلاق ناصری تالیف کرد.
خواجه نصیر الدین مشهور به محقق طوسی؛ حکیم و دانشمند بزرگ جهان در سال ۵۹۷ هجری در شهر طوس دیده به جهان گشود. این محقق گرانقدر جهان تشیع؛ در زمان هلاکوخان به وزارت رسید و در همان رصدخانه مراغه را با بیش از ۱۲ دستگاه و ابزار نجومی جدید؛ با ابتکار خود ساخت که از شاهکارهای مراکز علمی جهان در قرون وسطی بود. بعدها تیکوبراهه منجم هلندی با تقلید از او رصدخانه اوزانین برگ را برپا نمود.
خواجه حدود ۸۰ کتاب و رساله در ریاضیات؛ نجوم؛ فلسفه؛ تفسیر و مسایل اجتماعی نوشت و از کارهای معروف او در علوم؛ وضع مثلثات و قضایای هندسه کروی؛ تفهیم بی نهایت کوچک ها و تکمیل نظریه ارشمیدس است.خواجه نصیرالدین طوسی، نخستـین کسی است که حالات ششگـانه مثـلث کروی قائـم الزاویه را به کار برده و آن را در کتاب الشـکل القطاع که در مورد مثـلثات مستوی و کروی است آورده است.
علامه حلی(شاگرد وی) از او به عنوان استاد بشریت یاد میکند- جورج ساتن وی را بزرگترین ریاضیدان اسلام به شمار می آورد و بروکلمن آلمانی می گوید وی از مشهورترین دانشمندان قرن هفتم و برترین مولفان این قرن به طور مطلق است. جامعه علمی جهان به پاس خدمات و تلاشهای این دانشمند بزرگ در علم ریاضی و نجوم نامش را بر کره ماه ثبت نمود.
این حکیم الهی سرانجام در سال ۶۷۲ هجری در شهر مقدس کاظمین در گذشت. بنابر وصیت خودش او را در پایین پای دو معصوم دفن کردند و برمزارش نوشتند : و کلبهم باسطٌ ذراعیه بالوصید.
خواجه نصیرالدین محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی از اهالی جهرود از توابع قم بوده است که در تاریخ 15 جمادی الاول سال 597 هجری قمری ولادت یافته است. او به تحصیل دانش، علاقه زیادی داشت و از دوران جوانی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 5
حسن دهلوى
(سعدى هندوستان)، امیر نجمالدّین حسنبن علاء سجزى از شاعران بزرگ پارسىگوى هندوستان در قرن هفتم و هشتم هجرى و در علوّ مقام همطراز از امیر خسرو دهلوى و دست معاصر و معاشر و مصاحب او است. غالباً از او بهجاى سجزى ”سنجری“ یاد کردهاند که با خواجه معینالدّین حسن معروف به سنجرى اشتباه شده است. به هر حال اگر نسبت ”سجزی“ براى امیر حسن صحیح باشد باید چنین پنداشت که نیاکان وى از جمله مهاجران ایرانى سیستان بودهاند. برخى نیز نسبت ”سنجری“ را مخفف ”سنجاری“ یعنى اهل سنجار شمردهاند.
تخلص او در شعر ”حسن“ است. مولدش را تذکرهنویسان دهلى ولى او خود در قصیدهاى به دیوان (= بداؤان) و منشاء خود را دهلى معرفى کرده است. ولادتش در میانه قرن هفتم (حدود ۶۴۹-۶۵۰) هجرى اتفاق افتاده است. وى انتساب به خاندان رسالت داشته و در قصیدهاى که در حسب حال خود سروده اشارهٔ صریح به این امر مىکند:
... قرشى اصل و هاشمى نسبم کز هوایش برآمد این شجرم
با وجود این امیر حسن صوفى حنفىمذهب و از مریدان شیخنظامالدّین اولیاء است. تربیت امیرحسن در آخرهاى دورهٔ پادشاهان شمسیه و بلَبانیّه انجام گرفت و آن دورهاى بود که بر اثر حملهٔ مغول گروه بزرگى از دانشمندان عالمان دین و صوفیان و ادیبان و شاعران ایرانىنژاد به هندوستان پناهنده شدند و آن سرزمین را مرکز نشر زبان و فرهنگ و ادب ایرانى ساختند. در این عهد که شمال هندوستان بهوجود بزرگانى چون معینالدّین حسنسجزی، قطبالدّین بختیار کاکى اُوشی، شیخنظامالدّین اولیاء، قاضى محیىالدّین کاشانی، سراجالدّین سجزی، رفیعالدّین کازرونى و بسیارى دیگر از آنان مزین بود دو شاعر جلیلالقدر یعنى امیرحسن و امیرخسرو دهلوى پرورش یافتند. دربارهٔ بدایت دوستى امیرحسن با امیرخسرو و شیخنظامالدّین اولیاء، مانند همهٔ صوفیه، داستانهائى نقل کردهاند اما مسلم است که گرایش امیر حسن دهلوى به تصوف و به خدمت نظامالدّین اولیاء در سن کهولت او یعنى حدود سال ۷۰۰ هـ انجام گرفت و بعید نیست که این گرایش و آشنائى بر اثر دوستى فیمابین حسن و خسرو صورت پذیرفته باشد.
خدمتهاى دربارى حسن دهلوى مدتى پیش از آشنائى او با امیرخسرو آغاز شد اما بعد از آشنائى دیرگاه با یکدیگر در اینگونه خدمتها اشتراک داشتند؛ و چندگاهى در مُولتان در خدمت ملکمحمد قاآن پسر غیاثالدّین بَلَبَنْ، امیر حسن سمت ”دواتداری“ شاهزاده و امیر خسرو سمت ”مصحفداری“ او را داشت.
امیرحسن در دیوان خود علاوه بر ملک محمدبن غیاثالدّین، علاءالدّین محمدشاه خَلَجى (۶۹۵-۷۱۵) و جانشینانش (یعنى عمرشاه، مبارکشاه و خسروشاه) و سپس تُغْلَقْشاه (۷۲۰-۷۲۵هـ) و فرزند او محمدشاه را مدح کرده است. حسن به سال ۷۳۷ یا ۷۳۸ درگذشت و نزدیک دولتآباد به خاک سپرده شد و گویا در آن ناحیه به ”حسن شیر“ شهرت یافت.
مولانا ضیاء بَرَنى در کتاب معروف خود تاریخ فیروزشاهى که به سال ۷۵۸ ختم کرده است خود را از دوستان و معاشران امیرخسرو و امیرحسن دهلوى شمرده و امیرحسن را به فراوانى نظم و نثر و روانى سخن ستوده است و مولانا سیدمحمد مبارک علوى در کتاب سیرالاولیاء در زمرهٔ مریدان و اصحاب نظامالدّین اولیاء نام حسن و شرحى از احوال امیر حسن اشارتهائى شده است.
دیوان امیر حسن متجاوز از نه هزار بیت مشتمل بر قصیده، غزل، ترجیع، ترکیب، رباعى و مثنوى است. از کارهاى تازهٔ او یکى این است که بعضى از مدیحهها را بهصورت مثنوىهاى کوتاه و در بحرهاى مختلف به نظم کشیده و بعضى دیگر از مثنوىهاى او نیز حکایتهاى منفرد یا مطلبهائى است به مناسبت واقعههاى خاص از قبیل ولادتها، عمارتهاى نو و نظیر آنها. یکى از مثنوىهاى او بهنام ”عشقنامه“ و حاوى ۶۰۶ بیت معروف است و موضوع آن عشق جوانى است از هندوان به دختر و مردن آن دختر و سوزاندن او به مذهب هندوى و سوختن عاشق بر موافقت معشوق.
امیر حسن بعد از امیرخسرو بزرگترین شاعر هندوستان در دو قرن هفتم و هشتم و یکى از شاعران خوب فارسى زبان است. اهمیت و شهرت او بیشتر در غزلسرائى است. غزلهایش داراى مضمونهاى دقیق، کلام ساده و روان و او در این شیوه پیرو سعدى است و شاید بهعلت همین پیروى است که او را ”سعدى هندوستان“ لقب دادهاند (بهارستان سخن، ص ۳۲۷). وى کتابى بهنام ”فوائدالفواد“ به نثر فارسى در احوال شیخنظامالدّین اولیاء و حکایتهائى که به زبان شیخ جارى شده است تصنیف کرد که مورد قبول مرادش شیخنظامالدّین واقع گشت (تاریخ فرشته، ج۲، ص ۷۳۷-۷۳۸).
از شعرهاى او است:
تا نظر بازگرفتنى ز گرفتارى چند جز جگر هیچ نخوردند جگرخوارى چند
دل ما خستهٔ چشم تو شد و تو همه عمر نشدى رنجه بپرسیدن بیمارى چند
چند ازین غمزهٔ زنان بر سر کوى آمدنت تو مرا کشته شده گیر و چو من یارى چند
صفت نعمت دیدار ترا نشنیدند طرفه مرغان که فتادهند به گلزارى چند
گر حسن را نظرى بر غلط افتاد ببخش چشم بر عفو تو دارند گنهکارى چند
ما را بهجز تو در همه آفاق یار نیست مشفقتر از غم تو دگر غمگسار نیست
دامن چو گل سرشک چو لاله مژه چو ابر ما را هواى عشق کم از نوبهار نیست
روزى به دیده چینم خاک ره ترا شب نگذرد که بر دلم این خار خار نیست
گفتم ز شاخ وصل تو بارى به ما رسد آوازى از در تو برآمد که بار نیست
گفتى برو بکوى دگر کس قرار گیر در عهدنامهٔ من و تو این قرار نیست
تا آسمان برآورم ایوان آرزو لیکن بناى عمر چنین استوار نیست
ناز تو بیش باشد یا نالهٔ حسن این هر دو را که نام گرفتم شمار نیست
به دل پدید و نه دلبر نه زر بهدست و نه زورم رها کنید که لختى چو بخت خویش بشورم
چو مرد عشق زنخدانش بودهام من مسکین بِچَه فگند در آخر دلالت دل کورم
نخواستم که دگر ره روم به مجلس مستان کمند گیسوى ساقى کشید و برد بزورم
به زلف چون حبش او هزار چین چو بدیدم گه از حبش گهى از چین رسید غارت غورم
پرى رخا تو سلیمان دستگاه مرادى به زیر پاى رعونت فرو ممال چو مورم
ز زلف خویش نسیمى به من رسان گه مردن که آن فرشتهٔ رحمت بس است مونس گورم
حسن چه گفت که اى سر به جیب ناز کشیده به دامن کرم خود مرا بپوش که عورم
شاید ار یار کشد پرده بر آن روى چو ماه چه توان کرد در آن روى بدین دیده نگاه
گر به دارو برم او را که دلم را بر دست نبود راست تر از قامت او هیچ گواه
آب حیوان نستانم بَدَل خاک رهش نور یوسف که بدل کرد بتاریکى چاه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی
(حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانیترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگترین شاعران فارسیگو دانستهاند.
زندگی
در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانهٔ مردم قرار داشته است، داستانهایی سرِهم کنند
تولد
بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۲۹ شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ قمری میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت
نوانتر شدم چون جوانی گذشت
[...]
فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد
و از این که فردوسی در سال ۳۸۷ پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه میگیرند او در حدود سال ۳۲۹ متولد شده است.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند.
کودکی و تحصیل
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشته است. در نتیجه خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشته است و نیز تحصیلات مناسبی کرده است. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا بوده است. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشته است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).
جوانی و شاعری
کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده است. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند.
با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز شعر میگفته است و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشته است، شروع کرده است. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.
فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامهاش (که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامهٔ ابومنصوری که به نثر بوده است و منبع دقیقی در سرودن گشتاسبنامه بوده است پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیهٔ آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده حدس زده است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بوده است، رد شده است.) فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که از دوستان فردوسی بوده است و شاهنامهٔ ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمعآوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.
سرودن شاهنامه
مقاله اصلی: شاهنامهٔ فردوسی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 39
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی
(حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسهسرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانیترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگترین شاعران فارسیگو دانستهاند.
زندگی
در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانهٔ مردم قرار داشته است، داستانهایی سرِهم کنند
تولد
بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۲۹ شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ قمری میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت
نوانتر شدم چون جوانی گذشت
[...]
فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد
و از این که فردوسی در سال ۳۸۷ پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه میگیرند او در حدود سال ۳۲۹ متولد شده است.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند.
کودکی و تحصیل
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشته است. در نتیجه خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشته است و نیز تحصیلات مناسبی کرده است. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا بوده است. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشته است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).
جوانی و شاعری
کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده است. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند.
با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز شعر میگفته است و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشته است، شروع کرده است. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.
فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامهاش (که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامهٔ ابومنصوری که به نثر بوده است و منبع دقیقی در سرودن گشتاسبنامه بوده است پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیهٔ آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده حدس زده است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بوده است، رد شده است.) فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که از دوستان فردوسی بوده است و شاهنامهٔ ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمعآوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.
سرودن شاهنامه
مقاله اصلی: شاهنامهٔ فردوسی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
حضرت امام حسن عسگری (ع)
ابو محمد حسن بن على امام یازدهم از ائمه اثنى عشر(ع) و سیزدهمین معصوم از چهارده معصوم(ع)است.
پدر بزرگوارش امام هادى(ع)هنگام تولد فرزند، شانزده سال و چند ماه بیشتر ندا شت. مادرش بانویى صالحه و عارفه به نام سوسن یا حدیثه یا سلیل بود.
تولدش به اختلاف روایات در ماه ربیع الاول یا ربیع الآخر سال 231 یا 232 ه.ق. و بنا به اکثر روایات در مدینه اتفاق افتاده است. (بعضى ولادت ایشان را در سامرا دانستهاند ولى صحیح نیست.)
22 یا 23 سال داشت که پس از وفات پدر بزرگوارش امام هادى(ع)(254 ه.ق.) به امامت رسید و در هشتم ربیع الاول سال 260 ه.ق. در حدود 28 یا 29 سالگى وفات یافت و در خانه خود و جوا ر قبر پدر خویش در سامرا به خاک سپرده شد.(آستانه سامر)
در شمایل آن حضرت آوردهاند که رنگش گندمگون، چشمانش درشت و سیاه، رویش زیبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود و با آنکه جوا ن بود مشایخ قریش و رجا ل و علماى زمان را تحت تأ ثیر خود قرار مىداد.دوست و دشمن به برترى او در علم و حلم و جود و زهد و تقوى و سایر مکارم اخلاق اذعان داشتند.
چون او و پدر بزرگوارش امام هادى(ع)در محله عسکر(قرارگاه سپاه) در شهر سامرا زندگى مىکردند به عسکرى لقب یافتند و نیز این دو امام مانند امام جواد(ع) به احترام جد بزرگوارشان على بن موسى الرضا(ع) به ابن الرضا مشهور بودند.عثمان بن سعید عمرى و بعد از او پسرش محمد بن عثمان پیشکار و دربان آن حضرت بودند.
مدت کوتاه حیات امام به سه دوره تقسیم مىگردد: تا چهار سال و چند ماهگى(و به قولى تا 13 سالگى)از عمر شریفش را در مدینه بسر برده، تا 23 سالگى به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا مىزیسته(254 ه.ق.)و تا 29 سالگى یعنى شش سال و اندى پس از رحلت امام دهم(ع)در سامرا، ولایت بر امور و پیشوایى شیعیان را بر عهده داشته است.
امام هادى(ع)پسر دیگرى به نام ابو جعفر محمد داشت که بنا به برخى روایات از جمله روایتى که شیخ طوسى در کتاب الغیبة آورده مقرر بود امامت شیعه به او برسد و امام دهم به امامت او اشارت فرموده بود(و قد کان أشار إلیه و دل علیه).محمد بن على مردى با ورع و پارسا، داراى جلالت قدر و نبالت شأن و مورد احترام اصحاب پدر خویش بود.اما این پسر در زمان حیات امام از دنیا رفت و بعضى از شیعیان از این بابت به اندیشه فرو رفتند. از جمله ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى گوید من در این اندیشه بودم که امام هادى فرمود بلى خداوند بجاى ابو جعفر ابو محمد را امام قرار داد همچنانکه درباره اسماعیل فرزند امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)چنین شد.این روایت یکى از روایات مهم دال بر نص امامت امام حسن عسکرى(ع)است.
مزار محمد بن على در یک فرسخى سامرا زیارتگاه مسلمین است و پس از مرگ نیز کرامات و خوارق عاداتى به او نسبت مىدهند.اعراب براى او معجزاتى قائل هستند و سوگند دروغ به او یاد نمىکنند.
امام دهم را برادر دیگرى بود به نام جعفر که نزد شیعیان به لقب کذاب معروف شد.بعد از آنکه امام حسن عسکرى(ع)از سوى پدر به امامت منصوب گردید(بعد از فوت محمد بن على)جعفر مدعى وى گردید و شروع به کارشکنى و توطئهگرى و فتنهانگیزى بسیار نمود و بعد